- 465
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 20 تا 24 سوره انفال
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 20 تا 24 سوره انفال"
در مسائل تکوین و اعتبار وقتی میگویند حیوان بالاتر از گیاه است یعنی درجه وجودیاش بالاتر است
خیر و شر در مسائل حکمت عملی یک حساب دارد و در مسائل حکمت نظری حساب دیگر.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ ٭ وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ ٭ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ ٭ وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْرًا َلأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ ٭ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ﴾
پرسش: ...
پاسخ: شر یعنی نقص دیگر چون خیر و شر نسبت به مسائل انسانی نقص است مثلاً اگر به کسی بگویند شما در حد طاووسی خب این مذمت است نقص است طاووس برای خودش خیر است ولی انسان در حد طاووس باشد خب زشت است دیگر و معنای زشت بودن زشت وجودی است نه زشت ارزشی در مسائل تکوین و اعتبار وقتی میگویند حیوان بالاتر از گیاه است یعنی درجه وجودیاش بالاتر است انسان بالاتر از حیوان است یعنی درجه وجودیاش بالاتر است در مسائل جهان بینی این طور است در مسائل ارزشی میگویند ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ﴾ خیر و شر در مسائل حکمت عملی یک حساب دارد خیر و شر در مسائل حکمت نظری حساب دیگر دارد درجه وجودی انسان بالاتر از درجه وجودی حیوان است آن وقت حیوانات همه نسبت به درجه وجودی انسان ناقصاند این حیوانات که ناقصند بدترین آنها و ناقصترین آنها کافر است اینجا دیگر نظیر سورهٴ مبارکهٴ حجرات نیست که ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ﴾ مسائل حکمت عملی مطرح نیست یعنی درجه وجودی را دارد طرح میکند البته آن مسائل حکمت عملی و ارزشی به دنبال این درجه وجودی خواهد آمد.
پرسش: ...
پاسخ: تمام کارهای اینها یا سلب است یا سلبی یا نسبت به خودشاناند یا نسبت به دیگران نسبت به خودشان آن عقلشان آن حیات معنویشان را سلب یا مسلوب میکند نسبت به جامعه هم به شرح ایضاً.
خب فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ﴾ این سر فصل فصل دوم است فصل اول بحث همان بود که در طلیعه سورهٴ مبارکهٴ انفال گذشت فرمود که ﴿وَ أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾ آن آیات فراوانی که بازگو شد آن سرفصل دوم است این سر فصل دوم است که فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ خطر اعراض از اطاعت خدا را در یکی دو آیه بازگو فرمود فرمود ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾ برای اینکه ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ﴾ مانند آنها نباشید چرا؟ برای اینکه بدترین جنبنده همین گروهاند که اینها اعراض کردند بعد هم فرمود به اینکه اینها به جایی میرسند که هیچ معلمی نمیتواند در اینها اثر بگذارد حتی برخی از معلمها هستند که خودشان مشکل دارند برای اینکه موعظه را قلب اینها خارج نمیشود ولی انبیا و اولیا که مشکلی ندارند که موعظه از قلب اینها خارج میشود بالاتر از همه ذات اقدس الهی موعظه را به قلب مخاطب میرساند اما مخاطب به سوء اختیار خودش برمیگرداند خب برای اینکه حتی سخن از اسماع خود ذات اقدس الهی است اعم از بلاواسطه و مع الواسطه ﴿وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْرًا َلأَسْمَعَهُمْ﴾ قبلاً هم اشاره شد که این خیر چون نکره در سیاق مثبت است اندک را هم شامل میشود یعنی اگر یک خیر کمی این تنوناش هم تنوین تقلیل است یک ذره خیری خدا در اینها ببیند حق را به گوش آنها میرساند ولی آن ذره خیر هم منتفی است و اینگونه از قضایا از قبیل انتفای تالی انتفای مقدم است بر خلاف آن قضایای استثنایی و قیاسهای و استثنای معروف در منطق که بطلان مقدم در اثر بطلان تالی است و اما اینجا بطلان تالی در اثر بطلان مقدم است برای اینکه حرف لو مفید امتناع است یعنی هیچ خیری در اینها نیست گاهی میفرماید ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ﴾ خب اینها که ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ﴾ نه تنها از بیرون احاطت بلکه از درون هم احاطت نشانهاش این است که یک روزی ﴿نارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتی تَطَّلِعُ عَلَی اْلأَفْئِدَةِ﴾ از درون اینها سر درمیزند خب اگر ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ﴾ چه از درون چه از بیرون هیچ خیری در اینها نیست و یک ذره خیر در اینها باشد ذات اقدس الهی حتماً آن فیض را میرساند اما یک ذره خیر هم در اینها نیست ﴿وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْرًا َلأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ﴾ در حالی که ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ﴾ آنها هیچ ذره خیری در آنها نیست ولو اندک لتول آنهم نه تولوا و اعرضوا ﴿لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ﴾ که یکی ملکه است و یکی فعل این کار را روی آن ملکه نفسانی پلید معرض بودنشان پیاده کرد که معرضون هم صفت فاعل نیست صفت مشبهه است دارد که اسم فاعل باابهام این بحث گذشت اینها آثار منفی اعراض.
پرسش: ...
پاسخ: خب بله موجود حیوان هم موجود است یعنی خیر انسانی در اینها نیست دیگر الآن مار و عقرب برای خودشان خیرند دیگر.
اما آثار مثبت اطاعت خدا و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چیست آنجا میفرماید ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ آثار منفی را که تخلیه از آنها لازم است بازگو فرمود فرمود ﴿وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ﴾ ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾ تا پایان که آثار منفی اعراض از فرمان خدا و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است اما آثار مثبت اطاعت خدا چیست؟ برای اهمیت مطلب آنها که در حقیقت زندهاند و اجابت کردهاند آنها را مخاطب قرار میدهد فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ﴾ این کریمه نه تنها از غرر آیات سوره انفال است بلکه از غرر آیات مجموعه قرآن کریم هم هست فرمود میدانید فایده اطاعت خدا و پیامبر چیست؟ وقتی خدا و پیامبر شما را به طرف امری دعوت میکنند شما استجابت کنید برای اینکه اینها شما را به کوثر حیات دعوت میکنند شما تشنه حیات معنوی هستید تشنه حیات انسانی هستید اصلاً برای حیات انسانی خلق شدهاید اینها هم شما را راهنمایی میکنند به این حیات انسانی این را استجابت کنید ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ﴾ اینجا هم باز فعل مفرد است و ظاهرش ضمیر این دعاکم به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برمیگردد برای اینکه رسول بما انه رسول هیچ دعوتی ندارند مگر از ناحیه ذات اقدس الهی در بخشی از آیات قرآن کریم هم رسول به عنوان داعی الله معرفی شده است که فرمود ﴿یا قَوْمَنا أَجیبُوا داعِیَ اللّهِ﴾ داعی الله یعنی کسی که دعوتاش به امر خداست مدعو الیهاش الله است آن کسی که ﴿أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾ به اذن خدا دعوت میکند پیغمبر است پس دعوتاش به اذن خداست مدعو الیهاش هم خداست مدعو هم مردماند لذا ضمیر را فعل را مفرد آورد برای اینکه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از خود هیچ دعوتی ندارد اذا دعاکم این لام هم گفتند به معنای اله است ﴿إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ یعنی اذا دعاکم الی ما یحییکم چیزی شما را زنده میکند خب اینکه فرمود شما را زنده میکند معلوم میشود که یک حیات دیگری است غیر از این حیات عادی که انسان با آن حیات عادی زندگی میکند در فرهنگ قرآن کریم غیر از حیات گیاهی که مال این درختان است و غالب نوجوانها در حد حیات گیاهی زندگی میکنند یعنی خوب غذا میخورند خوب فربه میشوند خوب بالندهاند در فروردین خوب جامه دربر میکنند خوب میخورانند در همین حدند این حیات حیات گیاهی است از مسائل عواطف و اخلاق و احساسات و اینها هنوز طرفی نبستند از این مرحله که گذشتند وارد مرحله جوانی میخواهند بشوند از نوجوانی به جوانی یک دالان انتقالی از حیات گیاهی به حیات حیوانی است یک مقدار عواطف یک مقدار احساسات یک مقدار برد و باختها در بازیها همه اینها کار لذتهای وهمی است که در حیوانات است که این لذتها لذتهای وهمی است چه کسی میبرد چه کسی میبازد و مانند آن یک لذتهای عقلی که نیست که حالا برهان را کشف بکند و فلان دارو را کشف بکند فلان ستاره را کشف بکند اینکه نیست که این میخواهد توپی به دروازه بزند دیگر حالا اثر مثبتی دارد یا نه همان مقداری که واهمه و خیال او ارضا بشود برای او کافیست این حیاتی است مقداری از این حیات گیاهی بالاتر همان به حیات انسانی هنوز نرسیده در این محدوده ممکن است انسان پنج سال شش سال پنجاه سال شصت سال بماند یک جوان صد ساله باشد یک جوان نود ساله باشد چون جوانی همین است دیگر در همین محدوده زندگی میکند اینها در مسائل علمی از محدوده وهم و خیال بالاتر نمیروند سقفشان مظنه است در مسائل عملی از محدوده هوی و هوس بالاتر نمیروند محورشان هوی است اکثری مردم هم در همین مدار زندگی میکنند اینکه در سوره نجم فرمود ﴿إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَی اْلأَنْفُسُ﴾ از نظر گزارشهای علمی در محدوده مظنهاند نه بالاتر از مظنه آیه ٢٣ سورهٴ مبارکهٴ نجم این است فرمود ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ﴾ در مسائل علمی و گزارشهای علمی از محدوده گمان بالاتر نمیروند یک در مسائل عملی هم پیروی نمیکنند مگر چیزی را که تهوی الانفس آنچه را که نفس حیوانی آنها شهوت آنها و غضب آنها مائل است عمل میکنند پس علمشان تا سقف مظنه است عملشان هم تا سقف هوس است اگر چیزی برای آنها گمان آور بود میپذیرند در بحثها و گزارشهای علمی چیزی مطابق هوی و هوس آنها بود عمل میکنند در بحثهای گرایشهای عملی ﴿إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ﴾ در مسائل علمی ﴿وَ ما تَهْوَی اْلأَنْفُسُ﴾ در مسائل عملی در حالی که ﴿وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدی﴾ هم به هدای علمی آمده هم هدای عملی آمده هدای علمی برهان است و یقین هدای عملی عقلی است که نه تهوی الانفس خب این گروه که در حد حیات حیوانات زندگی میکنند تمام آثار وهمی و خیالیشان را در خدمت شهوت و غضب قرار میدهند امام شهوت و غضب آنها وهم و خیال آنهاست و مأموم وهم و خیال اینها همان شهوت و غضب اینهاست هرچه را که واهمه فهمید غضب و شهوت عمل میکنند هرچه را خیال ترسیم کرد شهوت و غضب عمل میکنند این شخص در همین محدوده یهوم هوم الوهم و الخیال و الشهوه این میشود حیات حیوانی تعارف نیست مذمت هم نیست سب و لعن و طرد هم نیست این واقعاً حیوان است منتها حیوان ناطق حیوان در عالم فراوان است بعضی یمشی علی بطن بعضی یمشی علی رجلین بعضی یمشی علی اربع بعضی ینطق بعضی لا ینطق این حیوان ناطق است اینچنین نیست که با آنها فرق داشته باشد یک نوع صنف خاصی از انواع حیوان است و قیامت که ظرف ظهور حقیقت است معلوم میشود که این به چه صورت درمیآید ذیل کریمه ﴿یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجًا﴾ آنجا فریقین نقل کردند یعنی هم مرحوم امین الاسلام در مجمع نقل کرد هم جناب زمخشری نقل کرد که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند که مردم به صورتهای گوناگونی شاید به ده صورت در قیامت درمیآیند بعضیها به صورت مور درمیآیند بعضی به صورت فلان حیوان اینها واقعاً حیواناند منتها حیوان ناطق یک حیوانی که حرف میزند قرآن آمده فرمود یک حیات دیگری است یک و من از آن کوثر حیات باخبرم دو عدهای را دعوت کردم به آنجا رسیدند و زنده شدند سه شما هم بیایید چهار من شما را آنجا میخواهم ببرم آنجا بازدهاش این است که سقف علمی شما از وهم و خیال میگذرد به عقل میرسد شما از مظنه نجات پیدا میکنید به برهان یقینی راه پیدا میکنید این در گزارشهای علمی در گرایشهای علمیتان از شهوت و غضب میرهیم اینها را تبدیل میکنید نه تعطیل به عقل عملی میرسید که «به یعبد الرحمن و یکتسب الجنان» «العقل ما عبد به الرحمن و یکتسب الجنان» آن عقل عملی امام مادون خود هست این عقل نظری امام مادون خودش هست وهم و خیال تغذیه علمیشان در سایه آن معلم عقلی است شهوت و غضب هم تغذیه عملیشان در سایه آن عقل عملی است آن عقل نظری به علاوه این عقل عملی این عقل عملی همراه با آن عقل نظری این دو جناح این دو بال شخص را به مقام انسانیت میرسانند انسان در فرهنگ قرآن هو الحی المتأله الانسان ما هو اگر از قرآن سؤال بکنید انسان کیست چیست؟ آنکه نمیگوید حیوان ناطق است که میگوید حی متأله و حیات او را هم ذوب شدن در تأله میداند یعنی انسانی که الهی میاندیشد در بحثهای علمی الهی عمل میکند در بحثهای عملی این حی متأله میشود انسان فردا هم که ظرف ظهور حقیقت است این شخص به صورت انسان درمیآید اینکه از ائمه (علیهم السلام) رسیده است که شما سعی کنید که به صورت انسان محشور بشوید همین است خب قرآن برای یک چنین چیزی آمده اینکه فرمود ﴿اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ آن حیات برتر حیات عقلی است و آن حیات والاتر عقل عملی است یعنی عملش آن است عقل عملی آنجاست که جای عزم است و اراده است و نیت است و اخلاص و امثال ذلک آن محورها آن مدار را میگویند کارهای عقل عملی آنجا به جای اقامه برهان است و جزم پیداکردن است کار عقل نظری مسائل علمیتان با جزم برهانی آمیخته است مسائل عملیتان هم با عزم الهی آمیخته است میشوید اولوالعزم منتها انبیای اولوالعزم نسبت به مسائل کل جهان اولوالعزماند شما نسبت به آن قلمرو وظیفه تان اولوالعزمید اولوالعزمید یعنی چه؟ تصمیم میگیرید که آنچه را که خدای سبحان فرمود عمل بکنیم اینکه لقمان به فرزندش فرمود ﴿إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ یعنی من الامور التی یعظم علیها اینکه میگویند عزم ملی لازم است یعنی این کارها جزء امور مهم است و جامعه باید اولوالعزم باشد ولی عزم باشد والی عزم باشد صاحب اراده باشد منتها انبیا نسبت به کل مسائل نسبت به وحیی که دارند نسبت به آنچه از فرشتگان دریافت میکنند شاگردان آنها نسبت به آنچه را که از انبیا دریافت میکنند اینها باید اولوالعزم باشند یعنی صاحب عزم باشند صاحب اراده باشند چیزی بر آنها سلطه پیدا نکند انبیا برای همین آمدند همه انبیا (علیهم الصلاة و علیهم السلام) عموماً و وجود مبارک پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خصوصاً برای این کارهاست لذا وقتی قرآن کریم از این مبنای کلی استفاده میکند سخن میگوید در موارد فراوانی حیات و ممات را بازگو میکند میگوید انسان یا زنده است یا کافر خب این تقابل یعنی چه؟ یعنی کافر مرده است دیگر اینکه در سورهٴ مبارکهٴ یس فرمود ﴿لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرینَ﴾ نمیگوید لیحق القول علی الاموات که میفرماید انسان یا زنده است یا کافر یعنی مؤمن زنده است و کافر مرده است ﴿لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرینَ﴾ همین است اگر در سورهٴ مبارکهٴ نحل هم فرمود به اینکه ﴿مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً﴾ هم از همین سنخ است آیه ٩٧ سورهٴ مبارکهٴ نحل این است ﴿مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ﴾ یعنی حسن فاعلی و فعلی ضمیمه بشود کار خوب از آدم خوب این به حیات طیب میرساند بعضیها آدم خوبیاند یعنی مؤمناند اما کار خوبی ندارند کار مثبتی ندارد نیل اینها به حیات طوبی بسیار سخت است آن مرحله رقیق نصیبشان میشود بعضیها کار خوب میکنند ولی آدم خوبی نیستند مثل کافری که مدرسه میسازد مستشفی میسازد خدمات دارد حسن فعلی دارد به اصطلاح حسن فاعلی را فاقد است چنین کسی بهرههای دنیایی میبرد و در این بخش کارهای توسلی اسلام را انجام میدهد اینکه وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) در آن وصیت معروفش فرمود که «لا یسبقکم بالعمل بالقرآن غیرکم» شاید ناظر به همین باشد غیرکم یعنی غیر شما مسلمانها مبادا دستورات اسلامی را دیگران عمل بکنند و شما عمل نکنید خب دستورات عبادی را که دیگری عمل نمیکند چون فرع بر ایمان است این دستورات توسلی است این نظم است آن امانت است آن رعایت در حق مردم است این حرمت خیانت است اینها امور توسلی است فرمود «اوصیکم بنظم امرکم» این نظم جزء واجبات توسلی است این سبقت نگرفتن رعایت حقوق دیگران کردن چه در مسائل ترافیکی چه در مسائل دیگر جزء واجبات نظامی اسلام است نظامی نه یعنی آنجا که اصلح است یعنی آنچه که نظم جامعه درش هست این را میگویند واجب نظامیه خب اینها واجبات نظامیه است جزء واجبات توسلی اسلام است هر کس اینها را انجام بدهد از حسن فعلی برخوردار است منتها بهشت جای اینها نیست برکات دنیاییاش البته هست حسنات دنیا برای اینها هست خیرات دنیا برای اینها هست احیاناً ممکن است در آخرت مایه تخفیف عذاب بشود و اگر جاهل مقصر بودند فیضی نصیب آنها بشود البته اگر جاهل مقصر و عنود بودند که از فیض خاص محروماند خب اینکه فرمود ﴿مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً﴾ یک بیان لطیفی سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی دارند میفرمایند به اینکه حیات طیبه به او میگیریم نه زندگی او را طیب میکنیم زندگی دنیا که قابل طیب شدن نیست شما مردار را هرچه معطر کنید بالأخره مردار است دنیا جز جیفه چیز دیگر نیست برای هیچ کس طیب و طاهر نخواهد شد آنکه این صحنه را ساخت قسم خورد فرمود اینجا جای سختی است حالا اگر کسی خانهای بسازد مهندس خودش باشد معمار خودش باشد مصالح را خودش آورده باشد از پایه تا سقف و از سقف تا بام همه را خودش ساخته باشد باخبر باشد بعد بگوید اینجا جای خوبی نیست اینجا نمور است خب ما باور میکنیم دیگر این مجموعه را عموماً انسان را خصوصاً ذات اقدس الهی آفرید قسم خورد فرمود انسان را من در سختی خلق کردم ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ فی کَبَدٍ﴾ کبد یعنی رنج کبد این عضو خاص گوارشی است اما کبد یعنی رنج درد کسی حالا هوس باطل به سر بپروراند که راحت باشد اینجا که جای راحتی نیست آن که ﴿لا لَغْوٌ فیها وَ لا تَأْثیمٌ﴾ جای دیگر است آنجایی که ﴿ لا یَمَسُّنا فیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فیها لُغُوبٌ﴾ جای دیگری است اینجا رنج است یک کسی مال دارد علم ندارد یک کسی ندارد یک کسی مال و علم دارد مشکل داخلی دارد یک کسی مشکل داخلی ندارد مشکل سیاسی دارد مشکل سیاسی ندارد مشکلات دیگر دارد هیچ کس نیست که در کبد نباشد بنابراین ما تا زندهایم با رنج دست و پنجه نرم میکنیم آن یک خیال خامی است که کسی اینجا بخواهد راحت باشد آن که این نشئه را ساخت و ما را باخت فرمود فسم میخورم که شما را در سختی ساختم خب یک آدم عاقل باور میکند دیگر خب.
بنابراین از همان اول حساباش مشخص است که به دنبال چی باید بگردد میخواهد راحت باشد گفتند «استغناء عن الشیء خیر من استغناؤک به» اگر میخواهی راحت باشی راحتی نخواه آنگاه راحتی چون نگرانی ندارد که چیزی را فراهم بکند چیزی را فراهم نکند هیچ بیتی از بیوت نیست «الا فیه وجع او فزع» هیچ خانهای نیست و هیچ مؤسسهای نیست الا و فیه وجع او فزع منتها فرق میکند فزع و وجع بعضی کمتر بعضی بیشتر است آثار اوجاع و افزاع فرق میکند خب لذا سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) فرمود که ذات اقدس الهی نگفت من زندگی دنیایی اینها را طیب میکنم کبد را شما این رنج را هرچه بیایید گنج آلود بکنید هرچه در شمش طلا بگذارید اگر کبد یعنی رنج متمثل بشود شما او را در شمش طلا بپیچی باز درد درد است درد هرگز درمان نخواهد شد فرمود که ذات اقدس الهی نفرمود که اگر کسی کار خوب کرد و خودش مؤمن بود من حیات دنیایی او را طیب میکنم «و نجعل حیاته الدنیا طیبه» چون دنیا طیب شدنی نیست فرمود به او حیات طیب میدهم دیگران فاقد آن حیاتاند از این جهت مردهاند یک انسانی که مؤمن هست از آن حیات طیب برخوردار است حالا شما به روایاتی که ما در این بحثها غالباً روایات سعی میکنیم مطرح بشود و روایاتی که مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) در باب ارواح انواع ارواح درجات ارواح است آنها را ملاحظه بفرمایید پنج روح است آن روح پنجم مال مؤمنین خالص است ﴿أُولئِکَ کَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ اْلإیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾ آن روح چه روحی است که خدا به بعضیها میدهد به بعضیها نمیدهد روح نفخی در خیلی هاست ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾ اما آن ﴿وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾ که روح نفخی نیست آن یک روح دیگر است که در بعضیها هست در بعضی نیست انسان با آن روح میفهمد با آن روح عمل میکند اینکه حالا با فرشتهها تماس دارد یک رویاهای خوبی نصیباش میشود و بوی بد دنیا به مشام او هم میآید این چنین نیست که حالا بگوید من دارم ریاضت میکشم مردار را نمیخورم خیلی به آسانی از مردار میگذرد وقتی میبیند دیگران برای مردار دعوا میکنند میخندد معلوم میشود یک درک دیگری دارد دیگر خب از همه خوش درکتر که از انسانها خدا دیگر نیافرید اهل بیتند و ائمهاند و اولیای خدا خب اگر کار خوب بود اینها رفته بودند دنبالاش دیگر اینها هم به مزاقاش رفته بودند در بحثهای دیگر قبلاً گذشت که وجود مبارک حضرت امیر یک برهان عقلی خوبی اقامه کردند در نهجالبلاغه میفرماید داشتن کمال نیست اگر داشتن کمال بود یکی از این محاذیر باید پیش بیاید یا باید بگوییم که داشتن کمال نیست کما هو الحق یا اگر داشتن کمال است باید بگوییم ذات اقدس الهی _معاذ الله_ این کمال را به بزرگترین و بهترین انسانها نداد آنها فاقد این کمالاند آن وقت انبیا را میشمارد که از انبیای ابراهیمی شروع میکند تا وجود مبارک پیغمبر (علیهم الصلاة و علیهم السلام) وضع زندگی داوود را شرح میدهد وضع زندگی سلیمان را شرح میدهد فرمود داوود خب بالأخره رهبر انقلاب بود ﴿فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللّهِ وَ قَتَلَ داوُودُ جالُوتَ﴾ او رهبری انقلاب را به عهده داشت در بین انبیای ابراهیمی قیام کرد مبارزه کرد صحنه جنگ رفت فرمانده قوا شد فرمانده لشگر بود فرمانده قوا شد پیروز برگشت و حکومت را گرفت بعد هم با زنبیل بافی این پدر پسر قیام میکردند با اینکه توان آن را داشت که ﴿وَ أَلَنّا لَهُ الْحَدیدَ﴾ اینها در نهجالبلاغه هست دیگر فرمود اگر کسی خیال بکند داشتن کمال است سرمایه دارد در کمال است این بیراهه رفته وگرنه خب باید ملتزم بشود _معاذ الله_ ذات اقدس الهی این کمال را به بهترین انسانها که انبیا و اولیا بودند نداد بعد نتیجه میگیرد میگویید آن کسی که سفره رنگین دارد این را لااقل بفهمد اگر چیزهای دیگر را نمیفهمد این را بفهمد که خدا او را توهین کرده این را بفهمد که «من بسط الله له الرزق فقد حقره و اهانه» اگر چیزهای دیگر را نمیفهمد فقط این را بفهمد کسی پیش خدا حقیر است و موهون
پرسش: ...
پاسخ: بله اما انسان تا چه زمانی کودک است شیرین است به اندازهای که بتواند حیات خود را تغذیه کند نه ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ نه ﴿جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ﴾ البته یک مقداری که انسان بتواند حیات خودش را تأمین بکند اینکه لازم است که گفتند واجب است که اما بیش از آن مقدار که انسان ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ باشد ﴿جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ﴾ باشد یا آن مقدار هم برای او حلال و حرام فرق نکند آن مشکل دارد وگرنه در حدی که مایه قوام اوست و حیات اوست آن تحصیلاش واجب است که خب پس یک حیات دیگری است فرمود فرمود حیات طیب به او میدهیم یک بیان نورانی از حضرت امیر (سلام الله علیه) ذیل آیه ٩٧ سورهٴ مبارکهٴ نحل هست که منظور از این حیات طیبه قناعت است فرمود ما آنها را به حیات طیبه میرسانیم زنده میکنیم نه اینکه زندگی دنیایی آنها طیب بکنیم زندگی دنیایی طیب شدنی نیست خانه نمور نمور است انسان باید جای دیگر خانه بسازد حیات کبد کبد است یعنی رنج است رنجی که آدم برود درش گنج نمیشود که یک حیات دیگری است فرمود انبیا آمدند شما را برای آن حیات دیگر دعوت کنند همه انبیا آمدند و وجود مبارک پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این بحث این مجموعه در جریان جنگ بدر است آیات آیات جهاد است سیاق سیاق جهاد است اما این چنین نیست که مخصوص به جهاد باشد مهمترین چیزی که بالأخره یک ملتی را زنده میکند مبارز بودن آنهاست منتها آیه اختصاصی به جریان جهاد ندارد بر خلاف آیه قصاص سورهٴ مبارکهٴ بقره در سوره بقره آیه معروفاش آیه قصاص این است آیه ١٧٩ سورهٴ مبارکهٴ بقره این است که ﴿وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی اْلأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾ یعنی قصاص گرچه به حسب ظاهر اعدام قاتل عمدی است اما روحاش تأمین حیات جامعه است این قصاص گرچه به حسب ظاهر اعدام یک نفر است ولی جامعه را زنده میکند مشابه این تعبیر درباره جهاد هست در همین آیه محل بحث است که در جریان جهاد گرچه عدهای شهید میشوند اما هم این شهدا ﴿أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾ هم اسلام را زنده میکنند ملت را زنده میکنند جامعه را زنده میکنند این حرف حق است این حرف در آن تردیدی نیست اما آیه مخصوص جهاد نیست آن چون تصریح شده است مخصوص قصاص است اگر ما بخواهیم بگوییم سایر احکام اسلامی هم حیات بخش است برهان جدا میطلبد قرینه منفصل میخواهد اما این قدر متیقناش بله قبول است سیاقاش هم سیاق جهاد است قبول است اما نه در خود آیه اختصاصی به جهاد دارد و نه سیاق و مورد مخصص و مقید است بنابراین میشود به اطلاق تمسک کرد تمام دستورات اسلامی حیات بخش است قرطبی در جامعاش از بخاری نقل میکند که بخاری از سعید معلی نقل میکند که ابی سعید معلی میگوید که من در مسجد «کنت أصلی» داشتم نماز میخواندم وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مرا دعوت کرد فلانی من هم چون داشتم نماز میخواندم جواب ندادم نمازم تمام شد و رفتم حضور حضرت عرض کردم به اینکه شما مرا دعوت کردید کاری داشتید فرمود چرا نیامدی؟ عرض کرد چون من داشتم نماز میخواندم فرمود مگر نشنیدی خدا فرمود دعوت پیغمبر تو را زنده میکند خب میخواستی نماز را قطع کنی من میخواستم تو را زنده کنم اینکه کار عادی نیست من که با دیگری فرق میکنم بله اگر یک وقتی دیگری کار داشت خب تو داری نماز میخوانی اما مگر نشنیدی آیه سوره انفال را که دعوت پیغمبر حیات بخش است ما که حرف عادی نداریم با مردم ما داریم موعظه میکنیم تعلیم حکمت میدهیم تزکیه میکنیم و مانند آن خب این عموم آیه و اطلاق آیه همه موارد را میگیرد اینطور نیست که مخصوص به جهاد باشد البته جهاد قدر متیقناش است آن آیه ﴿أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ هم تأیید میکند و مانند آن اما این طور نیست که مخصوص جهاد باشد همه احکام را دارا میشود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
در مسائل تکوین و اعتبار وقتی میگویند حیوان بالاتر از گیاه است یعنی درجه وجودیاش بالاتر است
خیر و شر در مسائل حکمت عملی یک حساب دارد و در مسائل حکمت نظری حساب دیگر.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ ٭ وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ ٭ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ ٭ وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْرًا َلأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ ٭ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ﴾
پرسش: ...
پاسخ: شر یعنی نقص دیگر چون خیر و شر نسبت به مسائل انسانی نقص است مثلاً اگر به کسی بگویند شما در حد طاووسی خب این مذمت است نقص است طاووس برای خودش خیر است ولی انسان در حد طاووس باشد خب زشت است دیگر و معنای زشت بودن زشت وجودی است نه زشت ارزشی در مسائل تکوین و اعتبار وقتی میگویند حیوان بالاتر از گیاه است یعنی درجه وجودیاش بالاتر است انسان بالاتر از حیوان است یعنی درجه وجودیاش بالاتر است در مسائل جهان بینی این طور است در مسائل ارزشی میگویند ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ﴾ خیر و شر در مسائل حکمت عملی یک حساب دارد خیر و شر در مسائل حکمت نظری حساب دیگر دارد درجه وجودی انسان بالاتر از درجه وجودی حیوان است آن وقت حیوانات همه نسبت به درجه وجودی انسان ناقصاند این حیوانات که ناقصند بدترین آنها و ناقصترین آنها کافر است اینجا دیگر نظیر سورهٴ مبارکهٴ حجرات نیست که ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ﴾ مسائل حکمت عملی مطرح نیست یعنی درجه وجودی را دارد طرح میکند البته آن مسائل حکمت عملی و ارزشی به دنبال این درجه وجودی خواهد آمد.
پرسش: ...
پاسخ: تمام کارهای اینها یا سلب است یا سلبی یا نسبت به خودشاناند یا نسبت به دیگران نسبت به خودشان آن عقلشان آن حیات معنویشان را سلب یا مسلوب میکند نسبت به جامعه هم به شرح ایضاً.
خب فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ﴾ این سر فصل فصل دوم است فصل اول بحث همان بود که در طلیعه سورهٴ مبارکهٴ انفال گذشت فرمود که ﴿وَ أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾ آن آیات فراوانی که بازگو شد آن سرفصل دوم است این سر فصل دوم است که فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ خطر اعراض از اطاعت خدا را در یکی دو آیه بازگو فرمود فرمود ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾ برای اینکه ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ﴾ مانند آنها نباشید چرا؟ برای اینکه بدترین جنبنده همین گروهاند که اینها اعراض کردند بعد هم فرمود به اینکه اینها به جایی میرسند که هیچ معلمی نمیتواند در اینها اثر بگذارد حتی برخی از معلمها هستند که خودشان مشکل دارند برای اینکه موعظه را قلب اینها خارج نمیشود ولی انبیا و اولیا که مشکلی ندارند که موعظه از قلب اینها خارج میشود بالاتر از همه ذات اقدس الهی موعظه را به قلب مخاطب میرساند اما مخاطب به سوء اختیار خودش برمیگرداند خب برای اینکه حتی سخن از اسماع خود ذات اقدس الهی است اعم از بلاواسطه و مع الواسطه ﴿وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْرًا َلأَسْمَعَهُمْ﴾ قبلاً هم اشاره شد که این خیر چون نکره در سیاق مثبت است اندک را هم شامل میشود یعنی اگر یک خیر کمی این تنوناش هم تنوین تقلیل است یک ذره خیری خدا در اینها ببیند حق را به گوش آنها میرساند ولی آن ذره خیر هم منتفی است و اینگونه از قضایا از قبیل انتفای تالی انتفای مقدم است بر خلاف آن قضایای استثنایی و قیاسهای و استثنای معروف در منطق که بطلان مقدم در اثر بطلان تالی است و اما اینجا بطلان تالی در اثر بطلان مقدم است برای اینکه حرف لو مفید امتناع است یعنی هیچ خیری در اینها نیست گاهی میفرماید ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ﴾ خب اینها که ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ﴾ نه تنها از بیرون احاطت بلکه از درون هم احاطت نشانهاش این است که یک روزی ﴿نارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتی تَطَّلِعُ عَلَی اْلأَفْئِدَةِ﴾ از درون اینها سر درمیزند خب اگر ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ﴾ چه از درون چه از بیرون هیچ خیری در اینها نیست و یک ذره خیر در اینها باشد ذات اقدس الهی حتماً آن فیض را میرساند اما یک ذره خیر هم در اینها نیست ﴿وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْرًا َلأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ﴾ در حالی که ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ﴾ آنها هیچ ذره خیری در آنها نیست ولو اندک لتول آنهم نه تولوا و اعرضوا ﴿لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ﴾ که یکی ملکه است و یکی فعل این کار را روی آن ملکه نفسانی پلید معرض بودنشان پیاده کرد که معرضون هم صفت فاعل نیست صفت مشبهه است دارد که اسم فاعل باابهام این بحث گذشت اینها آثار منفی اعراض.
پرسش: ...
پاسخ: خب بله موجود حیوان هم موجود است یعنی خیر انسانی در اینها نیست دیگر الآن مار و عقرب برای خودشان خیرند دیگر.
اما آثار مثبت اطاعت خدا و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چیست آنجا میفرماید ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ آثار منفی را که تخلیه از آنها لازم است بازگو فرمود فرمود ﴿وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ﴾ ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾ تا پایان که آثار منفی اعراض از فرمان خدا و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است اما آثار مثبت اطاعت خدا چیست؟ برای اهمیت مطلب آنها که در حقیقت زندهاند و اجابت کردهاند آنها را مخاطب قرار میدهد فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ﴾ این کریمه نه تنها از غرر آیات سوره انفال است بلکه از غرر آیات مجموعه قرآن کریم هم هست فرمود میدانید فایده اطاعت خدا و پیامبر چیست؟ وقتی خدا و پیامبر شما را به طرف امری دعوت میکنند شما استجابت کنید برای اینکه اینها شما را به کوثر حیات دعوت میکنند شما تشنه حیات معنوی هستید تشنه حیات انسانی هستید اصلاً برای حیات انسانی خلق شدهاید اینها هم شما را راهنمایی میکنند به این حیات انسانی این را استجابت کنید ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ﴾ اینجا هم باز فعل مفرد است و ظاهرش ضمیر این دعاکم به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برمیگردد برای اینکه رسول بما انه رسول هیچ دعوتی ندارند مگر از ناحیه ذات اقدس الهی در بخشی از آیات قرآن کریم هم رسول به عنوان داعی الله معرفی شده است که فرمود ﴿یا قَوْمَنا أَجیبُوا داعِیَ اللّهِ﴾ داعی الله یعنی کسی که دعوتاش به امر خداست مدعو الیهاش الله است آن کسی که ﴿أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾ به اذن خدا دعوت میکند پیغمبر است پس دعوتاش به اذن خداست مدعو الیهاش هم خداست مدعو هم مردماند لذا ضمیر را فعل را مفرد آورد برای اینکه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از خود هیچ دعوتی ندارد اذا دعاکم این لام هم گفتند به معنای اله است ﴿إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ یعنی اذا دعاکم الی ما یحییکم چیزی شما را زنده میکند خب اینکه فرمود شما را زنده میکند معلوم میشود که یک حیات دیگری است غیر از این حیات عادی که انسان با آن حیات عادی زندگی میکند در فرهنگ قرآن کریم غیر از حیات گیاهی که مال این درختان است و غالب نوجوانها در حد حیات گیاهی زندگی میکنند یعنی خوب غذا میخورند خوب فربه میشوند خوب بالندهاند در فروردین خوب جامه دربر میکنند خوب میخورانند در همین حدند این حیات حیات گیاهی است از مسائل عواطف و اخلاق و احساسات و اینها هنوز طرفی نبستند از این مرحله که گذشتند وارد مرحله جوانی میخواهند بشوند از نوجوانی به جوانی یک دالان انتقالی از حیات گیاهی به حیات حیوانی است یک مقدار عواطف یک مقدار احساسات یک مقدار برد و باختها در بازیها همه اینها کار لذتهای وهمی است که در حیوانات است که این لذتها لذتهای وهمی است چه کسی میبرد چه کسی میبازد و مانند آن یک لذتهای عقلی که نیست که حالا برهان را کشف بکند و فلان دارو را کشف بکند فلان ستاره را کشف بکند اینکه نیست که این میخواهد توپی به دروازه بزند دیگر حالا اثر مثبتی دارد یا نه همان مقداری که واهمه و خیال او ارضا بشود برای او کافیست این حیاتی است مقداری از این حیات گیاهی بالاتر همان به حیات انسانی هنوز نرسیده در این محدوده ممکن است انسان پنج سال شش سال پنجاه سال شصت سال بماند یک جوان صد ساله باشد یک جوان نود ساله باشد چون جوانی همین است دیگر در همین محدوده زندگی میکند اینها در مسائل علمی از محدوده وهم و خیال بالاتر نمیروند سقفشان مظنه است در مسائل عملی از محدوده هوی و هوس بالاتر نمیروند محورشان هوی است اکثری مردم هم در همین مدار زندگی میکنند اینکه در سوره نجم فرمود ﴿إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَی اْلأَنْفُسُ﴾ از نظر گزارشهای علمی در محدوده مظنهاند نه بالاتر از مظنه آیه ٢٣ سورهٴ مبارکهٴ نجم این است فرمود ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ﴾ در مسائل علمی و گزارشهای علمی از محدوده گمان بالاتر نمیروند یک در مسائل عملی هم پیروی نمیکنند مگر چیزی را که تهوی الانفس آنچه را که نفس حیوانی آنها شهوت آنها و غضب آنها مائل است عمل میکنند پس علمشان تا سقف مظنه است عملشان هم تا سقف هوس است اگر چیزی برای آنها گمان آور بود میپذیرند در بحثها و گزارشهای علمی چیزی مطابق هوی و هوس آنها بود عمل میکنند در بحثهای گرایشهای عملی ﴿إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ﴾ در مسائل علمی ﴿وَ ما تَهْوَی اْلأَنْفُسُ﴾ در مسائل عملی در حالی که ﴿وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدی﴾ هم به هدای علمی آمده هم هدای عملی آمده هدای علمی برهان است و یقین هدای عملی عقلی است که نه تهوی الانفس خب این گروه که در حد حیات حیوانات زندگی میکنند تمام آثار وهمی و خیالیشان را در خدمت شهوت و غضب قرار میدهند امام شهوت و غضب آنها وهم و خیال آنهاست و مأموم وهم و خیال اینها همان شهوت و غضب اینهاست هرچه را که واهمه فهمید غضب و شهوت عمل میکنند هرچه را خیال ترسیم کرد شهوت و غضب عمل میکنند این شخص در همین محدوده یهوم هوم الوهم و الخیال و الشهوه این میشود حیات حیوانی تعارف نیست مذمت هم نیست سب و لعن و طرد هم نیست این واقعاً حیوان است منتها حیوان ناطق حیوان در عالم فراوان است بعضی یمشی علی بطن بعضی یمشی علی رجلین بعضی یمشی علی اربع بعضی ینطق بعضی لا ینطق این حیوان ناطق است اینچنین نیست که با آنها فرق داشته باشد یک نوع صنف خاصی از انواع حیوان است و قیامت که ظرف ظهور حقیقت است معلوم میشود که این به چه صورت درمیآید ذیل کریمه ﴿یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجًا﴾ آنجا فریقین نقل کردند یعنی هم مرحوم امین الاسلام در مجمع نقل کرد هم جناب زمخشری نقل کرد که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند که مردم به صورتهای گوناگونی شاید به ده صورت در قیامت درمیآیند بعضیها به صورت مور درمیآیند بعضی به صورت فلان حیوان اینها واقعاً حیواناند منتها حیوان ناطق یک حیوانی که حرف میزند قرآن آمده فرمود یک حیات دیگری است یک و من از آن کوثر حیات باخبرم دو عدهای را دعوت کردم به آنجا رسیدند و زنده شدند سه شما هم بیایید چهار من شما را آنجا میخواهم ببرم آنجا بازدهاش این است که سقف علمی شما از وهم و خیال میگذرد به عقل میرسد شما از مظنه نجات پیدا میکنید به برهان یقینی راه پیدا میکنید این در گزارشهای علمی در گرایشهای علمیتان از شهوت و غضب میرهیم اینها را تبدیل میکنید نه تعطیل به عقل عملی میرسید که «به یعبد الرحمن و یکتسب الجنان» «العقل ما عبد به الرحمن و یکتسب الجنان» آن عقل عملی امام مادون خود هست این عقل نظری امام مادون خودش هست وهم و خیال تغذیه علمیشان در سایه آن معلم عقلی است شهوت و غضب هم تغذیه عملیشان در سایه آن عقل عملی است آن عقل نظری به علاوه این عقل عملی این عقل عملی همراه با آن عقل نظری این دو جناح این دو بال شخص را به مقام انسانیت میرسانند انسان در فرهنگ قرآن هو الحی المتأله الانسان ما هو اگر از قرآن سؤال بکنید انسان کیست چیست؟ آنکه نمیگوید حیوان ناطق است که میگوید حی متأله و حیات او را هم ذوب شدن در تأله میداند یعنی انسانی که الهی میاندیشد در بحثهای علمی الهی عمل میکند در بحثهای عملی این حی متأله میشود انسان فردا هم که ظرف ظهور حقیقت است این شخص به صورت انسان درمیآید اینکه از ائمه (علیهم السلام) رسیده است که شما سعی کنید که به صورت انسان محشور بشوید همین است خب قرآن برای یک چنین چیزی آمده اینکه فرمود ﴿اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ آن حیات برتر حیات عقلی است و آن حیات والاتر عقل عملی است یعنی عملش آن است عقل عملی آنجاست که جای عزم است و اراده است و نیت است و اخلاص و امثال ذلک آن محورها آن مدار را میگویند کارهای عقل عملی آنجا به جای اقامه برهان است و جزم پیداکردن است کار عقل نظری مسائل علمیتان با جزم برهانی آمیخته است مسائل عملیتان هم با عزم الهی آمیخته است میشوید اولوالعزم منتها انبیای اولوالعزم نسبت به مسائل کل جهان اولوالعزماند شما نسبت به آن قلمرو وظیفه تان اولوالعزمید اولوالعزمید یعنی چه؟ تصمیم میگیرید که آنچه را که خدای سبحان فرمود عمل بکنیم اینکه لقمان به فرزندش فرمود ﴿إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ یعنی من الامور التی یعظم علیها اینکه میگویند عزم ملی لازم است یعنی این کارها جزء امور مهم است و جامعه باید اولوالعزم باشد ولی عزم باشد والی عزم باشد صاحب اراده باشد منتها انبیا نسبت به کل مسائل نسبت به وحیی که دارند نسبت به آنچه از فرشتگان دریافت میکنند شاگردان آنها نسبت به آنچه را که از انبیا دریافت میکنند اینها باید اولوالعزم باشند یعنی صاحب عزم باشند صاحب اراده باشند چیزی بر آنها سلطه پیدا نکند انبیا برای همین آمدند همه انبیا (علیهم الصلاة و علیهم السلام) عموماً و وجود مبارک پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خصوصاً برای این کارهاست لذا وقتی قرآن کریم از این مبنای کلی استفاده میکند سخن میگوید در موارد فراوانی حیات و ممات را بازگو میکند میگوید انسان یا زنده است یا کافر خب این تقابل یعنی چه؟ یعنی کافر مرده است دیگر اینکه در سورهٴ مبارکهٴ یس فرمود ﴿لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرینَ﴾ نمیگوید لیحق القول علی الاموات که میفرماید انسان یا زنده است یا کافر یعنی مؤمن زنده است و کافر مرده است ﴿لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرینَ﴾ همین است اگر در سورهٴ مبارکهٴ نحل هم فرمود به اینکه ﴿مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً﴾ هم از همین سنخ است آیه ٩٧ سورهٴ مبارکهٴ نحل این است ﴿مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ﴾ یعنی حسن فاعلی و فعلی ضمیمه بشود کار خوب از آدم خوب این به حیات طیب میرساند بعضیها آدم خوبیاند یعنی مؤمناند اما کار خوبی ندارند کار مثبتی ندارد نیل اینها به حیات طوبی بسیار سخت است آن مرحله رقیق نصیبشان میشود بعضیها کار خوب میکنند ولی آدم خوبی نیستند مثل کافری که مدرسه میسازد مستشفی میسازد خدمات دارد حسن فعلی دارد به اصطلاح حسن فاعلی را فاقد است چنین کسی بهرههای دنیایی میبرد و در این بخش کارهای توسلی اسلام را انجام میدهد اینکه وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) در آن وصیت معروفش فرمود که «لا یسبقکم بالعمل بالقرآن غیرکم» شاید ناظر به همین باشد غیرکم یعنی غیر شما مسلمانها مبادا دستورات اسلامی را دیگران عمل بکنند و شما عمل نکنید خب دستورات عبادی را که دیگری عمل نمیکند چون فرع بر ایمان است این دستورات توسلی است این نظم است آن امانت است آن رعایت در حق مردم است این حرمت خیانت است اینها امور توسلی است فرمود «اوصیکم بنظم امرکم» این نظم جزء واجبات توسلی است این سبقت نگرفتن رعایت حقوق دیگران کردن چه در مسائل ترافیکی چه در مسائل دیگر جزء واجبات نظامی اسلام است نظامی نه یعنی آنجا که اصلح است یعنی آنچه که نظم جامعه درش هست این را میگویند واجب نظامیه خب اینها واجبات نظامیه است جزء واجبات توسلی اسلام است هر کس اینها را انجام بدهد از حسن فعلی برخوردار است منتها بهشت جای اینها نیست برکات دنیاییاش البته هست حسنات دنیا برای اینها هست خیرات دنیا برای اینها هست احیاناً ممکن است در آخرت مایه تخفیف عذاب بشود و اگر جاهل مقصر بودند فیضی نصیب آنها بشود البته اگر جاهل مقصر و عنود بودند که از فیض خاص محروماند خب اینکه فرمود ﴿مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً﴾ یک بیان لطیفی سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی دارند میفرمایند به اینکه حیات طیبه به او میگیریم نه زندگی او را طیب میکنیم زندگی دنیا که قابل طیب شدن نیست شما مردار را هرچه معطر کنید بالأخره مردار است دنیا جز جیفه چیز دیگر نیست برای هیچ کس طیب و طاهر نخواهد شد آنکه این صحنه را ساخت قسم خورد فرمود اینجا جای سختی است حالا اگر کسی خانهای بسازد مهندس خودش باشد معمار خودش باشد مصالح را خودش آورده باشد از پایه تا سقف و از سقف تا بام همه را خودش ساخته باشد باخبر باشد بعد بگوید اینجا جای خوبی نیست اینجا نمور است خب ما باور میکنیم دیگر این مجموعه را عموماً انسان را خصوصاً ذات اقدس الهی آفرید قسم خورد فرمود انسان را من در سختی خلق کردم ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ فی کَبَدٍ﴾ کبد یعنی رنج کبد این عضو خاص گوارشی است اما کبد یعنی رنج درد کسی حالا هوس باطل به سر بپروراند که راحت باشد اینجا که جای راحتی نیست آن که ﴿لا لَغْوٌ فیها وَ لا تَأْثیمٌ﴾ جای دیگر است آنجایی که ﴿ لا یَمَسُّنا فیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فیها لُغُوبٌ﴾ جای دیگری است اینجا رنج است یک کسی مال دارد علم ندارد یک کسی ندارد یک کسی مال و علم دارد مشکل داخلی دارد یک کسی مشکل داخلی ندارد مشکل سیاسی دارد مشکل سیاسی ندارد مشکلات دیگر دارد هیچ کس نیست که در کبد نباشد بنابراین ما تا زندهایم با رنج دست و پنجه نرم میکنیم آن یک خیال خامی است که کسی اینجا بخواهد راحت باشد آن که این نشئه را ساخت و ما را باخت فرمود فسم میخورم که شما را در سختی ساختم خب یک آدم عاقل باور میکند دیگر خب.
بنابراین از همان اول حساباش مشخص است که به دنبال چی باید بگردد میخواهد راحت باشد گفتند «استغناء عن الشیء خیر من استغناؤک به» اگر میخواهی راحت باشی راحتی نخواه آنگاه راحتی چون نگرانی ندارد که چیزی را فراهم بکند چیزی را فراهم نکند هیچ بیتی از بیوت نیست «الا فیه وجع او فزع» هیچ خانهای نیست و هیچ مؤسسهای نیست الا و فیه وجع او فزع منتها فرق میکند فزع و وجع بعضی کمتر بعضی بیشتر است آثار اوجاع و افزاع فرق میکند خب لذا سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) فرمود که ذات اقدس الهی نگفت من زندگی دنیایی اینها را طیب میکنم کبد را شما این رنج را هرچه بیایید گنج آلود بکنید هرچه در شمش طلا بگذارید اگر کبد یعنی رنج متمثل بشود شما او را در شمش طلا بپیچی باز درد درد است درد هرگز درمان نخواهد شد فرمود که ذات اقدس الهی نفرمود که اگر کسی کار خوب کرد و خودش مؤمن بود من حیات دنیایی او را طیب میکنم «و نجعل حیاته الدنیا طیبه» چون دنیا طیب شدنی نیست فرمود به او حیات طیب میدهم دیگران فاقد آن حیاتاند از این جهت مردهاند یک انسانی که مؤمن هست از آن حیات طیب برخوردار است حالا شما به روایاتی که ما در این بحثها غالباً روایات سعی میکنیم مطرح بشود و روایاتی که مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) در باب ارواح انواع ارواح درجات ارواح است آنها را ملاحظه بفرمایید پنج روح است آن روح پنجم مال مؤمنین خالص است ﴿أُولئِکَ کَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ اْلإیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾ آن روح چه روحی است که خدا به بعضیها میدهد به بعضیها نمیدهد روح نفخی در خیلی هاست ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾ اما آن ﴿وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾ که روح نفخی نیست آن یک روح دیگر است که در بعضیها هست در بعضی نیست انسان با آن روح میفهمد با آن روح عمل میکند اینکه حالا با فرشتهها تماس دارد یک رویاهای خوبی نصیباش میشود و بوی بد دنیا به مشام او هم میآید این چنین نیست که حالا بگوید من دارم ریاضت میکشم مردار را نمیخورم خیلی به آسانی از مردار میگذرد وقتی میبیند دیگران برای مردار دعوا میکنند میخندد معلوم میشود یک درک دیگری دارد دیگر خب از همه خوش درکتر که از انسانها خدا دیگر نیافرید اهل بیتند و ائمهاند و اولیای خدا خب اگر کار خوب بود اینها رفته بودند دنبالاش دیگر اینها هم به مزاقاش رفته بودند در بحثهای دیگر قبلاً گذشت که وجود مبارک حضرت امیر یک برهان عقلی خوبی اقامه کردند در نهجالبلاغه میفرماید داشتن کمال نیست اگر داشتن کمال بود یکی از این محاذیر باید پیش بیاید یا باید بگوییم که داشتن کمال نیست کما هو الحق یا اگر داشتن کمال است باید بگوییم ذات اقدس الهی _معاذ الله_ این کمال را به بزرگترین و بهترین انسانها نداد آنها فاقد این کمالاند آن وقت انبیا را میشمارد که از انبیای ابراهیمی شروع میکند تا وجود مبارک پیغمبر (علیهم الصلاة و علیهم السلام) وضع زندگی داوود را شرح میدهد وضع زندگی سلیمان را شرح میدهد فرمود داوود خب بالأخره رهبر انقلاب بود ﴿فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللّهِ وَ قَتَلَ داوُودُ جالُوتَ﴾ او رهبری انقلاب را به عهده داشت در بین انبیای ابراهیمی قیام کرد مبارزه کرد صحنه جنگ رفت فرمانده قوا شد فرمانده لشگر بود فرمانده قوا شد پیروز برگشت و حکومت را گرفت بعد هم با زنبیل بافی این پدر پسر قیام میکردند با اینکه توان آن را داشت که ﴿وَ أَلَنّا لَهُ الْحَدیدَ﴾ اینها در نهجالبلاغه هست دیگر فرمود اگر کسی خیال بکند داشتن کمال است سرمایه دارد در کمال است این بیراهه رفته وگرنه خب باید ملتزم بشود _معاذ الله_ ذات اقدس الهی این کمال را به بهترین انسانها که انبیا و اولیا بودند نداد بعد نتیجه میگیرد میگویید آن کسی که سفره رنگین دارد این را لااقل بفهمد اگر چیزهای دیگر را نمیفهمد این را بفهمد که خدا او را توهین کرده این را بفهمد که «من بسط الله له الرزق فقد حقره و اهانه» اگر چیزهای دیگر را نمیفهمد فقط این را بفهمد کسی پیش خدا حقیر است و موهون
پرسش: ...
پاسخ: بله اما انسان تا چه زمانی کودک است شیرین است به اندازهای که بتواند حیات خود را تغذیه کند نه ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ نه ﴿جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ﴾ البته یک مقداری که انسان بتواند حیات خودش را تأمین بکند اینکه لازم است که گفتند واجب است که اما بیش از آن مقدار که انسان ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ باشد ﴿جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ﴾ باشد یا آن مقدار هم برای او حلال و حرام فرق نکند آن مشکل دارد وگرنه در حدی که مایه قوام اوست و حیات اوست آن تحصیلاش واجب است که خب پس یک حیات دیگری است فرمود فرمود حیات طیب به او میدهیم یک بیان نورانی از حضرت امیر (سلام الله علیه) ذیل آیه ٩٧ سورهٴ مبارکهٴ نحل هست که منظور از این حیات طیبه قناعت است فرمود ما آنها را به حیات طیبه میرسانیم زنده میکنیم نه اینکه زندگی دنیایی آنها طیب بکنیم زندگی دنیایی طیب شدنی نیست خانه نمور نمور است انسان باید جای دیگر خانه بسازد حیات کبد کبد است یعنی رنج است رنجی که آدم برود درش گنج نمیشود که یک حیات دیگری است فرمود انبیا آمدند شما را برای آن حیات دیگر دعوت کنند همه انبیا آمدند و وجود مبارک پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این بحث این مجموعه در جریان جنگ بدر است آیات آیات جهاد است سیاق سیاق جهاد است اما این چنین نیست که مخصوص به جهاد باشد مهمترین چیزی که بالأخره یک ملتی را زنده میکند مبارز بودن آنهاست منتها آیه اختصاصی به جریان جهاد ندارد بر خلاف آیه قصاص سورهٴ مبارکهٴ بقره در سوره بقره آیه معروفاش آیه قصاص این است آیه ١٧٩ سورهٴ مبارکهٴ بقره این است که ﴿وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی اْلأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾ یعنی قصاص گرچه به حسب ظاهر اعدام قاتل عمدی است اما روحاش تأمین حیات جامعه است این قصاص گرچه به حسب ظاهر اعدام یک نفر است ولی جامعه را زنده میکند مشابه این تعبیر درباره جهاد هست در همین آیه محل بحث است که در جریان جهاد گرچه عدهای شهید میشوند اما هم این شهدا ﴿أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾ هم اسلام را زنده میکنند ملت را زنده میکنند جامعه را زنده میکنند این حرف حق است این حرف در آن تردیدی نیست اما آیه مخصوص جهاد نیست آن چون تصریح شده است مخصوص قصاص است اگر ما بخواهیم بگوییم سایر احکام اسلامی هم حیات بخش است برهان جدا میطلبد قرینه منفصل میخواهد اما این قدر متیقناش بله قبول است سیاقاش هم سیاق جهاد است قبول است اما نه در خود آیه اختصاصی به جهاد دارد و نه سیاق و مورد مخصص و مقید است بنابراین میشود به اطلاق تمسک کرد تمام دستورات اسلامی حیات بخش است قرطبی در جامعاش از بخاری نقل میکند که بخاری از سعید معلی نقل میکند که ابی سعید معلی میگوید که من در مسجد «کنت أصلی» داشتم نماز میخواندم وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مرا دعوت کرد فلانی من هم چون داشتم نماز میخواندم جواب ندادم نمازم تمام شد و رفتم حضور حضرت عرض کردم به اینکه شما مرا دعوت کردید کاری داشتید فرمود چرا نیامدی؟ عرض کرد چون من داشتم نماز میخواندم فرمود مگر نشنیدی خدا فرمود دعوت پیغمبر تو را زنده میکند خب میخواستی نماز را قطع کنی من میخواستم تو را زنده کنم اینکه کار عادی نیست من که با دیگری فرق میکنم بله اگر یک وقتی دیگری کار داشت خب تو داری نماز میخوانی اما مگر نشنیدی آیه سوره انفال را که دعوت پیغمبر حیات بخش است ما که حرف عادی نداریم با مردم ما داریم موعظه میکنیم تعلیم حکمت میدهیم تزکیه میکنیم و مانند آن خب این عموم آیه و اطلاق آیه همه موارد را میگیرد اینطور نیست که مخصوص به جهاد باشد البته جهاد قدر متیقناش است آن آیه ﴿أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ هم تأیید میکند و مانند آن اما این طور نیست که مخصوص جهاد باشد همه احکام را دارا میشود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است