- 895
- 1000
- 1000
- 1000
تاریخ بعثت و عصر ظهور، جلسه پنجم
سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان با موضوع «تاریخ بعثت و عصر ظهور»، جلسه پنجم، سال 1400
آن مقدماتی که بنده عرض کردم از برخی خوبیهایی که بین قریش بود و بعضی از خوبیهایی که بین مردم مکّه وجود داشت، برای ایجاد و تقویت این سوال بود که مردم آن زمان پس کدام حرف پیغمبر را قبول نمیکردند؟ مگر پیغمبر چه میگفت؟ چون خیلیها که امروز با دین آشنا هستند میگویند در دین، سیاست هم هست. ولی توجه ندارند به اینکه اصل ماجرا این بوده و به نوعی میشود گفت تمام دعواها سرِ این قصه و غصۀ سیاست و قدرت بوده است.
در اینباره باید با تأمل بسیار دقیقی و با موشکافی جزئیات تاریخ و برخی روانکاویها و برخی مباحثی که مربوط به روانشناسی اجتماعی میشود، به نکات عمیقی رسید. همین که بنده عرض کنم «دعوا سرِ سیاست و قدرت بوده» باز هم قصه را روشن نمیکند. باید با یک دقتی، دربارۀ چرایی و چگونگی این موضوع تأمل کرد، یعنی اولاً «چرا دعوا سرِ سیاست بوده» و ثانیاً «چگونه این دعوا شکل گرفت»
حالا در جهت این سخن که رسولخدا(ص) از نظر اخلاقی بین مردم مقبول بود، و آنها برخی از احکام را هم اجرا میکردند، نکتهای را عرض کنم. وقتی که مردم دارند احکام را اجرا میکنند اگر یک کسی بیاید شکل دقیقِ احکام را به آنها بگوید، آیا او را میکُشند؟ وقتی مردم یک اخلاقیاتی را دارند رعایت میکنند، اگر یک نفر بیاید و این اخلاقیات را تکامل بدهد، او را میکشند؟ وقتی یک عدهای خدا را میپرستند، اگر یک کسی بیاید و اعتقادات آنها را اصلاح بکند، باید او را بکشند؟
بنده از نوجوانی هم نمیتوانستم قبول کنم که دعوا سرِ اعتقادات بوده، دعوا سرِ بت بوده، که مثلاً «بت ما را نشکن! ما اینقدر این بت را دوست داریم که اگر تو دست به آن بزنی، تو را میکشیم!» اصلاً نمیتوانم این را بفهمم که در آن فضا بهخاطر چنین مسائلی جنگ راه بیفتد. بعدها که یکمقدار بیشتر مطالعه کردیم، دیدیم دعوا سرِ مسائل دیگری بوده که آن را با یکمقدار مقدمه و توضیح میخواهم عرض کنم.
وقتی رسولخدا(ص) به رسالت، مبعوث میشوند و میخواهند مردم را هدایت کنند؛ مأمور هستند که مردم را به سوی خدا ببرند، اما این هدایت که اجباری نیست، «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» هر کسی دوست دارد بیاید. باید این هدایت در یک فضای آزاد باشد. پیغمبر که مردم را فریب نمیدهد که بهسوی خدا ببرد. پیغمبر که مردم را با زور یا با زر نمیخواهد به مسلمانی وادار کند. در یک فضای آزاد باید مردم را به سوی خدا ببرد. وقتی پیغمبر میخواهد در یک فضای آزاد مردم را به سوی خدا ببرد پس لازم است که این فضای آزاد برای هدایت مردم، فراهم بشود.
هر پیامبری که میآید و میخواهد کاری در جهت هدایت مردم انجام بدهد، نیاز به فضای آزاد دارد. اگر فضای آزاد نباشد پیغمبر نمیتواند کارش را انجام بدهد. حالا پیامبر گرامی اسلام آمده است و در یک فضایی مثل فضای مکّه شروع کرده به تبلیغ دین. اما یک عدهای بودند که نمیخواستند اجازه بدهند این فضا برای پیغمبر، آزاد باشد. دلیلش را بعداً عرض خواهم کرد.
پیامبر گرامی اسلام غیر از اینکه پیام را باید به مردم برساند تا هرکسی دلش خواست بیاید، باید این مردم هم اولاً مردمِ آزادی باشند یعنی تحت ستم قدرتها نباشند. باید به ستمگرها بگوید که «این را رها کنید، شاید او بخواهد دین را انتخاب کند.»
قرآن میفرماید «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» طبیعتاً پیامبر خدا نمیخواهد کسی را با زور و اکراه به دین وادارد کند، اما دیگران دارند به مردم زور میگویند. لذا پیامبر مجبور است با زورگویان بجنگد تا برای مردم، فضای آزاد را ایجاد کند.
مولوی در اینباره یک شعری دارد که میگوید اصلاً آزادی از انبیاء و ولیّ خداست: «کیست مولا آنکه آزادت کند...» چرا مولا میخواهد ما را آزاد کند؟ برای اینکه میخواهد در یک فضای آزاد با ما حرف بزند. وقتی که ما اسیر هستیم، وقتی که ما برده هستیم، وقتی که ما ضعیف و تحت ستم هستیم، پیغمبر با ما چه حرفی بزند؟
پس رسول خدا کارش این است که بیاید در جامعهای که میخواهد هدایتش کند، قدرت را از زورگویان بگیرد تا مردم آزاد باشند و آنوقت اگر خواستند دین را انتخاب کنند و اگر نخواستند انتخاب نکنند. در اینباره دو تا نکتۀ دیگر هست که شاید دهههای بعدی به آن بپردازیم که «این آزادی را چگونه فراهم میکند و مردم در ایجاد و حفظ این آزادی چه نقشی دارند و چه مسئولیتی دارند؟» چون خودِ پیامبر به تنهایی و با ملائکۀ الهی نمیآید این کار را بکند، که البته این بحث دیگری است و بعداً باید به آن بپردازیم.
آن مقدماتی که بنده عرض کردم از برخی خوبیهایی که بین قریش بود و بعضی از خوبیهایی که بین مردم مکّه وجود داشت، برای ایجاد و تقویت این سوال بود که مردم آن زمان پس کدام حرف پیغمبر را قبول نمیکردند؟ مگر پیغمبر چه میگفت؟ چون خیلیها که امروز با دین آشنا هستند میگویند در دین، سیاست هم هست. ولی توجه ندارند به اینکه اصل ماجرا این بوده و به نوعی میشود گفت تمام دعواها سرِ این قصه و غصۀ سیاست و قدرت بوده است.
در اینباره باید با تأمل بسیار دقیقی و با موشکافی جزئیات تاریخ و برخی روانکاویها و برخی مباحثی که مربوط به روانشناسی اجتماعی میشود، به نکات عمیقی رسید. همین که بنده عرض کنم «دعوا سرِ سیاست و قدرت بوده» باز هم قصه را روشن نمیکند. باید با یک دقتی، دربارۀ چرایی و چگونگی این موضوع تأمل کرد، یعنی اولاً «چرا دعوا سرِ سیاست بوده» و ثانیاً «چگونه این دعوا شکل گرفت»
حالا در جهت این سخن که رسولخدا(ص) از نظر اخلاقی بین مردم مقبول بود، و آنها برخی از احکام را هم اجرا میکردند، نکتهای را عرض کنم. وقتی که مردم دارند احکام را اجرا میکنند اگر یک کسی بیاید شکل دقیقِ احکام را به آنها بگوید، آیا او را میکُشند؟ وقتی مردم یک اخلاقیاتی را دارند رعایت میکنند، اگر یک نفر بیاید و این اخلاقیات را تکامل بدهد، او را میکشند؟ وقتی یک عدهای خدا را میپرستند، اگر یک کسی بیاید و اعتقادات آنها را اصلاح بکند، باید او را بکشند؟
بنده از نوجوانی هم نمیتوانستم قبول کنم که دعوا سرِ اعتقادات بوده، دعوا سرِ بت بوده، که مثلاً «بت ما را نشکن! ما اینقدر این بت را دوست داریم که اگر تو دست به آن بزنی، تو را میکشیم!» اصلاً نمیتوانم این را بفهمم که در آن فضا بهخاطر چنین مسائلی جنگ راه بیفتد. بعدها که یکمقدار بیشتر مطالعه کردیم، دیدیم دعوا سرِ مسائل دیگری بوده که آن را با یکمقدار مقدمه و توضیح میخواهم عرض کنم.
وقتی رسولخدا(ص) به رسالت، مبعوث میشوند و میخواهند مردم را هدایت کنند؛ مأمور هستند که مردم را به سوی خدا ببرند، اما این هدایت که اجباری نیست، «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» هر کسی دوست دارد بیاید. باید این هدایت در یک فضای آزاد باشد. پیغمبر که مردم را فریب نمیدهد که بهسوی خدا ببرد. پیغمبر که مردم را با زور یا با زر نمیخواهد به مسلمانی وادار کند. در یک فضای آزاد باید مردم را به سوی خدا ببرد. وقتی پیغمبر میخواهد در یک فضای آزاد مردم را به سوی خدا ببرد پس لازم است که این فضای آزاد برای هدایت مردم، فراهم بشود.
هر پیامبری که میآید و میخواهد کاری در جهت هدایت مردم انجام بدهد، نیاز به فضای آزاد دارد. اگر فضای آزاد نباشد پیغمبر نمیتواند کارش را انجام بدهد. حالا پیامبر گرامی اسلام آمده است و در یک فضایی مثل فضای مکّه شروع کرده به تبلیغ دین. اما یک عدهای بودند که نمیخواستند اجازه بدهند این فضا برای پیغمبر، آزاد باشد. دلیلش را بعداً عرض خواهم کرد.
پیامبر گرامی اسلام غیر از اینکه پیام را باید به مردم برساند تا هرکسی دلش خواست بیاید، باید این مردم هم اولاً مردمِ آزادی باشند یعنی تحت ستم قدرتها نباشند. باید به ستمگرها بگوید که «این را رها کنید، شاید او بخواهد دین را انتخاب کند.»
قرآن میفرماید «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» طبیعتاً پیامبر خدا نمیخواهد کسی را با زور و اکراه به دین وادارد کند، اما دیگران دارند به مردم زور میگویند. لذا پیامبر مجبور است با زورگویان بجنگد تا برای مردم، فضای آزاد را ایجاد کند.
مولوی در اینباره یک شعری دارد که میگوید اصلاً آزادی از انبیاء و ولیّ خداست: «کیست مولا آنکه آزادت کند...» چرا مولا میخواهد ما را آزاد کند؟ برای اینکه میخواهد در یک فضای آزاد با ما حرف بزند. وقتی که ما اسیر هستیم، وقتی که ما برده هستیم، وقتی که ما ضعیف و تحت ستم هستیم، پیغمبر با ما چه حرفی بزند؟
پس رسول خدا کارش این است که بیاید در جامعهای که میخواهد هدایتش کند، قدرت را از زورگویان بگیرد تا مردم آزاد باشند و آنوقت اگر خواستند دین را انتخاب کنند و اگر نخواستند انتخاب نکنند. در اینباره دو تا نکتۀ دیگر هست که شاید دهههای بعدی به آن بپردازیم که «این آزادی را چگونه فراهم میکند و مردم در ایجاد و حفظ این آزادی چه نقشی دارند و چه مسئولیتی دارند؟» چون خودِ پیامبر به تنهایی و با ملائکۀ الهی نمیآید این کار را بکند، که البته این بحث دیگری است و بعداً باید به آن بپردازیم.
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان