- 217
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 100 تا 103 سوره اسراء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 100 تا 103 سوره اسراء"
اصولاً طبع انسان قَتور است و سختگیر است و بخیل است
هر غیبی را که خدای متعال از راه وحی به پیامبر ابلاغ میکرد او موظّف بود که به مردم برساند و میرساند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُل لَوْ أَنتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الِأَنفَاقِ وَکَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً ﴿100﴾ وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتِ فَسْأَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ إِذْ جَاءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یَا مُوسَی مَسْحُوراً ﴿101﴾ قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ وَإِنِّی لَأَظُنُّکَ یَا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً ﴿102﴾ فَأَرَادَ أَن یَسْتَفِزَّهُم مِنَ الْأَرْضِ فَأَغْرَقْناهُ وَمَن مَعَهُ جَمِیعاً ﴿103﴾
پیشنهادهایی که مشرکان حجاز میدادند دربارهٴ مسئله وحی و نبوّت بر چند قِسم بود بعضی از اقسام دلیل بر نبوّت نیست یعنی اگر کسی آن پیشنهادها را عملی میکرد دلیل نبود که او پیامبر است مثلاً اگر کسی باغی از خرما یا انگور داشت و امکاناتی برای او فراهم بود که میتوانست لابهلای این درختها نهر جاری کند این دلیل بر نبوّت او نبود یا دلیل بر استحقاق او برای دریافت نبوّت نبود و همچنین اگر برای آنها چشمهٴ جوشانی احداث میکرد باز دلیلی بر نبوّت نبود اینها یک سلسله خواستههایی است که دلیل بر نبوّت نیست یا استحقاق دریافت نبوّت را اثبات نمیکند.
قِسم دوم پیشنهادهایی بود که برای بشر عادی محال است این است که میگفتند: ﴿أَوْ تَرْقَی فِی السَّماءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنَا کِتَاباً نَّقْرَؤُهُ﴾ رفتنِ در آسمانها نه تنها به سوی آسمان, رفتن در آسمانها به طور عادی محال است این برای وصف فرشتههاست و اگر کسی بخواهد به صورت معراج سیرِ سمایی داشته باشد آن ممکن است به اذن خداست اینچنین نیست در اختیار خود شخص باشد هر وقت خواست سفر عروجی داشته باشد.
قِسم سوم که پیشنهادشان محال بود گفتند: ﴿أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَالْمَلاَئِکَةِ قَبِیلاً﴾ دربارهٴ ذات اقدس الهی که مستحیل است مقابل کسی قرار بگیرد این خواستههای آنها لذا ذات اقدس الهی فرمود بر فرض که آنها عملی بشود که پنج, شش خواستهٴ شما دربارهٴ همین مسائل تکاثری بود گفتید ﴿تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً﴾ این یک, ﴿أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِن نَّخِیلٍ﴾ دو, ﴿وَعِنَبٍ﴾ سه, ﴿فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ﴾ چهار, ﴿أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِن زُخْرُفٍ﴾ پنج این پنج اموری که اکثری خواستههای شما را تشکیل میدهد راجع به مسائل مادی و تکاثر است بر فرض خدای سبحان خزاین غیبی را هم در اختیار شما قرار بدهد شما به دیگران چیزی نمیدهید و توزیع مال برای شما بسیار سخت است ﴿لَوْ أَنتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ﴾ چرا؟ ﴿خَشْیَةَ الِأَنفَاقِ﴾ میترسید تمام بشود و اصولاً طبع انسان قَتور است و سختگیر است و بخیل است و شَحی این برای آن است که تناسبی دارد با آن پنج, شش خواستهای که آنها دارند. این ﴿وَکَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً﴾ فرمود این بخل و طمع در درون انسان جاسازی شده است و هر کس از این نجات پیدا کرد به مقصد رسیده است. در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» آیهٴ نُه اینچنین آمده است که ﴿وَیُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ اگر کسی از بخل نفس نجات پیدا کرد تقوایی داشت که بخلِ نفس را از او جدا کرد و او را از بخلِ نفس آزاد کرد چنین کسی از فلاح برخوردار است این «حیّ علی الفلاح» ناظر به اینگونه از فلاحهاست. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» به صورت شفاف فرمود این بخل در درون انسان نهادینه شده است آیهٴ 128 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این است ﴿وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾ , ﴿الشُّحَّ﴾ یعنی بخل این بخل یک وصف عارضی نیست بلکه در درون هر کسی نهادینه شده است باید با این مبارزه کرد این را تعدیل کرد و نه تعطیل اِمساک مال, حفظ مال و مانند آن برای تأمین ذخیره که بالأخره انسان اطمینانی پیدا کند این فیالجمله بد نیست که بتواند آبروی خودش را حفظ بکند اما مازاد بر این مخصوصاً در بخش محرّم باعث هلاکت است, پس بنابراین این بیماری در درون جان هر کسی است بیرون نیست ﴿وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾ چون این بیماری در درون افراد هست مراقبت نفس, معالجهٴ نفس و مانند آن لازم است. پس یک مطلب این است که چه تناسبی بین آیهٴ صد و آیات دیگر است این تناسب روشن شد برای اینکه آنها خواستههایی داشتند که قسمت مهمّش مربوط به تکاثر و آثار مالی بود فرمود بر فرض اینها حاصل بشود مشکل شما حل نمیشود شما همان طمعورزی و امساک و بخل و امثال ذلک را که داشتید دارید چون ﴿کَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً﴾.
پرسش:...چه فرقی بین ﴿مَا هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنِینٍ﴾ با ﴿کَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً﴾.
پاسخ: خب خیلی آن مسائل مالی است این مسائل غیر مالی است ﴿مَا هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنِینٍ﴾ یعنی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ضِنّت نمیورزد, بخل ندارد که اسرار غیبی را برای مردم بازگو کند هر غیبی را که ما از راه وحی به پیامبر ابلاغ کردیم او موظّف است که به مردم برساند و میرساند نه چیزی را بدون اذن ما میگوید یک, و نه چیزی را که ما گفتیم او کتمان میکند دو, اینها در بحث وحی و نبوّت به عنوان دوتا قضیه ایجابی و سلبی گذشت یکی اینکه هر چه او میگوید گفتهٴ ماست, یکی اینکه هر چه ما گفتیم او به مردم میگوید هیچ کدام از این دو قضیه مُغنی از دیگری نیست آن قضیهای که میگوید هر چه ما گفتیم به مردم میرساند کتمان نمیکند ثابت نمیکند که اضافه ندارد که آن آیهٴ سورهٴ «نجم» که میگوید هر چه میگوید گفتهٴ ماست ثابت نمیکند که هر چه ما گفتیم آن را هم میگوید نه خیر هر چه که او میگوید گفتهٴ ماست اما بعضی از چیزهایی که ما گفتیم ممکن است به شما نگوید لذا این دو قضیه کاملاً از هم جداست هیچ کدام مغنی از دیگری نیست یکی موجبه است و دیگری سالبه قهراً هویّت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را معصوم نگه میدارد یعنی هر چه او میگوید گفتهٴ ماست, هر چه ما به او گفتیم به شما میرساند لذا میشود رسول امین آن دربارهٴ مسائل غیبی و معنوی و علمی است, خب.
فرمود: ﴿لَوْ أَنتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الِأَنفَاقِ وَکَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً﴾ اما حالا اینکه گاهی ممکن است گفته بشود ذات اقدس الهی یک حقیقت نامتناهی است و حرکت به سوی او نامتناهی است این دوتا مطلب باید کاملاً از هم جدا بشود حرکت به سوی او متناهی است ولی او نامتناهی است چون حرکتْ طلب است طلب نمیتواند نامحدود باشد طلبِ نامحدود یعنی جزاف و گزاف و بیهدف طلب حتماً به دارالقرار میرسد و آرام میگیرد منتها این قافلهٴ سیّال همچنان هر کسی به دنبال مقصد خاصّ خود هست اگر شما یک اقیانوس نامتناهی فرض کردید بارانهای فراوانی آمده, نهرهای فراوانی, جویهای فراوانی تشکیل شده همهٴ اینها به طرف دریا میروند اما هر کدام به اندازهٴ توانش دریا را میشکافد بعضیها که آبشان کماند همین به ساحل رسیدند به دریا وصل میشوند و آرام میشود, بعضیها که سیل خروشاناند بسیاری از این آبها را میشکافند تا به آن وسطهای دریا برسند افراد هم اینچنیناند بعضیها هم به این 1001 اسم یا 1000 اسمی که در جوشن کبیر هست همهشان که اسم اعظم نیستند برخیها به بعضی از این اسمای صغار که رسیدند دارالقرارشان است بعضیها به آن اسمای عظیم میرسند, بعضی به اعظم میرسند اینها یکسان نیستند ولی این دو مطلب باید کاملاً از هم جدا بشود طلبْ محدود است برای اینکه طلبِ نامتناهی یعنی به مقصد نمیرسد یعنی جزاف است اما آن مقصود نامتناهی است هر کسی به اندازهٴ خودش با او در ارتباط است آن هم که از شیخناالاستاد مرحوم آقای الهی قشمهای(رضوان الله علیه) نقل شده است که میفرمود آرزوی ما این است که در کنار حوض کوثر نهجالبلاغه را خدمت حضرت امیر(سلام الله علیه) بخوانیم این نشان آن است که تکامل علمی در قیامت هست بله خب هست این را نمیگویند تکامل عملِ صالح در قیامت کسی کاری بکند, ثوابی ببرد اینچنین نیست اما تکامل علمی از همین مرگ به بعد شروع میشود خیلی از چیزهاست که انسان در برزخ میفهمد در دنیا نمیفهمد, خیلی از چیزهاست که در قیامت میفهمد در برزخ نمیفهمد, خیلی از چیزهاست که در بهشت میفهمد در ساهرهٴ قیامت و صحنهٴ قیامت نمیفهمد این تکامل علمی هست اما حالا کاری بکند ثواب ببرد اینطوری نیست, عملی انجام بدهد که به وسیلهٴ آن عمل ثوابی در نامهٴ عمل او نوشته بشود اینچنین نیست زیرا «الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ» خب.
پرسش:...
پاسخ: بله خب دیگر, بله اما نه اینکه چون این کار را انجام داده است ثواب میبرد این لذّت بیشتری میبرد, شهود پیدا میکند مثل اینکه خود کفار هم تکامل علمی پیدا میکنند اینها که برایشان جهنم و بهشت و مسئله قیامت و عالَم غیب افسانه و فسانه بود آن روز میگویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ خیلی چیز برای ما حل شد فکر میکردیم که اینها جزء اساطیرالاولین است اما اینطور نیست که حالا اگر درجهٴ علم آنها زیاد شد درجهٴ وجودی آنها زیاد بشود فیضی ببرند و امثال ذلک, خب.
بنابراین اینکه فرمود: ﴿لَوْ أَنتُمْ تَمْلِکُونَ﴾ بخشی ناظر به آن پنج, شش امری است که خواستند بعد هم عدهای پیشنهادشان این بود که مسئله نبوّت را هر کسی دریافت نمیکند باید که یک سرمایهدار طایفی یا مکّی مثلاً به نبوّت برسد آن را در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» بیان کرد که ﴿نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَعِیشَتَهُمْ﴾ مگر رزقهای الهی را شما تقسیم میکنید؟ رزق چه ظاهری چه باطنی, چه کریم چه عادی این را ما تقسیم میکنیم میدانیم نبوّت را به چه کسی بدهیم مثلاً شعیب(سلام الله علیه) از نبوّت خود چنین خبر دارد ﴿وَرَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً﴾ نبوّت یک روزیِ حسن است, ولایت, عصمت و امامت اینها روزی حسناند, امور مادی هم باز روزی الهی است فرمود شما که دستتان نیست که تقسیم بکنید برای اینکه شما اگر خزائن رحمت هم داشته باشید برای اینکه تمام نشود انفاق نمیکنید پس شما نگویید چرا فلان کس پیامبر شد, فلان کس پیامبر نشد و مانند آن.
اما دربارهٴ آن سؤال «لولا علیٌّ(علیه السلام) لهلک عثمان» آنجا مستحضرید که وجود مبارک حضرت امیر فرمود نار در درون این زَند و مِسعار هست, در درون این چخماخ هست منتها حرکتی میخواهد ارادهای میخواهد اینها که گرفتار ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ هستند اینها وارد صحنهٴ قیامت که شدند به ارادة الله آنچه که در درون اینهاست ظاهر میشود در بخشی از امور ذات اقدس الهی فرمود اینها آنچه را که در دل دارند خیال کردند ما ظاهر نمیکنیم ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ﴾ ما این کینهها را بالأخره یک روز جراحی میکنیم در میآوریم حالا یا در دنیا در میآوریم اینها رسوا میشوند یا در آخرت در میآوریم سوخته میشوند بالأخره عاملی میخواهد که اینها را استخراج کند در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه هست که هر کسی یک راز بدی در درونش باشد بالأخره از فَلتات زبانش ذات اقدس الهی این را بیرون میکشد تا مردم بفهمند ارادهای میخواهد که آن نار را از درون ظاهر بکند مثل سنگ چخماخ که از درون ظاهر کرد این یک, ثانیاً چون این نار از درون است نه از بیرون صادق است گفته شود ﴿زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾ ما گُرِ این آتش را, شعلهٴ اینها را زیاد کردیم نه شعلهٴ آتش را که خارج است, نه اینکه سَعیر نار را و شعلهٴ نار را زیاد کردیم شعلهٴ اینها را زیاد کردیم برای اینکه خود اینها دارند مشتعل میشوند میسوزند دیگر اگر ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ اگر اینها ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾ اند همینها گُر میگیرند همینها که گُر گرفتند تعبیر ﴿زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾ درست در میآید دیگر لازم نیست بفرماید «زدناها» آن نار را «سعیرا», خب.
اما اینکه جدال احسن شده بود بعضی از اینها شفاف است, بعضی از اینها توضیحی میخواهد آنجا که فرمود: ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ خب جدال احسن است, آنجا هم که فرمود وقتی خدا اکبر را آفرید کبیر را میتواند بیافریند یعنی به طریق اُولیٰ دیگر, آنجا که اشد را آفرید شدید را میتواند بیافریند به طریق اُولیٰ دیگر, این به طریق اُولیٰ که در کنار او تعبیه شده است جدال احسن است گاهی هیِّن و اهون به لحاظ فاعل است, گاهی کبیر و اکبر, شدید و اشد به لحاظ قابل در هر دو جا سخن از اولویّت مطرح است چون اولویّت برای قدرت غیر متناهی مطرح نیست بنابراین میشود جدال احسن. به هر تقدیر ذات اقدس الهی به رسولش فرمود شما این معجزات را آوردی اینها نپذیرفتند ولی قبلاً کسانی هم بودند که معجزاتی را خواستند وجود مبارک موسای کلیم آورد یا وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) به همراه خودش معجزات را آورد برای آنها ثابت شد که اینها معجزات الهی است ولی ایمان نیاوردند نگران نباش بر اساس ﴿تَشابَهَتْ قُلوبُهُم﴾ بسیاری از متأخّران شبیه متقدّماناند, بسیاری از متقدّمان شبیه متأخّراناند این روزگار هست بشر هم همینطور هست انبیای قبلی صابر و بردبار بودند مقاومت کردند تو هم باید باید صابر و مقاوم باشی لذا فرمود: ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتِ﴾ معجزاتی که برای موسای کلیم ذکر کردند از هفده, هیجدهتا میگذرد ولی نُهتای آن شفاف است و خود قرآن کریم هم بر آن تصریح کرد و تکیه کرد غیر از این نُهتا باز هم آیات دیگری را قرآن شمرده ولی فرمود نُه آیه و معجزهٴ شفاف ما به موسای کلیم دادیم معجزه که دیگر حسّی است همهٴ معجزات آیات الهی است ولی دربارهٴ بعضیها تعبیر به بیّن دارد, دربارهٴ موسای کلیم فرمود ما ﴿لَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتِ﴾ چه اینکه دربارهٴ مکه هم دارد که حرمِ الهی, کنار مسجدالحرام, خود کعبه آن محدوده ﴿فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ﴾ آیات شفاف و روشن. امروز روز عرفه است تمام تصمیمتان انشاءالله این باشد که همهٴ کارهایتان را بگذارید کنار بعدازظهر فقط به فکر دعا باشید مخصوصاً دعای نورانی سیّدالشهداء(سلام الله علیه) اگر توانستید جمع بکنید بین دعای عرفه امام سجاد و امام حسین(سلام الله علیهما) «طوبیٰ لکم و حُسن مآب» نشد لااقل آن دعا را بخوانید امروز را فقط دعا به مطالعه و اینها اصلاً نپردازید کاری که انسان در ماه مبارک رمضان موفق نمیشد و اگر خدای ناکرده مشمول رحمت الهی نشده بود در ماه مبارک رمضان امروز که روز عرفه است باید خودش را در یابد.
غرض آن است که دربارهٴ مکه فرمود: ﴿فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ﴾ خیلی شفاف و روشن یک تکّه سنگ هزارها سال بماند آخر این حجرالأسود را خیلیها خواستند بردارند سایر احجاز بله خب بالأخره این سنگها چندینبار کعبه ویران شده دوباره بازسازی شده بالأخره این بِنا که همان بنای دستساز و درستشدهٴ معماری و کارگری وجود مبارک ابراهیم و اسماعیل(سلام الله علیهما) که نیستند که سیل خراب کرده, زلزله خراب کرده, گذشت روزگار خراب کرده مگر یک چهاردیواری چقدر میتواند بماند به تعبیر سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی(رضوان الله علیه) عصری که وجود مبارک پیغمبر به سر میبردند این به قدّ دوتا آدم دوتا یک متر و نیم, سه متر یا دوتا دو متر حدّاکثر چهار متر الآن شانزده, هفده متر است دیگر وجود مبارک پیغمبر به حضرت امیر(سلام الله علیهما) فرمود بیا روی دوش من و این بتها را بریز همین کارها را هم کردند به قدّ دوتا آدم بود درست است که آن بار ملکوتی را به همراه دارد اما اینچنین نبود که در عصر پیغمبر کعبه اینقدر ارتفاع داشته باشد پانزده, شانزده متر باشد اما آن حجرالأسود این یک تکّه سنگ قرنهاست که مانده انبیا آن را مَسّ کردند, استلام کردند, بوسیدند, دست کشیدند, به صورت مالیدند همین یک تکه سنگ الآن بسیاری از چشمههاست که در همین دامنهٴ سلسله جبال البرز یک سال قدری که برف کم بیاید این چشمه خشک میشود ما مبتلاییم در بعضی از این بخشها دیگر اما زمزم الآن چهار هزار سال است دارد میجوشد آنجا جای برف نیست, جای تگرگ نیست, جای بارندگی نیست خب یک چشمه که چهار هزار سال دارد میجوشد این جزء آیات بیّنات است, یک تکّه سنگی که هزارها سال انبیا آمدند, اولیا آمدند, ائمه آمدند همه دست زدند, بوسیدند, احترام گذاشتند ما هم به همان احترام موظّفیم استلام بکنیم این میشود ﴿فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ﴾ اما عصرِ عرفه خصیصهای دارد مستحضرید که عرفه خارج از محدودهٴ حرم است بیرون است هم خارج از مکه است, هم خارج از حرم است حاجی وقتی احرامِ حج بست حالا حجّ افراد یا حجّ قِران را حساب بکنید که عمرهشان عمرهٴ قبلاً نگذشته بودند حالا در حجّ تمتّع قبلاً عمرهای هست که طواف بکنند ولی حج در آن قِران و افراد طوافی نبود اول احرام میبستند گفتند وقتی احرام بستی شایسته نیستی که دور کعبه بگردی باید بروی بیرون ناله بکنی, دعا بکنی, طیّب و طاهر بشوی بعد وارد حرم بشوی اوّلین جایی که وارد حرم شدی مشعرالحرام است آنجا باید ناله را ادامه بدهی بعد باید وارد محدودهٴ مِنا بشوی آنجا عباداتت را انجام بدهی وقتی طیّب و طاهر شدی آنوقت مجازی بیایی دور کعبه بگردی این خاصیّت حج است امروز چنین روزی است خلاصه بعدازظهر امروز را خیلی باید مغتنم بشمارید و مهمترین دعایی که میکنید خب سلامت وجود مبارک ولیّ عصر باشد, نظام باشد, امّت اسلامی باشد و نجات مردم غزّه باشد هیچ چیزی نمیتواند اینها را نجات بدهد مگر دعا ببینید همهٴ آن شیوخ بیعقل منطقه, همه این سران خودفروختهٴ اعراب, همهٴ آن استکبار جهانی دارند یک میلیون و نیم را دارند محاصره میکنند که فاجعهٴ انسانی است و تنها عاملی که میتواند این مشکل را حل بکند همان مسئلهٴ دعاست اینها را انشاءالله فراموش نکنید در خلال این دعاها برای دولت و ملت و مملکت و جوانها و اینها که حوایج جزیی داخلی است اینها هم انشاءالله فراموشتان نمیشود, خب.
فرمود ما این معجزات را به موسای کلیم دادیم اینها آیات بیّنهٴ الهیاند شفافاند ﴿لَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتِ﴾ هم دربارهٴ خود موسای کلیم صادق است, هم دربارهٴ وجود مبارک پیغمبر حالا دربارهٴ وجود مبارک پیغمبر که معروف است این است که ذات اقدس الهی به پیامبر میفرماید که تو از بنیاسرائیلی که از جریان موسای کلیم و مبارزات کلیمی و مخالفتها و محاربتهای درباریان فرعون باخبرند سؤال بکن ببین جریان چیست؟ ﴿فَسْأَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ﴾ یعنی آن یهودیهایی که عالِم به تاریخاند از آنها سؤال بکن تا روشن بشود سؤال بکن تو که میدانی من از راه علم غیب آگاه کردم برای اینکه فضای مکه, فضای حوزهٴ مسلمانها یک فضای آگاهی باشد که وجود مبارک موسای کلیم با آیات شفاف و روشن آمد و فرعون برای او برای فرعون مسلّم شد که اینها آیات الهیاند معذلک انکارش را ادامه داد ﴿فَسْأَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ إِذْ جَاءَهُمْ﴾ و وجود مبارک موسای کلیم برای هدایت آنها آمد آنگاه فرعون در قبال خواستهها و رهبریهای وجود مبارک موسای کلیم گفت ﴿إِنِّی لَأَظُنُّکَ یَا مُوسَی مَسْحُوراً﴾ تو گویا سِحر در تو اثر کرده که اگر مسحور معنای همان معنای مفعولی خودش را بدهد اما اگر گاهی گفتند مفعول به معنی فاعل است نظیر اینکه ﴿جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً﴾ ﴿حِجَاباً مَسْتُوراً﴾ گفتند «حجاباً ساترا» که مفعول به معنی فاعل است گرچه در آن بحثهای قبلی گذشت که خیر اینجا مستور به معنی خودش است حجابِ غیبی داریم, حجاب ظاهری, حجاب ظاهری همین دیوار و پرده است حجاب غیبی همان گناه است این گناه و غرور و خودخواهی نمیگذارد انسان واقع را ببیند ولی ما خود این حجاب را نمیبینیم ﴿وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً﴾ این حجاب گاهی مستور است, گاهی مشهور, حجاب مشهور همین پرده و دیوار است, حجاب مستور گناه است این گناه حاجب است نمیگذارد انسان به آن حقیقت بار یابد. به هر تقدیر بعضیها گفتند این مسحور به معنی ساحر است بعضیها گفتند به قرینهٴ سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» که ﴿إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ﴾ ـ معاذ الله ـ همانطوری که گفتند وجود مبارک موسای کلیم مجنون است مسحور هم به همان معنا گفتند اما وجود مبارک موسای کلیم در جواب چه چیزی فرمود, فرمود که ﴿قَالَ﴾ یعنی وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾ فرمود فرعون تو میدانی اینها را فقط خدا نازل کرده یک, اینها بصائرند, آیات روشناند, بصیرتاند نه تنها ظاهر شفّافی دارند باطن شفافی دارند, باطن شفافی دارند ظاهر شفافی دارند از آیه روشن و معجزهٴ شفاف به بیّنه یاد میشود, به مبصره یاد میشود دربارهٴ حضرت صالح فرمود: ﴿وَآتَیْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً﴾ این ﴿مُبْصِرَةً﴾ یعنی «آیةً مبصرة» ﴿مُبْصِرَةً﴾ متعدّی نیست لازم است یعنی روشن نه اینکه بیناکننده آیهٴ مبصره یعنی آیهٴ روشن, آیهٴ بیّنه یعنی آیهٴ شفاف, آیهٴ بصیرت یعنی شفاف وجود مبارک موسای کلیم فرمود اینها معجزاتاند یک, خدا نازل کرده دو, انیها بصائرند یعنی بیّناتاند ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾ یعنی «أنزله الله آیاتٍ بصائرة» ﴿آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ﴾ تو فهمیدی دیگر روشن شد برای تو دیگر, خب یک چوب ما خواستیم میشود اژدها نشد میشود چوب اینها را میدانید دیگر آن صحنههای مبارزه را هم که دیدی که همهٴ آن سِحرها را بلعید این همان است که ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ بود یعنی وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) این آیات را که ارائه کرد فرعون یقین پیدا کرد که اینها آیات الهی است اما انکار کرد در بحثهای قبل ما داشتیم که قضیه را عقد میگویند برای اینکه بین محمول و موضوع گِره خورده است اینها را حوزه و دانشگاه به عهده دارند که کارهای علمی است بعد از روشن شدن یک مطلب علمی که محمول برای موضوع ثابت است آن موضوع دارای این محمول است عصارهٴ این عقد باید با جان گِره بخورد بشود عقیده این را میگویند ایمان این کار عقل عملی است عقلی که «عبد به الرحمٰن و اکتسب به الجنان» , این گاهی محکم است گاهی نیست, این اصلاً هیچ ارتباطی با آن فهم و علم ندارد ما کاری داریم, قوایی و شئونی داریم که ادراک به عهدهٴ آنهاست یک سلسله شئونی داریم که عمل به عهدهٴ آنهاست ما همانطوری که در نشئهٴ طبیعت و بدن و ظاهر چشم داریم که میبیند, گوش داریم که میشنود اینها کارهای ادراکی است ولی دست داریم که کار میکند, پا داریم که راه میرود اینها چهار قسماند گاهی هر دو قویاند یعنی کسی دارای چشمِ قوی و دست قوی است, گاهی هر دو ضعیفاند چشمش نابیناست یا ضعیف است دستش هم فلج است گاهی چشمش که ادراکی است قوی است اما دستش فلج است گاهی هم قِسم چهارم است کسی دستش قوی است نیروی دست و پایش قوی است ولی کَر است, کور است این درون ما هم همین چهار قِسم را دارد آن عقل نظری ما که باید بفهمد آن عقلِ عملی ما که باید تصمیم بگیرد یکی عهدهدار جزمِ علمی است یکی عهدهدار عزم عملی آنکه هر دو قوی باشد میشود عالِم متّقی, عالم عادل هم خوب میفهمد, هم خوب عمل میکند آنکه قسمت جزمش قوی است عزمش ضعیف است میشود عالم فاسق خوب میفهمد اما در موقع عمل دستش میلرزد. قسم سوم آن است که عزمش قوی است اما جزمش ضعیف است میشود مقدّس بیدرک هر چه به او بگویی عمل میکند اما تشخیص نمیدهد آنکه هم جزمش ضعیف است, هم عزمش ضعیف است میشود فاسقِ جاهل در درون ما هم مثل بیرون چهار گونه است وجود مبارک موسای کلیم فرمود تو که فهمیدی اینها را این فهم را, این عقد را, این گِره بین موضوع و محمول را به جانت گِره ببند بشود عقیده این دستت میلرزد چرا این کار را نمیکنی؟ قرآن فرمود: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا﴾ اما ﴿وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ آن بخش جزمیشان مشکل ندارد برایشان روشن شد آن بخش عزم و تصمیمگیریشان مشکل دارد این میشود عالِم فاسق اینچنین نیست که آن مسائل را تحلیل نکند که خوب میفهمد اما آن «ما یُعبد به الرحمٰن و یکتسب به الجنان» او گیر دارد ضعیف است این است که گفتند هم علم پیدا کنید ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ﴾ بشود, هم ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ بشود برای همین است انشاءالله عصر امروز که دعای عرفه میخوانید همه را در نظر داشته باشید ما هم مشمول ادعیه شما باشیم.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
اصولاً طبع انسان قَتور است و سختگیر است و بخیل است
هر غیبی را که خدای متعال از راه وحی به پیامبر ابلاغ میکرد او موظّف بود که به مردم برساند و میرساند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُل لَوْ أَنتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الِأَنفَاقِ وَکَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً ﴿100﴾ وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتِ فَسْأَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ إِذْ جَاءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یَا مُوسَی مَسْحُوراً ﴿101﴾ قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ وَإِنِّی لَأَظُنُّکَ یَا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً ﴿102﴾ فَأَرَادَ أَن یَسْتَفِزَّهُم مِنَ الْأَرْضِ فَأَغْرَقْناهُ وَمَن مَعَهُ جَمِیعاً ﴿103﴾
پیشنهادهایی که مشرکان حجاز میدادند دربارهٴ مسئله وحی و نبوّت بر چند قِسم بود بعضی از اقسام دلیل بر نبوّت نیست یعنی اگر کسی آن پیشنهادها را عملی میکرد دلیل نبود که او پیامبر است مثلاً اگر کسی باغی از خرما یا انگور داشت و امکاناتی برای او فراهم بود که میتوانست لابهلای این درختها نهر جاری کند این دلیل بر نبوّت او نبود یا دلیل بر استحقاق او برای دریافت نبوّت نبود و همچنین اگر برای آنها چشمهٴ جوشانی احداث میکرد باز دلیلی بر نبوّت نبود اینها یک سلسله خواستههایی است که دلیل بر نبوّت نیست یا استحقاق دریافت نبوّت را اثبات نمیکند.
قِسم دوم پیشنهادهایی بود که برای بشر عادی محال است این است که میگفتند: ﴿أَوْ تَرْقَی فِی السَّماءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنَا کِتَاباً نَّقْرَؤُهُ﴾ رفتنِ در آسمانها نه تنها به سوی آسمان, رفتن در آسمانها به طور عادی محال است این برای وصف فرشتههاست و اگر کسی بخواهد به صورت معراج سیرِ سمایی داشته باشد آن ممکن است به اذن خداست اینچنین نیست در اختیار خود شخص باشد هر وقت خواست سفر عروجی داشته باشد.
قِسم سوم که پیشنهادشان محال بود گفتند: ﴿أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَالْمَلاَئِکَةِ قَبِیلاً﴾ دربارهٴ ذات اقدس الهی که مستحیل است مقابل کسی قرار بگیرد این خواستههای آنها لذا ذات اقدس الهی فرمود بر فرض که آنها عملی بشود که پنج, شش خواستهٴ شما دربارهٴ همین مسائل تکاثری بود گفتید ﴿تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً﴾ این یک, ﴿أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِن نَّخِیلٍ﴾ دو, ﴿وَعِنَبٍ﴾ سه, ﴿فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ﴾ چهار, ﴿أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِن زُخْرُفٍ﴾ پنج این پنج اموری که اکثری خواستههای شما را تشکیل میدهد راجع به مسائل مادی و تکاثر است بر فرض خدای سبحان خزاین غیبی را هم در اختیار شما قرار بدهد شما به دیگران چیزی نمیدهید و توزیع مال برای شما بسیار سخت است ﴿لَوْ أَنتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ﴾ چرا؟ ﴿خَشْیَةَ الِأَنفَاقِ﴾ میترسید تمام بشود و اصولاً طبع انسان قَتور است و سختگیر است و بخیل است و شَحی این برای آن است که تناسبی دارد با آن پنج, شش خواستهای که آنها دارند. این ﴿وَکَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً﴾ فرمود این بخل و طمع در درون انسان جاسازی شده است و هر کس از این نجات پیدا کرد به مقصد رسیده است. در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» آیهٴ نُه اینچنین آمده است که ﴿وَیُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ اگر کسی از بخل نفس نجات پیدا کرد تقوایی داشت که بخلِ نفس را از او جدا کرد و او را از بخلِ نفس آزاد کرد چنین کسی از فلاح برخوردار است این «حیّ علی الفلاح» ناظر به اینگونه از فلاحهاست. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» به صورت شفاف فرمود این بخل در درون انسان نهادینه شده است آیهٴ 128 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این است ﴿وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾ , ﴿الشُّحَّ﴾ یعنی بخل این بخل یک وصف عارضی نیست بلکه در درون هر کسی نهادینه شده است باید با این مبارزه کرد این را تعدیل کرد و نه تعطیل اِمساک مال, حفظ مال و مانند آن برای تأمین ذخیره که بالأخره انسان اطمینانی پیدا کند این فیالجمله بد نیست که بتواند آبروی خودش را حفظ بکند اما مازاد بر این مخصوصاً در بخش محرّم باعث هلاکت است, پس بنابراین این بیماری در درون جان هر کسی است بیرون نیست ﴿وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾ چون این بیماری در درون افراد هست مراقبت نفس, معالجهٴ نفس و مانند آن لازم است. پس یک مطلب این است که چه تناسبی بین آیهٴ صد و آیات دیگر است این تناسب روشن شد برای اینکه آنها خواستههایی داشتند که قسمت مهمّش مربوط به تکاثر و آثار مالی بود فرمود بر فرض اینها حاصل بشود مشکل شما حل نمیشود شما همان طمعورزی و امساک و بخل و امثال ذلک را که داشتید دارید چون ﴿کَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً﴾.
پرسش:...چه فرقی بین ﴿مَا هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنِینٍ﴾ با ﴿کَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً﴾.
پاسخ: خب خیلی آن مسائل مالی است این مسائل غیر مالی است ﴿مَا هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنِینٍ﴾ یعنی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ضِنّت نمیورزد, بخل ندارد که اسرار غیبی را برای مردم بازگو کند هر غیبی را که ما از راه وحی به پیامبر ابلاغ کردیم او موظّف است که به مردم برساند و میرساند نه چیزی را بدون اذن ما میگوید یک, و نه چیزی را که ما گفتیم او کتمان میکند دو, اینها در بحث وحی و نبوّت به عنوان دوتا قضیه ایجابی و سلبی گذشت یکی اینکه هر چه او میگوید گفتهٴ ماست, یکی اینکه هر چه ما گفتیم او به مردم میگوید هیچ کدام از این دو قضیه مُغنی از دیگری نیست آن قضیهای که میگوید هر چه ما گفتیم به مردم میرساند کتمان نمیکند ثابت نمیکند که اضافه ندارد که آن آیهٴ سورهٴ «نجم» که میگوید هر چه میگوید گفتهٴ ماست ثابت نمیکند که هر چه ما گفتیم آن را هم میگوید نه خیر هر چه که او میگوید گفتهٴ ماست اما بعضی از چیزهایی که ما گفتیم ممکن است به شما نگوید لذا این دو قضیه کاملاً از هم جداست هیچ کدام مغنی از دیگری نیست یکی موجبه است و دیگری سالبه قهراً هویّت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را معصوم نگه میدارد یعنی هر چه او میگوید گفتهٴ ماست, هر چه ما به او گفتیم به شما میرساند لذا میشود رسول امین آن دربارهٴ مسائل غیبی و معنوی و علمی است, خب.
فرمود: ﴿لَوْ أَنتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الِأَنفَاقِ وَکَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً﴾ اما حالا اینکه گاهی ممکن است گفته بشود ذات اقدس الهی یک حقیقت نامتناهی است و حرکت به سوی او نامتناهی است این دوتا مطلب باید کاملاً از هم جدا بشود حرکت به سوی او متناهی است ولی او نامتناهی است چون حرکتْ طلب است طلب نمیتواند نامحدود باشد طلبِ نامحدود یعنی جزاف و گزاف و بیهدف طلب حتماً به دارالقرار میرسد و آرام میگیرد منتها این قافلهٴ سیّال همچنان هر کسی به دنبال مقصد خاصّ خود هست اگر شما یک اقیانوس نامتناهی فرض کردید بارانهای فراوانی آمده, نهرهای فراوانی, جویهای فراوانی تشکیل شده همهٴ اینها به طرف دریا میروند اما هر کدام به اندازهٴ توانش دریا را میشکافد بعضیها که آبشان کماند همین به ساحل رسیدند به دریا وصل میشوند و آرام میشود, بعضیها که سیل خروشاناند بسیاری از این آبها را میشکافند تا به آن وسطهای دریا برسند افراد هم اینچنیناند بعضیها هم به این 1001 اسم یا 1000 اسمی که در جوشن کبیر هست همهشان که اسم اعظم نیستند برخیها به بعضی از این اسمای صغار که رسیدند دارالقرارشان است بعضیها به آن اسمای عظیم میرسند, بعضی به اعظم میرسند اینها یکسان نیستند ولی این دو مطلب باید کاملاً از هم جدا بشود طلبْ محدود است برای اینکه طلبِ نامتناهی یعنی به مقصد نمیرسد یعنی جزاف است اما آن مقصود نامتناهی است هر کسی به اندازهٴ خودش با او در ارتباط است آن هم که از شیخناالاستاد مرحوم آقای الهی قشمهای(رضوان الله علیه) نقل شده است که میفرمود آرزوی ما این است که در کنار حوض کوثر نهجالبلاغه را خدمت حضرت امیر(سلام الله علیه) بخوانیم این نشان آن است که تکامل علمی در قیامت هست بله خب هست این را نمیگویند تکامل عملِ صالح در قیامت کسی کاری بکند, ثوابی ببرد اینچنین نیست اما تکامل علمی از همین مرگ به بعد شروع میشود خیلی از چیزهاست که انسان در برزخ میفهمد در دنیا نمیفهمد, خیلی از چیزهاست که در قیامت میفهمد در برزخ نمیفهمد, خیلی از چیزهاست که در بهشت میفهمد در ساهرهٴ قیامت و صحنهٴ قیامت نمیفهمد این تکامل علمی هست اما حالا کاری بکند ثواب ببرد اینطوری نیست, عملی انجام بدهد که به وسیلهٴ آن عمل ثوابی در نامهٴ عمل او نوشته بشود اینچنین نیست زیرا «الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ» خب.
پرسش:...
پاسخ: بله خب دیگر, بله اما نه اینکه چون این کار را انجام داده است ثواب میبرد این لذّت بیشتری میبرد, شهود پیدا میکند مثل اینکه خود کفار هم تکامل علمی پیدا میکنند اینها که برایشان جهنم و بهشت و مسئله قیامت و عالَم غیب افسانه و فسانه بود آن روز میگویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ خیلی چیز برای ما حل شد فکر میکردیم که اینها جزء اساطیرالاولین است اما اینطور نیست که حالا اگر درجهٴ علم آنها زیاد شد درجهٴ وجودی آنها زیاد بشود فیضی ببرند و امثال ذلک, خب.
بنابراین اینکه فرمود: ﴿لَوْ أَنتُمْ تَمْلِکُونَ﴾ بخشی ناظر به آن پنج, شش امری است که خواستند بعد هم عدهای پیشنهادشان این بود که مسئله نبوّت را هر کسی دریافت نمیکند باید که یک سرمایهدار طایفی یا مکّی مثلاً به نبوّت برسد آن را در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» بیان کرد که ﴿نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَعِیشَتَهُمْ﴾ مگر رزقهای الهی را شما تقسیم میکنید؟ رزق چه ظاهری چه باطنی, چه کریم چه عادی این را ما تقسیم میکنیم میدانیم نبوّت را به چه کسی بدهیم مثلاً شعیب(سلام الله علیه) از نبوّت خود چنین خبر دارد ﴿وَرَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً﴾ نبوّت یک روزیِ حسن است, ولایت, عصمت و امامت اینها روزی حسناند, امور مادی هم باز روزی الهی است فرمود شما که دستتان نیست که تقسیم بکنید برای اینکه شما اگر خزائن رحمت هم داشته باشید برای اینکه تمام نشود انفاق نمیکنید پس شما نگویید چرا فلان کس پیامبر شد, فلان کس پیامبر نشد و مانند آن.
اما دربارهٴ آن سؤال «لولا علیٌّ(علیه السلام) لهلک عثمان» آنجا مستحضرید که وجود مبارک حضرت امیر فرمود نار در درون این زَند و مِسعار هست, در درون این چخماخ هست منتها حرکتی میخواهد ارادهای میخواهد اینها که گرفتار ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ هستند اینها وارد صحنهٴ قیامت که شدند به ارادة الله آنچه که در درون اینهاست ظاهر میشود در بخشی از امور ذات اقدس الهی فرمود اینها آنچه را که در دل دارند خیال کردند ما ظاهر نمیکنیم ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ﴾ ما این کینهها را بالأخره یک روز جراحی میکنیم در میآوریم حالا یا در دنیا در میآوریم اینها رسوا میشوند یا در آخرت در میآوریم سوخته میشوند بالأخره عاملی میخواهد که اینها را استخراج کند در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه هست که هر کسی یک راز بدی در درونش باشد بالأخره از فَلتات زبانش ذات اقدس الهی این را بیرون میکشد تا مردم بفهمند ارادهای میخواهد که آن نار را از درون ظاهر بکند مثل سنگ چخماخ که از درون ظاهر کرد این یک, ثانیاً چون این نار از درون است نه از بیرون صادق است گفته شود ﴿زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾ ما گُرِ این آتش را, شعلهٴ اینها را زیاد کردیم نه شعلهٴ آتش را که خارج است, نه اینکه سَعیر نار را و شعلهٴ نار را زیاد کردیم شعلهٴ اینها را زیاد کردیم برای اینکه خود اینها دارند مشتعل میشوند میسوزند دیگر اگر ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ اگر اینها ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾ اند همینها گُر میگیرند همینها که گُر گرفتند تعبیر ﴿زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾ درست در میآید دیگر لازم نیست بفرماید «زدناها» آن نار را «سعیرا», خب.
اما اینکه جدال احسن شده بود بعضی از اینها شفاف است, بعضی از اینها توضیحی میخواهد آنجا که فرمود: ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ خب جدال احسن است, آنجا هم که فرمود وقتی خدا اکبر را آفرید کبیر را میتواند بیافریند یعنی به طریق اُولیٰ دیگر, آنجا که اشد را آفرید شدید را میتواند بیافریند به طریق اُولیٰ دیگر, این به طریق اُولیٰ که در کنار او تعبیه شده است جدال احسن است گاهی هیِّن و اهون به لحاظ فاعل است, گاهی کبیر و اکبر, شدید و اشد به لحاظ قابل در هر دو جا سخن از اولویّت مطرح است چون اولویّت برای قدرت غیر متناهی مطرح نیست بنابراین میشود جدال احسن. به هر تقدیر ذات اقدس الهی به رسولش فرمود شما این معجزات را آوردی اینها نپذیرفتند ولی قبلاً کسانی هم بودند که معجزاتی را خواستند وجود مبارک موسای کلیم آورد یا وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) به همراه خودش معجزات را آورد برای آنها ثابت شد که اینها معجزات الهی است ولی ایمان نیاوردند نگران نباش بر اساس ﴿تَشابَهَتْ قُلوبُهُم﴾ بسیاری از متأخّران شبیه متقدّماناند, بسیاری از متقدّمان شبیه متأخّراناند این روزگار هست بشر هم همینطور هست انبیای قبلی صابر و بردبار بودند مقاومت کردند تو هم باید باید صابر و مقاوم باشی لذا فرمود: ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتِ﴾ معجزاتی که برای موسای کلیم ذکر کردند از هفده, هیجدهتا میگذرد ولی نُهتای آن شفاف است و خود قرآن کریم هم بر آن تصریح کرد و تکیه کرد غیر از این نُهتا باز هم آیات دیگری را قرآن شمرده ولی فرمود نُه آیه و معجزهٴ شفاف ما به موسای کلیم دادیم معجزه که دیگر حسّی است همهٴ معجزات آیات الهی است ولی دربارهٴ بعضیها تعبیر به بیّن دارد, دربارهٴ موسای کلیم فرمود ما ﴿لَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتِ﴾ چه اینکه دربارهٴ مکه هم دارد که حرمِ الهی, کنار مسجدالحرام, خود کعبه آن محدوده ﴿فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ﴾ آیات شفاف و روشن. امروز روز عرفه است تمام تصمیمتان انشاءالله این باشد که همهٴ کارهایتان را بگذارید کنار بعدازظهر فقط به فکر دعا باشید مخصوصاً دعای نورانی سیّدالشهداء(سلام الله علیه) اگر توانستید جمع بکنید بین دعای عرفه امام سجاد و امام حسین(سلام الله علیهما) «طوبیٰ لکم و حُسن مآب» نشد لااقل آن دعا را بخوانید امروز را فقط دعا به مطالعه و اینها اصلاً نپردازید کاری که انسان در ماه مبارک رمضان موفق نمیشد و اگر خدای ناکرده مشمول رحمت الهی نشده بود در ماه مبارک رمضان امروز که روز عرفه است باید خودش را در یابد.
غرض آن است که دربارهٴ مکه فرمود: ﴿فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ﴾ خیلی شفاف و روشن یک تکّه سنگ هزارها سال بماند آخر این حجرالأسود را خیلیها خواستند بردارند سایر احجاز بله خب بالأخره این سنگها چندینبار کعبه ویران شده دوباره بازسازی شده بالأخره این بِنا که همان بنای دستساز و درستشدهٴ معماری و کارگری وجود مبارک ابراهیم و اسماعیل(سلام الله علیهما) که نیستند که سیل خراب کرده, زلزله خراب کرده, گذشت روزگار خراب کرده مگر یک چهاردیواری چقدر میتواند بماند به تعبیر سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی(رضوان الله علیه) عصری که وجود مبارک پیغمبر به سر میبردند این به قدّ دوتا آدم دوتا یک متر و نیم, سه متر یا دوتا دو متر حدّاکثر چهار متر الآن شانزده, هفده متر است دیگر وجود مبارک پیغمبر به حضرت امیر(سلام الله علیهما) فرمود بیا روی دوش من و این بتها را بریز همین کارها را هم کردند به قدّ دوتا آدم بود درست است که آن بار ملکوتی را به همراه دارد اما اینچنین نبود که در عصر پیغمبر کعبه اینقدر ارتفاع داشته باشد پانزده, شانزده متر باشد اما آن حجرالأسود این یک تکّه سنگ قرنهاست که مانده انبیا آن را مَسّ کردند, استلام کردند, بوسیدند, دست کشیدند, به صورت مالیدند همین یک تکه سنگ الآن بسیاری از چشمههاست که در همین دامنهٴ سلسله جبال البرز یک سال قدری که برف کم بیاید این چشمه خشک میشود ما مبتلاییم در بعضی از این بخشها دیگر اما زمزم الآن چهار هزار سال است دارد میجوشد آنجا جای برف نیست, جای تگرگ نیست, جای بارندگی نیست خب یک چشمه که چهار هزار سال دارد میجوشد این جزء آیات بیّنات است, یک تکّه سنگی که هزارها سال انبیا آمدند, اولیا آمدند, ائمه آمدند همه دست زدند, بوسیدند, احترام گذاشتند ما هم به همان احترام موظّفیم استلام بکنیم این میشود ﴿فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ﴾ اما عصرِ عرفه خصیصهای دارد مستحضرید که عرفه خارج از محدودهٴ حرم است بیرون است هم خارج از مکه است, هم خارج از حرم است حاجی وقتی احرامِ حج بست حالا حجّ افراد یا حجّ قِران را حساب بکنید که عمرهشان عمرهٴ قبلاً نگذشته بودند حالا در حجّ تمتّع قبلاً عمرهای هست که طواف بکنند ولی حج در آن قِران و افراد طوافی نبود اول احرام میبستند گفتند وقتی احرام بستی شایسته نیستی که دور کعبه بگردی باید بروی بیرون ناله بکنی, دعا بکنی, طیّب و طاهر بشوی بعد وارد حرم بشوی اوّلین جایی که وارد حرم شدی مشعرالحرام است آنجا باید ناله را ادامه بدهی بعد باید وارد محدودهٴ مِنا بشوی آنجا عباداتت را انجام بدهی وقتی طیّب و طاهر شدی آنوقت مجازی بیایی دور کعبه بگردی این خاصیّت حج است امروز چنین روزی است خلاصه بعدازظهر امروز را خیلی باید مغتنم بشمارید و مهمترین دعایی که میکنید خب سلامت وجود مبارک ولیّ عصر باشد, نظام باشد, امّت اسلامی باشد و نجات مردم غزّه باشد هیچ چیزی نمیتواند اینها را نجات بدهد مگر دعا ببینید همهٴ آن شیوخ بیعقل منطقه, همه این سران خودفروختهٴ اعراب, همهٴ آن استکبار جهانی دارند یک میلیون و نیم را دارند محاصره میکنند که فاجعهٴ انسانی است و تنها عاملی که میتواند این مشکل را حل بکند همان مسئلهٴ دعاست اینها را انشاءالله فراموش نکنید در خلال این دعاها برای دولت و ملت و مملکت و جوانها و اینها که حوایج جزیی داخلی است اینها هم انشاءالله فراموشتان نمیشود, خب.
فرمود ما این معجزات را به موسای کلیم دادیم اینها آیات بیّنهٴ الهیاند شفافاند ﴿لَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتِ﴾ هم دربارهٴ خود موسای کلیم صادق است, هم دربارهٴ وجود مبارک پیغمبر حالا دربارهٴ وجود مبارک پیغمبر که معروف است این است که ذات اقدس الهی به پیامبر میفرماید که تو از بنیاسرائیلی که از جریان موسای کلیم و مبارزات کلیمی و مخالفتها و محاربتهای درباریان فرعون باخبرند سؤال بکن ببین جریان چیست؟ ﴿فَسْأَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ﴾ یعنی آن یهودیهایی که عالِم به تاریخاند از آنها سؤال بکن تا روشن بشود سؤال بکن تو که میدانی من از راه علم غیب آگاه کردم برای اینکه فضای مکه, فضای حوزهٴ مسلمانها یک فضای آگاهی باشد که وجود مبارک موسای کلیم با آیات شفاف و روشن آمد و فرعون برای او برای فرعون مسلّم شد که اینها آیات الهیاند معذلک انکارش را ادامه داد ﴿فَسْأَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ إِذْ جَاءَهُمْ﴾ و وجود مبارک موسای کلیم برای هدایت آنها آمد آنگاه فرعون در قبال خواستهها و رهبریهای وجود مبارک موسای کلیم گفت ﴿إِنِّی لَأَظُنُّکَ یَا مُوسَی مَسْحُوراً﴾ تو گویا سِحر در تو اثر کرده که اگر مسحور معنای همان معنای مفعولی خودش را بدهد اما اگر گاهی گفتند مفعول به معنی فاعل است نظیر اینکه ﴿جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً﴾ ﴿حِجَاباً مَسْتُوراً﴾ گفتند «حجاباً ساترا» که مفعول به معنی فاعل است گرچه در آن بحثهای قبلی گذشت که خیر اینجا مستور به معنی خودش است حجابِ غیبی داریم, حجاب ظاهری, حجاب ظاهری همین دیوار و پرده است حجاب غیبی همان گناه است این گناه و غرور و خودخواهی نمیگذارد انسان واقع را ببیند ولی ما خود این حجاب را نمیبینیم ﴿وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً﴾ این حجاب گاهی مستور است, گاهی مشهور, حجاب مشهور همین پرده و دیوار است, حجاب مستور گناه است این گناه حاجب است نمیگذارد انسان به آن حقیقت بار یابد. به هر تقدیر بعضیها گفتند این مسحور به معنی ساحر است بعضیها گفتند به قرینهٴ سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» که ﴿إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ﴾ ـ معاذ الله ـ همانطوری که گفتند وجود مبارک موسای کلیم مجنون است مسحور هم به همان معنا گفتند اما وجود مبارک موسای کلیم در جواب چه چیزی فرمود, فرمود که ﴿قَالَ﴾ یعنی وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾ فرمود فرعون تو میدانی اینها را فقط خدا نازل کرده یک, اینها بصائرند, آیات روشناند, بصیرتاند نه تنها ظاهر شفّافی دارند باطن شفافی دارند, باطن شفافی دارند ظاهر شفافی دارند از آیه روشن و معجزهٴ شفاف به بیّنه یاد میشود, به مبصره یاد میشود دربارهٴ حضرت صالح فرمود: ﴿وَآتَیْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً﴾ این ﴿مُبْصِرَةً﴾ یعنی «آیةً مبصرة» ﴿مُبْصِرَةً﴾ متعدّی نیست لازم است یعنی روشن نه اینکه بیناکننده آیهٴ مبصره یعنی آیهٴ روشن, آیهٴ بیّنه یعنی آیهٴ شفاف, آیهٴ بصیرت یعنی شفاف وجود مبارک موسای کلیم فرمود اینها معجزاتاند یک, خدا نازل کرده دو, انیها بصائرند یعنی بیّناتاند ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾ یعنی «أنزله الله آیاتٍ بصائرة» ﴿آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ﴾ تو فهمیدی دیگر روشن شد برای تو دیگر, خب یک چوب ما خواستیم میشود اژدها نشد میشود چوب اینها را میدانید دیگر آن صحنههای مبارزه را هم که دیدی که همهٴ آن سِحرها را بلعید این همان است که ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ بود یعنی وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) این آیات را که ارائه کرد فرعون یقین پیدا کرد که اینها آیات الهی است اما انکار کرد در بحثهای قبل ما داشتیم که قضیه را عقد میگویند برای اینکه بین محمول و موضوع گِره خورده است اینها را حوزه و دانشگاه به عهده دارند که کارهای علمی است بعد از روشن شدن یک مطلب علمی که محمول برای موضوع ثابت است آن موضوع دارای این محمول است عصارهٴ این عقد باید با جان گِره بخورد بشود عقیده این را میگویند ایمان این کار عقل عملی است عقلی که «عبد به الرحمٰن و اکتسب به الجنان» , این گاهی محکم است گاهی نیست, این اصلاً هیچ ارتباطی با آن فهم و علم ندارد ما کاری داریم, قوایی و شئونی داریم که ادراک به عهدهٴ آنهاست یک سلسله شئونی داریم که عمل به عهدهٴ آنهاست ما همانطوری که در نشئهٴ طبیعت و بدن و ظاهر چشم داریم که میبیند, گوش داریم که میشنود اینها کارهای ادراکی است ولی دست داریم که کار میکند, پا داریم که راه میرود اینها چهار قسماند گاهی هر دو قویاند یعنی کسی دارای چشمِ قوی و دست قوی است, گاهی هر دو ضعیفاند چشمش نابیناست یا ضعیف است دستش هم فلج است گاهی چشمش که ادراکی است قوی است اما دستش فلج است گاهی هم قِسم چهارم است کسی دستش قوی است نیروی دست و پایش قوی است ولی کَر است, کور است این درون ما هم همین چهار قِسم را دارد آن عقل نظری ما که باید بفهمد آن عقلِ عملی ما که باید تصمیم بگیرد یکی عهدهدار جزمِ علمی است یکی عهدهدار عزم عملی آنکه هر دو قوی باشد میشود عالِم متّقی, عالم عادل هم خوب میفهمد, هم خوب عمل میکند آنکه قسمت جزمش قوی است عزمش ضعیف است میشود عالم فاسق خوب میفهمد اما در موقع عمل دستش میلرزد. قسم سوم آن است که عزمش قوی است اما جزمش ضعیف است میشود مقدّس بیدرک هر چه به او بگویی عمل میکند اما تشخیص نمیدهد آنکه هم جزمش ضعیف است, هم عزمش ضعیف است میشود فاسقِ جاهل در درون ما هم مثل بیرون چهار گونه است وجود مبارک موسای کلیم فرمود تو که فهمیدی اینها را این فهم را, این عقد را, این گِره بین موضوع و محمول را به جانت گِره ببند بشود عقیده این دستت میلرزد چرا این کار را نمیکنی؟ قرآن فرمود: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا﴾ اما ﴿وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ آن بخش جزمیشان مشکل ندارد برایشان روشن شد آن بخش عزم و تصمیمگیریشان مشکل دارد این میشود عالِم فاسق اینچنین نیست که آن مسائل را تحلیل نکند که خوب میفهمد اما آن «ما یُعبد به الرحمٰن و یکتسب به الجنان» او گیر دارد ضعیف است این است که گفتند هم علم پیدا کنید ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ﴾ بشود, هم ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ بشود برای همین است انشاءالله عصر امروز که دعای عرفه میخوانید همه را در نظر داشته باشید ما هم مشمول ادعیه شما باشیم.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است