display result search
منو
هنر بهتر زیستن، جلسه چهل و یکم

هنر بهتر زیستن، جلسه چهل و یکم

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 121 دریافت شده
سخنرانی حجت الاسلام سید علیرضا تراشیون با موضوع «هنر بهتر زیستن»، جلسه چهل و یکم،(برنامه سمت خدا) سال 1400

گفتیم که آن شاخصه های مهم و مشترک بین زن و شوهر که اگر مورد توجه قرار بگیرد ما می توانیم تراز خانواده را بالاتر از این که هست قرار بدهیم. عوامل مختلفی بود و شاخصه ها و نکات مختلف. به یک اصلی اشاره کردیم به نام انصاف، درباره اش صحبت کردیم که چگونه باید زن و شوهر نسبت به هم منصف باشند. به بحث عدالت اشاره کردیم، گفتیم عدالت به معنای برابری جنسیتی در زندگی مشترک نیست بلکه عدالت به معنای آن عدالت جنسیتی است، یعنی زن و شوهر هر کدام در جایگاه حقیقی خودشان قرار بگیرند. اما بحث کرامت که یک بحث خیلی مهمی در زندگی است، یعنی بنده معتقدم که اگر زن و شوهر کرامت یکدیگر را حفظ کنند حقیقتاً در کنار همدیگر یک آرامش درونی، به نوعی آرامش پایدار و آرامش مستمری را تجربه خواهند کرد. چون طبیعت انسان و خلقت انسان بر اساس کرامت است، یعنی خداوند متعال هم وقتی حضرت آدم ابوالبشر را آفرید می بینیم با آن اصل کرامتی با این مخلوق برخورد کرد. «إنِّی جاعِلٌ فِی الاَرضِ خَلیفَةً». یعنی ببینید بالاترین مقامی را که می شد به کسی اهدا کرد می بینید که به مخلوق خودش حضرت آدم اهدا کرد.
من می خواهم امروز از دو منظر و از دو زاویه به این موضوع اشاره بکنم. اولین زاویه این است که وقتی ما به کسی کرامت می دهیم ناخودآگاه او دارای یک سری ویژگی هایی می شود که این ویژگی ها می تواند به ما آرامش بدهد. در نقطه مقابل اگر این نقطه کرامت را از فرد بگیریم داریم او را به یک مرحله ای می رسانیم که اصلاً آرامش را از ما هم می گیرد.
یعنی به او احترام کردن. در روایات هم داریم. من اول آن جنبه منفی را اشاره کنم. در روایات داریم که ما کرامت و جایگاه شخصیتی یک کسی را حفظ نکنید از شرش هم در امان نیستید. حالا یک خاطره ای هم یادم افتاد مشهور است. می گویند یک موقع یک مولایی بود نوکری داشت. نوکر را می زد، بد و بیراه می گفت، کرامتش را حفظ نمی کرد، بی شخصیتش می کرد. یک موقع گفت باید از این بنده خدا یک موقعی عذرخواهی کنم. صدایش کرد و گفت بیا اینجا. آمد. گفت اگر بدی در حقت کردم، توهینی کردم، کتکی زدم، ما را حلال کن. گفت آقا شما بالاخره مولای ما هستید، صاحب اختیار هستید، حلال. بعد دیدم که این نوکر نمی رود، این پا آن پا می کند. گفتم چیزی می خواهی بگویی. گفت می خواهیم چیزی بگوییم ولی روی مان نمی شود. گفت نه الان وقتش است. آن موقع که من را می زدید و توهین می کردید غذا که برایتان می آوردم در آن تُف می انداختم. یعنی به همین اندازه شر می شد. ما این ها را در گروه های سنی مختلف داریم. یک موقع یک پدری آمده بود پیش من می گفت ما بچه ای 6-7 ساله داریم، یک موقعی من این را زدم. می گفت بعدش خودم عذاب وجدان گرفتم، دیدم آن بچه هم بیش از من عذاب وجدان این کار را دارد. می رود، می آید، یک چیزی می خواهد بگوید. بعد می گفت صدایش کردم گفت بیا، من تو را زدم عذر می خواهم. گفت بابا یک چیزی بگویم من را دعوا نمی کنی. گفتم نه باباجان. آقا می گفت ما آن موقع یک ماشینی هم تازه تحویل گرفته بودیم. پایمان را به پارکینگ گذاشته بودیم و گفت بابا بیا به پارکینگ برویم. ما را برد و دیدم با یک میخ به این ماشین کشیده است. همان شر می شود. لذا می خواهیم بگوییم که این را باید بدانید در زندگی اگر کرامت طرف مقابل را حفظ نکنیم در اصل یعنی اعلان جنگی کردیم. جنگ این دو شکل است. ما می گویم یک موقع جنگ آشکار است، بالاخره شمشیر را از رو به روی هم می بندیم. یک موقع نه، تبدیل به جنگ پنهان می شود، خشم پنهانی می شود، یعنی دنبال این هستیم که همدیگر را آزار بدهیم و اذیت کنیم. ولی حالا در نقطه مقابل می بینیم نه، اگر این کرامت ایجاد بشود یک سری ویژگی هایی شکل می گیرد که من این ویژگی ها را از آیات قرآن حدود 14 ویژگی برای انسان هایی که کرامت و شخصیت شان حفظ می شود می خواهم محضر بینندگان خوبمان بیان کنم. در 177 سوره بقره اولین ویژگی بیان می شود که افرادی که می بینیم شخصیت خوبی دارند، کرامتشان حفظ می شود، در مشکلات و سختی ها هم صبور هستند. یعنی این در زندگی مشترک اگر زن و شوهر طرف مقابل کرامت آن ها را حفظ می کند، شخصیت آن ها را حفظ می کند، اگر این زندگی با یک چالشی هم مواجه شدند بیشتر صبر می کنند. در نقطه مقابل اگر ببیند طرف مقابلی را دارد بی شخصیت می کند. یک موقع یک خانمی مشاوره آمده بود می گفت ما خانه خواهر همسرم رفته بودیم. آن ها هم اتفاقاً داشتند طبقه دوم شان را یک بازسازی می کردند. می گفت خانم ها یک طرف نشسته بودند و ما هم یک طرف. یک مرتبه آقایمان رو کرد به خواهرش، گفت خواهر آجر کم داشتی این زن ما هست. می گفت من اصلاً بی هوا، همه هم یک مرتبه ساکت شدند در آن جمع. این زن اگر فردا ببیند شوهرش با یک چالشی مواجه شده است آیا حاضر است کنارش قرار بگیرد و همراهی کند. پس ببینید من وقتی کرامت طرف مقابل را دارم او همراهی بیشتری هم می کند. و این نه فقط در خانواده، شما می بینید در یک سیستم اداری هم همین طور است، در یک مدرسه هم با دانش آموز همین طور است. شما هر جایی که انسان ها جمعی زیستی را کنار همدیگر دارند و زندگی می کنند اگر این کرامتشان حفظ بشود همراهی شان بیشتر و بهتر است. حتی در حکومت هم همین طور است، در یک نظام هم همین طور است. وقتی مردم ببینند شخصیت شان حفظ می شود توجه به شخصیت شان می شود، اگر در چالش ها و سختی ها هم بیفتند همراهی شان بیشتر است. ولی وقتی ببینند نه، حفظ نمی شود، یک عده یک جور زندگی می کنند، یک عده باید سختی ها را تحمل کنند این ها برایشان دشوار می شود و می بینید که برنمی تابند و اذیت می شوند. این نکته اول بود . نکته دوم که در سوره صف است، آیه دوم و سوم بیان می شود، این است که ویژگی افراد با کرامت این است که وقتی چیزی را می گویند به آن عمل می کنند. یعنی این نیستند که اهل حرف زدن باشند، حرف بدون عمل. یعنی اصلاً طبیعت انسان های باکرامت این است که این ها سالم تر هستند، انسان هایی هستند که عملکرد بهتری دارند. لذا کلامی را که می گویند خودشان را مقید می دانند. یعنی اگر می گوید من تو را دوست دارم به این دوستی اش پایبند هم هست. ولی وقتی انسان نه، کرامتش حفظ نشود، همین دوستی را هم که می گوید آدم باید نگرانش بشود یعنی بداند این یک آتش زیر خاکستری به فرمایش حضرت عالی است، یک کاسه ای زیر نیم کاسه است. یعنی باید نگران بشود که یک جای دیگر سر و گوشش می جنبد وقتی کرامت حفظ نشود. همین جا من این را هم بد نیست یک اشاره ای بکنم. بخشی از خیانت هایی که امروز در خانواده ها هم رخ می دهد ریشه اش در همین است، عدم حفظ کرامت طرف مقابل. ما نمی خواهیم بگوییم این توجیح برای خیانت، می خواهیم یک واقعیت اجتماعی را مورد بررسی قرار دهیم. لذا این کرامت زمینه فراهم می شود حتی محبت دقیق تر باشد، عملی تر باشد. وقتی یک مردی کرامتش حفظ می شود، در زندگی می گوید من تمام زحماتم را دارم برای خانمم و فرزندانم می کشم، واقعاً این را نشان می دهد. ولی یک موقع می بینید نه، شما کرامتش را حفظ نمی کنید دنبال رفیق بازی است. شاید چاپلوسی کند بگوید ما مخلصیم، چاکریم، به خانمش بگوید، ولی در عمل داریم یک چیز دیگری می بینیم. می بینیم دلش یک جای دیگر است، وقت مفیدش را برای کسان دیگری می گذارد نه برای خانواده اش. نکته سوم که در آیه سوم سوره طلاق آمده است قانون را این ها بیشتر رعایت می کنند، قانون پذیرتر هستند. الان یکی از اشکالاتی هم که در خانواده ها گاهی اوقات ما می بینیم، چه در بچه ها چه گاهی اوقات در همسران، این است که قانونی که حتی در خانه می دانند این قانون خوب است را اجر نمی کنند. مثلاً این بچه می داند ساعت 10 شب باید بخوابد، 9 شب باید بخوابد، فردا درس و مدرسه دارد، ولی وقتی آسیب دیده باشد از لحاظ شخصیتی زیر بار این پیامی که ما برایش صادر می کنیم یا قانونی که در محیط خانه می گذاریم نمی رود. ولی وقتی نه، کرامتش را حفظ کردیم، احترام گذاشتیم، بیان ما با او خوب بود، کلام ما با او جوری بود که حس کرد برایش شخصیت قائل هستیم چشم شنیدن هایمان هم از او بیشتر می شود، یعنی بیشتر چشم می گوید. بین خود زن و شوهر هم همین است. یعنی وقتی یک درخواستی بکنیم، مثلاً آقا صبح دارد از خانه بیرون می رود خانم می گوید مثلاً اگر مرغ نخریدی خانه نمی آیی. او هم می گوید حالا ببینیم چه می شود. بعدش هم می آید و هزار بهانه برای نخریدنش می آورد. ولی یک موقع خانم کرامت آقا را حفظ می کند، مثلا ممنونم مرد زحمت کشی برای زندگی مان هستی، آن سری هم مرغ خریدی خیلی خوب بود اگر مسیرت رد شد از آن مرغ فروشی یک مرغ بخر و بیاور. می گوید چشم. یعنی وقتی بیان خوب باشد چشم شنیدن ها هم بیشتر است.
باور. همان نکته ای که اوایل بحث بنده یک اشاره ای به آن داشتم این بود که گاهی اوقات طرف مقابل به هر حال موجود هوشمندی است، می فهمد این چاپلوسی است. حالا من خصوصاً به خودمان آقایان بگویم. خانم ها چون یک ویژگی جز نگری دارند این ها خیلی دقیق این ها را متوجه می شوند که این محبت آیا قصد و منظوری بعدش است، محبت خالصانه است. مثلاً آقا هر روز خانه می آید می گوی سلام خانم، نهار چه داریم. امروز خانه می آید می گوید کاری نداری کمکت کنم. خانم می گوید این الان یک ریگی در کفشش هست. بعد از 6-7 ساعت می بینی که آقا می گوید من با رفیق هایم قرار گذاشتیم که یک استخری برویم. می گوید همان اول که آمدی من فهمیدم یک کاری داری. یعنی باید این را دقت کرد. اتفاقاً ببینید در زندگی هر چه ما صادقانه تر عمل کنیم زندگی مان بهتر است. و امان از آن روزی که زن و شوهر رویکردشان در زندگی عدم صداقت باشد. در محبتشان، در رفتارشان، در کلامشان، حتی در کارهایی که انجام می دهند این ه صداقت در این نباشد واقعاً با چالش روبرو می شوند. چون ببینید انسان فطرتش به پاکی ها گرایش بهتری دارد، شما حتی نگاه می کنید می بینید آدم هایی که یک سری مشکلات رفتاری و اخلاقی دارند آدم های خوب را که می بینند، آدم های پاک را که می بینند، آدم های سالم را که می بینند، حس خوبی به آن ها پیدا می کنند. حتی گاهی اوقات ممکن است در کلامشان یک چیز دیگر بگویند ولی دلشان دارد یک چیز دیگر می گوید اگر همراهی با دلشان بکنند می بینند جملاتشان هم بهتر می شود. ما می خواهیم بگوییم این فطرت انسان، انسان را به خوبی ها می کشد، فطرت انسان را به رفتارهای خوب و کلام های خوب می کشد. چه خوب است ما این را به عنوان یک اصل در زندگی مان قرار دهیم. یادتان است قبل تر هم من چند بار این نکته را گفتم، چون تکرارش را خالی از لطف نمی دانم. گناه در آلودگی ها نکبت وجود دارد. یعنی آدم نمی تواند از آن خیر ببیند. ممکن است یک منفعت موقتی را ببیند. من گاهی اوقات می خواهم برای خانواده ها مثال بزنم این را می گویم. می گویم یک موقع مادر بعد از ظهر می خواهد در خانه بخوابد. حالا یک بچه ای هم دارد می خواهد بیرون برود و بیاید، بالاخره سر و صدایی کند. مادر برای منفعت موقت خودش مثلاً می گوید پسرم، حالا پسر 4-5 ساله، می گوید بیرون بروی دزد تو را می دزدد، لولو می خورد. شروع می کند این را می ترساند. ممکن است آن جا به یک منفعت یک ساعته خواب برسیم، این بچه هم آرام بنشیند از ترس دزد و لولو و چیزهای دیگر، ولی از فردا تازه مشکل این مادر با یک بچه ترسو شروع می شود. یعنی 2-3 دقیقه ترس را در وجود او ایجاد کرد، حالا سالیان سال باید بدود که ببیند این ترس را از وجود این بچه می تواند بیرون ببرد یا نه. بعد دردسر می شود. بعد می بینی همین بچه ساعت 2 نصفه شب می گوید مامان بلد شو. چه کار داری؟ می خوانم دست به آب بروم می ترسم. یعنی دیگر می بینید روز و شب ما را از ما می گیرد. این یعنی همان نکبت خطا، نکبت رفتار ناصحیح.
زندگی مشترک هم دقیقاً جناب آقای شریعتی عزیز همین است. یعنی گاهی اوقات من یک رفتار دروغی می گویم گاهی اوقات باید تاوانش را تا آخر عمرم بدهم. البته ما باید اگر طرف مقابل دیدم صداقتش برگشت واقعاً اعتماد کنیم. ولی شاید این را خانواده های محترم و آقایان و خانم ها اذعان کنند که وقتی طرف مقابل ما حس می کنیم که اهل دروغ گفتن است به هیچ چیز او دیگر نمی توانیم اعتماد کنیم. به هیچ حرفش نمی توانیم اعتماد بکنیم. و بدترین چیز هم در زندگی مشترک این است که این اعتماد از بین برود. پس در گناه، در آلودگی، خیری نیست و نکبت وجود دارد. عرض کردیم باز هم تاکید می کنیم ممکن است یک جا منفعت موقتی انسان از آن ببرد ولی آن منفعت در برابر آن زیانی که انسان می برد از آن قطعاً قابل مقایسه نخواهد بود. در سوره زمر آیه 18 یکی دیگر از ویژگی های آدم هایی که دارای سلامت شخصیت هستند را خداوند متعال می فرمایند این است که اهل پیش داوری هم نیستند. یعنی این نیست که نسبت به دیگران هم قضاوت کنند. من تعبیری که می خواهم به کار ببرم این است که آدمی که بی شخصیتش می کنید، شخصیت او را از بین می برید، حتی فکر او را مریض می کنید و همین منجر به این می شود که گاهی اوقات پیش داوری های غلطی داشته باشد. مثلاً آقا اگر همسرش خسته است می گوید این خسته نیست که، این بهانه اش است. یعنی داریم پیش داوری می کنیم بدون این که از او بپرسد، بدون این که ماجرا را دقیق از او طلب بکند. یا آقا دیر به خانه می آید خانم می گوید، وقتی فکر بیمار بشود به خاطر آن بی شخصیت کردن همین می شود، این می گوید حتماً یک جایی سر و گوشش می جنبد.
بدبینی، سوء ظن. بعد این سوء ظن و بدبینی که منجر به بدکلامی، بد رفتاری می شود. چون می دانید سوء ظن ای کاش فقط در ذهن می ماند. اصلاً خاصیت منفی سوء ظن این است که در کلام و رفتار انسان جاری و ساری می شود. یعنی آدم هایی که سوء ظن دارند این نیست که شما کلام خوبی به آدم دارند، رفتار خوبی دارند. در کلامش، در رفتارش، در منش او، روی خلق و خو او، روی همه چیزش اثر می گذارد و واقعاً دنیا و زندگی را برای انسان تنگ می کند. ان شاءالله به این هم باید توجه داشته باشیم. در سوره احزاب آیه 58 دوباره یک ویژگی سلامت شخصیت و افرادی که دارای کرامت هستند را بیان می کند. مردم آزار نیستند. یک پدیده ای گاهی اوقات در برخی از افراد می بیند. حالا به تعبیر امروزی ها به این حالت سادیسم می گویند، یعنی دوست دارد دیگران را اذیت کند، یعنی بوق که می زند دارد کِیف می کند.
این دقیقاً همان سادیسم است، همان مردم آزاری است که در این آیه قرآن هم می فرماید ویژگی افرادی است که از سلامت شخصیت برخوردار نیستند به دلیل این که کرامتشان حفظ نشده است. در زندگی هم همین است. یعنی گاهی اوقات می بینید از اذیت کردن کیف می کند. ما یک بار یک مراجع داشتیم، یک دختر خانم دانشجویی بود، 19-20 سالش بود. خیلی خودش هم از این قضیه ناراحت بود برای همین بر این شده بود که مشاوره برود. می گفت من وقتی دست روی مادرم بلند می کنم، وقتی مادرم را اذیت می کنم، می گفت کِیف می کنم. اتفاقاً من مادرشان را خواستم. آمد. وقتی با مادر صحبت کردم دیدم یکی از مشکلاتی که بالاخره بین مادر و دختر وجود داشته این بوده که مادر از بچگی این بچه را تحقیر می کرده است، کتک می زده است، توهین می کرده است. حالا این بچه از آب و گل که درآمده است انگار آن خشم پنهان، آن بی کرامتی، دارد بروز می کند. من همین جا محضر بینندگان بزرگوارمان عرض کنم این نکته تربیتی را. ببینید ما در نظام تربیت نسل و فرزند چیزی به عنوان تحقیر نداریم، چیزی به عنوان تنبیه نداریم. یعنی شاید در بحث هایی مثل تربیت بدترین حالات این است که ما فرزندمان را تنبیه بکنیم، حالا این تنبیه می خواهد با توهین باشد، تنبیه کلامی باشد، می خواهد تنبیه بدنی باشد. فلذا معمولاً بچه هایی که تنبیه های بدنی می شوند سه آسیب جدی می بینند. 1) آسیب جسمی می بینند به خاطر تنبیه بدنی که می شوند. 2) آسیب های روحی، روانی و رفتاری می بینند. اصلاً خود این شاید 16-17 تا زیر شاخه دارد. حالا من بعضی را اشاره خواهم کرد. 3) آسیب های جنسی می بینند. یعنی این ها حتی از لحاظ اختلالات در این حوزه می بینیم که انگار بستر برایشان فراهم تر است که دچار آسیب بشوند. اما در آن آسیب های دسته دوم برخی را بیان بکنم.
مثلاً این ها دروغگو می شوند، به خاطر تنبیه دروغ می گویند. اصلاً یکی از چیزهایی که بچه ها دروغ می گویند ترس از تنبیه است. دومی را می خواستم پنهان کاری بگویم. پنهان کاری گاهی اوقات خطرناک تر از دروغگویی است. یعنی حداقل دروغ می گوید پدر مادر متوجه می شوند، ولی در پنهان کاری خصوصاً از یک سنینی که عبور می کند بچه ها هوشمندانه پنهان کاری می کنند.
بعد می بینید گاهی اوقات به یک ورطه و وادی کشیده می شوند که که حالا می خواهیم برگردانیم دیگر به راحتی نمی شود حالا اگر متوجه بشوند، وگرنه این مسیر غلط را ادامه دهد و حرکت کند. سوم روحیه انتقام گیری پیدا می کند فردی که تنبیه می شود. نمونه اش را در اوایل بحث عرض کردم. مثلاً می بینی که با میخ می رود به ماشین بابا می کشد، آن یکی در غذای او آب دهان می اندازد و از این جنس روحیه های انتقام گیری. این ها اصلاً در انجام رفتارهای غیر منطقی می بینی حرفه ای تر می شوند در خطا کردن. چرا؟ چون تنبیه عامل بازدارنده هم گاهی اوقات نیست، نهایتش در حد یک مسکن کوتاه مدت است. در حالی که این مسکن بعد می بینی شدت درد را افزایش می دهد اگر درمانی صورت نگیرد. فلذا شما می بینید این افراد معمولاً در خطاهایشان حرفه ای تر می شوند. مثلاً ما نمونه ای داشتیم یک موقعی مادری باز آمده بود. می گفت ما یک فرزند نوجوانی داریم. اوایل پدرش او را می زد، یکی دو روز خوب بود. آرام آرام این زدن ها زیاد شد. اخیراً که به سن 13-14 سالگی رسیده است زیر زمینی داریم گاهی اوقات این را به ستونی در زیر زمین می بندد و می زند. می گفت حاج آقا خدا شاهد است هنوز از این ستون باز نکردیم دوباره کارهای قبلی اش را انجام می دهد.
لجباز می شود. یکی از نکات هم این است که شما وقتی تنبیه زیاد می کنید انگار این خودش را در برابر آن دیگر ایمن می بیند. عین کسی است که از استامینوفن شروع می کند، کدئین، ایبوپروفن، همین جوری تا مورفین می رود. وقتی درد شروع می شود اگر درمان شروع شود.
می گفت قدیم یک گریه هم می کرد ولی الان نه. می گفت حتی گاهی اوقات می آید جلوی پدرش می ایستد می گوید خوب بزن دیگر. این نمی شود.
خیلی عذر می خواهم یعنی این جوری حتی نمی توانی رامش کنی. یعنی حیوان را این جوری هم نمی توان رام کرد.
فلذا این روش های تربیتی را باید پیاده کنیم. ما همیشه می گوییم در خطاهای بچه ها اولین چیزی که ما باید دنبالش باشیم این است که ریشه این خطا چیست، آن را درمان کنیم خطا مرتفع می شود. ولی وقتی نه، همواره بیاییم با نشانه بجنگیم. چون می دانید ما گاهی اوقات یک مثالی را برای خانواده ها می زنم. می گویم این انگشت جویدن و ناخن جویدن در بچه ها خوب است یا بد. همه می گویند بد است. من معمولاً به شوخی و جدی می گویم که اتفاقاً این خوب است، این دارد به ما پیام می دهد که من دچار یک فشار روحی هستم، مامان و بابا حواستان باشد. برویم این فشار را پیدا کنیم مرتفع کنیم.
بعد حالا ما چه کار می کنیم؟ می رویم دست این بچه را از این لاک های تلخ می زنیم که از دهانش دور کند. بعد نمی دانیم این را دور می کند ولی از فردا آستینش را می جود. یعنی چون مشکل حل نشد. آن جا هم همین است، یعنی وقتی بچه یک خطایی کرد، فریاد زد، دارد به ما یک پیامی می دهد. این آلارم وجودی این بچه است که من باید حواسم را جمع کنم. ولی اگر به دهانش زدم به خاطر فریادی که زد این یعنی نرفتم ریشه را حل کنم، ناخن را آمدیم لاک تلخ زدیم سر انگشتش. در تربیت هم باید به همین دقت کنیم. یعنی اصلاً تنبیه چیز خوبی نیست، خیری در این نیست، حتی متاسفانه برخی بچه ها به واسطه تنبیه یک روحیه برده صفتی پیدا می کنند، ظلم پذیر می شوند. در مراحل مختلف زندگی شان نه فقط در کودکی و در خانه. حتی ازدواج می کند می بینید این راحت تو سری خور است.
این تنبیه اعتماد به نفس را پایین می آورد. پس ببینید این ها نمونه هایش است. پس ببینید وقتی ما می گوییم که نباید تنبیه کرد، نباید آزار داد، یکی از نکات این است که اتفاقاً این ها شر هم می شوند بچه هایی که تنبیه می شوند. نمی دانم یک موقعی در همین تهران، یکی از شهرهای اطراف تهران، مثلاً برمی گردد به دهه 70. یک نوجوانی را گرفتند که چند نفر را کشته بود و معروف به بی ج شد. آن موقع خیلی بررسی هم شد، آسیب شناسی هم شد که چرا این کار را کرد، این رفتارهایی که انجام داد، قتل هایی که انجام داد.
یکی از ریشه هایش همین بود. ناپدری داشت که تنبیه های شدیدی می کرد. یعنی وقتی تنبیه می شود بعد می بینید این به سمت دیگر آزاری می رود و پشیمان هم نمی شود. یعنی ببینید وقتی آدم پشیمان است که وقتی یکی را آزار بدهد دیگر سراغ او نمی رود. ولی وقتی اولی را آزار دادی، دومی را آزار دادی، دهمی را آزار دادی، یعنی این که از این کار داری لذت می بری و ریشه این در همان موضوع است. ریشه اش در همان تنبیه ها است. البته این را عرض کنم که ناپدری را مطرح کردیم. خدا شاهد است الان به خاطر فضاهای مشاوره ای که در آن قرار داریم این را می بینم. ناپدری هایی داریم که خیلی خوب هستند، یا نامادری هایی. نباید بی انصافی هم به خرج بدهیم. حالا گاهی اوقات بالاخره خود پدر مادرها هم هستند بچه ها را زیادتر از ناپدری و نامادری اذیت می کنند. ولی این که عرض کردم نمی خواهم کلاً زیر سوال ببرم. اتفاقاً گاهی اوقات من در مشاوره ها دیدم نامادری هایی که دایه مهربان تر از مادر هستند. من این ها را می توانم روز قیامت شهادت بدهم که این ها برای این بچه ها واقعاً کم نگذاشتند.
لذا ما باید به این توجه کنیم که گاهی اوقات تنبیه چقدر می تواند آسیب هایی برای جامعه داشته باشد. امروزه گاهی اوقات برخی از هنجارشکنی هایی که آدم در سطوح جامعه هم می بیند ریشه اش در همین است. یعنی ببینید گاهی اوقات حتی مثلاً جلوه گری های غلط. مثلاً یک دختر در خانه مادرش می زدند، مادرش به سرش می زند، برادرش او را نیشگون می گیرد. بعد می بینی این یک مقدار آرایش می کند بیرون می آید می بیند لبخند دریافت می کند. بعد دیگر می رود. در حالی که این محبت باید در خانه به او می شد، توجه در خانه به او می شد. اگر این اتفاق می افتاد دیگر آن جوری جلوه گری نمی کرد. یا حتی پسرهای ما، گاهی اوقات می بینید پسر تیپی که می زند، مدل هایی که استفاده می کند برای این جلوه گری و این که مورد توجه قرار بگیرد، ریشه اش برمی گردد به همان تنبیه های داخل محیط خانه توسط والدین. این هم پس نکته ای بود. پس افرادی که دارای آن کرامت شخصیتی هستند مردم آزار نیستند. سوره لقمان آیه 19 دوباره یک ویژگی دیگر را بیان می کند و آن آرامش در کلام و رفتار است. ببینید آدم هایی که از شخصیت های خوبی برخوردار هستند، کرامتشان حفظ می شود، شما این ها را آدم های آرام تری می بینید. آدم های پر هیجان، حالا من بگویم شر نمی بینید که یک شرارت هایی داشته باشند، اصلاً محیط هایی که در آن قرار می گیرند و آدم کنارشان قرار می گیرد احساس آرامش بیشتری دارد. این که بنده اوایل صحبتم عرض کردم وقتی ما کرامت همسرمان را داریم حفظ می کنیم یعنی داریم معدل خانواده را بالا می آوریم، یعنی داریم حتی این جا به نفع خودمان عمل می کنیم. پس این هم یک ویژگی است. من حالا بد نیست این را عرض کنم نسبت به بینندگان خوبمان. ما بیاییم این ها را اولاً با خودمان ارزیابی کنیم. من یک خواهشی که دارم این را به عنوان نظام معیاری نگیریم دیگران را.
اولاً خودمان را ارزیابی کنیم. می خواستم این نکته را به عنوان تتمه و تکمله عرض کنم که افرادی که دارای این ویژگی هایی که داریم می شمریم که هنوز تعدادی باقی مانده محضرشان تقدیم خواهم کرد، باشند معلوم است افراد با شخصیت و با کرامت هستند. این ها را واقعاً خودشان بروند دست پدر و مادرانشان را ببوسند که این گونه این ها را با شخصیت بار آوردند و با کرامت. در محیط خانه باید قدردان همسرشان باشند اگر این ویژگی ها در آن ها وجود دارد بدانند در آن جایگاه حقیقی همسر او را قرار داده است. یکی دیگر از ویژگی هایی که در سوره حشر آیه 9 بیان می شود سخاوتمند هستند، دست و دلباز هستند و اهل بخشش به دیگران هستند. چون می دانید یکی از آسیب های روحی و روانی که آدم ها به خاطر آن بی شخصیتی به نوعی دچارش می شوند این است که دنبال جمع کردن هستند، خساست دارند. لذا می بینید حتی در روایات هم آدم های خسیس خوب دیده نشدند. ما یک روایتی داریم از وجود مبارک نبی مکرم اسلام (ص) که یکی از موانع بهشتی شدن خساست است. یعنی افرادی که خسیس هستند انگار برای خودشان دارند مانع تراشی می کنند برای بهشت رفتن. این برمی گردد به آن بعد شخصیتی که پرآسیب است. ولی آدم هایی که می بینید نه، حتی در بچه ها شما می بینید بچه هایی که بیشتر مورد احترام و توجه خانواده ها قرار می گیرند اسباب بازی هایشان را در اختیار بچه های دیگر می گذارند. من این ها را باز دیدم چون بالاخره سالیان سال است داریم کارهای تربیتی می کنیم. حتی مثلاً پدر یا مادر می گویند این فرزند ما صبح که می خواهد مدرسه برود می گوید مامان دو تا لقمه درست کن، یکی هم می خواهم برای دوستم ببرم. این روحیه است. چه خوب هم هست البته ما پدر مادرها بچه هایمان را سخاوتمند بار بیاوریم. گاهی اوقات ناخواسته، نمی خواهم بگویم تعمدی در این وجود دارد، مثلاً مادر چهار تا نخود و کشمش در جیب بچه می ریزد می گوید مادرجان در مدرسه یواشکی بخور کسی نفهمد. این بچه را داریم خسیس بار می آوریم. فردا همین پسر حاضر نیست برای زن خود هم خرج کند چون در آن مدل تربیتی خودش را بولد کردیم. یا حتی در خساست ما می گوییم که این ها را باید خیلی دقت کنیم. پول توجیبی به بچه هایمان می دهیم، مثلاً گاهی اوقات مادر پول تو جیبی به بچه اش می دهد می گوید این را جمع کن، خرج نکنی. این پسر بزرگ بشود خسیس می شود.
خدا حفظ کند یکی از اساتید بزرگوار ما. یک موقعی سر درس ماجرایی را تعریف کرد، خیلی ماجرای شیرینی بود. می گفتند قدیمی ها بچه هایشان را خصوصاً پسرها را این جوری بار می آوردند. مثلاً یک پدری دست پسر نوجوانش را گرفت گفت بیا برویم بازار، می خواهم برایت قلک بخرم. یک قلک برای پسرش خرید و گفت از این به بعد روزی یک قرون به تو می دهم، در این قلک می اندازی می خواهیم جمع کنیم ولی با این قلک و پول داخل این کار داریم. می گفت روزانه این پول را به او می داد و حالا به تعبیر استاد ما می گفت این پول ها را بچه ها وقتی در قلک می انداختند این جیرینک که صدا می کرد کِیف می کردند. دیدیم این بچه چقدر کِیف کرد. بالاخره جمع که شد، قلک که پر شد، پدر برایش برنامه داد. گفت باباجان الان وقت شکاندن قلک است. بشکان، پول هایت را بردار، جمع کن، می خواهیم بازار برویم، می خواهیم یک مقدار خرید کنیم. می گفت آن روز ماموریت خرید خانه را با آن پول به پسرش داد. گفت حالا فلان چیز را بخریم، میوه بخریم، سبزی بخریم، برای خواهر کوچک ات بخر.
این درس زندگی را به آن بچه یاد می داد. می گفت همان پول را گرفت کِیف می کرد، هم خرید می کرد کِیف می کرد و هم بازخورد خرید را وقتی خرید کِیف می کرد. همین سواد اقتصادی یعنی همین، هوش اقتصادی یعنی همین، که بدانی داری چه کار می کنی. این را هم به عنوان نکته تربیتی خدمت بینندگان خوبمان عرض کنم. گاهی اوقات ما به بچه هایمان پول می دهیم، عیدی یا پول های دیگر، ولی برای بعدش راهبرد نداریم. این تازه برای ما دردسر می شود. یعنی بچه یک مرتبه یک پول زیادی جمع می کند، حالا برویم تبلت بخریم، برویم فلان بخریم، برویم بهمان بخریم. می دانیم برخی از این ها برایش آسیب هم دارد. ما برنامه نداریم. خیلی مواقع من به مادرها و پدرها می گویم. می گویم با بچه هایتان بنشینید اصلاً قبل از عید، مادرجان عیدی هایت را که امسال جمع کردی به نظرم خوب است یک میز تحریر بخری، هر چه هم کم بود بابا می دهد. یعنی سهم تو، سهم بابا. یعنی ببینید این جوری داریم جهت دهی می کنیم، یعنی او هم می فهمد که چیزهایی که باید بخرد باید بر اساس نیازش باشد نه این که هر چیزی خواست برود بخرد. لذا این مدیریت کردن است و مدیریت دادن و یاد دادن به فرزندان است. اما می خواهم بگویم گاهی اوقات بالاخره پدر و مادرها باید همین نکات را توجه کنند که بچه هایشان، پسرانشان مرد بار بیایند. من این را ای کاش می شد و ان شاءالله وقت به ما اجازه دهد من درباره تربیت دخترانه و پسرانه نکاتی را محضر بینندگان عرض کنم. یک سری شاخص هایی داریم که باید در همین دوران پسرها را بر اساس این شاخص ها تربیت کنیم که این ها در آینده مردان موفقی بشوند، دختران را بر اساس شاخص هایی تربیت کنیم که فردا زنان موفقی بشوند. ولی اگر نه، همین جوری پیش بردیم، زمان را سپری کردیم، قطعاً نمی توانیم نتیجه خوبی را در تربیت بگذاریم. این هم یک نکته بود. در سوره حشر آیه 9 یک ویژگی بیان می شود و آن این است که به آسایش دیگران هم توجه دارند. آدم هایی که از کرامت شخصیت برخوردار هستند توجه می کنند که دیگران هم بالاخره حق نفس کشیدن دارند، حق زندگی کردن دارند، باید آرامش داشته باشند. ولی آدم هایی که آسیب دیده شخصیتی هستند نصفه شب هم در خیابان عربده می کشند، موسیقی ماشینش را هم تا ولوم آخر زیاد می کند. این یعنی این که برای آسایش دیگران اهمیت قائل نیست. بوق بیخود می زند، گاهی اوقات در کاری که انجام می دهد می بینید کارش را خوب انجام نمی دهد. مثلاً می بینید یک تعمیرات چی است، کار تعمیراتی انجام می دهد، دقت نمی کند، می رود آن کار را خراب انجام می دهد یا دقیق انجام نمی دهد، دوباره آن فرد گرفتار است خرابی دستگاه یا وسیله ای می شود. چرا؟ چون توجه ندارد، ذهنش آمادگی این را ندارد که بپذیرد من باید برای آسایش مردم هم دقت نظر داشته باشم. این هم یک نکته است. نکته نهم را عرض کنم و ان شاءالله وقت در اختیار شما. در سوره حجرات در امور خصوصی دیگران هم دخالت نکنیم. اصلاً یکی از ویژگی های آدم های مریض این است که می روند تجسس می کنند در امور خصوصی مردم. یعنی نمی فهمد که باید زندگی روالی دارد و ما هم در اسلام عزیز هم دقیقاً می بینیم همین است. برای انسان ها حریم قائل هستند و ما باید این را رعایت کنیم. در زندگی باید مراقب باشیم. یعنی این که می رود سرک می کشد در زندگی خواهرش، برادرش، خواهر شوهرش، مادر شوهرش، پدر زنش، مادر زنش. این ها خوب نیست. قطعاً از سلامت شخصیت برخوردار نیستند. حالا این ها هم دلایلی دارد که حالا من ان شاءالله ریشه هایش را بعداً خواهم گفت.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:57

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی