display result search
منو
تفسیر آیات 62 تا 67 سوره اسراء

تفسیر آیات 62 تا 67 سوره اسراء

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 73 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 62 تا 67 سوره اسراء"
شیطان یک عامل ضروری برای اغوا و اضلال نیست،
انسان نه در هدایت احتیاج دارد به فرشته و مانند آن بالضروره، نه در ضلالت محتاج به اضلال ابلیس بالضروره

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ أَرَأَیْتَکَ هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلاً ﴿62﴾ قَالَ اذْهَبْ فَمَن تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُکُمْ جَزَاءً مَّوْفُوراً ﴿63﴾ وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُم بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ وَعِدْهُمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُوراً ﴿64﴾ إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ وَکَفَی بِرَبِّکَ وَکِیلاً ﴿65﴾ رَبُّکُمُ الَّذِی یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ فِی الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ کَانَ بِکُمْ رَحِیماً ﴿66﴾ وَإِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَی الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَکَانَ الْإِنسَانُ کَفُوراً﴿67﴾

برخی از آیات مصدَّر به «إذ» هست یعنی «اُذکر» آن صحنه را، آن مطلب را این یا مربوط به جریانهای تاریخی است که قبلاً افتاق افتاده و مسلمانها آگاه بودند یا اگر مربوط به جریان اُمم گذشته است قبلاً آن را در قرآن کریم بیان فرمود بار دوم یا بار سوم که او را مطرح می‌کند می‌فرماید آن صحنه‌ای که ما قبلاً به شما اطلاع دادیم آن را متذکّر باشید یا نه، خطاب به شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که حضرت در اثر اطلاع از انباء غیب ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: ﴿اذْکُر﴾ به یکی از این سه وجه جریان ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ﴾ مطرح است اینها مباحثی است که در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و مانند آن قبلاً گذشت.
مطلب دیگر اینکه از کجا فرشته‌ها می‌دانستند که انسان ﴿یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ﴾ این هم در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» یا غیر «بقره» اشاره شد که یا در اثر اعلام الهی بود یا در اثر کلمهٴ ﴿فِی الْأَرْضِ﴾ بود که ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ یا در اثر اینکه اُمم قبلی در روی زمین زندگی می‌کردند اهل فساد و سَفک دِما بودند لذا فرشتگان گفتند ﴿أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ﴾ ذات اقدس الهی این را نفی نکرد نفرمود اینها این‌‌چنین نیستند.
مطلب سوم آن است که شیطان از این جریان باخبر شد انسانی که روی زمین خلق می‌شود او اهل سَفک دِما و افساد فی الأرض است گفت چه بهتر که من از این راه وارد بشوم و او را احتناک بکنم.
مطلب بعدی آن است که شیطان یک عامل ضروری برای اغوا و اضلال نیست. بیان ذلک این است که انسان نه در هدایت احتیاج دارد به فرشته و مانند آن بالضروره، نه در ضلالت محتاج به اضلال ابلیس و قوم و ذریّه ابلیس است بالضروره. ذات اقدس الهی انسان را مختار آفرید این یک، و خاصیت اختیار آن است که او سلاح هر دو جهت را داشته باشد اگر بگوید انسان مختار است ولی سلاح اطاعت یا سلاح فساد را نداشته باشد او مختار نیست او آزاد نیست وقتی می‌توان به آزادی انسان فتوا داد که هر دو راه را او بداند و بتواند طی کند چون خدای سبحان از آزادی انسان خبر داد فرمود انسان می‌تواند شقیّ یا سعید باشد به حُسن اختیار یا به سوء اختیار خود ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾ ، ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾ و مانند آن پس انسان چون مختار است وسیلهٴ اطاعت و معصیت را هم می‌داند و هم می‌تواند این‌‌چنین نیست که در درون او فقط یک وسیله باشد آن قوای درونی او هم می‌توانند در راه معصیت تلاش و کوشش کنند، هم در راه اطاعت او حسّ دارد، وهم دارد، خیال دارد، متخیّله دارد بالاتر از همه عقل نظری دارد او شهوت دارد، غضب دارد، با شُعَب متعدّد بالاتر از همه آنها عقل عملی دارد اگر این قوا سرکشی کردند به رهبری عقل نظر یا عقل عمل نه اندیشیدند نه دارای انگیزه شدند این شخص می‌شود فاسد و گمراه اگر این قوای علمی او به امامت عقلی نظری او و به رهبری عقل نظری و حسّ، خیال، متخیّل، وهم همه تعدیل شدند اندیشه‌های او مستقیم است نه در موضوع اشتباه می‌کند، نه در محمول اشتباه می‌کند، نه در ربط موضوع اشتباه می‌کند، نه در مبادی تصوّریه بد می‌فهمد، نه در مبادی تصدیقیه خطا می‌رود این درست می‌فهمد در شهوت و غضب هم این‌‌چنین است پس این طور نیست که اگر شیطان نبود هیچ ممکن نبود انسان معصیت بکند یا اگر فرشته‌ها که تأییدکننده راه صحیح‌اند نبودند انسان ممکن نبود راه صحیح برود نه خیر انسان هر دو راه را می‌تواند برود لکن عامل بیرونی یا به طرف اطاعت او را تأیید می‌کنند یا به طرف معصیت چون همه ابزار اطاعت و معصیت در درون او هست اگر این‌‌چنین شد پس نمی‌شود گفت که اگر انسان به وسیله شیطان فریب می‌خورد شیطان را چه کسی فریب می‌دهد زیرا نیاز یک موجود گمراه و گمراه‌کننده در درون او تعبیه شده است نه اینکه حتماً از عامل بیرونی کمک بگیرد تا ما بگوییم انسان را در اطاعت فرشته‌ها تأیید می‌کنند تا کسی سؤال بکند خب فرشته‌ها را چه کسی تأیید می‌کند؟ هم فرشته، هم ابلیس در اطاعت و عصیان انسان را تأیید می‌کنند لکن ابزار اوّلیه در اختیار خود انسان است، این یک بیان.
بیان دیگر اینکه اگر انسان محتاج به ابلیس بود در وسوسه و فساد نباید گفت پس ابلیس را چه کسی وسوسه می‌کند؟ اگر ابلیس هم‌نوع انسان بود این سؤال جا داشت اما وقتی او یک نوع دیگر است و جن است و مشترکات ما با جن فراوان نیست در بسیاری از امور از یکدیگر ممتازیم خب او ممکن است محتاج به عامل بیرون نباشد، انسان ممکن است محتاج به عامل بیرون باشد لذا نباید گفت که اگر ما را ابلیس فریب می‌دهد ابلیس را چه کسی فریب می‌دهد.
مطلب دیگر درباره نیرنگ و فریبی است که ذات اقدس الهی مکرّر اشاره می‌کند می‌فرماید این غرور است، نیرنگ است باطنش چیز دیگر است، ظاهرش چیز دیگر است این کار از نفس مسوّله هم که در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» بحثش گذشت داشتیم در دو مورد در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» فرمود: ﴿سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ﴾ یکی آنجا بود یکی هم در جریان سامری است که گفت ﴿سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی﴾ تسویل غیر از نفس امّاره است نفس مسوّله غیر از نفس امّاره است البته همه اینها جزء شئون نفس انسانی‌اند انسان دارای چند نفس و چند روح نیست یک روح است که دارای شئون و جهات متعدّد است نفس مسوّله خاصیّتش فریب و غرور و نیرنگ است این اولاً چون در درون ماست یک درونکاو خوبی است، روانکاو خوبی است، یک روانشناس خوبی است که ما چه چیزی خوشمان می‌آید بهتر از همه ما را او آن مرحله می‌شناسد این یک چون می‌داند ما از چه چیزی خوشمان می‌آید یک زربرگی، زرورقی از همان محبوبهای ما، خواسته‌های ما که خوشایند ماست او را فراهم می‌کند یک، تمام رذایل و گناهان را پشت او پنهان می‌کند دو، به صورت یک تابلوی زرّین درمی‌آورد سه، به خورد ما می‌دهد ما خریدار او می‌شویم چهار، ظاهر او رحمت است، باطن او عذاب. ظاهرش زرق و برق و فریباست آنچه که خوشمان می‌آید، باطنش نیرنگ است این کار را هم می‌گویند دسیسه، هم می‌گویند تسویل ﴿بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ﴾ یا ﴿سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی﴾ این در همه ما هست اول که نفس فرماندهی ما را به عهده ندارد بعد از اینکه با این زربرگها و زرورقها ما را فریب داد و ما را معتاد کرد به گناهی از آن به بعد عالماً عامداً دست به گناه می‌زنیم ـ معاذ الله ـ از آن به بعد او می‌شود امّارهٴ بالسّوء ما هم می‌شویم مؤتمر این ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾ که اول این طور نبود که، اول که قدرت امر به گناه نداشت اول با دسیسه و تسویل فریب می‌دهد آدم را معتاد می‌کند بعد وقتی معتاد کرد دیگر امر می‌دهد آدم ناچار است اطاعت کند دیگر این برای درون، بیرون هم همین طور است بیرون شیطان اول فریب می‌دهد، نیرنگ می‌دهد این کار را بکنی به سود توست، آن کار را بکنی به ضرر توست ﴿الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاءِ﴾ بعد کم‌کم، کم‌کم می‌شود ولیّ او این شخص مولّیٰ‌علیه شیطان است شیطان هم امر می‌کند ﴿إِذْ قَالَ لِلْإِنسَانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِنکَ﴾ اول که شیطان عامل به کفر نیست، اول دعوت به فریب می‌کند، فریبکارانه دعوت می‌کند بعد امر می‌کند این دو رذیلت در درون ما هم هست اما دو فضیلت یا بیشتر در درون ما هم هست در بخشهای علمی، در بخشهای عملی اگر ما به رهبری «العقل ما عُبد به الرحمن واکتسب به الجِنان» کار بکنیم این «إنّ العقل لأمّارّ بالحقّ لأمّار بالصدق، لأمّار بالخیر، لأمّار بالحُسن» در برابر آن نفسی که امّاره به سوء است خب ما چرا این را امین نکنیم به این رأی ندهیم اگر این امّار بالحُسن است، امّار بالخیر است، امّار بالصدق است، امّار بالحق است چرا او را رهبر قرار ندهیم این امّاره بالسوء را قرار بدهیم این «العقل ما عُبد به الرحمن واکتسب به الجِنان» یعنی به فرمان او این‌‌چنین می‌شود، به دستور او این‌‌چنین می‌شود، به فرمان و رهبری او این‌‌چنین می‌شود «إنّ العقل لأمّار بالحُسن» خب چرا ما این را امین قرار ندهیم؟ چرا به امامت او قوایمان را وادار نکنیم به اعمال خیر؟ این دست خود ماست دیگر ما تمام اوضاع درونمان را باید در درجه اول از اهمیت قرار بدهیم که چه چیزی بیماری ماست؟ چه چیزی داروی ماست، چه چیزی شفای ماست؟ راه درمان ما چه کسی است؟ طبیب ما چه کسی است و مانند آن بعد این عدوّمان را که مهار کردیم بقیه حل است یعنی کسی نمی‌تواند چیزی به جامعه‌ای آسیب برساند مگر چه چیزی می‌توان از آن بگیرد آن معنویّت و اخلاق است که با او همیشه سفر می‌کند هر چه هم بیگانه حمل بکند می‌شود احدی‌الحُسنیین.
بنابراین اینکه فرمود شیطان دعوت به فریب می‌کند شیطانکی در درون خود ما هست و هیچ کس مثل اهل‌بیت(علیهم السلام) انبیای الهی مردم را به حقایق خودشان و عالم آشنا نکردند یعنی انسان‌شناسی، جهان‌شناسی، نفس‌شناسی، آینده‌نگری اینها مطالبی است که رهاورد انبیاست ضمن اینکه مطالب علمی فراوانی هم آوردند که ان‌شاءالله یکی پس از دیگری به آنها می‌پردازیم.
پرسش:...
پاسخ: نه، اینها اجنّه که قبلاً ملاحظه فرمودید جمع جنین است نه جمع جِنّ ﴿وَإِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ﴾ یعنی شما قبلاً اجنّه بودید، یعنی جَنین بودید جمع جِن، جِنّة است جنها مسلمان دارند، کافر دارند، زن دارند، مرد دارند، مؤمنانشان با کسی کاری ندارند و مؤمن می‌شوند ﴿إِنَّا سَمِعْنَا کِتَاباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَی ...یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ﴾ و مانند آن، آن کافران و منافقان‌اند که نظیر کافران و منافقان بشر مزاحم دیگران‌اند این یک کار و آسیب‌رسانی آنها هم نظیر آسیب‌رسانی انسانهاست دیگر و ضرر می‌رسانند اما در جریان ضرر رساندن فکری و امثال ذلک که ﴿یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ﴾ آنها اثباتش آسان است دشوار نیست اما ﴿شَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ آن بخش اولادش مقداری بحث داشت که از آیه سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» که ﴿حُورٌ مَقْصُورَاتٌ فِی الْخِیَامِ ٭ فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٭ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلاَ جَانٌّ﴾ معلوم می‌شود که اینها هم نکاح دارند، زاد و ولد دارند و مانند آن «طمث» یعنی آن افتضاض‌کردن و دَریدن اگر عذرایی نکاح کرد دیگر مطموثه است دیگر عذرا نیست در سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» آیه 56 به این صورت است ﴿فِیهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلاَ جَانٌّ﴾ معلوم می‌شود همان طوری که انس ازدواجی دارد و طَمث می‌کند، عذرا را ثیّب می‌کند جن هم طَمث دارد عذرا را ثیّب می‌کند این کار هست مشارکت در اولاد بخش مهمّش همان است که قبلاً اشاره شد برخی از مفسّران همان نامگذاریهایی که عده‌ای درباره فرزندانشان می‌کنند آن را هم مشارکت در اولاد دانستند در جاهلیت این بود که عبدالعزّیٰ می‌گفتند، عبدالشمس می‌گفتند، عبداللآت می‌گفتند این عبدوَد، عمربن‌عبدوَد همین است وَد از اسمای بتهای آنهاست دیگر ﴿لاَ یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسْراً﴾ اسمای چندگانهٴ بُتی که در جریان سورهٴ مبارکهٴ حضرت نوح آمده همین است دیگر یکی از بتها وَدّ است این شده بود عبدوَدّ همین عمرو معروف در جریان جنگ خندق این نامگذاریها از باب ﴿وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ می‌تواند باشد.
پرسش:...
پاسخ: بله، خب مثل انسان است.
پرسش:...
پاسخ: مثل انسانها هستند ولی تجرّد آنها مثل تجرّد انسان تجرّد عقلی نیست و ما هیچ دلیلی نداریم که از اینها کسی به مقام نبوّت و رسالت و اینها برسد گرچه اینها مکلّف‌اند، گرچه اینها پیغمبر دارند ظاهراً پیغمبر انسانها، پیغمبر آنهاست نه اینکه آنها از خودشان پیغمبر داشته باشند از آنها در حدّ تجرّد وهمی و امثال ذلک هست لذا به مقام اخلاص نمی‌رسند اگر به مقام اخلاص می‌رسیدند آنجا ممکن بود مزاحم مخلَصین بشوند اما چون سقف تجرّدشان به مقام اخلاص نمی‌رسد در حوزهٴ اخلاص راه ندارند مزاحم آنها نیستند این فرمود تجرّد وهمی دارند و اینها اگر کسی در عقلِ محض بخواهد تلاش و کوشش کند مثل اینکه ائمه(علیهم السلام) این طورند شیطان در آنها دسترسی ندارد بدلی جلب بکند آنجا فریب بدهد اصلاً آنجا حضور ندارد تا اینکه آنجا موضوع را به جای محمول، محمول را به جای موضوع و مانند آن قرار بدهد خودشان جسم‌اند، جسم‌اند حالا منتها رقیق‌اند دیده نمی‌شوند گاهی هم ممکن است متمثّل بشوند اما حالا به اشکال مختلفی درآمدنش آن احتیاج به دلیل دارد خودشان صُوَر مختلف دارند اما مثلاً صورتی را عِوض بکنند صورت دیگر بگیرند این محتاج به دلیل است.
تمثّل دارد یک، أشکال مختلف دارند دو، هر کس ممکن است که بعضی از آنها را به صورت خاصّ خود آنها ببیند سه، اما یک جن مثل یک بحر موم یا یک مُشت خمیر که هر صورتی، شکلی بخواهد دربیاید، دربیاید آن اثبات می‌خواهد، خب.
فرمود: ﴿وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُم بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ وَعِدْهُمْ﴾ بعد فرمود: ﴿وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُوراً﴾ اینجا خیلی ضرورتی نبود که اسم ظاهر بیاید ضمیر اگر بود کافی بود، فرمود: «وَعِدهُم وما یَعِدهم الا غرورا» معلوم بود که ضمیر به شیطان برمی‌گردد اما برای اینکه این به منزلهٴ یک اصل و به منزلهٴ قانون به وسیلهٴ قاعدهٴ مستادهٴ از قرآن ظهور بکند اسم شیطان بالصراحه ذکر شده است این الآن یک اصل کلّی قرآنی است ﴿مَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُوراً﴾ اگر می‌فرمود «وما یعدهم» ضمیر به شیطان برمی‌گشت، مطلب معلوم بود اما به عنوان یک اصل کلی، به عنوان یک قاعدهٴ قرآنی، به عنوان یک قاعدهٴ وحیانی دیگر مطرح نبود اما الآن به عنوان یک قاعدهٴ قرآنی مطرح است که ﴿مَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُوراً﴾.
بعد فرمود دو عامل هست که باعث نجات مردم است یکی اینکه اینها در حوزهٴ عبادی شرکت کنند جزء بندگان خدا باشند، یکی اینکه بالأخره انسان کارها را یا خودش باید انجام بدهد یا اگر نمی‌تواند و نمی‌داند وکیل بگیرد دیگر ما خیلی از کارها را نه می‌دانیم، نه می‌توانیم چه بهتر که باید وکیل بگیریم وکیل‌گیری همان توکل است فرمود شما الاّ ولابد محتاج به وکیلید چه بهتر که خدا را وکیل قرار بدهید این دوتا کار را کردید شیطان نه با خِیل و رجل بر شما سلطه دارد، نه با صوت بر شما سلطه دارد، نه در حوزهٴ مشارکت اموال و اولاد سلطه دارد، نه در حوزه وعد و ورود هیچ چیزی ﴿إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ﴾یک، ﴿وَکَفَی بِرَبِّکَ وَکِیلاً﴾ دو، این مطلب را در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» که قبلاً گذشت به صورت جامع‌تر و مختصرتر بیان فرمود آیه 99 سورهٴ مبارکهٴ «نحل» این است ﴿إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا﴾ یک، ﴿وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ﴾ دو اگر کسی مؤمن بود و وکیل گرفت خدا را تحت سلطهٴ شیطان نیست گاهی می‌لغزد اما در حوزهٴ مأموریت او نیست تحت سلطنت او نیست این‌‌چنین نیست که اگر کسی مؤمن بود و به خدا توکل کرد بشود معصوم یا بشود عادلِ محض و هیچ نلغزد برای اینکه ایمان او احیاناً مشکل پیدا می‌کند چون او مختار است، توکّل او احیاناً آسیب می‌پذیرد گاهی آسیب‌پذیر هست اما تحت سلطنت او نیست اگر آسیب‌پذیر بود می‌شود ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ بعد توبه کرد و ذات اقدس الهی توّاب است دیگر ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾ نه «مِن عباده» آن قدر مهربان است و رئوف است که آن لغزشهایی هم که داشت بخواهد با توبه ترمیم کند توبهٴ او اگر هم ناقص بود او از توبهٴ ناقص هم صرف‌نظر می‌کند یعنی قبول می‌کند آن نقص را یک وقت است که انسان توبهٴ خالص صددرصد ارائه می‌دهد می‌شود «یقبل التوبة من عباده» دیگر «عَن» ندارد اینجا این کلمهٴ «عن» برای افادهٴ تجاوز و گذشت است اما اگر توبه، توبهٴ صددرصد نبود کمبودی داشت فرمود در همان حوزهٴ توبه هم اگر کسی کمبود داشت خدا می‌گذرد ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾ چنین خدایی است، خب اگر این است انسان اگر لغزید فوراً باید ترمیم بکند دیگر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آمده عصارهٴ همین دو قیدی است که در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» محلّ بحث است که ﴿إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ﴾، چرا؟ برای اینکه از یک سو اینها عبادند، از یک سو هم ﴿وَکَفَی بِرَبِّکَ وَکِیلاً﴾ این ﴿کَفَی بِرَبِّکَ وَکِیلاً﴾ یک ارشاد ضمنی است یعنی «إلاّ الذین عَبد الله وتوکّل علیه» که همان مضمون آیه سورهٴ مبارکهٴ «نحل» است. بعد فرمود شما از وحدت نظم باید پی به وحدت ناظم ببرید که خدا واحد است و از راهگشایی و حلّ مشکلات هم باید پی ببرید که خدا شریک ندارد.
این سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که ملاحظه فرمودید در مکه نازل شد تقریباً به هر کدام از این سوَر به چند بخش تقسیم می‌شود در هر پاراگرافی صدری دارد در صدر هر پاراگراف ذات اقدس الهی به پیامبرش می‌فرماید: ﴿قُلِ﴾ این را بگو این بحث که تمام شد دوباره می‌فرماید: ﴿قُلِ﴾ این را بگو، بحث دوم که تمام شد می‌فرماید: ﴿قُلِ﴾ این را بگو شما الآن در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» چندجا این کلمهٴ ﴿قُلِ﴾ را می‌بینید داریم آیه 42 این شروع پاراگراف جدید است ﴿قُل لَّوْ کَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَمَا یَقُولُونَ إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً﴾ آن بحثهای مبسوطی که در دامنهٴ این ﴿قُلِ﴾ بود که همه اینها برمی‌گردد به این ﴿قُلِ﴾ اول بعد در جریان معاد آیه پنجاه این است ﴿قُلْ کُونُوا حِجَارَةً أَوْ حَدِیداً﴾ که جواب سؤال آنهاست بعد در آیه 53 این پاراگراف جدید است چطور حرف بزنید در گفتارتان، رفتارتان، نوشتارتان چطور با مردم حرف بزنید ﴿وَقُل لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ نمی‌شود مردم را به وحدت دعوت کرد ولی راه و روش نشان نداد، جامعه را به صلح دعوت کرد ولی راه و روش نشان نداد، هر کسی هر طور حرف می‌خواهد بزند، بزند بعد مردم را ما به وحدت دعوت بکنیم فرمود این طور نمی‌شود این پاراگراف جدید است ﴿وَقُل لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنزَغُ بَیْنَهُمْ﴾ در آیه 56 که پاراگراف دیگر است می‌فرماید چه دلیل دارید که این بتها سِمتی دارند به صورت قیاس استثنایی اگر کاری از اینها برمی‌آمد در روز خطر می‌توانستند به داد شما برسند «لکن التالی باطل فالمقدم مثله» ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ فَلاَ یَمْلِکُون کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ وَلاَ تَحْوِیلاً﴾ این پاراگراف یک مقدار طول کشید باز در تتمّه این هنوز ما یک ﴿قُلِ﴾ جدیدی پیدا نکردیم که بشود مطلب تازه در تتمّه این پاراگراف و این مطلب می‌فرماید جریان دریا را نگاه کنید این جریان دریا دوتا بحث را به همراه دارد یکی از نظم دریا پی به ناظم می‌بریم آب را طرزی آفرید که بار کشتی را حمل بکند نه خیلی رقیق است مثل هوا که فروبرود، نه خیلی ثَقیل است مثل خاک که نشود روی آن جاری شد پس آب را پذیرای سیر کشتی کرد هوا را آن قدر منظّم الآن اگر یک هواشناس کامل دقیق باشد می‌تواند کاملاً بررسی کند از دورترین نقطه مدیترانه چه موقع حرکت بکند دیگر به گمان و اینها نه چون مسئله ریاضی است چه موقع حرکت بکند، چقدر حرکت می‌کند، چه موقع به ایران می‌رسد، چه موقع وارد غرب ایران می‌شود، چه موقع دامنهٴ جبال البرز یا زاگرس را تَر می‌کند چقدر تر می‌کند و اینها هر اندازه این علم پیشرفت کرد آن گزارش هم موفق‌تر است این ابرها را فرمود ما منظم آفریدیم، بادها را منظم آفریدیم چه موقع حرکت بکند، چقدر حرکت بکند، چطور حرکت بکند، از کدام سَمت حرکت بکند تا کشتیها را شما درست راهنمایی کنید دیگر در این اقیانوسها در آن دریا و اقیانوس‌پیما سابق نبود در این دریاها بالأخره تمام رهبری را این بادها به عهده دارند دیگر فرمود ما آن مبدأ قابلی را درست کردیم، این مبدأ فاعلی را درست کردیم همه اینها اگر یک وقت در اثر سهل‌انگاری شما، هوانشناسی شما در دریا گیر کردید مشکل شما را آنجا چه کسی حل می‌کند؟ این هم برهان است بر توحید ناظم از راه وحدت نظم و هم برهان است بر توحید مُجیب مضطرّ داعی از راه اینکه هیچ کس کاشف سوء نیست الا الله.
فرمود: ﴿رَبُّکُمُ الَّذِی یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ﴾ «اِزجاء» یعنی سوق‌دادن، کَندن، از جایی به جایی بردن، حمل کردن و مانند آن این هم دربارهٴ کشتیها به کار رفته که ذات اقدس الهی کشتی را حرکت می‌دهد، هم دربارهٴ ابرها به کار رفته در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آیه 43 به این صورت آمد ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحَاباً ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکَاماً فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِن جِبَالٍ فِیهَا مِن بَرَدٍ فَیُصِیبُ بِهِ مَن یَشَاءُ وَیَصْرِفُهُ عَن مَن یَشَاءُ یَکَادُ سَنَا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ﴾ این معارف را ذات اقدس الهی تنها در قرآن کریم نگفت در صُحف انبیای قبلی گفت، به وجود مبارک عیسی گفت، به وجود مبارک موسی گفت، به وجود مبارک ابراهیم خلیل گفت همان معارف را به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود حالا در چنین فاز و فضایی کسی بگوید اطلاعات پیغمبر اسلام ـ معاذ الله ـ به استثنای مسائل اعتقادی و ربوبی و ملکوتی در کیهان‌شناسی و ژنتیک و هواشناسی و زمین‌شناسی و دامداری و کشاورزی در سطح اطلاع مردم جاهلی آن روز بود ـ معاذ الله ـ قبل از بطلمیوس و امثال بطلمیوس این حرفها را انبیا آمدند گفتند که نسیم اول پیدا می‌شود بعد رشد پیدا می‌کند، بعد باد، ابر تولید می‌کند، بعد ابر را رهبری می‌کند، بعد ابر را باردار می‌کند آن ابرهای نَر و ماده را به هم نکاح می‌کند اینها را باردار می‌کند وقتی خواستند بزایند برای اینها رَحِم درست می‌کند، زِهدان درست می‌کند، اینها را غربالی می‌کند بعد هرجا که ذات اقدس الهی مأموریت بده اینها می‌روند می‌بارند و ﴿وَأَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾ کجا باید ببارند مربوط به خواست الهی است.
فرمود این مردم اگر اهل دیانت باشند، اهل تقوا باشند نه خلاف بگویند، نه کم‌فروشی کنند، نه گران‌فروشی کنند، نه بیراهه بروند، نه راه کسی را ببندند ما هرگز باران را مضایقه نمی‌کنیم این بیان صریح قرآن کریم است ﴿وَأَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾ نشد به این ابرها می‌گوییم باران را بر دریا بریزند، خب آن وقت ﴿وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ﴾ این نماز استسقا اثر دارد، توبه اثر دارد، عدل اثر دارد، رعایت حقوق دیگران اثر دارد، همین است دیگر خب حالا اینها به معارف برمی‌گردد آنها را عرب جاهلی می‌دانست که مثلاً از دورترین نقطه این دریای مدیترانه اول نسیمی پیدا می‌شود بعد تند می‌شود، بعد ابر تولید می‌کند، بعد ابرها را جمع می‌کند نرها و ماده‌ها را به هم ازدواج می‌دهد لقاحشان می‌کند، باردار می‌کند، بعد غربالی می‌کند، بعد می‌باراند این حرفها بود تا ما بگوییم ـ معاذ الله ـ اطلاع حضرت از علوم هواشناسی و ژنتیک و کیهانی در حدّ اطلاعات اعراب جاهلی بود، خب.
فرمود این مسئلهٴ باد و باران و اینها ان‌شاءالله به خواست خدا در سورهٴ مبارکهٴ «نور» رسیدیم آنجا مشخص می‌شود اینجا فرمود: ﴿رَبُّکُمُ الَّذِی یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ﴾ شما بالأخره یک قطره، یک حبّه گندم را که شما نمی‌توانید در آب نگه‌دارید که اما هزارها تن گندم را شما به وسیله همین کشتی از جایی به جایی می‌برید ما طرزی این دریا را قرار دادیم، کشتی را قرار دادیم، آب را قرار دادیم، باد را قرار دادیم که ﴿لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ﴾ همه مسائل تجاری شما، سفر شما حل بشود چیزی که به آسانی جابه‌جا می‌شود نقل می‌شود این را می‌گویند بضاعت و مزجات، اِزجا به معنای کم‌کردن نیست به معنای جابه‌جا کردن است چیزی که به آسانی جابه‌جا بشود این را می‌گویند کم، برای اینکه کم است که به آسانی جابه‌جا می‌شود وگرنه بضاعت که به معنی سرمایه است به معنی کم نیست، مُزجات هم به معنی قلّت نیست چون قلیل را به آسانی می‌شود جابه‌جا کرد از کالای قلیل و اندک تعبیر می‌کنند به بضاعت مُزجات، خب.
فرمود: ﴿یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ﴾ کشتی را جابه‌جا می‌کند کلمهٴ حرکت در قرآن کریم نیست اما «اِزجاء»، تسییر و مانند آن که معادلهٴ با حرکت است از بعضی از نظر هست این هم برهان حرکت است خب اگر کسی بگوید که کشتی خود به خود می‌رود یا باد خود به خود پدید می‌آید برهان حرکت می‌گوید نه، هیچ موجودی که هستی او از خود او نیست خودبه‌خود کار نمی‌کند هر متحرّکی، محرّک می‌خواهد همان طوری که هر حرکت، متحرّک لازم دارد ولو ممکن است آن حرکت جوهری باشد خود عین متحرّک باشد ولی محرّک لازم دارد این همان برهان حرکت است.
در بیان نورانی ابی‌ابراهیم امام کاظم(سلام الله علیهما) آن طوری که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در همان جلد اول اصول کافی نقل کرد برهان حرکت را حضرت آنجا بیان کردند که ذات اقدس الهی خودش حرکت نمی‌کند او منزّه از آن است که حرکت بکند عده‌ای که خیال می‌کردند شبهای جمعه خدا به آسمان اول می‌آید ـ معاذ الله ـ و اینها حضرت در آنجا ابطال کرد فرمود مگر نمی‌دانید «کلّ متحرّک محتاجٌ الی من یحرّکه أوْ یتحرّک به» این همان قانون حرکت است، این همان برهان حرکت است.. این می‌شود فلسفه اهل‌بیت این می‌شود قانون حرکت که حرکت بدون محرّک نمی‌شود این یک سطر را آدم وقتی بخواهد در حوزه‌ها تدریس کند بدون اشکال حُکمای غرب و شرق مطرح کند یا با اشکال؟ این پنجاه‌تا اشکال نقد در این هست هر کدامش هم ده صفحه می‌شود پنجاه صفحه اگر کسی بخواهد همین یک حدیث را معنا کند یک کتاب پانصد صفحه‌ای عمیقِ علمیِ درسی دارد مگر آنها که برهان حرکت را قبول ندارند در برابر این روایت کلینی آرام می‌نشینند بنابراین این برهان حرکت را قرآن کریم کاملاً مطرح کرده در روایت هم مطرح است منتها کلمهٴ حرکت در قرآن کریم نیامده «اِزجاء» آمده، تسییر آمده، ﴿یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾ آمده و مانند آن.
فرمود حالا در این دریا اگر گیر کردید چه کسی مشکل شما را حل می‌کند؟ این برمی‌گردد به تتمّه آن پاراگراف قبلی لذا اینجا مصدّر به ﴿قُلْ﴾ نیست در همین جملهٴ قبلی فرمود: ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ فَلاَ یَمْلِکُون کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ وَلاَ تَحْوِیلاً﴾ این ادامه دارد تا به این بحث که این جریان کشتی‌رانی هم برهان حرکت است، برهان نظم است برای اثبات توحید و هم اینکه وقتی در دریا مشکل پیدا کردید چه کسی مشکل شما را حل می‌کند ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ﴾ او خداست قبلاً هم ملاحظه فرمودید این ﴿أَمَّن﴾ یک‌دانه «أم» دارد، یک‌دانه «مَن» این «أم»، «أم» منقطعه است به معنی «بَل» است این دوتا «میم» با هم ادغام شده، شده ﴿أَمَّن﴾ این «أم» به معنای «بَل» یعنی آنها خدا نیستند خدا کسی است که قدرتش نامتناهی است بتواند در هر مشکلی، مشکل آدم را حل کند نگوید دستم برنمی‌آید، نگوید اطلاع ندارم کسی که در اعماق دریا غرق شده و احدی از حال او خبر ندارد این می‌گوید «یا الله» ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ﴾ او خداست ﴿أَمَّن یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ﴾ او خداست.
این دوتا «میم» که با هم ضمیمه شده می‌شود ﴿أَمَّن یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ﴾ ، ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:31

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن