- ۵۵۱
- ۱۰۰۰
- ۱۰۰۰
- ۱۰۰۰
تفسیر آیات ۷۳ تا ۷۵ سوره اسراء _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات ۷۳ تا ۷۵ سوره اسراء _ بخش اول"
مشرکان حجاز گاهی در اصل وحی و نبوّت و امکان وحی و نبوّت اشکال میکردند
چون تثبیت الهی هست، نه تنها میل به تحریف نشده نزدیکی به میل هم حاصل نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِن کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذاً لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلاً ﴿۷۳﴾ وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً ﴿۷۴﴾ إِذاً لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیراً﴿۷۵﴾
چون سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» در مکه نازل شد و عناصر محوری سُوَر مکّی اصول دین بود و بخش مهمّش مربوط به توحید و نبوّت بود این سورهٴ مبار... کهٴ «اسراء» بعد از هر چند آیهای یکی از این اصول را مبسوطاً طرح میکند. میفرماید درباره وحی و نبوّت اینها چندتا شبهه داشتند یکی اینکه کارِ ما با ارباب ماست ارباب ما یعنی ربهای ما اینها نیازی به واسطه ندارند همین اصنام و اوثان دعاهای ما را میشنوند و مشکلات ما را حل میکنند مسئلهٴ وحی و نبوّتی در کار نیست و اگر وحی و نبوّتی از طرف ربّالأرباب باشد او باید به وسیلهٴ فرشته تأمین بشود انسان نمیتواند فرستادهٴ ربّالأرباب و ذات اقدس الهی باشد که این شبهات را قرآن کریم یکی پس از دیگری نقل کرد و ابطال کرد. ضرورت وحی و نبوّت را تبیین کرد چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت و باز هم اشاره میشود.
معجزات انبیا مخصوصاً وجود مبارک پیغمبر اسلام(علیهم الصلاة و علیهم السلام) را ذکر کرد که اشاره میشود. مشرکان حجاز گاهی در اصل وحی و نبوّت و امکان وحی و نبوّت اشکال میکردند، گاهی هم میگفتند اینهایی که شما میگویید حرفهای خود شماست یا حرفهایی است که از دیگران یاد گرفتید و مانند آن. وقتی حضرت استدلال کرد که من که درس نخواندم، کتابی ندیدم، معلّمی ندیدم میگویند از همان اعجمی فراگرفتی و اینها. قرآن میفرماید آنچه را که شما اسناد بدهید ﴿لِّسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ﴾ این محدوده که گذشت بر آنها ثابت شد که پیغمبر دستبردار نیست این حرفها را از ناحیهٴ خدای سبحان آورده بعد سعی کردند به وسیلهٴ تهدید یا تطمیع در رهاورد حضرت نفوذ پیدا کنند و مسیر قرآن را عوض بکنند و دین را دگرگون بکنند.
آیات محلّ بحث یعنی آیه ۷۳ و ۷۴ سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که محلّ بحث است در همین حوزه است آنها با مکر، با حیلههای سیاسی، اجتماعی احیاناً تهدید، احیاناً تطمیع میخواهند حضرت دست از این حرفها بردارد حرفهایی که به میل آنهاست مطابق وصنیّت و ثنویّت حجاز است مطرح کند دربارهٴ بتپرستی چیزی نگوید، دربارهٴ رذایل اخلاقی آنها هم چیزی نگوید حرفهایی بگوید که مشرکان بپذیرند. خدای سبحان در این بخش از آیات میفرماید آنها کِید کردند، مکر کردند، حیله کردند، گاهی از راه تهدید، گاهی از راه تطمیع، گاهی از راه خوف، گاهی از راه شوق که در تو نفوذ بکنند ولی در اثر تثبیت الهی، عصمت الهی تو همهٴ این حرفها را گذاشتی کنار پیام الهی را رساندی، اگر تأیید الهی نبود، عصمت الهی نبود، تثبیت الهی نبود ممکن بود کید اینها اثر بگذارد تأثیر کید آنها در یکی از این سه مرحله است این آیات را خوب ملاحظه بفرمایید که کاملاً نشان میدهد چقدر وجود مبارک پیغمبر از عصمت الهی برخوردار است و چقدر ذات اقدس الهی آن حضرت را تثبیت کرده.
فرمود اگر تثبیت الهی و عصمت الهی نبود کار را که انجام ندادی یعنی به میل اینها تحریفی در قرآن ایجاد نکردی یک، میل به چنین کار را هم پیدا نکردی این دو، نزدیک میل هم نشدی این سه، اگر تثبیت الهی نبود، اگر عصمت الهی نبود نزدیک میل به تحریف میشدی پس «فهاهنا مراحل ثلاثه» یک مرحله تحریف خارجی است که اصلاً اتفاق نیفتاد و نمیافتاد یک، مرحلهٴ قبل از او مِیل به تحریف است این هم اتفاق نیفتاده و نمیافتد، مرحلهٴ پیشاپیش ضعیفترین مرحله است نزدیک میل پیدا کردنِ به تحریف است این هم واقع نشده، نزدیک به میل هم نشده فرمود اگر ما تثبیت نمیکردیم تو نزدیک میل میشدی نه نزدیک تحریف، پس چون تثبیت الهی هست نه تنها تحریف نشده، نه تنها میل به تحریف نشده نزدیکی به میل هم حاصل نشده مشابه همین معنا در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» در عصمت آن حضرت گذشت.
در جریان حضرت یوسف یک طرف میل خارجی بود و حملهٴ خارجی فعل بود و حملهٴ خارجی و قصد، طرف دیگر فعل نبود، میل به فعل نبود، گرایش به این میل هم نبود برای اینکه از آن طرف فرمود: ﴿لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ﴾ او بالأخره اهتمام کرد آن زن همّت ورزید که به هدف برسد اما وجود مبارک یوسف ﴿وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأی بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾ فعل خارجی که از طرف حضرت واقع نشد، اهتمام و قصد به آن هم واقع نشد چرا؟ برای اینکه این اهتمام به لولای امتناعیه وصل شد فرمود اگر برهان ربّ را نمیدید قصد میکرد و چون برهان ربّ را دید قصد هم نکرد پس نه فعل بود، نه قصد.
درباره وجود مبارک پیغمبر سه مرحله را ذکر میکند میفرماید تحریف خارجی نشد، میل به تحریف هم نشد، نزدیک به میل هم نشد حالا ملاحظه بفرمایید.
پرسش:...
پاسخ: خب، آن رکون هم اگر باشد شیء قلیل است البته.
﴿وَإِن کَادُوا﴾ این ﴿إِن﴾ مخفّف از مثقّل است یعنی آنها کید کردند ﴿لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ﴾ آنها فتنه کنند حالا یا فتنههای سیاسی یا فتنههای اجتماعی یا تهدید به قتل و امثال اینها یا تطمیع به مال و امثال اینها که حضرت همه این حرفها را پشتسر گذاشت فرمود اگر شمس را دست راست من، قمر را دست چپ من قرار بدهید من دست از حرفم برنمیدارم. این فتنه مطلق است همه اینها را شامل میشود ﴿وَإِن کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ﴾ این ﴿عَنِ﴾ هم مفید احراز است فتنهای که درباره تو اعمال میکنند این است که تو اعراض کنی، تجاوز کنی از مرز وحی الهی خارج بشوی ﴿لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ﴾، خب چطور اعراض بکنی؟ ﴿لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ﴾ آنچه را که ما گفتیم او را تحریف کنی غیر آن را به عنوان قرآن به مردم ابلاغ کنی ما درباره توحید سخن گفتیم و ابطال شرک شما از ابطال شرک صرفنظر کنی جاهلیّت را طرد کردیم شما در این زمینه سخنی نگویی و سایر معاصی آنها، اگر شما گرفتار فتنهٴ اینها میشدی برابر فتنهٴ اینها ـ معاذ الله ـ دربارهٴ قرآن تحریفی روا میداشتی ﴿وَإِذاً لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلاً﴾ اینها خلیل تو، حبیب تو، دوست تو میشدند دست از مزاحمت برمیداشتند اینها نقشهٴ آنها همین بود ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ﴾ ما تو را تثبیت کردیم، ثابتقدم نگه داشتیم، معصوم نگه داشتیم اگر نبود این تثبیت ما و این عصمت الهی ﴿لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً﴾ «کادَ» یعنی «قَرُب» از افعال مقاربه است «کاد أن یفعل» یعنی «قَرُب أن یفعل» ﴿لَقَدْ کِدتَّ﴾ یعنی نزدیک میشدی که رکون کنی، «رَکَن» یعنی «مالَ» «کادَ أن یَرکَنَ» آن هم ﴿شَیْئاً قَلِیلاً﴾ ممکن بود نزدیک میل تحریف اندک کمی کار بکنی به میل اینها نزدیک بود میل پیدا کنی که کمی با اینها موافقت کنی نه در همه موارد یا موارد زیاد آن مورد رکون هم شیء قلیل است، پس وقتی شیء قلیل نشد کثیر هم به طریق اُولیٰ نشد، وقتی رکون نبود، میل نبود پس کاری هم یقیناً انجام نمیگیرد نزدیک به میل هم نبود ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً﴾.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر عصمت است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: دیگران همین مقداری که دادند دیگران حفظ نکردند این علمی، این عدلی، این عنایتی که ذات اقدس الهی به زید و عمرو داد همین مبلغی را که خدا به ما داد حفظ نکردیم چه رسد ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ خدا میداند که به چه کسی بدهد.
پرسش:...
پاسخ: آن هم همین طور است دیگر اینها را ذات اقدس الهی آزمود که اگر به اینها چیزی بدهد هدر نمیدهند به ماها خیلی چیز داد مگر به ما کم چیز داد این همه آیات را که نازل کرده ما بلدیم دیگر در این صد آیهای که بلدیم دهتایش را عمل میکنیم آن طوری که در کتابها نوشته برای ما گفتند و ما هم خواندیم و برای دیگران میگوییم عمل میکنیم؟ در صدتا دهتایش را شاید عمل بکنیم عملکردن جانکردن میخواهد «أحدّ من السیف» است و «أدقّ من الشَعْر» این طور زندگی که ماها میکنیم همان زندگی علیپسند است این حرفها برای کتابهاست، اما وقتی که در برابر انبیا رسید همین است دیگر بله.
پرسش:...
پاسخ: بله، تثبیت نه خیر، خیلی از چیزها را ذات اقدس الهی به ما داد عنایت کرد ﴿لَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَی مِنکُم مِن أَحَدٍ﴾ خیلی از چیزها را به ما داد تعدیل شد ولو عصمت نشد این عدالت فیض الهی است که خدا داد ولی برابر این عمل میکنیم؟ این علم فیض الهی است که خدا داد مگر برابر او عمل میکنیم؟
پرسش: راههایی هست که تثبیت شده باشد ولی نتیجه بدهد.
پاسخ: نه، تثبیت عصمتی محال است نتیجه ندهد اما ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ خیلی از جاهاست که کرامت داد، علم داد این بلعم باعور که قصهاش در مائده گذشت این جریان سامری که در سورهٴ مبارکهٴ «طه» در پیش است خب اینها را خدا خیلی چیز داد اما سِمت و پُست کلیدی نداد مگر سامری آدم کمی بود اینکه گفت ﴿فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ﴾ مگر آدم کوچکی بود این همه افراد در بنیاسرائیل بودند کسی ندید اثر آن فرستادهٴ خدا چیست این هوس جاهپرستی او را به گوسالهپرستی دعوت کرد دیگر، مگر بلعم باعور کم آدمی بود فقط ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ﴾ مگر آدم کوچکی بود کرامتهای فراوانی داد بنابراین فرمود من میدانم پُستهای کلیدی را به چه کسی بدهم خب من کم کرامت دادم به این بلعم، کم کرامت دادم به سامری من میدانم اینها ظرفیت را ندارند این کرامت را گرفتند در راه باطل صرف کردند.
خدای سبحان میداند که به چه کسی به کدام گوهر بدهد گوهری که وقتی که در چاه هم برود بگوید خدا، در زندان هم برود بگوید خدا ﴿رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ﴾ آزمود دیگر آن وقتی هم که عزیز مصر شد گفت خدا، آن وقتی هم که ذلیل چاه بود گفت خدا چنین آدمی میخواهد پیغمبر بشود. به هر تقدیر فرمود: ﴿کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً﴾.
فتحصّل که سه یا چهار مرحله است. مرحلهٴ عمل این است که به دنبال خواستههای آنها تحریفی ـ معاذ الله ـ بشود که زیاد، از او ضعیفتر تحریف قلیل، پیشاپیش او میل به تحریف، پیشاپیش او نزدیک میل شدن فرمود همه اینها منتفی است اینها با عصمت ما تثبیتت کردیم، اگر خدای ناکرده پیامبر با سکّهٴ قبولی اسلام که خدای سبحان معجزه را به او داد، به او پُست کلیدی داد محال است، محال عادی است که گناه بکند ولی بر فرض محال اگر پیامبر با داشتن این سِمت کجراهه برود ﴿إِذاً لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیراً﴾.
در افراد دیگر ذات اقدس الهی این طور تهدید نکرده آمار متنبّیان کمتر از آمار انبیا نیست، آمار نِحلهآورندگان کمتر از آمار ملتآورندگان نیست این مِلل و نِحل ابنحزم دو جلد است این مِلل و نِحل شهرستانی دو جلد است ملل را انبیا آوردند نِحل را همین دانشمندان حوزه و دانشگاه آوردند دیگر این همه ادیان جعلی را مگر از غیر حوزه و دانشگاه برخاست، مگر تودهٴ مردم دین میآورند برای مردم؟ این جلد دوم یعنی نِحل این دستبافت حوزه و دانشگاه است چه آنچه را که ابنحزم نقل کرده، چه آنچه را که شهرستانی نقل کرده الملل والنحل منحول یعنی مجهول.
اینها را عرض کردم تا زمینه بشود برای بحثهایی که جزء دامنگیرترین مشکلات روز ماست ما فکر میکردیم وقتی به آیه ۸۸ همین سورهٴ «اسراء» رسیدیم که ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾ این مسائلی که الآن مطرح میشود در ذیل آن آیه مطرح کنیم و مناسب آن آیه است اما این مسئله دردِ روز است، درد روز است یعنی درد روز متأسفانه نمیدانم باخبرید یا باخبر نیستید یکی میگوید قرآن اصلاً ساختهٴ پیامبر است ـ معاذ الله ـ خب میدانید مردم دینشان الآن این کشور که هفتاد میلیون جمعیت دارد حدّاکثر یک میلیون دینشان را به وسیله قرآن و روایات و تحقیقات دینی داشته باشند که اگر خیلی خوشباورانه قضاوت کنیم آن ۶۷ ، ۶۹ میلیون دینشان را از علما دارند دیگر اینها با حسینیه و با مسجد و با حرفهای علما متدیّناند و همین هم سرمایهٴ مملکت است این کشور اگر دین نداشته باشد خب در جنگ جهانی اول ارباً اربا کردند هر چه خواستند گرفتند، در جنگ جهانی دوم ارباً اربا کردند هر چه خواستند گرفتند، هفده شهر، هفده شهر خواستند همین ایران تقدیم کرد همین ایران بود دیگر همین مردم بودند دیگر در کودتای ننگین ۲۸ مرداد همین کشور، همین مردم هر چه را آمریکا و انگلیس خواستند تقدیم کردند گفتند نفت را بدهید به آمریکا گفتیم چَشم، گفتند گاز را بدهید به شوری گفتیم چَشم، گفتند ژاندارم ما بشوید گفتیم چَشم، آن روز یعنی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ هجری شمسی ما آن وقت در مدرسه مَروی تهران درس میخواندیم سنّمان هم از حدود ۲۲ و اینها بود چون مرحوم آقای کاشانی(رضوان الله علیه) در آن صحنهها شرکت میکرد غالب ما طلبهها هم در این مِتینگها و اینها حضور داشتیم میدانی در جنوب تهران دارد نزدیک آن مدرسهٴ حاج ابوالفتح به نام میدان شاه سابق که الآن شده میدان قیام ۲۸ مرداد این گلابیهای نطنز و غیر نطنز به بازار عرضه میشود این دستفروش و طبقدار بیچاره که گلابی را آورده بود داد میزد آی شاه میوه، آی شاه میوه آن روز بحبوحهٴ قدرت مصدّق بود شعار رسمی مردم مرگ بر شاه بود ریختند بساط این دستفروش را به هم زدند که چرا میگویی شاهمیوه بگو گلابی نطنز چرا اسم شاه را میبری ساعت تقریباً نُه و نیم صبح روز ۲۸ مرداد ساعت ده تقریباً کودتا شد مصدّق به زندان رفت داماد شاه آمده هیئت دولت تشکیل داد، کابینه تشکیل داد نخستوزیر معیّن کرد همه اوضاع آرام شد این مرگ بر شاه ۲۸ مرداد در صبح ساعت نُه و نیم شده جاوید شاه همان روز در همان تهران اما وقتی صحبت دین و روحانیت و مرجعیّت و اینها مطرح بشود شانزده شهریور گفتند مرگ بر شاه، هفده شهریور با هزارها کُشته گفتند مرگ بر شاه، هیجده شهریور هم گفتند مرگ بر شاه تا نهضت ادامه پیدا کرد. دین، شرف این ملت است شرف این مملکت است بسیاری از شماها در شبهای عملیات یا بودید یا باخبر بودید اصلاً سرود ای ایران، ای ایران مطرح نبود سرود کربلا، کربلا آمدیم آمدیم یا حسین، یا حسین مطرح بود این کشور را این دین حفظ کرد خب این دین اگر خدای ناکرده آسیب ببیند همه ما مسئولیم اساس دین ما هم قرآن و عترت است دیگر حالا بیایند بگویند قرآن ساختهٴ خود پیغمبر است مسئول چه کسی است؟ بگویند قرآن حرفهایی است که خود پیغمبر درآورده یا معانیاش برای خداست پیغمبر این الفاظ را گفته دیگر معجزه نیست، آن دیگر کلام الهی نیست.
غرض این است این چند روز که حالا تا مانده به پانزده خرداد که بحثها هست اگر شبهاتی در این زمینه شنیدید آنها را جمعآوری کنید به خواست خدا شبهه از اینجا مطرح میشود اینها را حتماً بنویسید، بحث کنید، نقد کنید تا انشاءالله با دست پُر بتوانید ﴿لِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ باشید که قرآن قابل این نیست که انسان به غیر ذات اقدس الهی اسناد بدهد حالا بعضی از شبهات اینها را که ما نقل بکنیم توجه میکنید که خطر تا به کجا رسیده.
اوّلین شبههٴ بعضی از اینها این است که دلیلی برای اثبات وجود خدا آن طوری که همهٴ عقلای عالم را قانع بکند نیست برای اینکه کانْت یک حرف میزند، پوپر یک حرف میزند، خب این اصلِ اعتقاد به خدا را متزلزلکردن است ذات اقدس الهی به انبیا فرمود، به وجود مبارک پیغمبر اسلام(علیهم الصلاة و علیهم السلام) فرمود یک عده گرفتار شبههٴ علمیاند پاسخ آنها نقد است، یک عده گرفتار شهوت عملیاند اینها میخواهند جلویشان باز باشد شما ﴿لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ بِکُلِّ آیَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَکَ﴾ نه تنها برهان، معجزات فراوانی هم بیاوری حرف گوش نمیدهند در سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» که بحثش به مناسبتهایی اشاره شد فرمود اینها مشکلی درباره قیامت از نظر مشکلی علمی ندارند ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَ لَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ﴾ اینها میگویند استخوانهای پوسیده را چه کسی میتواند دوباره زنده کند؟ خب همان کسی که اوّلینبار این را خلق کرد همان میتواند زنده کند دیگر ﴿بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ﴾ بعد فرمود پیامبرِ من اینها مشکل علمی ندارند، شبههٴ علمی ندارند ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ این نمیخواهد خطّ قرمز داشته باشد «أمام» یعنی پیشرو این میخواهد جلویش باز باشد این حرفِ علمی ندارد اینکه میگوید موحّدان حرفی نیاوردند که همه عقلای عالم قبول بکنند، خب عقلا آن که اهل استدلال است که قبول کرده و پذیرفته آن که میخواهد جلویش باز باشد بله، قبول نمیکند و خدا هم فرمود که ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ آن قصّهٴ خطبهٴ «قاصعه» نهجالبلاغه را که خواندیم وجود مبارک حضرت امیر فرمود که اینها خواستند این درخت حرکت کند بعد گفتند درخت دو نیم بشود یک نیم برود اینها تمام آن کارهایی که اینها خواستند این پیغمبر کرده این درخت حرکت کرده شاخههای درخت آمده روی دوش من نیم شده دوباره همه این کارها را کردند این دیگر در تاریخ بیهقی یا ناسخالتواریخ نیست که کسی بگوید سند کذا در نهجالبلاغه در خطبهٴ «قاصعه» هست فرمود در حضور من این معجزات را از پیغمبر خواستند ولی عمل نکردند دیگر حالا شما بگویید چون پوپر نمیپذیرند یا کانْت نمیپذیرد دلیلی برای وجود خدا دلیلی که همهٴ عقلای عالم را قانع بکند نیاوردند خب بله خیلیها مشکل عملی دارند این راجع به خدا حرف زدن اینها درباره خدا.
دربارهٴ پیغمبر میگویند این حرفهایی است که آمده و جوانهای دانشجو را خدای ناکرده به سَمت خود میکِشاند مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) در همان جلد هشت کافی به نام روضهٴ کافی میگوید شما نگویید دین حق است دین بله حق است اما اینکه شما حمایت نکنید هر پرچمی تا زمان ظهور حضرت هر پرچمی بلند بشود یک عده دورش سینه میزنند نگویید دین حق است «حق یموت بترک ذکره» همان طوری که باطل «یموت بترک ذکره» مگر در طیّ این بیش از هزار سال حق در این کشور مُرده نبود اینچنین نیست که فقط باطل «یموت بترک ذکره» که، حق هم «یموت بترک ذکره» وقتی کسی نگوید و حمایت نکند و اینها دیگر دین از یادشان میرود دیگر، خب.
بنابراین اینها دربارهٴ نبوّت به اینجا رسیدند گفتند که حالا بر فرض خدایی باشد ـ معاذ الله ـ حالا منّت گذاشتند بر ما وجود خدا را قبول کردند دلیلِ عقلی نداریم که همه عقلا را قانع بکند که ما پیغمبر میخواهیم، چرا؟ برای اینکه فلسفه در جهانبینی و کلّی نظر دارد هیچ فیلسوفی نمیتواند ثابت کند که فلان شخص پیغمبر است با هیچ فلسفهای هم نمیشود ثابت کرد فلان شخص پیغمبر است برای اینکه فلسفه درباره نبوّت عام بحث میکند دربارهٴ شخص که بحث نمیکند خب اینها همان «حفظت شیئاً وغابت عنک أشیاء» در فلسفه آمدند گفتند درست است که ما نمیتوانیم بحث بکنیم که آیا موسی پیامبر بود یا نه؟ عیسی پیامبر بود یا نه؟ این برای کلام است نه برای فلسفه اما در فلسفه گفته شد هر عصر و مصری باید حجّت خدا باشد فلسفه مثل آن علمی است که شِمش طلا تولید میکند آن کارخانهای که کورههای بلند دارد و شِمش طلا تولید میکند از او که نباید توقّع داشت که شما انگشتر بساز که آن یک علم جزیی است آن را میدهند به کلام یا علمهای دیگر در فلسفه جهانبینی است جهانبینی یعنی کلّ جهان را دارد میبیند در این وقتی که شمش طلا تولید کرد به همراه این، آن جزئیات را هم میگوید، میگوید در هر عصر و مصری حجّت خدا باید باشد یک، و هر کسی از طرف خدا آمد باید معجزه داشته باشد دو، هر که معجزه بیاورد در دعوا و دعوت صادق است باید قبول کرد سه، اینها حرفهای فلسفه است دیگر.
هیچ عصری نیست که پیغمبر نباشد البته تا پیامبر بعدی افراد دیگر جزء اوصیا و خلفای او هستند و هیچ پیامبری نیست مگر اینکه با معجزه میآید اینها را راهنمایی کرده بعد ما هم برابر همین قوانین فلسفه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ادّعا کرده معجزه هم آورده ما هم قبول کردیم و چون مهمترین بحث در در همه این مسائل خود قرآن کریم است که راهگشاست در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» قبلاً خواندیم که خدای سبحان میفرماید ما اگر پیامبر نفرستیم مردم در قیامت علیه ما برهان اقامه میکنند به ما میگویند خدایا تو که ما را آفریدی تو که میدانستی ما با مُردن نمیپوسیم از پوست به در میآییم، تو که میدانستی بعد از مرگ چنین عالمی هست چرا راهنما نفرستادی؟ فرمود ما انبیا فرستادیم، مبشّرین فرستادیم، منذرین فرستادیم تا اینها در قیامت به ما اعتراض نکنند معلوم میشود عقل حجّت است، استدلال عقلی تام است، ضرورت وحی و نبوّت تام است در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه ۱۶۴ و ۱۶۵ این است ﴿وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَکَلَّمَ اللّهُ مُوسَی تَکْلِیماً ٭ رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ فرمود ما انبیا فرستادیم تا مردم علیه ما در قیامت احتجاج نکنند نگویند خدایا تو که میدانستی ما را به اینجا میآورند خب چرا راه که هست چرا راهنما نفرستادی ما انبیا فرستادیم که راهبلد باشد، راهنما باشد، راهی این راه باشد، همراه اینها باشد، قائد اینها باشد پس وجود نبوّت ضروری است، خب این را خیلیها که میخواهند خطّ قرمز نداشته باشند قبول نمیکنند دیگر میگویند این حرفها را کوپر قبول ندارد بله خب معلوم است قبول ندارد دیگر کسی که میخواهد جلویش باز باشد ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ خب این معجزهٴ شفاف را قبول نمیکند خود پیغمبر با آن معجزه آمده جریان شقّالقمر شده، شقّالأرض شده، شقّالبحر شده مگر باور کردند چه چیزی را بشر خواست که انبیا نشکافتند هر چه خواستند شکافتند یک روز دریا را شکافتند با عصا، یک روز زمین را شکافتند قارون را بردند در خاک، یک روز قمر را شکافتند، یک روز سنگ را شکافتند آن ناقهٴ صالح به در آمده همه کارها را کردند دیگر اما همینها که بخواهند جلویشان باز باشد همینها نپذیرفتند دیگر. این شقّالأرض داشتن، شقّالبحر داشتن، شقّالهوا داشتن، شقّالقمر داشتن همینها بود دیگر شقّالشجر داشتن این معجزه را وجود مبارک حضرت امیر فرمود این درخت حرکت کرد مثل یک آدم آمد شاخههایش را روی دوش من گذاشت و اینها هم دیدند گفتند یا رسول الله حالا بگو که این درخت که نیم شده آن نیم دیگر هم حرکت کند با این بیاید این کار را هم کرد، بعد عرض کردند این دو نیم یک نیم بشود همین کار را کرد، دوباره بروند سرِ جایش مثل بچهٴ آدم این درخت با این ریشههای فراوان گفت همه این کارها را کردند اگر کسی بخواهد جلویش باز باشد خب البته قبول نمیکند دیگر حالا شما توقّع داشته باشید که کانْت قبول بکند، خب کانْت از راه اینها هم قبول کردند که از راه اخلاق عملی قبول کرده فرمود ما انبیا فرستادیم تا کسی برای ما ادّعایی نکند این برای این، خب حالا وجود مبارک پیغمبر آمد شاهدش چه چیزی بود؟ شاهد ابدی او همین قرآن کریم است.
در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» در بخش پایانی فرمود اینها میگویند تو پیغمبر نیستی بگو من پیامآور خدایم به چه دلیل؟ برای اینکه نامهٴ خدا، امضای خدا، حرف خدا در دست من است خب اگر کسی از طرف او نیامده باشد که نامهٴ او را ندارد شما میگویید این نامه برای او نیست مثل این بیاورید من که یک نفرم همهٴ دانشمندان مشرق و مغرب عالم جمع بشوید مثل یک سوره بیاورید اگر میگویید این حرف برای من است و برای خدا نیست که ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ﴾ الآن هم همین طور است دیگر تعدّی است دیگر فرمود من که یک نفرم و درسنخوانده شما همهٴ دانشمندان درسخوانده مشرق و مغرب عالم را جمع بکنید یک سوره مثل این بیاورید.
پس این کارِ بشر نیست کار خداست خدا هم این را به من داده ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ﴾ خدا شهادت داد ﴿شَهِیداً﴾ نه یعنی «علیماً» خدا میداند من این به منزلهٴ پیشنهاد ترکِ گفتگوست، پیشنهاد کفایت مذاکرات است این نیست نه، خدا شهادت داد من پیامبر او هستم چرا؟ برای اینکه امضای او، نامهٴ او، کتاب او، کلام او، حرفش را به دست من داده شما میگویید این حرف او نیست من که یک نفرم همهتان جمع بشوید مثل این بیاورید، خب این را باید مشرق و مغرب عالَم باید قبول کند خب معلوم است قبول نمیکنند دیگر میبینید همین حرفِ رسمی که الآن رفته در آسمان یعنی رفته در اینترنت، رفته در این جوانها این بیان نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه این است که فرمود پسرم! قلب جوان «کَالْأَرْضِ الْخَالِیَةِ» است «مَا أُلْقِیَ فِیهَا مِنْ شَیْءٍ قَبِلَتْهُ» فرمود پسرم! قبل از اینکه اینکه دیگران در مزرعهٴ دلِ تو حرفها را بکارند من حرفهای الهی را میگویم برای اینکه قلبِ جوان مثل زمین خالی است زمین خالی هر چه بذرافشانی بکنی همان درمیآید دیگر شما الآن همین دانشجوهایی که اهل اعتکافاند بیچارهها گاهی این جوانها که میآیند ما سؤال میکنیم شما طلبهاید یا دانشجو؟ از بَس پاکاند، خب همینها حضرت فرمود: « قَلْبُ الْحَدَثِ کَالْأَرْضِ الْخَالِیَةِ مَا أُلْقِیَ فِیهَا مِنْ شَیْءٍ قَبِلَتْهُ» با این تفاوت حالا این فاصلههای بین قم و تهران این زمین موات را هر کسی هر بذری بکارد چه جو، گندم بکارد چه حنظل بالأخره سبز میشود دیگر چه سمّ بکارد، چه شَهد بکارد درمیآید هر کسی زمین موات را آباد کرد، گرفت با این تفاوت اگر کسی زمین «من أحیا أرضاً مواتاً فهی له» با این تفاوت که اگر کسی زمین موات را آباد کرد دیگری میشود با زور از او بگیرند اما قلبی که با تبلیغ سوء آباد شده با زور قابل غصب نیست زمینی را حالا کسی آمده بذرافشانی کرده گرفته میخواهی با زور و چماق از او گرفت اما این تبلیغات سوء خدای ناکرده وقتی وارد دلِ یک دانشجو بشود، خب با چه چیز شما میتوانید از او بگیرید؟ این است که ﴿لِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ یک امر ضروری است شما قدری با این اینترنتها، قدری با این ماهوارهها، قدری با این نشریّات، قدری با این کفریّات آشنا بشوید ببینید که درد تا کجاست تنها مسائل اخلاقیِ فرعی مطرح نیست مسائل اعتقادی هم مطرح است میگویند حرفی که همه عقلای عالم قبول بکنند که اسلام نیاورده، خب بله اینها مشکل شهوت عملی دارند وگرنه یک آدم عاقل چطوری این را قبول نمیکند فرمود من که یک نفرم و درسنخوانده تمام دانشمندان جهان جمع بشوید مثل این بیاورید.
پرسش:...
پاسخ: بله، آن چیز باطل است برای اینکه آن که اهل فنّ است میداند که یک اخبار غیبی را بخواهد به این صورت دربیاورد مقدور نیست در همان زمان میگفتند که عبدالکریمبنأبیالعوجا مثل قرآن آورده بعد ناچار شدند جمع بکنند هر چند روزی ادّعایی دارند بعد جمع میکنند اما ذات اقدس الهی به پیامبر میفرماید من به تو آدرس میدهم قدم به قدم تو در کوه طور نبودی، جریان این است در جریان مریم نبودی جریان این است، در مناجات موسی نبودی جریان این است، در مدْین نبودی جریان این است ﴿مَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ﴾ ، ﴿مَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ﴾ ، ﴿مَا کُنتَ ثَاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ﴾ ، ﴿مَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ﴾ قدم به قدم آدرس کوچه و خیابان عالم را میدهد میفرماید آنها را تو نبودی ولی قصه این است.
این حرفها، حرفهای چه کسی است لذا خودشان خجالت میکشند هر چند از روزی برمیدارند اما تا خجالت بکشند و بردارند این جوانهای ما از دست ما درمیروند، خب.
پس بنابراین این دو امر محقّق شد فلسفه که حالا فعلاً بحثش نیست ولی آنها چون طرح کردند ما طرح کردیم اینکه میگویند قابل اثبات خود فلسفه پیشبینی کرد در هر عصر و مصری پیغمبر باید باشد، با معجزه باید باشد، تشخیص معجزه هم با مردم عاقل است و چون بحث، بحث قرآنی است در آیه ۱۶۴ به بعد سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده که برای هر عصر و مصری پیامبر هست آنچه که مربوط به قرآن است در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «رعد» این است که خدا شهادت داد من پیغمبرم برای اینکه نامهٴ او به دست من است، کتاب او به دست من است. حالا برسیم به این چهار، پنج مُدلی به تعبیر اینها مُدلی که برای وحی و نبوّت ارائه کردند و یک وقت مصر تولیدکنندهٴ این فرهنگها بود ایران و عراق و کشورهای خلیج فارس مصرفکننده بودند اما در بسیاری از موارد مخصوصاً این نیمقرن اخیر قیام علامه طباطبایی و امام راحل و این بزرگان خود ایران الآن تولیدکنندهٴ فکر است آن نثر ابوحامد آن حرف را زده دیگری آمده او را یک مقدار تغییر داده به نام خود کرده، سوّمی تبدیل داده، چهارمی تبدیل کرده گذشت آن روزی که حالا مصر فرهنگ تولید بکند ایران و عراق مصرف بکنند تولید الآن به برکت انقلاب اسلامی برای ایران است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
نمایش بیشتر
مشرکان حجاز گاهی در اصل وحی و نبوّت و امکان وحی و نبوّت اشکال میکردند
چون تثبیت الهی هست، نه تنها میل به تحریف نشده نزدیکی به میل هم حاصل نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِن کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذاً لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلاً ﴿۷۳﴾ وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً ﴿۷۴﴾ إِذاً لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیراً﴿۷۵﴾
چون سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» در مکه نازل شد و عناصر محوری سُوَر مکّی اصول دین بود و بخش مهمّش مربوط به توحید و نبوّت بود این سورهٴ مبار... کهٴ «اسراء» بعد از هر چند آیهای یکی از این اصول را مبسوطاً طرح میکند. میفرماید درباره وحی و نبوّت اینها چندتا شبهه داشتند یکی اینکه کارِ ما با ارباب ماست ارباب ما یعنی ربهای ما اینها نیازی به واسطه ندارند همین اصنام و اوثان دعاهای ما را میشنوند و مشکلات ما را حل میکنند مسئلهٴ وحی و نبوّتی در کار نیست و اگر وحی و نبوّتی از طرف ربّالأرباب باشد او باید به وسیلهٴ فرشته تأمین بشود انسان نمیتواند فرستادهٴ ربّالأرباب و ذات اقدس الهی باشد که این شبهات را قرآن کریم یکی پس از دیگری نقل کرد و ابطال کرد. ضرورت وحی و نبوّت را تبیین کرد چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت و باز هم اشاره میشود.
معجزات انبیا مخصوصاً وجود مبارک پیغمبر اسلام(علیهم الصلاة و علیهم السلام) را ذکر کرد که اشاره میشود. مشرکان حجاز گاهی در اصل وحی و نبوّت و امکان وحی و نبوّت اشکال میکردند، گاهی هم میگفتند اینهایی که شما میگویید حرفهای خود شماست یا حرفهایی است که از دیگران یاد گرفتید و مانند آن. وقتی حضرت استدلال کرد که من که درس نخواندم، کتابی ندیدم، معلّمی ندیدم میگویند از همان اعجمی فراگرفتی و اینها. قرآن میفرماید آنچه را که شما اسناد بدهید ﴿لِّسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ﴾ این محدوده که گذشت بر آنها ثابت شد که پیغمبر دستبردار نیست این حرفها را از ناحیهٴ خدای سبحان آورده بعد سعی کردند به وسیلهٴ تهدید یا تطمیع در رهاورد حضرت نفوذ پیدا کنند و مسیر قرآن را عوض بکنند و دین را دگرگون بکنند.
آیات محلّ بحث یعنی آیه ۷۳ و ۷۴ سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که محلّ بحث است در همین حوزه است آنها با مکر، با حیلههای سیاسی، اجتماعی احیاناً تهدید، احیاناً تطمیع میخواهند حضرت دست از این حرفها بردارد حرفهایی که به میل آنهاست مطابق وصنیّت و ثنویّت حجاز است مطرح کند دربارهٴ بتپرستی چیزی نگوید، دربارهٴ رذایل اخلاقی آنها هم چیزی نگوید حرفهایی بگوید که مشرکان بپذیرند. خدای سبحان در این بخش از آیات میفرماید آنها کِید کردند، مکر کردند، حیله کردند، گاهی از راه تهدید، گاهی از راه تطمیع، گاهی از راه خوف، گاهی از راه شوق که در تو نفوذ بکنند ولی در اثر تثبیت الهی، عصمت الهی تو همهٴ این حرفها را گذاشتی کنار پیام الهی را رساندی، اگر تأیید الهی نبود، عصمت الهی نبود، تثبیت الهی نبود ممکن بود کید اینها اثر بگذارد تأثیر کید آنها در یکی از این سه مرحله است این آیات را خوب ملاحظه بفرمایید که کاملاً نشان میدهد چقدر وجود مبارک پیغمبر از عصمت الهی برخوردار است و چقدر ذات اقدس الهی آن حضرت را تثبیت کرده.
فرمود اگر تثبیت الهی و عصمت الهی نبود کار را که انجام ندادی یعنی به میل اینها تحریفی در قرآن ایجاد نکردی یک، میل به چنین کار را هم پیدا نکردی این دو، نزدیک میل هم نشدی این سه، اگر تثبیت الهی نبود، اگر عصمت الهی نبود نزدیک میل به تحریف میشدی پس «فهاهنا مراحل ثلاثه» یک مرحله تحریف خارجی است که اصلاً اتفاق نیفتاد و نمیافتاد یک، مرحلهٴ قبل از او مِیل به تحریف است این هم اتفاق نیفتاده و نمیافتد، مرحلهٴ پیشاپیش ضعیفترین مرحله است نزدیک میل پیدا کردنِ به تحریف است این هم واقع نشده، نزدیک به میل هم نشده فرمود اگر ما تثبیت نمیکردیم تو نزدیک میل میشدی نه نزدیک تحریف، پس چون تثبیت الهی هست نه تنها تحریف نشده، نه تنها میل به تحریف نشده نزدیکی به میل هم حاصل نشده مشابه همین معنا در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» در عصمت آن حضرت گذشت.
در جریان حضرت یوسف یک طرف میل خارجی بود و حملهٴ خارجی فعل بود و حملهٴ خارجی و قصد، طرف دیگر فعل نبود، میل به فعل نبود، گرایش به این میل هم نبود برای اینکه از آن طرف فرمود: ﴿لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ﴾ او بالأخره اهتمام کرد آن زن همّت ورزید که به هدف برسد اما وجود مبارک یوسف ﴿وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأی بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾ فعل خارجی که از طرف حضرت واقع نشد، اهتمام و قصد به آن هم واقع نشد چرا؟ برای اینکه این اهتمام به لولای امتناعیه وصل شد فرمود اگر برهان ربّ را نمیدید قصد میکرد و چون برهان ربّ را دید قصد هم نکرد پس نه فعل بود، نه قصد.
درباره وجود مبارک پیغمبر سه مرحله را ذکر میکند میفرماید تحریف خارجی نشد، میل به تحریف هم نشد، نزدیک به میل هم نشد حالا ملاحظه بفرمایید.
پرسش:...
پاسخ: خب، آن رکون هم اگر باشد شیء قلیل است البته.
﴿وَإِن کَادُوا﴾ این ﴿إِن﴾ مخفّف از مثقّل است یعنی آنها کید کردند ﴿لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ﴾ آنها فتنه کنند حالا یا فتنههای سیاسی یا فتنههای اجتماعی یا تهدید به قتل و امثال اینها یا تطمیع به مال و امثال اینها که حضرت همه این حرفها را پشتسر گذاشت فرمود اگر شمس را دست راست من، قمر را دست چپ من قرار بدهید من دست از حرفم برنمیدارم. این فتنه مطلق است همه اینها را شامل میشود ﴿وَإِن کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ﴾ این ﴿عَنِ﴾ هم مفید احراز است فتنهای که درباره تو اعمال میکنند این است که تو اعراض کنی، تجاوز کنی از مرز وحی الهی خارج بشوی ﴿لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ﴾، خب چطور اعراض بکنی؟ ﴿لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ﴾ آنچه را که ما گفتیم او را تحریف کنی غیر آن را به عنوان قرآن به مردم ابلاغ کنی ما درباره توحید سخن گفتیم و ابطال شرک شما از ابطال شرک صرفنظر کنی جاهلیّت را طرد کردیم شما در این زمینه سخنی نگویی و سایر معاصی آنها، اگر شما گرفتار فتنهٴ اینها میشدی برابر فتنهٴ اینها ـ معاذ الله ـ دربارهٴ قرآن تحریفی روا میداشتی ﴿وَإِذاً لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلاً﴾ اینها خلیل تو، حبیب تو، دوست تو میشدند دست از مزاحمت برمیداشتند اینها نقشهٴ آنها همین بود ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ﴾ ما تو را تثبیت کردیم، ثابتقدم نگه داشتیم، معصوم نگه داشتیم اگر نبود این تثبیت ما و این عصمت الهی ﴿لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً﴾ «کادَ» یعنی «قَرُب» از افعال مقاربه است «کاد أن یفعل» یعنی «قَرُب أن یفعل» ﴿لَقَدْ کِدتَّ﴾ یعنی نزدیک میشدی که رکون کنی، «رَکَن» یعنی «مالَ» «کادَ أن یَرکَنَ» آن هم ﴿شَیْئاً قَلِیلاً﴾ ممکن بود نزدیک میل تحریف اندک کمی کار بکنی به میل اینها نزدیک بود میل پیدا کنی که کمی با اینها موافقت کنی نه در همه موارد یا موارد زیاد آن مورد رکون هم شیء قلیل است، پس وقتی شیء قلیل نشد کثیر هم به طریق اُولیٰ نشد، وقتی رکون نبود، میل نبود پس کاری هم یقیناً انجام نمیگیرد نزدیک به میل هم نبود ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً﴾.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر عصمت است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: دیگران همین مقداری که دادند دیگران حفظ نکردند این علمی، این عدلی، این عنایتی که ذات اقدس الهی به زید و عمرو داد همین مبلغی را که خدا به ما داد حفظ نکردیم چه رسد ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ خدا میداند که به چه کسی بدهد.
پرسش:...
پاسخ: آن هم همین طور است دیگر اینها را ذات اقدس الهی آزمود که اگر به اینها چیزی بدهد هدر نمیدهند به ماها خیلی چیز داد مگر به ما کم چیز داد این همه آیات را که نازل کرده ما بلدیم دیگر در این صد آیهای که بلدیم دهتایش را عمل میکنیم آن طوری که در کتابها نوشته برای ما گفتند و ما هم خواندیم و برای دیگران میگوییم عمل میکنیم؟ در صدتا دهتایش را شاید عمل بکنیم عملکردن جانکردن میخواهد «أحدّ من السیف» است و «أدقّ من الشَعْر» این طور زندگی که ماها میکنیم همان زندگی علیپسند است این حرفها برای کتابهاست، اما وقتی که در برابر انبیا رسید همین است دیگر بله.
پرسش:...
پاسخ: بله، تثبیت نه خیر، خیلی از چیزها را ذات اقدس الهی به ما داد عنایت کرد ﴿لَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَی مِنکُم مِن أَحَدٍ﴾ خیلی از چیزها را به ما داد تعدیل شد ولو عصمت نشد این عدالت فیض الهی است که خدا داد ولی برابر این عمل میکنیم؟ این علم فیض الهی است که خدا داد مگر برابر او عمل میکنیم؟
پرسش: راههایی هست که تثبیت شده باشد ولی نتیجه بدهد.
پاسخ: نه، تثبیت عصمتی محال است نتیجه ندهد اما ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ خیلی از جاهاست که کرامت داد، علم داد این بلعم باعور که قصهاش در مائده گذشت این جریان سامری که در سورهٴ مبارکهٴ «طه» در پیش است خب اینها را خدا خیلی چیز داد اما سِمت و پُست کلیدی نداد مگر سامری آدم کمی بود اینکه گفت ﴿فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ﴾ مگر آدم کوچکی بود این همه افراد در بنیاسرائیل بودند کسی ندید اثر آن فرستادهٴ خدا چیست این هوس جاهپرستی او را به گوسالهپرستی دعوت کرد دیگر، مگر بلعم باعور کم آدمی بود فقط ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ﴾ مگر آدم کوچکی بود کرامتهای فراوانی داد بنابراین فرمود من میدانم پُستهای کلیدی را به چه کسی بدهم خب من کم کرامت دادم به این بلعم، کم کرامت دادم به سامری من میدانم اینها ظرفیت را ندارند این کرامت را گرفتند در راه باطل صرف کردند.
خدای سبحان میداند که به چه کسی به کدام گوهر بدهد گوهری که وقتی که در چاه هم برود بگوید خدا، در زندان هم برود بگوید خدا ﴿رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ﴾ آزمود دیگر آن وقتی هم که عزیز مصر شد گفت خدا، آن وقتی هم که ذلیل چاه بود گفت خدا چنین آدمی میخواهد پیغمبر بشود. به هر تقدیر فرمود: ﴿کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً﴾.
فتحصّل که سه یا چهار مرحله است. مرحلهٴ عمل این است که به دنبال خواستههای آنها تحریفی ـ معاذ الله ـ بشود که زیاد، از او ضعیفتر تحریف قلیل، پیشاپیش او میل به تحریف، پیشاپیش او نزدیک میل شدن فرمود همه اینها منتفی است اینها با عصمت ما تثبیتت کردیم، اگر خدای ناکرده پیامبر با سکّهٴ قبولی اسلام که خدای سبحان معجزه را به او داد، به او پُست کلیدی داد محال است، محال عادی است که گناه بکند ولی بر فرض محال اگر پیامبر با داشتن این سِمت کجراهه برود ﴿إِذاً لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیراً﴾.
در افراد دیگر ذات اقدس الهی این طور تهدید نکرده آمار متنبّیان کمتر از آمار انبیا نیست، آمار نِحلهآورندگان کمتر از آمار ملتآورندگان نیست این مِلل و نِحل ابنحزم دو جلد است این مِلل و نِحل شهرستانی دو جلد است ملل را انبیا آوردند نِحل را همین دانشمندان حوزه و دانشگاه آوردند دیگر این همه ادیان جعلی را مگر از غیر حوزه و دانشگاه برخاست، مگر تودهٴ مردم دین میآورند برای مردم؟ این جلد دوم یعنی نِحل این دستبافت حوزه و دانشگاه است چه آنچه را که ابنحزم نقل کرده، چه آنچه را که شهرستانی نقل کرده الملل والنحل منحول یعنی مجهول.
اینها را عرض کردم تا زمینه بشود برای بحثهایی که جزء دامنگیرترین مشکلات روز ماست ما فکر میکردیم وقتی به آیه ۸۸ همین سورهٴ «اسراء» رسیدیم که ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾ این مسائلی که الآن مطرح میشود در ذیل آن آیه مطرح کنیم و مناسب آن آیه است اما این مسئله دردِ روز است، درد روز است یعنی درد روز متأسفانه نمیدانم باخبرید یا باخبر نیستید یکی میگوید قرآن اصلاً ساختهٴ پیامبر است ـ معاذ الله ـ خب میدانید مردم دینشان الآن این کشور که هفتاد میلیون جمعیت دارد حدّاکثر یک میلیون دینشان را به وسیله قرآن و روایات و تحقیقات دینی داشته باشند که اگر خیلی خوشباورانه قضاوت کنیم آن ۶۷ ، ۶۹ میلیون دینشان را از علما دارند دیگر اینها با حسینیه و با مسجد و با حرفهای علما متدیّناند و همین هم سرمایهٴ مملکت است این کشور اگر دین نداشته باشد خب در جنگ جهانی اول ارباً اربا کردند هر چه خواستند گرفتند، در جنگ جهانی دوم ارباً اربا کردند هر چه خواستند گرفتند، هفده شهر، هفده شهر خواستند همین ایران تقدیم کرد همین ایران بود دیگر همین مردم بودند دیگر در کودتای ننگین ۲۸ مرداد همین کشور، همین مردم هر چه را آمریکا و انگلیس خواستند تقدیم کردند گفتند نفت را بدهید به آمریکا گفتیم چَشم، گفتند گاز را بدهید به شوری گفتیم چَشم، گفتند ژاندارم ما بشوید گفتیم چَشم، آن روز یعنی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ هجری شمسی ما آن وقت در مدرسه مَروی تهران درس میخواندیم سنّمان هم از حدود ۲۲ و اینها بود چون مرحوم آقای کاشانی(رضوان الله علیه) در آن صحنهها شرکت میکرد غالب ما طلبهها هم در این مِتینگها و اینها حضور داشتیم میدانی در جنوب تهران دارد نزدیک آن مدرسهٴ حاج ابوالفتح به نام میدان شاه سابق که الآن شده میدان قیام ۲۸ مرداد این گلابیهای نطنز و غیر نطنز به بازار عرضه میشود این دستفروش و طبقدار بیچاره که گلابی را آورده بود داد میزد آی شاه میوه، آی شاه میوه آن روز بحبوحهٴ قدرت مصدّق بود شعار رسمی مردم مرگ بر شاه بود ریختند بساط این دستفروش را به هم زدند که چرا میگویی شاهمیوه بگو گلابی نطنز چرا اسم شاه را میبری ساعت تقریباً نُه و نیم صبح روز ۲۸ مرداد ساعت ده تقریباً کودتا شد مصدّق به زندان رفت داماد شاه آمده هیئت دولت تشکیل داد، کابینه تشکیل داد نخستوزیر معیّن کرد همه اوضاع آرام شد این مرگ بر شاه ۲۸ مرداد در صبح ساعت نُه و نیم شده جاوید شاه همان روز در همان تهران اما وقتی صحبت دین و روحانیت و مرجعیّت و اینها مطرح بشود شانزده شهریور گفتند مرگ بر شاه، هفده شهریور با هزارها کُشته گفتند مرگ بر شاه، هیجده شهریور هم گفتند مرگ بر شاه تا نهضت ادامه پیدا کرد. دین، شرف این ملت است شرف این مملکت است بسیاری از شماها در شبهای عملیات یا بودید یا باخبر بودید اصلاً سرود ای ایران، ای ایران مطرح نبود سرود کربلا، کربلا آمدیم آمدیم یا حسین، یا حسین مطرح بود این کشور را این دین حفظ کرد خب این دین اگر خدای ناکرده آسیب ببیند همه ما مسئولیم اساس دین ما هم قرآن و عترت است دیگر حالا بیایند بگویند قرآن ساختهٴ خود پیغمبر است مسئول چه کسی است؟ بگویند قرآن حرفهایی است که خود پیغمبر درآورده یا معانیاش برای خداست پیغمبر این الفاظ را گفته دیگر معجزه نیست، آن دیگر کلام الهی نیست.
غرض این است این چند روز که حالا تا مانده به پانزده خرداد که بحثها هست اگر شبهاتی در این زمینه شنیدید آنها را جمعآوری کنید به خواست خدا شبهه از اینجا مطرح میشود اینها را حتماً بنویسید، بحث کنید، نقد کنید تا انشاءالله با دست پُر بتوانید ﴿لِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ باشید که قرآن قابل این نیست که انسان به غیر ذات اقدس الهی اسناد بدهد حالا بعضی از شبهات اینها را که ما نقل بکنیم توجه میکنید که خطر تا به کجا رسیده.
اوّلین شبههٴ بعضی از اینها این است که دلیلی برای اثبات وجود خدا آن طوری که همهٴ عقلای عالم را قانع بکند نیست برای اینکه کانْت یک حرف میزند، پوپر یک حرف میزند، خب این اصلِ اعتقاد به خدا را متزلزلکردن است ذات اقدس الهی به انبیا فرمود، به وجود مبارک پیغمبر اسلام(علیهم الصلاة و علیهم السلام) فرمود یک عده گرفتار شبههٴ علمیاند پاسخ آنها نقد است، یک عده گرفتار شهوت عملیاند اینها میخواهند جلویشان باز باشد شما ﴿لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ بِکُلِّ آیَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَکَ﴾ نه تنها برهان، معجزات فراوانی هم بیاوری حرف گوش نمیدهند در سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» که بحثش به مناسبتهایی اشاره شد فرمود اینها مشکلی درباره قیامت از نظر مشکلی علمی ندارند ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَ لَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ﴾ اینها میگویند استخوانهای پوسیده را چه کسی میتواند دوباره زنده کند؟ خب همان کسی که اوّلینبار این را خلق کرد همان میتواند زنده کند دیگر ﴿بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ﴾ بعد فرمود پیامبرِ من اینها مشکل علمی ندارند، شبههٴ علمی ندارند ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ این نمیخواهد خطّ قرمز داشته باشد «أمام» یعنی پیشرو این میخواهد جلویش باز باشد این حرفِ علمی ندارد اینکه میگوید موحّدان حرفی نیاوردند که همه عقلای عالم قبول بکنند، خب عقلا آن که اهل استدلال است که قبول کرده و پذیرفته آن که میخواهد جلویش باز باشد بله، قبول نمیکند و خدا هم فرمود که ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ آن قصّهٴ خطبهٴ «قاصعه» نهجالبلاغه را که خواندیم وجود مبارک حضرت امیر فرمود که اینها خواستند این درخت حرکت کند بعد گفتند درخت دو نیم بشود یک نیم برود اینها تمام آن کارهایی که اینها خواستند این پیغمبر کرده این درخت حرکت کرده شاخههای درخت آمده روی دوش من نیم شده دوباره همه این کارها را کردند این دیگر در تاریخ بیهقی یا ناسخالتواریخ نیست که کسی بگوید سند کذا در نهجالبلاغه در خطبهٴ «قاصعه» هست فرمود در حضور من این معجزات را از پیغمبر خواستند ولی عمل نکردند دیگر حالا شما بگویید چون پوپر نمیپذیرند یا کانْت نمیپذیرد دلیلی برای وجود خدا دلیلی که همهٴ عقلای عالم را قانع بکند نیاوردند خب بله خیلیها مشکل عملی دارند این راجع به خدا حرف زدن اینها درباره خدا.
دربارهٴ پیغمبر میگویند این حرفهایی است که آمده و جوانهای دانشجو را خدای ناکرده به سَمت خود میکِشاند مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) در همان جلد هشت کافی به نام روضهٴ کافی میگوید شما نگویید دین حق است دین بله حق است اما اینکه شما حمایت نکنید هر پرچمی تا زمان ظهور حضرت هر پرچمی بلند بشود یک عده دورش سینه میزنند نگویید دین حق است «حق یموت بترک ذکره» همان طوری که باطل «یموت بترک ذکره» مگر در طیّ این بیش از هزار سال حق در این کشور مُرده نبود اینچنین نیست که فقط باطل «یموت بترک ذکره» که، حق هم «یموت بترک ذکره» وقتی کسی نگوید و حمایت نکند و اینها دیگر دین از یادشان میرود دیگر، خب.
بنابراین اینها دربارهٴ نبوّت به اینجا رسیدند گفتند که حالا بر فرض خدایی باشد ـ معاذ الله ـ حالا منّت گذاشتند بر ما وجود خدا را قبول کردند دلیلِ عقلی نداریم که همه عقلا را قانع بکند که ما پیغمبر میخواهیم، چرا؟ برای اینکه فلسفه در جهانبینی و کلّی نظر دارد هیچ فیلسوفی نمیتواند ثابت کند که فلان شخص پیغمبر است با هیچ فلسفهای هم نمیشود ثابت کرد فلان شخص پیغمبر است برای اینکه فلسفه درباره نبوّت عام بحث میکند دربارهٴ شخص که بحث نمیکند خب اینها همان «حفظت شیئاً وغابت عنک أشیاء» در فلسفه آمدند گفتند درست است که ما نمیتوانیم بحث بکنیم که آیا موسی پیامبر بود یا نه؟ عیسی پیامبر بود یا نه؟ این برای کلام است نه برای فلسفه اما در فلسفه گفته شد هر عصر و مصری باید حجّت خدا باشد فلسفه مثل آن علمی است که شِمش طلا تولید میکند آن کارخانهای که کورههای بلند دارد و شِمش طلا تولید میکند از او که نباید توقّع داشت که شما انگشتر بساز که آن یک علم جزیی است آن را میدهند به کلام یا علمهای دیگر در فلسفه جهانبینی است جهانبینی یعنی کلّ جهان را دارد میبیند در این وقتی که شمش طلا تولید کرد به همراه این، آن جزئیات را هم میگوید، میگوید در هر عصر و مصری حجّت خدا باید باشد یک، و هر کسی از طرف خدا آمد باید معجزه داشته باشد دو، هر که معجزه بیاورد در دعوا و دعوت صادق است باید قبول کرد سه، اینها حرفهای فلسفه است دیگر.
هیچ عصری نیست که پیغمبر نباشد البته تا پیامبر بعدی افراد دیگر جزء اوصیا و خلفای او هستند و هیچ پیامبری نیست مگر اینکه با معجزه میآید اینها را راهنمایی کرده بعد ما هم برابر همین قوانین فلسفه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ادّعا کرده معجزه هم آورده ما هم قبول کردیم و چون مهمترین بحث در در همه این مسائل خود قرآن کریم است که راهگشاست در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» قبلاً خواندیم که خدای سبحان میفرماید ما اگر پیامبر نفرستیم مردم در قیامت علیه ما برهان اقامه میکنند به ما میگویند خدایا تو که ما را آفریدی تو که میدانستی ما با مُردن نمیپوسیم از پوست به در میآییم، تو که میدانستی بعد از مرگ چنین عالمی هست چرا راهنما نفرستادی؟ فرمود ما انبیا فرستادیم، مبشّرین فرستادیم، منذرین فرستادیم تا اینها در قیامت به ما اعتراض نکنند معلوم میشود عقل حجّت است، استدلال عقلی تام است، ضرورت وحی و نبوّت تام است در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه ۱۶۴ و ۱۶۵ این است ﴿وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَکَلَّمَ اللّهُ مُوسَی تَکْلِیماً ٭ رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ فرمود ما انبیا فرستادیم تا مردم علیه ما در قیامت احتجاج نکنند نگویند خدایا تو که میدانستی ما را به اینجا میآورند خب چرا راه که هست چرا راهنما نفرستادی ما انبیا فرستادیم که راهبلد باشد، راهنما باشد، راهی این راه باشد، همراه اینها باشد، قائد اینها باشد پس وجود نبوّت ضروری است، خب این را خیلیها که میخواهند خطّ قرمز نداشته باشند قبول نمیکنند دیگر میگویند این حرفها را کوپر قبول ندارد بله خب معلوم است قبول ندارد دیگر کسی که میخواهد جلویش باز باشد ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ خب این معجزهٴ شفاف را قبول نمیکند خود پیغمبر با آن معجزه آمده جریان شقّالقمر شده، شقّالأرض شده، شقّالبحر شده مگر باور کردند چه چیزی را بشر خواست که انبیا نشکافتند هر چه خواستند شکافتند یک روز دریا را شکافتند با عصا، یک روز زمین را شکافتند قارون را بردند در خاک، یک روز قمر را شکافتند، یک روز سنگ را شکافتند آن ناقهٴ صالح به در آمده همه کارها را کردند دیگر اما همینها که بخواهند جلویشان باز باشد همینها نپذیرفتند دیگر. این شقّالأرض داشتن، شقّالبحر داشتن، شقّالهوا داشتن، شقّالقمر داشتن همینها بود دیگر شقّالشجر داشتن این معجزه را وجود مبارک حضرت امیر فرمود این درخت حرکت کرد مثل یک آدم آمد شاخههایش را روی دوش من گذاشت و اینها هم دیدند گفتند یا رسول الله حالا بگو که این درخت که نیم شده آن نیم دیگر هم حرکت کند با این بیاید این کار را هم کرد، بعد عرض کردند این دو نیم یک نیم بشود همین کار را کرد، دوباره بروند سرِ جایش مثل بچهٴ آدم این درخت با این ریشههای فراوان گفت همه این کارها را کردند اگر کسی بخواهد جلویش باز باشد خب البته قبول نمیکند دیگر حالا شما توقّع داشته باشید که کانْت قبول بکند، خب کانْت از راه اینها هم قبول کردند که از راه اخلاق عملی قبول کرده فرمود ما انبیا فرستادیم تا کسی برای ما ادّعایی نکند این برای این، خب حالا وجود مبارک پیغمبر آمد شاهدش چه چیزی بود؟ شاهد ابدی او همین قرآن کریم است.
در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» در بخش پایانی فرمود اینها میگویند تو پیغمبر نیستی بگو من پیامآور خدایم به چه دلیل؟ برای اینکه نامهٴ خدا، امضای خدا، حرف خدا در دست من است خب اگر کسی از طرف او نیامده باشد که نامهٴ او را ندارد شما میگویید این نامه برای او نیست مثل این بیاورید من که یک نفرم همهٴ دانشمندان مشرق و مغرب عالم جمع بشوید مثل یک سوره بیاورید اگر میگویید این حرف برای من است و برای خدا نیست که ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ﴾ الآن هم همین طور است دیگر تعدّی است دیگر فرمود من که یک نفرم و درسنخوانده شما همهٴ دانشمندان درسخوانده مشرق و مغرب عالم را جمع بکنید یک سوره مثل این بیاورید.
پس این کارِ بشر نیست کار خداست خدا هم این را به من داده ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ﴾ خدا شهادت داد ﴿شَهِیداً﴾ نه یعنی «علیماً» خدا میداند من این به منزلهٴ پیشنهاد ترکِ گفتگوست، پیشنهاد کفایت مذاکرات است این نیست نه، خدا شهادت داد من پیامبر او هستم چرا؟ برای اینکه امضای او، نامهٴ او، کتاب او، کلام او، حرفش را به دست من داده شما میگویید این حرف او نیست من که یک نفرم همهتان جمع بشوید مثل این بیاورید، خب این را باید مشرق و مغرب عالَم باید قبول کند خب معلوم است قبول نمیکنند دیگر میبینید همین حرفِ رسمی که الآن رفته در آسمان یعنی رفته در اینترنت، رفته در این جوانها این بیان نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه این است که فرمود پسرم! قلب جوان «کَالْأَرْضِ الْخَالِیَةِ» است «مَا أُلْقِیَ فِیهَا مِنْ شَیْءٍ قَبِلَتْهُ» فرمود پسرم! قبل از اینکه اینکه دیگران در مزرعهٴ دلِ تو حرفها را بکارند من حرفهای الهی را میگویم برای اینکه قلبِ جوان مثل زمین خالی است زمین خالی هر چه بذرافشانی بکنی همان درمیآید دیگر شما الآن همین دانشجوهایی که اهل اعتکافاند بیچارهها گاهی این جوانها که میآیند ما سؤال میکنیم شما طلبهاید یا دانشجو؟ از بَس پاکاند، خب همینها حضرت فرمود: « قَلْبُ الْحَدَثِ کَالْأَرْضِ الْخَالِیَةِ مَا أُلْقِیَ فِیهَا مِنْ شَیْءٍ قَبِلَتْهُ» با این تفاوت حالا این فاصلههای بین قم و تهران این زمین موات را هر کسی هر بذری بکارد چه جو، گندم بکارد چه حنظل بالأخره سبز میشود دیگر چه سمّ بکارد، چه شَهد بکارد درمیآید هر کسی زمین موات را آباد کرد، گرفت با این تفاوت اگر کسی زمین «من أحیا أرضاً مواتاً فهی له» با این تفاوت که اگر کسی زمین موات را آباد کرد دیگری میشود با زور از او بگیرند اما قلبی که با تبلیغ سوء آباد شده با زور قابل غصب نیست زمینی را حالا کسی آمده بذرافشانی کرده گرفته میخواهی با زور و چماق از او گرفت اما این تبلیغات سوء خدای ناکرده وقتی وارد دلِ یک دانشجو بشود، خب با چه چیز شما میتوانید از او بگیرید؟ این است که ﴿لِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ یک امر ضروری است شما قدری با این اینترنتها، قدری با این ماهوارهها، قدری با این نشریّات، قدری با این کفریّات آشنا بشوید ببینید که درد تا کجاست تنها مسائل اخلاقیِ فرعی مطرح نیست مسائل اعتقادی هم مطرح است میگویند حرفی که همه عقلای عالم قبول بکنند که اسلام نیاورده، خب بله اینها مشکل شهوت عملی دارند وگرنه یک آدم عاقل چطوری این را قبول نمیکند فرمود من که یک نفرم و درسنخوانده تمام دانشمندان جهان جمع بشوید مثل این بیاورید.
پرسش:...
پاسخ: بله، آن چیز باطل است برای اینکه آن که اهل فنّ است میداند که یک اخبار غیبی را بخواهد به این صورت دربیاورد مقدور نیست در همان زمان میگفتند که عبدالکریمبنأبیالعوجا مثل قرآن آورده بعد ناچار شدند جمع بکنند هر چند روزی ادّعایی دارند بعد جمع میکنند اما ذات اقدس الهی به پیامبر میفرماید من به تو آدرس میدهم قدم به قدم تو در کوه طور نبودی، جریان این است در جریان مریم نبودی جریان این است، در مناجات موسی نبودی جریان این است، در مدْین نبودی جریان این است ﴿مَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ﴾ ، ﴿مَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ﴾ ، ﴿مَا کُنتَ ثَاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ﴾ ، ﴿مَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ﴾ قدم به قدم آدرس کوچه و خیابان عالم را میدهد میفرماید آنها را تو نبودی ولی قصه این است.
این حرفها، حرفهای چه کسی است لذا خودشان خجالت میکشند هر چند از روزی برمیدارند اما تا خجالت بکشند و بردارند این جوانهای ما از دست ما درمیروند، خب.
پس بنابراین این دو امر محقّق شد فلسفه که حالا فعلاً بحثش نیست ولی آنها چون طرح کردند ما طرح کردیم اینکه میگویند قابل اثبات خود فلسفه پیشبینی کرد در هر عصر و مصری پیغمبر باید باشد، با معجزه باید باشد، تشخیص معجزه هم با مردم عاقل است و چون بحث، بحث قرآنی است در آیه ۱۶۴ به بعد سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده که برای هر عصر و مصری پیامبر هست آنچه که مربوط به قرآن است در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «رعد» این است که خدا شهادت داد من پیغمبرم برای اینکه نامهٴ او به دست من است، کتاب او به دست من است. حالا برسیم به این چهار، پنج مُدلی به تعبیر اینها مُدلی که برای وحی و نبوّت ارائه کردند و یک وقت مصر تولیدکنندهٴ این فرهنگها بود ایران و عراق و کشورهای خلیج فارس مصرفکننده بودند اما در بسیاری از موارد مخصوصاً این نیمقرن اخیر قیام علامه طباطبایی و امام راحل و این بزرگان خود ایران الآن تولیدکنندهٴ فکر است آن نثر ابوحامد آن حرف را زده دیگری آمده او را یک مقدار تغییر داده به نام خود کرده، سوّمی تبدیل داده، چهارمی تبدیل کرده گذشت آن روزی که حالا مصر فرهنگ تولید بکند ایران و عراق مصرف بکنند تولید الآن به برکت انقلاب اسلامی برای ایران است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
نمایش بیشتر
تاکنون نظری ثبت نشده است