- 372
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 60 سوره اسراء_ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 60 سوره اسراء _ بخش دوم"
معجزاتی که برای تثبیت نبوت و رسالت یک پیامبر است آوردن او لازم است
شجرهٴ ملعونه یعنی شجرهای که آکل او و طاعم او ملعون است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَاناً کَبِیراً ﴿60﴾
در آیه قبل فرموده بودند که معجزاتی که برای تثبیت نبوت و رسالت یک پیامبر است آوردن او لازم است، معجزاتی که در تأیید این مطلب سودمند است آوردن آنها نافع است اما معجزات پیشنهادی که اگر عدهای آن را طرح کردند ما وقتی آن را میآوریم که حتماً ایمان بیاورند وگرنه ممکن است عذاب الهی به دنبال او باشد زیرا آیات الهی را اهانتکردن، تحقیرکردن، به استهزا گرفتن کیفر را به همراه دارد این سه بخش را قبلاً فرمود.
بعد فرمودند: ﴿وَمَا مَنَعَنَا أَن نُرْسِلَ بِالْآیَاتِ إِلَّا أَن کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ﴾ و جریان ناقه صالح(سلام الله علیه) را هم ذکر کردند آنگاه فرمودند ما بعضی از مطالب را به شما ارائه کردیم و در عالم رؤیا به شما منتقل کردیم شما هم برای مردم بیان کردید اما اینها ایمان نیاوردند به جای ایمان اهانت کردند، کفر ورزیدند و مانند آن ﴿فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَاناً کَبِیراً﴾ بنابراین لازم نیست هرچه آنها پیشنهاد دادند ما عمل بکنیم پیشنهادهایی که مشرکان حجاز ارائه کردند یکی پس از دیگری در همین سوره مبارکه اسراء خواهد آمد که شما توسعه بدهید این زمین را، یا کوهها قدری کنار برود یا دارای باغها و نهرهای مادّی باشید و مانند آن، خب.
این آیه پربرکت چند بخش داشت بخش اوّلش ﴿وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ﴾ یک معنای روشنی دارد، بخشهای پایانی این آیه که ﴿وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَاناً کَبِیراً﴾ این هم معنای روشنی دارد عمده این عنصر محوری آیه است که در وسط قرار گرفته و آن این است که ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ﴾ این یک ﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ﴾ این دو، آیا این شجره که منصوب است عطف بر فتنه است یعنی ما این رؤیایی را که به شما ارائه کردیم این را فتنه و آزمون قرار دادیم یک، این را شجرهٴ ملعونه در قرآن قرار دادیم دو که آیا عطف بر فتنه است یا عطف بر رؤیاست ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ﴾ «وما جعلنا الشجرة الملعونة فی القرآن إلاّ فتنة للناس» به هر تقدیر یک شجرهٴ ملعونهٴ در قرآن باید تثبیت بشود یکی هم آن رؤیا، آن رؤیایی که فتنه و آزمون مردمی را به همراه دارد.
آن چند رؤیا که در قرآن کریم ذکر شده است در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» در سورهٴ مبارکهٴ «فتح» اینها در مدینه اتفاق افتاد گرچه ممکن است در مکه اتفاق بیفتد و نقل بشود منتها وقوعش در مدینه باشد اما خب بعید است با تعبیر به فعل ماضی، پس رؤیایی که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هست یا در سورهٴ مبارکهٴ «فتح» است نمیتواند مصداق این رؤیا باشد.
پرسش:...
پاسخ: بله خب، آن در خودِ کنعان رؤیا را به عرض پدرش رساند فرمود تو این رؤیا را برای برادرانت نگو ﴿فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً﴾ این رؤیا در کنعان اتفاق افتاد و راجع به آینده بود و در مصر هم که آیندهٴ جریان کنعان است واقع شد این نظم طبیعی است دیگر که رؤیا مربوط به حادثهای است که بعد پیش میآید و انسان در عالم رؤیا او را میبیند بعد هم اتفاق میافتد مثل رؤیای سورهٴ «انفال» مثل رؤیای سورهٴ «فتح» اینها هم همین طور است دیگر در سورهٴ «فتح» فرمود: ﴿لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ﴾ که ﴿لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُوسَکُمْ وَمُقَصِّرِینَ لاَ تَخَافُونَ﴾ بعد هم پیروزمندانه اینها وارد مکه شدند در جریان جنگ بدر هم قبلاً خواب دید بعد هم آن خواب در خارج واقع شد این امر طبیعی است اما در مکه آیه نازل بشود راجع به خوابی که بعدها پدید میآید نه تأویلش یا تعبیرش بعد پدید میآید اصل خود خواب در مدینه اتفاق افتاده این درست نیست مگر اینکه ثابت بشود که در مکه همه این صحنهها رُخ داد یعنی رؤیا در مکه واقع شد گرچه تأویلش در مدینه و تعبیرش در مدینه به وجود آمد، خب.
﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ﴾ که طبق قرائت معروف منصوب است برخیها این شجره را رفع خواندند گفتند «والشجرةُ الملعونةُ فی القرآن» هم این یا ﴿فِتْنَةً﴾ خبر اوست یا این هم ﴿فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَاناً کَبِیراً﴾ ومانند آن است که البته اثبات این قرائت رفع باید با حجّت همراه باشد که نیست میماند همین قرائت نصب که این ﴿وَالشَّجَرَةَ﴾ یا عطف بر فتنه است یا عطف بر رؤیا ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ﴾، «وما جعلنا الشجرةَ الملعونة فی القرآن الاّ فتنة» ما درختی داشته باشیم که در قرآن با لعن ذکر شده باشد نیست مگر اینکه در این لعن را به معنای مذمّت بگیرند «کما ذهب إلیه بعض» که ملعونه است یعنی مذموم است آن وقت شجرهٴ زقّوم در قرآن مذموم شده ﴿طَعَامُ الْأَثِیمِ﴾ و آن شجرهای که ﴿تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾ آن هم مذمّت شده است و مانند آن اگر ملعون به معنی مذموم باشد اینگونه از شجرهها که در جهنم مستقر هستند اینها مذموماند بعضیها گفتند که لعن وصف به حال متعلّق موصوف است شجرهٴ ملعونه یعنی شجرهای که آکل او و طاعم او ملعون است این وصف به حال متعلّق موصوف است که این هم شاهد میخواهد.
پرسش:...
پاسخ: بله، حالا آن روایت هم میخوانیم به خواست خدا روایت متعدّدی هم هست اگر یا وصف به حال متعلّق موصوف است که ﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ﴾ یعنی طاعمش و آکلش ملعونه است یا لَعن به معنی بدمزگی و تلخی و امثال ذلک است که میوهاش ملعونه است یعنی بدمزه است یا لعن معنای لغوی او مراد است که لَعن یعنی دور، ملعون یعنی دور، لعن یعنی دوری، «لعنه الله» یعنی «أبعده الله» چون این شجره در دورترین نقطه جهنم که ﴿تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾ آنجا رؤییده میشود از این جهت ملعون است یعنی بعید است، خب میدانید اینها با تکلّف همراه است لعن که میگوید یعنی دور از رحمت خدا ما باید شجرهای داشته باشیم که در قرآن کریم آنها را به عنوان ملعون یعنی دورِ از رحمت خدا یاد کردند، خب رؤیایی باید باشد اینچنین، شجرهای هم باید باشد آنچنان.
در بحثهای قرآنی به صورت شفاف ما رؤیایی داشته باشیم که ﴿فِتْنَةً لِّلنَّاسِ﴾ باشد شجرهای داشته باشیم که معلونهٴ در قرآن باشد این نیست برخیها گفتند که رؤیا همان جریان معراج است به سه وجه که دو وجهش در بحث دیروز گذشت این رؤیا ﴿فِتْنَةً لِّلنَّاسِ﴾ است منتها این شبهه را که معراج، رؤیت بود نه رؤیا آنها اینچنین پاسخ دادند که رؤیا و رؤیت به معنای واحد است البته این ثابت نشد این یک. وجه دوم این بود که چون این معراج در شب اتفاق افتاده است از این جهت به رؤیا تأویل شده که این هم ناتمام است. وجه سوم این است که چون مشرکان این را نمیپذیرفتند میگفتند شاید شما خواب دیدید این رؤیاست از این جهت تعبیر به رؤیا شده این هم ناتمام است حالا پرانتزی اینجا باز کنیم که مربوط به بحث آیه نیست اما یک بیان نورانی از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است که فرمود: «ما اُوذی نبیٌّ مثل ما اُوذیت» هیچ پیامبری به اندازه من اذیت نشد خب مستحضرید طبق بیان نورانی قرآن کریم حضرت نوح(سلام الله علیه) 950 سال در بین قومش به هدایت و رهبری مشغول بود نه اینکه عمر آن حضرت 950 سال بود 950 سال حوزهٴ رسالت او و زمان نبوّت او بود که ﴿فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عَاماً﴾ عمر مبارکش البته بیش از اینها بود، خب وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که هیچ پیامبری به اندازه من اذیت نشد گرچه روح آن حضرت لطیف بود هر چه روح لطیفتر باشد حسّاستر است و رنج بیشتر است اما اگر کسی پیامبر خاتم بود «کما هو الحق» تا روز قیامت هر بیادبی که نسبت به ذات مقدسش بشود این اذیت است دیگر الیوم که شما میبینید در جهان سخن از کاریکاتور حضرت ابراهیم و نوح و اینها نیست اگر اهانتی است نسبت به وجود مبارک پیغمبر اسلام است حضرت از حال و آینده و گذشتهٴ خود خبر داد فرمود: «ما اُوذی نبیٌّ مثل ما اُوذیت» یکی از بدترین اذیتهای آن وجود مبارک پیغمبر این است که این روزها شما میبینید در بعضی از آثار هست که وجود مبارک پیغمبر به استثنای علوم الهی، اسرار الهی، عبادات، عقاید و احکام دینی، نماز، روزه امثال ذلک در مسئله انسانشناسی، زمینشناسی، کیهانشناسی، ستارهشناسی امثال ذلک علم او در سطح همان اعراب جاهلی بود ـ معاذ الله ـ بیش از این علمی هم نداشت لذا اگر سماوات سَبع بطلمیوسی را خبر داد بعد معلوم شد اشتباه بود برای اینکه او اصلاً درکش بیش از این مقدار نبود ـ معاذ الله ـ اینها جزء بدترین آزار وجود مبارک پیغمبر است اولاً شیعه و سنّی همه نقل کردند که وجود مبارک حضرت فرمود: «أنا مدینةُ العلم» عربِ جاهلی یک قریه جاهلیّت است این مدیندُ العلم است «هل تستوی مدینة العلم والقریة الجاهلة أین تذهبون» این با او یکسان است چیست؟
جریان آسمانهای هفتگانه آن قبل از جریان بطلمیوس و امثال بطلمیوس اولاً آنها اقدمین به صورت ریاضی مطرح میکردند مدار رسم میکردند نه جرم و جسم فلک اقدمین این طور بودند بعد کمکم قُدما در اثر همین ترسیم سطح و اینها کمکم به صورت حجم و حجمِ تعلیمی و ریاضی درآمد از حجم تعلیمی به صورت جسم طبیعی درآمد آنگاه مسئله ستارهشناسی و مسئله کیهانشناسی و مسئله کُرات دیگر بالأخره آسمانشناسی از مسئله ریاضی به مسئله طبیعی منتقل شد که این جسم آیا آب دارد؟ آیا خاک دارد؟ آیا حیات ممکن است و مانند آن یک مسئله طبیعی است نه مسئله ریاضی اینکه خاکهای کُره ماه را میگیرند، خاکهای فلان کُره را میگیرند میآورند اینجا ارزیابی میکنند، بررسی میکنند، آزمایش میکنند، ببینند حیات در آن هست یا نه؟ آیا آب در آن هست یا نه؟ آیا ممکن است کسی زندگی بکند اینها مسئله طبیعی است اینها مسئله ریاضی نیست.
منظومه شمسی، کُرات و آسمانها یک حساب دارد، خصوص این اجرام مشخص حساب دیگر. قرآن کریم همه اینها را فرمود در آسمان اول است در حالی که در هیئت بطلمیوسی این طور نبود میگفتند قَمر است و عطارد و زهره و شمس و مریخ و مشتری و زُحل این هفت کوکب سیّار و این هفت ستاره با همین نظم و ترتیباند آسمان هشتم برای ستارههای ثابت است، آسمان نُهم که از او به فلک اطلس و فلکالأفلاک و معدّلالنهار و امثال ذلک یاد میکردند میگفتند همان طوری که کلمهٴ اطلس بینقطه است، آسمان نهم هم مثل کلمهٴ اطلس بیستاره است او معدّلالنهار است، او فلکالأفلاک است و امثال ذلک این حرفهای بطلمیوسی بود اما قرآن کریم فرمود همه این ستارههای ثابت و سیّار در آسمان اول است ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾ همه این کواکب این جمع محلاّ به «الف» و «لام» همهشان در آسمان اولاند آنها برای این اجرام حرکت قائل نبودند در حالی که قرآن کریم دارد ﴿کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ﴾ آنها راه قائل نبودند در حالی که قرآن دارد ﴿سَبْعَ طَرَائِقَ﴾ آنها راه قائل نبودند در حالی که قرآن دارد ﴿وَالسَّماءِ ذَاتِ الْحُبُکِ﴾ حُبُک جمع حِباک است حِباک یعنی راه آنها راه قائل نبودند، حرکت قائل نبودند، قرآن دارد ﴿وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا﴾ صدر و ساقهٴ قرآن بر خلاف هیئتهای بطلمیوسی است اما آنچه که به ایذای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برمیگردد این است وجود مبارک حضرت به اتفاق شیعه و سنّی است این جزء سنّت قطعی است که معراج رفته قدم به قدم اینها را طی کرده، قدم به قدم از آسمانها باخبر است آسمان اول چیست؟ آسمان دوم چیست؟ آسمان سوم چیست؟ معنای اول و دوم چیست؟ معنای سوم و چهارم چیست؟ آیا مُلکی است یا ملکوتی است قدم به قدم اینها را طی کرده به قول نظامی
چنان رفته باز آمده باز پس که ناید در اندیشه هیچ کس
آن وقت کسی بگوید این با عرب جاهلی یکسان است اطلاعش نسبت به کیهانشناسی این است این میشود ایذا که «ما اُوذی نبیٌّ مثل ما اُوذیت» حالا آنکه هلندی و دانمارکی است کاریکاتور بکشد از او توقّعی نیست اما بالأخره کسی در این محیط باشد و بگوید ـ معاذ الله ـ علمِ پیغمبر نسبت به کیهانشناسی در حدّ علم اعراب جاهلی بود این هیچ کدام از انبیا آسمانها نرفتند، هیچ کدام از بشر نرفت و نخواهد رفت این قدم به قدم آسمانها را طی کرد بر فرض هم معراج، معراج روحانی باشد بالأخره حضرت با روحش به همه این منطقهها اشراف پیدا کرده بعد آدم بگوید این اطلاعش از کیهان و آسمانشناسی و ستارهشناسی در حدّ عرب جاهلی بود ـ معاذ الله ـ حالا این پرانتز بسته.
غرض این است که این طور است که فرمود: «ما اُوذی نبیٌّ مثل ما اُوذیت» همین طور هم هست دیگر هیچ پیامبری مثل آن حضرت تا روز قیامت حضور و ظهور ندارد هر گونه اهانت و بیادبی هم بشود نسبت به ذات مقدس آن حضرت هست و هیچ پیامبری این قدر اذیت نشد، خب.
پرسش:...
پاسخ: خب بله، خیلی است دیگر عمقش، سطحش، ظاهرش، باطنش و آن برای اینکه روحش لطیفتر است، مقامش بالاتر است اهانت به او اهانت بدتری است اما در عمود زمان هم همین طور است آخر بعضیها خیال میکنند وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) 950 سال اذیت دید عرض کرد خدایا ﴿إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلاً وَنَهَاراً﴾ شب و روز من در طیّ این 950 سال دعوت کردم چگونه اذیت پیغمبر نسبت به اذیت نوح(سلام الله علیهما) بیشتر است پاسخش این است این حضرت الآن هم چطور شما الآن همه ما معتقدیم چه شیعه، چه سنّی این بخش دعا و کنار قبر پیغمبر رفتن و دعاکردن این را هم حتی وهّابی قبول دارد شفاعت به معنای دیگر را آنها مشکلاند وگرنه دعا و طلب استغفار کسی علیه وهابیّت برهان اقامه میکند که خدا در قیامت فرمود: ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِیماً﴾ خب این را وهابی خودش قبول دارد میگوید «الا الدّعاء» اینکه طرد وهابیّت نیست عالمانه سخن گفتن یک مطلب است، همین طوری حرف زدن مطلب دیگر شفاعت غیر از دعاست، توسّل غیر از دعاست اینها میگویند دعا را ما قبول داریم غرض این است که اگر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برابر این آیه نورانی اگر کسی الآن هم کنار قبرش برود و دعا کند و از ذات مقدسش بخواهد که از خدا طلب مغفرت کند و وجود مبارک پیغمبر برای او طلب مغفرت کند او آمرزیده میشود الیوم هم همین طور است دیگر، خب اگر او الیوم زنده است الیوم ما از او میخواهیم برای ما دعا کند الیوم دعا میکند، الیوم دعای او را خدا مستجاب میکند اهانتش هم همین طور است دیگر اگر حضرت زنده است چه اینکه هست و اگر حضرت دعا میکند چه اینکه میکند، خب حضرت باخبر هم هست دیگر.
پرسش:...
پاسخ: خب بله، وقتی چون به دینشان یک وقت است به مالشان یا مثلاً به زمینشان اینها بله، اما وقتی به دینشان اهانت بشود خوب رنج میبرد دیگر.
خب، پس بنابراین اگر حضرت فرمود اینها حالا فرمود: ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ﴾ گرچه این وجوهی که گفته شد برای اینکه مقداری بار اشکال را کم بکند شاید کمک بکند ولی طمأنینهبخش نیست لکن روایات فراوانی است که به وسیله آن روایات، در سایه آن روایات ائمه(علیهم السلام) این آیه را تطبیق کردند بر جریان بنیامیه با آن رؤیایی که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دیده است حالا ممکن است رؤیا را قبلاً دیده باشد و در مدینه اظهار کرده باشد و متعلّقش در مدینه اتفاق افتاده باشد که آن اشکال قبلی دیگر اینجا نیاید ولی طبق روایات فراوان وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دید که عدهای مانند بوزینه روی منبر او رفت و آمد میکنند گاهی جریانهایی که بعد از حیات آن حضرت اتفاق افتاده حضرت در عالم رؤیا میدیدند یا در رؤیت میدیدند در همان جریان جنگ بدر وقتی این کلنگ را میزدند این سنگهای خندق را کنار میگذاشتند حضرت فرمود وقتی کلنگ به یکی از این سنگها خورد جرقهای زد من جریان قصر کِسرا را یعنی امپراطوری ایران را آنجا دیدم و وعده داد که بالأخره اسلام، ایران را خواهد گرفت کلنگی به سنگ دیگر خورد و جرقّهای زد فرمود من قصر قیصرهای روم را دیدم و شما مطمئن باشید اسلام امپراطوری روم را هم میگیرد آن روز در خاورمیانه غیر از این دو امپراطوری قدرتی نبود یکی در شرق حجاز بود به نام ایران، یکی در غرب حجاز بود به نام روم همین بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که در خطبهٴ «قاصعه» دارد که شما اگر وحدتتان را حفظ نکنید، دینتان را حفظ نکنید، رهبرتان را تنها بگذارید، من را خانهنشین کنید اکاسره و قیاصره حمله میکنند شما را میگیرند این دو تعبیر در خطبهٴ «قاصعه» نهجالبلاغه است دیگر اکاسره یعنی همین کِسراهای ایران، قیاصره یعنی همین قیصرهای روم فرمود آخر شما قدرتی نیستید در منطقه این جزیرةالعرب مثل یک همزهٴ وصل است یک حیات خلوتی بود به تعبیر روز برای این دو امپراطوری و اگر حمله نمیکردند حجاز را بگیرند برای اینکه آنجا درآمدی نداشت نگهداریاش زحمت داشت یک مُشت اعرابی بودند بدو، بیاباننشین و بیدرآمد خب نگهداری آن دشوار بود اگر قدرتی بود خب اینها میآمدند میگرفتند چون داشتنش سخت است بهرهای هم ندارند، داعیهای هم نداشتند که لشکرکشی کنند بیایند حجاز را بگیرند وجود مبارک حضرت امیر فرمود شما اگر این دینتان، این رهبریتان، من را تنها بگذارید اکاسره و قیاصره یعنی کسراها از شرق، قیصرها از غرب بالأخره اینجا را ارباً اربا میکنند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آن جرقّهها هم کسراها را و هم قیصرها را دید تسلیم میشوند، خب بعدها هم اتفاق افتاد بعد از رحلت آن حضرت هم اتفاق افتاد.
این خواب ممکن است فاصله بین تعبیر رؤیا با خود رؤیا طول بکشد بنابراین ممکن است این خواب در مکه اتفاق افتاده، تأویلش را حضرت یعنی اظهارش را در مدینه فرمود، تعبیرش هم بعد از رحلت اتفاق افتاده حضرت تا زنده بود که اموی منبر آن حضرت حمله نکردند که سالیان متمادی بعد اتفاق افتاده، پس این ممکن است رؤیا در یک وقت اتفاق بیفتد یک، اظهارش در وقت دیگر دو، تأویل یا تعبیرش در وقت سوم اتفاق بیفتد این شدنی است این مانعی هم ندارد در اینجا فرمود این رؤیا فتنه است برای مردم و این شجرهٴ ملعونه را هم ما فتنه قرار دادیم راهی را که سیدناالاستاد طی کردند میتواند در تبیین آیات قرآنی کمک بکند بالأخره این با ادبیات مردمی هم سازگار است میگویند این گروه شجرهشان این است، این گروه شجرهٴ آنها این نَسبنامهها را میگویند شجره اگر فرمود: «أنا و علیٌّ من شجرةٍ واحدة والناس من شجرٍ شتّیٰ» و مانند آن این امری است با ادبیات محاورهای هماهنگ است قرآن کریم گروهی را لعنت کرده ﴿لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَی لِسَانِ دَاوُدَ وَعِیسَی﴾ و کذا و کذا منافقین را لعنت کرده، کفار را لعنت کرده اینها شجرهٴ خبیثهاند در حقیقت که بعضها من بعضاند اینها میشوند شجره گرچه نام شَجَر برده نشد ولی حقیقتشان یک اصل و فرعاند که یک نسل را تشکیل میدهند اینها یک شجره هستند روایات در اینجا چون معارضی ندارد میتواند مفسّر خوبی، مبیّن خوبی برای این آیات باشد غالب این روایات را آقایان اشاره کردند.
پرسش:...
پاسخ: هست دیگر بله.
پرسش:...
پاسخ: بله حالا یا کافرند یا در همان عهد خودشان سفاهی داشتند، نکالی داشتند ولی عمده کفر و نفاقاند این ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است همین است آنکه اینها را به هم مرتبط میکند تشابه دلهاست اینها قلبشان یکی است اگر آنها سابقیها ﴿فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾ بود، لاحقیها هم همین طورند أو متوسط بین سابق و لاحق هم همین طور است فرمود: ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ در آن بحثهای اخیر هم ما داشتیم که تعبیر قرآن کریم این بود که یک قوم دیگری تکذیب کردند شما هم تکذیب میکنید فرمود: ﴿أَن کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ﴾ یعنی شما آخرونِ همان اوّلین هستید یک وقت است انسان بررسی میکند که اینها سفیدپوستاند، اینها سیاهپوستاند بله اینها از دو قبیلهاند اما «الکفر ملّة واحدة» به تعبیر مرحوم محقّق در شرایع اگر «الکفر ملّة واحدة» اگر ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ این سَر و ته یک کرباساند تعبیر قرآن کریم به بیان سیدناالاستاد این نیست که قوم ثمود تکذیب کردند، قوم عاد تکذیب کردند شما که اعرابید هم ممکن است تکذیب بکنید فرمود اوّلین تکذیب کردن شما آخرینِ همان اوّلیناید ﴿أَن کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ﴾ شما دنبالهرو همانها هستید دیگر یک گروهید بالأخره.
پرسش:...
پاسخ: بله، عنوان شجره نیست این نسل هست نسل کفّار را، منافق را، مشرک را امثال ذلک را یکی پس از دیگری قرآن کریم نقل کرد و رَد کرد ﴿لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَی لِسَانِ دَاوُدَ وَعِیسَی ابْن مَریَم﴾ بعد هم فرمود: ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ بعد هم فرمود: ﴿أَن کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ﴾ یعنی اینها سَر و تهِ یک کرباساند، شاخههای یک درختاند تعبیر صریح و شفّاف به شجره نیامده اما اینها را بعضها من بعض میدانند ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ دیگر سخن از اولیا نیست ولو یکی عرب، یکی عجم، یکی تازی، یکی فارسی حالا اگر یکی فارسی بود یکی عجمی، یکی عرب یکی عجم ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ نیست یا ﴿بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ هست یکی شرقی بود یکی غربی اگر بیان لطیف مرحوم محقّق در شرایع دارد که «الکفر ملة واحدة» اگر در سورهٴ «بقره» دارد که ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ اگر در سورهٴ «توبه» دارد که ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ حالا اگر کسی یک منافق شرقی بود یکی منافق غربی بعد در یکجا با هم جمع شدند صادق است که ﴿بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ یا نه؟ یا این میگوید من شرقیام تو غربی هستی اگر نفاق برای قلب است که ﴿فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ اگر «الأرواح جنود مجندة فما تعارف منها ائتلف وما تناکر منها اختلف» اینها میشود «الکفر ملة واحدة» دیگر بنابراین روایات فراوانی که در این زمینه داریم معارض ندارد چرا ما اخذ نکنیم آیه هم که بیان روشنی دربارهٴ افراد دیگر ندارد این روایات فراوان است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خواب دیدند و خواب آنها هم هر جا که قرآن کریم نقل کرد صحّه روی آن گذاشت خواب انبیا این طور است در جریان یوسف صدّیق قرآن کریم خواب را نقل کرد صحّه روی آن گذاشت، در جریان ابراهیم(سلام الله علیه) قرآن رؤیایش را نقل کرد صحّه روی آن گذاشت ﴿قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا﴾ در جریان بدر قرآن رؤیا را نقل کرد ﴿یُرِیکَهُمُ اللّهُ فِی مَنَامِکَ قَلِیلاً وَلَوْ أَرَاکَهُمْ کَثِیراً لَفَشِلْتُمْ﴾ روی آن صحّه گذاشت، در سورهٴ «فتح» رؤیای ورود به مکه را نقل کرد ﴿لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ﴾ روی آن صحّه گذاشت هر جا رؤیای انسانِ کامل ِمعصوم است قرآن روی آن صحّه میگذارد دیگر چون شیطان که در حرم اَمن عصمت راه ندارد چه خواب، چه بیداری خواب آنها حجت است.
بنابراین اگر خواب وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این بود که عدهٴ زیادی به پلّههای منبر او رفت و آمد میکنند آن طوری که بوزینه رفت و آمد میکند این قابل تطبیق است دیگر قرآن هم که اینها را لعن کرده.
پرسش:...
پاسخ: هر دو را، هر دو مهجور است مشکل این نیست که قرآن مهجور است قرآن نمیخوانند مشکل این نیست که این مهجور از هَجر به معنی ترک است مشکل این است که ـ معاذ الله ـ این مهجور از هُجر به معنی هِذیان است همان طوری که در کمال وقاحت در محضر آن وجود مبارک حضرت گفتند «إنّ الرجل لیهجر» آن «لیهجر» میشود ﴿إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾ خب اگر قرآن ـ معاذ الله ـ در ردیف سایر کتابهای اعراب جاهلی باشد این دیگر هُجر است دیگر، این هذیان است ـ معاذ الله ـ دیگر از این بدتر این چه توقّعی دارید حضرت نفرماید «ما اُوذی نبیٌّ مثل ما اُوذیت» یک وقت کسی قرآن نمیخواند مثل زمان پهلوی قرآن، حفظ قرآن و درس قرآن و بحث قرآن فاصله دارد بله، این ﴿إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾ اما اگر کسی بگوید ـ معاذ الله ـ این کتاب به استثنای آن عبادات و اینهایش بقیه گفتههای خود پیغمبر است یک و پیغمبر هم ـ معاذ الله ـ سطح سوادش با عرب جاهلی یکی بود دو، و اشتباه هم میکرد خطا میکرد سه، این میشود هُجر دیگر این بدتر از آن است وگرنه هَجر به معنای ترک پیامدی دارد، هُجر به معنای خطا و خطیئه پیامد تلخ دارد دیگر.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی﴾ بالأخره یا عطف بر فتنه است، یا عطف بر رؤیا آنهایی که «والشجرةُ الملعونه» گفتند و رفع خواندند این را مبتدا میدانند خبری برایش ذکر میکنند ولی بالأخره باید ﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ﴾ باشد دیگر ولی تتمّه رؤیا نیست آن یک اشکال حل میشود که این رؤیا چه ارتباطی با شجره ملعونه دارد اما اشکال دوم باقی است که آن شجرهٴ ملعونهٴ در قرآن چه چیزی است؟ آن را بالصراحه گفتند منظور از شجرهٴ ملعونه در قرآن همان شجرهٴ زقّوم است، همان ﴿شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾ است و مانند آن که این فتنه است برای مردم.
غرض این است که این روایاتی که در بحثهای روایی ذیل این آیهٴ شریفه آمده است اینها هم یک معارض است اخذ اینها هم لازم است دیگر میتواند مصداق خوبی باشد بخش قابل توجّهی از این روایات را در تفسیر شریف کنزالدقائق آمده که ما بعضی از اینها را میخوانیم.
پرسش:...
پاسخ: بله خب، آن مربوط به رؤیا نبود، آن رؤیا نبود بنیامیّه در آن فتنهٴ بعد از رحلت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که «ارتد الناس بعد النبی» سهم تعیینکننده داشتند اموی قبل از فتح مکه تاریخ اموی به دو قِسم تقسیم میشد قبل از فتح مکه اینها کافرِ مطلق بودند، بعد از فتح مکه هم منافق مطلق شدند اصلاً لحظهای ایمان نیاوردند لذا همیشه هم مزاحم بودند اوّلی و دوّمی و سوّمی با اینها همکاری داشتند آنها هم با همه اینها همکاری داشتند این طور نبود که اینها یک لحظه آرام بگیرند که، خب.
در این تفسیر ملاحظه بفرمایید ایشان دارند که «﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ﴾ عطفٌ علی الرؤیا» و این شجرهٴ زقّوم است که ایشان این طور معنا کردند و گفتند این شجرهٴ عطف بر رؤیا باشد یعنی ما دو کار کردیم یکی آن رؤیا را فتنه قرار دادیم مورد آزمایش، یکی اینکه این شجرهٴ ملعونهٴ فی القرآن را هم آزمایش قرار دادیم این شجرهٴ ملعونهٴ فی القرآن همان زقّوم است و ﴿شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾ است که این هم آزمون الهی است اما لعنش به آن سه وجهی که گفته شد توجیه کردند که این چگونه این شجره ملعون است. عمده آن رؤیا است درباره شجره خیلی مشکلی نیست اگر ما این شجره را عطف بر فتنه بدانیم یک و آیه این باشد که ما آن رؤیا را فتنه و آزمون قرار دادیم و آن رؤیا را شجرهٴ ملعونهٴ در قرآن قرار دادیم که اگر این باشد این بنیامیّه میشوند شجرهٴ ملعونهٴ در قرآن همین بنیامیّه میشوند متعلَّق رؤیایی که پیامبر دیده است ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً﴾ یک، الاّ ﴿الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ﴾ این دو، اگر اینچنین شد آن رؤیا با این شجرهٴ ملعونه میشود هماهنگ.
چندین روایت است که حالا البته سایر کتابهای روایی هست اما ایشان جمعآوری کردند. میفرمایند حالا درباره اینکه شجرهٴ زقّوم ملعون است و چند وجه آن اشاره میکنند بعد میفرمایند در کتاب احتجاج مرحوم طبرسی «عن الحسنبنعلی(علیهما السلام) حدیثٌ طویل» که وجود مبارک امام مجتبی(سلام الله علیه) به مروانبنحَکَم میگوید آن قصه خیلی مفصّل است که وجود مبارک امام حسن به دربار اموی حاضر کردند و بعد گفتند سخنرانی بکن و همه این درباریان اموی و مروانی جمع شدند هر کدام به نوبه خود اهانتی کردند و وجود مبارک حضرت ساکت بود بعد شروع کرد به پاسخ دادن یکی پس از دیگری پاسخ دادند که واقعاً آن گفتگو و آن سخنرانی زیارت کردنی است در حدّ مطالعه عادی نیست.
حضرت به مروانحَکم فرمود: «أمّا أنت یا مروان فلستُ أنا سبتُک ولا سَبتُ أباک» من که پدرت را بد نگفتم، من که تو را کفر ندادم که «ولکن الله عزّ وجل لعنک ولعن أباک وأهلبیتک وذریّتک وما خرج من صُلب أبیک إلی یوم القیامة علی لسان نبیّه محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) والله یا مروان ما تُنکر أنت ولا أحدٌ مِمّن حَضر هذه اللعنه من رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) لک ولأبیک من قبلک وما زادک الله یا مروان بما خوّفک إلاّ طغیاناً کبیرا» همین آیه را تطبیق میکند «وصَدَق الله وصدق رسوله یقول الله تبارک و تعالی: ﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَاناً کَبِیراً﴾ وأنت یا مروان وذریّتک الشجرة الملعونة فی القرآن» . این مضمون فراوان است معارض هم ندارد.
«وعن امیرالمؤمنین(علیه السلام) در حدیث طویل دارد که «وجَعل أهل الکتاب القائمین بِه والعاملین بظاهره وباطنه من شجرة ﴿أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّماءِ ٭ تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا﴾ أی یظهر مثل هذا العلم المحتمله فی الوقت بعد الوقت و جعل أعدائها أهل الشجرة الملعونه الذین حاولوا اطفاء نور الله بأفواههم ﴿یَأْبَی اللّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ﴾ ولو عَلِم المنافقون لعنهم الله ما علیهم مَن ترک هذه الآیات التی بیّنت لک تأویلها» اگر بفهمند «لأسقطوها مع ما أسقطوا منه».
«وفی تفسیر عیّاشی عن حریز عمن سَمع عن أبیجعفر» از وجود مبارک امام باقر(علیه السلام) دارد «﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً﴾ لهم لیعمهوا فیها ﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ﴾ یعنی بنیامیّة».
«عن علیبنسعید قال کنتُ بمکّه فَقَدم علینا معروفبنخربوذ قال لی أبوعبدالله(علیه السلام) انّ علیّا(علیه السلام) قال لفلان یا اباحفص ألا اُخبرک بما نزل فی بنیامیّه قال بلیٰ قال فانّه نزل فیهم ﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ﴾ قال فَغضب فلان وقال ـ معاذ الله ـ کذبتَ بنوامیّه خیرٌ منک وأوصل للرَحِم».
«عن الحلبی عن زراره وحمران ومحمدبنمسلم قالوا سألناه عن قوله ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ﴾ قال إنّ رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رأیٰ أن رجالاً علی المنابر یردّون الناس ضلالاً کذا و کذا وقوله ﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ﴾ قال هم بنوامیّه» این روایت فراوان هم هست معارض هم ندارد میتوانند مصداق شفّافی باشد بقیه این روایت را ملاحظه بفرمایید.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
معجزاتی که برای تثبیت نبوت و رسالت یک پیامبر است آوردن او لازم است
شجرهٴ ملعونه یعنی شجرهای که آکل او و طاعم او ملعون است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَاناً کَبِیراً ﴿60﴾
در آیه قبل فرموده بودند که معجزاتی که برای تثبیت نبوت و رسالت یک پیامبر است آوردن او لازم است، معجزاتی که در تأیید این مطلب سودمند است آوردن آنها نافع است اما معجزات پیشنهادی که اگر عدهای آن را طرح کردند ما وقتی آن را میآوریم که حتماً ایمان بیاورند وگرنه ممکن است عذاب الهی به دنبال او باشد زیرا آیات الهی را اهانتکردن، تحقیرکردن، به استهزا گرفتن کیفر را به همراه دارد این سه بخش را قبلاً فرمود.
بعد فرمودند: ﴿وَمَا مَنَعَنَا أَن نُرْسِلَ بِالْآیَاتِ إِلَّا أَن کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ﴾ و جریان ناقه صالح(سلام الله علیه) را هم ذکر کردند آنگاه فرمودند ما بعضی از مطالب را به شما ارائه کردیم و در عالم رؤیا به شما منتقل کردیم شما هم برای مردم بیان کردید اما اینها ایمان نیاوردند به جای ایمان اهانت کردند، کفر ورزیدند و مانند آن ﴿فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَاناً کَبِیراً﴾ بنابراین لازم نیست هرچه آنها پیشنهاد دادند ما عمل بکنیم پیشنهادهایی که مشرکان حجاز ارائه کردند یکی پس از دیگری در همین سوره مبارکه اسراء خواهد آمد که شما توسعه بدهید این زمین را، یا کوهها قدری کنار برود یا دارای باغها و نهرهای مادّی باشید و مانند آن، خب.
این آیه پربرکت چند بخش داشت بخش اوّلش ﴿وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ﴾ یک معنای روشنی دارد، بخشهای پایانی این آیه که ﴿وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَاناً کَبِیراً﴾ این هم معنای روشنی دارد عمده این عنصر محوری آیه است که در وسط قرار گرفته و آن این است که ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ﴾ این یک ﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ﴾ این دو، آیا این شجره که منصوب است عطف بر فتنه است یعنی ما این رؤیایی را که به شما ارائه کردیم این را فتنه و آزمون قرار دادیم یک، این را شجرهٴ ملعونه در قرآن قرار دادیم دو که آیا عطف بر فتنه است یا عطف بر رؤیاست ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ﴾ «وما جعلنا الشجرة الملعونة فی القرآن إلاّ فتنة للناس» به هر تقدیر یک شجرهٴ ملعونهٴ در قرآن باید تثبیت بشود یکی هم آن رؤیا، آن رؤیایی که فتنه و آزمون مردمی را به همراه دارد.
آن چند رؤیا که در قرآن کریم ذکر شده است در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» در سورهٴ مبارکهٴ «فتح» اینها در مدینه اتفاق افتاد گرچه ممکن است در مکه اتفاق بیفتد و نقل بشود منتها وقوعش در مدینه باشد اما خب بعید است با تعبیر به فعل ماضی، پس رؤیایی که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هست یا در سورهٴ مبارکهٴ «فتح» است نمیتواند مصداق این رؤیا باشد.
پرسش:...
پاسخ: بله خب، آن در خودِ کنعان رؤیا را به عرض پدرش رساند فرمود تو این رؤیا را برای برادرانت نگو ﴿فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً﴾ این رؤیا در کنعان اتفاق افتاد و راجع به آینده بود و در مصر هم که آیندهٴ جریان کنعان است واقع شد این نظم طبیعی است دیگر که رؤیا مربوط به حادثهای است که بعد پیش میآید و انسان در عالم رؤیا او را میبیند بعد هم اتفاق میافتد مثل رؤیای سورهٴ «انفال» مثل رؤیای سورهٴ «فتح» اینها هم همین طور است دیگر در سورهٴ «فتح» فرمود: ﴿لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ﴾ که ﴿لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُوسَکُمْ وَمُقَصِّرِینَ لاَ تَخَافُونَ﴾ بعد هم پیروزمندانه اینها وارد مکه شدند در جریان جنگ بدر هم قبلاً خواب دید بعد هم آن خواب در خارج واقع شد این امر طبیعی است اما در مکه آیه نازل بشود راجع به خوابی که بعدها پدید میآید نه تأویلش یا تعبیرش بعد پدید میآید اصل خود خواب در مدینه اتفاق افتاده این درست نیست مگر اینکه ثابت بشود که در مکه همه این صحنهها رُخ داد یعنی رؤیا در مکه واقع شد گرچه تأویلش در مدینه و تعبیرش در مدینه به وجود آمد، خب.
﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ﴾ که طبق قرائت معروف منصوب است برخیها این شجره را رفع خواندند گفتند «والشجرةُ الملعونةُ فی القرآن» هم این یا ﴿فِتْنَةً﴾ خبر اوست یا این هم ﴿فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَاناً کَبِیراً﴾ ومانند آن است که البته اثبات این قرائت رفع باید با حجّت همراه باشد که نیست میماند همین قرائت نصب که این ﴿وَالشَّجَرَةَ﴾ یا عطف بر فتنه است یا عطف بر رؤیا ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ﴾، «وما جعلنا الشجرةَ الملعونة فی القرآن الاّ فتنة» ما درختی داشته باشیم که در قرآن با لعن ذکر شده باشد نیست مگر اینکه در این لعن را به معنای مذمّت بگیرند «کما ذهب إلیه بعض» که ملعونه است یعنی مذموم است آن وقت شجرهٴ زقّوم در قرآن مذموم شده ﴿طَعَامُ الْأَثِیمِ﴾ و آن شجرهای که ﴿تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾ آن هم مذمّت شده است و مانند آن اگر ملعون به معنی مذموم باشد اینگونه از شجرهها که در جهنم مستقر هستند اینها مذموماند بعضیها گفتند که لعن وصف به حال متعلّق موصوف است شجرهٴ ملعونه یعنی شجرهای که آکل او و طاعم او ملعون است این وصف به حال متعلّق موصوف است که این هم شاهد میخواهد.
پرسش:...
پاسخ: بله، حالا آن روایت هم میخوانیم به خواست خدا روایت متعدّدی هم هست اگر یا وصف به حال متعلّق موصوف است که ﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ﴾ یعنی طاعمش و آکلش ملعونه است یا لَعن به معنی بدمزگی و تلخی و امثال ذلک است که میوهاش ملعونه است یعنی بدمزه است یا لعن معنای لغوی او مراد است که لَعن یعنی دور، ملعون یعنی دور، لعن یعنی دوری، «لعنه الله» یعنی «أبعده الله» چون این شجره در دورترین نقطه جهنم که ﴿تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾ آنجا رؤییده میشود از این جهت ملعون است یعنی بعید است، خب میدانید اینها با تکلّف همراه است لعن که میگوید یعنی دور از رحمت خدا ما باید شجرهای داشته باشیم که در قرآن کریم آنها را به عنوان ملعون یعنی دورِ از رحمت خدا یاد کردند، خب رؤیایی باید باشد اینچنین، شجرهای هم باید باشد آنچنان.
در بحثهای قرآنی به صورت شفاف ما رؤیایی داشته باشیم که ﴿فِتْنَةً لِّلنَّاسِ﴾ باشد شجرهای داشته باشیم که معلونهٴ در قرآن باشد این نیست برخیها گفتند که رؤیا همان جریان معراج است به سه وجه که دو وجهش در بحث دیروز گذشت این رؤیا ﴿فِتْنَةً لِّلنَّاسِ﴾ است منتها این شبهه را که معراج، رؤیت بود نه رؤیا آنها اینچنین پاسخ دادند که رؤیا و رؤیت به معنای واحد است البته این ثابت نشد این یک. وجه دوم این بود که چون این معراج در شب اتفاق افتاده است از این جهت به رؤیا تأویل شده که این هم ناتمام است. وجه سوم این است که چون مشرکان این را نمیپذیرفتند میگفتند شاید شما خواب دیدید این رؤیاست از این جهت تعبیر به رؤیا شده این هم ناتمام است حالا پرانتزی اینجا باز کنیم که مربوط به بحث آیه نیست اما یک بیان نورانی از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است که فرمود: «ما اُوذی نبیٌّ مثل ما اُوذیت» هیچ پیامبری به اندازه من اذیت نشد خب مستحضرید طبق بیان نورانی قرآن کریم حضرت نوح(سلام الله علیه) 950 سال در بین قومش به هدایت و رهبری مشغول بود نه اینکه عمر آن حضرت 950 سال بود 950 سال حوزهٴ رسالت او و زمان نبوّت او بود که ﴿فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عَاماً﴾ عمر مبارکش البته بیش از اینها بود، خب وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که هیچ پیامبری به اندازه من اذیت نشد گرچه روح آن حضرت لطیف بود هر چه روح لطیفتر باشد حسّاستر است و رنج بیشتر است اما اگر کسی پیامبر خاتم بود «کما هو الحق» تا روز قیامت هر بیادبی که نسبت به ذات مقدسش بشود این اذیت است دیگر الیوم که شما میبینید در جهان سخن از کاریکاتور حضرت ابراهیم و نوح و اینها نیست اگر اهانتی است نسبت به وجود مبارک پیغمبر اسلام است حضرت از حال و آینده و گذشتهٴ خود خبر داد فرمود: «ما اُوذی نبیٌّ مثل ما اُوذیت» یکی از بدترین اذیتهای آن وجود مبارک پیغمبر این است که این روزها شما میبینید در بعضی از آثار هست که وجود مبارک پیغمبر به استثنای علوم الهی، اسرار الهی، عبادات، عقاید و احکام دینی، نماز، روزه امثال ذلک در مسئله انسانشناسی، زمینشناسی، کیهانشناسی، ستارهشناسی امثال ذلک علم او در سطح همان اعراب جاهلی بود ـ معاذ الله ـ بیش از این علمی هم نداشت لذا اگر سماوات سَبع بطلمیوسی را خبر داد بعد معلوم شد اشتباه بود برای اینکه او اصلاً درکش بیش از این مقدار نبود ـ معاذ الله ـ اینها جزء بدترین آزار وجود مبارک پیغمبر است اولاً شیعه و سنّی همه نقل کردند که وجود مبارک حضرت فرمود: «أنا مدینةُ العلم» عربِ جاهلی یک قریه جاهلیّت است این مدیندُ العلم است «هل تستوی مدینة العلم والقریة الجاهلة أین تذهبون» این با او یکسان است چیست؟
جریان آسمانهای هفتگانه آن قبل از جریان بطلمیوس و امثال بطلمیوس اولاً آنها اقدمین به صورت ریاضی مطرح میکردند مدار رسم میکردند نه جرم و جسم فلک اقدمین این طور بودند بعد کمکم قُدما در اثر همین ترسیم سطح و اینها کمکم به صورت حجم و حجمِ تعلیمی و ریاضی درآمد از حجم تعلیمی به صورت جسم طبیعی درآمد آنگاه مسئله ستارهشناسی و مسئله کیهانشناسی و مسئله کُرات دیگر بالأخره آسمانشناسی از مسئله ریاضی به مسئله طبیعی منتقل شد که این جسم آیا آب دارد؟ آیا خاک دارد؟ آیا حیات ممکن است و مانند آن یک مسئله طبیعی است نه مسئله ریاضی اینکه خاکهای کُره ماه را میگیرند، خاکهای فلان کُره را میگیرند میآورند اینجا ارزیابی میکنند، بررسی میکنند، آزمایش میکنند، ببینند حیات در آن هست یا نه؟ آیا آب در آن هست یا نه؟ آیا ممکن است کسی زندگی بکند اینها مسئله طبیعی است اینها مسئله ریاضی نیست.
منظومه شمسی، کُرات و آسمانها یک حساب دارد، خصوص این اجرام مشخص حساب دیگر. قرآن کریم همه اینها را فرمود در آسمان اول است در حالی که در هیئت بطلمیوسی این طور نبود میگفتند قَمر است و عطارد و زهره و شمس و مریخ و مشتری و زُحل این هفت کوکب سیّار و این هفت ستاره با همین نظم و ترتیباند آسمان هشتم برای ستارههای ثابت است، آسمان نُهم که از او به فلک اطلس و فلکالأفلاک و معدّلالنهار و امثال ذلک یاد میکردند میگفتند همان طوری که کلمهٴ اطلس بینقطه است، آسمان نهم هم مثل کلمهٴ اطلس بیستاره است او معدّلالنهار است، او فلکالأفلاک است و امثال ذلک این حرفهای بطلمیوسی بود اما قرآن کریم فرمود همه این ستارههای ثابت و سیّار در آسمان اول است ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾ همه این کواکب این جمع محلاّ به «الف» و «لام» همهشان در آسمان اولاند آنها برای این اجرام حرکت قائل نبودند در حالی که قرآن کریم دارد ﴿کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ﴾ آنها راه قائل نبودند در حالی که قرآن دارد ﴿سَبْعَ طَرَائِقَ﴾ آنها راه قائل نبودند در حالی که قرآن دارد ﴿وَالسَّماءِ ذَاتِ الْحُبُکِ﴾ حُبُک جمع حِباک است حِباک یعنی راه آنها راه قائل نبودند، حرکت قائل نبودند، قرآن دارد ﴿وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا﴾ صدر و ساقهٴ قرآن بر خلاف هیئتهای بطلمیوسی است اما آنچه که به ایذای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برمیگردد این است وجود مبارک حضرت به اتفاق شیعه و سنّی است این جزء سنّت قطعی است که معراج رفته قدم به قدم اینها را طی کرده، قدم به قدم از آسمانها باخبر است آسمان اول چیست؟ آسمان دوم چیست؟ آسمان سوم چیست؟ معنای اول و دوم چیست؟ معنای سوم و چهارم چیست؟ آیا مُلکی است یا ملکوتی است قدم به قدم اینها را طی کرده به قول نظامی
چنان رفته باز آمده باز پس که ناید در اندیشه هیچ کس
آن وقت کسی بگوید این با عرب جاهلی یکسان است اطلاعش نسبت به کیهانشناسی این است این میشود ایذا که «ما اُوذی نبیٌّ مثل ما اُوذیت» حالا آنکه هلندی و دانمارکی است کاریکاتور بکشد از او توقّعی نیست اما بالأخره کسی در این محیط باشد و بگوید ـ معاذ الله ـ علمِ پیغمبر نسبت به کیهانشناسی در حدّ علم اعراب جاهلی بود این هیچ کدام از انبیا آسمانها نرفتند، هیچ کدام از بشر نرفت و نخواهد رفت این قدم به قدم آسمانها را طی کرد بر فرض هم معراج، معراج روحانی باشد بالأخره حضرت با روحش به همه این منطقهها اشراف پیدا کرده بعد آدم بگوید این اطلاعش از کیهان و آسمانشناسی و ستارهشناسی در حدّ عرب جاهلی بود ـ معاذ الله ـ حالا این پرانتز بسته.
غرض این است که این طور است که فرمود: «ما اُوذی نبیٌّ مثل ما اُوذیت» همین طور هم هست دیگر هیچ پیامبری مثل آن حضرت تا روز قیامت حضور و ظهور ندارد هر گونه اهانت و بیادبی هم بشود نسبت به ذات مقدس آن حضرت هست و هیچ پیامبری این قدر اذیت نشد، خب.
پرسش:...
پاسخ: خب بله، خیلی است دیگر عمقش، سطحش، ظاهرش، باطنش و آن برای اینکه روحش لطیفتر است، مقامش بالاتر است اهانت به او اهانت بدتری است اما در عمود زمان هم همین طور است آخر بعضیها خیال میکنند وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) 950 سال اذیت دید عرض کرد خدایا ﴿إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلاً وَنَهَاراً﴾ شب و روز من در طیّ این 950 سال دعوت کردم چگونه اذیت پیغمبر نسبت به اذیت نوح(سلام الله علیهما) بیشتر است پاسخش این است این حضرت الآن هم چطور شما الآن همه ما معتقدیم چه شیعه، چه سنّی این بخش دعا و کنار قبر پیغمبر رفتن و دعاکردن این را هم حتی وهّابی قبول دارد شفاعت به معنای دیگر را آنها مشکلاند وگرنه دعا و طلب استغفار کسی علیه وهابیّت برهان اقامه میکند که خدا در قیامت فرمود: ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِیماً﴾ خب این را وهابی خودش قبول دارد میگوید «الا الدّعاء» اینکه طرد وهابیّت نیست عالمانه سخن گفتن یک مطلب است، همین طوری حرف زدن مطلب دیگر شفاعت غیر از دعاست، توسّل غیر از دعاست اینها میگویند دعا را ما قبول داریم غرض این است که اگر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برابر این آیه نورانی اگر کسی الآن هم کنار قبرش برود و دعا کند و از ذات مقدسش بخواهد که از خدا طلب مغفرت کند و وجود مبارک پیغمبر برای او طلب مغفرت کند او آمرزیده میشود الیوم هم همین طور است دیگر، خب اگر او الیوم زنده است الیوم ما از او میخواهیم برای ما دعا کند الیوم دعا میکند، الیوم دعای او را خدا مستجاب میکند اهانتش هم همین طور است دیگر اگر حضرت زنده است چه اینکه هست و اگر حضرت دعا میکند چه اینکه میکند، خب حضرت باخبر هم هست دیگر.
پرسش:...
پاسخ: خب بله، وقتی چون به دینشان یک وقت است به مالشان یا مثلاً به زمینشان اینها بله، اما وقتی به دینشان اهانت بشود خوب رنج میبرد دیگر.
خب، پس بنابراین اگر حضرت فرمود اینها حالا فرمود: ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ﴾ گرچه این وجوهی که گفته شد برای اینکه مقداری بار اشکال را کم بکند شاید کمک بکند ولی طمأنینهبخش نیست لکن روایات فراوانی است که به وسیله آن روایات، در سایه آن روایات ائمه(علیهم السلام) این آیه را تطبیق کردند بر جریان بنیامیه با آن رؤیایی که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دیده است حالا ممکن است رؤیا را قبلاً دیده باشد و در مدینه اظهار کرده باشد و متعلّقش در مدینه اتفاق افتاده باشد که آن اشکال قبلی دیگر اینجا نیاید ولی طبق روایات فراوان وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دید که عدهای مانند بوزینه روی منبر او رفت و آمد میکنند گاهی جریانهایی که بعد از حیات آن حضرت اتفاق افتاده حضرت در عالم رؤیا میدیدند یا در رؤیت میدیدند در همان جریان جنگ بدر وقتی این کلنگ را میزدند این سنگهای خندق را کنار میگذاشتند حضرت فرمود وقتی کلنگ به یکی از این سنگها خورد جرقهای زد من جریان قصر کِسرا را یعنی امپراطوری ایران را آنجا دیدم و وعده داد که بالأخره اسلام، ایران را خواهد گرفت کلنگی به سنگ دیگر خورد و جرقّهای زد فرمود من قصر قیصرهای روم را دیدم و شما مطمئن باشید اسلام امپراطوری روم را هم میگیرد آن روز در خاورمیانه غیر از این دو امپراطوری قدرتی نبود یکی در شرق حجاز بود به نام ایران، یکی در غرب حجاز بود به نام روم همین بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که در خطبهٴ «قاصعه» دارد که شما اگر وحدتتان را حفظ نکنید، دینتان را حفظ نکنید، رهبرتان را تنها بگذارید، من را خانهنشین کنید اکاسره و قیاصره حمله میکنند شما را میگیرند این دو تعبیر در خطبهٴ «قاصعه» نهجالبلاغه است دیگر اکاسره یعنی همین کِسراهای ایران، قیاصره یعنی همین قیصرهای روم فرمود آخر شما قدرتی نیستید در منطقه این جزیرةالعرب مثل یک همزهٴ وصل است یک حیات خلوتی بود به تعبیر روز برای این دو امپراطوری و اگر حمله نمیکردند حجاز را بگیرند برای اینکه آنجا درآمدی نداشت نگهداریاش زحمت داشت یک مُشت اعرابی بودند بدو، بیاباننشین و بیدرآمد خب نگهداری آن دشوار بود اگر قدرتی بود خب اینها میآمدند میگرفتند چون داشتنش سخت است بهرهای هم ندارند، داعیهای هم نداشتند که لشکرکشی کنند بیایند حجاز را بگیرند وجود مبارک حضرت امیر فرمود شما اگر این دینتان، این رهبریتان، من را تنها بگذارید اکاسره و قیاصره یعنی کسراها از شرق، قیصرها از غرب بالأخره اینجا را ارباً اربا میکنند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آن جرقّهها هم کسراها را و هم قیصرها را دید تسلیم میشوند، خب بعدها هم اتفاق افتاد بعد از رحلت آن حضرت هم اتفاق افتاد.
این خواب ممکن است فاصله بین تعبیر رؤیا با خود رؤیا طول بکشد بنابراین ممکن است این خواب در مکه اتفاق افتاده، تأویلش را حضرت یعنی اظهارش را در مدینه فرمود، تعبیرش هم بعد از رحلت اتفاق افتاده حضرت تا زنده بود که اموی منبر آن حضرت حمله نکردند که سالیان متمادی بعد اتفاق افتاده، پس این ممکن است رؤیا در یک وقت اتفاق بیفتد یک، اظهارش در وقت دیگر دو، تأویل یا تعبیرش در وقت سوم اتفاق بیفتد این شدنی است این مانعی هم ندارد در اینجا فرمود این رؤیا فتنه است برای مردم و این شجرهٴ ملعونه را هم ما فتنه قرار دادیم راهی را که سیدناالاستاد طی کردند میتواند در تبیین آیات قرآنی کمک بکند بالأخره این با ادبیات مردمی هم سازگار است میگویند این گروه شجرهشان این است، این گروه شجرهٴ آنها این نَسبنامهها را میگویند شجره اگر فرمود: «أنا و علیٌّ من شجرةٍ واحدة والناس من شجرٍ شتّیٰ» و مانند آن این امری است با ادبیات محاورهای هماهنگ است قرآن کریم گروهی را لعنت کرده ﴿لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَی لِسَانِ دَاوُدَ وَعِیسَی﴾ و کذا و کذا منافقین را لعنت کرده، کفار را لعنت کرده اینها شجرهٴ خبیثهاند در حقیقت که بعضها من بعضاند اینها میشوند شجره گرچه نام شَجَر برده نشد ولی حقیقتشان یک اصل و فرعاند که یک نسل را تشکیل میدهند اینها یک شجره هستند روایات در اینجا چون معارضی ندارد میتواند مفسّر خوبی، مبیّن خوبی برای این آیات باشد غالب این روایات را آقایان اشاره کردند.
پرسش:...
پاسخ: هست دیگر بله.
پرسش:...
پاسخ: بله حالا یا کافرند یا در همان عهد خودشان سفاهی داشتند، نکالی داشتند ولی عمده کفر و نفاقاند این ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است همین است آنکه اینها را به هم مرتبط میکند تشابه دلهاست اینها قلبشان یکی است اگر آنها سابقیها ﴿فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾ بود، لاحقیها هم همین طورند أو متوسط بین سابق و لاحق هم همین طور است فرمود: ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ در آن بحثهای اخیر هم ما داشتیم که تعبیر قرآن کریم این بود که یک قوم دیگری تکذیب کردند شما هم تکذیب میکنید فرمود: ﴿أَن کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ﴾ یعنی شما آخرونِ همان اوّلین هستید یک وقت است انسان بررسی میکند که اینها سفیدپوستاند، اینها سیاهپوستاند بله اینها از دو قبیلهاند اما «الکفر ملّة واحدة» به تعبیر مرحوم محقّق در شرایع اگر «الکفر ملّة واحدة» اگر ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ این سَر و ته یک کرباساند تعبیر قرآن کریم به بیان سیدناالاستاد این نیست که قوم ثمود تکذیب کردند، قوم عاد تکذیب کردند شما که اعرابید هم ممکن است تکذیب بکنید فرمود اوّلین تکذیب کردن شما آخرینِ همان اوّلیناید ﴿أَن کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ﴾ شما دنبالهرو همانها هستید دیگر یک گروهید بالأخره.
پرسش:...
پاسخ: بله، عنوان شجره نیست این نسل هست نسل کفّار را، منافق را، مشرک را امثال ذلک را یکی پس از دیگری قرآن کریم نقل کرد و رَد کرد ﴿لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَی لِسَانِ دَاوُدَ وَعِیسَی ابْن مَریَم﴾ بعد هم فرمود: ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ بعد هم فرمود: ﴿أَن کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ﴾ یعنی اینها سَر و تهِ یک کرباساند، شاخههای یک درختاند تعبیر صریح و شفّاف به شجره نیامده اما اینها را بعضها من بعض میدانند ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ دیگر سخن از اولیا نیست ولو یکی عرب، یکی عجم، یکی تازی، یکی فارسی حالا اگر یکی فارسی بود یکی عجمی، یکی عرب یکی عجم ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ نیست یا ﴿بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ هست یکی شرقی بود یکی غربی اگر بیان لطیف مرحوم محقّق در شرایع دارد که «الکفر ملة واحدة» اگر در سورهٴ «بقره» دارد که ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ اگر در سورهٴ «توبه» دارد که ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ حالا اگر کسی یک منافق شرقی بود یکی منافق غربی بعد در یکجا با هم جمع شدند صادق است که ﴿بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ یا نه؟ یا این میگوید من شرقیام تو غربی هستی اگر نفاق برای قلب است که ﴿فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ اگر «الأرواح جنود مجندة فما تعارف منها ائتلف وما تناکر منها اختلف» اینها میشود «الکفر ملة واحدة» دیگر بنابراین روایات فراوانی که در این زمینه داریم معارض ندارد چرا ما اخذ نکنیم آیه هم که بیان روشنی دربارهٴ افراد دیگر ندارد این روایات فراوان است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خواب دیدند و خواب آنها هم هر جا که قرآن کریم نقل کرد صحّه روی آن گذاشت خواب انبیا این طور است در جریان یوسف صدّیق قرآن کریم خواب را نقل کرد صحّه روی آن گذاشت، در جریان ابراهیم(سلام الله علیه) قرآن رؤیایش را نقل کرد صحّه روی آن گذاشت ﴿قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا﴾ در جریان بدر قرآن رؤیا را نقل کرد ﴿یُرِیکَهُمُ اللّهُ فِی مَنَامِکَ قَلِیلاً وَلَوْ أَرَاکَهُمْ کَثِیراً لَفَشِلْتُمْ﴾ روی آن صحّه گذاشت، در سورهٴ «فتح» رؤیای ورود به مکه را نقل کرد ﴿لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ﴾ روی آن صحّه گذاشت هر جا رؤیای انسانِ کامل ِمعصوم است قرآن روی آن صحّه میگذارد دیگر چون شیطان که در حرم اَمن عصمت راه ندارد چه خواب، چه بیداری خواب آنها حجت است.
بنابراین اگر خواب وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این بود که عدهٴ زیادی به پلّههای منبر او رفت و آمد میکنند آن طوری که بوزینه رفت و آمد میکند این قابل تطبیق است دیگر قرآن هم که اینها را لعن کرده.
پرسش:...
پاسخ: هر دو را، هر دو مهجور است مشکل این نیست که قرآن مهجور است قرآن نمیخوانند مشکل این نیست که این مهجور از هَجر به معنی ترک است مشکل این است که ـ معاذ الله ـ این مهجور از هُجر به معنی هِذیان است همان طوری که در کمال وقاحت در محضر آن وجود مبارک حضرت گفتند «إنّ الرجل لیهجر» آن «لیهجر» میشود ﴿إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾ خب اگر قرآن ـ معاذ الله ـ در ردیف سایر کتابهای اعراب جاهلی باشد این دیگر هُجر است دیگر، این هذیان است ـ معاذ الله ـ دیگر از این بدتر این چه توقّعی دارید حضرت نفرماید «ما اُوذی نبیٌّ مثل ما اُوذیت» یک وقت کسی قرآن نمیخواند مثل زمان پهلوی قرآن، حفظ قرآن و درس قرآن و بحث قرآن فاصله دارد بله، این ﴿إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾ اما اگر کسی بگوید ـ معاذ الله ـ این کتاب به استثنای آن عبادات و اینهایش بقیه گفتههای خود پیغمبر است یک و پیغمبر هم ـ معاذ الله ـ سطح سوادش با عرب جاهلی یکی بود دو، و اشتباه هم میکرد خطا میکرد سه، این میشود هُجر دیگر این بدتر از آن است وگرنه هَجر به معنای ترک پیامدی دارد، هُجر به معنای خطا و خطیئه پیامد تلخ دارد دیگر.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی﴾ بالأخره یا عطف بر فتنه است، یا عطف بر رؤیا آنهایی که «والشجرةُ الملعونه» گفتند و رفع خواندند این را مبتدا میدانند خبری برایش ذکر میکنند ولی بالأخره باید ﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ﴾ باشد دیگر ولی تتمّه رؤیا نیست آن یک اشکال حل میشود که این رؤیا چه ارتباطی با شجره ملعونه دارد اما اشکال دوم باقی است که آن شجرهٴ ملعونهٴ در قرآن چه چیزی است؟ آن را بالصراحه گفتند منظور از شجرهٴ ملعونه در قرآن همان شجرهٴ زقّوم است، همان ﴿شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾ است و مانند آن که این فتنه است برای مردم.
غرض این است که این روایاتی که در بحثهای روایی ذیل این آیهٴ شریفه آمده است اینها هم یک معارض است اخذ اینها هم لازم است دیگر میتواند مصداق خوبی باشد بخش قابل توجّهی از این روایات را در تفسیر شریف کنزالدقائق آمده که ما بعضی از اینها را میخوانیم.
پرسش:...
پاسخ: بله خب، آن مربوط به رؤیا نبود، آن رؤیا نبود بنیامیّه در آن فتنهٴ بعد از رحلت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که «ارتد الناس بعد النبی» سهم تعیینکننده داشتند اموی قبل از فتح مکه تاریخ اموی به دو قِسم تقسیم میشد قبل از فتح مکه اینها کافرِ مطلق بودند، بعد از فتح مکه هم منافق مطلق شدند اصلاً لحظهای ایمان نیاوردند لذا همیشه هم مزاحم بودند اوّلی و دوّمی و سوّمی با اینها همکاری داشتند آنها هم با همه اینها همکاری داشتند این طور نبود که اینها یک لحظه آرام بگیرند که، خب.
در این تفسیر ملاحظه بفرمایید ایشان دارند که «﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ﴾ عطفٌ علی الرؤیا» و این شجرهٴ زقّوم است که ایشان این طور معنا کردند و گفتند این شجرهٴ عطف بر رؤیا باشد یعنی ما دو کار کردیم یکی آن رؤیا را فتنه قرار دادیم مورد آزمایش، یکی اینکه این شجرهٴ ملعونهٴ فی القرآن را هم آزمایش قرار دادیم این شجرهٴ ملعونهٴ فی القرآن همان زقّوم است و ﴿شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾ است که این هم آزمون الهی است اما لعنش به آن سه وجهی که گفته شد توجیه کردند که این چگونه این شجره ملعون است. عمده آن رؤیا است درباره شجره خیلی مشکلی نیست اگر ما این شجره را عطف بر فتنه بدانیم یک و آیه این باشد که ما آن رؤیا را فتنه و آزمون قرار دادیم و آن رؤیا را شجرهٴ ملعونهٴ در قرآن قرار دادیم که اگر این باشد این بنیامیّه میشوند شجرهٴ ملعونهٴ در قرآن همین بنیامیّه میشوند متعلَّق رؤیایی که پیامبر دیده است ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً﴾ یک، الاّ ﴿الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ﴾ این دو، اگر اینچنین شد آن رؤیا با این شجرهٴ ملعونه میشود هماهنگ.
چندین روایت است که حالا البته سایر کتابهای روایی هست اما ایشان جمعآوری کردند. میفرمایند حالا درباره اینکه شجرهٴ زقّوم ملعون است و چند وجه آن اشاره میکنند بعد میفرمایند در کتاب احتجاج مرحوم طبرسی «عن الحسنبنعلی(علیهما السلام) حدیثٌ طویل» که وجود مبارک امام مجتبی(سلام الله علیه) به مروانبنحَکَم میگوید آن قصه خیلی مفصّل است که وجود مبارک امام حسن به دربار اموی حاضر کردند و بعد گفتند سخنرانی بکن و همه این درباریان اموی و مروانی جمع شدند هر کدام به نوبه خود اهانتی کردند و وجود مبارک حضرت ساکت بود بعد شروع کرد به پاسخ دادن یکی پس از دیگری پاسخ دادند که واقعاً آن گفتگو و آن سخنرانی زیارت کردنی است در حدّ مطالعه عادی نیست.
حضرت به مروانحَکم فرمود: «أمّا أنت یا مروان فلستُ أنا سبتُک ولا سَبتُ أباک» من که پدرت را بد نگفتم، من که تو را کفر ندادم که «ولکن الله عزّ وجل لعنک ولعن أباک وأهلبیتک وذریّتک وما خرج من صُلب أبیک إلی یوم القیامة علی لسان نبیّه محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) والله یا مروان ما تُنکر أنت ولا أحدٌ مِمّن حَضر هذه اللعنه من رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) لک ولأبیک من قبلک وما زادک الله یا مروان بما خوّفک إلاّ طغیاناً کبیرا» همین آیه را تطبیق میکند «وصَدَق الله وصدق رسوله یقول الله تبارک و تعالی: ﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَاناً کَبِیراً﴾ وأنت یا مروان وذریّتک الشجرة الملعونة فی القرآن» . این مضمون فراوان است معارض هم ندارد.
«وعن امیرالمؤمنین(علیه السلام) در حدیث طویل دارد که «وجَعل أهل الکتاب القائمین بِه والعاملین بظاهره وباطنه من شجرة ﴿أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّماءِ ٭ تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا﴾ أی یظهر مثل هذا العلم المحتمله فی الوقت بعد الوقت و جعل أعدائها أهل الشجرة الملعونه الذین حاولوا اطفاء نور الله بأفواههم ﴿یَأْبَی اللّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ﴾ ولو عَلِم المنافقون لعنهم الله ما علیهم مَن ترک هذه الآیات التی بیّنت لک تأویلها» اگر بفهمند «لأسقطوها مع ما أسقطوا منه».
«وفی تفسیر عیّاشی عن حریز عمن سَمع عن أبیجعفر» از وجود مبارک امام باقر(علیه السلام) دارد «﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً﴾ لهم لیعمهوا فیها ﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ﴾ یعنی بنیامیّة».
«عن علیبنسعید قال کنتُ بمکّه فَقَدم علینا معروفبنخربوذ قال لی أبوعبدالله(علیه السلام) انّ علیّا(علیه السلام) قال لفلان یا اباحفص ألا اُخبرک بما نزل فی بنیامیّه قال بلیٰ قال فانّه نزل فیهم ﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ﴾ قال فَغضب فلان وقال ـ معاذ الله ـ کذبتَ بنوامیّه خیرٌ منک وأوصل للرَحِم».
«عن الحلبی عن زراره وحمران ومحمدبنمسلم قالوا سألناه عن قوله ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ﴾ قال إنّ رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رأیٰ أن رجالاً علی المنابر یردّون الناس ضلالاً کذا و کذا وقوله ﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ﴾ قال هم بنوامیّه» این روایت فراوان هم هست معارض هم ندارد میتوانند مصداق شفّافی باشد بقیه این روایت را ملاحظه بفرمایید.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است