- 78
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 9 تا 11 سوره اسراء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 9 تا 11 سوره اسراء"
اگر قرآن کریم را نسبت به کتابهای غیرالهی و کتابهای آسمانی دیگر بسنجیم به چه معناست؟
در مسئله اندیشه تا به نصاب برهان نرسد هرگونه پذیرش و باوری خام خواهد بود.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً ﴿9﴾ وَأَنَّ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً ﴿10﴾ وَیَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ وَکَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً﴿11﴾
مطالبی که مربوط به اقوم بودن قرآن کریم بود تا حدودی اشاره شد که اگر این کتاب را نسبت به کتابهای غیرالهی بسنجیم به چه معناست؟ به کتابهای آسمانی دیگر بسنجیم به چه معناست؟ اقوم تعیینی است یا تفضیلی؟ اگر نسبت به کتابهای آسمانی دیگر بسنجیم اگر اقوم تفضیلی است آن مابهالتفاوت آیا تعیینی است یا تفصیلی؟ جهات فراوانی که مربوط به این تعبیر بود گذشت.
یکی از آن جهات راهنماییکننده این بخش آن است که انسان را در اندیشه و انگیزه عاقل میکند هم به عقل عملی، هم به عقل نظری این کریمه ﴿وَیَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ﴾ میتواند وابسته به همین ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ باشد برای اینکه غالب انسانها هم در تصمیمگیری نپختهاند و هم در اندیشه و فکر و باور خاماند. در مسئله اندیشه تا به نصاب برهان نرسد هرگونه پذیرش و باوری خام خواهد بود، در مسئله انگیزه هر اراده و نیّتی وقتی مطابق با عقل و نقل نبود نپخته است هم انسان باید در مسائل علمی به نصاب برهان برسد، هم در مسائل عملی به نصاب حق اکثر مردم اینچنین نیستند هم زودباورند هم زود تصمیم میگیرند این عجله و شتاب قبل از نصاب علمی و عملی در غالب مردم هست آن هدایتی که قرآن کریم به عهده دارد که ﴿یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ میگوید وقتی سلوک علمی دارید به برهان برسان، سلوک عملی دارید به ایقان و اخلاص برسان قبل از اینکه به مرحلهٴ یقین و حجت شرعی برسی چیزی را باور بکنی این خام است این عجله است قبل از اینکه به آن خلوص دسترسی پیدا کنی تصمیم بگیری این عجله است و خام است باید تعاملی بین آن علم و این عمل باشد یعنی وقتی مرکز فرماندهی به نام اراده، تصمیم، نیّت و مانند آن شروع به فعالیت میکند بعد از آن باشد که مرکز اندیشه به نصاب رسیده، اگر انسان چیزی را احساس کرد، تجربه کرد بعد به خیال و واهمه داد همانجا محور باورش شد چنین انسان خیّالِ وهّامی را قرآن به مُختال تعبیر میکند یعنی این تا به دامنهٴ علم رسیده است این خیالاندیش است اما وقتی که به برهان رسید، به جزم رسید با دلیل مطلبی را فهمید این میشود عاقل این در مراحل علمی.
در مراحل عملی هر چیزی را که دلش خواست یا عصبانی شد، غضبناک شد، بیمیل بود محور تصمیم او شهوت یا غضب بود این را میگویند مُختال اما اگر از شهوت و غضب گذشت به آن عقل عملی رسید که «ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان» شد تصمیم را به دست عقل داد این میشود عاقل آنکه ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ همین است که عجله را به سرعت تبدیل میکند عجله برای قبل الوقت است، سرعت برای بعد از وقت کسی که قبل از ظهر دارد نماز میخواند این عجله کرده است چون هنوز وقتش نشده گرچه با قرینه گفته میشود «عجّلوا بالصلاة قبل الفوت وبالتوبة قبل الموت» اما آن با قرینه است نماز قبل الوقت عجله است، نماز اول وقت سرعت است سرعت مورد امر است که فرمود: ﴿وَسَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ﴾ اما عجله هر جا مطرح شد نهی شد چون عجله برای قبل از نصاب است، سرعت برای بعد از نصاب وقتی به نصاب علمی یا نصاب عملی رسید انسان در بخش علم نباید گرفتار شک بشود، در بخش تصمیم نباید گرفتار تردید بشود تردید آن ردّ مکرّر است که بکند یا نکند بعد از اینکه مطلب به آن جزم رسید نه در بخش نظر مجالی برای شک است نه در بخش عمل جا برای تردید اینکه «یقدّم رجلاً و یؤخّر اُخریٰ» معلوم میشود که رهبری او را غضب و شهوت به عهده دارد میترسد نه عقل آنکه ﴿یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ این است. آنگاه تناسب این آیه با آیات قبل هم کاملاً مشخص میشود این یک نکته.
نکته دیگر اینکه موارد فراوانی را مفسّرین مخصوصاً فخررازی چندین مورد ذکر کرده است غالب آنها بر فرض تمامیّتشان بیان مصداقی از مصداقهاست مثلاً چون در این آیه دارد که ﴿خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ﴾ یا ﴿کَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً﴾ گفتند این عجله ناظر به این است که کفار وقتی آیات عذاب و معاد و قیامت را میشنیدند میگفتند ﴿مَتَی هذَا الْوَعْدُ﴾ عجله میکردند این حق است اما بیان مصداقی از مصادیق است یا در همین آیه قبل که ﴿یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً﴾ و ﴿أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ﴾ مثلاً ﴿عَذَاباً أَلِیماً﴾ میگویند ﴿مَتَی هذَا الْوَعْدُ﴾ یا میگفتند که پس آن بشارت و این انذار کجاست؟ این شتاب بیموقع است که فرمود: ﴿وَکَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً﴾ یا در جریان ولایت حضرت امیر(سلام الله علیه) که آن شخص گفت ﴿إِن کَانَ هذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ و ﴿سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ﴾ این مصداقی از مصادیق عجول بودن انسان است هیچکدام از آنها نمیتواند تمام مدار این آیه نورانی باشد این آیه نورانی درباره اکثری انسانهاست که اینها هم خوشباورند هم زود تصمیم میگیرند اینکه در بعضی از تعبیرات دینی ما آمده است که «کفی بالمرء کذباً أن یحدّث بکلّ ما سمع» در دروغ هر انسان همین بس که همین که چیزی را شنید نقل میکند قبل از تحقیق این ﴿إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ﴾ برای همین است دیگر.
خب، فرمود: ﴿أَن تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَی مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ﴾ کذا و کذا. اینکه فرمود: «کفی بالمرء کذباً أن یحدّث بکلّ ما سمع» هر چه را شنید نقل بکند یعنی از گوش به دهن و از دهن به گوش این وسطها به عقل مجال فکر نمیدهد هر چه شنید نقل میکند فرمود این درست نیست، خب این شتابزدگی در کار است. بنابراین انسان را هم عالم میکند هم عاقل.
پرسش:...
پاسخ: نه خب، آن نه مربوط به حمل امانت است.
خب، بنابراین اینگونه از آیات که دارد انسان عجول است مذمّت میکند و راه عاقل شدن او را هم ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ اقوم بودنش این است که در مسائل اندیشه و علم تا به جزم نرسیدی چیزی را باور نکنی در مسائل عملی هم تا چیزی مسلّم نشد که خیر است و خالص است اقدام نکنی هم آن باورِ علمی هم این اقدامِ عملی باید عاقلانه باشد این راه قرآن است مشورت کنید، فکر کنید، برهان کنید ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ مکرّر در مکرّر فرمود گوش مسئول است، زبان مسئول است، دل مسئول است تا عالم نشدید باور نکنید، حرف نزنید.
یک بیان نورانی مرحوم کلینی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد به مناسبتی آن حدیث شریف چندین بار در همین بحثهای تفسیری خوانده شده وجود مبارک حضرت فرمود: «إنّ الله حصّن» أو «حضّ» أو «خصّ عباده بآیتین» چند طور این حدیث نورانی قرائت شده فرمود خدای سبحان انسان را در یک مدار بسته نگه داشت دو طرفش سیم خاردار است این طرف میخواهد برود سیم خاردار است، آن طرف میخواهد برود سیم خاردار است این وسط باید زندگی کند فرمود طبق دو آیه دو طرف جامعه انسانی را با سیم خاردار بست «خصّ عباده بآیتین» یکی اینکه از این طرف بخواهد برود باور کند جلویش را میگیرند تا یقین پیدا نکردی باور نکن از آن طرف میخواهد تکذیب کند، نفی کند جلویش را میگیرند تا دلیل نداشتی تکذیب نکن آن وقت دوتا آیه را هم بیان میکنند یکی ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ یکی هم دارد ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ﴾ فرمود میخواهی چیزی را نفی کنی آنجا سیم خاردار است با دلیل نفی کن تکذیب بیدلیل، تصدیق بیدلیل با ایمان سازگار نیست میخواهی تصدیق کنی با دلیل، تکذیب کنی با دلیل فرمود: «ان الله سبحانه و تعالی خصّ عباده» علی قرائة «حضّ» تحضیض کرده، ترغیب کرده «عباده علی قرائة ثالثة» «حصّن عباده» در دو حِصن در دو قلعه و دِژ این را بست این طرف بخواهد برود بسته است، آن طرف بخواهد برود بسته است یک انسان دهنباز جلویش باز است دیگر فوراً تصدیق میکند، فوراً تکذیب میکند، فوراً باور میکند، فوراً مینویسد، فوراً میگوید فرمود ذات اقدس الهی مؤمن را در یک مدار بسته تربیت کرده این میشود ﴿یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ فرمود میخواهی چیزی را تکذیب بکنی عیب ندارد ولی دلیلش را بیاور، اگر کسی بیدلیل تکذیب کرده مشمول این کریمه است ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ﴾ تصدیق بیدلیل مشمول آیه سورهٴ «اسراء» است که ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾ خب این میشود ﴿یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾.
اگر کسی شتابزده، بدون تحقیق تصدیق کرد ﴿یَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ﴾ میشود، شتابزده بدون تحقیق تکذیب کرد این هم همین طور میشود این ﴿یَدْعُ﴾ گرچه خیلیها به تعبیر سیدناالاستاد وجوه فراوانی را برای آن ذکر کردند بعضیها از متأخرین میگویند این جزء پیچیدهترین آیه است برای اینکه ﴿یَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ﴾ این یعنی چه؟ انسان دعا میکند شرّ خود را مثل دعای خیر این یعنی چه؟ بعضی گفتند که وقتی انسان عصبانی شد مرگ خود، مرگ فرزندان خود، سقوط خود را از خدا میخواهد این آیه به این عظمت و جلال را بر آن معنا حمل کردند.
خب، ﴿یَدْعُ﴾ یعنی «یطلب» اولاً این ﴿یَدْعُ﴾ اصلش «یدعوا» با «واو» هست دلیلی هم بر جزم و سقوط «واو» نیست و دلیلی هم بر ترک «واو» در کتابت نیست حالا چون قرآن رأساً مهجور در حوزهها بود و متأسفانه هنوز هست هنوز این بحث فقهی روی آن نشده که ما قرآن را چطور بنویسیم حتماً باید طوری بنویسیم که بچههایمان نتوانند بخوانند، توده مردم فارسیزبان نتوانند بخوانند، حتماً باید آن «الف» را کوچک بنویسیم این دردی است، خب چرا با خطّ نستعلیق ننویسیم عروس خطها خط نستعلیق است چه کسی گفته قرآن را حتماً باید آن طور بنویسیم، حتماً باید طوری که طه عثمان نوشته بنویسیم خب طرزی بنویسیم که خودمان، بچههایمان، زنهایمان، دخترانمان، همین مردم شیرینزبان فارسی بتوانند بخوانند دیگر چون این بحث نشده همه میترسند بحث، بحث فقهی است که «هل تجود کتابة القرآن بالنسخ أو النستعلیق أو الکذا أو الکذا أم لا» که این را یک فقیه باید فتوا بدهد همین اینها میهرساند هم آنها میترسند لذا طوری نوشته میشود که غالباً نمیتوانند بخوانند با اینکه وظیفه رسمی همه ما این است که در خدمت این کتاب باشیم حداقل روزی پنجاه آیه بخوانیم.
خب، این «واو» دلیلی بر حذفش نیست میشود این را نوشت چون مجزوم نیست نظیر ﴿سَوْفَ یُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ﴾ آخر آنجا «یاء» چرا حذف شده؟ ﴿یَوْمَ یُنَادِ الْمُنَادِ﴾ ، خب «ینادی» باید باشد نه «یناد» این «یاء» چرا حذف شده؟ ﴿سَنَدْعُ الزَّبَانِیَةَ﴾ آن «واو» چرا حذف شده؟ آن ﴿فَلْیَدْعُ نَادِیَهُ﴾ چون «لام» امر دارد جزم دارد اما ﴿سَنَدْعُ﴾ این «واو» چرا حذف شده، چرا باید نوشته نشود؟ مکتوب این است «سندعُ» با ضمّه نوشته شده نه با «واو» ﴿یَوْمَ یُنَادِ الْمُنَادِ﴾ «یاء» حذف شده ﴿سَوْفَ یُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ﴾ «یاء» حذف شده در مقام بحث ما هم «واو» حذف شده ﴿یَدْعُ﴾ اصلش «یدعوا» است اینجا نه دلیل بر نصب است، نه دلیل بر جزم است، نه دلیل بر چیز دیگر است که «واو» حذف بشود.
به هر تقدیر ﴿یَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ﴾ آن بیان پنج، شش وجهی که جناب فخررازی ذکر کرده است اینها قبول دارند که هیچکدام از اینها نمیتواند پیام اصلی آیه باشد، خب هر کدام از اینها میتواند مصداقی از مصادیق آیه باشد.
اما آن بیان لطیف سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) میتواند یک بیان خوبی باشد. ایشان فرمودند انسان شبانهروز نیازمند است برای اینکه ﴿أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ﴾ و نیاز به دیگری هم ندارد فقط نیاز به ذات اقدس الهی دارد چون فقیر محتاج غنی است نه محتاج فقیر دیگر این دو، منتها در تطبیق اشتباه میکند سه به دنبال زید و عمرو میرود. پس سراسر جهان سؤال است این مسئله هم اختصاصی به انسان ندارد ﴿یَسْئَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ این آیه نورانی سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» صدر و ذیلش مربوط به سؤال و جواب جهانی است ﴿یَسْئَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ خب چه چیزی؟ ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾ چرا ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾ برای اینکه کلّ یوم سائلین زیادند این﴿یَوْمٍ﴾ نه در قبال لیل است نه صلات یوم، نه مجموعهٴ شبانهروز است به نام صلات یومیه این ﴿یَوْمٍ﴾ یعنی لحظه نه یعنی لحظه بلکه ظهور در هر ظهوری او شأن تازه دارد برای اینکه سؤال هر لحظه است میلیاردها میلیارد موجود هر لحظه از او چیز میخواهند نه تنها هفت میلیارد بشر ﴿یَسْئَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ چون سؤال دائمی است، دائمالسؤالاند او هم «دائم الفیض علی البریه» است مگر میشود موجودی در لحظهای در تخوم بحار الی عنان السماء یک لحظه از خدا چیز نخواهد اینکه فرض ندارد که، پس هر موجودی دائماً سؤال میکند او هم «دائم الفیض علی البریه» است فیضش هم قطع نمیشود «وکلّ منّه قدیم».
حالا انسان چه سهمی دارد آنها عاقلاند و عقلشان در این است که موجودی که بخواهد از ذات اقدس الهی برگ بخواهد، ثمر بخواهد، سایه بخواهد، بهار میخواهد زمستان وقت خوابش است میگوید الآن این درخت میگوید من باید بخوابم بهار که شد از خدا چیز طلب بکنم عجله نکنم این انسانی که به دنبال حرام میرود یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) است فرمود اینها روزیِ حلالشان مقدّر شده به دنبال آن نمیروند به دنبال یک چیز نقد میروند.
همان داستانی که حضرت به آن ساربان فرمود یا به آن شخص فرمود این شتر را دمِ مسجد نگه دار من نماز میخوانم برمیگردم و آن شخص مَهار این شتر را و افسار این شتر را گرفت سرقت کرد بُرد به بازار سرّاجها بفروشد به چند درهم وجود مبارک حضرت که نمازش تمام شد برگشت فرمود همین چند درهم را من میخواستم به او بدهم این چند دقیقه فرصت نکرد، مهلت نداد رفته سرقت کرده همه آنها در بارها مخصوصاً در سورهٴ مبارکهٴ «هود» به عرضتان رسید که خدا میفرماید تمام موجودات عائله من هستند من همه مار و عقرب را در نظر دارم برای آنها روزی فراهم کردم هیچکدام از قلم من نیفتاده ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا﴾ اما اینها برای چیزی که برای بعدها معلوم نیست آیا استفاده میکنند یا نمیکنند شتابزده به دنبال ربا و ریا و رشوه و رانت و امثال ذلک میروند. فرمود شما عائله من هستید مگر میشود موجودی دریایی، صحرایی، هوایی عائله خدا نباشد فرمود من متعهّدم روزی شما را تأمین کنم ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا﴾ ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً﴾ ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِیثاً﴾ «من أحسن من الله حدیثا» فرمود اینها به دنبال چیزی میروند اولاً معلوم نیست رزق آنها باشد آنکه آدم نگه میدارد برای ورثه که رزق آدم نیست آنها یک وِیل و وبال دیگر است فرمود این به دنبال حرام که میرود شتابزده میرود صبر نمیکند من از راه حلال او را تأمین بکنم که اکثری مردم این طورند در روزی این طور است، در سِمت این طور است، در سایر شئون هم همین طور است.
مطلب دیگر این است که کلمه انسان تقریباً نزدیک شصت بار بیش از پنجاه بار در قرآن کریم با مذمّت ذکر شده انسان عجول است، انسان ظلوم است، انسان جهول، انسان قتور است ﴿کَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ .
خب، این مذمّتهای فراوان بیش از پنجاه موردی که قرآن ذات اقدس الهی درباره انسان کردند این انسانی که ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ که نیست این انسان را فرمود دو بخش دارد ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ﴾ این یک، ﴿فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ دو. آن روحش خلیفةالله است، به فطرت برمیگردد، به ماورای طبیعت برمیگردد تمام مدحهای قرآن ناظر به این بخش فطری انسان است او کریم است، او خلیفةالله است، او متقرّب الی الله است کذا و کذا تمام نقصهای بیش از پنجاه مورد قرآن به همین طبیعت او به طِین او، به گِل او، به گِل فکر کردن او، به گِل نشستن او برمیگردد اینکه طبیعی فکر میکند ﴿کَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ﴾ دنیا وضعش این است از دنیا به عاجلهای نقل کردند دنیادوست عجول خواهد بود فرمود: ﴿کَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ﴾ و ﴿الْآخِرَةِ خَیرٌ﴾ و کذا و کذا و کذا «منهم من یرید العاجلة و منهم من یرید الآخرة» آنکه عاجلهپسند است، طبیعتزده است و طبیعتگراست ﴿وَکَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً﴾ آنکه آخرتمنش است به فراطبیعت توجه کرده خلیفةالله است، از کرامت برخوردار است با صبر و تأنّی کار میکند.
فتحصّل انسان عجول انسان دنیاطلب است در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بعد از چند آیه دنیا را به عنوان عاجله یاد میکند و در برابر آخرت آیه هیجده همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که در پیش است فرمود: ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاَهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً ٭ وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَی لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُوراً﴾ هر کسی دنیامدار است میشود عجول، هر کسی آخرتمدار است میشود عاقل و صبور اکثری انسانها چون در تصمیمگیریشان، در اندیشه و انگیزه خاماندیشاند و خامخواه فرمود: ﴿وَکَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً﴾ غالباً این طورند و اگر به آن مقام پختگی برسد تطبیق بکنند با موازین عقل و نقل دیگر عاقلاند و آخرتطلباند و به موقع.
یک بیان نورانی از وجود مبارک حضرت امیر هست که فرمود در همان نامه معروف که شما هیچ چیزی را قبل از رسیدن نخواهید و بعد از رسیدن هم کوتاهی نکنید در نامه 53 نهجالبلاغه که مرقوم فرمودند اینچنین آمده است «وَ إِیَّاکَ وَالْعَجَلَةَ بِالْأُمُورِ قَبْلَ أَوانِهَا» قبل از اینکه کار به نصابش برسد، به فرصت برسد شما شتاب نکنید «أَو التَّسَقُّطَ فِیهَا عِنْدَ إِمْکَانِهَا أَوِ اللَّجَاجَةَ فِیهَا» «ثبط» با «ثاء» مثلثه و «طاء» یعنی کُندی همان معنی «بط» را میدهند «ثبطّهم الله» یعنی خدا اینها را «أخرهم الله» فرمود وقتی وقتش شده چه تأخیر میاندازید اینجا جای سرعت است برای اینکه وقتی وقت شد هیچ تصادفی، هیچ تمانعی، هیچ تزاحمی در کار نیست دستور سرعت هم که داده شده ﴿سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ﴾ در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید فرمود در میدان فضایل، میان مسابقه ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ حالا به شما گفتند در میدان مسابقه سبقت بگیرید میدانی که مساحتش به اندازه آسمان و زمین است جا برای تصادف نیست، جا برای تزاحم نیست، جا برای سقوط نیست، جا برای دستانداز نیست ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ چنین جایی را گفتند سرعت بگیرید نه شما مزاحم کسی حالا فرض کنید همه مردم خواستند باتقوا باشند، متواضع باشند هیچ تزاحمی نیست اما در این مسجد دو نفر خواست متکبّر باشد آن وقت اول دعواست که چه کسی بالا بنشیند اگر وارد یک شبستان وسیع شدید دوتا آدم متکبّر گرفت اینکه دوتا شاه در یک اقلیم نگنجند همین است دیگر بالأخره یک مسجد یک جایش صدر است تازه اول دعواست اما اگر همه خواستند متواضع باشند ﴿فهم فی رحمة ..» فرمود فضیلت میدانش به اندازه آسمان و زمین است ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ خب اگر جایی میدان مسابقهاش به اندازه آسمان و زمین باشد دیگر هیچ تزاحمی در کار نیست.
فرمود وقتی وقت شده، فرصت مناسب است درنگ برای چیست؟ کوتاهی برای چیست؟ ﴿سَارِعُوا﴾ سرعت بگیرید همه وسائل که فراهم شده «إِیَّاکَ وَالْعَجَلَةَ بِالْأُمُورِ قَبْلَ أَوانِهَا» چند نسخه هست تسقّط هست، تساقط هست، تثبّط هست تثبّط همان «ثبطّهم الله» هست «تثبیط» با «ث» مثلثه و «طاء» یعنی تأخیر، یعنی زمینگیر کردن «فِیهَا عِنْدَ إِمْکَانِهَا أَوِ اللَّجَاجَةَ فِیهَا إِذَا تَنَکَّرَتْ أَوِ الْوَهْنَ عَنْهَا إِذَا اسْتَوْضَحَتْ فَضَعْ کُلَّ أَمْرٍ مَوْضِعَهُ وَ أَوْقِعْ کُلَّ أَمْرٍ مَوْقِعَهُ» این همان ﴿یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ است.
خب، آدم تا نداند نصاب این کار چیست که نمیتواند تصمیم بگیرد باید کارشناسی کند، مشورت کند، عالِم بشود، عاقل بشود تا بداند کجا باید ساکت باشد، کجا بداند حرف بزند، کجا مبادرت کند، کجا درنگ کند در خطبهٴ 150 هم مشابه این فرمایش را فرمودند آغاز خطبهٴ 150 این است که «وَ أَخَذُوا یَمِیناً وَ شِمَالاً ظَعْناً فِی مَسَالِکِ الْغَیِّ وَ تَرْکاً لِمَذَاهِبِ الرُّشْدِ فَلَا تَسْتَعْجِلُوا مَا هُوَ کَائِنٌ مُرْصَدٌ وَ لَا تَسْتَبْطِئُوا مَا یَجِیءُ بِهِ الْغَدُ فَکَمْ مِنْ مُسْتَعْجِلٍ بِمَا إِنْ أَدْرَکَهُ وَدَّ أَنَّهُ لَمْ یُدْرِکْهُ» فرمود عجله نکنید خیلی از موارد است که انسان شتابان به دنبال کار میرود بعد میگوید ای کاش نبود خب چرا این کار را میکنید کاری که برای فرداست نگویید دیر شد استبطاء نکنید، بطیء نشمارید چیزی که فرصتاش نیامده هنوز وقتش نیامده «وَ لَا تَسْتَبْطِئُوا مَا یَجِیءُ بِهِ الْغَدُ» اینها نموداری از ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ خواهد بود که مسائل علمی و عملی را کنار هم ذکر میکند آن وقت این آیه با آیات دیگر هماهنگ میشود آن ﴿سَنَدْعُ الزَّبَانِیَةَ﴾ هم آیه هیجده سورهٴ مبارکهٴ «علق» است آن ﴿سَوْفَ یُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ﴾ هم سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» است در آن سوره این «یاء» ﴿یُؤْتِ﴾ افتاده یعنی حذف شده است یعنی در کتابت نیامده.
خب، پس بنابراین اینکه فرمود: ﴿وَیَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ﴾ به همین صورت خواهد بود چون انسان عجول است و اما اگر ماورای طبیعت را تقویت بکند دیگر عجلهای در کار نیست و میشود سرعت.
بخش پایانی این است که عجله، صفت انسان است و سرعت، صفت حرکت نه متحرّک و سرعت یک چیز خوبی است که از اوصاف ذات اقدس الهی هم هست خدا سریعالرضاست برای یک عده، خدا سریعالعقاب است برای یک عده دیگر، یا سریعالرضا برای یک عده است، سریعالعقاب برای یک عده است اما عجول نیست خدا چون عجله برای قبل از فرصت است، قبل از وقت است او که سریعالرضاست مؤمنین را هم به سرعت دعوت کرده است سرعت وصف انسان نیست سریع وصف انسان است ولی عجله وصف انسان است میگویند انسان عجله کرده است گرچه با تأملی میشود این عجله را به آن حرکت ارجاع داد ولی معمولاً عجله وصف متحرّک است و سرعت وصف حرکت و سرعت محمود و ممدوح است و عجله مذموم سرّش آن است که سرعت بعد از نصاب است و عجله قبل از نصاب.
«و الحمد لله رب العالمین»
اگر قرآن کریم را نسبت به کتابهای غیرالهی و کتابهای آسمانی دیگر بسنجیم به چه معناست؟
در مسئله اندیشه تا به نصاب برهان نرسد هرگونه پذیرش و باوری خام خواهد بود.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً ﴿9﴾ وَأَنَّ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً ﴿10﴾ وَیَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ وَکَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً﴿11﴾
مطالبی که مربوط به اقوم بودن قرآن کریم بود تا حدودی اشاره شد که اگر این کتاب را نسبت به کتابهای غیرالهی بسنجیم به چه معناست؟ به کتابهای آسمانی دیگر بسنجیم به چه معناست؟ اقوم تعیینی است یا تفضیلی؟ اگر نسبت به کتابهای آسمانی دیگر بسنجیم اگر اقوم تفضیلی است آن مابهالتفاوت آیا تعیینی است یا تفصیلی؟ جهات فراوانی که مربوط به این تعبیر بود گذشت.
یکی از آن جهات راهنماییکننده این بخش آن است که انسان را در اندیشه و انگیزه عاقل میکند هم به عقل عملی، هم به عقل نظری این کریمه ﴿وَیَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ﴾ میتواند وابسته به همین ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ باشد برای اینکه غالب انسانها هم در تصمیمگیری نپختهاند و هم در اندیشه و فکر و باور خاماند. در مسئله اندیشه تا به نصاب برهان نرسد هرگونه پذیرش و باوری خام خواهد بود، در مسئله انگیزه هر اراده و نیّتی وقتی مطابق با عقل و نقل نبود نپخته است هم انسان باید در مسائل علمی به نصاب برهان برسد، هم در مسائل عملی به نصاب حق اکثر مردم اینچنین نیستند هم زودباورند هم زود تصمیم میگیرند این عجله و شتاب قبل از نصاب علمی و عملی در غالب مردم هست آن هدایتی که قرآن کریم به عهده دارد که ﴿یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ میگوید وقتی سلوک علمی دارید به برهان برسان، سلوک عملی دارید به ایقان و اخلاص برسان قبل از اینکه به مرحلهٴ یقین و حجت شرعی برسی چیزی را باور بکنی این خام است این عجله است قبل از اینکه به آن خلوص دسترسی پیدا کنی تصمیم بگیری این عجله است و خام است باید تعاملی بین آن علم و این عمل باشد یعنی وقتی مرکز فرماندهی به نام اراده، تصمیم، نیّت و مانند آن شروع به فعالیت میکند بعد از آن باشد که مرکز اندیشه به نصاب رسیده، اگر انسان چیزی را احساس کرد، تجربه کرد بعد به خیال و واهمه داد همانجا محور باورش شد چنین انسان خیّالِ وهّامی را قرآن به مُختال تعبیر میکند یعنی این تا به دامنهٴ علم رسیده است این خیالاندیش است اما وقتی که به برهان رسید، به جزم رسید با دلیل مطلبی را فهمید این میشود عاقل این در مراحل علمی.
در مراحل عملی هر چیزی را که دلش خواست یا عصبانی شد، غضبناک شد، بیمیل بود محور تصمیم او شهوت یا غضب بود این را میگویند مُختال اما اگر از شهوت و غضب گذشت به آن عقل عملی رسید که «ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان» شد تصمیم را به دست عقل داد این میشود عاقل آنکه ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ همین است که عجله را به سرعت تبدیل میکند عجله برای قبل الوقت است، سرعت برای بعد از وقت کسی که قبل از ظهر دارد نماز میخواند این عجله کرده است چون هنوز وقتش نشده گرچه با قرینه گفته میشود «عجّلوا بالصلاة قبل الفوت وبالتوبة قبل الموت» اما آن با قرینه است نماز قبل الوقت عجله است، نماز اول وقت سرعت است سرعت مورد امر است که فرمود: ﴿وَسَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ﴾ اما عجله هر جا مطرح شد نهی شد چون عجله برای قبل از نصاب است، سرعت برای بعد از نصاب وقتی به نصاب علمی یا نصاب عملی رسید انسان در بخش علم نباید گرفتار شک بشود، در بخش تصمیم نباید گرفتار تردید بشود تردید آن ردّ مکرّر است که بکند یا نکند بعد از اینکه مطلب به آن جزم رسید نه در بخش نظر مجالی برای شک است نه در بخش عمل جا برای تردید اینکه «یقدّم رجلاً و یؤخّر اُخریٰ» معلوم میشود که رهبری او را غضب و شهوت به عهده دارد میترسد نه عقل آنکه ﴿یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ این است. آنگاه تناسب این آیه با آیات قبل هم کاملاً مشخص میشود این یک نکته.
نکته دیگر اینکه موارد فراوانی را مفسّرین مخصوصاً فخررازی چندین مورد ذکر کرده است غالب آنها بر فرض تمامیّتشان بیان مصداقی از مصداقهاست مثلاً چون در این آیه دارد که ﴿خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ﴾ یا ﴿کَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً﴾ گفتند این عجله ناظر به این است که کفار وقتی آیات عذاب و معاد و قیامت را میشنیدند میگفتند ﴿مَتَی هذَا الْوَعْدُ﴾ عجله میکردند این حق است اما بیان مصداقی از مصادیق است یا در همین آیه قبل که ﴿یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً﴾ و ﴿أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ﴾ مثلاً ﴿عَذَاباً أَلِیماً﴾ میگویند ﴿مَتَی هذَا الْوَعْدُ﴾ یا میگفتند که پس آن بشارت و این انذار کجاست؟ این شتاب بیموقع است که فرمود: ﴿وَکَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً﴾ یا در جریان ولایت حضرت امیر(سلام الله علیه) که آن شخص گفت ﴿إِن کَانَ هذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ و ﴿سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ﴾ این مصداقی از مصادیق عجول بودن انسان است هیچکدام از آنها نمیتواند تمام مدار این آیه نورانی باشد این آیه نورانی درباره اکثری انسانهاست که اینها هم خوشباورند هم زود تصمیم میگیرند اینکه در بعضی از تعبیرات دینی ما آمده است که «کفی بالمرء کذباً أن یحدّث بکلّ ما سمع» در دروغ هر انسان همین بس که همین که چیزی را شنید نقل میکند قبل از تحقیق این ﴿إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ﴾ برای همین است دیگر.
خب، فرمود: ﴿أَن تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَی مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ﴾ کذا و کذا. اینکه فرمود: «کفی بالمرء کذباً أن یحدّث بکلّ ما سمع» هر چه را شنید نقل بکند یعنی از گوش به دهن و از دهن به گوش این وسطها به عقل مجال فکر نمیدهد هر چه شنید نقل میکند فرمود این درست نیست، خب این شتابزدگی در کار است. بنابراین انسان را هم عالم میکند هم عاقل.
پرسش:...
پاسخ: نه خب، آن نه مربوط به حمل امانت است.
خب، بنابراین اینگونه از آیات که دارد انسان عجول است مذمّت میکند و راه عاقل شدن او را هم ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ اقوم بودنش این است که در مسائل اندیشه و علم تا به جزم نرسیدی چیزی را باور نکنی در مسائل عملی هم تا چیزی مسلّم نشد که خیر است و خالص است اقدام نکنی هم آن باورِ علمی هم این اقدامِ عملی باید عاقلانه باشد این راه قرآن است مشورت کنید، فکر کنید، برهان کنید ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ مکرّر در مکرّر فرمود گوش مسئول است، زبان مسئول است، دل مسئول است تا عالم نشدید باور نکنید، حرف نزنید.
یک بیان نورانی مرحوم کلینی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد به مناسبتی آن حدیث شریف چندین بار در همین بحثهای تفسیری خوانده شده وجود مبارک حضرت فرمود: «إنّ الله حصّن» أو «حضّ» أو «خصّ عباده بآیتین» چند طور این حدیث نورانی قرائت شده فرمود خدای سبحان انسان را در یک مدار بسته نگه داشت دو طرفش سیم خاردار است این طرف میخواهد برود سیم خاردار است، آن طرف میخواهد برود سیم خاردار است این وسط باید زندگی کند فرمود طبق دو آیه دو طرف جامعه انسانی را با سیم خاردار بست «خصّ عباده بآیتین» یکی اینکه از این طرف بخواهد برود باور کند جلویش را میگیرند تا یقین پیدا نکردی باور نکن از آن طرف میخواهد تکذیب کند، نفی کند جلویش را میگیرند تا دلیل نداشتی تکذیب نکن آن وقت دوتا آیه را هم بیان میکنند یکی ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ یکی هم دارد ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ﴾ فرمود میخواهی چیزی را نفی کنی آنجا سیم خاردار است با دلیل نفی کن تکذیب بیدلیل، تصدیق بیدلیل با ایمان سازگار نیست میخواهی تصدیق کنی با دلیل، تکذیب کنی با دلیل فرمود: «ان الله سبحانه و تعالی خصّ عباده» علی قرائة «حضّ» تحضیض کرده، ترغیب کرده «عباده علی قرائة ثالثة» «حصّن عباده» در دو حِصن در دو قلعه و دِژ این را بست این طرف بخواهد برود بسته است، آن طرف بخواهد برود بسته است یک انسان دهنباز جلویش باز است دیگر فوراً تصدیق میکند، فوراً تکذیب میکند، فوراً باور میکند، فوراً مینویسد، فوراً میگوید فرمود ذات اقدس الهی مؤمن را در یک مدار بسته تربیت کرده این میشود ﴿یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ فرمود میخواهی چیزی را تکذیب بکنی عیب ندارد ولی دلیلش را بیاور، اگر کسی بیدلیل تکذیب کرده مشمول این کریمه است ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ﴾ تصدیق بیدلیل مشمول آیه سورهٴ «اسراء» است که ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾ خب این میشود ﴿یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾.
اگر کسی شتابزده، بدون تحقیق تصدیق کرد ﴿یَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ﴾ میشود، شتابزده بدون تحقیق تکذیب کرد این هم همین طور میشود این ﴿یَدْعُ﴾ گرچه خیلیها به تعبیر سیدناالاستاد وجوه فراوانی را برای آن ذکر کردند بعضیها از متأخرین میگویند این جزء پیچیدهترین آیه است برای اینکه ﴿یَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ﴾ این یعنی چه؟ انسان دعا میکند شرّ خود را مثل دعای خیر این یعنی چه؟ بعضی گفتند که وقتی انسان عصبانی شد مرگ خود، مرگ فرزندان خود، سقوط خود را از خدا میخواهد این آیه به این عظمت و جلال را بر آن معنا حمل کردند.
خب، ﴿یَدْعُ﴾ یعنی «یطلب» اولاً این ﴿یَدْعُ﴾ اصلش «یدعوا» با «واو» هست دلیلی هم بر جزم و سقوط «واو» نیست و دلیلی هم بر ترک «واو» در کتابت نیست حالا چون قرآن رأساً مهجور در حوزهها بود و متأسفانه هنوز هست هنوز این بحث فقهی روی آن نشده که ما قرآن را چطور بنویسیم حتماً باید طوری بنویسیم که بچههایمان نتوانند بخوانند، توده مردم فارسیزبان نتوانند بخوانند، حتماً باید آن «الف» را کوچک بنویسیم این دردی است، خب چرا با خطّ نستعلیق ننویسیم عروس خطها خط نستعلیق است چه کسی گفته قرآن را حتماً باید آن طور بنویسیم، حتماً باید طوری که طه عثمان نوشته بنویسیم خب طرزی بنویسیم که خودمان، بچههایمان، زنهایمان، دخترانمان، همین مردم شیرینزبان فارسی بتوانند بخوانند دیگر چون این بحث نشده همه میترسند بحث، بحث فقهی است که «هل تجود کتابة القرآن بالنسخ أو النستعلیق أو الکذا أو الکذا أم لا» که این را یک فقیه باید فتوا بدهد همین اینها میهرساند هم آنها میترسند لذا طوری نوشته میشود که غالباً نمیتوانند بخوانند با اینکه وظیفه رسمی همه ما این است که در خدمت این کتاب باشیم حداقل روزی پنجاه آیه بخوانیم.
خب، این «واو» دلیلی بر حذفش نیست میشود این را نوشت چون مجزوم نیست نظیر ﴿سَوْفَ یُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ﴾ آخر آنجا «یاء» چرا حذف شده؟ ﴿یَوْمَ یُنَادِ الْمُنَادِ﴾ ، خب «ینادی» باید باشد نه «یناد» این «یاء» چرا حذف شده؟ ﴿سَنَدْعُ الزَّبَانِیَةَ﴾ آن «واو» چرا حذف شده؟ آن ﴿فَلْیَدْعُ نَادِیَهُ﴾ چون «لام» امر دارد جزم دارد اما ﴿سَنَدْعُ﴾ این «واو» چرا حذف شده، چرا باید نوشته نشود؟ مکتوب این است «سندعُ» با ضمّه نوشته شده نه با «واو» ﴿یَوْمَ یُنَادِ الْمُنَادِ﴾ «یاء» حذف شده ﴿سَوْفَ یُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ﴾ «یاء» حذف شده در مقام بحث ما هم «واو» حذف شده ﴿یَدْعُ﴾ اصلش «یدعوا» است اینجا نه دلیل بر نصب است، نه دلیل بر جزم است، نه دلیل بر چیز دیگر است که «واو» حذف بشود.
به هر تقدیر ﴿یَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ﴾ آن بیان پنج، شش وجهی که جناب فخررازی ذکر کرده است اینها قبول دارند که هیچکدام از اینها نمیتواند پیام اصلی آیه باشد، خب هر کدام از اینها میتواند مصداقی از مصادیق آیه باشد.
اما آن بیان لطیف سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) میتواند یک بیان خوبی باشد. ایشان فرمودند انسان شبانهروز نیازمند است برای اینکه ﴿أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ﴾ و نیاز به دیگری هم ندارد فقط نیاز به ذات اقدس الهی دارد چون فقیر محتاج غنی است نه محتاج فقیر دیگر این دو، منتها در تطبیق اشتباه میکند سه به دنبال زید و عمرو میرود. پس سراسر جهان سؤال است این مسئله هم اختصاصی به انسان ندارد ﴿یَسْئَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ این آیه نورانی سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» صدر و ذیلش مربوط به سؤال و جواب جهانی است ﴿یَسْئَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ خب چه چیزی؟ ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾ چرا ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾ برای اینکه کلّ یوم سائلین زیادند این﴿یَوْمٍ﴾ نه در قبال لیل است نه صلات یوم، نه مجموعهٴ شبانهروز است به نام صلات یومیه این ﴿یَوْمٍ﴾ یعنی لحظه نه یعنی لحظه بلکه ظهور در هر ظهوری او شأن تازه دارد برای اینکه سؤال هر لحظه است میلیاردها میلیارد موجود هر لحظه از او چیز میخواهند نه تنها هفت میلیارد بشر ﴿یَسْئَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ چون سؤال دائمی است، دائمالسؤالاند او هم «دائم الفیض علی البریه» است مگر میشود موجودی در لحظهای در تخوم بحار الی عنان السماء یک لحظه از خدا چیز نخواهد اینکه فرض ندارد که، پس هر موجودی دائماً سؤال میکند او هم «دائم الفیض علی البریه» است فیضش هم قطع نمیشود «وکلّ منّه قدیم».
حالا انسان چه سهمی دارد آنها عاقلاند و عقلشان در این است که موجودی که بخواهد از ذات اقدس الهی برگ بخواهد، ثمر بخواهد، سایه بخواهد، بهار میخواهد زمستان وقت خوابش است میگوید الآن این درخت میگوید من باید بخوابم بهار که شد از خدا چیز طلب بکنم عجله نکنم این انسانی که به دنبال حرام میرود یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) است فرمود اینها روزیِ حلالشان مقدّر شده به دنبال آن نمیروند به دنبال یک چیز نقد میروند.
همان داستانی که حضرت به آن ساربان فرمود یا به آن شخص فرمود این شتر را دمِ مسجد نگه دار من نماز میخوانم برمیگردم و آن شخص مَهار این شتر را و افسار این شتر را گرفت سرقت کرد بُرد به بازار سرّاجها بفروشد به چند درهم وجود مبارک حضرت که نمازش تمام شد برگشت فرمود همین چند درهم را من میخواستم به او بدهم این چند دقیقه فرصت نکرد، مهلت نداد رفته سرقت کرده همه آنها در بارها مخصوصاً در سورهٴ مبارکهٴ «هود» به عرضتان رسید که خدا میفرماید تمام موجودات عائله من هستند من همه مار و عقرب را در نظر دارم برای آنها روزی فراهم کردم هیچکدام از قلم من نیفتاده ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا﴾ اما اینها برای چیزی که برای بعدها معلوم نیست آیا استفاده میکنند یا نمیکنند شتابزده به دنبال ربا و ریا و رشوه و رانت و امثال ذلک میروند. فرمود شما عائله من هستید مگر میشود موجودی دریایی، صحرایی، هوایی عائله خدا نباشد فرمود من متعهّدم روزی شما را تأمین کنم ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا﴾ ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً﴾ ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِیثاً﴾ «من أحسن من الله حدیثا» فرمود اینها به دنبال چیزی میروند اولاً معلوم نیست رزق آنها باشد آنکه آدم نگه میدارد برای ورثه که رزق آدم نیست آنها یک وِیل و وبال دیگر است فرمود این به دنبال حرام که میرود شتابزده میرود صبر نمیکند من از راه حلال او را تأمین بکنم که اکثری مردم این طورند در روزی این طور است، در سِمت این طور است، در سایر شئون هم همین طور است.
مطلب دیگر این است که کلمه انسان تقریباً نزدیک شصت بار بیش از پنجاه بار در قرآن کریم با مذمّت ذکر شده انسان عجول است، انسان ظلوم است، انسان جهول، انسان قتور است ﴿کَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ .
خب، این مذمّتهای فراوان بیش از پنجاه موردی که قرآن ذات اقدس الهی درباره انسان کردند این انسانی که ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ که نیست این انسان را فرمود دو بخش دارد ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ﴾ این یک، ﴿فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ دو. آن روحش خلیفةالله است، به فطرت برمیگردد، به ماورای طبیعت برمیگردد تمام مدحهای قرآن ناظر به این بخش فطری انسان است او کریم است، او خلیفةالله است، او متقرّب الی الله است کذا و کذا تمام نقصهای بیش از پنجاه مورد قرآن به همین طبیعت او به طِین او، به گِل او، به گِل فکر کردن او، به گِل نشستن او برمیگردد اینکه طبیعی فکر میکند ﴿کَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ﴾ دنیا وضعش این است از دنیا به عاجلهای نقل کردند دنیادوست عجول خواهد بود فرمود: ﴿کَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ﴾ و ﴿الْآخِرَةِ خَیرٌ﴾ و کذا و کذا و کذا «منهم من یرید العاجلة و منهم من یرید الآخرة» آنکه عاجلهپسند است، طبیعتزده است و طبیعتگراست ﴿وَکَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً﴾ آنکه آخرتمنش است به فراطبیعت توجه کرده خلیفةالله است، از کرامت برخوردار است با صبر و تأنّی کار میکند.
فتحصّل انسان عجول انسان دنیاطلب است در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بعد از چند آیه دنیا را به عنوان عاجله یاد میکند و در برابر آخرت آیه هیجده همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که در پیش است فرمود: ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاَهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً ٭ وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَی لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُوراً﴾ هر کسی دنیامدار است میشود عجول، هر کسی آخرتمدار است میشود عاقل و صبور اکثری انسانها چون در تصمیمگیریشان، در اندیشه و انگیزه خاماندیشاند و خامخواه فرمود: ﴿وَکَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً﴾ غالباً این طورند و اگر به آن مقام پختگی برسد تطبیق بکنند با موازین عقل و نقل دیگر عاقلاند و آخرتطلباند و به موقع.
یک بیان نورانی از وجود مبارک حضرت امیر هست که فرمود در همان نامه معروف که شما هیچ چیزی را قبل از رسیدن نخواهید و بعد از رسیدن هم کوتاهی نکنید در نامه 53 نهجالبلاغه که مرقوم فرمودند اینچنین آمده است «وَ إِیَّاکَ وَالْعَجَلَةَ بِالْأُمُورِ قَبْلَ أَوانِهَا» قبل از اینکه کار به نصابش برسد، به فرصت برسد شما شتاب نکنید «أَو التَّسَقُّطَ فِیهَا عِنْدَ إِمْکَانِهَا أَوِ اللَّجَاجَةَ فِیهَا» «ثبط» با «ثاء» مثلثه و «طاء» یعنی کُندی همان معنی «بط» را میدهند «ثبطّهم الله» یعنی خدا اینها را «أخرهم الله» فرمود وقتی وقتش شده چه تأخیر میاندازید اینجا جای سرعت است برای اینکه وقتی وقت شد هیچ تصادفی، هیچ تمانعی، هیچ تزاحمی در کار نیست دستور سرعت هم که داده شده ﴿سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ﴾ در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید فرمود در میدان فضایل، میان مسابقه ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ حالا به شما گفتند در میدان مسابقه سبقت بگیرید میدانی که مساحتش به اندازه آسمان و زمین است جا برای تصادف نیست، جا برای تزاحم نیست، جا برای سقوط نیست، جا برای دستانداز نیست ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ چنین جایی را گفتند سرعت بگیرید نه شما مزاحم کسی حالا فرض کنید همه مردم خواستند باتقوا باشند، متواضع باشند هیچ تزاحمی نیست اما در این مسجد دو نفر خواست متکبّر باشد آن وقت اول دعواست که چه کسی بالا بنشیند اگر وارد یک شبستان وسیع شدید دوتا آدم متکبّر گرفت اینکه دوتا شاه در یک اقلیم نگنجند همین است دیگر بالأخره یک مسجد یک جایش صدر است تازه اول دعواست اما اگر همه خواستند متواضع باشند ﴿فهم فی رحمة ..» فرمود فضیلت میدانش به اندازه آسمان و زمین است ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ خب اگر جایی میدان مسابقهاش به اندازه آسمان و زمین باشد دیگر هیچ تزاحمی در کار نیست.
فرمود وقتی وقت شده، فرصت مناسب است درنگ برای چیست؟ کوتاهی برای چیست؟ ﴿سَارِعُوا﴾ سرعت بگیرید همه وسائل که فراهم شده «إِیَّاکَ وَالْعَجَلَةَ بِالْأُمُورِ قَبْلَ أَوانِهَا» چند نسخه هست تسقّط هست، تساقط هست، تثبّط هست تثبّط همان «ثبطّهم الله» هست «تثبیط» با «ث» مثلثه و «طاء» یعنی تأخیر، یعنی زمینگیر کردن «فِیهَا عِنْدَ إِمْکَانِهَا أَوِ اللَّجَاجَةَ فِیهَا إِذَا تَنَکَّرَتْ أَوِ الْوَهْنَ عَنْهَا إِذَا اسْتَوْضَحَتْ فَضَعْ کُلَّ أَمْرٍ مَوْضِعَهُ وَ أَوْقِعْ کُلَّ أَمْرٍ مَوْقِعَهُ» این همان ﴿یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ است.
خب، آدم تا نداند نصاب این کار چیست که نمیتواند تصمیم بگیرد باید کارشناسی کند، مشورت کند، عالِم بشود، عاقل بشود تا بداند کجا باید ساکت باشد، کجا بداند حرف بزند، کجا مبادرت کند، کجا درنگ کند در خطبهٴ 150 هم مشابه این فرمایش را فرمودند آغاز خطبهٴ 150 این است که «وَ أَخَذُوا یَمِیناً وَ شِمَالاً ظَعْناً فِی مَسَالِکِ الْغَیِّ وَ تَرْکاً لِمَذَاهِبِ الرُّشْدِ فَلَا تَسْتَعْجِلُوا مَا هُوَ کَائِنٌ مُرْصَدٌ وَ لَا تَسْتَبْطِئُوا مَا یَجِیءُ بِهِ الْغَدُ فَکَمْ مِنْ مُسْتَعْجِلٍ بِمَا إِنْ أَدْرَکَهُ وَدَّ أَنَّهُ لَمْ یُدْرِکْهُ» فرمود عجله نکنید خیلی از موارد است که انسان شتابان به دنبال کار میرود بعد میگوید ای کاش نبود خب چرا این کار را میکنید کاری که برای فرداست نگویید دیر شد استبطاء نکنید، بطیء نشمارید چیزی که فرصتاش نیامده هنوز وقتش نیامده «وَ لَا تَسْتَبْطِئُوا مَا یَجِیءُ بِهِ الْغَدُ» اینها نموداری از ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ خواهد بود که مسائل علمی و عملی را کنار هم ذکر میکند آن وقت این آیه با آیات دیگر هماهنگ میشود آن ﴿سَنَدْعُ الزَّبَانِیَةَ﴾ هم آیه هیجده سورهٴ مبارکهٴ «علق» است آن ﴿سَوْفَ یُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ﴾ هم سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» است در آن سوره این «یاء» ﴿یُؤْتِ﴾ افتاده یعنی حذف شده است یعنی در کتابت نیامده.
خب، پس بنابراین اینکه فرمود: ﴿وَیَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ﴾ به همین صورت خواهد بود چون انسان عجول است و اما اگر ماورای طبیعت را تقویت بکند دیگر عجلهای در کار نیست و میشود سرعت.
بخش پایانی این است که عجله، صفت انسان است و سرعت، صفت حرکت نه متحرّک و سرعت یک چیز خوبی است که از اوصاف ذات اقدس الهی هم هست خدا سریعالرضاست برای یک عده، خدا سریعالعقاب است برای یک عده دیگر، یا سریعالرضا برای یک عده است، سریعالعقاب برای یک عده است اما عجول نیست خدا چون عجله برای قبل از فرصت است، قبل از وقت است او که سریعالرضاست مؤمنین را هم به سرعت دعوت کرده است سرعت وصف انسان نیست سریع وصف انسان است ولی عجله وصف انسان است میگویند انسان عجله کرده است گرچه با تأملی میشود این عجله را به آن حرکت ارجاع داد ولی معمولاً عجله وصف متحرّک است و سرعت وصف حرکت و سرعت محمود و ممدوح است و عجله مذموم سرّش آن است که سرعت بعد از نصاب است و عجله قبل از نصاب.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است