display result search
منو
هنر بهتر زیستن، جلسه چهل و چهارم

هنر بهتر زیستن، جلسه چهل و چهارم

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 120 دریافت شده
سخنرانی حجت الاسلام سید علیرضا تراشیون با موضوع «هنر بهتر زیستن»، جلسه چهل و چهارم،(برنامه سمت خدا) سال 1400

به آن نکات مشترکی که زن و شوهر باید در زندگی مورد توجه قرار بدهند تا ان شاءالله یک زندگی خوب و آرام و دلنشینی را داشته باشند اشاره کردیم. به بحث آراستگی اشاره کردیم. در ذهن من یک نکته ای هم آمد چون دیدم برخی خانم ها گله مند هستند که آقایان در خانه خوش پوش نیستند. به نظرم آمد که من یک توصیه ای را برای خانم های بزرگوار داشته باشم. خیلی مواقع آقایان درست می گویید، توجه به ظاهر به آن صورت که باید و شاید ندارند. این جا باید چه کار کرد؟ من می گویم یک حامی به نام همسر لازم است. من گاهی اوقات در مشاوره ها با خود آقایان صحبت می کنم، می گویم چرا در خانه خوش پوش نیستی. می گوید حاج آقا، همین هایی که داریم داریم می پوشیم دیگر. یعنی معلوم است که گره یک جای دیگر است، یعنی حس می کند که لباس مناسب مورد علاقه همسرش را دیگر ندارد. همین است که هست. بعد آقایان هم زیاد در این زمینه انگیزه ندارند که حالا راه بیفتد برود یک تو منزلی خوبی بخرد و بپوشد. لذا روز مرد، روز تولد آقایان، به بهانه های مختلف یک لباس تو منزلی خوبی بخریم. ولی چند نکته را هم ما رعایت کنیم. یک موقع صفر و صدی نگاه نکنیم. یعنی یک موقعی است من می روم یک لباسی برای همسرم می خرم من خیلی خوشم می آید، اتفاقاً همسرم خیلی بدش می آید. بعد می خریم می بینیم آن جا انگیزه از دست می رود، طرف از آن لباس استفاده نمی کند. یک موقعی هم هست که نه، من نگاه می کنم هم میل خودم را هم ویژگی ها و آن سلیقه همسر را. اتفاقاً من همیشه می گویم خانم ها خوب سلیقه ما آقایان را می توانند رصد بکنند، به دست بیاورند. لذا یک حد میانه ای را بگیرند و تهیه بکنند، به عنوان هدیه به همسرشان بدهند. و این را که دادند، البته من یک دعوایی هم الان راه می اندازم، آن قبلی ها را هم یواشکی سر به نیست کنند که آقا دیگر دوباره سراغ آن نرود. چون عادت بد چیزی است، یعنی وقتی آدم به یک چیزی عادت می کند کنده شدن از آن عادت‌ها یک مقداری دشوار است. خود جملات هم خیلی مهم است. مثلاً یک موقعی من این را برای همسرم می خرم، می گویم بیا این را بپوش دیگر آن لباس‌های مثلا وامانده را دور بینداز. این ممکن است خدایی نکرده یک لجاجتی را جرقه اش را ایجاد بکند. یک موقعی می بینی نه، با احترام، با عزت، با یک جملات محبت آمیزی این هدیه را به همسرمان می دهیم که او استفاده بکند. این را لازم دانستم در این بخش عرض بکنم، البته ذیل این خیلی مطالب روانشناختی است. دیگر حالا این را ساده می کنیم، خیلی شسته رفته، خیلی به ابعاد مختلف آن نمی پردازیم. حالا یک نکته ای را اشاره بکنم. گاهی اوقات خود خانم ها و آقایان می دانید، از لحاظ ویژگی ها تفاوت‌هایی که دارند در دو ضلع مختلف هستند، یک تعبیری به کار برده بودیم قطب مثبت و منفی آهنربا هستند. ما برای این که بتوانیم این را نزدیک به همدیگر بکنیم باید حتماً یک جاسازی خوبی اتفاق بیفتد، ببینیم آن قطب منفی و مثبت باید کنار همدیگر چگونه قرار بگیرند. ممکن است یک جایی اگر فاصله دور باشد اصلاً برای همدیگر جذاب نباشند. لذا این جا هم همین است، گاهی اوقات ما سلایق همدیگر را نمی توانیم به خوبی آن طور که باید و شاید درک بکنیم. دیروز بود یک کلاسی را در شهر قم داشتم برای یک عده از آقایان و خانم ها. در جمع آن ها گفتم اگر شب مرد آچار فروشی ها شلوغ شد و شب زن گلفروشی ها، معلوم است ما ویژگی های همدیگر را شناختیم. یعنی می دانیم کجا برویم. این به عنوان مثال عرض کردم. ولی اگر دیدیم نه، شب مرد هم گلفروشی ها شلوغ شد. اتفاقاً خانم می گفت من برای همسرم یک دسته گل خریدم.
ولی حالا ما می خواستیم یک مقدار ارتقا بدهیم. یک موقعی یک خانمی می گفت من برای روز مرد برای همسرم یک دسته گل خریدم به او دادم، می گفت سال اول زندگی مشترکمان هم بود. همسرم یک نگاهی کرد و گفت من حالا این را چه کار کنم. یعنی واقعاً برایش میلی نیست، رغبتی نیست، چون جنس مرد فرق می کند. من یک موقعی به خانم برای این که تعدیل بشود و فکر نکند شوهرش بی اعتنایی بر او کرده است می خواستم حس او را بگویم. گفتم شما الان تصور بکنید روز زن، همسر شما برود برای شما آچار فرانسه بخرد. وقتی به شما می دهد چه حسی پیدا می کنید. یعنی دقیقاً همان حس در گل برای آقا هست، یا کم و زیاد است. لذا باید بدانیم که چگونه عمل کنیم و این را پای تفاوت‌ها بگذاریم. حالا من یک جمله ای را بگویم، حالا اگر خانواده های بزرگوار، خانم ها و آقایان، قلم و کاغذ هم دم دستشان است این ها را بنویسند، روی آن یک تاملی بکنند، بعدها شاید بیشتر در موردش صحبت بکنیم. ببینید جناب شریعتی عزیز، اگر زن و مرد با اصالت زنانه و مردانه شان کنار همدیگر قرار بگیرند...
یعنی زن دائم بخواهد با زنانگی و نگاه زنانه به مردش نگاه کند، مرد را آن جا مرد نبیند، مرد را هم زن ببیند. مرد هم همین طور، زنش را زن نبیند، مرد ببیند. این اصالت یعنی این جا. آن ها قطعاً بدبخت هستند، روز خوش ندارند. لذا باید چه اتفاقی بیفتد؟ یعنی همان نکته که حالا اول حضرت عالی اشاره فرمودید، منِ مرد باید زنم را زن ببینم و ببینم او چه چیزهایی را به خاطر ویژگی های زنانه اش می پسندد و همان گونه اعمال بکنم یا بالعکس، زن هم مردش را واقعاً مرد ببیند. یعنی مثلاً ما گاهی اوقات در هدیه خریدن ها. یک موقعی یک آقایی آمده بود می گفت من رفتم خانه، خانم من گفت آقا چطور هستی، گفتم خیلی خسته. گفت پس بگذار حاضر شوم برویم بیرون یک دوری بزنیم. می گفت من ماندم چرا خانمم این را می گوید. گفتم می دانی چرا؟ چون دقیقاً وقتی او به تو می گوید خسته است دوست دارد شما به او بگویید آماده شو برویم بیرون یک دوری بزنیم. این دقیقاً این جا می شود همان اختلاف‌ها، یعنی من به میل همسرم نیستم، یعنی داریم همدیگر را مثل خودمان می بینیم. این جا است که مشکلات یک مقداری خودش را نشان می دهد. من امروز می خواستم در مورد خانواده دو طرف صحبت کنم و خصوصاً عروس و مادرشوهر و داماد و مادر زن. اگر اجازه بفرمایید من این را حواله بدهم به یک برنامه دیگر. این جا ورود پیدا کنم مکمل آن بحث قبلی، به بحث شاد بودن و شادی در محیط خانه که مرتبط هم هست یک مقداری با آن میل دو طرف و نیاز خود ما.
ببینید جناب آقای شریعتی، ما این را با یک پدیده ای در خانواده و جامعه مواجه می شویم به نام طلاق عاطفی. یعنی زن و مرد در کنار هم وقتی هستند از کنار هم بودن لذت نمی برند. حالا نشانه هایی دارد،من برخی از نشانه هایش را بگویم. مثلاً نشانه اش این است که دیگر با یکدیگر کم حرف می زنند، میل ندارند با همدیگر گفتگو بکنند، گاهی اوقات می بینید قهرهایشان زیاد می شود. این ها نشانه های طلاق عاطفی است. گاهی اوقات ناله و نفرین هایشان زیاد می شود، همدیگر را نفرین می کنند، همواره اعتراض دارند کاش خواستگاری من نیامده بودی، کاش مرده بودی نمی آمدی. یعنی شروع می کنند یا علنی یا این که یک موقع هم در دلشان، در ذهنشان، این ها را عبور می دهند. یک موقع می بینی که نشانه هایش این است که کنار همدیگر اصلاً اصل آرامش را هم ندارند. یعنی اگر دیدید آقا میلش به بیرون خانه زیاد شد، خانم میلش به همنشینی با خانم ها زیاد شد، یعنی بدانیم که به این مرز رسیده اند.
و همان رانش دارد اتفاق می افتد، دور شدن از همدیگر. دنبال بهانه می گردند. مثلاً به آقا می گوید برو یک کیلو تخم مرغ بخر. این سوپری سرکوچه دارد ولی راه می افتد می رود مولوی تخم مرغ بخرد. می گویی آن جا چرا؟ می گوید یک ساعت هم به این بهانه از خانه دورتر بشوم بهتر است.
در حالی که ببینید، من همیشه می گویم در این زمان و در این عصر یکی از مهم ترین خواسته های آرامش انسان باید خانواده باشد. اگر خانواده تضعیف بشود، زن و شوهر از هم دور بشوند، مطمئن باشند هیچ جای دیگر آرامش پیدا نمی کنند. یعنی شما فکر نکنید اگر یک آقایی می رود پیش رفیقش رفیق بازی می کند آن جا واقعاً آرامش دارد. نه، آن برایش در حد یک مسکن است. یعنی باز می بیند آن جا هم نشسته است دلش مثل سیر و سرکه دارد می جوشد که به خانه برگشتم دوباره نکند زن من بداخلاقی کند. یعنی حتی آن جا هم که با دوستش است به دلش نمی نشیند. مثلاً برخی از آقایان سرشان در موبایل است به خاطر این که از همسرشان خودشان را دور بکنند. یا خانم همین طور، می رود الکی خودش را در آشپزخانه مشغول می کند، پای تلویزیون مشغول می کند. گاهی اوقات حتی به بچه ها الکی خودمان را مشغول می کنیم. چرا؟ چون کمتر کنار همسرمان باشیم. پس این عدم آرامش هم یک نکته است. گاهی اوقات خدایی نکرده یک پله بالاتر، ضرب و جرح، گاهی اوقات اصلاً کتک کاری می کنند یعنی زن و شوهر با همدیگر. می دانید طلاق در لایه های پنهان است. طلاق عاطفی عناوین دیگر هم دارد، به آن می گویند طلاق پنهان یا طلاق خاموش. یعنی همیشه این نیست که ما علنی ببینیم، ممکن است یک زن و شوهر طلاق عاطفی گرفته باشند حتی بچه هایشان متوجه نشوند. حتی خودشان. چون تدریجاً از همدیگر دور می شوند خیلی این را طبیعی می بیند. می گویند همه همین جور هستند دیگر، در حالی که نه، واقعاً همه این جوری نیستند. این کتک کاری ها هم دارد زیاد می شود. من حالا این جا یک درد دلی با بینندگانمان بکنم. من سالیانی است دارم مباحث تربیتی خانواده می گویم ولی یک تجربه تلخی را در این دوران دارم. تلخ نه این که واقعاً اتفاق ناگواری افتاده باشد ولی واقعاً یک انتظاراتی دارد گاهی اوقات اتفاق نمی افتد. شاید جناب آقای شریعتی، در این سالیان سال اندازه انگشتان دو دست مثلاً پدر یا مادری به من مراجعه نکرده است که بگوید مثلاً ما دختر نوجوان یا جوان داریم یا پسر نوجوان و جوانی داریم، دیگر دارد به سن ازدواج نزدیک می شود، می شود 5 تا راهکار دلبری از همسر را به ما یاد بدهید که به او یاد بدهیم. بعد الان دخترمان را می بریم کلاس کاراته، بوکس. بعد می گوییم این ها برای چیست می گوید مردها زبان نفهم هستند، باید زور بالا سرشان باشد. یعنی خانواده را به این سمت می برند. و واقعاً هم برخی نیاتشان همین است، می گوید این فردا در زندگی اش کم نیاورد، کسی نتواند به این زور بگوید.
به من اجازه بدهید قدرتمند و ابر قدرت را در زندگی معرفی بکنم. قدرتمند کسی است که بتواند مشکلات را مدیریت بکند، ابر قدرت کسی است که بتواند مشکلات را حل هم بکند. یعنی اگر ما می خواهیم ببینیم ابرقدرت زندگی هستیم با زدن نمی شود، زدن خودش مشکل آفرین است، مشکل روی مشکل می آورد، توهین و تهدید مشکل روی مشکل می آورد. ولی اگر نه، آمدم یک موقع مشکل را مدیریت کردم. حالا نمی توانم حلش کنم. مثلاً آقا هر روز بداخلاق به خانه می آید، خانم بلد است. مثلاً یک شربت خاکشیر دست همسرش می دهد. فردا هم دوباره بداخلاق است، دوباره شربت می دهد. ولی یک موقع نه، این خانم ابرقدرت است. می بیند این آقا بداخلاق است برایش پروژه اصلاح رفتار می شود.
بعد می رود ریشه اش را پیدا می کند، بعد از یک مدتی آقا به خانه می آید با لبخند وارد می شود. این معلوم است زن ابر قدرت بوده است که مرد بداخلاق را توانسته به یک مردی که لبخند روی لبش است برساند یا بالعکس. خانم هم همین طور؛ بداخلاق است تندی می کند، آقا یک موقع او را مدیریت می کند. مثلاً می بیند این خانم عصبی است می گوید خانم بلند شو برویم یک دور دوری کنیم، آلودگی هوا را هم زیاد بکنیم. من گاهی اوقات با تقلب می گویم، حالا خانم ها به من انتقاد نکنند. تفریح جای خودش ولی الان ما با یک پدیده ای مواجه هستیم که خانم های ما می خواهند دلشان باز شود باید دور خیابان بچرخانیم. سرمایه ملی را بسوزانیم، هوا را آلوده بکنیم. بعدش هم نمی شود، یعنی نهایت این یک مسکن است. یعنی انرژی را هدر می دهیم، آسیب هم می بینیم، تازه می رویم بیرون می آییم می بینیم ته گلویمان هم می سوزد.
تفریح بله، یعنی اصلاً کارکرد تفریح یک چیز دیگر است، ما باید به آن مرحله برسیم. گاهی اوقات می بینی با عصبانیت هم می روند دور خیابان می زنند همان قهر عاطفی هم هست. من گاهی اوقات می گویم در ماشین هم می شود فهمید این ها زن و شوهر هستند یا نه. یعنی آقا به سمت راننده است، خانم هم آن سمت است. ولی مثلاً دوران عقد باشند می بینید دستانشان روی کنسول است و وسط ماشین است و هنوز معلوم است اوضاع خوب است. یعنی می خواهم بگویم که اشکالی ندارد، تفریح باشد، بیرون رفتن باشد، ولی این که این پدیده ای که هر روز برویم دو ساعت دور خیابان بچرخیم آخرش هم ببینیم ثمری ندارد، همیشه هم عصبی هستیم.آلودگی هم اضافه می شود و خیلی از موارد دیگر. ما برگردیم، من بقیه نشانه ها را بگویم. پس ضرب و جرح یک نشانه است. واقعاً هم انتظار می رود ما یاد بگیریم. من همیشه می گویم انسان فطرت پاکی دارد، اگر با او خوب رفتار بشود خوب می شود. یعنی این را بدانیم. یک اما دارد، یک اگری دارد.ممکن است بعضی خوب نشوند. چرا؟ آن جا هم تازه یک پیامی برای ما دارد، این دیگر یک اختلال است. باید حتماً به یک مشاور حرفه ای، کسی که اهل فن است، مراجعه بکنیم و دیگر آن را از آن به بعد به او بسپاریم. یک موقعی دیدید در خانه مثلاً بچه یک دل دردی می گیرد. گاهی اوقات با یک آبجوش و نبات آن را خوب می کنیم. این دیگر کار عمومی است، مادرها همیشه انجام می دهند. ولی یک موقع می بینید نه، امروز دادیم، ظهر دادیم، شب دادیم، ولی خوب نشد. می گوییم دیگر این را باید دست متخصص بسپاریم که ببینیم منشا این دل درد چیست که آن را حل کنیم. در زندگی واقعا انسان طبیعتش، فطرتش، چون پاک است با پاکی ها همخوانی دارد. این هم یک نشانه بود. یک نشانه دیگر هم من عرض کنم. تهدیدهایی که همدیگر را می کنند این ها هم نشانه های طلاق عاطفی است. تهدید مثلاً به طلاق؛ طلاق می گیرم، طلاق بده. گاهی اوقات تهدید مثلاً به سر به بیابان گذاشتن است. گاهی اوقات می گوید بله، یک روز صبح بلند می شوی من دیگر نیستم. این ها تهدید است، معلوم است رسیدند به مرحله طلاق عاطفی. گاهی اوقات یکی دو موردش در 10-20 سال نه. وقتی این ها مکرر بشود، آزار دهنده بشود. چون این تهدید یک پیام دارد، پیامش این است که من در زندگی ام حس نارضایتی دارم. چرا ما در روایاتمان این قدر تاکید بر زبان پاک می شود که باید زبانتان پاک باشد. این ها آثارش هم آثار خوبی است. ولی وقتی زبان ناپاک باشد، تهدید یعنی ناپاکی زبان. یک جمله ای که قبلاً هم گفتم، چون گاهی اوقات باید این جملات را تکرار کرد برای مخاطبین. این است که بدانیم هیچ وقت در مسیر غلط، در روش غلط، در کلام غلط، خیر نیست. یعنی این که فکر کنیم حالا با تهدید، کتک زدن، قهر کردن، با ناله و نفرین کردن، با حرف نزدن، می توانیم مشکل را حل کنیم حاشا و کلا. راه حل یک چیز دیگر است. این ها یک سری از نشانه های می شود. اما خود طلاق عاطفی یک آثاری هم دارد. مثلاً یکی از آثارش همین بحثی است که امروز می خواهیم با همدیگر شروع بکنیم و آن هم بحث این است که این افراد ناشاد می شوند، ناامید می شوند، دل مرده می شوند.
یعنی حتی اگر خوشحال هم بکند مسکن است. مثلاً می بینید یک ساعت و نیم می نشیند یک سریال طنز هم می بیند، فیلم هم می بیند، می خندد ولی هنوز سرش را به بالش نگذاشته دوباره غم سر دلش است. یعنی غمگینی است، عمیق است. و واقعاً هم هیچکس مثل زن و شوهر نمی تواند این آرامش را بدهد، یعنی این لطف الهی است که (لِتَسکُنُوا إلَیها) ما باید کنار همدیگر آرامش بگیریم. من همیشه می گویم در حوزه خانواده همین کلید واژه شاید اگر ما به آن برسیم و بتوانیم این را تعمیق بخشی بکنیم در نظام خانواده اصلاً خیلی از مشکلات جامعه حل است. ببینید ما الان خیلی از معضلات و مشکلاتی که داریم حالا خیلی از خانواده ها می گویند اقتصادی است، من هم منکر این نیستم. بله، مشکلات اقتصادی واقعاً مشکل است، نمی شود آدم نادیده هم بگیرد. ولی یک موقعی است می گوییم نه، پس اگر قرار است مشکلات خانواده با اقتصاد حل بشود ما نباید مناطق بالای شهر تهران آمار طلاق 65 درصد می شد، امروز شهرهایی که می بینیم در تمکن بیشتری هستند آمار طلاقشان بالاتر برود. حتی در دنیا هم همین معادله است. یعنی شما می بینید کشور هند که یک کشور فقیری است کمترین میزان طلاق در دنیا را دارد، 1 درصد. بالاترین میزان طلاق هم در میان کشورها کشور لوکزامبورگ است در قلب اروپا با حدود 87 درصد که پولدارترین کشور دنیا هم هست. یعنی می خواهم بگویم لزوماً هم این نیست، اقتصاد تاثیر در خانواده دارد ولی این که الان فکر کنیم اقتصاد خانواده حل شد مشکلات هم حل می شود، نه. ما در مشاوره ها خیلی می بینیم. این ها بالاخره دستشان به دهانشان می رسد، زندگی شان روی روال خودش است، ولی مشکلات عمیقی دارند. من می گویم آن کلیدواژه های اصلی را ما باید پیدا بکنیم. اتفاقاً جالب این است اگر خانواده به تراز خودش برسد مشکلات اقتصادی را هم بهتر تحمل می کنند. زن و شوهری که همدیگر را بیشتر دوست داشته باشند سختی ها را هم در کنار همدیگر بهتر تحمل می کنند. ما که رسانه هستیم در جای خودمان، کارشناسان، منبری ها، دولتمردان، حاکمیت، قانون گذار، باید حتماً ببینند. آن سند تحول خانواده را که حضرت آقا ابلاغ فرمودند اولین بندش این بود، ما باید به سمت جامعه ای خانواده محور حرکت کنیم. یعنی حتماً این باید لحاظ بشود که خانواده حتماً باید خانواده محور باشد. یا تعبیر دیگری که خود ایشان دارند می فرماید: (جامعه به مثابه کندوی عسل است؛ سلول‌های این خانواده است. سالم باشد جامعه سالم است). حالا این را ان شاءالله در حوزه تربیت هم یک موقعی فرصت بشود عرض می کنیم، یعنی زن و شوهری که طلاق عاطفی می گیرند یکی از پدیده های ناگوارش این است که بچه ها آسیب می بینند.آن ضرب المثلی را که قبلاً من اشاره کرده بودم که عرب‌ها می گویند از پدر پیاز و مادر سیر، میوه خوش بو بیرون نمی آید. وقتی خودشان درگیر باشند نمی توانند. پس ببینید پیامدهایش این هایی است که داریم می شمریم. دومی هم عرض کردیم که بچه ها آسیب می بینند. سومین مورد متاسفانه گاهی اوقات ممکن است توجیه غلطی بشود. من می خواهم بینندگان به این کلید واژه دقت بکنند. گاهی اوقات ممکن است توجیه غلطی بشود حتی برای خیانت. نکته چهارم، یکی دیگر از پیامدهای طلاق عاطفی چیست؟ این است که انسان تلاشش برای زندگی هم کمتر می شود، انگیزه اش برای زندگی کمتر می شود. ما اصلاً یک پدیده غلط امروز در جوامع بشری شکل گرفته است، در جامعه خودمان هم می بینیم و آن این است که دارند به نوعی در مخ ما می کنند که زن و شوهر یعنی چه، هر کس باید کار خودش را بکند. زن مگر تو کلفت هستی که در خانه بشویی و بسابی، مرد مگر تو نوکر هستی شبانه روز بدو بدو بکنی که شکم زن و بچه ات را سیر کنی. اصلاً دارند این را در جوامع بشر ترویج می کنند. در غرب که متاسفانه بیش از صد سال است این فرهنگ جا افتاده است.
یعنی کاملاً تا می روند بیرون میزشان را می خواهند حساب کنند هر که باید سهم خودش را بدهد، دنگ خودش را حساب بکند، یا بعداً سرشکن می کنند. در حالی که ما می گوییم نه، اتفاقاً وقتی خانواده عشق و علاقه بینش باشد مثلاً خانم خانه به شوهرش نمی گوید که غذایت را خوردی بشقابت را هم ببرد در آشپزخانه بگذار. وقتی عشق و علاقه باشد چه اتفاقی می افتد؟ آقای می گوید خانم، من بشقاب تو را می برم، تو هم بشقاب من را ببر. یعنی شاید الان خنده آور باشد ولی کسانی که این مهم را تجربه می کنند این خانواده علاقه به هم دارند. مثلاً همین آب دست هم دادن؛ ما در روایت داریم که مثلاً وقتی زن ظرف آبی برایش می آورد چقدر پاداش دارد، مرد وقتی ظرف آبی برای همسرش می آورد چقدر پاداش دارد. یعنی گاهی اوقات من در آشپزخانه هستم به عنوان یک امر چه اشکالی دارد به خانمم بگویم خانم تشنه هستی یا نه، آب می خواهی برایت بیاورم.
اصلاً هم دهان همدیگر می گذارند. در حالی که ما هر چه جلوتر می رویم نیاز به این داریم.
ما در روایات داریم حتی خداوند دوست دارد که زن و شوهر لقمه دهان همدیگر بگذارند. حالا این لوس بازی ها که خانم پایش را روی پایش بگذارد که دهانت را باز کن غذا بگذارم. نه، این نیست. اصلاً گاهی اوقات می بیند در خورشت خود خانم گوشت کم برداشته است، مرغ کم برداشته است، مثلاً یک قاشق گوشتی مرغی چیزی بگذارد بگوید خانم این را شما میل کنید. این ها محبت را زیاد می کند. تا این که الان مثلاً قبله گاه ما تلویزیون شده است، سفره ها رو به تلویزیون است، اصلاً نمی فهمیم چه دارد می گذرد. چون می دانید، یک جاهایی گلوگاه های عاطفی است، نباید این جور جاها را از دست بدهیم. مثلاً یکی از جاها همین سرسفره است که اعضای خانواده دور هم هستند. یک موقع گلوگاه عاطفی درون ماشین است. ولی الان می بینید نه، گاهی اوقات نگاهش به این ماشین ها در شهرها می افتد می بیند مثلاً خانوادگی بچه ها عقب موبایل دستشان است، خانم هم جلو، آقا هم مثلاً زل زده بیرون و دارد رانندگی می کند و گاهی هم نگاهی به موبایلش می کند. این خوب نیست، این ها گلوگاه های عاطفی است. ان شاءالله به امید آن روزی که ما وقتی سوار ماشین می شویم و خانوادگی می خواهیم جایی برویم اول موبایل‌هایمان را در صندوق عقب بگذاریم، خودمان با همدیگر باشیم. چه اتفاقی می افتد حالا نیم ساعت موبایل‌ها دستمان نباشد. این ها گلوگاه عاطفی است. یا مثلاً اتاق خواب گلوگاه عاطفی است. چه کسی فکر می کرد ما یک موقعی غریبه ترین موجود را در اتاق خواب‌هایمان راه بدهیم، غریبه ترین موجودات. یعنی شما یک دنیا را در اتاق خوابت می بری، مشغول می شوی. در حالی که نه، آن جا فضایی است که زن و شوهر باید اختصاصی برای یکدیگر باشند ولی این غریبه ها را داریم راه می دهیم. ما در این زمینه ها فرهنگ سازی هم نکردیم، یعنی باید فرهنگ سازی بشود. چطور تا گفتیم کمربند فرهنگ سازی بشود دیگر در همه فیلم ها هیچ کس نمی بست، تازه نگه می داشتند که ببندند. این ها را فرهنگ سازی کنیم. این ها برای سلامت جان است ولی ما باید برای سلامت خانواده هم یک سری فرهنگ سازی ها بکنیم. ولی حالا در فرهنگ سازی های ما چگونه است؟ مثلاً خانم از اتاق خواب بالش آقا را پرت می کند بیرون روی کاناپه مثلاً بخوابد. این گونه داریم کار یاد می دهیم. حالا برگردم. پس این هم یک موضوعی است که متاسفانه ممکن است اتفاق بیفتد. یکی دیگر از نشانه های، حالا بهتر است این گونه بگوییم، پیامدهای طلاق عاطفی این است که توجه علاوه بر این که از همدیگر کم می شود افراد می روند دنبال یک جایگزین هایی غیر از خودشان، منهای آن بحث خیانت. مثلاً می بینی آقا خیلی مامانی می شود، خانم خیلی خواهری می شود، جفتشان خیلی بچه ای می شوند. این ها دیگر برای یکدیگر خیلی محلی قائل نیستند، احترامی را قائل نیستند، وقتی را اختصاص نمی دهند برای این که اصلا بنشینند یک گفتگو بکنند. یکی از اساتید دانشگاه علامه طباطبایی تهران یک موقع بررسی کرده بود. می گفت در شهر تهران میانگین ارتباط کلامی زوج‌ها به کمتر از 17 دقیقه در شبانه روز رسیده است. بعد عللی را بیان می کند. مثلاً می گوید یک علت همین است، می گویند تا صحبت می کنیم دعوایمان می شود. ترجیح می دهند با همدیگر حرف نزنند. یا خود این رسانه ها، موبایل، شبکه های اجتماعی. پیامدهای این را بعداً انسان در زندگی می بیند. حالا برگردیم. یکی دیگر از نکات این است که متاسفانه افراد جذب دیگران می شوند. این هم امروز دارد زیاد می شود. بعد خانم گله مند است که چرا مثلاً شوهرم روزی چند ساعت برای مادرش وقت می گذارد ولی برای من وقت نمی گذارد. یا آقا گله مند است چرا خانم یک ساعت تلفنی با خواهرش صحبت می کند ولی تا به من زنگی می زند می گوید مرغ یادت نرود بخری، خداحافظ. هیچ صحبت دیگری نمی کند. این ها یعنی پیامد طلاق عاطفی. حالا من در بحث شادی و نشاط می گویم که چطوری می شود این ها را دور کرد. یکی دیگر از نکاتی که باز به وجود می آید این است که خانواده ها سرگرم به کارهایشان بیش از اندازه می شوند. بالاخره کار هم واقعاً ضرورت دارد، برای اقتصاد خانواده شغلی داشته باشند، حتی شغل دومی داشته باشند. ولی یک موقع می بینید در بعضی خانواده ها نه، می گوید چرا بیرون می روی، تو که نیازی هم نداری. می گوید در خانه حوصله ام سر می رود. یعنی معلوم است آن اتفاق در خانه نیفتاده است که زن و شوهر صمیمیت لازم را برای همدیگر داشته باشند.
یا خانم هم همین طور؛ می بینی مثلاً خانم از این کلاس به آن کلاس، از این مسجد به آن مسجد، این ختم قرآن، آن ختم صلوات، که از خانه و شوهر دور بشود. این ها پیامدهای طلاق عاطفی است. یک موقع یک آقایی به من پیامک داده بود که حاج آقا تو را به خدا به خانمم بگویید، که غیر از ختم قرآن و چه و چه و چه، یک شوهر بدبختی هم است که به این ها نیاز دارد، یک وقتی هم برای ما بگذارند. یک موقع ما راه را اشتباه می رویم، بعد هم نمی فهمیم که چرا. یعنی گاهی اوقات درست است ذکر آرامش می دهد، قرآن آرامش می دهد، ولی همسر هم قرار است آرامش بدهد. ولی چون کنار همدیگر آرامش نمی گیریم، پناه می بریم به آرامش دهنده های دیگر و خود این دوباره خطر است. در حالی که در روایت داریم، حالا نگویند حاج آقا ضد دین است. نه، اتفاقاً حرف دینی است. این که در روایت داریم: (جُلُوسُ المَرءِ عِندَ عَیالِه) این که زن و شوهر کنار یکدیگر می نشینند از اعتکاف در مسجد ارزشمندتر است یعنی خودش یک عبادت است، یک ارزش در دین است. یعنی وقتی ما نمی نشینیم داریم یک عبادت و یک ارزش دینی خیلی ارزشمند را از دست می دهیم. این هم یک نکته است. یک نکته دیگر هم از پیامدها طلاق عاطفی است، این را هم عرض کنم. انسان افکار پریشان ایجاد می کند، اضطراب ایجاد می کند. شما باورتان نمی شود در این مشاوره ها گاهی اوقات آدم آن قدر دلش می سوزد برای این خانم ها و آقایانی که مشاوره می آیند. چقدر ذهنش درگیر است. ما یک موقع یک مسافرتی می رفتیم، راننده ای را از همان جا فرستاده بودند. دیگر اذان صبح قبلش آمد دنبال ما، نماز را هم در نمازخانه بین راه خواندیم. جاده کم تردد و پر تردد هم بود. هوا هم گرگ و میش بود. راننده یک مرتبه رو کرد به من و گفت حاج آقا، می خواهم یک زن دیگر بگیرم. گفتم چرا؟ گفت این زن به من محبت نمی کند. گفتم می روم یکی دیگر می گیرم او محبت می کند، این از حسودی او هم محبت می کند. ببین حاج آقا چه می شود. دلم به حال این سوخت. گفتم شتر در خواب بیند پنبه دانه. این نیست. یعنی این به جای این که قدرتمند باشد و ابر قدرت، ذهنش مشوش است. یعنی در آن زمان که باید حواسش به جلو باشد و رانندگی کند ذهنش درگیر این است که این مشکل کم عاطفی در خانه را چگونه باید حل کند.
این هم در خانم ها است و هم در آقایان. مثلاً خانم می آید در مشاوره، یک مرتبه برگشت می کند به 30 سال قبل، 20 سال قبل، 15 سال قبل. می گوید آن یکی خواستگار اولی آمده بود آن خیلی خوب بود، الان او را می شناسیم مثلاً خانمش خیلی خوشبخت است، آن قدر پشیمانم که چرا به او بله نگفتم و مثلاً به این مرد بله گفتم. افکار درگیر است. خیلی مواقع معتقدم این در زندگی یک نوع خیانت است ولی خودمان داریم عاملش را فراهم می کنیم.
خدا نکند گاهی اوقات این ها ادامه دار بشود و به طلاق حقیقی گاهی اوقات ختم بشود که آن هم دوباره یک آسیب روی آسیب می شود. پس این افکار است. حالا ببینید آن کاری که ما الان باید بکنیم، حالا بحث طلاق عاطفی خیلی مبسوط‌تر است. ما حالا انواع اسمش را گفتیم که عاطفی می گویند، پنهان می گویند، خاموش می گویند، هم نشانه هایش را گفتیم و هم پیامدهایش را گفتیم. اما الان این بحث است که ما چطور می توانیم این را جلوگیری بکنیم، پیشگیری بکنیم. این منظومه مباحثی است که ما در این یکی دوماه اخیر مخصوصاً داشتیم به این کمک می کند. یعنی این ها قطعات یک پازل است، جورچین است، یعنی یکی از این ممکن است جواب ندهد ولی وقتی این ها را خوب کنار همدیگر بچینیم می بینیم که آن اتفاق خوب می افتد. زن و شوهر صمیمیت خوبی با همدیگر خواهند داشت. من می دانید چرا همیشه نگران این موضوع هستم، نگران خانواده هستم. می گویم خدا تمام قد آمده وارد زندگی های ما شده است. در آن روایت حضرت فرمودند که اصلاً خداوند متعال آن محبت اولیه را در دل این زن و مرد قرار می دهد. یعنی دیدید می گویند اولین شمع را چه کسی روشن کرد، یعنی خدا اولین شمع عاطفی را در زندگی زن و شوهرها روشن می کند، یعنی خود خدا مستقیم می آید در این امر مداخله می کند، ما باید شمع‌های بعدی را خوب روشن نگه داریم، حواسمان باشد خاموش نشود. و ما می گوییم همین نکات، همین ریزه کاری ها، همین مهارت‌ها، همین فوت و فن ها می تواند آن شمع را روشن نگه دارد بلکه نه، شمع را به تدریج می تواند پروژکتور هم بکند. شما یک قدم بردارید خدا کمکتان می کند ده قدم جلوتر بروید. این باید در خانواده ها اتفاق بیفتد. من باز محضر بینندگان خوبمان عرض کنم. من نمی خواهم بگویم عوامل بیرونی تاثیر ندارد، ولی اگر خانواده قدرتمند باشد عوامل بیرونی تاثیراتش خیلی کم می شود، خیلی کمتر می شود. ولی وقتی خود درون خانواده سست است، مثلاً برخی آمارها می گوید 70 درصد آسیب‌هایی که داخل خانواده است از عوامل بیرونی است. می گویم می دانید برای کدام خانه ها است. آن خانه هایی که در و پیکر ندارد، یعنی یک نسیم هم بیاید می آید همه چیز را از بین می برد. ولی یک موقعی نه، خود بنای خانه و خانواده را مستحکم قرار بدهیم، حواسمان است. باور کنید بولدوزر هم نمی تواند خانه را تکان بدهد چه برسد نسیم.
همین بدبینی ها، همین حرف‌هایی که دیگران می زنند.می دانید چرا؟ چون همان اعتقاد، همان دوست داشتن، را تعمیق نکردیم. شما ببینید اگر یک موقعی زن و شوهر آن عمق عواطفشان نسبت به همدیگر زیاد بشود بدترین حرف‌ها را هم یکی بزند ما باور نمی کنیم. طرف مقابلمان را شناختیم چون دوستش داریم، چون به او اعتماد کردیم. ولی یک موقع می بینی اعتماد از بین می رود. چگونه از بین می رود؟ من همیشه می گویم این اعتماد را اول خودمان از بین می بریم، یک موقع با کلاممان، یک موقع با بی محلی کردنمان. من حالا این را هم محضر بینندگان خوبمان بگویم. گاهی اوقات حتی ممکن است طرف مقابلمان تعمدی هم در او نیست، در خانواده این قدر حساس است که حتی شما اگر بدون نیت هم یک کلام بدی بگویید تاثیر می گذارد. برای همین هم باید شش دانگ حواسمان باشد، یعنی این نباشدا که وقتی منِ مرد وارد خانه می شوم هر چه دلم می خواهد بگویم، بگویم حالا او باید خوب برداشت کند. دیدید گاهی اوقات به آقا می گویید به خانمت بگو دوستش داری، می گوید خودش باید بداند. می گوییم نه، این گفتن. فکر نکن فضا عادی است، باید بیان کنی، یعنی ما باید در خانواده حواسمان به همدیگر باشد، توجه به همدیگر داشته باشیم، به جملاتمان، رفتارمان، حتی گاهی اوقات مراقب باشیم. مثلاً آقا از بیرون به داخل خانه می آید، اخمالود است. ممکن است خانمش هزار جور فکر بکند که در این شهرها می روی، در این خیابان ها خانم ها را این جوری می بینی باید هم من دلت را بزنم. این افکار دارد اذیتش می کند. ولی وقتی آقا نه، بداند که خانواده مهم است، ممکن است ذهن خانواده اش بدبین بشود به او به خاطر این اخمالود بودنش خودش پیش قدمی می کند. می گوید خانم امروز آن قدر کارم زیاد بود اصلاً جانم دارد به لبم می رسد. خانم می گوید آخیش، به خاطر خستگی است، به خاطر این نیست که من را دوست ندارد. این که وجود مبارک امام جواد (ع) می فرمایند خودتان را در ظن اتهام قرار ندهید همین است. یعنی مصداقش همین است. ما نباید بگوییم حالا در یک رفتار اجتماعی لزوماً یا در یک محیط کاری. یا مثلاً بیرون رفتی دست در جیبت می کنی دستت می خورد به جیب طرف مقابل، این جا فقط مصداقش باشد. یک موقعی ظریف‌تر و دقیق‌تر آن در محیط خانه است. البته من به طرف مقابل هم همیشه می گویم، می گویم شما هم دقیق باشید. گاهی اوقات قبل از این که فرا پیامی روی پیام طرف مقابل بگذاری از خودش بپرس. آقا امروز آمدی اخم آلود هستی، چرا. می گوید مثلاً خسته هستم. قبول هم بکنیم، نه این که پاپی بشویم. بگوییم خسته نیستی، تو یک طور دیگر هستی. گاهی اوقات هم واقعاً پیش می آید، آن قدر سماجت می کنیم طرف می گوید همان است که تو می گویی. می گوید دیدی من گفتم، من تو را خوب می شناسم. تازه الان اول ماجرا است. او چون کلافه شده است دارد این را می گوید. دیدید مثل بچه هایی که مریض هستند، بیمار هستند، یک چیزی که برایشان خوب نیست سماجت می کنند که می خواهم بخورم. مادر هم می گوید بخور، هر طورت هم شد شد، پای خودت است. این به معنای این نیست که من راضی هستم. تازه می رود بخورد قانعش می کند که نخورد. این جا هم همین است. پس اگر بار اول گفته می شود بپذیریم. اما حالا چطور ما می توانیم شادی و شادی آفرینی را در محیط خانه بیاوریم.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:46

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی