- 150
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 9 تا 13 سوره انفال
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 9 تا 13 سوره انفال":
ذات اقدس اله هدف نهاییاش احقاق حق و ابطال باطل است و در این راه ریشه کفر و کفار را قطع خواهد کرد
گاهی انسان در تشخیص سود و زیان غفلت میکند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفینَ ٭ وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ ٭ إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلی قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ اْلأَقْدامَ﴾
در بحث قبل فرمود به اینکه ذات اقدس اله هدف نهاییاش احقاق حق و ابطال باطل است و در این راه ریشه کفر و کفار را قطع خواهد کرد ﴿وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرینَ﴾ قطع دابر ظلم یعنی اصل و ریشه ظالمان گاهی به امدادهای غیبی است گاهی هم به امدادهای ظاهری است فرمود آنجایی که ذات اقدس الهی اراده فرمود که ریشه کفر و کفار را قطع کند حق را احقاق کند و باطل را ابطال کند استغاثه شما را پاسخ داد استغاثه هم طلب غوث و غیث کردن است آن باران سودمند را میگویند غیث آن باران زیان بار را مطر میگویند ولی غیث نمیگویند گاهی انسان در تشخیص سود و زیان غفلت میکند و آنچه که به سود اوست آن را زیانبار تلقی میکند و آنچه که زیانبار است آن را نافع میپندارد لذا بیراهه میرود و احتیاجات خود را از راه حرام تأمین میکند کسی که احتیاجات خود را از راه حرام تأمین میکند عالماً عامداً دست به گناه میزند چنین کسی هم در قیامت احتیاجات او از راه غیر صحیح یعنی از راه زیانبار تأمین میشود در حقیقت احتیاج او رفع نخواهد شد در دنیا اگر کسی احتیاج خود را احتیاج او صادق است ولی از راه حرام برطرف کرد در حقیقت به آن نیاز فطری و طبیعی خود پاسخ صحیح نداد احتیاجاش همچنان هست زیرا فطرت انسان که تشنه یک امر است آن امر حلال باید به تشنگیاش پاسخ بدهد اگر کسی دست به حرام زد و خواست از راه حرام آن احتیاج طبیعی یا فطری خود را پاسخ بدهد چون حرام در حقیقت با آن سؤال مناسب نیست به آن سؤال فطری و طبیعی پاسخ داده نشد و این شخص همچنان نیازمند میماند و میمیرد و در قیامت هم گرفتار عطش و گرسنگی و سایر امور مورد حاجت است در آن روز هم در جهنم استغاثه میکند و به او یک پاسخی میدهند که مطابق با خواسته او نیست لذا فرمود ﴿إِنْ یَسْتَغیثُوا﴾ وقتی استغاثه میکنند ﴿لایُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقًا﴾ اینها در جهنم تشنه هستند استغاثه میکنند ولی آب داغ به اینها میدهند خب آب داغ پاسخ استغاثه یک انسان عطشان نیست گفت این پوست را بریان میکند همین که نزدیک دهان رسید پوست صورت به هم میریزد از بس که داغ است خب ﴿یَشْوِی الْوُجُوهَ﴾ سرّش این است که این شخص در دنیا خواستههای خود را از راه حرام پاسخ داده باشد حرام پاسخ صحیح به خواستههای درست نیست چنین انسانی هم در قیامت وقتی تشنه شد آب میطلبد پاسخ او آب داغ است وقتی که استغاثه کردند ﴿یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ﴾ گداخته است ﴿یَشْوِی الْوُجُوهَ﴾ ... خب پس غیث عبارت است از این است فرمود شما استغاثه میکردید فضای جنگ بدر هم همان طور که در بحث قبل ملاحظه میفرمودید این فضای استغاثه بود اما پاسخی که ذات اقدس الهی داد به مردم پاسخ نداد به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پاسخ داد که پیغمبر اعلام کرد وگرنه برای مردم وحی نازل نشد که ﴿أَنّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ﴾ بلکه به پیغمبر فرمود که ﴿أَنّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ﴾ پیغمبر هم به آنها اعلام فرمود که ذات اقدس الهی شما را یاری خواهد کرد از این آیات برنمیآید که مردم ملائکه را دیدند حالا ممکن است بحثهای روایی تأیید بکند رؤیت فرشتگان را البته یک چنین مسأله مهمی را هم باید با روایت معتبر اثبات کرد نه با اکتفا به تاریخ یک یا با روایتهای غیر معتبر دو تاریخ مگر اینکه متواتر باشد تاریخ توان اثبات اینها را ندارد چون در تاریخ کار رجالی به عمل نیامده آن طوری که در روایات و احادیث چاپ شده تراجم و رجال فراهم شده به فراوان نوشته شده درباره محدثین و روایات کار شده صحیح و موثق و حسن و ضعیف از هم جدا شده یک چنین کاری درباره تاریخ که نشده رجال تاریخ نظیر رجال حدیث باید ارزیابی بشوند این کار خیلی کم شده است بنابراین از تاریخ کاری که از حدیث ساخته است ساخته نیست چون رجالاش مثل رجال حدیث تحقیق نشده بر فرض هم اگر ما بخواهیم تاریخ را در حد حدیث تلقی کنیم باید نظیر حدیث معتبر باشد تا بتواند این مطلب مهم را ثابت کند.
پس دو نکته شد یکی اینکه از آیه برنمیآید که اینها فرشتگان را دیدند چون خطاب مستقیماً به خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) متوجه شد خدا به پیغمبر فرمود که من چنین استجابتی دارم و از بخشهای دیگر این آیات هم برنمیآید که مردم ملائکه را دیدند حالا ببینیم در بحثهای بعدی که ﴿إِذْ یُوحی رَبُّکَ إِلَی الْمَلائِکَةِ أَنّی مَعَکُمْ﴾ از آنجا چه استنباط میشود.
پرسش: ...
پاسخ: دارد که ﴿سَأُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ نه گاهی انسان قلباش آرام میشود با آن علل غیبی انسان دلش مطمئن میشود یک عده ترس را در دل انسان القا میکند و آن شیاطینند برای اینکه شیطان یخوف اولیائهم خب انسان که میترسد این ترس یک امر علنی نیست یک امر وجودی است اولاً و اگر یک امر وجودی شد یک مبدأ فاعلی میطلبد ثانیاً آن مبدأ فاعلی در جریان جنگها یک شیء حق نیست یعنی رحمان و فرشتههای رحمانی نیست ثالثاً حتماً شیطان است برای اینکه وعده الهی این است که این کار را انجام بدهید وظیفه هم این است و اگر هم ﴿إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ﴾ نصیب شما شد دیگر یا پیروزی یا شهادت بنابراین ترس ندارد بعضیها نمیترسند این که نمیترسند مصون از وسوسه شیطاناند آنها که میترسند این ترس از کجاست؟ ﴿یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ﴾ کار شیطان است کار شیطان تخویف است دیگر در قبال تخویفی که کار شیطان است تطمین یعنی ایجاد طمأنینه کردن کار فرشتگان است خب.
یکی از بحثهایی که در اثناء سخن دیروز گذشت این بود که ﴿یقللهم فی اعینکم﴾ بود سؤال این شد که چگونه کفار که زیاد بودند در چشم مؤمنین کم دیده شدند؟ البته از باب چشم بندی و مانند اینها نخواهد بود که ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النّاسِ﴾ و مانند اینها باشد چون باطن کافران یک امر دنیایی است و دنیا هم متاع اندک است حقیقت آنها و باطن آنها در چشمان مؤمنین دیده شد این چنین نیست که یک حقیقت زائدی را انسان کم ببیند یا حقیقت کمی را زیاد ببیند تا بشود چشم بندی بلکه یک حقیقتی را انسان با چشم ملکوت میبیند اگر چنانچه اینها اهل دنیا هستند و متاع دنیا قلیل است اینها حقیقت اینها را دیدند یک روایتی بود که سیدنا الاستاد داشت این روایتی که از وجود مبارک حضرت امیر رسید از غرر روایات است آن خط کلی را به انسان افاضه میکند و آن این است که ذات اقدس الهی درباره منافقین فرمود به اینکه ﴿لا یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلیلاً﴾در بحث نفاق گذشت که خدا میفرماید منافقین کم به یاد خدا هستند ﴿لا یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلیلاً﴾ این از طرفی هم ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإیمانِ ﴾ و ﴿إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعًا﴾ ﴿إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾ از هر کافری بدترند این هم مطلب دوم پس منافق لا یذکر الله لا قلیلا و لا کثیرا چون به خدا معتقد نیست که کم به یاد خدا باشد که خب این که خدا در قرآن فرمود ﴿لا یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلیلاً﴾ از یک سو از سوی دیگر که منافق بدتر از کافر است اصلاً به خدا معتقد نیست که یاد خدا باشد از سوی دیگر توجیه این آیه چه خواهد بود؟ روایتی که از حضرت امیر (سلام الله علیه) است در ذیل این آیه که سیدنا الاستاد فرمود این از غرر روایات است این است که فرمود نه اینکه آنها کم به یاد خدا باشند شاید از دیگران بیشتر ذکر بگویند کم نبودند منافقینی که دائم الذکر بودند فرمود ذکر اینها برای دنیاست برای خدا که نیست برای دنیاست این یک مطلب ﴿قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ﴾ این دو مطلب چون ذکر اینها برای دنیا و دنیا متاع اندک است پس اینها ذکرشان اندک است نه اینکه ﴿لا یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلیلاً﴾ یعنی لا یذکرون الله واقعاً الا قلیلاً واقعاً ذکر نیست خب حالا اگر این گونه لطائف در روایات باشد فهمیدن قرآن میسر است؟ به هر تقدیر در این گونه از موارد که تطمین دلها از راه مبدأ فاعلی خواهد بود و حصول طمأنینه از راه مبدا فاعلی است آن مبدأ فاعلی فرشتگان الهیاند.
مسئله توحید چون از اهمیت خاصی برخوردار است ذات اقدس الهی آن را در هسته مرکزی مطالب قرار میدهد در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران و مانند آن گذشت که خدای سبحان پنج مطلب ذکر میکند دو مطلب را اول ذکر میکند دو مطلب را آخر ذکر میکند آن مسئله توحید ناب را وسط ذکر میکند آیه 156 به بعد سوره آل عمران این است که ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ﴾ که مشابه آن در سوره انفال است ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ﴾ آنگاه فرمود ﴿لِیَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ این یک ﴿أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبینَ﴾ این دو ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْءٌ﴾ که وسط است سه این باشد ﴿أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ﴾ چهار ﴿أَوْ یُعَذِّبَهُم﴾ پنج اول و دوم و بین چهارم و پنجم آن هسته مرکزی توحید را ذکر میکند میفرماید که تمام این کارهای چهارگانه که ما میخواهیم بکنیم توی پیغمبر هیچ نقشی نداری ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْءٌ﴾ این هم نکره در سیاق نفی با اینکه او خلیفه خداست با اینکه هزارها برکت دنیا و آخرت به وسیله حضرت میشود خود قرآن فرمود غنا و بی نیازی آن به برکت پیغمبر است ﴿أَغْناهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ﴾ اغنا را به پیغمبر اسناد میدهد اما در مسئله توحید برای اینکه ثابت کند پیغمبر هرچه دارد از ناحیه ذات اقدس الهی است و به اذن خداست آن را در هسته مرکزی قرار داد در جریان کنونی هم همین طور است ملاحظه میفرمایید که اثنای این بحث آن جریان و من نصر را از یک سو ذکر میکند در بین این برکاتی که در استجابت دعاست بعد از اینکه فرمود ﴿إِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفینَ﴾ قبل از اینکه برکات ظاهری را ذکر کند بین نزول فرشتگان و بین نزول باران که برکات فراوانی دارد میفرماید ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ﴾ این اهمیت توحید ایجاب میکند که بین آن امدادهای غیبی از راه انزال فرشتگان و این امدادهای ظاهری از قبیل مطر این حصر و نصر به ذات اقدس الهی را در این وسط ذکر میکند.
مطلب دیگر اینکه فرمود ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ﴾ اضافه لام به طمأنینه معلوم میشود این یک نقطه حیاتی است چه اینکه در نعمتهای دیگری که یادآوری میکند میفرماید ﴿إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ﴾ آنجا هم خواهد آمد که چند فایده برای نزول باران ذکر میکند اما جریان طمأنینه قلب را با یک تعبیر ویژهای یاد میکند میفرماید ﴿إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلی قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ اْلأَقْدامَ﴾ اذهاب رجس را بدون لام ذکر میکند تثبیت اقدام را بدون لام ذکر میکند که یکی قبل از یربط است یکی بعد از یربط است اما ربط و طمأنینه دل را با لام ذکر میکند این وسطها ﴿وَ لِیَرْبِطَ عَلی قُلُوبِکُمْ﴾ این نشانه همان اهتمام مطلب است.
کلمه امداد در قرآن کریم اختصاصی به خیر ندارد همان طوری که در نوبتهای قبل اشاره شد نتیجه مده و امده گاهی در خیر است گاهی در شر نظیر ﴿وَ إِخْوانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فی الغَیِّ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ اعراف است گذشت.
در جریان این قسمت که آیا ﴿أَنّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفینَ﴾ با آن سه هزار فرشتهای که نازل شدهاند یا پنج هزار فرشتهای که مورد وعده هستند هماهنگ است یا نه این باید که یک تلفیقی بین آیات سوره آل عمران و آیات سوره انفال بشود بحث مبسوطاش همان سوره آل عمران گذشت که آیا آن قصه مربوط به جریان بدر است یا در سیاق جریان احد؟ گرچه در همان سوره آل عمران آیه ١٢٣ فرمود ﴿وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ٭ إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُنْزَلینَ﴾ بعد هم جریان ﴿بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمینَ﴾ را ذکر کرد لکن بحثهای قبلی سوره آل عمران درباره جنگ احد است آیه ١٢١ سوره آل عمران این است که ﴿وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّی الْمُؤْمِنِینَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ﴾ چه اینکه بحثهای بعدی این سورهٴ مبارکهٴ آل عمران ﴿إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ اْلأَیّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاسِ﴾ مخصوص جریان احد ﴿وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ﴾ بعد در جریان احد که بیگانگان شعار دادند پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رحلت کرده است یک عدهای فرار کردند آیه نازل شد که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست مگر رسولی که ﴿قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا﴾ که همه اینها مربوط به جنگ احد است آیا این سه هزار ملائکه منزل و پنج هزار فرشته وعدهای مسوم اینها مربوط به جنگ احد است یا جنگ بدر؟ اگر مربوط به جنگ بدر است باید توجیه بشود که جریان با سه هزار و پنج هزار فرشته چگونه توجیه میشود اگر مربوط به جنگ احد است این بحث اصلاً مطرح نیست که چطور اینجا فرمود هزار آنجا فرمود سه هزار یا پنج هزار در جنگ احد شکست نخوردند این با نزول فرشتگان این نصرت نصیب اینها شده است یک مقدار غفلت مال خود آنها بود به شرط عمل نکردند وقتی به شرط عمل نکرده باشند امداد الهی هم رخت برمیبندد در دو جای قرآن کریم خدای سبحان به عنوان اصل کلی فرمود ﴿إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا﴾ این یک ﴿إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ﴾ این دو این چنین نیست که ذات اقدس الهی آن رحمت خاصهاش را رایگان در اختیار همگان قرار بدهد فرمود ما نعمتی را که دادیم نمیگیریم مگر اینکه خود انسان پس بدهد ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ این دو تا آیه که مربوط به تغییر است آن دو تا آیه که مربوط به عود است این رابطه بین نصرت غیبی و عمل صالح مردم را میفهماند هم ﴿إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا﴾ هم ﴿إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ﴾ هم ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ یک ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ دو این رابطه مستقیم دریافت امداد غیبی با استقامت مردم را میرساند این چنین نیست که خدای سبحان رایگان همیشه امداد غیبی را نسبت به هر گروهی مثلاً نازل بکند و برساند خب پس اگر در سوره آل عمران سخن از سه هزار و پنج هزار است باید مشخص بشود که مربوط به جنگ بدر است تا با این آیات هماهنگ بشود برفرض مربوط به جنگ بدر باشد قابل هماهنگی است اینکه در بحثهای قبل گذشت خب.
پس نزول فرشتگان این نقش را دارد آنگاه فرمود به اینکه شما در یک شرایطی قرار گرفتید که نیاز داشتید به کمکهای بدنی باید بخوابید خستگیتان رفع بشود یک شما وقتی که بخواهید در یک زمین شنی که پا فرو میرود بجنگید بیگانه هم سوار اسب است خب شما هم میخواهید فرار کنید پایتان فرو رفته است در این شن که چطور فرار میکنید؟ یا بخواهید مقاومت بکنید باید پایتان بالأخره استوار باشد زمین شنی که جای جنگ نیست فرمود به اینکه ما باران نازل کردیم این باران هم برای شما یک سبک بود تل بود برای آنها وابل یک طوری نازل کردیم که برای شما معتدل آمد نم نم آمد که این همه زمین شنی به صورت زمین و گل مستحکم درآمد که کاملاً بتوانید روی آن بایستید برای آنها این سبک نبود تگرگ گونه بود که به صورت عذاب بود بعد هم به تدریج این آبها به صورت فراوان حرکت کرد که شما حیاض و برکهها و رودها و اینها درست کردید آب را ذخیره کردید هم شستشو کردید خود را از حدث پاک کردید هم از خبث پاک کردید به اندازه کافی آب گرفتید این دو همه این نیازها با این باران تأمین شده آن طمأنینه قلب هم نزول فرشتگان که در قلب اثر میکند حاصل شده همان طور که شیاطین ﴿یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النّاسِ﴾ فرشتگان هم اینها هم یلهمون الناس و ﴿یُعَلِّمُونَ النّاسَ﴾ گاهی انسان احساس آرامش میکند فرشته الهی است که این آرامش را در او ایجاد میکند اگر ترس و وسوسه جزء القائات شیطان است فرشتگان هم که بر اساس ﴿الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا﴾ گاهی انسان غمگین است بعد دفعتاً میبینید حزناش برطرف شد یا هراسناک است دفعتاً هراساش برطرف شد این خوف و حزن این بیخود نیامده بیخود هم که نرفته مگر میشود در عالم نظام علی و معلولی چیزی تصادفاً بیاید تصادفاً برود هر چیزی علتی دارد بالأخره آنی که القا میکند ﴿یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ﴾ است کار شیطان است اینکه طمأنینه میآورد ﴿أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ فرستادههای الهی هستند که طمأنینه در دل او ایجاد میکند پس ﴿الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ﴾ و این اختصاصی هم به حالت احتضار ندارد البته ظهور کاملاش در حال احتضار است وگرنه در حالت عادی هم فرشتگان بر مردان الهی نازل میشوند گاهی اینها میبینند گاهی نمیبینند گاهی احساس میکنند گاهی احساس نمیکنند گاهی میبینند خوابشان میآید در همین دفاع مقدس هشت ساله در بحبوحه جنگ یک کسی میگفت خوابم میآید بالأخره بروم بخوابم استراحت بکنم خب در میدان ترس خوف خواب را میبرد هر چیزی میگفتند یک ضدی دارد ضد خواب ترس است ترس نمیگذارد آدم بخوابد که هر چیزی یک ضدی دارد این یک بحث لطیفی است در کتاب الغارات در کتاب الغارات یک بحث لطیفی است این الغارات تعبیراتی دارد صد و اندی قبل از نهجالبلاغه نوشته شده از نهجالبلاغه متقنتر است از نظر سندی غارتهایی که امویان در زمان حضرت امیر (سلام الله علیه) انجام دادند و باعث شد که وجود مبارک حضرت امیر نامهها و بخشنامهها را صادر میکرد در آن کتاب نقل شده و سر نامگذاری آن کتاب الغارات هم همین است الغارات در آنجا این لطیفه هست که بالأخره هر چیزی اگر آهن سفتی هست یک یک آتشی هست که آن را نرم میکند کند یک آتشی هست یک آبی هست او را خاموش بکند و همچنین بعد گفتند اگر خوابی هست که جلوی خستگی را از بین میبرد یک چیزی هست که جلوی خواب را میگیرد و آن هم و اندوه و خوف است خب این رزمندهها که در میدان جنگ اگر احساس خستگی میکردند که نمیتوانستند بجنگد گاهی هم در همان بحبوحه این تفنگ را متکی میکردند تکیه میدادند و میخوابیدند خب این برکت الهی است فرمود ما در جنگ بدر این کار را کردیم در جنگهای دیگر این کار را کردیم به شما برکت خوابیدن دادیم ترس را از شما گرفتیم به شما خواب دادیم اینجا میخوابیدید خستگیتان برطرف میشد بعد بلند میشدید میجنگیدید ﴿إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ﴾ یک وقت یک کسی میخوابد نعاس همان مقدمه خواب سعه نعاس پینکی چرت اینها مقدمه خواب است که ﴿لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ﴾ از همین قسم است گاهی آدم میخوابد تفنگ از دستاش میافتد دیگری میگیرد گاهی انسان مقدمه خوب میآید که برود بخوابد و خستگیاش برطرف بشود دوباره بیاید بجنگد فرمود ما این طور خواب نصیب شما کردیم نعاس همان مقدمه خواب است اما این آن چنان برای شما دلپذیر است که تمام بدن شما را میپوشاند به صورت خواب دربیاورد تغشیه میکند نه فقط نشانه خواب در چشمتان ظهور کند ﴿إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً﴾ برای اینکه احساس آرامش بکنید خب انسان ترسناک که خوابی ندارد مشابه این در همان سورهٴ مبارکهٴ آل عمران در جریان جنگ احد و مانند آن هم گذشت فرمود ما آنجا هم خواب به شما دادیم آیه ١٥٤ سورهٴ مبارکهٴ آل عمران این است ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً﴾ آن امنه چیست؟ ﴿نُعاسًا یَغْشی طائِفَةً مِنْکُمْ﴾ یک عده احساس آرامش میکردند بعد میرفتند میخوابیدند اینکه در آن مصاحبه امام (رضوان الله علیه) سوار هواپیما شد گفتند چه احساس دارید فرمود هیچی واقعاً هم هیچی بود یک انسانی که برای رضای خدا کار میکند قلباش آرام میشود از آن طرف میتپد از این طرف هراسناک است این اتفاقی که نیست خب این آرامش به وسیله فرشتگان است که وعده الهی است ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری﴾ فرمود ﴿إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ﴾ این مال خواب بعد جریان اینکه مشکل شنزار بودن و بی آبی و اینها حل بشود فرمود ﴿وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً﴾ این آب را که نازل کرد چون آنها که شب خوابیدند بعد محتاج به آب شدند از هر نظر احتیاج به طهارت حدسی و خبثی پیدا کردند فرمود ما آب را نازل کردیم ﴿یُطَهِّرَکُمْ بِهِ﴾ به این آب این یک ﴿وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ﴾ آن وسوسههایی که شیطان انجام داده است که شما چگونه میجنگیدید اینها سواره هستند شما یک سوار دارید او مقداد است خب شما در برابر این بیگانههای مهاجم که سواره میتازند پایتان هم در شن فرومیرود چگونه میخواهید فرار کنید؟ شما قدرت فرار ندارید چه رسد به مقاومت و رجز حدثی را هم برطرف میکند و این وسوسهها را هم برطرف میکند ﴿وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلی قُلُوبِکُمْ﴾ این ﴿وَ لِیَرْبِطَ عَلی قُلُوبِکُمْ﴾ که با لام تکرار شده است در اثنا با آن یذهبی که قبل بود یثبتی که بعد است اینها بدون لام هست این و لیربطی که در وسط آمده با لام نشانه اهمیت طمأنینه دل است ربط قلب هم این است که انسان دل را به کجا ببندد؟ این ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا﴾ باید بالأخره به یک جایی تکیه کند که او لرزان نیست و چون ذات اقدس الهی مهد تمدن است به ذکر او تطمئن القلوب اگر دل اعتصام کرد به الله به جایی که مستحکم است دست آوخیت خب آرام میشود وگرنه آرام نیست فرمود این کودک را وقتی مادر در بغل میگیرد آرام میشود فرمود ما این دل را به خدا مرتبط کردیم خب این دل به کجا مرتبط شد؟ ﴿وَ لِیَرْبِطَ عَلی قُلُوبِکُمْ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ قصص آیه ١٠ به این صورت ذکر شده است که جریان مادر موسی (سلام الله علیه) خب مادر است علاقهمند به کودک است موظف شده است مأمور شده است که این کودک را در یک جعبهای بگذارد در جعبه را ببندد بیندازد در نیل خب در این حال بالأخره یک هراسی هست در آیه ١٠ سوره قصص فرمود ﴿وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسی فارِغًا إِنْ کادَتْ لَتُبْدی بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلی قَلْبِها﴾ اگر ما این دلاش را به خودمان مرتبط نمیکردیم این دلاش خالی میشد تهی دل میشد ما هم این کار را کردیم این قلباش به نام ما و یاد ما مطمئن باشد این ربط قلوب هست گاهی به وسیله فرشتگان این ربط قلوب حاصل میشود گاهی هم مع الواسطه اما اگر چیزی را خدای سبحان به خود اسناد داد معلوم نمیشود که بلا واسطه است چون کارهای مع الواسطه هم باز به خدا اسناد دارد بر اساس آن حصری که از آیه ١٠ سوره انفال استفاده میشود فرمود ﴿لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلی قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ اْلأَقْدامَ﴾ این تثبیت قدم هم تثبیت قدم ظاهری است که بالأخره وقتی زمین شنی نبود و محکم شد و خاک گلی شد پایتان ثابت است فرو نمیروید و هم ثابت قدم پایداری است نه اینکه ثبات ظاهری باشد یعنی مقاومت نستوهی و مانند آن پس هم ثبات ظاهری را به همراه دارد و هم ثبات باطنی را.
«و الحمد لله رب العالمین»
ذات اقدس اله هدف نهاییاش احقاق حق و ابطال باطل است و در این راه ریشه کفر و کفار را قطع خواهد کرد
گاهی انسان در تشخیص سود و زیان غفلت میکند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفینَ ٭ وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ ٭ إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلی قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ اْلأَقْدامَ﴾
در بحث قبل فرمود به اینکه ذات اقدس اله هدف نهاییاش احقاق حق و ابطال باطل است و در این راه ریشه کفر و کفار را قطع خواهد کرد ﴿وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرینَ﴾ قطع دابر ظلم یعنی اصل و ریشه ظالمان گاهی به امدادهای غیبی است گاهی هم به امدادهای ظاهری است فرمود آنجایی که ذات اقدس الهی اراده فرمود که ریشه کفر و کفار را قطع کند حق را احقاق کند و باطل را ابطال کند استغاثه شما را پاسخ داد استغاثه هم طلب غوث و غیث کردن است آن باران سودمند را میگویند غیث آن باران زیان بار را مطر میگویند ولی غیث نمیگویند گاهی انسان در تشخیص سود و زیان غفلت میکند و آنچه که به سود اوست آن را زیانبار تلقی میکند و آنچه که زیانبار است آن را نافع میپندارد لذا بیراهه میرود و احتیاجات خود را از راه حرام تأمین میکند کسی که احتیاجات خود را از راه حرام تأمین میکند عالماً عامداً دست به گناه میزند چنین کسی هم در قیامت احتیاجات او از راه غیر صحیح یعنی از راه زیانبار تأمین میشود در حقیقت احتیاج او رفع نخواهد شد در دنیا اگر کسی احتیاج خود را احتیاج او صادق است ولی از راه حرام برطرف کرد در حقیقت به آن نیاز فطری و طبیعی خود پاسخ صحیح نداد احتیاجاش همچنان هست زیرا فطرت انسان که تشنه یک امر است آن امر حلال باید به تشنگیاش پاسخ بدهد اگر کسی دست به حرام زد و خواست از راه حرام آن احتیاج طبیعی یا فطری خود را پاسخ بدهد چون حرام در حقیقت با آن سؤال مناسب نیست به آن سؤال فطری و طبیعی پاسخ داده نشد و این شخص همچنان نیازمند میماند و میمیرد و در قیامت هم گرفتار عطش و گرسنگی و سایر امور مورد حاجت است در آن روز هم در جهنم استغاثه میکند و به او یک پاسخی میدهند که مطابق با خواسته او نیست لذا فرمود ﴿إِنْ یَسْتَغیثُوا﴾ وقتی استغاثه میکنند ﴿لایُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقًا﴾ اینها در جهنم تشنه هستند استغاثه میکنند ولی آب داغ به اینها میدهند خب آب داغ پاسخ استغاثه یک انسان عطشان نیست گفت این پوست را بریان میکند همین که نزدیک دهان رسید پوست صورت به هم میریزد از بس که داغ است خب ﴿یَشْوِی الْوُجُوهَ﴾ سرّش این است که این شخص در دنیا خواستههای خود را از راه حرام پاسخ داده باشد حرام پاسخ صحیح به خواستههای درست نیست چنین انسانی هم در قیامت وقتی تشنه شد آب میطلبد پاسخ او آب داغ است وقتی که استغاثه کردند ﴿یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ﴾ گداخته است ﴿یَشْوِی الْوُجُوهَ﴾ ... خب پس غیث عبارت است از این است فرمود شما استغاثه میکردید فضای جنگ بدر هم همان طور که در بحث قبل ملاحظه میفرمودید این فضای استغاثه بود اما پاسخی که ذات اقدس الهی داد به مردم پاسخ نداد به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پاسخ داد که پیغمبر اعلام کرد وگرنه برای مردم وحی نازل نشد که ﴿أَنّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ﴾ بلکه به پیغمبر فرمود که ﴿أَنّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ﴾ پیغمبر هم به آنها اعلام فرمود که ذات اقدس الهی شما را یاری خواهد کرد از این آیات برنمیآید که مردم ملائکه را دیدند حالا ممکن است بحثهای روایی تأیید بکند رؤیت فرشتگان را البته یک چنین مسأله مهمی را هم باید با روایت معتبر اثبات کرد نه با اکتفا به تاریخ یک یا با روایتهای غیر معتبر دو تاریخ مگر اینکه متواتر باشد تاریخ توان اثبات اینها را ندارد چون در تاریخ کار رجالی به عمل نیامده آن طوری که در روایات و احادیث چاپ شده تراجم و رجال فراهم شده به فراوان نوشته شده درباره محدثین و روایات کار شده صحیح و موثق و حسن و ضعیف از هم جدا شده یک چنین کاری درباره تاریخ که نشده رجال تاریخ نظیر رجال حدیث باید ارزیابی بشوند این کار خیلی کم شده است بنابراین از تاریخ کاری که از حدیث ساخته است ساخته نیست چون رجالاش مثل رجال حدیث تحقیق نشده بر فرض هم اگر ما بخواهیم تاریخ را در حد حدیث تلقی کنیم باید نظیر حدیث معتبر باشد تا بتواند این مطلب مهم را ثابت کند.
پس دو نکته شد یکی اینکه از آیه برنمیآید که اینها فرشتگان را دیدند چون خطاب مستقیماً به خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) متوجه شد خدا به پیغمبر فرمود که من چنین استجابتی دارم و از بخشهای دیگر این آیات هم برنمیآید که مردم ملائکه را دیدند حالا ببینیم در بحثهای بعدی که ﴿إِذْ یُوحی رَبُّکَ إِلَی الْمَلائِکَةِ أَنّی مَعَکُمْ﴾ از آنجا چه استنباط میشود.
پرسش: ...
پاسخ: دارد که ﴿سَأُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ نه گاهی انسان قلباش آرام میشود با آن علل غیبی انسان دلش مطمئن میشود یک عده ترس را در دل انسان القا میکند و آن شیاطینند برای اینکه شیطان یخوف اولیائهم خب انسان که میترسد این ترس یک امر علنی نیست یک امر وجودی است اولاً و اگر یک امر وجودی شد یک مبدأ فاعلی میطلبد ثانیاً آن مبدأ فاعلی در جریان جنگها یک شیء حق نیست یعنی رحمان و فرشتههای رحمانی نیست ثالثاً حتماً شیطان است برای اینکه وعده الهی این است که این کار را انجام بدهید وظیفه هم این است و اگر هم ﴿إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ﴾ نصیب شما شد دیگر یا پیروزی یا شهادت بنابراین ترس ندارد بعضیها نمیترسند این که نمیترسند مصون از وسوسه شیطاناند آنها که میترسند این ترس از کجاست؟ ﴿یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ﴾ کار شیطان است کار شیطان تخویف است دیگر در قبال تخویفی که کار شیطان است تطمین یعنی ایجاد طمأنینه کردن کار فرشتگان است خب.
یکی از بحثهایی که در اثناء سخن دیروز گذشت این بود که ﴿یقللهم فی اعینکم﴾ بود سؤال این شد که چگونه کفار که زیاد بودند در چشم مؤمنین کم دیده شدند؟ البته از باب چشم بندی و مانند اینها نخواهد بود که ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النّاسِ﴾ و مانند اینها باشد چون باطن کافران یک امر دنیایی است و دنیا هم متاع اندک است حقیقت آنها و باطن آنها در چشمان مؤمنین دیده شد این چنین نیست که یک حقیقت زائدی را انسان کم ببیند یا حقیقت کمی را زیاد ببیند تا بشود چشم بندی بلکه یک حقیقتی را انسان با چشم ملکوت میبیند اگر چنانچه اینها اهل دنیا هستند و متاع دنیا قلیل است اینها حقیقت اینها را دیدند یک روایتی بود که سیدنا الاستاد داشت این روایتی که از وجود مبارک حضرت امیر رسید از غرر روایات است آن خط کلی را به انسان افاضه میکند و آن این است که ذات اقدس الهی درباره منافقین فرمود به اینکه ﴿لا یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلیلاً﴾در بحث نفاق گذشت که خدا میفرماید منافقین کم به یاد خدا هستند ﴿لا یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلیلاً﴾ این از طرفی هم ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإیمانِ ﴾ و ﴿إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعًا﴾ ﴿إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾ از هر کافری بدترند این هم مطلب دوم پس منافق لا یذکر الله لا قلیلا و لا کثیرا چون به خدا معتقد نیست که کم به یاد خدا باشد که خب این که خدا در قرآن فرمود ﴿لا یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلیلاً﴾ از یک سو از سوی دیگر که منافق بدتر از کافر است اصلاً به خدا معتقد نیست که یاد خدا باشد از سوی دیگر توجیه این آیه چه خواهد بود؟ روایتی که از حضرت امیر (سلام الله علیه) است در ذیل این آیه که سیدنا الاستاد فرمود این از غرر روایات است این است که فرمود نه اینکه آنها کم به یاد خدا باشند شاید از دیگران بیشتر ذکر بگویند کم نبودند منافقینی که دائم الذکر بودند فرمود ذکر اینها برای دنیاست برای خدا که نیست برای دنیاست این یک مطلب ﴿قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ﴾ این دو مطلب چون ذکر اینها برای دنیا و دنیا متاع اندک است پس اینها ذکرشان اندک است نه اینکه ﴿لا یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلیلاً﴾ یعنی لا یذکرون الله واقعاً الا قلیلاً واقعاً ذکر نیست خب حالا اگر این گونه لطائف در روایات باشد فهمیدن قرآن میسر است؟ به هر تقدیر در این گونه از موارد که تطمین دلها از راه مبدأ فاعلی خواهد بود و حصول طمأنینه از راه مبدا فاعلی است آن مبدأ فاعلی فرشتگان الهیاند.
مسئله توحید چون از اهمیت خاصی برخوردار است ذات اقدس الهی آن را در هسته مرکزی مطالب قرار میدهد در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران و مانند آن گذشت که خدای سبحان پنج مطلب ذکر میکند دو مطلب را اول ذکر میکند دو مطلب را آخر ذکر میکند آن مسئله توحید ناب را وسط ذکر میکند آیه 156 به بعد سوره آل عمران این است که ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ﴾ که مشابه آن در سوره انفال است ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ﴾ آنگاه فرمود ﴿لِیَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ این یک ﴿أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبینَ﴾ این دو ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْءٌ﴾ که وسط است سه این باشد ﴿أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ﴾ چهار ﴿أَوْ یُعَذِّبَهُم﴾ پنج اول و دوم و بین چهارم و پنجم آن هسته مرکزی توحید را ذکر میکند میفرماید که تمام این کارهای چهارگانه که ما میخواهیم بکنیم توی پیغمبر هیچ نقشی نداری ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْءٌ﴾ این هم نکره در سیاق نفی با اینکه او خلیفه خداست با اینکه هزارها برکت دنیا و آخرت به وسیله حضرت میشود خود قرآن فرمود غنا و بی نیازی آن به برکت پیغمبر است ﴿أَغْناهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ﴾ اغنا را به پیغمبر اسناد میدهد اما در مسئله توحید برای اینکه ثابت کند پیغمبر هرچه دارد از ناحیه ذات اقدس الهی است و به اذن خداست آن را در هسته مرکزی قرار داد در جریان کنونی هم همین طور است ملاحظه میفرمایید که اثنای این بحث آن جریان و من نصر را از یک سو ذکر میکند در بین این برکاتی که در استجابت دعاست بعد از اینکه فرمود ﴿إِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفینَ﴾ قبل از اینکه برکات ظاهری را ذکر کند بین نزول فرشتگان و بین نزول باران که برکات فراوانی دارد میفرماید ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ﴾ این اهمیت توحید ایجاب میکند که بین آن امدادهای غیبی از راه انزال فرشتگان و این امدادهای ظاهری از قبیل مطر این حصر و نصر به ذات اقدس الهی را در این وسط ذکر میکند.
مطلب دیگر اینکه فرمود ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ﴾ اضافه لام به طمأنینه معلوم میشود این یک نقطه حیاتی است چه اینکه در نعمتهای دیگری که یادآوری میکند میفرماید ﴿إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ﴾ آنجا هم خواهد آمد که چند فایده برای نزول باران ذکر میکند اما جریان طمأنینه قلب را با یک تعبیر ویژهای یاد میکند میفرماید ﴿إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلی قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ اْلأَقْدامَ﴾ اذهاب رجس را بدون لام ذکر میکند تثبیت اقدام را بدون لام ذکر میکند که یکی قبل از یربط است یکی بعد از یربط است اما ربط و طمأنینه دل را با لام ذکر میکند این وسطها ﴿وَ لِیَرْبِطَ عَلی قُلُوبِکُمْ﴾ این نشانه همان اهتمام مطلب است.
کلمه امداد در قرآن کریم اختصاصی به خیر ندارد همان طوری که در نوبتهای قبل اشاره شد نتیجه مده و امده گاهی در خیر است گاهی در شر نظیر ﴿وَ إِخْوانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فی الغَیِّ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ اعراف است گذشت.
در جریان این قسمت که آیا ﴿أَنّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفینَ﴾ با آن سه هزار فرشتهای که نازل شدهاند یا پنج هزار فرشتهای که مورد وعده هستند هماهنگ است یا نه این باید که یک تلفیقی بین آیات سوره آل عمران و آیات سوره انفال بشود بحث مبسوطاش همان سوره آل عمران گذشت که آیا آن قصه مربوط به جریان بدر است یا در سیاق جریان احد؟ گرچه در همان سوره آل عمران آیه ١٢٣ فرمود ﴿وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ٭ إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُنْزَلینَ﴾ بعد هم جریان ﴿بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمینَ﴾ را ذکر کرد لکن بحثهای قبلی سوره آل عمران درباره جنگ احد است آیه ١٢١ سوره آل عمران این است که ﴿وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّی الْمُؤْمِنِینَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ﴾ چه اینکه بحثهای بعدی این سورهٴ مبارکهٴ آل عمران ﴿إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ اْلأَیّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاسِ﴾ مخصوص جریان احد ﴿وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ﴾ بعد در جریان احد که بیگانگان شعار دادند پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رحلت کرده است یک عدهای فرار کردند آیه نازل شد که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست مگر رسولی که ﴿قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا﴾ که همه اینها مربوط به جنگ احد است آیا این سه هزار ملائکه منزل و پنج هزار فرشته وعدهای مسوم اینها مربوط به جنگ احد است یا جنگ بدر؟ اگر مربوط به جنگ بدر است باید توجیه بشود که جریان با سه هزار و پنج هزار فرشته چگونه توجیه میشود اگر مربوط به جنگ احد است این بحث اصلاً مطرح نیست که چطور اینجا فرمود هزار آنجا فرمود سه هزار یا پنج هزار در جنگ احد شکست نخوردند این با نزول فرشتگان این نصرت نصیب اینها شده است یک مقدار غفلت مال خود آنها بود به شرط عمل نکردند وقتی به شرط عمل نکرده باشند امداد الهی هم رخت برمیبندد در دو جای قرآن کریم خدای سبحان به عنوان اصل کلی فرمود ﴿إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا﴾ این یک ﴿إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ﴾ این دو این چنین نیست که ذات اقدس الهی آن رحمت خاصهاش را رایگان در اختیار همگان قرار بدهد فرمود ما نعمتی را که دادیم نمیگیریم مگر اینکه خود انسان پس بدهد ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ این دو تا آیه که مربوط به تغییر است آن دو تا آیه که مربوط به عود است این رابطه بین نصرت غیبی و عمل صالح مردم را میفهماند هم ﴿إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا﴾ هم ﴿إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ﴾ هم ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ یک ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ دو این رابطه مستقیم دریافت امداد غیبی با استقامت مردم را میرساند این چنین نیست که خدای سبحان رایگان همیشه امداد غیبی را نسبت به هر گروهی مثلاً نازل بکند و برساند خب پس اگر در سوره آل عمران سخن از سه هزار و پنج هزار است باید مشخص بشود که مربوط به جنگ بدر است تا با این آیات هماهنگ بشود برفرض مربوط به جنگ بدر باشد قابل هماهنگی است اینکه در بحثهای قبل گذشت خب.
پس نزول فرشتگان این نقش را دارد آنگاه فرمود به اینکه شما در یک شرایطی قرار گرفتید که نیاز داشتید به کمکهای بدنی باید بخوابید خستگیتان رفع بشود یک شما وقتی که بخواهید در یک زمین شنی که پا فرو میرود بجنگید بیگانه هم سوار اسب است خب شما هم میخواهید فرار کنید پایتان فرو رفته است در این شن که چطور فرار میکنید؟ یا بخواهید مقاومت بکنید باید پایتان بالأخره استوار باشد زمین شنی که جای جنگ نیست فرمود به اینکه ما باران نازل کردیم این باران هم برای شما یک سبک بود تل بود برای آنها وابل یک طوری نازل کردیم که برای شما معتدل آمد نم نم آمد که این همه زمین شنی به صورت زمین و گل مستحکم درآمد که کاملاً بتوانید روی آن بایستید برای آنها این سبک نبود تگرگ گونه بود که به صورت عذاب بود بعد هم به تدریج این آبها به صورت فراوان حرکت کرد که شما حیاض و برکهها و رودها و اینها درست کردید آب را ذخیره کردید هم شستشو کردید خود را از حدث پاک کردید هم از خبث پاک کردید به اندازه کافی آب گرفتید این دو همه این نیازها با این باران تأمین شده آن طمأنینه قلب هم نزول فرشتگان که در قلب اثر میکند حاصل شده همان طور که شیاطین ﴿یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النّاسِ﴾ فرشتگان هم اینها هم یلهمون الناس و ﴿یُعَلِّمُونَ النّاسَ﴾ گاهی انسان احساس آرامش میکند فرشته الهی است که این آرامش را در او ایجاد میکند اگر ترس و وسوسه جزء القائات شیطان است فرشتگان هم که بر اساس ﴿الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا﴾ گاهی انسان غمگین است بعد دفعتاً میبینید حزناش برطرف شد یا هراسناک است دفعتاً هراساش برطرف شد این خوف و حزن این بیخود نیامده بیخود هم که نرفته مگر میشود در عالم نظام علی و معلولی چیزی تصادفاً بیاید تصادفاً برود هر چیزی علتی دارد بالأخره آنی که القا میکند ﴿یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ﴾ است کار شیطان است اینکه طمأنینه میآورد ﴿أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ فرستادههای الهی هستند که طمأنینه در دل او ایجاد میکند پس ﴿الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ﴾ و این اختصاصی هم به حالت احتضار ندارد البته ظهور کاملاش در حال احتضار است وگرنه در حالت عادی هم فرشتگان بر مردان الهی نازل میشوند گاهی اینها میبینند گاهی نمیبینند گاهی احساس میکنند گاهی احساس نمیکنند گاهی میبینند خوابشان میآید در همین دفاع مقدس هشت ساله در بحبوحه جنگ یک کسی میگفت خوابم میآید بالأخره بروم بخوابم استراحت بکنم خب در میدان ترس خوف خواب را میبرد هر چیزی میگفتند یک ضدی دارد ضد خواب ترس است ترس نمیگذارد آدم بخوابد که هر چیزی یک ضدی دارد این یک بحث لطیفی است در کتاب الغارات در کتاب الغارات یک بحث لطیفی است این الغارات تعبیراتی دارد صد و اندی قبل از نهجالبلاغه نوشته شده از نهجالبلاغه متقنتر است از نظر سندی غارتهایی که امویان در زمان حضرت امیر (سلام الله علیه) انجام دادند و باعث شد که وجود مبارک حضرت امیر نامهها و بخشنامهها را صادر میکرد در آن کتاب نقل شده و سر نامگذاری آن کتاب الغارات هم همین است الغارات در آنجا این لطیفه هست که بالأخره هر چیزی اگر آهن سفتی هست یک یک آتشی هست که آن را نرم میکند کند یک آتشی هست یک آبی هست او را خاموش بکند و همچنین بعد گفتند اگر خوابی هست که جلوی خستگی را از بین میبرد یک چیزی هست که جلوی خواب را میگیرد و آن هم و اندوه و خوف است خب این رزمندهها که در میدان جنگ اگر احساس خستگی میکردند که نمیتوانستند بجنگد گاهی هم در همان بحبوحه این تفنگ را متکی میکردند تکیه میدادند و میخوابیدند خب این برکت الهی است فرمود ما در جنگ بدر این کار را کردیم در جنگهای دیگر این کار را کردیم به شما برکت خوابیدن دادیم ترس را از شما گرفتیم به شما خواب دادیم اینجا میخوابیدید خستگیتان برطرف میشد بعد بلند میشدید میجنگیدید ﴿إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ﴾ یک وقت یک کسی میخوابد نعاس همان مقدمه خواب سعه نعاس پینکی چرت اینها مقدمه خواب است که ﴿لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ﴾ از همین قسم است گاهی آدم میخوابد تفنگ از دستاش میافتد دیگری میگیرد گاهی انسان مقدمه خوب میآید که برود بخوابد و خستگیاش برطرف بشود دوباره بیاید بجنگد فرمود ما این طور خواب نصیب شما کردیم نعاس همان مقدمه خواب است اما این آن چنان برای شما دلپذیر است که تمام بدن شما را میپوشاند به صورت خواب دربیاورد تغشیه میکند نه فقط نشانه خواب در چشمتان ظهور کند ﴿إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً﴾ برای اینکه احساس آرامش بکنید خب انسان ترسناک که خوابی ندارد مشابه این در همان سورهٴ مبارکهٴ آل عمران در جریان جنگ احد و مانند آن هم گذشت فرمود ما آنجا هم خواب به شما دادیم آیه ١٥٤ سورهٴ مبارکهٴ آل عمران این است ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً﴾ آن امنه چیست؟ ﴿نُعاسًا یَغْشی طائِفَةً مِنْکُمْ﴾ یک عده احساس آرامش میکردند بعد میرفتند میخوابیدند اینکه در آن مصاحبه امام (رضوان الله علیه) سوار هواپیما شد گفتند چه احساس دارید فرمود هیچی واقعاً هم هیچی بود یک انسانی که برای رضای خدا کار میکند قلباش آرام میشود از آن طرف میتپد از این طرف هراسناک است این اتفاقی که نیست خب این آرامش به وسیله فرشتگان است که وعده الهی است ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری﴾ فرمود ﴿إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ﴾ این مال خواب بعد جریان اینکه مشکل شنزار بودن و بی آبی و اینها حل بشود فرمود ﴿وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً﴾ این آب را که نازل کرد چون آنها که شب خوابیدند بعد محتاج به آب شدند از هر نظر احتیاج به طهارت حدسی و خبثی پیدا کردند فرمود ما آب را نازل کردیم ﴿یُطَهِّرَکُمْ بِهِ﴾ به این آب این یک ﴿وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ﴾ آن وسوسههایی که شیطان انجام داده است که شما چگونه میجنگیدید اینها سواره هستند شما یک سوار دارید او مقداد است خب شما در برابر این بیگانههای مهاجم که سواره میتازند پایتان هم در شن فرومیرود چگونه میخواهید فرار کنید؟ شما قدرت فرار ندارید چه رسد به مقاومت و رجز حدثی را هم برطرف میکند و این وسوسهها را هم برطرف میکند ﴿وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلی قُلُوبِکُمْ﴾ این ﴿وَ لِیَرْبِطَ عَلی قُلُوبِکُمْ﴾ که با لام تکرار شده است در اثنا با آن یذهبی که قبل بود یثبتی که بعد است اینها بدون لام هست این و لیربطی که در وسط آمده با لام نشانه اهمیت طمأنینه دل است ربط قلب هم این است که انسان دل را به کجا ببندد؟ این ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا﴾ باید بالأخره به یک جایی تکیه کند که او لرزان نیست و چون ذات اقدس الهی مهد تمدن است به ذکر او تطمئن القلوب اگر دل اعتصام کرد به الله به جایی که مستحکم است دست آوخیت خب آرام میشود وگرنه آرام نیست فرمود این کودک را وقتی مادر در بغل میگیرد آرام میشود فرمود ما این دل را به خدا مرتبط کردیم خب این دل به کجا مرتبط شد؟ ﴿وَ لِیَرْبِطَ عَلی قُلُوبِکُمْ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ قصص آیه ١٠ به این صورت ذکر شده است که جریان مادر موسی (سلام الله علیه) خب مادر است علاقهمند به کودک است موظف شده است مأمور شده است که این کودک را در یک جعبهای بگذارد در جعبه را ببندد بیندازد در نیل خب در این حال بالأخره یک هراسی هست در آیه ١٠ سوره قصص فرمود ﴿وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسی فارِغًا إِنْ کادَتْ لَتُبْدی بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلی قَلْبِها﴾ اگر ما این دلاش را به خودمان مرتبط نمیکردیم این دلاش خالی میشد تهی دل میشد ما هم این کار را کردیم این قلباش به نام ما و یاد ما مطمئن باشد این ربط قلوب هست گاهی به وسیله فرشتگان این ربط قلوب حاصل میشود گاهی هم مع الواسطه اما اگر چیزی را خدای سبحان به خود اسناد داد معلوم نمیشود که بلا واسطه است چون کارهای مع الواسطه هم باز به خدا اسناد دارد بر اساس آن حصری که از آیه ١٠ سوره انفال استفاده میشود فرمود ﴿لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلی قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ اْلأَقْدامَ﴾ این تثبیت قدم هم تثبیت قدم ظاهری است که بالأخره وقتی زمین شنی نبود و محکم شد و خاک گلی شد پایتان ثابت است فرو نمیروید و هم ثابت قدم پایداری است نه اینکه ثبات ظاهری باشد یعنی مقاومت نستوهی و مانند آن پس هم ثبات ظاهری را به همراه دارد و هم ثبات باطنی را.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است