- 52
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 124 تا 129 سوره توبه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 124 تا 129 سوره توبه"
نقش تربیتی انذار در هدایت جامعه
ایمان، شرط پذیرش عمل و اعطای ثواب
استمرار تبلیغات سوء علیه وحی
علت نالههای حضرت وصی(علیه السلام)
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَن یَقُولُ أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هذِهِ إِیمَاناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَهُمْ یَسْتَبْشِرُونَ(124) وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ کَافِرُونَ(125) أَوَلاَ یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لاَیَتُوبُونَ وَلاَ هُمْ یَذَّکَّرُونَ(126) وَإِذا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ هَلْ یَرَاکُم مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انصَرَفُوا صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَفْقَهُونَ(127) لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ(128) فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللّهُ لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ العَرْشِ العَظِیمِ(129)﴾
در نوبت قبل راجع به اهمیت انذار سخن به میان آمد که چرا ذات اقدس الهی برنامه رسمی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را انذار تشخیص داد و فرمود ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾ نفرمود «قم فبشر» یا بشر و انذر و همچنین برنامه رسمی علما را که وارثان انبیا هستند فرمود ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾ و چرا در بخش قابل توجهی از آیات قرآن کریم سمت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را منحصر در انذار کرد ﴿إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ﴾ ﴿إِنْ أَنتَ إِلَّا نَذِیرٌ﴾ ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ﴾ و مانند آن اشاره شد به اینکه تاثیر تبلیغ در اکثری مردم براساس انذار است و اما که در «مناجات شعبانیه» و مانند آن آمده است «ایقظتنی لمحبتک» و مانند آن این برای خواص است و گرنه توده مردم تساهل به زمین دارند نه قطع علاقه فضلا از انقطاع علاقه فضلا از کمال الانقطاع این سه مرحله نظیر توده مردم نیست در این «مناجات شعبانیه» کمال انقطاع میخواهد که کمال انقطاع بالاتر از انقطاع است و انقطاع بالاتر از قطع علاقه است اما توده مردم گرفتار دنیا هستند و فقط از راه انذار مشکلشان حل میشود لذا در آن بخشی از آیات فرمود فقط تو کارت انذار است و مانند آن
اما درباره سؤال دیگر که چطور اگر ایمان عبارت از عقد دوم است عقیده عبارت از گره زدن محصول علم است به جان آنها که در مناطق دوردست هستند اسلام آنجا نرفته و از برخی از محرمات اجتناب میکنند آنها ایمانی ندارند پس عامل ترک گناه چیست؟ پاسخش این است که امور توصلی است آنها در اثر ایمان گناه را ترک نکردند آن رغبتهای انسانی است و ثواب هم ندارد آن چون امور توصلی اگر صرف ترک باشد معصیت نکردند نه ثواب کردند متقرب الی الله شدند و مانند آن اگر اینها لله ترک گفتند ثواب دارد بعضیها هستند که اصلاً گوشت گوسفند هم نمیخورند و اگر بعضی گوشت خرگوش یا گوشت خوک نمیخورند این روی خصوصیات شخصیشان است میل ندارند بنابراین ثوابی بر کارشان مترتب نمیشود و ثواب بردن در صورتی است که انسان حرام را لله ترک بکند بنابراین عامل ترک این امور همان عدم رغبت نفسی است و این ترک به استناد عدم رغبت نفسی ثواب آور نیست عمده آن است که این دو تا آیهای که فرمود ﴿وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَن یَقُولُ﴾ با ﴿وَإِذا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ﴾ چه تفاوتی دارد؟ ظاهراً تفاوتش این است که اگر اینها در خارج از مجلس وحی باشند و بشنوند که آیهای نازل شده است استهزا میکنند برای تبلیغ سوء میگویند ﴿أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هذِهِ إِیمَاناً﴾ و مانند آن ولی اگر در مجلس تبلیغ باشند در مجلس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشند و آیهای نازل بشود آنها با چشم یکدیگر را نگاه میکنند ببینند کسی آنها را میبیند یا نمیبیند که زمینه انصراف را فراهم بکنند پس ظاهر آن آیه در جلسه غیبت است و این آیه در جلسه حضور
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود ﴿وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَن یَقُولُ أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هذِهِ إِیمَاناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾ این ازدیاد ایمان سقفی دارد تا آنجا که مرحله ایمان است و بشر مکلف است سقفی دارد که ایمان به مبدأ است ایمان به منتهی است و مانند آن در این محدوده ممکن است انسان کامل به جایی برسد که بگوید «لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا» از آن به بعد دیگر جا برای ازدیاد نیست ولی در بخش دیگر که خارج از سقف ایمان است آن حدی ندارد که کسی بگوید من به مرحله نهایی رسیدم بیان ذلک این است که اگر انسان بخواهد به همین دستوراتی را که کتاب و سنت دادند که باید معتقد باشد به مبدأ معتقد باشد به معاد معاد هم بهشتی دارد درجاتی دارد جهنمی دارد درکاتی دارد و مانند آن اینها برای کسی که ﴿لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الجَحِیمَ﴾ این مسئله حل است چون الان میبیند دیگر اگر پرده کنار برود یعنی اینها وارد صحنه قیامت بشوند چیزی بر یقین حضرت افزوده نمیشود این ارشاد به نفی موضوع است نه یعنی فعلاً برای من پردهای است من در پشت حجابم و اگر این حجاب کنار برود یقینم افزوده نمیشود این که نیست چون اگر کسی محجوب باشد و حجاب کنار برود یقیناً یقینش افزوده میشود این «لو کشف القطاء مزدته یقینا» ارشاد به نفی موجود است یعنی «لا غطاء لی» نه اینکه برای من غطا هست و پرده است و من پشت پرده هستم اگر پرده کنار برود برایم تفاوتی نیست اینکه فرض ندارد یک محجوب با مکشوف خیلی فرق میکند در این محدوده «لو کشف القطاء» برای دیگران که فرمود ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ حضرت میفرماید برای من تفاوتی ندارد برای اینکه ما «تخرق ابصار القوب حجب النور فتصل الی معدن العظمة» مناجات رسمی آن حضرت بود مخصوصاً در ماه شعبان دیگر حجابی نیست این یک مطلب
مطلب دیگر آن است که آنچه وجود مبارک حضرت امیر گاهی ناله میکردند آه تأوه داشتند «آه من قله الزاد و طول الطریق و بُعد السّفر» این را برخی از شارحان اهل معرفت نهج البلاغه میگویند این سفر الی الله نیست و درباره بهشت و جهنم نیست سفر الی الله را وجود مبارک حضرت امیر کاملاً طی کرد برای اینکه فرمود «ما کنت اعبد ربا لم اره» این سفر فی الله است که تمام شدنی نیست سفر الی الله تمام شدنی است برای اینکه بالأخره نظام خلقت منتهی میشود به خالق چون تسلسل محال است ما باید به جای نقطه آغازین برسیم حالا رسیدیم و اگر این نامتناهی باشد که برهانی برای ابطال تسلسل نخواهیم داشت این سیر من الخلق الی الحق این پایان پذیر است این را فرمود «ما کنت اعبد رباً لم أره» آن سیر در اسماء خدا در صفات خدا در اوصاف اله من الحق الی الحق بالحق است که تمام شدنی نیست این «رب زدنی فیک تحیرا» برای آنجا است قلت سفر طول طریق بعد سفر از او این آقایان میگویند حضرت ناله دارد و گرنه اینجایی که فرمود «ما کنت اعبد رباً لم اره» از این جهت مشکلی ندارد پس اینکه فرمود ﴿زَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾ اولاً ناظر به توده انسانها است توده مومنان است نه اوحدی از آنها ثانیاً ناظر به ایمان به اموری است که انسان باید به آنها ملتزم باشد همین بهشت و جهنم و درجات و درکاتی که گفته شد و سایر اموری که مربوط به مبدأ است و احکام و حکم اما آن مرحله عالیه مورد تکلیف توده انسانها نیست و جا برای اوحدی است پس این دو مطلب ناظر به ﴿زَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾ست اما این گروهی که اگر غایب باشند سعی میکنند دیگران را منحرف کنند و مسخره کنند قرآن را و مانند آن و اگر حاضر باشند سعی میکنند مجلس را ترک بکنند برای این است که اینها تمام توجهشان به بیرون آنهاست آن هم بیرون که به محدوده طبیعت برمیگردد کسی که دلش قفل است خود او زندانی است این زندانی نمیداند چه بکند این گاهی به بیرون سری میزند میبیند به اینکه مشکلش حل نشد برای اینکه بیرون که آمد تازه پشت میله جاهایی را میبیند این نمیداند که اگر یک زندانی نداند که زندانی است این رنج میبرد ولی نمیداند مشکلش از کجاست منافقان ﴿وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ واقعاً زندانی هستند برای اینکه حرف هویت آنها را در آن درون گذاشتند و درش را هم قفل کردند و آن بیچاره در آن دست و پا میزند اگر بمیرد خوب راحت میشوند اگر اینها فطرتشان بمیرد اینها هیچ احساسی ندارند و عذاب وجدان ندارند و مانند آن ولی مشکل این است که فطرت نمیمیرد ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ این زنده به گور میشود ضعیف میشود اما مردنی نیست که کسی فطرت خودش را خاموش کند فرمود اینها حقیقتشان در آن درون زندانی است و درِ دل هم قفل شده است اینها اهل تدبر نیستند چون درِ دل قفل شده است آن بیچاره که فطرت است از درون هر چه فریاد برمیآورد صدایش به بیرون نمیرود اینها صدای خودشان را که نمیشنوند شیخنا الاستاد مرحوم الهی قمشهای(رضوان الله تعالی علیه) یک برادری داشتند آن چند سالی گویا از ایشان بزگتر بود واخیراً سمعک گذاشتند ایشان فرمودند چه گذاشتی برای چه گذاشتی تو الان سنت به جایی رسیده است که فقط باید حرف خودت را گوش بدهی حرف دیگران برای تو نافع نیست این سمعک را برای چه گذاشتی برای اینکه دیگران را بشنوی دیگران اگر تا به حال نافع بودند که نافع بودند الان فقط باید حرف خودت را گوش بدهی البته اینطور حکیمانه زندگی کردن کم است گاهی آدم باید حرف خودش را بشنود آن دیگر به انسان درست میگوید مرتب هدایت میکند این واعظ درونی سخنان خوبی دارد و به موقع ارشاد میکند خوب اگر آدم او را زندانی کرد و گذاشت درون و درش را هم قفل کرد که ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَ﴾ حرف درون را که نمیشنود و بیرون هم که به حال او نافع نیست اینکه فرمود ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ القُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ سرش همین است اینها اگر بیرون مجلس وحی باشند که سعی میکنند مسخره کنند درون مجلس وحی باشند سعی میکنند بیرون بیایند بیرون بیایند که همان استهزا را ادامه بدهند اینهایی که در بیرون میگویند ﴿أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هذِهِ إِیمَاناً﴾ اگر در درون مجلس وحی باشند سعی میکنند که بیرون بیایند همان کار بیرونی را انجام بدهند نه اینکه بیرون بیایند که هوایی تازه کنند در سورهٴ مبارکهای که به نام پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است در سورهٴ چهل و هفتم آیهٴ 24 این است که ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ القُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ که این ام ام منقطعه است یعنی چون دلهای اینها بسته است محور تدبر بسته است آن که باید تدبر بکند او را در درون گذاشتند اغراض و غرایزی را در آن پوشاندند یک مشت خاک ریختند روی آن اینکه الان پیدا است غریزهها است و غرائز و اغراض و امیال آن که درون است همان هویت حقیقی انسان است آن در حقیقت زنده به گور است روی گور دل این الان خانه ساخته و درش هم قفل کردند با همین غریزهها بنابراین اینها حرف وحی را درک نمیکنند علاقه هم ندارند گوش کنند لذا اگر بیرون مجلسند آن مسخره را دارند که ﴿أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هذِهِ إِیمَاناً﴾ درون مجلس هستند ﴿هَلْ یَرَاکُم مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انصَرَفُوا﴾ این فرق آن دو آیه
پرسش ...
پاسخ: یعنی بیرون آمدند
این هم احمتمال دعاست هم احتمال خبر است یعنی ذات اقدس الهی چندین بار اینها را دعوت کرد راه درون و بیرون را باز کرد اینها اهل اهتدا نشدند ﴿بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَفْقَهُونَ﴾ شدند لذا خدا توفیق فهم را از اینها گرفته اینها را به حال خودشان گذاشته نظیر همین آیهای که در همین زمینه بحث شد که فرمود ﴿سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِی الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الحَقِّ﴾ فرمود اینها که متکبرانه با دین برخورد میکنند ما دهها بار حجت را بر اینها تمام میکنیم بعد دیگر اینها را به حال خودشان رها میکنیم نه اینکه چیزی خدا به اینها میدهد به عنوان ضلالت فرمود ما دیگر لطفمان را از اینها میگیریم اینها را به حال خودشان رها میکنیم ﴿سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِی الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الحَقِّ﴾ من اینها را منصرف میکنیم این است که میبینید بعضیها بی میل هستند این بی میلی کسی به اینها نداد چون یک امر عدمی است آن گرایش را ذات اقدس الهی دیگر به اینها نداد بی میلی برای خودشان است چون چندین بار گرایش داد موعظه داد هدایتشان کرد ﴿نَبَذَ﴾ اگر یک وقت انسان قلبش گرایش پیدا کرد که نماز اول وقت بخواند مناجاتی دعایی ذکری دو تا قطره اشکی فوراً باید اقدام بکند وگرنه آن که در کمین است نمیگذارد که و اگر آن که در کمین است آدم را شکار کرد انسان کلام خدا را پیام خدا را با بی اعتنایی پشت سر گذاشت باز هم خدا باز هم خدا باز هم خدا دهها بار این فیض را میدهد بعد سرانجام این فیض را میگیرد و انسان را به حال خودش رها میکند اگر انسان به حال خودش رها شد ﴿فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحیقٍ﴾
پرسش ...
پاسخ: نه چون به این دلیل که اینها قوم لایفقهون هستند ذات اقدس الهی دیگر گرایش را برداشت دیگر از این به بعد کسانی هستند که ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾
پرسش ...
پاسخ: بله اما امید برگشت هست اما وقتی که آن لطف گرفته شد دیگر به جایی میرسند که ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾
پرسش ...
پاسخ: در بین دیگران از نظر آثار اینها مردهاند وگرنه آن ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ اینطور نیست که فطرت را از بین ببرند و اینها ضعیف میکنند دسیسه میکنند ولی إماته نمیکنند اینها کسانی هستند که به حسب ظاهر وقتی در حال صلح هستند خودشان را بی صبرانه منتظر دفاع از اسلام و اینها معرفی میکنند وقتی سورهای نازل بشود حکمی صادر بشود که در او دستور جبهه و جنگ و مبارزه است مثل حالت احتضار به اینها دست میدهد آنها در همان سوره مبارکهای که به نام مبارک حضرت است یعنی سوره چهل و هفتم آیه بیست به این صورت آمده است ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْلاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ﴾ مؤمنین میگویند چرا سورهای که ما را به مبارزه و جهاد دعوت بکند نازل نشده ما منتظریم ﴿فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ وَذُکِرَ فِیهَا القِتَالُ﴾ مؤمنون خوب استقبال میکنند اما ﴿رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ المَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ المَوْتِ﴾ طوری به تو پیغمبر نگاه میکنند که محتضرانه به تو نگاه میکنند چون اینها ﴿فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ دیگر اینها همانهایی هستند که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» به عنوان ﴿شَرَّ الدَّوَابِّ﴾ از اینها یاد شده است که قبلاً بحثش گذشت در سورهٴ «انفال» آیه 21 و 22 این است ﴿وَلاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ قَالُوا سَمِعْنَا وَهُمْ لاَیَسْمَعُونَ ٭ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ البُکْمُ الَّذِینَ لاَیَعْقِلُونَ﴾ و اگر ذات اقدس الهی کمترین نشانه توبه در اینها میدید باز فیضش را نصیب اینها میکرد ﴿وَلَوْ عَلِمَ اللّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ﴾ یک اصل کلی است گاه ببینید عدهای گرایشی دارند وخوب هم موفقند حالا یا به حفظ قرآن یا به عمل قرآن یا به حفظ دین یا به عمل دین و مانند آن و انسان غبطه میخورد این راه باز است اگر بیننا و بین الله آن پیوند باشد طوری که خدا در ما این معنا را بیابد در رحمت را باز میکند این یک اصل کلی است اختصاص به گذشته و حال که ندارد ﴿وَلَوْ عَلِمَ اللّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ﴾ ولو علم الله در عرب یا عجم در ماضی و حال و آینده در هر شخصی ملتی گروهی آثار اتعاذ ببیند در رحمت به روی او باز است اگر در رحمت به روی ما باز نشد برای اینکه چندین بار باز کرد ما بی اعتنایی کردیم این وعده که ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً﴾ از خدا راستگوتر که دیگر کسی فرض ندارد و ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِیثاً﴾ و ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً﴾ فرمود ﴿وَلَوْ عَلِمَ اللّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ﴾ این است که تمام تلاش و کوشش ما باید این باشد که مشکل خودمان را حل بکنیم ﴿وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ﴾
خب، پس منشأ این تفاوتها از درون همه این منافقان برمیخیزد که اینها در حقیقت جزء شر الدواب هستند بعد فرمود ما گذشته از امتحانات روزانه سالی یکی دو بار اینها را به شدت امتحان میکنیم که به هوش بیایند خوب نمیآیند دیگر ﴿أَوَلاَ یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ﴾ گذشته از امتحانات روزانه سالی یکی دو بار حالا یا با حوادث تلخ یا با حوادث شیرین یک حوادث تلخ نظیر بیماریها و مانند آن که در آن حال بفهمند از هیچ کس کاری ساخته نیست مگر خدا ﴿ثُمَّ لاَیَتُوبُونَ وَلاَ هُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ برنمیگردند.
خب ﴿وَإِذا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ هَلْ یَرَاکُم مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انصَرَفُوا﴾ حالا این ﴿صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ هم احتمال گزارش است خبر باشد یعنی هم جمله خبریه باشد ظاهراًو باطنا و هم اینکه نفرین باشد یعنی جملهای باشد خبریه که به داعی انشاء القا شده مثل ﴿قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ﴾ ﴿صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ چرا؟ ﴿بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یَفْقَهُونَ﴾ اگر نسبت به آینده باشد این ﴿بِأَنَّهُمْ﴾ بیان صرف است چطوری خدا دلهای اینها را منصرف کرده دیگر از این به بعد دیگر نمیفهمد اما اگر «باء» سببیه باشد تعلیل باشد این است که چون قبلاً اینچنین بودند بی اعتنایی کردند ذات اقدس الهی توفیق فهم را از اینها گرفته است قرآن کریم
پرسش ...
پاسخ: نه علت اصلی که ذات اقدس الهی ﴿فَالهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ شد یک، از این طرف عالمان هر عصری را فرمود ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾ دو، معجزات و آیات بینه را هم به اینها نشان داد سه، اینها از این به بعد اگر سقوط کردند ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ است اینها ﴿لاَ یَفْقَهُونَ﴾ هستند این فقه آن فهماش ظریف است دیگر حالا حاضر نیستند درک بکنند انسان گرچه حرفی برای گفتن دارد درست است اما نسبت به یکدیگر البته حرفی برای گفتن دارد اما نسبت به ذات اقدس الهی حرفی برای گفتن ندارد در برابر وحی چون سلطان علوم همین علوم وحی است ملکه علوم وحی انبیاست لذا فرمود ﴿إِذَا قُرِئَ القُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ شما اگر درس خواندهاید این درسِ شما شما را متکلم نکند شما را مستمع خوب بکند آدم درس خوانده بهتر میفهمد همین نه آدم درس خوانده در برابر خدا چون و چرا بکند حرف خدا را بهتر میفهمد این درس و بحث برای توسعه ظرف پذیرش است نه اینکه انسان بیاید با خدا گفتگو کند لذا ﴿إِذَا قُرِئَ القُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود یک عدهای میآیند پیش تو که حرف خودشان را بزنند ﴿الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِنَا﴾ اصلاً این میآید که با تو جدال بکند که حرف خودش را بزند نه حرف تو را گوش بدهد که پس ما وظیفهای داریم نسبت به یکدیگر بحث و گفتگو و جدال احسن و چیز خوبی هم هست و مأمور هم هستیم به این کار تا آنجایی که سخن از علوم بشری است جای گفتگو است اما وقتی سخن از کلام خدا شد انسان در برابر خدا خدا اینطور گفت ما اینطور میگوییم این همان ادعای ربوبیت است هر کس در برابر دین سخنی گفت این حرف را آن روز از صدر الدین قونوی نقل کردیم که این عند التحلیل به دعوی ربوبیت برمیگردد معصیت هم همینطور است یک وقت انسان خلافی را انجام میدهد گناهی را میکند به حسب ظاهر منشأ گناه حالا یا جهل موضوع است یا جهل قصوری به حکم است یا سهو است یا نسیان است یا اضطرار است یا اجبار است یا اکراه است و از همین قبیل تقیه هیچ کدام از اینها گناه نیست طبق حدیث رفع گناه در صورتی است که عالماً عامداً گناه بکند یعنی چه؟ یعنی میداند که این موضوع این است این فلان شیء است این مایع خمر است و خدا هم او را تحریم کرده و هیچ مانعی هم برای ترک نیست هیچ عاملی هم بر فشار خارجی نیست یعنی اضطرار و اکراه و امثال ذلک نیست اگر باشد تجزیه رفع اینها را برمیدارد اگر سهو نسیان باشد جهل موضوع باشد اینها را حدیث رفع برمیدارد گناهی که دارد میکند یعنی چه یعنی موضوع را میداند حکم را میداند و هیچ عاملی فشار هم بر عامل فشار وجود ندارد و دست به این کار میزند این عند التحلیل به این برمیگردد که خدا فرمود نکن ولی به نظر من باید بکند هیچ کس معصیت نمیکند مگر اینکه در درونش یک دعوی ربوبیت هست
پرسش ...
پاسخ: او چون هوای نفس را بر خودش غالب کرده است دیگر اوایل حالا اواخر ممکن است معتاد شده باشد ولی اوایل اولین باری که دارد این کار را میکند هوا را بر خواسته خدا مقدم کرده است این که در روایات ما درباره سفاح زنا و مانند آن دارد که «لایزنی الزانی و هو مؤمن» نظیر این موضوع است.
پرسش ...
پاسخ: خوب بله اول محبتش را پیدا کرد بعد آن کار را کرد خب، پس اگر کسی قبل از اعتیاد حالا یک وقت معتاد شد مجبور میشود امتناع باختیار لاینافی باختیار یعاقب علیه ولی در طلیعه امر این روایت جزء غرر روایات است که «لایزنی الزانی و هو مؤمن» این یعنی «لایعصی العاصی و هو مؤمن» به عنوان تمثیل ذکر شده نه تعیین که فقط مخصوص زنا و اینها باشد خیر هیچ معصیت کاری معصیت نمیکند مگر اینکه ایمان ندارد منتهی ذات اقدس الهی براساس لطف و محبتی که دارد اینها را ترمیم میکند اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» فرمود ﴿مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ این یا به استناد همان حدیثی است که در ذیل آن آیه آمده که قبلاً مکرر آن حدیث خوانده شد یک، دوم یا به همین تحلیل است که فرمود اکثر اینها مشرکند چون اکثر مؤمنین بالاخره عادل نیستند دیگر عادل نیستند یعنی معصیت میکنند معصیت میکنند یعنی چه؟ یعنی بدون هیچ عذر دست به گناه میزنند و هر کسی بدون عذر دست به گناه بزند مدعی ربوبیت است ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾
خب، در چنین وضعی ذات اقدس الهی فرمود خوب حالا شما حرفهای خودتان را نسبت به هم بزنید اما ﴿إِذَا قُرِئَ القُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُو﴾ نه یعنی محترمانه مؤدبانه گوش بدهید یعنی شما در برابر قرن آن
آن دیگر حرف نزنید
پرسش ...
پاسخ: آن هم دلال است چه در «مناجات شعبانیه» چه در دعای «افتتاح» یک دلال و قنج و نازی است که ذات اقدس الهی به بعضیها اجازه میدهد اما این «لئن ترکتنی ناطقا» حالا کیست که این فرصت را دارد آدم گاهی یک حادثه جزئی یک زلزلهای با هشت ریشتر پیش میآید انسان بسیاری از معلوماتش یادش میرود تا برسد دلال بکند چه برسد به آن عالم تکانی این مقید به «لئن ترکتنی ناطقاً» است آن البته برای خواص است که این مقام دلال است مقام دلال این است که اگر کسی در آن حالت جهنم یا قیامت به او اجازه بدهند که حرف بزند چون ﴿لاَ یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُون﴾ روزی است که فرشتگان همه صف میبندند ﴿لاَّ یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً﴾ مگر هر کسی میتواند آن روز حرف بزند به هر کسی اجازه حرف میدهند این عذرخواهی کردن یک مقدار آدم را سبک میکند اجازه عذرخواهی هم نمیدهند ﴿لاَ یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُون﴾ خوب حالا اگر کسی خواص بود به او اجازه عذرخواهی دادند آنگاه دلال است ناز است قنج میکند میگوید اگر کسی خدای سبحان من را در قیامت مورد عتاب قرار بدهد بگوید چرا گناه کردی من هم مؤاخذه میکنم که تو چرا نبخشیدی لاخذتنی بذنبی اخذتک بعفوک این نصیب هر کس نیست اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود «لئن ترکتنی ناطقاً» سرّش همین است آن وقت «لاضجن الیک بین اهلها» میگویم «انی لاحبک کنت من المحبین» اما به که اجازه حرف زدن میدهند بساط آن روز بر اساس ﴿الیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَی أَفْوَاهِهِمْ﴾ است دیگر روزی که ﴿الیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَی أَفْوَاهِهِمْ﴾ حاکم است آن وقت این که در دعای «افتتاح» آمده «مدلاً علیک» «مدلاً علیک» یعنی من از راه ادلال از راه قنج از راه ناز با تو سخن میگویم تا حالا هم از راه نیاز بود عبیدک اینها نیاز بود اما الان از راه ناز با تو حرف میزنم میگویم خوب اگر از من سؤال کنی که چرا گناه کردی من هم میگویم خوب تو چرا نبخشیدی تو که بزرگتر بودی این برای هر کس نیست این «لئن ترکتنی ناطقا» است
مطلب دیگر اینکه حرفی را جناب فخر رازی از محمدبناسحاق نقل کرده در تفسیرش یک، مشابه آن مطلب را قرطبی در جامع از ابن عباس نقل کرده دو، که شما انصراف را به کار نبرید قضا را به کار ببرید چندتا واقعه است آنچه که فخررازی از محمدبن اسحاق نقل کرده یک واقعه است آنچه قرطبی در جامعش از ابن عباس نقل کرده یک واقعه است که شما وقتی میخواهید از مسجد بیرون بروید نگوئید انصرفنا عن الصلاه برای اینکه این انصراف یک تعبیر بدی است که درباره منافقان بکار رفته که ﴿ثُمَّ انصَرَفُوا﴾ بلکه بگوئید «قد قضینا الصلاة» برای اینکه ذات اقدس الهی در سورهٴ «جمعه» فرمود ﴿فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلاَةُ فَانتَشِرُوا فِی الأَرْضِ﴾ تفعلا اینطور تعبیر کنید نه آنطور گرچه قرطبی در جامع از برخی از مفسران نقل کرده «هذا لیس بصحیح» و نقدی دارد ولی یک تنبه و تفعل قرآنی است وگرنه اینچنین نیست که حالا منع شرعی داشته باشد یا انصراف مخصوص منافقان باشد انصراف از وحی باشد مسجد باشد گفتند شما آنطور تعبیر نکنید باز قرطبی در جامع نقل میکند از ابوالفضل جوهری که «کنا فی جنازه» ما نماز جنازه و اینها میخواندیم و آن منادی گفت «انصرفوا رحمکم الله» دیگری به این گفت که «انصرفوا» نگوئید بگوئید «انقلبوا» برای اینکه خدا در قرآن دارد ﴿فَانْقَلَبُوا﴾ شما تفعلاً تعبیری داشته باشید که خداوند در قران برای مومنان به کار برده نه اینکه در قرآن تعبیری را که برای منافقان به کار برده از آن تعبیر استفاده کنید بگوئید ﴿فَانْقَلَبُوا﴾ بگوئید «فانقلبوا رحمکم الله» چون خدا در قرآن فرمود ﴿فَانْقَلَبُوا﴾
و الحمد لله رب العالمین
نقش تربیتی انذار در هدایت جامعه
ایمان، شرط پذیرش عمل و اعطای ثواب
استمرار تبلیغات سوء علیه وحی
علت نالههای حضرت وصی(علیه السلام)
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَن یَقُولُ أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هذِهِ إِیمَاناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَهُمْ یَسْتَبْشِرُونَ(124) وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ کَافِرُونَ(125) أَوَلاَ یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لاَیَتُوبُونَ وَلاَ هُمْ یَذَّکَّرُونَ(126) وَإِذا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ هَلْ یَرَاکُم مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انصَرَفُوا صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَفْقَهُونَ(127) لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ(128) فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللّهُ لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ العَرْشِ العَظِیمِ(129)﴾
در نوبت قبل راجع به اهمیت انذار سخن به میان آمد که چرا ذات اقدس الهی برنامه رسمی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را انذار تشخیص داد و فرمود ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾ نفرمود «قم فبشر» یا بشر و انذر و همچنین برنامه رسمی علما را که وارثان انبیا هستند فرمود ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾ و چرا در بخش قابل توجهی از آیات قرآن کریم سمت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را منحصر در انذار کرد ﴿إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ﴾ ﴿إِنْ أَنتَ إِلَّا نَذِیرٌ﴾ ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ﴾ و مانند آن اشاره شد به اینکه تاثیر تبلیغ در اکثری مردم براساس انذار است و اما که در «مناجات شعبانیه» و مانند آن آمده است «ایقظتنی لمحبتک» و مانند آن این برای خواص است و گرنه توده مردم تساهل به زمین دارند نه قطع علاقه فضلا از انقطاع علاقه فضلا از کمال الانقطاع این سه مرحله نظیر توده مردم نیست در این «مناجات شعبانیه» کمال انقطاع میخواهد که کمال انقطاع بالاتر از انقطاع است و انقطاع بالاتر از قطع علاقه است اما توده مردم گرفتار دنیا هستند و فقط از راه انذار مشکلشان حل میشود لذا در آن بخشی از آیات فرمود فقط تو کارت انذار است و مانند آن
اما درباره سؤال دیگر که چطور اگر ایمان عبارت از عقد دوم است عقیده عبارت از گره زدن محصول علم است به جان آنها که در مناطق دوردست هستند اسلام آنجا نرفته و از برخی از محرمات اجتناب میکنند آنها ایمانی ندارند پس عامل ترک گناه چیست؟ پاسخش این است که امور توصلی است آنها در اثر ایمان گناه را ترک نکردند آن رغبتهای انسانی است و ثواب هم ندارد آن چون امور توصلی اگر صرف ترک باشد معصیت نکردند نه ثواب کردند متقرب الی الله شدند و مانند آن اگر اینها لله ترک گفتند ثواب دارد بعضیها هستند که اصلاً گوشت گوسفند هم نمیخورند و اگر بعضی گوشت خرگوش یا گوشت خوک نمیخورند این روی خصوصیات شخصیشان است میل ندارند بنابراین ثوابی بر کارشان مترتب نمیشود و ثواب بردن در صورتی است که انسان حرام را لله ترک بکند بنابراین عامل ترک این امور همان عدم رغبت نفسی است و این ترک به استناد عدم رغبت نفسی ثواب آور نیست عمده آن است که این دو تا آیهای که فرمود ﴿وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَن یَقُولُ﴾ با ﴿وَإِذا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ﴾ چه تفاوتی دارد؟ ظاهراً تفاوتش این است که اگر اینها در خارج از مجلس وحی باشند و بشنوند که آیهای نازل شده است استهزا میکنند برای تبلیغ سوء میگویند ﴿أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هذِهِ إِیمَاناً﴾ و مانند آن ولی اگر در مجلس تبلیغ باشند در مجلس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشند و آیهای نازل بشود آنها با چشم یکدیگر را نگاه میکنند ببینند کسی آنها را میبیند یا نمیبیند که زمینه انصراف را فراهم بکنند پس ظاهر آن آیه در جلسه غیبت است و این آیه در جلسه حضور
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود ﴿وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَن یَقُولُ أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هذِهِ إِیمَاناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾ این ازدیاد ایمان سقفی دارد تا آنجا که مرحله ایمان است و بشر مکلف است سقفی دارد که ایمان به مبدأ است ایمان به منتهی است و مانند آن در این محدوده ممکن است انسان کامل به جایی برسد که بگوید «لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا» از آن به بعد دیگر جا برای ازدیاد نیست ولی در بخش دیگر که خارج از سقف ایمان است آن حدی ندارد که کسی بگوید من به مرحله نهایی رسیدم بیان ذلک این است که اگر انسان بخواهد به همین دستوراتی را که کتاب و سنت دادند که باید معتقد باشد به مبدأ معتقد باشد به معاد معاد هم بهشتی دارد درجاتی دارد جهنمی دارد درکاتی دارد و مانند آن اینها برای کسی که ﴿لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الجَحِیمَ﴾ این مسئله حل است چون الان میبیند دیگر اگر پرده کنار برود یعنی اینها وارد صحنه قیامت بشوند چیزی بر یقین حضرت افزوده نمیشود این ارشاد به نفی موضوع است نه یعنی فعلاً برای من پردهای است من در پشت حجابم و اگر این حجاب کنار برود یقینم افزوده نمیشود این که نیست چون اگر کسی محجوب باشد و حجاب کنار برود یقیناً یقینش افزوده میشود این «لو کشف القطاء مزدته یقینا» ارشاد به نفی موجود است یعنی «لا غطاء لی» نه اینکه برای من غطا هست و پرده است و من پشت پرده هستم اگر پرده کنار برود برایم تفاوتی نیست اینکه فرض ندارد یک محجوب با مکشوف خیلی فرق میکند در این محدوده «لو کشف القطاء» برای دیگران که فرمود ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ حضرت میفرماید برای من تفاوتی ندارد برای اینکه ما «تخرق ابصار القوب حجب النور فتصل الی معدن العظمة» مناجات رسمی آن حضرت بود مخصوصاً در ماه شعبان دیگر حجابی نیست این یک مطلب
مطلب دیگر آن است که آنچه وجود مبارک حضرت امیر گاهی ناله میکردند آه تأوه داشتند «آه من قله الزاد و طول الطریق و بُعد السّفر» این را برخی از شارحان اهل معرفت نهج البلاغه میگویند این سفر الی الله نیست و درباره بهشت و جهنم نیست سفر الی الله را وجود مبارک حضرت امیر کاملاً طی کرد برای اینکه فرمود «ما کنت اعبد ربا لم اره» این سفر فی الله است که تمام شدنی نیست سفر الی الله تمام شدنی است برای اینکه بالأخره نظام خلقت منتهی میشود به خالق چون تسلسل محال است ما باید به جای نقطه آغازین برسیم حالا رسیدیم و اگر این نامتناهی باشد که برهانی برای ابطال تسلسل نخواهیم داشت این سیر من الخلق الی الحق این پایان پذیر است این را فرمود «ما کنت اعبد رباً لم أره» آن سیر در اسماء خدا در صفات خدا در اوصاف اله من الحق الی الحق بالحق است که تمام شدنی نیست این «رب زدنی فیک تحیرا» برای آنجا است قلت سفر طول طریق بعد سفر از او این آقایان میگویند حضرت ناله دارد و گرنه اینجایی که فرمود «ما کنت اعبد رباً لم اره» از این جهت مشکلی ندارد پس اینکه فرمود ﴿زَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾ اولاً ناظر به توده انسانها است توده مومنان است نه اوحدی از آنها ثانیاً ناظر به ایمان به اموری است که انسان باید به آنها ملتزم باشد همین بهشت و جهنم و درجات و درکاتی که گفته شد و سایر اموری که مربوط به مبدأ است و احکام و حکم اما آن مرحله عالیه مورد تکلیف توده انسانها نیست و جا برای اوحدی است پس این دو مطلب ناظر به ﴿زَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾ست اما این گروهی که اگر غایب باشند سعی میکنند دیگران را منحرف کنند و مسخره کنند قرآن را و مانند آن و اگر حاضر باشند سعی میکنند مجلس را ترک بکنند برای این است که اینها تمام توجهشان به بیرون آنهاست آن هم بیرون که به محدوده طبیعت برمیگردد کسی که دلش قفل است خود او زندانی است این زندانی نمیداند چه بکند این گاهی به بیرون سری میزند میبیند به اینکه مشکلش حل نشد برای اینکه بیرون که آمد تازه پشت میله جاهایی را میبیند این نمیداند که اگر یک زندانی نداند که زندانی است این رنج میبرد ولی نمیداند مشکلش از کجاست منافقان ﴿وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ واقعاً زندانی هستند برای اینکه حرف هویت آنها را در آن درون گذاشتند و درش را هم قفل کردند و آن بیچاره در آن دست و پا میزند اگر بمیرد خوب راحت میشوند اگر اینها فطرتشان بمیرد اینها هیچ احساسی ندارند و عذاب وجدان ندارند و مانند آن ولی مشکل این است که فطرت نمیمیرد ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ این زنده به گور میشود ضعیف میشود اما مردنی نیست که کسی فطرت خودش را خاموش کند فرمود اینها حقیقتشان در آن درون زندانی است و درِ دل هم قفل شده است اینها اهل تدبر نیستند چون درِ دل قفل شده است آن بیچاره که فطرت است از درون هر چه فریاد برمیآورد صدایش به بیرون نمیرود اینها صدای خودشان را که نمیشنوند شیخنا الاستاد مرحوم الهی قمشهای(رضوان الله تعالی علیه) یک برادری داشتند آن چند سالی گویا از ایشان بزگتر بود واخیراً سمعک گذاشتند ایشان فرمودند چه گذاشتی برای چه گذاشتی تو الان سنت به جایی رسیده است که فقط باید حرف خودت را گوش بدهی حرف دیگران برای تو نافع نیست این سمعک را برای چه گذاشتی برای اینکه دیگران را بشنوی دیگران اگر تا به حال نافع بودند که نافع بودند الان فقط باید حرف خودت را گوش بدهی البته اینطور حکیمانه زندگی کردن کم است گاهی آدم باید حرف خودش را بشنود آن دیگر به انسان درست میگوید مرتب هدایت میکند این واعظ درونی سخنان خوبی دارد و به موقع ارشاد میکند خوب اگر آدم او را زندانی کرد و گذاشت درون و درش را هم قفل کرد که ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَ﴾ حرف درون را که نمیشنود و بیرون هم که به حال او نافع نیست اینکه فرمود ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ القُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ سرش همین است اینها اگر بیرون مجلس وحی باشند که سعی میکنند مسخره کنند درون مجلس وحی باشند سعی میکنند بیرون بیایند بیرون بیایند که همان استهزا را ادامه بدهند اینهایی که در بیرون میگویند ﴿أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هذِهِ إِیمَاناً﴾ اگر در درون مجلس وحی باشند سعی میکنند که بیرون بیایند همان کار بیرونی را انجام بدهند نه اینکه بیرون بیایند که هوایی تازه کنند در سورهٴ مبارکهای که به نام پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است در سورهٴ چهل و هفتم آیهٴ 24 این است که ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ القُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ که این ام ام منقطعه است یعنی چون دلهای اینها بسته است محور تدبر بسته است آن که باید تدبر بکند او را در درون گذاشتند اغراض و غرایزی را در آن پوشاندند یک مشت خاک ریختند روی آن اینکه الان پیدا است غریزهها است و غرائز و اغراض و امیال آن که درون است همان هویت حقیقی انسان است آن در حقیقت زنده به گور است روی گور دل این الان خانه ساخته و درش هم قفل کردند با همین غریزهها بنابراین اینها حرف وحی را درک نمیکنند علاقه هم ندارند گوش کنند لذا اگر بیرون مجلسند آن مسخره را دارند که ﴿أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هذِهِ إِیمَاناً﴾ درون مجلس هستند ﴿هَلْ یَرَاکُم مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انصَرَفُوا﴾ این فرق آن دو آیه
پرسش ...
پاسخ: یعنی بیرون آمدند
این هم احمتمال دعاست هم احتمال خبر است یعنی ذات اقدس الهی چندین بار اینها را دعوت کرد راه درون و بیرون را باز کرد اینها اهل اهتدا نشدند ﴿بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَفْقَهُونَ﴾ شدند لذا خدا توفیق فهم را از اینها گرفته اینها را به حال خودشان گذاشته نظیر همین آیهای که در همین زمینه بحث شد که فرمود ﴿سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِی الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الحَقِّ﴾ فرمود اینها که متکبرانه با دین برخورد میکنند ما دهها بار حجت را بر اینها تمام میکنیم بعد دیگر اینها را به حال خودشان رها میکنیم نه اینکه چیزی خدا به اینها میدهد به عنوان ضلالت فرمود ما دیگر لطفمان را از اینها میگیریم اینها را به حال خودشان رها میکنیم ﴿سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِی الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الحَقِّ﴾ من اینها را منصرف میکنیم این است که میبینید بعضیها بی میل هستند این بی میلی کسی به اینها نداد چون یک امر عدمی است آن گرایش را ذات اقدس الهی دیگر به اینها نداد بی میلی برای خودشان است چون چندین بار گرایش داد موعظه داد هدایتشان کرد ﴿نَبَذَ﴾ اگر یک وقت انسان قلبش گرایش پیدا کرد که نماز اول وقت بخواند مناجاتی دعایی ذکری دو تا قطره اشکی فوراً باید اقدام بکند وگرنه آن که در کمین است نمیگذارد که و اگر آن که در کمین است آدم را شکار کرد انسان کلام خدا را پیام خدا را با بی اعتنایی پشت سر گذاشت باز هم خدا باز هم خدا باز هم خدا دهها بار این فیض را میدهد بعد سرانجام این فیض را میگیرد و انسان را به حال خودش رها میکند اگر انسان به حال خودش رها شد ﴿فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحیقٍ﴾
پرسش ...
پاسخ: نه چون به این دلیل که اینها قوم لایفقهون هستند ذات اقدس الهی دیگر گرایش را برداشت دیگر از این به بعد کسانی هستند که ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾
پرسش ...
پاسخ: بله اما امید برگشت هست اما وقتی که آن لطف گرفته شد دیگر به جایی میرسند که ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾
پرسش ...
پاسخ: در بین دیگران از نظر آثار اینها مردهاند وگرنه آن ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ اینطور نیست که فطرت را از بین ببرند و اینها ضعیف میکنند دسیسه میکنند ولی إماته نمیکنند اینها کسانی هستند که به حسب ظاهر وقتی در حال صلح هستند خودشان را بی صبرانه منتظر دفاع از اسلام و اینها معرفی میکنند وقتی سورهای نازل بشود حکمی صادر بشود که در او دستور جبهه و جنگ و مبارزه است مثل حالت احتضار به اینها دست میدهد آنها در همان سوره مبارکهای که به نام مبارک حضرت است یعنی سوره چهل و هفتم آیه بیست به این صورت آمده است ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْلاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ﴾ مؤمنین میگویند چرا سورهای که ما را به مبارزه و جهاد دعوت بکند نازل نشده ما منتظریم ﴿فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ وَذُکِرَ فِیهَا القِتَالُ﴾ مؤمنون خوب استقبال میکنند اما ﴿رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ المَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ المَوْتِ﴾ طوری به تو پیغمبر نگاه میکنند که محتضرانه به تو نگاه میکنند چون اینها ﴿فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ دیگر اینها همانهایی هستند که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» به عنوان ﴿شَرَّ الدَّوَابِّ﴾ از اینها یاد شده است که قبلاً بحثش گذشت در سورهٴ «انفال» آیه 21 و 22 این است ﴿وَلاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ قَالُوا سَمِعْنَا وَهُمْ لاَیَسْمَعُونَ ٭ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ البُکْمُ الَّذِینَ لاَیَعْقِلُونَ﴾ و اگر ذات اقدس الهی کمترین نشانه توبه در اینها میدید باز فیضش را نصیب اینها میکرد ﴿وَلَوْ عَلِمَ اللّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ﴾ یک اصل کلی است گاه ببینید عدهای گرایشی دارند وخوب هم موفقند حالا یا به حفظ قرآن یا به عمل قرآن یا به حفظ دین یا به عمل دین و مانند آن و انسان غبطه میخورد این راه باز است اگر بیننا و بین الله آن پیوند باشد طوری که خدا در ما این معنا را بیابد در رحمت را باز میکند این یک اصل کلی است اختصاص به گذشته و حال که ندارد ﴿وَلَوْ عَلِمَ اللّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ﴾ ولو علم الله در عرب یا عجم در ماضی و حال و آینده در هر شخصی ملتی گروهی آثار اتعاذ ببیند در رحمت به روی او باز است اگر در رحمت به روی ما باز نشد برای اینکه چندین بار باز کرد ما بی اعتنایی کردیم این وعده که ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً﴾ از خدا راستگوتر که دیگر کسی فرض ندارد و ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِیثاً﴾ و ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً﴾ فرمود ﴿وَلَوْ عَلِمَ اللّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ﴾ این است که تمام تلاش و کوشش ما باید این باشد که مشکل خودمان را حل بکنیم ﴿وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ﴾
خب، پس منشأ این تفاوتها از درون همه این منافقان برمیخیزد که اینها در حقیقت جزء شر الدواب هستند بعد فرمود ما گذشته از امتحانات روزانه سالی یکی دو بار اینها را به شدت امتحان میکنیم که به هوش بیایند خوب نمیآیند دیگر ﴿أَوَلاَ یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ﴾ گذشته از امتحانات روزانه سالی یکی دو بار حالا یا با حوادث تلخ یا با حوادث شیرین یک حوادث تلخ نظیر بیماریها و مانند آن که در آن حال بفهمند از هیچ کس کاری ساخته نیست مگر خدا ﴿ثُمَّ لاَیَتُوبُونَ وَلاَ هُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ برنمیگردند.
خب ﴿وَإِذا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ هَلْ یَرَاکُم مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انصَرَفُوا﴾ حالا این ﴿صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ هم احتمال گزارش است خبر باشد یعنی هم جمله خبریه باشد ظاهراًو باطنا و هم اینکه نفرین باشد یعنی جملهای باشد خبریه که به داعی انشاء القا شده مثل ﴿قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ﴾ ﴿صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ چرا؟ ﴿بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یَفْقَهُونَ﴾ اگر نسبت به آینده باشد این ﴿بِأَنَّهُمْ﴾ بیان صرف است چطوری خدا دلهای اینها را منصرف کرده دیگر از این به بعد دیگر نمیفهمد اما اگر «باء» سببیه باشد تعلیل باشد این است که چون قبلاً اینچنین بودند بی اعتنایی کردند ذات اقدس الهی توفیق فهم را از اینها گرفته است قرآن کریم
پرسش ...
پاسخ: نه علت اصلی که ذات اقدس الهی ﴿فَالهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ شد یک، از این طرف عالمان هر عصری را فرمود ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾ دو، معجزات و آیات بینه را هم به اینها نشان داد سه، اینها از این به بعد اگر سقوط کردند ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ است اینها ﴿لاَ یَفْقَهُونَ﴾ هستند این فقه آن فهماش ظریف است دیگر حالا حاضر نیستند درک بکنند انسان گرچه حرفی برای گفتن دارد درست است اما نسبت به یکدیگر البته حرفی برای گفتن دارد اما نسبت به ذات اقدس الهی حرفی برای گفتن ندارد در برابر وحی چون سلطان علوم همین علوم وحی است ملکه علوم وحی انبیاست لذا فرمود ﴿إِذَا قُرِئَ القُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ شما اگر درس خواندهاید این درسِ شما شما را متکلم نکند شما را مستمع خوب بکند آدم درس خوانده بهتر میفهمد همین نه آدم درس خوانده در برابر خدا چون و چرا بکند حرف خدا را بهتر میفهمد این درس و بحث برای توسعه ظرف پذیرش است نه اینکه انسان بیاید با خدا گفتگو کند لذا ﴿إِذَا قُرِئَ القُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود یک عدهای میآیند پیش تو که حرف خودشان را بزنند ﴿الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِنَا﴾ اصلاً این میآید که با تو جدال بکند که حرف خودش را بزند نه حرف تو را گوش بدهد که پس ما وظیفهای داریم نسبت به یکدیگر بحث و گفتگو و جدال احسن و چیز خوبی هم هست و مأمور هم هستیم به این کار تا آنجایی که سخن از علوم بشری است جای گفتگو است اما وقتی سخن از کلام خدا شد انسان در برابر خدا خدا اینطور گفت ما اینطور میگوییم این همان ادعای ربوبیت است هر کس در برابر دین سخنی گفت این حرف را آن روز از صدر الدین قونوی نقل کردیم که این عند التحلیل به دعوی ربوبیت برمیگردد معصیت هم همینطور است یک وقت انسان خلافی را انجام میدهد گناهی را میکند به حسب ظاهر منشأ گناه حالا یا جهل موضوع است یا جهل قصوری به حکم است یا سهو است یا نسیان است یا اضطرار است یا اجبار است یا اکراه است و از همین قبیل تقیه هیچ کدام از اینها گناه نیست طبق حدیث رفع گناه در صورتی است که عالماً عامداً گناه بکند یعنی چه؟ یعنی میداند که این موضوع این است این فلان شیء است این مایع خمر است و خدا هم او را تحریم کرده و هیچ مانعی هم برای ترک نیست هیچ عاملی هم بر فشار خارجی نیست یعنی اضطرار و اکراه و امثال ذلک نیست اگر باشد تجزیه رفع اینها را برمیدارد اگر سهو نسیان باشد جهل موضوع باشد اینها را حدیث رفع برمیدارد گناهی که دارد میکند یعنی چه یعنی موضوع را میداند حکم را میداند و هیچ عاملی فشار هم بر عامل فشار وجود ندارد و دست به این کار میزند این عند التحلیل به این برمیگردد که خدا فرمود نکن ولی به نظر من باید بکند هیچ کس معصیت نمیکند مگر اینکه در درونش یک دعوی ربوبیت هست
پرسش ...
پاسخ: او چون هوای نفس را بر خودش غالب کرده است دیگر اوایل حالا اواخر ممکن است معتاد شده باشد ولی اوایل اولین باری که دارد این کار را میکند هوا را بر خواسته خدا مقدم کرده است این که در روایات ما درباره سفاح زنا و مانند آن دارد که «لایزنی الزانی و هو مؤمن» نظیر این موضوع است.
پرسش ...
پاسخ: خوب بله اول محبتش را پیدا کرد بعد آن کار را کرد خب، پس اگر کسی قبل از اعتیاد حالا یک وقت معتاد شد مجبور میشود امتناع باختیار لاینافی باختیار یعاقب علیه ولی در طلیعه امر این روایت جزء غرر روایات است که «لایزنی الزانی و هو مؤمن» این یعنی «لایعصی العاصی و هو مؤمن» به عنوان تمثیل ذکر شده نه تعیین که فقط مخصوص زنا و اینها باشد خیر هیچ معصیت کاری معصیت نمیکند مگر اینکه ایمان ندارد منتهی ذات اقدس الهی براساس لطف و محبتی که دارد اینها را ترمیم میکند اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» فرمود ﴿مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ این یا به استناد همان حدیثی است که در ذیل آن آیه آمده که قبلاً مکرر آن حدیث خوانده شد یک، دوم یا به همین تحلیل است که فرمود اکثر اینها مشرکند چون اکثر مؤمنین بالاخره عادل نیستند دیگر عادل نیستند یعنی معصیت میکنند معصیت میکنند یعنی چه؟ یعنی بدون هیچ عذر دست به گناه میزنند و هر کسی بدون عذر دست به گناه بزند مدعی ربوبیت است ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾
خب، در چنین وضعی ذات اقدس الهی فرمود خوب حالا شما حرفهای خودتان را نسبت به هم بزنید اما ﴿إِذَا قُرِئَ القُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُو﴾ نه یعنی محترمانه مؤدبانه گوش بدهید یعنی شما در برابر قرن آن
آن دیگر حرف نزنید
پرسش ...
پاسخ: آن هم دلال است چه در «مناجات شعبانیه» چه در دعای «افتتاح» یک دلال و قنج و نازی است که ذات اقدس الهی به بعضیها اجازه میدهد اما این «لئن ترکتنی ناطقا» حالا کیست که این فرصت را دارد آدم گاهی یک حادثه جزئی یک زلزلهای با هشت ریشتر پیش میآید انسان بسیاری از معلوماتش یادش میرود تا برسد دلال بکند چه برسد به آن عالم تکانی این مقید به «لئن ترکتنی ناطقاً» است آن البته برای خواص است که این مقام دلال است مقام دلال این است که اگر کسی در آن حالت جهنم یا قیامت به او اجازه بدهند که حرف بزند چون ﴿لاَ یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُون﴾ روزی است که فرشتگان همه صف میبندند ﴿لاَّ یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً﴾ مگر هر کسی میتواند آن روز حرف بزند به هر کسی اجازه حرف میدهند این عذرخواهی کردن یک مقدار آدم را سبک میکند اجازه عذرخواهی هم نمیدهند ﴿لاَ یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُون﴾ خوب حالا اگر کسی خواص بود به او اجازه عذرخواهی دادند آنگاه دلال است ناز است قنج میکند میگوید اگر کسی خدای سبحان من را در قیامت مورد عتاب قرار بدهد بگوید چرا گناه کردی من هم مؤاخذه میکنم که تو چرا نبخشیدی لاخذتنی بذنبی اخذتک بعفوک این نصیب هر کس نیست اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود «لئن ترکتنی ناطقاً» سرّش همین است آن وقت «لاضجن الیک بین اهلها» میگویم «انی لاحبک کنت من المحبین» اما به که اجازه حرف زدن میدهند بساط آن روز بر اساس ﴿الیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَی أَفْوَاهِهِمْ﴾ است دیگر روزی که ﴿الیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَی أَفْوَاهِهِمْ﴾ حاکم است آن وقت این که در دعای «افتتاح» آمده «مدلاً علیک» «مدلاً علیک» یعنی من از راه ادلال از راه قنج از راه ناز با تو سخن میگویم تا حالا هم از راه نیاز بود عبیدک اینها نیاز بود اما الان از راه ناز با تو حرف میزنم میگویم خوب اگر از من سؤال کنی که چرا گناه کردی من هم میگویم خوب تو چرا نبخشیدی تو که بزرگتر بودی این برای هر کس نیست این «لئن ترکتنی ناطقا» است
مطلب دیگر اینکه حرفی را جناب فخر رازی از محمدبناسحاق نقل کرده در تفسیرش یک، مشابه آن مطلب را قرطبی در جامع از ابن عباس نقل کرده دو، که شما انصراف را به کار نبرید قضا را به کار ببرید چندتا واقعه است آنچه که فخررازی از محمدبن اسحاق نقل کرده یک واقعه است آنچه قرطبی در جامعش از ابن عباس نقل کرده یک واقعه است که شما وقتی میخواهید از مسجد بیرون بروید نگوئید انصرفنا عن الصلاه برای اینکه این انصراف یک تعبیر بدی است که درباره منافقان بکار رفته که ﴿ثُمَّ انصَرَفُوا﴾ بلکه بگوئید «قد قضینا الصلاة» برای اینکه ذات اقدس الهی در سورهٴ «جمعه» فرمود ﴿فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلاَةُ فَانتَشِرُوا فِی الأَرْضِ﴾ تفعلا اینطور تعبیر کنید نه آنطور گرچه قرطبی در جامع از برخی از مفسران نقل کرده «هذا لیس بصحیح» و نقدی دارد ولی یک تنبه و تفعل قرآنی است وگرنه اینچنین نیست که حالا منع شرعی داشته باشد یا انصراف مخصوص منافقان باشد انصراف از وحی باشد مسجد باشد گفتند شما آنطور تعبیر نکنید باز قرطبی در جامع نقل میکند از ابوالفضل جوهری که «کنا فی جنازه» ما نماز جنازه و اینها میخواندیم و آن منادی گفت «انصرفوا رحمکم الله» دیگری به این گفت که «انصرفوا» نگوئید بگوئید «انقلبوا» برای اینکه خدا در قرآن دارد ﴿فَانْقَلَبُوا﴾ شما تفعلاً تعبیری داشته باشید که خداوند در قران برای مومنان به کار برده نه اینکه در قرآن تعبیری را که برای منافقان به کار برده از آن تعبیر استفاده کنید بگوئید ﴿فَانْقَلَبُوا﴾ بگوئید «فانقلبوا رحمکم الله» چون خدا در قرآن فرمود ﴿فَانْقَلَبُوا﴾
و الحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است