- 1444
- 1000
- 1000
- 1000
سیر تکوّن عقاید شیعه، جلسه سوم
سخنرانی از حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی با موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه»، جلسه سوم، سال 1401
بحث ما سیر تکوّن عقاید شیعه است، یا تاریخ اندیشه امامیه. عقاید ما در یک بستر زمانی در یک فرآیندی با سؤالاتی یک یک در جامعه مطرح شده است.
بعضی از این مسائل را خودِ قرآن کریم هم با «یَسألُونَکَ» یا «یَسألونَ» مطرح میکند، یعنی مثلاً الآن در جامعه «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفَالِ» یا «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ» و یا… و پاسخ میدهد، معمولاً اینها اینطوری است، موضوعات اعتقادی در یک بستری و فرآیندی در جامعه شکل گرفته است، یعنی ما نمیخواهیم به اصل عقایدی که بوده است بپردازیم، اینکه چگونه در جامعه تبیین شده است موضوع بحث ماست، چون هم اثر اعتقادی دارد و هم این شیوه در باور کمک میکند و هم با بحثِ تاریخ تکوّن، سؤالهای زمینهای مطرح میشود، کأنّه انگار صدها شبهه را پاسخ دادهایم.
به اینجا رسیدیم که اولین چیزی که جامعه اسلامی را دچار دو دستگی کرد، مسلمین را، منظور از مسلمین هم کسانی هستند که شهادتین میگفتند، یا ایمان آورده بودند، حال آیا واقعاً ایمان آورده بودند، آیا شل ایمان بودند، آیا «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» بودند، آیا منافق بودند، بالاخره بنحوی شهادتین گفته بودند. تمام کسانی که ظاهراً در میان مسلمین بودند، از مؤمنان تا شل ایمانها تا «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» تا منافقان.
زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اولین جایی که اینها دو دسته شدند در موردِ خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، و اصلاً اصلِ تحزب و تفرّع در اسلام در یک موضوع فکری، موضوعِ خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چگونه فکر میکند؟ چگونه رفتار میکند؟ چقدر تحت تأثیر عوامل خارجی است؟ چقدر میشود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را از بیرون مدیریت کرد و برای حضرت تصمیمسازی کرد؟ آیا میشود یا نمیشود؟
در هر دو طرف مسلمانِ واقعی هم هست، منتها چه بسا شل ایمان باشد.
در مسند احمد روایتی هست که جاهای دیگر هم نقل شده است، از نظر آقایان غیرشیعه صحیح هم هست.
این روایت از عبدالله بن عمروعاص نقل شده است، این شخص کسی است که عنصر فرهنگی مهم بنی امیه است، خیلی هم اهل جنگ نبوده است، روایات مهمی هم دارد. از او میپرسند چرا بعد از ماجرای حدیث عمار در صفین شرکت کردی؟ میگوید: چون پیغمبر فرمود که تو به حرف پدرت گوش بده! «وَقَضَى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا»
این شخص عنصر فرهنگی است و خیلی هم ضربه زده است، اگر بیش از پدرش ضربه نزده باشد کمتر ضربه نزده است.
او میگوید: «کُنْتُ أَکْتُبُ کُلَّ شَیْءٍ أَسْمَعُهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»، من هرچه از پیغمبر میشنیدم مینوشتم، نمیخواستم چیزی از من فوت بشود، «أُرِیدُ حِفْظَهُ» میخواستم آنها را حفظ کنم، «فَنَهَتْنِی قُرَیْشٌ عَنْ ذَلِکَ» قریش گفتند این کار را نکن
چرا؟ قریش یعنی یکی از آن دو گروه، شبهای گذشته عرض کردیم که همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم دو حزب بودند، حضرت امّ سلمه سلام الله علیها و حضرت مَیمونه سلام الله علیها و حضرت سوده سلام الله علیها یک طرف هستند، زینب بنت جحش و دیگران هم یک طرف دیگر هستند، اینها زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دو حزب هستند. در بعضی از روایاتِ دستگاه خلفا دعوای این دو حزب همسران پیغمبر را در حد گیس و گیسکشی تقلیل دادهاند. اتفاقاً خودِ آن هم در همین موضوع است، چون وقتی میخواهد پیغمبر را یک آدم بشدّت عادی جلوه بدهد که با یک خشم بهم میریزد، با یک چشم زیبا بهم میریزد، باید این پیغمبر عادی باشد، این کسی که در خشم یکطور است، در رضا یکطور است و… یک آدم عادی است، اتفاقاً در آن مسیر اینطور است که مثلاً اگر دعوا بود هم برای این بود که پیغمبر بیش از سهم همسری کنار او بود! برای همین هم دعوا میشده است!!!
میبینید که این خزعبل چقدر سخیف است، اتفاقاً خودِ این نقل در موضوع است، میخواهد بگوید پیغمبر یک آدم عادی مثل بقیه است.
«فَنَهَتْنِی قُرَیْشٌ عَنْ ذَلِکَ» قریش گفت این کار را نکن، چرا؟ میدانید که بعدها ادّعایی مطرح شد که اصلاً نباید هر کسی روایات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را بنویسد، اما آیا به این جهت بود؟ اگر این بود که این شخص زمان خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میخواستند به او میفرمودند که ننویس!
این عبدالله بن عمروعاص میگوید میخواستم بنویسم که بماند ولی قریش مرا از این کار نهی کرد.
قریش یعنی چه کسی؟ آیا یعنی قبیله قریش؟ مسلّماً نه، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم از قریش هستند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم از قریش هستند، منظور گروهی از قریش هستند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به خدای متعال عرض کرد: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیک عَلَى قُرَیْشٍ».
قریش یک گروه هستند، جلسه اول عرض کردم که همان نفر به ابن عباس گفت که قریش قبول نمیکند که خلافت با نبوت در یک جا برود.
قریش یعنی چه کسی؟ اگر به قریش در نظر بگیری که نبی جزو قریش است، اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم خلیفه بشوند از قریش هستند، پس قریش بعنوان یک قبیله چه اشکالی دارد؟ قبیلهی قریش قبیلهی خیلی بزرگی است…
آن شخص گفت: قریش قبول نمیکند که خلافت با نبوت در یک جا برود.
این که به نفع قریش است! منظور از قریش «گروهی از قریش» هستند، و چون خیلی قریش قریش میکنند که اگر فرصت شد پردهی دیگری از آن را عرض میکنم، میبینند نه نبوت از ماست و نه خلافت، دیگر زیر بار خلافت نمیروند.
اگر بروید و روایات شروع نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ببینید، آنجا میبینید همین قریش، یعنی همین گروهی از قریش، یعنی زهره و بنی مخزوم، اینها بودند، تیم و عدی هم قاذورات هستند، یعنی قبیله محسوب نمیشوند، طایفهی بزرگی نیستند.
چون اینها خیلی قریش قریش میکنند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به معاویه میفرمایند که «لَا الصَّرِیحُ کَاللَّصِیقِ»، من که نَسَبَم واضح و روشن است با تو که الصاقی هستی، ما اصلاً مانند هم نیستیم.
این که اصلاً برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برتری نیست، حضرت میخواهند ماهیتِ او را روشن کنند، تو که مدام قریش قریش میکنی اساساً حتّی قریشی هم نیستی!
«فَنَهَتْنِی قُرَیْشٌ عَنْ ذَلِکَ» قریش مرا از این کار نهی کردند، «وَقَالُوا: تَکْتُبُ وَرَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ فِی الْغَضَبِ وَالرِّضَا؟ فَأَمْسَکْتُ»، او که هرچه میگوید تو نباید بنویسی! او بشر است! در خشم یکطور است و در رضا یکطور. برای همین من هم ننوشتم. «حَتَّى ذَکَرْتُ ذَلِکَ لِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ؟»، آمدم و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دیدند من نمینویسم و خودم هم گفتم ببخشید که مینوشتیم، دیگر نمینویسم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «اکْتُبْ، فَوَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، مَا خَرَجَ مِنْهُ إِلَّا حَقٌّ» بنویس! قسم به آن کسی که جانم در دست اوست، بجز حق از این دهان خارج نمیشود.
این یک نگاه بود در یک گروهی که زیاد هم بودند، گسترده هم بودند.
بحث ما سیر تکوّن عقاید شیعه است، یا تاریخ اندیشه امامیه. عقاید ما در یک بستر زمانی در یک فرآیندی با سؤالاتی یک یک در جامعه مطرح شده است.
بعضی از این مسائل را خودِ قرآن کریم هم با «یَسألُونَکَ» یا «یَسألونَ» مطرح میکند، یعنی مثلاً الآن در جامعه «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفَالِ» یا «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ» و یا… و پاسخ میدهد، معمولاً اینها اینطوری است، موضوعات اعتقادی در یک بستری و فرآیندی در جامعه شکل گرفته است، یعنی ما نمیخواهیم به اصل عقایدی که بوده است بپردازیم، اینکه چگونه در جامعه تبیین شده است موضوع بحث ماست، چون هم اثر اعتقادی دارد و هم این شیوه در باور کمک میکند و هم با بحثِ تاریخ تکوّن، سؤالهای زمینهای مطرح میشود، کأنّه انگار صدها شبهه را پاسخ دادهایم.
به اینجا رسیدیم که اولین چیزی که جامعه اسلامی را دچار دو دستگی کرد، مسلمین را، منظور از مسلمین هم کسانی هستند که شهادتین میگفتند، یا ایمان آورده بودند، حال آیا واقعاً ایمان آورده بودند، آیا شل ایمان بودند، آیا «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» بودند، آیا منافق بودند، بالاخره بنحوی شهادتین گفته بودند. تمام کسانی که ظاهراً در میان مسلمین بودند، از مؤمنان تا شل ایمانها تا «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» تا منافقان.
زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اولین جایی که اینها دو دسته شدند در موردِ خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، و اصلاً اصلِ تحزب و تفرّع در اسلام در یک موضوع فکری، موضوعِ خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چگونه فکر میکند؟ چگونه رفتار میکند؟ چقدر تحت تأثیر عوامل خارجی است؟ چقدر میشود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را از بیرون مدیریت کرد و برای حضرت تصمیمسازی کرد؟ آیا میشود یا نمیشود؟
در هر دو طرف مسلمانِ واقعی هم هست، منتها چه بسا شل ایمان باشد.
در مسند احمد روایتی هست که جاهای دیگر هم نقل شده است، از نظر آقایان غیرشیعه صحیح هم هست.
این روایت از عبدالله بن عمروعاص نقل شده است، این شخص کسی است که عنصر فرهنگی مهم بنی امیه است، خیلی هم اهل جنگ نبوده است، روایات مهمی هم دارد. از او میپرسند چرا بعد از ماجرای حدیث عمار در صفین شرکت کردی؟ میگوید: چون پیغمبر فرمود که تو به حرف پدرت گوش بده! «وَقَضَى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا»
این شخص عنصر فرهنگی است و خیلی هم ضربه زده است، اگر بیش از پدرش ضربه نزده باشد کمتر ضربه نزده است.
او میگوید: «کُنْتُ أَکْتُبُ کُلَّ شَیْءٍ أَسْمَعُهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»، من هرچه از پیغمبر میشنیدم مینوشتم، نمیخواستم چیزی از من فوت بشود، «أُرِیدُ حِفْظَهُ» میخواستم آنها را حفظ کنم، «فَنَهَتْنِی قُرَیْشٌ عَنْ ذَلِکَ» قریش گفتند این کار را نکن
چرا؟ قریش یعنی یکی از آن دو گروه، شبهای گذشته عرض کردیم که همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم دو حزب بودند، حضرت امّ سلمه سلام الله علیها و حضرت مَیمونه سلام الله علیها و حضرت سوده سلام الله علیها یک طرف هستند، زینب بنت جحش و دیگران هم یک طرف دیگر هستند، اینها زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دو حزب هستند. در بعضی از روایاتِ دستگاه خلفا دعوای این دو حزب همسران پیغمبر را در حد گیس و گیسکشی تقلیل دادهاند. اتفاقاً خودِ آن هم در همین موضوع است، چون وقتی میخواهد پیغمبر را یک آدم بشدّت عادی جلوه بدهد که با یک خشم بهم میریزد، با یک چشم زیبا بهم میریزد، باید این پیغمبر عادی باشد، این کسی که در خشم یکطور است، در رضا یکطور است و… یک آدم عادی است، اتفاقاً در آن مسیر اینطور است که مثلاً اگر دعوا بود هم برای این بود که پیغمبر بیش از سهم همسری کنار او بود! برای همین هم دعوا میشده است!!!
میبینید که این خزعبل چقدر سخیف است، اتفاقاً خودِ این نقل در موضوع است، میخواهد بگوید پیغمبر یک آدم عادی مثل بقیه است.
«فَنَهَتْنِی قُرَیْشٌ عَنْ ذَلِکَ» قریش گفت این کار را نکن، چرا؟ میدانید که بعدها ادّعایی مطرح شد که اصلاً نباید هر کسی روایات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را بنویسد، اما آیا به این جهت بود؟ اگر این بود که این شخص زمان خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میخواستند به او میفرمودند که ننویس!
این عبدالله بن عمروعاص میگوید میخواستم بنویسم که بماند ولی قریش مرا از این کار نهی کرد.
قریش یعنی چه کسی؟ آیا یعنی قبیله قریش؟ مسلّماً نه، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم از قریش هستند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم از قریش هستند، منظور گروهی از قریش هستند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به خدای متعال عرض کرد: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیک عَلَى قُرَیْشٍ».
قریش یک گروه هستند، جلسه اول عرض کردم که همان نفر به ابن عباس گفت که قریش قبول نمیکند که خلافت با نبوت در یک جا برود.
قریش یعنی چه کسی؟ اگر به قریش در نظر بگیری که نبی جزو قریش است، اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم خلیفه بشوند از قریش هستند، پس قریش بعنوان یک قبیله چه اشکالی دارد؟ قبیلهی قریش قبیلهی خیلی بزرگی است…
آن شخص گفت: قریش قبول نمیکند که خلافت با نبوت در یک جا برود.
این که به نفع قریش است! منظور از قریش «گروهی از قریش» هستند، و چون خیلی قریش قریش میکنند که اگر فرصت شد پردهی دیگری از آن را عرض میکنم، میبینند نه نبوت از ماست و نه خلافت، دیگر زیر بار خلافت نمیروند.
اگر بروید و روایات شروع نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ببینید، آنجا میبینید همین قریش، یعنی همین گروهی از قریش، یعنی زهره و بنی مخزوم، اینها بودند، تیم و عدی هم قاذورات هستند، یعنی قبیله محسوب نمیشوند، طایفهی بزرگی نیستند.
چون اینها خیلی قریش قریش میکنند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به معاویه میفرمایند که «لَا الصَّرِیحُ کَاللَّصِیقِ»، من که نَسَبَم واضح و روشن است با تو که الصاقی هستی، ما اصلاً مانند هم نیستیم.
این که اصلاً برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برتری نیست، حضرت میخواهند ماهیتِ او را روشن کنند، تو که مدام قریش قریش میکنی اساساً حتّی قریشی هم نیستی!
«فَنَهَتْنِی قُرَیْشٌ عَنْ ذَلِکَ» قریش مرا از این کار نهی کردند، «وَقَالُوا: تَکْتُبُ وَرَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ فِی الْغَضَبِ وَالرِّضَا؟ فَأَمْسَکْتُ»، او که هرچه میگوید تو نباید بنویسی! او بشر است! در خشم یکطور است و در رضا یکطور. برای همین من هم ننوشتم. «حَتَّى ذَکَرْتُ ذَلِکَ لِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ؟»، آمدم و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دیدند من نمینویسم و خودم هم گفتم ببخشید که مینوشتیم، دیگر نمینویسم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «اکْتُبْ، فَوَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، مَا خَرَجَ مِنْهُ إِلَّا حَقٌّ» بنویس! قسم به آن کسی که جانم در دست اوست، بجز حق از این دهان خارج نمیشود.
این یک نگاه بود در یک گروهی که زیاد هم بودند، گسترده هم بودند.
کاربر مهمان