- 110
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 128 و 129 سوره توبه _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 128 و 129 سوره توبه _ بخش اول"
اوصاف پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم)
اسلام، دین رحمت و رأفت
تقدم رحمت و رأفت الهی بر غضبش
زمینههای نیل به توفیق الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ (128) فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ العَرْشِ العَظِیمِ (129)﴾
اوصاف پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم)
بخش پایانی سوره مبارکه «توبه» با تشریح هدف رسالت و اینکه رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم برای هدایت مردم تلاش میکند و تلاشش هم حریصانه و آزمندانه است و هم اینکه نسبت به مؤمنین رئوف و رحیم است و هم اینکه وظیفه او انجام این تبلیغ است بلغ ما بلغ به این مطالب میپردازد.
در آیه اول با حرفهای تأکید «لام» و کلمه «قد» این مطلب را بازگو میکند که رسولی از طرف خدا آمده است که تمام این سختیهای شما را میداند و برای او گران است ﴿لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ﴾ از وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با وصف شریف رسالت یاد میکند و این رسول یک مبدا فاعلی دارد که از طرف خداست «رسول من الله» یک مبدا قابلی دارد که از درون شماست گاهی به نژاد آن حضرت اشاره میکند میفرماید: ﴿بَعَثَ فِی الأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُم﴾ گاهی به عموم مردم خطاب میکند میفرماید که این ﴿رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُم﴾ از جان خود شماست از درون خود شماست از ذوات خود شماست از جنس خود شماست پس مبدا فاعلیاش که ارسله الله است ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ کَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾ یا ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ مبدا قابلیاش هم توده مردم است و مبدا نژادیاش هم عرب است که فرمود: ﴿بَعَثَ فِی الأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُم﴾ همه این خصوصیات را با وصف شریف رسالت ذکر میکند.
اسلام، دین رحمت و رأفت
چون سوره مبارکه «توبه» تقریباً سوره همان «برائة» و اعلام انزجار و صبغهٴ تبری او بیش از تولی اوست و جنگ است و مبارزه است و منازعه است ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ است و امثال ذلک.
مهم آن است که گاهی دین خشونت دارد یک و یا مهم آن است که اگر خشونتی به موقع دارد و رأفتی به موقع دارد تلفیقی از رحمت و غضب است این دو، این آیه میخواهد هر دو را نفی کند که نه دین خشونت دارد که سراسر دین بشود غلظت و خشونت و قساوت و بیرحمی و نه دین دو بخش دارد یک بخشش غضب است یک بخشش رحمت یک بخشش خشونت است یک بخشش رأفت بلکه سراسر رحمت است این نکته دوم را قرآن کریم همچنین روایات اهل بیت (علیهم السلام و علیهم الصلاة) و با یک ظرافتی تبیین میکند نکته اول تا حدودی روشن است که دین سراسرش خشونت باشد نیست بسیاری از مسائل دینی رأفت و رحمت و مهربانی و عاطفه است اما اینکه در دین اصلاً خشونت نیست این اثباتش آسان نیست این همه مبارزات و اعدامها و قطع ایدی و ارجل من خلاف و اینها یعنی چه این را ائمه (علیهم السلام) تبیین کردند و خود قرآن کریم تبیین کرده است که چگونه در دین اصلاً خشونت نیست سوره مبارکه «توبه» از اولش با تبرّی شروع شد ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ در بسیاری از آیات متوسطه این سوره جریان مبارزات مطرح شد جریان ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ مطرح شد و مانند آن اما برای اینکه ثابت کند این خشم نیست این غضب نیست در مقابل رأفت اینچنین نیست.
تقدم رحمت و رأفت الهی بر غضبش [تقدم رحمت و رأفت به غضب حق متعالی]
برای تبیین این مطلب به اسمای حسنای ذات اقدس الهی ما را توجه میدهد بعد قرآن را به همان روال و ائمه (علیهم السلام) را به همان روال بعد مسلمانها و رهبران اسلامی را به همان سمت و سو دعوت میکند.
بیان ذلک این است که گاهی انسان غضب دارد گاهی رأفت نیست به دو ستانش مهربان است نسبت به دشمنانش خشمگین و اگر خشم شد دیگر به این فکر نیست که حالا عدالت را رعایت کند بکند یا به سود کسی کار بکند وقتی عصبانی شد بالأخره دست به هر کاری میزند یا هر حرفی را میگوید در چنین حالی میشود گفت که فلان شخص دو صفت دارد غضب دارد و رأفت نسبت به دوستان و بستگانش مهربان است نسبت به دشمنانش کینهتوز آن غضب در مقابل این رأفت است لذا در حال غضب گاهی حرفهای تند هم میزند بعد هم ممکن است پشیمان بشود دست به کارهای تند و تیز میزند بعد هم ممکن است پشیمان بشود در حال غضب ممکن است ظالمانه کسی را طرد کند بعد هم ممکن است پشیمان شود بالأخره غضب در قبال رأفت چنین غضبی در دستگاه ذات اقدس الهی اصلا نیست در کتابهای آسمانی اصلاًنیست در انبیای الهی اصلا نیست در ائمه (علیهم السلام) اصلاً نیست در دیگران ممکن است وی در معصوم اصلاً نیست.
غضبی که ذات اقدس الهی دارد ﴿غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِم﴾ اند و مانند آن ﴿سَخِطَ اللّهُ عَلَیْهِم﴾ اند «لعنة الله علیهم»اند و ﴿یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ﴾ دامنگیر آنها میشود همه اینها هست اما غضب خدا، لعنت خدا و قهر خدا و بالأخره جهنم خدا در مقابل رأفت خدا نیست در برابر مهربانی خدا نیست بلکه غضب خدا همیشه مأموم است و رأفت و رحمت الهی امام است و این امام عادل هر دستوری که بدهد این مأموم عادل هم اطاعت میکند.
اینکه امام رأفت است و غضب مأموم در آن بیانات نورانی که دارد «یا مَن سَبِقَت رحمتَهُ غَضَبَهُ» این یک در بیان امام سجاد (سلام الله علیه) دارد که «تسعی رحمته امام غضبه» دو، اینها بیان میشود.
وجود مبارک امام سجاد (سلام الله علیه) دارد که ای خدایی که هر وقت میخواهی غضب کنی پیشاپیشت و پیش درآمدت و آن امامش آن راهما و راهبرد و رهبرش رأفت است یعنی رحمت میآید اول اتوبان را صاف میکند و بعد به غضب میگوید بفرما قهراً این غضبش رئوفانه است این غضبش دیگر غضب نفسانی و غریزی و برای تشفی نفس اینها نیست قهراً غضبش میشود نسبی و نه نفسی یک به امامت رأفت حرکت میکند دو خود آن مغضوب علیه هم اگر بخواهد عاقلانه بیندیشد قدر این غضب را میداند این سه.
تمثیلی برای رحمت و رأفت حکیمانه
حالا یک مثالی ذکر بشود تا ممثل با این مثال یک مقدار به ذهن بیاد الآن این پزشکانی که در بیمارستانها تلاش و کوشش میکنند یک عده کارشان مرهم گذاری است یک عده کارشان هم بریدن است یک عده کارشان هم دستور دادن به اینکه فلان دارو را مصرف بکنید و راهنمایی کردن خب، آنهایی که مرهم میگذارند پانسمان میکنند وظیفه آنها جز پانسمان کردن چیز دیگر نیست این هم رأفت است آن کسانی که هم که چاقو دستشان است و میبیرند و قطع میکنند عضو فاسد را این هم رأفت است زیرا این کسی که چاقو دست گرفته حالا یا قلب را میشکافد یا دست را میشکافد یا پا را میشکافد این کسی که چاقو دست گرفته چاقوی جرّاحی با آن کسی که پنس دست گرفته برای پانسمان هر دو به دستور یک پزشک حاذقی عمل میکنند که میگویند اگر قلب این شخص را نشکافید باعث هلاکت او میشود قلب او را اینگونه بشکافید بعد هم اینچنین پانسمان کنید آن دستوری که آن پزشک متخصص میدهد دستور عالمانه است حکیمانه و با رأفت و رحمت همراه است آنکسی هم که آشنا است و متوجه این درد است و دردمند است اصرار میکند و به آن طبیب بگوید و از آنها خواهش میکند که نوبت مرا زودتر به من بده زودتر دست به عمل بکن این قلب را زودتر بشکاف این جراحی را زودتر بکن التماس میکند که قلبم را بشکاف چرا؟ چون اینکه هم دردمند است و هم فهمیده که راه علاجش این است آن طبیبی که دستور میدهد فلان روز قلب این آقا را بشکافید گذشته از اینکه علیمانه و حکیمانه هست رحیمانه و رئوفانه هم هست پس اگر آن چاقو به دستها که میآیند شروع میکنند به شکافتن قلب اینها را در قبال آن پانسمان کنندهها ببینیم میبینیم یک عده مرهم میگذارند یک عده هم قطع میکنند و درد میآورند ولی هر دو را وقتی تحت رهبری آن حکیم مهربان قرار بدهیم میبینیم این بریدن هم بجاست آن پنس و تشکیلات پانسمان هم بجاست.
حکیمانه بودن رحمت و رأفت الهی
ذات اقدس الهی حکیمانه کار میکند و کار او جز حکمت نیست و در عین حال که ما را به توسل دعوت کرده است فرمود ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الوَسِیلَةَ﴾ به ما هشدار داد که این توسل برای آن است که شما را با مجاری حکمت آشنا بکند وگرنه با دعا و توسل شما بخواهید ـ معاذاللهـ کاری غیر حکیمانه بکند این شدنی نیست این هم از دعاهای نورانی امام سجاد (سلام الله علیه) است در صحیفهسجادیه که «یا من لا تبدل حکمته الوسائل» ای خدایی که ما هر توسلی بجوئیم کاری را انجام بدهیم وسیله بیاوریم برای اینکه تو کاری بر خلاف حکمت بکنی نمیکنی ما با توسل دعا عرض نیایش و مانند آن باید از شما خیر بخواهیم حالا خیرمان نمیدانیم چیست ادب دعا هم این نیست که انسان به خدا پیشنهاد بدهد به من این «الف» بده «باء» بده «دال» بده «جیم» بده اینطور ادب دعا نیست ادب دعا همان خیر خواستن است بعد میگوییم خدا یا اگر خیر ما در این است این حاجت ما با مصلحت همراه است بدهید اگر این نشد از راه دیگر ترمیم میکند در بعضی از ادعیه تعقیبات نماز و ظهر اینها هست که خدایا هر حاجتی که «لک فیها رضاً» و برای من مصلحت است «الاّ قضیتها» این دعای است حساب شده پس حکمت خدا با توسل برطرف نمیشود او حکیمانه کار میکند آن حکمت که با رأفت و رحمت مطلق همراه است گاهی دستور قطع میدهد گاهی دستور مهر میدهد بنابراین این مهرهای موقت و این غضبهای مقطعی دو صف از نماز جماعتاند که به امامت حکمت رأفت مطلق خدا کار میکنند «تَسعی رَحمَتَهُ أمام غَضَبه» ذاق اقدس الهی آن رحم مطلق را که میخواهد در جهان پیاده کند به استناد آن رأفت مطلق برنامهریزی میکند آنوقت زیر برنامه ریزی آن رأفت مطلق گاهی سوختن است گاهی ساختن گاهی سوزاندن است گاهی مرهم نهادن بنابراین اینچنین نیست که خدا غضبش در برابر رحمت باشد که این غضب رها باشد بلکه «تَسعی رَحمَتَهُ أمام غَضَبه» و این معنای سبقت رحمت بر غضب است که «سَبِقَت رحمتَهُ غَضَبَهُ» امام سابق است و ماموم لاحق و غضب خدا مأموم است و لاحق و رحمت خدا امام است و سابق این وصف برای ذات اقدس الهی است.
افعال الهی، مصداق خیر مطلق
در خیر و شر هم همچنین است اگر خدای سبحان به کسی یا گروهی شر میرساند در حقیقت مصداق خیر است این است که در کریمه ﴿وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالخَیْرِ فِتْنَةً﴾ از همین قبیل است مرحوم امین الاسلام طبرسی (رضوان الله علیه) ذیل همین آیه ﴿نَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالخَیْرِ فِتْنَةً﴾ نقل میکند که وجود مبارک امیر المؤمنین (سلام الله علیه) مریض شد برخی به عیادت آن حضرت رفتند عرض کردند حال شما چطور است فرمود «بشر» عرض کردند شما هم تعبیر به شر دارید فرمود چون خدا در قرآن فرمود ﴿وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالخَیْرِ فِتْنَةً﴾ بیماری شر است نه نسبت به نظام شر است ما وقتی بیماری را به سلامت میسنجیم یکی را خیر میدانید و یکی را شر این شر نسبی است نه نفسی خیر میشود نفسی و بالذات شر میشود نفسی یعنی وقتی این کار را با آن میسنجیم برای ما ناگوار است غضب و رحمت هم اینچنین است نظیر خیر و شرّ و مانند آن.
پس در دستگاه تکوین ذات اقدس الهی آنچه که رهبری تکوینی و امامت تکوینی را به عهده دارد حکمت است و رأفت زیر مجموعه رأفت گاهی غضب قرار میگیرد که غضب میشود نسبی گاهی شر قرار میگیرد که میشود نسبی صحف آسمانی در تدوین قوانینشان اینچنیناند انبیای الهی (علیهم السلام) اینچنیناند ائمه (علیهم السلام) اینچنیناند اما غیر معصومین بله گاهی ممکن است که غضبشان غضب غریزی باشد وقتی بالأخره عصبانی شدند ممکن است که بیجا دوتا سخنی بگویند یا دوتا کاری انجام بدهند، این مطلب دوم.
رحمت و رأفت، صفت خداوند وخلیفه الهی
خدای سبحان بعد از اینکه نظام تکوین را تشریح کرد از نظر جهان بینی یک اسمای حسنای خود را تشریح کرد که یکی از اسمای حسنای خدا رئوف است و دیگری رحیم است آنگاه پیامبر را که خلیفه کامل اوست میفرماید این خلیفه وصف من مستخلف عنه را دارد اگر خدا بالناس رئوف رحیم است خلیفه خدا هم ﴿بِالمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ است پس آنچه که از اول سوره تا اینجا به عنوان تبرّی و خشم و مبارزه ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ و اینها آمده است اینها طبیببانه است نه قاهرانه خب بالأخره طبیب هم میبرد دیگر دست بچهاش را هم میبرد دیگر برای طبیب فرقی ندارد که این دست فاسد دست فرزند اوست یا دست بیگانه است این که قساوت نیست این یک رأفتی است که در صورت بریدن دست ظهور کرده است، خب.
بله اما وقتی میسنجیم میشود غضب دیگر یعنی وقتی یک عدهای در رفاه مسجد و منبر و قرآن و اینها به سر میبرند و امنیت دارند یک عده گرفتار ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ هستند اینها را که نسبت به آنها میسنجیم میشود غضب وگرنه «فی نظام الکل کُلٌّ مُنتظم».
بله غرض ان است که در دستورات دینی اینچنین نیست که شما یک جا خشونت داشته باشید خب، طیبب هرگز خشونت ندارد
طیبب اگردوا دهد در آن دوا شفا بود ٭٭٭ حبیب اگر جفا کند در آن جفا وفا بود
اینطور نیست که حالا گاهی عصبانی بشوند بعد بگویند نشانهاش این که سراسر عدل است اگر سراسر عدل است معلوم میشود که قهر اینها را آن مهر رهبری میکند این همان بیان نورانی امام سجاد است که «تَسعی رَحمَتَهُ أمام غَضَبه» اینگونه نیست که غضب خدا باز باشد غصب دین باز باشد بلکه اینها مامؤمند و امامی دارند و آن امام هرجا دستور داد که ببر میبرند و هرجا دستور دادند که بدوز میدوزند خب، لذا این سوره مبارکه که با قهر و اینها شروع شد و و در اثنائش هم ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ شد در آن خلاصه و جمعبندی فرمود: ﴿لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ﴾ امّا ﴿عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّم﴾ این را به صورت فعل ماضی ذکر فرمود، فرمود: شما سختیهای فراوانی دیدید و همش بر پیامبر تلخ بود اینطور نبود که حالا او خوشحال شده باشد که ما زدیم و کشتیم و پیروز شدیم نه خیر بر حضرت خیلی سخت گذشت که با شما بجنگد ﴿عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّم﴾ به صورت فعل ماضی هم ذکر فرمود یعنی همه سختیهای شما بر او گران بود او که یک کشور گیر کشورگشا و امثال ذلک نیست که حالا خوشحال شود که پیروز شده آنروزی هم که ﴿إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالفَتْحُ﴾ نگران بود گاهی هم گریه میکرد به حال همین مردم که ما اینها را به زنجیر میخواهیم به طرف بهشت ببریم نمیآیند بنابراین این فرق میکند با یک کشورگشایی کشور داری با یک والی و حاکمی که به این فکر است که منطقهٴ حکومتش را توسعه دهد این آمده این جانها را آزاد کند دید که اینها با زنجیر هم به بهشت نمیآیند و اینکه ذات اقدس الهی به پیامبر تسلّی داد در چند جای قرآن که اینقدر غصه نخور خوب اگر نیامدند نیامدند ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ خب، آدم اگر ببیند فرزندش بیراهه رفته چقدر نگران است پیامبر هم اینجور نگران بود ﴿فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الحَدِیثِ أَسَفاً﴾ ، ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ مکرر در مکرر تسلی میدهد دلداری میدهد که اینقدر غصه نخور الآن هم میفرماید که تمام تلخیهای شما بر او گران آمد ﴿عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّم﴾ تمام این سختیها هم با خبر بود و هم رنج برد یک چنین کسی آمده بنابراین این با سلاطین دیگر فرق میکند ﴿عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾.
اینکه فرمود: ﴿بِالمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ از اسمای حسنای ذات اقدس الهی است این رأفت و رحمت که خدای سبحان درباره خلیفه خود هم اینها را به کار برده است در سورهٴ مبارکه «بقره» آیه 143 آمده است ﴿وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ خدای سبحان نسبت به مردم رئوف رحیم است در همین سوره مبارکه «توبه» قبلاً داشتید آیهٴ 117 همین سورهٴ «توبه» این بود که ﴿مِن بَعْدِمَا کَادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ پس این دوتا اسم از اسمای حسنای خدای سبحان است که ﴿رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ همین دو اسم از اسمای حسنای خود را به خلیفه خود میدهد میفرماید این پیامبر که خلیفه من است ﴿بِالمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ یعنی آنطوری که من رأفت و رحمت دارم بالذات این هم بالخلافه همانطور رحمت دارد یعنی اینطور نیست که حالا یک جا بخواهد قهر کند یک جا بخواهد مهر کند همیشه مهر دارد و قهر او به امامت مهر او حرکت میکند مثل خود ذات اقدس الهی منتها آنجا بالذات است این بالعرض آنجا بالاصاله است این بالتبع آن بالذات است این بالخلافه.
حرص ممدوح ومذموم
﴿عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾, مسئله حرص چیزی نیست که ذاتاً مذموم باشد نظیر کذب حرص یک وصفی نیست که ذاتاً مذموم باشد مذمت حرص به لحاظ متعلق است اگر کسی متعلق حرصش دنیا و لهو و لعب و امور باطل باشد چنین حرصی مذموم است اگر حریص باشد نسبت به خدمات جامع مهربانی جامعه چنین حرصی مذموم نیست فرمود: ﴿وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ﴾ و مانند آن در چند جای قرآن یکی همین مورد آیهٴ محل بحث حرص را به ذات مقدس پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت داده است فرمود: ﴿حَرِیصٌ عَلَیْکُم﴾ این هم یک نعمت خوبی است که او با یک آزمندی تبلیغ بکند که شما بالأخره مشکلی برایتان پیش نیاید و خودتان را به هلاکت گرفتار نکنید ﴿حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾.
رأفت جهان شمول پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم)
مطلب دیگر آن است که آن اوصافی که برای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است نسبت به توده انسانهاست گرچه خاستگاه اولی آن حضرت بر اساس ﴿بَعَثَ فِی الأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُم﴾ نژاد عرب است اما حالا این آیه تقریباً در اواخر عمر آن حضرت میفرماید که خیلی از غیر عربها مثل فارس مثل روم اینها مسلمان شدند و در محضر آن حضرت بودند یا به آن حضرت نامه نوشتند مکاتبه داشتند ارتباط داشتند در چنین فضایی وقتی بفرمایند: ﴿لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُم﴾ اختصاصی به عرب ندارد گرچه خاستگاه اولیاش همان نژاد عرب است میفرماید آن رأفت عام سرجایش محفوظ است الان هم هست آیه 107سوره مبارکه «انبیاء» این است که ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ این رحمت جهانی جهان شمولی بر اساس آن است که رسالت آن حضرت جهانی است دیگر به اندازه رسالتش رأفت دارد اگر رسالتش چون ﴿لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ جهانی است خب رأفتش هم جهانی است ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ یا ﴿وَمَا هِیَ إِلاَّ ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾ ﴿نَذِیراً لِلْبَشَرِ﴾ با بشریت کار دارد نه با خصوص عرب یا عجم اگر با بشریت کار دارد نسبت به بشریت رئوف و مهربان است بلکه پایینتر از بشریت اینکه دستور داد شما حیوانی را نرنجانید ظلم نکنید مگر ظلم به حیوان شرعاً جایز است حالا کسی اسب دارد کسی حمار دارد کسی استر دارد کسی کلب دارد مگر مجاز است که نسبت به این حیوانها ظلم بکند ظلم محرم است ولو نسبت به اینها.
بهرهمندی مؤمنین از رحمت خاصه پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم)
خب، این رحمت جهان شمولی است اینکه فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ این رحمت جهانی با ﴿بِالمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ منافاتی ندارد او یک رحمت عام است این یک رحمت خاص است این رحمت ویژه البته برای مؤمنین است مثل خود قرآن کریم که از یک طرفی ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است از طرفی ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ خب اینطور نیست که حالا ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ با ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾، ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ القُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ﴾ این دو تا آیه با هم ناهماهنگ باشند که این ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ آن رسالت اولی قرآن را بازگو میکند که برای هدایت توده انسانهاست اما آنهایی که بهرهای میبرند هدایت خاصه نصیب آنها میشود فیض مخصوص نصیبشان میشود متقین هستند میشود ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ تذکره هم همین است که فرمود این ﴿ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾ است اما ﴿وَمَا یَتَذَکَّرُ إِلاَّ مَن یُنِیبُ﴾ پس بهره خاص را مؤمنان میبرند گرچه آن ذکری برای جهانیان است رحمت خاصه نصیب مؤمنان میشود گرچه پیغمبر ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است هدایت ویژه بهره متقیان است گرچه قرآن ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است اینکه فرمود: ﴿بِالمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ با آن منافاتی ندارد.
پرسش: ...
پاسخ: نه دیگر غضب نفسی اگر اعمال بشود تعدی میکند.
ضرورت پرهیز از غضب نفسی در اجرای حدود الهی
فرمود شما اگر کسی با شما بدرفتاری کرده شما نسبت به دیگران نکنید همان شخص را یک, و اگر آن شخص جهات مثبتی دارد و جهات منفی شما جهات مثبت او را هم در نظر بگیرید دو, این ﴿وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلاَّ تَعْدِلُوا إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی﴾ .
پرسش: ...
پاسخ: نه، باید عاقلانه رفتار کرد اگر حدود الهی جاری بشود اثرش أن میشود مشکلش این است که حد و حدود الهی جاری نمیشود مرحوم صاحب جواهر (رضوان الله تعالی علیه) نقل میکند که برکتی که در اجرای حد است اثرش بیش از باران چهل روزه است اگر ما خودمان را مطرح نکنیم دین خدا را مطرح کنیم به همان اندازه غضبناک میشویم نه از دین خدا مایه میگذاریم برای جذب توجه مردم فرمود: ﴿لاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ﴾ در دین خدا شما تساهل نکنید هزینه نکنید از دین خدا مقداری حدود الهی را کم کنید بلکه عدهای خوششان بیاید فرمود این را نکنید فرمود در اجرای حدود الهی بنا بر این نباشد که قلبتان خنک بشود شما نگران باشید که یک عده دارند تنبیه میشوند و بیش از آن اندازه هم تنبیه نکنید ما چه وقت این حدود را اجرا کردیم که ثمر بخش نبود غضب نفسی همیشه مشکل دارد ولی غضب الهی و غضب عقلی هیچ مشکلی ندارد غضب باید به امامت حکمت و رأفت باشد خوب اگر این چاقو را به دست آن طبیب و جراح دادند او همینطور قطع و وصل کند که دیگر چیزی از بیمار نمیماند که اگر یک عده بیمارند باید با بیمار طبیبانه رفتار کرد اگر قرآن شفا است ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ القُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾ و اگر پیغمبر یا علیبنابیطالب (سلام الله علیهما) طبیباند که فرمود: «طبیب دوّار بطبّه» آن وقت طبیبانه انسان جراحی میکند و نه بیش از آن خب، پس این آیه ﴿بِالمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ با آیه 107 سوره مبارکه «انبیاء» هماهنگ است مخالف نیست و این دو اسم از اسمای حسنای خدای سبحان به خلیفهاش داده شده.
زمینههای نیل به توفیق الهی
البته لطف خدا در اثر داشتن پدر خوب مادر خوب شیر پاک خوردن غذای حلال خوردن دعای نیاکان گاهی میبینید نصیب کسی میشود که اگر در جایی باشد علم به حرمت هم نداشته باشد نداند فلان چیز حرام است یا حلال است گرایش به انجام آن کار ندارد حالا اگر کسی در منطقهای بود کار خیری حالا یا عبادی یا توصلی یکی از نیاکانش کردند خدای سبحان خیری به نوههای آنها میدهد قلب آنها را گرایش میدهد به سمت خوبی که به طرف شر حرکت نکنند اگر پس ما میبینیم کسی در کشور کفر زندگی میکند دست به حرام نمیزند این لطفی است که از راه دیگر نصیب او شده است.
محال عادی بودن بازگشت و اصلاح منافقین
چه اینکه همین منافقینی که خدای سبحان میفرماید: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِر لَهُم﴾ , ﴿لَمْ تُنذِرْهُم﴾ این محال عادی است نه محال عقلی مثل اینکه معتادی بخواهد دست بردارد این محال عادی است نه محال عقلی چون محال عادی است تکلیفپذیر است محال هم نه یعنی سخت است برای آنها چون این سختی به سوء اختیار خود اینها است رافع تکلیف نیست او موظف است که عادت را ترک کند گرچه برای او دشوار است او موظف است شرعاً که این مواد مخدر را ترک کند استعمال آن مواد در آن حالت اعتیاد هم برای او حرام است او موظف است ترک کند و اگر یک اراده قوی باشد اراده قوی ترمیم میکند غرض آن است که منافق به اینجا میرسد لذا تکلیف هم همچنان محفوظ است این دو مطلب مربوط به سؤالات قبل بود.
حقیقت توکل و تفویض امور به خداوند
بعد این پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید که حالا شما در شرایطی این کار را کردید ﴿فَإِن تَوَلَّوْا﴾ اگر آنها اعرض کردند تو هم این کار را بکن همینطور بگو ﴿فَقُلْ حَسْبِیَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ﴾ ابتدا نفرمود «فتوکّل علی الله» برای اهمیت مطلب ابتدا این سه چهار جمله را کنار هم ذکر کرد فرمود توحید را رعایت کن بدان تنها مدیر عامل جهان هستی اراده خدا است یک نفر است که دارد میگرداند منتهی اگر بیایی در پشت بام خلقت میبینی کار دست چه کسی است؟ گاهی میبرند گاهی میآورند گاهی اقبال است گاهی ادبار است گاهی بیماری است گاهی مرض است مرتب دارد میآزماید حالا «تا که را خواهد و میلش به که باشد» چطور باشد اگر بدانی کار به دست او است بیراهه نمیروی پس بگو ﴿حَسْبِیَ اللّهُ﴾ یک, بگو ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ معتقد باش چه اینکه هستی دو, بگو ﴿عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ﴾ نه «توکلت علیک» این تقدیم هم مفید حصر است این سه, و بدان که ﴿وَهُوَ رَبُّ العَرْشِ العَظِیمِ﴾ عرش یعنی مقام فرمانراوایی مقام فرمانروایی کل جهان به دست خداست خوب اگر او خودش دستور توکل بدهد توکل یعنی او را وکیل قرار بدهیم او دیگر ـ معاذاللهـ خلاف نخواهد کرد که هر آدمی که مطلبی را نمیداند و یا نمیتواند باید وکیل بگیرد ما در کل کارها اینطوریم توکل کردیم بر خدا یعنی چه یعنی وکیل گرفتیم معنایش این نیست که این مقدار را خودم میکنم بقیه وکیل. توسل توکل و مانند آن تقسیم کار نیست که من این چند قدم را خودم میروم بقیه را متوکلم نه خیر اگر «بحول الله و قوّته اقوم و اقعد» این چند قدم هم به عنایت او است اگر او نخواهد که این چند قوم را هم نمیشود رفت پس معنای توسل معنای توکل و مانند آن از سنخ تقسیم کار نیست یعنی جمیع شئون مرا متوکلاً انجام میدهم وقتی که من او را وکیل گرفتم اراده مرا راهنمایی میکند تصمیم مرا علم مرا قلب مرا گرایش مرا گریز مرا تولی و تبری مرا همه مرا او تنظیم میکند دیگر، گاهی میبینید انسان به چیزی میل دارد گاهی میل ندارد از او سؤال بکنی چرا میگوید نمیدانم این همان است که «عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم وَحلّ العقود ونَقض الهمم» ما دائماً در این کار هستیم فلان جا میآیی؟ نه مایل نیستم چرا؟ دلیل ندارد خودش پیشنهاد میدهد که فلان کار را بکنیم به دیدار فلان کس برویم چرا؟ دلیل ندارد این دلیل نداشتن معلوم میشود که این زمام به دست کسی است که «بیده عزائم الاُمور طُراً بیده» و ما فقط اجمالاً میدانیم حکیمی دارد ما را راهنمایی میکند چرا را نمیدانیم اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم وَحلّ العقود ونَقض الهمم» این است در خیلی از حالات برای ما بین الرشد است که گرایشی به سمتی پیدا میشود کاری انجام میشود بعد معلوم میشود خوب درآمد کسی خدای ناکرده وقتی میخواهد به چاه بیفتد با ولعی با یک علاقه و شدت شوقی به سمت کاری میرود معلوم میشود آنجا چاه بود اینکه فرمود: «جوارحکم جنوده» همین است خوب اگر کسی خودش را به او بسپارد او را وکیل خودش قرار بدهد تمام کارها را او درست رهبری میکند فرمود او فرمانروای مطلق عرش عظیم است.
«و الحمد لله رب العالمین»
اوصاف پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم)
اسلام، دین رحمت و رأفت
تقدم رحمت و رأفت الهی بر غضبش
زمینههای نیل به توفیق الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ (128) فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ العَرْشِ العَظِیمِ (129)﴾
اوصاف پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم)
بخش پایانی سوره مبارکه «توبه» با تشریح هدف رسالت و اینکه رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم برای هدایت مردم تلاش میکند و تلاشش هم حریصانه و آزمندانه است و هم اینکه نسبت به مؤمنین رئوف و رحیم است و هم اینکه وظیفه او انجام این تبلیغ است بلغ ما بلغ به این مطالب میپردازد.
در آیه اول با حرفهای تأکید «لام» و کلمه «قد» این مطلب را بازگو میکند که رسولی از طرف خدا آمده است که تمام این سختیهای شما را میداند و برای او گران است ﴿لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ﴾ از وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با وصف شریف رسالت یاد میکند و این رسول یک مبدا فاعلی دارد که از طرف خداست «رسول من الله» یک مبدا قابلی دارد که از درون شماست گاهی به نژاد آن حضرت اشاره میکند میفرماید: ﴿بَعَثَ فِی الأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُم﴾ گاهی به عموم مردم خطاب میکند میفرماید که این ﴿رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُم﴾ از جان خود شماست از درون خود شماست از ذوات خود شماست از جنس خود شماست پس مبدا فاعلیاش که ارسله الله است ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ کَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾ یا ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ مبدا قابلیاش هم توده مردم است و مبدا نژادیاش هم عرب است که فرمود: ﴿بَعَثَ فِی الأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُم﴾ همه این خصوصیات را با وصف شریف رسالت ذکر میکند.
اسلام، دین رحمت و رأفت
چون سوره مبارکه «توبه» تقریباً سوره همان «برائة» و اعلام انزجار و صبغهٴ تبری او بیش از تولی اوست و جنگ است و مبارزه است و منازعه است ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ است و امثال ذلک.
مهم آن است که گاهی دین خشونت دارد یک و یا مهم آن است که اگر خشونتی به موقع دارد و رأفتی به موقع دارد تلفیقی از رحمت و غضب است این دو، این آیه میخواهد هر دو را نفی کند که نه دین خشونت دارد که سراسر دین بشود غلظت و خشونت و قساوت و بیرحمی و نه دین دو بخش دارد یک بخشش غضب است یک بخشش رحمت یک بخشش خشونت است یک بخشش رأفت بلکه سراسر رحمت است این نکته دوم را قرآن کریم همچنین روایات اهل بیت (علیهم السلام و علیهم الصلاة) و با یک ظرافتی تبیین میکند نکته اول تا حدودی روشن است که دین سراسرش خشونت باشد نیست بسیاری از مسائل دینی رأفت و رحمت و مهربانی و عاطفه است اما اینکه در دین اصلاً خشونت نیست این اثباتش آسان نیست این همه مبارزات و اعدامها و قطع ایدی و ارجل من خلاف و اینها یعنی چه این را ائمه (علیهم السلام) تبیین کردند و خود قرآن کریم تبیین کرده است که چگونه در دین اصلاً خشونت نیست سوره مبارکه «توبه» از اولش با تبرّی شروع شد ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ در بسیاری از آیات متوسطه این سوره جریان مبارزات مطرح شد جریان ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ مطرح شد و مانند آن اما برای اینکه ثابت کند این خشم نیست این غضب نیست در مقابل رأفت اینچنین نیست.
تقدم رحمت و رأفت الهی بر غضبش [تقدم رحمت و رأفت به غضب حق متعالی]
برای تبیین این مطلب به اسمای حسنای ذات اقدس الهی ما را توجه میدهد بعد قرآن را به همان روال و ائمه (علیهم السلام) را به همان روال بعد مسلمانها و رهبران اسلامی را به همان سمت و سو دعوت میکند.
بیان ذلک این است که گاهی انسان غضب دارد گاهی رأفت نیست به دو ستانش مهربان است نسبت به دشمنانش خشمگین و اگر خشم شد دیگر به این فکر نیست که حالا عدالت را رعایت کند بکند یا به سود کسی کار بکند وقتی عصبانی شد بالأخره دست به هر کاری میزند یا هر حرفی را میگوید در چنین حالی میشود گفت که فلان شخص دو صفت دارد غضب دارد و رأفت نسبت به دوستان و بستگانش مهربان است نسبت به دشمنانش کینهتوز آن غضب در مقابل این رأفت است لذا در حال غضب گاهی حرفهای تند هم میزند بعد هم ممکن است پشیمان بشود دست به کارهای تند و تیز میزند بعد هم ممکن است پشیمان بشود در حال غضب ممکن است ظالمانه کسی را طرد کند بعد هم ممکن است پشیمان شود بالأخره غضب در قبال رأفت چنین غضبی در دستگاه ذات اقدس الهی اصلا نیست در کتابهای آسمانی اصلاًنیست در انبیای الهی اصلا نیست در ائمه (علیهم السلام) اصلاً نیست در دیگران ممکن است وی در معصوم اصلاً نیست.
غضبی که ذات اقدس الهی دارد ﴿غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِم﴾ اند و مانند آن ﴿سَخِطَ اللّهُ عَلَیْهِم﴾ اند «لعنة الله علیهم»اند و ﴿یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ﴾ دامنگیر آنها میشود همه اینها هست اما غضب خدا، لعنت خدا و قهر خدا و بالأخره جهنم خدا در مقابل رأفت خدا نیست در برابر مهربانی خدا نیست بلکه غضب خدا همیشه مأموم است و رأفت و رحمت الهی امام است و این امام عادل هر دستوری که بدهد این مأموم عادل هم اطاعت میکند.
اینکه امام رأفت است و غضب مأموم در آن بیانات نورانی که دارد «یا مَن سَبِقَت رحمتَهُ غَضَبَهُ» این یک در بیان امام سجاد (سلام الله علیه) دارد که «تسعی رحمته امام غضبه» دو، اینها بیان میشود.
وجود مبارک امام سجاد (سلام الله علیه) دارد که ای خدایی که هر وقت میخواهی غضب کنی پیشاپیشت و پیش درآمدت و آن امامش آن راهما و راهبرد و رهبرش رأفت است یعنی رحمت میآید اول اتوبان را صاف میکند و بعد به غضب میگوید بفرما قهراً این غضبش رئوفانه است این غضبش دیگر غضب نفسانی و غریزی و برای تشفی نفس اینها نیست قهراً غضبش میشود نسبی و نه نفسی یک به امامت رأفت حرکت میکند دو خود آن مغضوب علیه هم اگر بخواهد عاقلانه بیندیشد قدر این غضب را میداند این سه.
تمثیلی برای رحمت و رأفت حکیمانه
حالا یک مثالی ذکر بشود تا ممثل با این مثال یک مقدار به ذهن بیاد الآن این پزشکانی که در بیمارستانها تلاش و کوشش میکنند یک عده کارشان مرهم گذاری است یک عده کارشان هم بریدن است یک عده کارشان هم دستور دادن به اینکه فلان دارو را مصرف بکنید و راهنمایی کردن خب، آنهایی که مرهم میگذارند پانسمان میکنند وظیفه آنها جز پانسمان کردن چیز دیگر نیست این هم رأفت است آن کسانی که هم که چاقو دستشان است و میبیرند و قطع میکنند عضو فاسد را این هم رأفت است زیرا این کسی که چاقو دست گرفته حالا یا قلب را میشکافد یا دست را میشکافد یا پا را میشکافد این کسی که چاقو دست گرفته چاقوی جرّاحی با آن کسی که پنس دست گرفته برای پانسمان هر دو به دستور یک پزشک حاذقی عمل میکنند که میگویند اگر قلب این شخص را نشکافید باعث هلاکت او میشود قلب او را اینگونه بشکافید بعد هم اینچنین پانسمان کنید آن دستوری که آن پزشک متخصص میدهد دستور عالمانه است حکیمانه و با رأفت و رحمت همراه است آنکسی هم که آشنا است و متوجه این درد است و دردمند است اصرار میکند و به آن طبیب بگوید و از آنها خواهش میکند که نوبت مرا زودتر به من بده زودتر دست به عمل بکن این قلب را زودتر بشکاف این جراحی را زودتر بکن التماس میکند که قلبم را بشکاف چرا؟ چون اینکه هم دردمند است و هم فهمیده که راه علاجش این است آن طبیبی که دستور میدهد فلان روز قلب این آقا را بشکافید گذشته از اینکه علیمانه و حکیمانه هست رحیمانه و رئوفانه هم هست پس اگر آن چاقو به دستها که میآیند شروع میکنند به شکافتن قلب اینها را در قبال آن پانسمان کنندهها ببینیم میبینیم یک عده مرهم میگذارند یک عده هم قطع میکنند و درد میآورند ولی هر دو را وقتی تحت رهبری آن حکیم مهربان قرار بدهیم میبینیم این بریدن هم بجاست آن پنس و تشکیلات پانسمان هم بجاست.
حکیمانه بودن رحمت و رأفت الهی
ذات اقدس الهی حکیمانه کار میکند و کار او جز حکمت نیست و در عین حال که ما را به توسل دعوت کرده است فرمود ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الوَسِیلَةَ﴾ به ما هشدار داد که این توسل برای آن است که شما را با مجاری حکمت آشنا بکند وگرنه با دعا و توسل شما بخواهید ـ معاذاللهـ کاری غیر حکیمانه بکند این شدنی نیست این هم از دعاهای نورانی امام سجاد (سلام الله علیه) است در صحیفهسجادیه که «یا من لا تبدل حکمته الوسائل» ای خدایی که ما هر توسلی بجوئیم کاری را انجام بدهیم وسیله بیاوریم برای اینکه تو کاری بر خلاف حکمت بکنی نمیکنی ما با توسل دعا عرض نیایش و مانند آن باید از شما خیر بخواهیم حالا خیرمان نمیدانیم چیست ادب دعا هم این نیست که انسان به خدا پیشنهاد بدهد به من این «الف» بده «باء» بده «دال» بده «جیم» بده اینطور ادب دعا نیست ادب دعا همان خیر خواستن است بعد میگوییم خدا یا اگر خیر ما در این است این حاجت ما با مصلحت همراه است بدهید اگر این نشد از راه دیگر ترمیم میکند در بعضی از ادعیه تعقیبات نماز و ظهر اینها هست که خدایا هر حاجتی که «لک فیها رضاً» و برای من مصلحت است «الاّ قضیتها» این دعای است حساب شده پس حکمت خدا با توسل برطرف نمیشود او حکیمانه کار میکند آن حکمت که با رأفت و رحمت مطلق همراه است گاهی دستور قطع میدهد گاهی دستور مهر میدهد بنابراین این مهرهای موقت و این غضبهای مقطعی دو صف از نماز جماعتاند که به امامت حکمت رأفت مطلق خدا کار میکنند «تَسعی رَحمَتَهُ أمام غَضَبه» ذاق اقدس الهی آن رحم مطلق را که میخواهد در جهان پیاده کند به استناد آن رأفت مطلق برنامهریزی میکند آنوقت زیر برنامه ریزی آن رأفت مطلق گاهی سوختن است گاهی ساختن گاهی سوزاندن است گاهی مرهم نهادن بنابراین اینچنین نیست که خدا غضبش در برابر رحمت باشد که این غضب رها باشد بلکه «تَسعی رَحمَتَهُ أمام غَضَبه» و این معنای سبقت رحمت بر غضب است که «سَبِقَت رحمتَهُ غَضَبَهُ» امام سابق است و ماموم لاحق و غضب خدا مأموم است و لاحق و رحمت خدا امام است و سابق این وصف برای ذات اقدس الهی است.
افعال الهی، مصداق خیر مطلق
در خیر و شر هم همچنین است اگر خدای سبحان به کسی یا گروهی شر میرساند در حقیقت مصداق خیر است این است که در کریمه ﴿وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالخَیْرِ فِتْنَةً﴾ از همین قبیل است مرحوم امین الاسلام طبرسی (رضوان الله علیه) ذیل همین آیه ﴿نَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالخَیْرِ فِتْنَةً﴾ نقل میکند که وجود مبارک امیر المؤمنین (سلام الله علیه) مریض شد برخی به عیادت آن حضرت رفتند عرض کردند حال شما چطور است فرمود «بشر» عرض کردند شما هم تعبیر به شر دارید فرمود چون خدا در قرآن فرمود ﴿وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالخَیْرِ فِتْنَةً﴾ بیماری شر است نه نسبت به نظام شر است ما وقتی بیماری را به سلامت میسنجیم یکی را خیر میدانید و یکی را شر این شر نسبی است نه نفسی خیر میشود نفسی و بالذات شر میشود نفسی یعنی وقتی این کار را با آن میسنجیم برای ما ناگوار است غضب و رحمت هم اینچنین است نظیر خیر و شرّ و مانند آن.
پس در دستگاه تکوین ذات اقدس الهی آنچه که رهبری تکوینی و امامت تکوینی را به عهده دارد حکمت است و رأفت زیر مجموعه رأفت گاهی غضب قرار میگیرد که غضب میشود نسبی گاهی شر قرار میگیرد که میشود نسبی صحف آسمانی در تدوین قوانینشان اینچنیناند انبیای الهی (علیهم السلام) اینچنیناند ائمه (علیهم السلام) اینچنیناند اما غیر معصومین بله گاهی ممکن است که غضبشان غضب غریزی باشد وقتی بالأخره عصبانی شدند ممکن است که بیجا دوتا سخنی بگویند یا دوتا کاری انجام بدهند، این مطلب دوم.
رحمت و رأفت، صفت خداوند وخلیفه الهی
خدای سبحان بعد از اینکه نظام تکوین را تشریح کرد از نظر جهان بینی یک اسمای حسنای خود را تشریح کرد که یکی از اسمای حسنای خدا رئوف است و دیگری رحیم است آنگاه پیامبر را که خلیفه کامل اوست میفرماید این خلیفه وصف من مستخلف عنه را دارد اگر خدا بالناس رئوف رحیم است خلیفه خدا هم ﴿بِالمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ است پس آنچه که از اول سوره تا اینجا به عنوان تبرّی و خشم و مبارزه ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ و اینها آمده است اینها طبیببانه است نه قاهرانه خب بالأخره طبیب هم میبرد دیگر دست بچهاش را هم میبرد دیگر برای طبیب فرقی ندارد که این دست فاسد دست فرزند اوست یا دست بیگانه است این که قساوت نیست این یک رأفتی است که در صورت بریدن دست ظهور کرده است، خب.
بله اما وقتی میسنجیم میشود غضب دیگر یعنی وقتی یک عدهای در رفاه مسجد و منبر و قرآن و اینها به سر میبرند و امنیت دارند یک عده گرفتار ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ هستند اینها را که نسبت به آنها میسنجیم میشود غضب وگرنه «فی نظام الکل کُلٌّ مُنتظم».
بله غرض ان است که در دستورات دینی اینچنین نیست که شما یک جا خشونت داشته باشید خب، طیبب هرگز خشونت ندارد
طیبب اگردوا دهد در آن دوا شفا بود ٭٭٭ حبیب اگر جفا کند در آن جفا وفا بود
اینطور نیست که حالا گاهی عصبانی بشوند بعد بگویند نشانهاش این که سراسر عدل است اگر سراسر عدل است معلوم میشود که قهر اینها را آن مهر رهبری میکند این همان بیان نورانی امام سجاد است که «تَسعی رَحمَتَهُ أمام غَضَبه» اینگونه نیست که غضب خدا باز باشد غصب دین باز باشد بلکه اینها مامؤمند و امامی دارند و آن امام هرجا دستور داد که ببر میبرند و هرجا دستور دادند که بدوز میدوزند خب، لذا این سوره مبارکه که با قهر و اینها شروع شد و و در اثنائش هم ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ شد در آن خلاصه و جمعبندی فرمود: ﴿لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ﴾ امّا ﴿عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّم﴾ این را به صورت فعل ماضی ذکر فرمود، فرمود: شما سختیهای فراوانی دیدید و همش بر پیامبر تلخ بود اینطور نبود که حالا او خوشحال شده باشد که ما زدیم و کشتیم و پیروز شدیم نه خیر بر حضرت خیلی سخت گذشت که با شما بجنگد ﴿عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّم﴾ به صورت فعل ماضی هم ذکر فرمود یعنی همه سختیهای شما بر او گران بود او که یک کشور گیر کشورگشا و امثال ذلک نیست که حالا خوشحال شود که پیروز شده آنروزی هم که ﴿إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالفَتْحُ﴾ نگران بود گاهی هم گریه میکرد به حال همین مردم که ما اینها را به زنجیر میخواهیم به طرف بهشت ببریم نمیآیند بنابراین این فرق میکند با یک کشورگشایی کشور داری با یک والی و حاکمی که به این فکر است که منطقهٴ حکومتش را توسعه دهد این آمده این جانها را آزاد کند دید که اینها با زنجیر هم به بهشت نمیآیند و اینکه ذات اقدس الهی به پیامبر تسلّی داد در چند جای قرآن که اینقدر غصه نخور خوب اگر نیامدند نیامدند ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ خب، آدم اگر ببیند فرزندش بیراهه رفته چقدر نگران است پیامبر هم اینجور نگران بود ﴿فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الحَدِیثِ أَسَفاً﴾ ، ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ مکرر در مکرر تسلی میدهد دلداری میدهد که اینقدر غصه نخور الآن هم میفرماید که تمام تلخیهای شما بر او گران آمد ﴿عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّم﴾ تمام این سختیها هم با خبر بود و هم رنج برد یک چنین کسی آمده بنابراین این با سلاطین دیگر فرق میکند ﴿عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾.
اینکه فرمود: ﴿بِالمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ از اسمای حسنای ذات اقدس الهی است این رأفت و رحمت که خدای سبحان درباره خلیفه خود هم اینها را به کار برده است در سورهٴ مبارکه «بقره» آیه 143 آمده است ﴿وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ خدای سبحان نسبت به مردم رئوف رحیم است در همین سوره مبارکه «توبه» قبلاً داشتید آیهٴ 117 همین سورهٴ «توبه» این بود که ﴿مِن بَعْدِمَا کَادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ پس این دوتا اسم از اسمای حسنای خدای سبحان است که ﴿رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ همین دو اسم از اسمای حسنای خود را به خلیفه خود میدهد میفرماید این پیامبر که خلیفه من است ﴿بِالمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ یعنی آنطوری که من رأفت و رحمت دارم بالذات این هم بالخلافه همانطور رحمت دارد یعنی اینطور نیست که حالا یک جا بخواهد قهر کند یک جا بخواهد مهر کند همیشه مهر دارد و قهر او به امامت مهر او حرکت میکند مثل خود ذات اقدس الهی منتها آنجا بالذات است این بالعرض آنجا بالاصاله است این بالتبع آن بالذات است این بالخلافه.
حرص ممدوح ومذموم
﴿عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾, مسئله حرص چیزی نیست که ذاتاً مذموم باشد نظیر کذب حرص یک وصفی نیست که ذاتاً مذموم باشد مذمت حرص به لحاظ متعلق است اگر کسی متعلق حرصش دنیا و لهو و لعب و امور باطل باشد چنین حرصی مذموم است اگر حریص باشد نسبت به خدمات جامع مهربانی جامعه چنین حرصی مذموم نیست فرمود: ﴿وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ﴾ و مانند آن در چند جای قرآن یکی همین مورد آیهٴ محل بحث حرص را به ذات مقدس پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت داده است فرمود: ﴿حَرِیصٌ عَلَیْکُم﴾ این هم یک نعمت خوبی است که او با یک آزمندی تبلیغ بکند که شما بالأخره مشکلی برایتان پیش نیاید و خودتان را به هلاکت گرفتار نکنید ﴿حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾.
رأفت جهان شمول پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم)
مطلب دیگر آن است که آن اوصافی که برای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است نسبت به توده انسانهاست گرچه خاستگاه اولی آن حضرت بر اساس ﴿بَعَثَ فِی الأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُم﴾ نژاد عرب است اما حالا این آیه تقریباً در اواخر عمر آن حضرت میفرماید که خیلی از غیر عربها مثل فارس مثل روم اینها مسلمان شدند و در محضر آن حضرت بودند یا به آن حضرت نامه نوشتند مکاتبه داشتند ارتباط داشتند در چنین فضایی وقتی بفرمایند: ﴿لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُم﴾ اختصاصی به عرب ندارد گرچه خاستگاه اولیاش همان نژاد عرب است میفرماید آن رأفت عام سرجایش محفوظ است الان هم هست آیه 107سوره مبارکه «انبیاء» این است که ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ این رحمت جهانی جهان شمولی بر اساس آن است که رسالت آن حضرت جهانی است دیگر به اندازه رسالتش رأفت دارد اگر رسالتش چون ﴿لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ جهانی است خب رأفتش هم جهانی است ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ یا ﴿وَمَا هِیَ إِلاَّ ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾ ﴿نَذِیراً لِلْبَشَرِ﴾ با بشریت کار دارد نه با خصوص عرب یا عجم اگر با بشریت کار دارد نسبت به بشریت رئوف و مهربان است بلکه پایینتر از بشریت اینکه دستور داد شما حیوانی را نرنجانید ظلم نکنید مگر ظلم به حیوان شرعاً جایز است حالا کسی اسب دارد کسی حمار دارد کسی استر دارد کسی کلب دارد مگر مجاز است که نسبت به این حیوانها ظلم بکند ظلم محرم است ولو نسبت به اینها.
بهرهمندی مؤمنین از رحمت خاصه پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم)
خب، این رحمت جهان شمولی است اینکه فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ این رحمت جهانی با ﴿بِالمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ منافاتی ندارد او یک رحمت عام است این یک رحمت خاص است این رحمت ویژه البته برای مؤمنین است مثل خود قرآن کریم که از یک طرفی ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است از طرفی ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ خب اینطور نیست که حالا ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ با ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾، ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ القُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ﴾ این دو تا آیه با هم ناهماهنگ باشند که این ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ آن رسالت اولی قرآن را بازگو میکند که برای هدایت توده انسانهاست اما آنهایی که بهرهای میبرند هدایت خاصه نصیب آنها میشود فیض مخصوص نصیبشان میشود متقین هستند میشود ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ تذکره هم همین است که فرمود این ﴿ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾ است اما ﴿وَمَا یَتَذَکَّرُ إِلاَّ مَن یُنِیبُ﴾ پس بهره خاص را مؤمنان میبرند گرچه آن ذکری برای جهانیان است رحمت خاصه نصیب مؤمنان میشود گرچه پیغمبر ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است هدایت ویژه بهره متقیان است گرچه قرآن ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است اینکه فرمود: ﴿بِالمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ با آن منافاتی ندارد.
پرسش: ...
پاسخ: نه دیگر غضب نفسی اگر اعمال بشود تعدی میکند.
ضرورت پرهیز از غضب نفسی در اجرای حدود الهی
فرمود شما اگر کسی با شما بدرفتاری کرده شما نسبت به دیگران نکنید همان شخص را یک, و اگر آن شخص جهات مثبتی دارد و جهات منفی شما جهات مثبت او را هم در نظر بگیرید دو, این ﴿وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلاَّ تَعْدِلُوا إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی﴾ .
پرسش: ...
پاسخ: نه، باید عاقلانه رفتار کرد اگر حدود الهی جاری بشود اثرش أن میشود مشکلش این است که حد و حدود الهی جاری نمیشود مرحوم صاحب جواهر (رضوان الله تعالی علیه) نقل میکند که برکتی که در اجرای حد است اثرش بیش از باران چهل روزه است اگر ما خودمان را مطرح نکنیم دین خدا را مطرح کنیم به همان اندازه غضبناک میشویم نه از دین خدا مایه میگذاریم برای جذب توجه مردم فرمود: ﴿لاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ﴾ در دین خدا شما تساهل نکنید هزینه نکنید از دین خدا مقداری حدود الهی را کم کنید بلکه عدهای خوششان بیاید فرمود این را نکنید فرمود در اجرای حدود الهی بنا بر این نباشد که قلبتان خنک بشود شما نگران باشید که یک عده دارند تنبیه میشوند و بیش از آن اندازه هم تنبیه نکنید ما چه وقت این حدود را اجرا کردیم که ثمر بخش نبود غضب نفسی همیشه مشکل دارد ولی غضب الهی و غضب عقلی هیچ مشکلی ندارد غضب باید به امامت حکمت و رأفت باشد خوب اگر این چاقو را به دست آن طبیب و جراح دادند او همینطور قطع و وصل کند که دیگر چیزی از بیمار نمیماند که اگر یک عده بیمارند باید با بیمار طبیبانه رفتار کرد اگر قرآن شفا است ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ القُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾ و اگر پیغمبر یا علیبنابیطالب (سلام الله علیهما) طبیباند که فرمود: «طبیب دوّار بطبّه» آن وقت طبیبانه انسان جراحی میکند و نه بیش از آن خب، پس این آیه ﴿بِالمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ با آیه 107 سوره مبارکه «انبیاء» هماهنگ است مخالف نیست و این دو اسم از اسمای حسنای خدای سبحان به خلیفهاش داده شده.
زمینههای نیل به توفیق الهی
البته لطف خدا در اثر داشتن پدر خوب مادر خوب شیر پاک خوردن غذای حلال خوردن دعای نیاکان گاهی میبینید نصیب کسی میشود که اگر در جایی باشد علم به حرمت هم نداشته باشد نداند فلان چیز حرام است یا حلال است گرایش به انجام آن کار ندارد حالا اگر کسی در منطقهای بود کار خیری حالا یا عبادی یا توصلی یکی از نیاکانش کردند خدای سبحان خیری به نوههای آنها میدهد قلب آنها را گرایش میدهد به سمت خوبی که به طرف شر حرکت نکنند اگر پس ما میبینیم کسی در کشور کفر زندگی میکند دست به حرام نمیزند این لطفی است که از راه دیگر نصیب او شده است.
محال عادی بودن بازگشت و اصلاح منافقین
چه اینکه همین منافقینی که خدای سبحان میفرماید: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِر لَهُم﴾ , ﴿لَمْ تُنذِرْهُم﴾ این محال عادی است نه محال عقلی مثل اینکه معتادی بخواهد دست بردارد این محال عادی است نه محال عقلی چون محال عادی است تکلیفپذیر است محال هم نه یعنی سخت است برای آنها چون این سختی به سوء اختیار خود اینها است رافع تکلیف نیست او موظف است که عادت را ترک کند گرچه برای او دشوار است او موظف است شرعاً که این مواد مخدر را ترک کند استعمال آن مواد در آن حالت اعتیاد هم برای او حرام است او موظف است ترک کند و اگر یک اراده قوی باشد اراده قوی ترمیم میکند غرض آن است که منافق به اینجا میرسد لذا تکلیف هم همچنان محفوظ است این دو مطلب مربوط به سؤالات قبل بود.
حقیقت توکل و تفویض امور به خداوند
بعد این پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید که حالا شما در شرایطی این کار را کردید ﴿فَإِن تَوَلَّوْا﴾ اگر آنها اعرض کردند تو هم این کار را بکن همینطور بگو ﴿فَقُلْ حَسْبِیَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ﴾ ابتدا نفرمود «فتوکّل علی الله» برای اهمیت مطلب ابتدا این سه چهار جمله را کنار هم ذکر کرد فرمود توحید را رعایت کن بدان تنها مدیر عامل جهان هستی اراده خدا است یک نفر است که دارد میگرداند منتهی اگر بیایی در پشت بام خلقت میبینی کار دست چه کسی است؟ گاهی میبرند گاهی میآورند گاهی اقبال است گاهی ادبار است گاهی بیماری است گاهی مرض است مرتب دارد میآزماید حالا «تا که را خواهد و میلش به که باشد» چطور باشد اگر بدانی کار به دست او است بیراهه نمیروی پس بگو ﴿حَسْبِیَ اللّهُ﴾ یک, بگو ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ معتقد باش چه اینکه هستی دو, بگو ﴿عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ﴾ نه «توکلت علیک» این تقدیم هم مفید حصر است این سه, و بدان که ﴿وَهُوَ رَبُّ العَرْشِ العَظِیمِ﴾ عرش یعنی مقام فرمانراوایی مقام فرمانروایی کل جهان به دست خداست خوب اگر او خودش دستور توکل بدهد توکل یعنی او را وکیل قرار بدهیم او دیگر ـ معاذاللهـ خلاف نخواهد کرد که هر آدمی که مطلبی را نمیداند و یا نمیتواند باید وکیل بگیرد ما در کل کارها اینطوریم توکل کردیم بر خدا یعنی چه یعنی وکیل گرفتیم معنایش این نیست که این مقدار را خودم میکنم بقیه وکیل. توسل توکل و مانند آن تقسیم کار نیست که من این چند قدم را خودم میروم بقیه را متوکلم نه خیر اگر «بحول الله و قوّته اقوم و اقعد» این چند قدم هم به عنایت او است اگر او نخواهد که این چند قوم را هم نمیشود رفت پس معنای توسل معنای توکل و مانند آن از سنخ تقسیم کار نیست یعنی جمیع شئون مرا متوکلاً انجام میدهم وقتی که من او را وکیل گرفتم اراده مرا راهنمایی میکند تصمیم مرا علم مرا قلب مرا گرایش مرا گریز مرا تولی و تبری مرا همه مرا او تنظیم میکند دیگر، گاهی میبینید انسان به چیزی میل دارد گاهی میل ندارد از او سؤال بکنی چرا میگوید نمیدانم این همان است که «عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم وَحلّ العقود ونَقض الهمم» ما دائماً در این کار هستیم فلان جا میآیی؟ نه مایل نیستم چرا؟ دلیل ندارد خودش پیشنهاد میدهد که فلان کار را بکنیم به دیدار فلان کس برویم چرا؟ دلیل ندارد این دلیل نداشتن معلوم میشود که این زمام به دست کسی است که «بیده عزائم الاُمور طُراً بیده» و ما فقط اجمالاً میدانیم حکیمی دارد ما را راهنمایی میکند چرا را نمیدانیم اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم وَحلّ العقود ونَقض الهمم» این است در خیلی از حالات برای ما بین الرشد است که گرایشی به سمتی پیدا میشود کاری انجام میشود بعد معلوم میشود خوب درآمد کسی خدای ناکرده وقتی میخواهد به چاه بیفتد با ولعی با یک علاقه و شدت شوقی به سمت کاری میرود معلوم میشود آنجا چاه بود اینکه فرمود: «جوارحکم جنوده» همین است خوب اگر کسی خودش را به او بسپارد او را وکیل خودش قرار بدهد تمام کارها را او درست رهبری میکند فرمود او فرمانروای مطلق عرش عظیم است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است