- 1148
- 1000
- 1000
- 1000
تاریخ بعثت و عصر ظهور، جلسه هفتم
سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان با موضوع «تاریخ بعثت و عصر ظهور»، جلسه هفتم، سال 1400
شیوۀ آموزش دین در مدارسمان و در محیطهای عمومیمان اشکال دارد. وقتی که شما در آغاز آموزش دین میآیید خدا را اثبات میکنید و بعد هم نبوّت را اثبات میکنید، (حتی عدالت و معاد هم جای بحث دارد اما فعلاً همین دو واژۀ کلیدی را استفاده میکنم) این دانشآموز یا این جوان ما فکر میکند که فرق بیدینی و دینداری این است که طرف خدا را قبول ندارد یا نبوّت را قبول ندارد. در حالیکه قرآن کریم به تعبیر علامۀ طباطبایی(ره) اصلاً به این شیوه بحث نمیپردازد. ایشان میفرماید: «قرآن کریم اصل وجود خداى تعالى را بدیهى میداند یعنى عقل براى پذیرفتن وجود خداى تعالى احتیاجى به برهان نمىبیند»
آنوقت ما که اینهمه خدا را اثبات میکنیم، این برای یکدرصد از آدمهای عالم است، حتی کمتر از یکدرصد! چون شبههای است که فقط بعضیها دارند نه همه. حتی عدل خدا را هم که مطرح میکنیم در پاسخ به شبههای است که برخی ایجاد کردهاند و الّا اگر شما همینجوری از کسی بپرسید «اگر خدایی در این عالم باشد، آیا عادل است؟» میگوید خب علیالقاعده اگر خدایی باشد، این خدا باید عادل باشد.
باید ببینیم که در زمان پیامبر اکرم(ص) ایشان با چه مشکلی مواجه شد؟ اگر آموزش دینمان را از رأس مشکل رسولخدا(ص) آغاز کنیم، خیلی از مسائل حل میشود. حالا اگر کسی هم سؤالی داشت، شبههاش را جواب میدهیم یا میگوییم «پاسخ شبهۀ شما در فلان کتاب هست، برو مطالعه کن» درستش این است که آموزش دین را از آنجایی شروع کنیم که رسول خدا با آن درگیر شدند. اگر از اینجا شروع کرده بودیم، دیگر لازم نبود بعد از چهل سال از انقلاب، هنوز سرِ اسلام سیاسی چک و چانه بزنیم. چون شما از آن بدوی که میخواهی آموزش دین را شروع کنی، در واقع سیاست به میدان آمده است.
در قرآن کریم وقتی میخواهد به پیامبر(ص) بفرماید که «تبلیغ خودت را علنی کن» اینطور میفرماید: «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکین» «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ» معنایش این نیست که تبلیغ خودت را آشکار کن، یا شروع کن به تبلیغکردن. یعنی «درگیر شو». چون از همان اول معلوم بود که وقتی رسولخدا(ص) بفرماید «من پیامبر هستم» درگیریِ ایشان شروع میشود و دیروز صحبت کردیم که این درگیری سرِ مقام است.
چرا در کلّ قرآن اینگونه است؟ چون انبیاء الهی با «کافر» به معنای «بیخدا» مواجه نبودند. حتی در روایت هست، همان فرعونی که میگفت «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى»، وقتی که آب رود نیل، کم شده بود و یارانش گفته بودند اگر این ادامه پیدا کند همه هلاک میشویم.
فرعون گفت بگذارید من یک چارهای برایش دارم. شب که شد به سمت رود نیل رفت و دستهایش را بهسمت آسمان بلند کرد و اینطوری دعا کرد: خدایا من میدانم که هیچ کس جز تو نمىتواند آب نیل را برگرداند پس تو خودت نیل را پُر آب کن... و خداوند هم خواستۀ او را محقق کرد.(قَالَ الصَّادِقُ ع جَاءَ أَصْحَابُ فِرْعَوْنَ إِلَى فِرْعَوْنَ فَقَالُوا لَهُ غَارَ مَاءُ النِّیلِ وَ فِیهِ هَلَاکُنَا فَقَالَ انْصَرِفُوا الْیَوْمَ فَلَمَّا کَانَ مِنَ اللَّیْلِ تَوَسَّطَ النِّیلَ وَ رَفَعَ یَدَیْهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنِّی أَعْلَمُ أَنَّهُ لَا یَقْدِرُ عَلَى أَنْ یَجِیءَ بِالْمَاءِ إِلَّا أَنْتَ فَجِئْنَا بِهِ فَأَصْبَحَ النِّیلُ یَتَدَفَّق
علامۀ عسکری(ره) این آیۀ «فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى» را خیلی قشنگ توضیح میدهند؛ در کتاب «نقش ائمه در احیاء دین» که بسیار کتاب خوبی است و حضرت آیتالله جاودان، این کتاب را تنظیم و تقریر نهایی فرمودند. هر کسی میخواهد دین را بشناسد (نه فقط تاریخ اسلام را) به او میگویم کتاب «نقش ائمه در احیاء دین» را مطالعه کند.
علامه عسکری(ره) در این کتاب توضیح میدهند که مشکل کافران هیچوقت با خالقیّت خدا و با اصل وجود خدا نبوده است، مشکل آنها با خیلی از صفات دیگر خدا هم نبوده است، بلکه مشکلشان با ربوبیّت خدا بوده است. و ایشان ربوبیّت را ترجمه میکنند به «مدیریت جامعه». وقتی که فرعون میگوید «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى»، یعنی اینکه «من شما را اداره میکنم» حتی وقتی ساحران به حضرت موسی، ایمان آوردند، فرعون به آنها گفت: چرا بدون اجازۀ من، به موسی ایمان آوردید؟! (قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ ؛ پس ببینید دعوا سر چیست؟ سرِ جایگاه این شخص (پیامبر) است.
شیوۀ آموزش دین در مدارسمان و در محیطهای عمومیمان اشکال دارد. وقتی که شما در آغاز آموزش دین میآیید خدا را اثبات میکنید و بعد هم نبوّت را اثبات میکنید، (حتی عدالت و معاد هم جای بحث دارد اما فعلاً همین دو واژۀ کلیدی را استفاده میکنم) این دانشآموز یا این جوان ما فکر میکند که فرق بیدینی و دینداری این است که طرف خدا را قبول ندارد یا نبوّت را قبول ندارد. در حالیکه قرآن کریم به تعبیر علامۀ طباطبایی(ره) اصلاً به این شیوه بحث نمیپردازد. ایشان میفرماید: «قرآن کریم اصل وجود خداى تعالى را بدیهى میداند یعنى عقل براى پذیرفتن وجود خداى تعالى احتیاجى به برهان نمىبیند»
آنوقت ما که اینهمه خدا را اثبات میکنیم، این برای یکدرصد از آدمهای عالم است، حتی کمتر از یکدرصد! چون شبههای است که فقط بعضیها دارند نه همه. حتی عدل خدا را هم که مطرح میکنیم در پاسخ به شبههای است که برخی ایجاد کردهاند و الّا اگر شما همینجوری از کسی بپرسید «اگر خدایی در این عالم باشد، آیا عادل است؟» میگوید خب علیالقاعده اگر خدایی باشد، این خدا باید عادل باشد.
باید ببینیم که در زمان پیامبر اکرم(ص) ایشان با چه مشکلی مواجه شد؟ اگر آموزش دینمان را از رأس مشکل رسولخدا(ص) آغاز کنیم، خیلی از مسائل حل میشود. حالا اگر کسی هم سؤالی داشت، شبههاش را جواب میدهیم یا میگوییم «پاسخ شبهۀ شما در فلان کتاب هست، برو مطالعه کن» درستش این است که آموزش دین را از آنجایی شروع کنیم که رسول خدا با آن درگیر شدند. اگر از اینجا شروع کرده بودیم، دیگر لازم نبود بعد از چهل سال از انقلاب، هنوز سرِ اسلام سیاسی چک و چانه بزنیم. چون شما از آن بدوی که میخواهی آموزش دین را شروع کنی، در واقع سیاست به میدان آمده است.
در قرآن کریم وقتی میخواهد به پیامبر(ص) بفرماید که «تبلیغ خودت را علنی کن» اینطور میفرماید: «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکین» «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ» معنایش این نیست که تبلیغ خودت را آشکار کن، یا شروع کن به تبلیغکردن. یعنی «درگیر شو». چون از همان اول معلوم بود که وقتی رسولخدا(ص) بفرماید «من پیامبر هستم» درگیریِ ایشان شروع میشود و دیروز صحبت کردیم که این درگیری سرِ مقام است.
چرا در کلّ قرآن اینگونه است؟ چون انبیاء الهی با «کافر» به معنای «بیخدا» مواجه نبودند. حتی در روایت هست، همان فرعونی که میگفت «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى»، وقتی که آب رود نیل، کم شده بود و یارانش گفته بودند اگر این ادامه پیدا کند همه هلاک میشویم.
فرعون گفت بگذارید من یک چارهای برایش دارم. شب که شد به سمت رود نیل رفت و دستهایش را بهسمت آسمان بلند کرد و اینطوری دعا کرد: خدایا من میدانم که هیچ کس جز تو نمىتواند آب نیل را برگرداند پس تو خودت نیل را پُر آب کن... و خداوند هم خواستۀ او را محقق کرد.(قَالَ الصَّادِقُ ع جَاءَ أَصْحَابُ فِرْعَوْنَ إِلَى فِرْعَوْنَ فَقَالُوا لَهُ غَارَ مَاءُ النِّیلِ وَ فِیهِ هَلَاکُنَا فَقَالَ انْصَرِفُوا الْیَوْمَ فَلَمَّا کَانَ مِنَ اللَّیْلِ تَوَسَّطَ النِّیلَ وَ رَفَعَ یَدَیْهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنِّی أَعْلَمُ أَنَّهُ لَا یَقْدِرُ عَلَى أَنْ یَجِیءَ بِالْمَاءِ إِلَّا أَنْتَ فَجِئْنَا بِهِ فَأَصْبَحَ النِّیلُ یَتَدَفَّق
علامۀ عسکری(ره) این آیۀ «فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى» را خیلی قشنگ توضیح میدهند؛ در کتاب «نقش ائمه در احیاء دین» که بسیار کتاب خوبی است و حضرت آیتالله جاودان، این کتاب را تنظیم و تقریر نهایی فرمودند. هر کسی میخواهد دین را بشناسد (نه فقط تاریخ اسلام را) به او میگویم کتاب «نقش ائمه در احیاء دین» را مطالعه کند.
علامه عسکری(ره) در این کتاب توضیح میدهند که مشکل کافران هیچوقت با خالقیّت خدا و با اصل وجود خدا نبوده است، مشکل آنها با خیلی از صفات دیگر خدا هم نبوده است، بلکه مشکلشان با ربوبیّت خدا بوده است. و ایشان ربوبیّت را ترجمه میکنند به «مدیریت جامعه». وقتی که فرعون میگوید «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى»، یعنی اینکه «من شما را اداره میکنم» حتی وقتی ساحران به حضرت موسی، ایمان آوردند، فرعون به آنها گفت: چرا بدون اجازۀ من، به موسی ایمان آوردید؟! (قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ ؛ پس ببینید دعوا سر چیست؟ سرِ جایگاه این شخص (پیامبر) است.
تاکنون نظری ثبت نشده است