display result search
منو
تفسیر آیات 26 تا 30 سوره اسراء

تفسیر آیات 26 تا 30 سوره اسراء

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 47 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 26 تا 30 سوره اسراء"
خداوند متعال در مسائل خانوادگی احترام به پدر و مادر را کنار مسئله توحید ذکر فرمود‌ه‌اند
یک وقت انسان ندارد به مسکین و ابن سبیل انفاق کند؛ وظیفه‌اش چیست.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیرًا ﴿26﴾ إِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطینِ وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا ﴿27﴾ وَ إِمّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَیْسُورًا ﴿28﴾ وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا ﴿29﴾ إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبیرًا بَصیرًا﴿30﴾

بعد از اینکه در مسائل خانوادگی احترام به پدر و مادر را کنار مسئله توحید ذکر فرمود به سایر مسائل مربوط به اقربا و ارحام پرداخت جریان احترام پدر و مادر و حرمت عقوق یک بحث مبسوطی داشت اما چون مقداری از این مسائل در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» قبلاً گذشت در سورهٴ «نساء» آیه 36 به این صورت بود ﴿وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا﴾ آنجا مسئله وجوب احترام و حرمتْ نگهداری والدین از یک سو و حرمت عقوق که از معاصی بزرگ است از سوی دیگر مطرح شد در این بحث یعنی سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» به صورت مبسوط درباره عقوق والدین و حقوق والدین سخنی به میان نیامده گذشته از اینکه محذور تعطیل طولانی محرم هم نگذاشت که آن بحث را ما ادامه بدهیم اگر مسائلی مانده باشد در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» و مانند آن که دارد ﴿وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفًا﴾ به خواست خدا آنجا مطرح می‌شود اما اینکه فرمود: ﴿وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ﴾ کیفیت ایتا و اگر یک وقتی کسی توان ایتا نداشت حکمش چیست اینها را دارد مشخص می‌کند اصل انفاق را در آیه ﴿وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ﴾ بیان فرمود کیفیت آن را و حالتی که انسان ندارد تا انفاق کند اینها را هم مشخص کرد فرمود: ﴿وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیرًا﴾ این کلمه تبذیر در قرآن کریم فقط در همین دو آیه استعمال شده است ﴿وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیرًا ٭ إِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطینِ وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا﴾ خب حالا یک وقت است انسان ندارد که انفاق کند به مسکین و ابن سبیل این وظیفه‌اش چیست اگر دارد چه مقدار و چطور انفاق کند و اگر ندارد چطور این احکام را در این دو آیه بیان فرمود اگر دارد می‌خواهد انفاق کند آن را فرمود: ﴿لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ﴾ اگر ندارد هم در این آیه بیان فرمود: ﴿وَ إِمّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ﴾ بالأخره انسان بعد از آمدن امر ایتای ذی القربی ایتای مسکین و ابن السبیل یا دارد یا ندارد اگر نخواهد امتثال کند که گرفتار آیات دیگر می‌شود اگر خواست انفاق کند نباید بسط تام داشته باشد نباید قبض تام داشته باشد خیلی کوتاه و اگر هم ندارد ﴿إِمَّا تُعْرِضَنّ﴾ پس این پنج شش مطلب است که باید در محور انفاق مطرح بشود برای اینکه ایتا که می‌خواهد بکند زیاد بخواهد ایتا کند بیجا بخواهد مصرف کند این‌‌چنین نیست یک وقت است که انسان بیجا مصرف می‌کند حق ذی القربی را نمی‌دهد درباره خودش زیاد مصرف می‌کند یا درباره جاهای دیگر بیجا مصرف می‌کند شما ببینید بعضی الآن هم همین طورند بعضیها با اینکه خودشان مثلاً سید بودند و لذا اینها را می‌شناسید چون خودشان عقیم بودند به جای اینکه مالش را وقف بکند به مثلاً دارالایتامی امثال ذلک وقف یک سگی کرد که در خانه‌اش بود همین است دیگر کسی که اهل عاطفه نیست اهل رعایت آبا و اجداد نیست اهل اولاد نیست همان طوری که در غرب الآن گرفتار همین‌اند آن کمبود عاطفه‌شان را با سگ و گربه دارند حل می‌کنند بالأخره این یک پیرزن یا پیرمرد در دوران سالمندی عاطفه را نمی‌تواند و نمی‌داند چطور باید ارضاع کند یک قلاده سگ را به همراه دارد یا گربه را ما در و دیوار این حرم را باید ببوسیم اینها ما را آدم کردند و اگر خدای ناکرده نبود این حرفها ما هم مثل آنها می‌شدیم فرمود بیجا مصرف نکنید یک، بجا مصرف بکنید دو، جایش هم والدین است و ذی القربی است و مسکین است و ابن السبیل خب اسراف تندروی است و تبذیر لغتاً اینها مرادف هم نیستند لغتاً در آن روز ریشه یابی شده بذر وقتی بیجا بپاشند روی سنگ بپاشند روی سنگلاخ بپاشند روی کویر بپاشند می‌گویند تبذیر یعنی بذر را بیجا پاشاند اسراف یعنی از حد گذشتن اینها لغتاً مرادف هم نیستند ولی اتحاد مصداقی ممکن است داشته باشند خب فرمود: ﴿وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیرًا﴾ برای اینکه مبذرین اخوان الشیاطین‌اند در حالی که مؤمنون با یکدیگر برادرند ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ اما مبذر اخوان جزء اخوان مؤمنین نیست جزء اخوان شیاطین است و شیطان هم کافر است کفر اعتقادی بیان شد کفر عملی بیان شد احکامش گذشت حالا اگر کسی نداشت چه بکند اگر داشت و خواست بدهد چه بکند پس ندادن ممنوع است حالا که بخواهد اهل إعطاست نداشته باشد چه کند داشته باشد چطور اعطا کند فرمود اگر کسی اهل إعطاست ولی ندارد بدهد ﴿وَ إِمّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ﴾ نه برای اینکه نه نمی‌خواهی بدهی برای اینکه از بحث گذشت و می‌خواهی بدهی اینکه اعراض می‌کنی چون نداری ﴿وَ إِمّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ﴾ برای اینکه خودت مشکل مالی داری در صدد تحصیل مالی ﴿وَ إِمّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوها﴾ خودت امیدواری که روزی الهی به تو برسد رحمت الهی به تو برسد که مشکل خودت را حل بکنی و در کنار این بتوانی مشکل دیگران را حل بکنی این شخصی که آمده چیزی از شما خواسته شما نداری بدهی و معذوری این مسئله اخلاقی را رعایت کنید ﴿فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَیْسُورًا﴾ بگو خدا برکت بدهد خدا عطا بکند فرصت دیگر جبران می‌کنم و مانند آن خب این برای آن است که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» گذشت آنها که اهل انفاق نیستند وقتی که کمکی به کسی نمی‌کنند با بدرفتاری او را رها می‌کنند این گروه که با بدرفتاری مستمندان را رها می‌کنند همین که یک نیازمندی به اینها مراجعه کرد اولاً چهره آنها عبوس می‌شود بعد نیمرخ برمی‌گردند به حالت بی‌‌ اعتنایی بعد کلاً پشت می‌کنند پس اول نشانه بی‌‌ مهری در چهره اینهاست در پیشانی اینهاست یک، بعد خودشان را کج می‌کنند نیمرخ با او تمام رخ نگاه نمی‌کنند حرف نمی‌زنند دو، بعد هم پشت می‌کنند این سه، در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» این بحث مفصل گذشت که چرا این سه جا را داغ می‌کنند در سورهٴ «توبه» آنها که اهل اکتناز‌اند زراندوز‌اند سرمایه را فراهم می‌کنند به مستمندان نمی‌دهند فرمود اینها را ﴿فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیمٍ﴾ ﴿الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیمٍ﴾ اما این عذاب الیم را تبیین کرده فرمود چه وقت ما اینها را به عذاب الیم گرفتار می‌کنیم و چطور عذاب الیم می‌کنیم آن روزی که یوم آن روزی که ﴿یُحْمی عَلَیْها فی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ﴾ یک، ﴿وَ جُنُوبُهُمْ﴾ دو، ﴿وَ ظُهُورُهُمْ﴾ سه، «کَی» داغ کردن این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در خطبه نهج‌البلاغه است که فرمود اگر مواعظ و نصایح در شما اثر نکرد ما ناچاریم سرانجام دست به یک کار تند بزنیم در آخر آن خطبه حضرت فرمود: «آخر الدواء الکی» یعنی داغ کردن این یک طب سابق هم همین طور بود دیگر وقتی دارو و آن مرهم و اینها اثر نمی‌کرد داغ می‌کردند آن بزرگوار هم که گفت «علاج کیْ کنمتغ نه علاج کی کنم «علاج کی کنمت آخر الدواء الکی» از همین خطبه گرفته است حضرت فرمود سرانجام بالأخره ناچاریم «کی» بکنیم دیگر داغ بکنیم این «کی» و داغ کردن در همین قسمت مطرح است فرمود ما اول پیشانی اینها را داغ می‌کنیم برای اینکه اینها با چهره عبوس به مستمندان نگاه می‌کردند بعد هم با بی‌‌ اعتنایی صورت برمی‌گرداندند بعد با بی‌‌ اعتنایی تمام بدن برمی‌گشتند ما این سه جا را داغ می‌کنیم برای اینکه این سه جا مورد بی‌‌ اعتنایی است دیگر ﴿یوم یُحْمی عَلَیْها فی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ﴾ اول ﴿وَ جُنُوبُهُمْ﴾ یعنی پهلو دوم ﴿وَ ظُهُورُهُمْ﴾ سوم فرمود این کار را نکنید برای اینکه آن داغ کردن به انتظار شماست اگر ندارید واقعاً که ﴿ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ﴾ است ﴿فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَیْسُورًا﴾ که او را ناراضی برنگردانید چون خودش مشکل مالی دارد آن وقت مشکل اخلاقی هم پیدا کند مشکل روانی هم پیدا کند که هیچ مصلحت نیست خب بعد فرمود این وظیفه کسی است که در صدد امتثال هست منتها ندارد عطا بکند برخیها که جناب قرطبی در جامع از آنها نقل کرده است گفت این تعبیر که اگر ندارید ﴿وَ إِمّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوها﴾ این ناظر به آن است که یک عده‌ای عازم جبهه بودند آمدند حضور حضرت به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) امکان تجهیز نداشت که به آنها سلاح بدهد و وسیله نقلیه بدهد تا اینها بروند به میدان جنگ اینها اشک ریزان ناامید داشتند برمی‌گشتند در چنین فضایی آیه نازل شد که اگر شما ندارید به اینهایی که برای جبهه رفتن آمدند حضور شما ﴿فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَیْسُورًا﴾ تحلیل کنید دل اینها را به دست بیاورید دعا کنید تا اینها ناامید و گریان برنگردند آن را در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیه 92 به این صورت بیان فرمود آیهٴ 91 سورهٴ «توبه» این است که ﴿لَیْسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی الْمَرْضی وَ لا عَلَی الَّذینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ﴾ اینها که ندارند بروند جبهه حرجی بر اینها نیست یا نمی‌توانند ﴿إِذا نَصَحُوا لِلّهِ وَ رَسُولِهِ﴾ اما آنها که قدرت بدنی دارند و آمدند از شما کمک مالی بخواهند و شما نداشتید اینها در حالی که مشتاق به جبهه‌اند اشک‌ریزان دارند برمی‌گردند قرطبی در جامع نقل می‌کند که برخیها گفتند که این آیه ﴿وَ إِمّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ﴾ ناظر به این گروه است ﴿وَ لا عَلَی الَّذینَ إِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ اینها خیلی اشک می‌ریزند نه تدمع نه اینکه چشمشان اشک و دمع می‌ریزد یک وقت است آدم اشک می‌ریزد خب می‌گویند «دمعت العین» و «العین تدمع» و مانند آن یک وقت آن‌قدر اشک می‌ریزد که تمام این اشک شبکه چشم را پر می‌کند یک، با هم می‌ریزد دو، گویا چشم ریخته است سه، اینها را می‌گویند «فازت الدموع» «فازت العیون» وگرنه آن «فازت الدموع» غیر از این «فازت العیون» است در این آیات دارد که چشمش دارد جاری می‌شود نه اشکش «تفیض اعینهم» نه «تفیض دموعهم» این «قتیل العبرات» هم همین طور است وجود مبارک سید الشهدا(سلام الله علیه) «قتیل العبرات» است از همین سنخ است فرمود این اشکهای عادی کافی نیست یک وقت است انسان چشمش تر می‌شود با یک دستمال پاک می‌کند اینها نه آن‌قدر باید اشک ریخته بشود که کل شبکه را پر کند و بریزد در صورت مثل آبشار که این صورت بشود معبر این اشک عبور کند کل این صورت را بگیرد تا بشود عبرات وگرنه او قتیل یک قطره اشک نیست قتیل العبرات است این گونه از دموع و اشکها را می‌گویند عبرات خب فرمود اینها که ندارند به جبهه بروند و از شما خواستند و شما هم امکان تجهیز نداشتید ﴿تَوَلَّوْا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ نه تدمع این‌قدر اشک می‌ریزند که گویا چشمشان دارد می‌آید پایین در چنین فضایی آیه نازل شد که اینها را با مهربانی با مودت با غیر قول میسور راضی کنید البته این هم می‌تواند یکی از مصادیق باشد اما صدر و ساقه این آیات سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» مسائل مالی و انفاق ذی القربی و انفاق مسکین و انفاق ابن‌السبیل و اینها را به همراه دارد اینها تقریباً مصداق روشن این آیه هستند خب ﴿وَ إِمّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَیْسُورًا﴾ حالا اگر داری و می‌خواهی انفاق کنی پس اگر نداری حکمش آن است اگر داری حد وسط را رعایت کن ﴿وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا﴾ این جریان دست بسته یا دست به گردن این کنایه از قبض تام است یهودیها می‌گفتند که ـ معاذ الله ـ ذات اقدس الهی که جهان را آفرید دیگر کاری به عالم ندارد تفویض به این معناست که ـ معاذ الله ـ خدا کار را به فرشته‌ها یا انسانهای دیگر واگذار کرده است خودش بیکار است فقط در قیامت حسابرسی می‌کند این سخن تفویض در نظام تکوین باطل است و قول برخی از یهودیهاست یا قاطبه یهودیها آیه 64 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که قبلاً بحث شد این بود ﴿وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدیهِمْ﴾ اینها دستشان بسته باد وگرنه دست خدا باز است ﴿غُلَّتْ أَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ﴾ خدا دست بسته نیست دست باز است منتها حالا هر کسی را برابر مصلحت و حکمت انفاق می‌کند ﴿یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ وَ لَیَزیدَنَّ کَثیرًا مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیانًا وَ کُفْرًا﴾ پس مغلول الید بودن یعنی دست بسته بودن کاری از دست او ساخته نباشد فرمود حالا که داری نه مغلول الید باشد که اعطا نکنی نه مبسوط الید کل البسط باش که هر چه داری بدهی ﴿وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً﴾ حالا که ید داری اگر نداشته بودی آیه قبل بود حالا که داری چرا دستت را می‌بندی ﴿وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ﴾ مثل آدم دستش به گردن بسته که قدرت انفاق ندارد این کار را نکن ﴿وَ لا تَبْسُطْ﴾ آن ید را که حالا داری ﴿کُلَّ الْبَسْطِ﴾ اگر ﴿کُلَّ الْبَسْطِ﴾ کردی زمین‌گیر می‌شوی اهل قعود می‌شوی نشستن می‌شوی اهل قیام و مقاومت و ایستادگی نیستی ﴿فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا﴾ یک کسی که همه امکاناتش را بدهد دیگر زمین‌گیر است چون مال طبق بحث دیروز ملاحظه فرمودید که عامل قیام است این آیه کریمه هم به گذشته مربوط است هم به آینده در آینده که علتش را ذکر می‌کند که به خواست خدا می‌خوانیم که ﴿إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ﴾ اما به گذشته مربوط است برای آنکه توحید در مسئله اعتقادی عدل در مسائل اجتماعی هر دو یک کار را انجام می‌دهند منتها یکی در حوزه کلان یکی هم در حوزه خرد و کوچک همان کاری که توحید می‌کند در کل جهان‌بینی همان کار را عدل می‌کند در حوزه خانوادگی و جامعه و امثال ذلک و آن قیام است همان خطری که شرک به همراه دارد در کلام همان خطر را بی‌‌ عدالتی به همراه دارد در مسائل اجتماعی زیرا در مسائل مربوط به کلام جهان‌بینی قبلاً به این صورت بیان فرمود آیه 22 همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که قبلاً بحث شد این بود که فرمود: ﴿لا تَجْعَلْ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ فَتَقْعُدَ﴾ اگر مشرک شدی زمین‌گیری اهل قیام نیستی برای اینکه پناهگاه نداری در بحثهای دیگر ذات اقدس الهی فرمود که ﴿وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا﴾ «ملتحد» یعنی سنگر فرمود غیر از عنایت الهی شما سنگرگاه ندارید به چه کسی می‌خواهید تکیه کنید آن لحد آن کنار که آدم در گوشه‌اش می‌آرمد اگر کسی بتواند به آن گوشه پناهنده بشود می‌گویند «التحد» یعنی کنار رفت و نجات پیدا کرد فرمود این ملتحد هم اسم مکان است بدون توحید الهی شما پناهگاه ندارید ملتحد ندارید سنگر ندارید خب آدم می‌شود زمین‌گیر پس مشرک در کل جهان‌بینی در کار کلان زمین‌گیر است کسی که غیر عادل است اهل افراط یا تفریط است او هم زمین گیر است تاثیر عدل در مسائل اجتماعی مشابه تاثیر توحید در کل جهان است ﴿لا تَجْعَلْ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَخْذُولاً﴾ اینجا هم فرمود: ﴿لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا﴾ ملامت هست حسرت هست در هر دو جا این اهمیت عدل را در کنار اهمیت توحید نشان می‌دهد ﴿وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ﴾ برای اینکه خطرش این است ﴿فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا﴾ این است که فرمود: «لقد بینا فی الکتاب کل شیء» یا ﴿هذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ﴾ همین است یعنی یک مطلبی را که به صورت اعتقادی یا اخلاقی یا فقهی یا حقوقی بیان فرمود این را دلیلش را هم ذکر می‌کند نعم آن احکامی که تعبدی فقه که به آسانی برای توده مردم قابل حل نیست آن را دلیلش را ذکر نمی‌کند می‌فرماید ﴿وَ اللّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ﴾ حالا چرا رمی جمره باید هفت تا باشد در یک جای مخصوص باشد زمان مخصوص باشد این چیزها را واقعاً آدم نمی‌فهمد یا چرا علامت احرام بستن در تلبیه به آن تقلید و نعل آویختن نعل روی گردن این شتر یا قربانی دیگر است این اسراری است که آدم نمی‌فهمد اما این مسائل اخلاقی مسائل اجتماعی مسائل سیاسی مسائل حقوقی اینها را معلل می‌کند می‌فرماید ﴿فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾ خب باز این را بازتر می‌کند می‌فرماید مگر شما نباید متخلق به اخلاق الهی باشید هم دستور این است هم می‌شود این کار را کرد «تخلقوا باخلاق الله» این است این بیان نورانی که در تحف العقول از وجود مبارک امام هشتم(سلام الله علیه) رسیده است هم ناظر به همین اصل است دیگر که مؤمن به مقام ایمان نمی‌رسد «حتی تکون فیه ثلاث خصال سنة من ربه و سنة من نبیه(ص) و سنة من ولیه(ع)» او را به عنوان تمثیل حضرت ذکر فرمود نه تعیین نه یعنی مؤمن فقط در همین یک خصلت باید که سنت الهی را داشته باشد آنجا مسئله کتمان راز که عالم الغیب را حضرت استشهاد می‌کند به عنوان نمونه است فرمود مؤمن باید اوصاف الهی داشته باشد و بحث هم در منطقه ممنوعه نیست یعنی در مقام هویت مطلقه که منطقه ممنوعه است نیست یک، بحث در اکتناه صفات ذاتی که منطقه ممنوعه است نیست دو، این دو منطقه رأساً منطقه ممنوعه است اما ظهور خدا فیض خدا غالب این اسمائی که در جوشن کبیر آمده اینها افعال خداست اوصاف فعلی خداست خدا خودش را معرفی کرده که من این اوصاف را دارم مؤمن هم باید متخلق باشد به اخلاق الهی اینجا هم فرمود ببینید خدا چه کار می‌کند خدا هر چه در مخزنش هست به زید می‌دهد یا ﴿یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ﴾ لمن یشاء حکیمانه کار می‌کند شما هم بنده اویید همین راه را طی کنید این ﴿إِنَّ رَبَّکَ﴾ تعلیل دستور رعایت عدل است ﴿إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ﴾ یعنی لمن یشاء چرا؟ ﴿إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبیرًا بَصیرًا﴾ شما خبیر و بصیر بشوید یک، قبض و بسطتان هم بجا باشد دو، منتها کل البسط نباشد اینکه فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ﴾ نه یبسط کل البسط همه آن چیزها خزاین است به یک نفر بدهد این ‌طور که نیست یبسط یعنی بعضیها را بیشتر می‌دهد بعضیها را کمتر می‌دهد ﴿إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ﴾ یعنی «یقدر الرزق لمن یشاء» این «قَدَرَ یَقدِرُ» نیست «قَدِرَ یقدر» است آن «قَدَرَ یَقدِرُ» به معنای قدرت است که ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ﴾ این «قَدِرَ» است به معنای «ضیّق» تنگ گرفته است ﴿مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ﴾ از همین قبیل است آن هم که در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» آمده است او هم از همین قبیل است آیه 16 سورهٴ مبارکهٴ «فجر» هم از همین قبیل است ﴿وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ﴾ آنجا «قَدَرَ» به فتح هم به کار رفته ﴿فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ﴾ یعنی «ضیق رزقه» این ﴿وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ﴾ یعنی گمان کرد ما تنگ نمی‌گیریم سخت نمی‌گیریم نه ـ معاذ الله ـ گمان کرد که ما قدرت نداریم پیغمبر که چنین گمانی ندارد که خدای سبحان ﴿عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ﴾ است وجود مبارک یونس(سلام الله علیه) گمان کرد که حالا که از شهر فاصله گرفته از امت فاصله گرفته ما فشار نمی‌آوریم بعد ما فشار آوردیم نه اینکه او گمان کرده که ما قدرت نداریم این را هیچ مومنی چنین خیال نمی‌کند فضلاً از نبی ﴿فَظَنَّ أَن لَن نَّقْدِرَ﴾ «ان لن نضیق علیه» و مانند آن نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» آمده است که ﴿فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ﴾ یا در سورهٴ مبارکهٴ «طلاق» آمده است که ﴿وَمَن قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ﴾ آیه هفت سورهٴ مبارکهٴ «طلاق» هم همین است این بحث که بین «قدر» به معنای قدرت با «قدر» به معنای «ضیق» فرق است مبسوطاً در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» گذشت یعنی آیه 26 سورهٴ مبارکهٴ «رعد» این بود ﴿إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ﴾ آنجا فرق بین «قدر» به معنای «ضیق» و «قدر» به معنای قدرت داشتن مبسوطاً گذشت اینجا هم فرمود که ﴿إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ﴾ یعنی «یقدر الرزق لمن یشاء» مشیت الهی بر اساس حکمت است برای اینکه یک حکیم مطلق وقتی براساس اراده کار می‌کند اول حکمت برنامه‌ریزی می‌کند بعد مشیت شروع می‌کند به اجرا این قدرت اجرایی خدا که مشیت اوست مسبوق به قدرت علمی اوست که حکمت اوست آن بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه هم این است که این حکمت را نمی‌شود تغییر داد با هیچ توسلی حکمت خدا عوض نمی‌شود «یا من لا تبدل حکمته الوسائل» ما به هر وسیله‌ای متوسل بشویم به عمود دین که نماز است به آن خود دین و اصل دین و اصل الاصول دین که ربوبیت خداست که گفتیم «فقد جعلت الاقرار بالذنب الیک وسیلتی» ، «یتوسل الیک بربوبیتک» بعد هم ولایت اهل بیت(علیهم السلام) را بخواهیم وسیله قرار بدهیم که خدا ـ معاذ الله ـ کاری را بر خلاف حکمت بکند این شدنی نیست «یا من لا تبدل حکمته الوسائل» پس بنابراین قبض و بسط الهی بر اساس مشیت است یک، مشیت الهی بر اساس حکمت است دو، حکمت الهی هم تغییر ناپذیر است سه، پس ﴿إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ﴾ چرا؟ چون ﴿إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیراً بَصِیراً﴾ خیلی از موارد است که اگر خدای سبحان سخت نگیرد انسان به هلاکت می‌افتد گاهی هم هست که اگر عطا نکند انسان به هلاکت می‌افتد همین کاری را که ذات اقدس الهی درباره خودش دارد به نام سنت الهی همین کار را به خلیفه‌اش که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است آموخت فرمود: ﴿وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ﴾ ﴿وَلاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَی عُنُقِکَ وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾ پس اول ذات اقدس الهی خود را در فصول چندگانه آن سنت‌اش را مشخص کرد بعد در فصل بعدی آنچه را که خودش دارد به پیامبرش آموخت در فصل سوم آنچه را که خودش دارد بالاصاله به خلیفه‌اش داد ثانیاً به مؤمنان عطا می‌کند ثالثاً مؤمنان هم همین راه را دارند بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» همین است دیگر که «عباد الرحمان» را با اوصاف مشخص می‌ستاید به آیهٴ 67 سورهٴ «فرقان» که می‌رسیم به این صورت می‌بینیم ﴿وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذلِکَ قَوَاماً﴾ اینها هم در هسته مرکزی عدل قَوام نه قِوام قَوام دارند معتدل‌اند بین آن افراط و تفریط دارند انفاق می‌کنند خب اینها کسانی‌اند که «مستنةً بسنة نبیک» و پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مستنة به سنت الهی است اول ذات اقدس الهی خود را به عنوان اینکه در هسته مرکزی عدل کار انجام می‌دهد معرفی کرد در مقام فعل بعد پیغمبر بعد هم مومنانی که در همین راستا حرکت می‌کنند ﴿إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذلِکَ قَوَاماً﴾ اصرار قرآن بر تعدیل برای آن است که انسان طبعاً قتور است گرچه فطرتاً سخی است اما طبعاً قتور است بارها فرق بین طبیعت و فطرت را ملاحظه فرمودید روحی را که انسان از طرف ذات اقدس الهی دریافت می‌کند یک وجود ملکوتی است با فضائل همراه است اما چون به طبیعت و طین وابسته است ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ آنچه که به روحی برمی‌گردد فطرت است و فضیلت است آنچه به ﴿خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ﴾ برمی‌گردد همین است بیش از پنجاه مورد قرآن کریم انسان را مذمت کرده انسان هلوع است انسان جزوع است انسان منوع است انسان عجول است ﴿کَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْ‏ءٍ جَدَلا﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که آیاتی که بعد می‌خوانیم آیهٴ صد این است ﴿وَکَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً﴾ «قتور» همین بین در همین سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» که اشاره شد ﴿إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا﴾ «قتر» یعنی کم آورده امساک کرده بخل ورزیده انسان طبعاً و نه فطرتاً حریص، منوع، جزوع، بخیل، قتور است ﴿وَکَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً﴾ این ﴿کَانَ﴾ از همان کان‌هایی است که در کتابهای ادبی در مقدمات ملاحظه فرمودید که منسلخ از زمان است نه اینکه انسانهای قبلی این ‌طور بود انسانهای فعلی یا بعدی این ‌طور نیست نه طبع انسان این ‌طور است فرمود ما اگر همه اموال را هم به انسان بدهیم انسان قتور است آیهٴ صد سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این است ﴿قُل لَوْ أَنتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الِأَنفَاقِ﴾ اگر همه ذخایر زمین را ما به شما بدهیم بخل می‌ورزید انحصارطلبید می‌گویید مال خود من است چرا؟ برای اینکه می‌ترسید تمام بشود خب چه تمام می‌شود مخزن الهی که تمام شدنی نیست می‌ترسید که تمام بشود.
پرسش: حاج‌آقا در برخی از آیات هست که ﴿وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾
پاسخ: بله خب آن در قبلاً هم ملاحظه فرمودید در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» خواهد آمد ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا﴾ کرامت انسان ذاتی نیست به استناد خلافت اوست اگر انسان از ما سؤال بکنند که چرا انسان کریم است می‌گوییم خدایی که خالق انسان است فرمود: ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی‌آدَمَ﴾ بعد اگر از ما سؤال بکند که خدای سبحان چرا انسان را با کرامت خلق کرد می‌گوییم چون فرمود: ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ خلیفه کریم کریم است بعد وقتی که از ما سؤال بکنند که خلافت چیست می‌گوییم خلافت آن است که خلیفه حرف مستخلف عنه بزند نه حرف خودش را اگر حرف مستخلف عنه نزد مثل کسی است که قائم مقام یک کسی است حرمت امضای او را دارد احترام آن اصل را می‌برد ولی کار شخصی خودش را روی میز انجام می‌دهد خب این که قائم مقام نشد اگر کسی قائم مقام یک مدیر کل شد باید کار آن مدیر کل را انجام بدهد نه کارهای شخصی خودش را اگر کسی خلیفة الله است نباید ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ باشد به میل خودش عمل بکند باید که ببیند مستخلف عنه چه دستور می‌دهد اگر برابر اراده و حکم مستخلف عنه انجام نداد خلیفة الله نیست یک، وقتی خلیفة الله نشد ﴿کَرَّمْنَا﴾ شامل حالش نمی‌شود دو، وقتی ﴿کَرَّمْنَا﴾ شامل حالش نشد ﴿أُولئِکَ کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ شاملش می‌شود سه، این‌‌چنین نیست که به نحو موجبه کلیه تخصیص ناپذیر انسان را کرامت بداند ﴿کَرَّمْنَا﴾ بگوید که همان خدایی که فرمود: ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی‌آدَمَ﴾ یک عده را فرمود: ﴿أُولئِکَ کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ یک عده را هم فرمود که اینها شیاطین الانس والجن‌اند کرامت محورش همان خلافت است
پرسش: ...
پاسخ: آنجا در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بحث‌اش گذشت که جمال الهی و جلال الهی مبسوط است در روایات ما هم هست خدایی که بی‌‌ دست است «کلتا یدیه یمین» بعد هم در وصف وجود مبارک ابی ابراهیم امام کاظم آمده است «کلتا یدیه یمین» بعد هم درباره مؤمن وارد شده است که «مؤمن کلتا یدیه یمین» مؤمن اصلاً دست چپ ندارد چه اینکه امام هفتم اصلاً دست چپ نداشت چه اینکه خدایی که بی‌‌ دست است دست چپ ندارد این اهل یُمن و میمنت و برکت است ﴿بَلْ یَدَاهُ﴾ یعنی اوصاف جمال و جلال او باز است با دو وصف این کار را می‌کند انسان را با دو دست خلق کرده است این مطلب اصیل به آنجا برمی‌گردد از آن نازل‌تر و متوسط‌تر و حرفهای میانی‌تر این است که ذات اقدس الهی وقتی چیزی را بخواهد بدهد با دو دست می‌دهد که ما را هم وادار می‌کند با دو دست چیزی عطا بکنیم که نهایت تکریم و احسان است یک وقت است آدم می‌گوید بیا بگیر یک وقتی با یک دست می‌دهد یک وقتی با دو دست می‌دهد خدای بی‌‌ دست با دو دست به انسان روزی می‌دهد یعنی با کرامت عطا می‌کند مثل اینکه ما اگر خواستیم چیزی را با تکریم عطا بکنیم با دو دست عطا می‌کنیم این حرف میانی آن حرف اصلی این است که جمال و جلال او باز است خب فرمود انسان طبعاً قتور است گرچه فطرتاً سخی است این کار را ذات اقدس الهی با این تعلیل همه جانبه حل کرده فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیراً بَصِیراً﴾ می‌داند که چقدر عطا بکند و چه‌طور عطا بکند و به چه کسی عطا بکند همین معنا را به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آموخت و همان معنا را وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مؤمنین وابسته به خود آموخت.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:13

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی