- 647
- 1000
- 1000
- 1000
تاریخ بعثت و عصر ظهور، جلسه چهل و هفتم
سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان با موضوع «تاریخ بعثت و عصر ظهور»، جلسه چهل و هفتم، سال 1401
واقعاً مصیبت خیلی عجیبی است که مولای ما توسط یکی از یاران خودشان بر سر یک سلسله ادعاهای واهی، نامردانه ترور بشوند و به شهادت برسند، کسی که خودش را غلام حلقه بهگوش امیرالمؤمنین(ع) میدانست و به قول آیت الله العظمی بهجت؛ یک عمر پروانۀ امیرالمؤمنین(ع) بود -حداقل ظاهراً اینطور بود- بعد به اینجا برسد که وظیفۀ خودش بداند که باید حضرت را به قتل برساند. اینهمه غربت واقعاً مصیبت هولناکی است و شاید از آن بالاتر، مظلومیت عجیب و غریب مولی الموحدین(ع) در طی سالهای زندگیشان به ویژه سالهای آخر عمر شریفشان است.
خیلی از اوقات، ذکر مصیبتها اوج تاریخ اسلام و قلۀ معرفتافزایی دین ما است، یعنی آن نقطههایی که در تاریخ اسلام بیشترین معارف را منتقل میکند، همین مصیبتهاست، پس ما باید در ذکر مصیبتها به انتقال این معارف بپردازیم، آنها را درک کنیم و درس بگیریم. خیلی وقتها در مصیبتها آن دشمن نابکاری که در خطّ مقدم با حق مواجه است دیده میشود. هیچوقت مشکل اولیاء خدا وجود چند تا منافق یا چند تا انسان خبیث قاتل نبوده و نیست. اینها تا زمان امامزمان ارواحنالهالفداء هم هستند. بودن افرادی به خباثت شمر بن ذیالجوشن، عمرسعد و ابن ملجم، چیز عجیبی نیست. تاریخ نباید بهخاطر اینها معطل بماند. امیرالمؤمنین علی(ع) و دیگر ائمۀ هدی(ع) با آن عظمت، نیامدند صرف این بشوند که این دو سه تا دشمن مثل قاتلین حضرت زهرا(س) را نشان بدهند. اینها مسئلۀ درجهدو هستند. مسئلۀ درجهیک این است که چرا اینها جرأت پیدا کردند؟ چرا اینها قدرت پیدا کردند؟ مسئلۀ درجهیک عدمحضور مردم است.
انحطاط مردم بعد از رسولخدا(ص) لااقل در سه مرحله اتفاق افتاد. در مرحلۀ اول، حضرت زهرا(س) درخواست کردند و امیرالمؤمنین(ع) سکوت کردند. ترکیب این درخواست و سکوت، انتظاری را ایجاد کرد که مردم قیام بکنند ولی قیام نکردند. در مرحلۀ دوم، همان امیرالمؤمنینی که بار قبل سکوت کرده بودند، اینبار فریاد بلکه فریادها زدند. مردم پاسخ صحیح ندادند و حضرت را غریب گذاشتند. در مرحلۀ سوم، همین مردم اباعبدالله الحسین(ع) را کشتند. سیر به قهقرا رفتن را در این سه مرحله ببینید.
ماجرای اصلی ماجرای مردم است؛ مردمی که وقتی ترک امر به معروف و نهی از منکر میکنند اصلاً احساس نمیکنند گناه خاصی انجام دادند، اصلاً فکر نمیکنند جنایت بزرگی اتفاق افتاده است. مردمی که وقتی امر به معروف و نهی از منکر انجام نمیدهند احساس میکنند که خیلی کارهای خوب هست که ما انجام دادهایم و خیلی کارهای بد هست که ما ترک کردهایم. درحالیکه همه به یک قطره پرداختهاند و اقیانوس را رها کردهاند!
موضوع احساس مسئولیت سیاسیاجتماعی کردن، موضوع اول و مهمترین موضوع دینی ما است. یعنی حساسبودن به اینکه قدرت به کجا میرود؟ قدرت دست چه کسی قرار میگیرد؟ چه کسانی دارند قدرت پیدا میکنند؟ مهمترین مسئلۀ اجتماعی «حساسیت دربارۀ قدرت» است که میشود همان سیاسیبودن. مهمترین بخش امر به معروف همین است نه اینکه یک کسی به صورت فردی یک خطایی انجام داده است؛ این افراد باید «دعوت» بشوند، یا فوقش اینکه «نصیحت و موعظه» بشوند.
امر یعنی باید دستور بدهی. نهی یعنی باید باز بداری و مثلاً بگویی «نکن! نرو!» اینها را به چه کسی باید گفت؟ آیا باید به یک آدمی که یک گناهی انجام میدهد گفت؟! این بندۀ خدا که مسیرش با ناز و نوازش هم تغییر پیدا میکند. این با دیدن یک الگوی دلربا هم متحول میشود. اصل امر و نهی برای قدرتطلبها و قدرتمندهاست؛ قدرت اینها را کور میکند لذا به شلّاق امر و نهی نیاز دارند. موضوع امر و نهی اولاً سیاسی است. ستاد امر به معروف و نهی از منکر باید موضع خودش را نسبت به سیاست معلوم بکند. آیا به خاطر اینکه از اتّهام طرفداری از این جناح یا آن جناح میترسد، سیاسیون را نهی از منکر نمیکند؟ ما نباید با تغییر دادن معنای امر به معروف و نهی از منکر در ذهن مردم، دین را تحریف بکنیم.
ماجرای دردهای امیرالمؤمنین(ع) به مردم و عدماحساس مسئولیت مردم برمیگردد. مثلاً من به عنوان یکی از این مردم؛ اصلاً احساس نمیکنم عدماحساس مسئولیت سیاسیاجتماعی، چیز بدی است. اصلاً فکر نمیکنم فاجعهای رخ داده است. اصلاً نمیدانم به عهدۀ من هست یا نه! اینقدر دین، بد آموزش داده شده است، اینقدر ما از تبیین فاصله داریم که امروز باید با جهاد این فاصله را پر بکنیم.
واقعاً مصیبت خیلی عجیبی است که مولای ما توسط یکی از یاران خودشان بر سر یک سلسله ادعاهای واهی، نامردانه ترور بشوند و به شهادت برسند، کسی که خودش را غلام حلقه بهگوش امیرالمؤمنین(ع) میدانست و به قول آیت الله العظمی بهجت؛ یک عمر پروانۀ امیرالمؤمنین(ع) بود -حداقل ظاهراً اینطور بود- بعد به اینجا برسد که وظیفۀ خودش بداند که باید حضرت را به قتل برساند. اینهمه غربت واقعاً مصیبت هولناکی است و شاید از آن بالاتر، مظلومیت عجیب و غریب مولی الموحدین(ع) در طی سالهای زندگیشان به ویژه سالهای آخر عمر شریفشان است.
خیلی از اوقات، ذکر مصیبتها اوج تاریخ اسلام و قلۀ معرفتافزایی دین ما است، یعنی آن نقطههایی که در تاریخ اسلام بیشترین معارف را منتقل میکند، همین مصیبتهاست، پس ما باید در ذکر مصیبتها به انتقال این معارف بپردازیم، آنها را درک کنیم و درس بگیریم. خیلی وقتها در مصیبتها آن دشمن نابکاری که در خطّ مقدم با حق مواجه است دیده میشود. هیچوقت مشکل اولیاء خدا وجود چند تا منافق یا چند تا انسان خبیث قاتل نبوده و نیست. اینها تا زمان امامزمان ارواحنالهالفداء هم هستند. بودن افرادی به خباثت شمر بن ذیالجوشن، عمرسعد و ابن ملجم، چیز عجیبی نیست. تاریخ نباید بهخاطر اینها معطل بماند. امیرالمؤمنین علی(ع) و دیگر ائمۀ هدی(ع) با آن عظمت، نیامدند صرف این بشوند که این دو سه تا دشمن مثل قاتلین حضرت زهرا(س) را نشان بدهند. اینها مسئلۀ درجهدو هستند. مسئلۀ درجهیک این است که چرا اینها جرأت پیدا کردند؟ چرا اینها قدرت پیدا کردند؟ مسئلۀ درجهیک عدمحضور مردم است.
انحطاط مردم بعد از رسولخدا(ص) لااقل در سه مرحله اتفاق افتاد. در مرحلۀ اول، حضرت زهرا(س) درخواست کردند و امیرالمؤمنین(ع) سکوت کردند. ترکیب این درخواست و سکوت، انتظاری را ایجاد کرد که مردم قیام بکنند ولی قیام نکردند. در مرحلۀ دوم، همان امیرالمؤمنینی که بار قبل سکوت کرده بودند، اینبار فریاد بلکه فریادها زدند. مردم پاسخ صحیح ندادند و حضرت را غریب گذاشتند. در مرحلۀ سوم، همین مردم اباعبدالله الحسین(ع) را کشتند. سیر به قهقرا رفتن را در این سه مرحله ببینید.
ماجرای اصلی ماجرای مردم است؛ مردمی که وقتی ترک امر به معروف و نهی از منکر میکنند اصلاً احساس نمیکنند گناه خاصی انجام دادند، اصلاً فکر نمیکنند جنایت بزرگی اتفاق افتاده است. مردمی که وقتی امر به معروف و نهی از منکر انجام نمیدهند احساس میکنند که خیلی کارهای خوب هست که ما انجام دادهایم و خیلی کارهای بد هست که ما ترک کردهایم. درحالیکه همه به یک قطره پرداختهاند و اقیانوس را رها کردهاند!
موضوع احساس مسئولیت سیاسیاجتماعی کردن، موضوع اول و مهمترین موضوع دینی ما است. یعنی حساسبودن به اینکه قدرت به کجا میرود؟ قدرت دست چه کسی قرار میگیرد؟ چه کسانی دارند قدرت پیدا میکنند؟ مهمترین مسئلۀ اجتماعی «حساسیت دربارۀ قدرت» است که میشود همان سیاسیبودن. مهمترین بخش امر به معروف همین است نه اینکه یک کسی به صورت فردی یک خطایی انجام داده است؛ این افراد باید «دعوت» بشوند، یا فوقش اینکه «نصیحت و موعظه» بشوند.
امر یعنی باید دستور بدهی. نهی یعنی باید باز بداری و مثلاً بگویی «نکن! نرو!» اینها را به چه کسی باید گفت؟ آیا باید به یک آدمی که یک گناهی انجام میدهد گفت؟! این بندۀ خدا که مسیرش با ناز و نوازش هم تغییر پیدا میکند. این با دیدن یک الگوی دلربا هم متحول میشود. اصل امر و نهی برای قدرتطلبها و قدرتمندهاست؛ قدرت اینها را کور میکند لذا به شلّاق امر و نهی نیاز دارند. موضوع امر و نهی اولاً سیاسی است. ستاد امر به معروف و نهی از منکر باید موضع خودش را نسبت به سیاست معلوم بکند. آیا به خاطر اینکه از اتّهام طرفداری از این جناح یا آن جناح میترسد، سیاسیون را نهی از منکر نمیکند؟ ما نباید با تغییر دادن معنای امر به معروف و نهی از منکر در ذهن مردم، دین را تحریف بکنیم.
ماجرای دردهای امیرالمؤمنین(ع) به مردم و عدماحساس مسئولیت مردم برمیگردد. مثلاً من به عنوان یکی از این مردم؛ اصلاً احساس نمیکنم عدماحساس مسئولیت سیاسیاجتماعی، چیز بدی است. اصلاً فکر نمیکنم فاجعهای رخ داده است. اصلاً نمیدانم به عهدۀ من هست یا نه! اینقدر دین، بد آموزش داده شده است، اینقدر ما از تبیین فاصله داریم که امروز باید با جهاد این فاصله را پر بکنیم.
تاکنون نظری ثبت نشده است