display result search
منو
هنر بهتر زیستن، جلسه چهلم

هنر بهتر زیستن، جلسه چهلم

  • 1 تعداد قطعات
  • 41 دقیقه مدت قطعه
  • 139 دریافت شده
سخنرانی حجت الاسلام سید علیرضا تراشیون با موضوع «هنر بهتر زیستن»، جلسه چهلم،(برنامه سمت خدا) سال 1400

چند برنامه ای هست که به آن ویژگی های مشترکی که هر یک از زن و مرد در زندگی باید رعایت کنند تا برآیند آن و نتیجه ی آن، آن هنر بهتر زیستن و بهتر زندگی کردن شود و محیطی سرشار از آرامش در محیط خانه شکل بگیرد. به تعدادی از این ها اشاره کردیم و صبر و بردباری را گفتیم. گفتیم که باید ثبات عاطفی در محیط خانه حاکم باشد. بیان کردیم که زن و شوهر نباید روحیه ی سلطه گری نسبت به همدیگر را داشته باشند. از آن طرف باید به تفاوت های یکدیگر توجه داشته باشند و از این موارد تعدادی را در برنامه های گذشته بیان کردیم ولی در ابتدای بحث امروز می خواهم به سه اصل مهم که هم زن و هم مرد باید در زندگی رعایت کنند اشاره کنم. یک ـ انصاف. دو ـ عدالت. سه ـ کرامت. یعنی زن و شوهر باید نسبت به یکدیگر منصف باشند و بی انصافی به خرج ندهند. ما در روایات هم می بینیم که با بی انصافی به خرج دادن در زندگی مشترک به شدت اهل بیت(ع) برخورد می کنند و گاهی اوقات روایات تندی داریم و زن و مردم اگر به هم بگویند که من از تو خیر ندیدم که این معلوم است که جنس این جنس بی انصافی است. ممکن است که ما گاهی اوقات از همدیگر خیر نبینیم ولی این که اصلاً می گوییم که خیر ندیدم این جنس بی انصافی است و اصلاً در کنار تو خوش نبودم و اصلاً در کنار تو آرامش نداشتم. یک نفس راحت کنار تو نکشیدم یا کلاً در کنار تو دائم با استرس و فشار روحی و روانی بودم. ممکن است که برهه هایی از زندگی اتفاقاتی بیفتد ولی این که انسان بی انصافی کند و به همه ی طول و عرض زندگی تعمیم دهد شاید این درست نباشد و منجر به دلسردی طرف مقابل شود. مثلاً اگر یک آقایی برگردد به همسر خود بگوید که در این پنج سال، سی سال، چهل سالی که من کنار تو دارم زندگی می کنم یک روز خوش نداشتم. خب این طرف مقابل سرد نمی شود نسبت به بقیه ی زندگی؟ یا این که پشیمان شود که من عمر خود را پای چه کسی گذاشتم که بهترین دوران زندگی خود را آوردم و جوانی خود را آوردم و از خانه ی پدر و مادر جدا شدم و به خانه ی این مرد آمدم و آن وقت این جمله را دارد به من می گوید یا بالعکس خانم به آقا این را بگوید که مثلاً من از تو خیری در این زندگی که با تو داشتم ندیدم. ممکن است که انسان کنار یک کسی زندگی کند و حتی گاهی اوقات کنار بدترین آدم هم زندگی کند قطعاً یک برهه هایی خیر دیده است ولو خیلی آن زمان طولانی نبوده باشد. آدم های منصف این هستند که هر چیزی را در جای خود به خوبی ببینند و بیان کنند. چه اشکال دارد که من به همسر خود بگویم که در زندگی خوبی های زیادی هم از تو دیدم ولی اشکالاتی هم داشتی و ایراداتی هم داشتی. این را به آن انسان منصف می گویند و در تعریف هم این گونه می گویند که انسان های منصف، انسان هایی هستند که در کنار عیوب فرد، خوبی های او را بهتر و زیباتر می بینند. من همین جا می خواهم یک نکته ای را محضر بینندگان خود عرض کنم شاید یک موضوع اپیدمی هم هست و فراوانی هم در جوامع بشری دارد. این نیست که ما فقط استثنا باشیم که این جور هستیم انگار یک مقداری انسان ها با این ویژگی متأسفانه دارند خو می کنند. این است که نگاه مثبت و نگاه به ویژگی های مثبت افراد یا جامعه یا دیگران در ما دارد کمرنگ می شود. شاید دیدید گاهی اوقات به همدیگر که می رسیم اول خبرهای بد را به هم می دهیم. امروز آمدم در راه تصادف شده بود و امروز خیلی هوا گرم بود و امروز خیلی ترافیک بود. یعنی شروع می کنیم که آن نکات منفی را به طرف مقابل می گوییم. بعد نکات منفی روح و روان آدم ها را مستقیم و غیر مستقیم خیلی آزار می دهد. ما می گوییم که بیاییم بالعکس عمل کنیم و بیاییم خوبی ها را ببینیم و بیان کنیم. عیب ها را هم گوشزد کنیم. یک جایی در آن حواشی آن ها را هم بگوییم. اگر در زندگی مشترک زن و شوهری این جوری باشند به نظر من خدا در زندگی آن ها هم برکت می دهد. چرا برکت بیرون می آید؟ شما وقتی یک نگاه مثبت دارید و امروز آقا به خانه می آید و خانم او می گوید چه خبر؟ آقا می گوید که الحمدلله امروز هم یک روز خوب خدا بود. بله کنار آن هم یک مشکلاتی بوده است و به همسر خود یک انرژی می دهید و دارید او را به نوعی شارژ می کنید و به نوعی او را به حرکت و پویایی وا می دارید تا وارد خانه بشوید و بگوید که چه خبر؟ می گوید غیر از بدبختی می خواهد چه خبری باشد و فقط بدبختی و بیچارگی که در اصل انرژی او را هم می گیریم. همین می شود که می گوییم که برکت از زندگی می رود یعنی دو تا موجودی که دارند دائم به همدیگر انرژی منفی تزریق می کنند، نتیجه و برآیند آن این می شود که این ها رو به زوال هستن و رو به افول هستند. در حالی که می گوییم که ذره بین برداریم و حتی خوبی ها را بگردیم و پیدا کنیم. بزرگنمایی هم کنیم و به همدیگر بگوییم و اصلاً جوامع بشری و انسان ها نیاز دارند و در همین ایام کرونا را شما ببینید که اخبار منفی زیادی را ما داریم می شنویم. از آن طرف می گوییم که الان جامعه نیاز دارد که نکات مثبت را بگوید. چه اشکال دارد. حتی در خبرهای ما گاهی اوقات به یک خانواده ای، خداوند فرزندی می دهد و اولادی می دهد و با این خانواده برویم گفتگو کنیم. یعنی روح امید را در جامعه ایجاد کنیم. کنکور امسال سپری شد و نتایج آن بیرون آمد، بیش تر سراغ این جوان هایی برویم که در کنکور موفق بودند که این ها را بیاییم به مردم نشان بدهیم. در معرض نگاه مردم قرار بدهیم. شما آن حرکتی که هفته ی گذشته انجام شد و من بازخورد آن را در صفحه ی مجازی مجموعه که نگاه می کردم دیدم چه قدر بازخورد خوبی داشت آن برنامه ی عقدی که در حرم مطهر حضرت فاطمه ی معصومه خوانده شد. انگار یک بارقه ای از امید را در مخاطبین ایجاد کرد. این ها را باید بیاییم نشان بدهیم ولی گاهی اوقات می بینیم که جسارت من این است که گاهی اوقات افکار منفی زائیده ی آدم های بیمار است و کسانی که زیاد منفی می گویند قطعاً خود آن ها یک مشکلات روحی دارند و یا آسیب های روحی دیدند لذا ما باید این ها را خیلی دقت کنیم. من اخیراً شنیدم که این مسئولین خبرگزاری ها که دارند تغییر می کنند گاهی اوقات ما آن کسی را که مسئول تهیه و تنظیم اخبار می گذاریم باید آن را اول از جهت سلامت روحی بررسی کنیم. یعنی کسی باشد که متعادل باشد یعنی خبر هم می خواهی بدهی دنبال خبر خوب هم باشد. مردم امروز نیاز به شنیدن اخبار خوب را دارند نه این که بگردیم و اخبار منفی را بگوییم. مردم شاید بعضاً خود این را هم می بینند و درگیر آن هستند ولی یک جایی خوبی ها و آن اتفاقات خوبی که رخ می دهد این ها را ما بیان کنیم و گاهی اوقات معلمینی را می بینیم که این ایام چه قدر حرکت های زیبا و خوبی را انجام می دادند. جامعه ی پزشکی ما و در این ایام مهندسین ما و کسانی که کارهای عمرانی می کنند و در این سختی ها چه قدر افتخار آفرینی برای جامعه ایجاد کردند که این ها را بیان کنیم و در خانه و خانواده هم دقیقاً همین کار را بکنیم. یعنی پدر خانه و مادر خانه و حتی فرزندان که بچه از در وارد می شود که بگویند امروز در مدرسه دوست من پس کله ی من زد. اول بگو که یک مطلب خوبی از معلم خود یاد گرفتم و امروز یک اتفاق خوبی در مدرسه افتاد. آن ها را هم بیان کند ولی این ها را ما نیاز داریم. این را منصف بودن می گوییم و گاهی اوقات ما منصف نیستیم. خدا هم با آدم های منصف معامله ی خوبی دارد. یعنی همان جایی که شما شکرگذاری در برابر نعمت ها می کنیم این شکرگذاری یک نوع انصاف به خرج دادن است یعنی خوبی را می بینی. خدا هم می گوید که من روزی تو را زیاد می کنم و برکت در مال تو را زیاد می کنم و برکت در عمر تو را زیاد می کنم و برکت در فرزندان تو را زیاد می کنم. وقتی انسان این نگاه مثبت و خوب را دارد اتفاقاً خیلی مواقع در زندگی ها همین است. من یک موقعی خود من یک کار پژوهشی را در یکی از کلاس های خود انجام دادیم به عنوان یک مقدمه و بعد از آن روی آن بررسی هایی انجام دادیم که خیلی جالب بود که زوج هایی بودند که این ها چند سال اول زندگی خود بودند که من به این ها گفتم که شروع کنید که نکات خوب طرف مقابل خود را بنویسید که نوشتند. زیاد هم برخی از آن ها نوشتند که پانزده تا، بیست تا ویژگی مثبت را از طرف مقابل می نوشتند. گفتند که حالا نکات منفی را بنویسید. بعد در آن که عیب ها را می نویسند محدود می شود چهار، پنج تا می شود که یک برنامه ی دیگری که داشتم این بار گفتم که اول نقاط منفی را بنویسید که دیدم که زیاد نوشتند که حالا گفتم که نکات مثبت را بنویسید که دیدم که نکات مثبت کم شد. وقتی نگاه منفی و مثبت می شود حتی مثبت های طرف مقابل را کم می بینیم. وقتی که نگاه اولیه منفی است ولی وقتی که نگاه مثبت است گاهی اوقات به خودی خود ما شروع می کنیم که توجیه کردن رفتارهای منفی طرف مقابل که این خیلی خوب است و حالا این جا هم اگر این کار را کردیم بدی او نبوده است و بی حوصلگی او نبوده است و نمی نویسد و خط روی آن می کشد ولی از اول وقتی که ذهن معطوف به منفی های طرف مقابل می شود انگار فوران می کند. برای نوشتن منفی. برای همین است که ما می گوییم که این مثبت نگری که همین است. یعنی آن کلاس اول و برنامه ی اول نگرش مثبت ایجاد کردیم. مثبت نه این که بگوییم که ساده لوحانه باشد که عیب را نبینیم، ما حتی می گوییم که عیب را می بینیم که منصفانه ببینیم. خیلی مواقع ما عیب را غیر منصفانه می بینیم. مثال برای شما بگویم که یک موقع آقا در محیط خانه می آید خب خسته است و یک موقعی که در این تیزرهای تبلیغاتی هم این برنامه ها را تولید کرده بودند که خیلی خوب بود. که گاهی اوقات خانم خانه مرد خود را با دو نگاه مثبت و منفی نگاه می کرد. آمده است خانه و خسته است و جلوی تلویزیون خوابیده است. خانم می گوید که خدا را شکر و الحمدلله شوهر من کار دارد و سرکار می رود و خسته می شود و الان هم دارد استراحت می کند. یک موقع هم هست که نگاه منفی که برای من وقت نمی گذارد. دو فضای فکری متفاوت که این فضای فکری اول خیلی خوب است. چه مرد نسبت به زن دارد و من این را محضر بینندگان بزرگوار خود عرض کنم حقیقتاً ما وقتی نگاه می کنیم که زن ها و مردهای جامعه ی ما خیلی خوب هستند. جلساتی برای خانم ها دارم که به شوخی به آن ها می گویم که واقعاً ما مردها خیلی خوب هستیم. بعد به آقایان که می رسم می گویم واقعاً باور کنید که خانم ها خیلی خوب هستند. ببین چه می شود گاهی اوقات ما انسان هایی که خوب هستند را این جوری بد می بینیم. من می گویم یک اشکالی از خود ما است. منفی نگاه می کنیم. انتظارات و توقعات خود را در طرف مقابل داریم دنبال آن می گردیم ولی وقتی خود آن را ببینیم و توانمندی های خود را ببینیم آن قدرت خود فرد را ببینیم، می بینیم که خیلی خوب است و حتی یک جاهایی که عصبی می شود، ما باید بگوییم که الحمدلله عصبانی شد. یک وقتی این نگاه است و یک موقع می گوییم که ببین این مشکل دارد و همیشه این جوری است. یک موقع وقتی که حقیقت آن را نگاه می کنیم و خود را جای او می گذاریم که ما هم اگر جای او بودیم عصبانی می شدیم. می خواهم بگویم که این نگاه ها را داشته باشیم. وقتی که این اتفاق می افتد چه می شود؟ وقتی من به او حق بدهم که یک جایی عصبانی شود، راحت هم می توانم از او عذرخواهی کنم. یعنی می فهمم که من او را عصبی کردم که او عصبی شده است. لذا من عذرخواهی کنم و او هم قطعاً عذرخواهی می کند. اگر منصف باشد و اگر نباشد هم نیست. این نگاه منصفانه حتی نسبت به بچه های خود که گاهی اوقات می بینیم که یک سری قواعدی را در ذهن خود شکل دادیم و اصل آن غلط است. بچه ی چهار، پنج ساله در خانه داریم که قانون این است که هر چه ریختی جمع کن. این یعنی رفتار منصفانه با کودک چهار، پنج ساله نیست. من گاهی اوقات در فضاهایی که مشورت می گیرم به آن ها می گویم که الان بابای او هم هر چه می ریزد جمع می کند که شما از یک بچه ی چهار ساله انتظار دارید که هر چه بریزد جمع کند. گاهی اوقات خود ما بزرگ ترها و خود مادر چیزهایی که می ریزد که مجبور است که یک جایی جمع کند. یعنی اگر جمع نکند کسی نیست جمع کند وگرنه اگر یک کسی بود که جمع کند او هم جمع نمی کرد. بعد ما این قانون را برای فرزند خود می گذاریم در حالی که او توانایی آن را ندارد. گاهی وقت ها حتی نسبت به درس خواندن، مدارس باز می شود که به بچه ها می گوییم که نفس هم می کشی باید درس بخوانی. باد توپ تو را خالی کردیم و دوچرخه ی تو را به میخ آویزان کردیم الان باید درس بخوانی. این نگاه منصفانه به یک موجودی به نام فرزند نیست. این را باید بدانیم که او نیاز به تفریح دارد و نیاز به بازی دارد و نیاز به ارتباط اجتماعی دارد و بستر و زمینه را به شکل مناسب و مفید فراهم کند ولی اگر هی آمد و گفتیم درس و درس، این بچه طغیان می کند و نافرمان می شود و ما حرص می خوریم که او درس نمی خورد و او لجبازی می کند و از لجبازی او گاهی اوقات می خواهیم از او یک انتقامی بگیریم، فضای زندگی را به هم می ریزیم ولی اگر نه همین امروز بود که یک مادری صبح به من می گفت که فرزند من می گفت که حق من است که روزی دو ساعت تلویزیون ببینم. می گفت که نه حاج آقا باید این درس بخواند. گفتم که راست می گوید که حق او است که ببیند. رهنمون بدهید که این مسیر را مشخص کنید که برنامه های مفید متناسب با سن خود را ببیند ولی این که به بچه بگوییم که نه تلویزیون نبین، نه تفریح هم نیاز دارد. برخی از چیزها به بچه ها کمک می کند و این بچه ای که نیم ساعت، چهل دقیقه برنامه ی مفید و مناسب سن خود را می بیند این در درس خواندن هم موتور پیشران او قوی تر می شود. ما گاهی اوقات به خود خانم ها می گوییم که خانمی که دائم در خانه کار می کند و بشور و بساب و بچه داری می کند ولی یک موقعی هم برای خود یک برنامه ای داشته باش و برای رشد خود و متناسبی که به زندگی تو هم ضربه نزند و یک جایی نیاز است که یک کلاس و ورزشی برو. یک موقعی یک پیاده روی برو. یک موقعی یک کلاسی برو که برای خود تو رشد معنوی و فکری و اعتقادی و تربیتی و خانوادگی ایجاد کند. خود این انرژی برای ساعت بعد از ما می شود که آن جا پر انرژی تر فعالیت کنیم. ما در سیستم های مطالعاتی برای بچه ها این را می گوییم که یک نوجوان دبیرستانی تا چهل دقیقه یادگیری او روند رو به رشد دارد. بعد از آن افول می کند و حتی پلکانی که این ها بعد از چهل دقیقه و چهل و پنج دقیقه نیاز به یک استراحت ده دقیقه، یک ربع دارد. یعنی وقتی شما او را بردید و یک زنگ تفریح رفت و یک استراحتی کرد دوباره این را در شیب قرار می دهید که رو به بالا یادگیری او افزایش پیدا کند ولی این را از صبح تا شب بگوییم که در کلاس درس بنشین و دیگر توانمندی لازم را برای یادگیری ندارد. در آدم ها هم همین است. مثلاً گاهی اوقات خانم ها می گویند که آقای ما سرکار می رود صبح تا شب و شب که می آید هم پای تلویزیون می خواهد بنشیند، ما این را اتفاقاً یک بخشی حق او است، بگذارید که بنشیند. صبح تا الان کار بوده است و این هم بالاخره یک موجود زنده ای است که نیاز به تفریح هم دارد. اجازه بدهید و با همدیگر یک توافقی کنید که مثلاً نیم ساعت یک برنامه ی تلویزیونی و یک فیلمی را بخواهد ببیند و یک سریالی را تماشا کند. این بعداً برآیند آن به نفع خانواده است ولی اگر نه پای تلویزیون نشست و دلهره هم دارد که خانم بچه ها بگویند که چه قدر پای تلویزیون می نشینی. این منجر به آن می شود که از آن هم حظ نبرد و ذهن او هم پای تلویزیون درگیر است که الان چه باید جواب او را بدهم و چه بگویم. این انرژی برنمی گردد ولی یک موقعی با تیب خاطر اجازه بدهیم که یک تفریحی کند و برنامه ریزی برای این داشته باشد که در محیط خانه برنامه ی مورد علاقه ی خود را ببیند. گاهی اوقات خانم ها گله مندی می کنند که چرا آقایان فوتبال تماشا می کنند، این نیاز او است و اجازه بدهید و زمینه ی آن را فراهم کنیم. از آن ور هم نباید افراط باشد. این را من حق به برخی از خانم ها می دهم که می گویند که اگر به یک فوتبال باشد ما قانع هستیم ولی بعد از آن با خانواده باشد ولی گاهی اوقات می گویند که الان این را ببینم و بعد از آن اخبار را ببینم و الان آن سریال مورد علاقه ی خود را ببینم که تمام وقت او پای تلویزیون می گذرد. این مرد دارد نسبت به خانواده ی خود بی انصافی می کند. انصاف یک تعادلی در آن وجود دارد که باید رعایت کنند.
این انصاف یک نوع خوش بینی است. عینک خوش بینی زدن است. یعنی ما وقتی ماهیت انصاف را خوب بشناسیم یعنی این که می گویم که به طرف مقابل یک موقع حق هم می دهیم که ناراحت شود. نه این که آدم هایی که منصف نیستند که می گویند که فرقی ندارد که تو ناراحت شوی ولی آدم منصف می گوید که من اشتباه کردم و این هم حق دارد که از من ناراحت شود. حالا من باید از دل او در بیاورم و یک عذرخواهی کنم و یعنی وقتی این شود ما می گوییم که زمینه ی آن انسجام در خانواده بیش تر می شود. من دوباره یک مثال تربیتی برای بچه ها بزنم که بچه ی چهار ساله را به مهمانی می برم و به بچه می گوییم که مثل بابای خود می روی آن جا می نشینی. این بچه که مثل بابای خود نیست. یک بچه ی چهار ساله دو تا ویژگی دارد. یک ـ پرانرژی است و دو ـ از فعالیت عضلانی لذت می برد. ما گاهی اوقات از افراد بزرگسال وقتی که کلاس داریم من به مزاح می گویم که ما وقتی از بالای سن شما را می بینید تقریباً یک عکسی می بینید یعنی تقریباً هیچ تکانی چیزی ندارید ولی بچه ها وقتی قرار می گیرند به جای شما مثل این موج های مکزیکی است که می رود و می آید یعنی همیشه مشغول است. اصلاً ماهیت این بچه این است. لذا وجود مبارک نبی مکرم اسلام (ص) گاهی اوقات یک بچه ای را می دیدند آرام نشسته و فعالیتی ندارد، حضرت نگران او می شدند. چرا بلند نمی شود یک فعالیتی کند، یک بازی کند. و خود ایشان فرمودند: «عرامة الصّبیّ فی صغره زیادة فی عقله فی کبره‏». بچه ها وقتی کوچک هستند، جنب و جوش می کنند اتفاقاً منجر به هوشمندی و کمال عقل آن در بزرگسالی می شود یعنی کمک می کند. یک وقت می بینید یک بچه ای بچگی او در آن می ماند چون ما به او فرصت ندادیم. مدام به او گفتیم مثل آدم بزرگ ها باشد. بچه باید بچگی کند. الان چند نفر از ما در مهمانی ها به بچه های خود می گوییم این صاحبخانه حیاط خوبی دارد نمی خواهید بروید بازی کنید؟ مدام می گوییم بنشینید. میوه هم تعارف کردند یک دانه بردارید. هیچ وقت شده است ما به بچه خود بگوییم میوه تعارف کردند آن چه که دوست دارید بردارید؟ گاهی اوقات ما بچه ها را درک نمی کنیم، بعد می گوییم چرا بچه های ما این جوری می شوند؟ چون انصاف نسبت به او رعایت نشده است. انصاف یعنی درکی که ما از طرف مقابل داریم. آن ویژگی های او را می سنجیم. آن شخصیت او را می سنجیم. گاهی به خانم هایی که به بچه های این جوری می گویند می گویم حکایت مثل این است که شما یک مهمانی بروید همسر شما اول با شما طی کند خانم آن جا می روید لام تا کام حرف نمی زنید. می گویم معمولاً شما به این آقایی که این جمله را به شما بگوید چه می گویید؟ ما مهمانی نمی آییم مگر بیکار هستیم برویم. می خواهیم برویم آن جا حرف بزنیم، صحبت کنیم، ارتباط بگیریم. بروید بنشینیم ساکت همدیگر را نگاه کنیم چه فایده ای دارد؟ دقیقاً همان مادری که به بچه خود می گوید آن جا بنشینید تکان نخورید همین حکایت است. این انصاف را در زندگی مشترک حتماً باید داشته باشیم. یکی از نکاتی که در انصاف وجود دارد و ما گاهی اوقات نسبت به آن غافل می شویم این است که انسان ها بالاخره انسان هستند ممکن الخطا هستند، ممکن است خطایی کنند. انصاف آن است که انسان بداند گاهی اوقات طرف مقابل او ممکن است خطا هم بکند و ما هم باید بلد باشیم که خطای او را ببخشیم، گذشت کنیم. یک موقع این خطاها خیلی دارد تکرار می شود تبدیل به یک مرض می شود، آن یک حرف دیگر است. آن را هم باید از راه خودش برویم. ولی یک موقع ممکن است فردی خطایی، اشتباهی در زندگی مشترک او انجام شود این به معنای این نیست که این زندگی به پایان آن رسیده است. دیگر نقطه آغازین و برگشتی ندارد. نقطه اصلاحی ندارد. یک جایی ما باید این باور را داشته باشیم هر چند تلاش باید بر این باشد که این خطا اتفاق نیفتد. ولی حالا یک موقع به هر دلیلی افتاد آیا ما بگوییم دیگر زندگی را باید قیچی کرد؟ ختم زندگی با چند تا بچه؟ می گوییم نه، این جا باید حتماً آن انصاف را به خرج بدهیم. یعنی انصاف این است که به این فرد فرصت بازگشت بدهیم. خدا این فرصت را به انسان ها می دهد. می گوید شما وقتی که جان به لب شما رسیده است اگر آن جا فرصت توبه پیدا کنید، برگردید من توبه شما را می پذیرم. یعنی تا آن جا به انسان فرصت بازگشت را می دهد. ولی ما گاهی اوقات در اوایل زندگی خود، 4 سال از زندگی ما نگذشته است این فرصت را به طرف مقابل نمی دهیم و گاهی اوقات هم متأسفانه به نظر من این یک نوع خدعه شیطانی است که در ما شکل می گیرد که به فرد فرصت بازگشت را ندهیم. چون گاهی اوقات وقتی فرصت را می دهید این اصلاح می شود، خوب می شود. ولی وقتی نمی دهید به لج می افتد. مسیر را می رود و غلط را ادامه می دهد.
این را ما باید به جامعه تزریق کنیم و آموزش بدهیم. حتی یک موقعی مرد خطایی کرده است، خیانتی کرده است الان وقتی پای صحبت او می نشینید می بینید کاملاً پشیمان است. ولی وقتی به خانم او می گوییم نمی پذیرد. خیلی خوب است که ما جای خدا قرار نیست تصمیم بگیریم، یعنی اگر می گرفتیم خیلی وضع خراب می شد. ما یک استادی داشتیم، یکی از دوستان طلبه سر درس از ایشان سوال کرد بالاخره ما یک خطاهایی داریم، روز قیامت نگران هم هستیم آبروی ما جلوی اهل بیت، جلوی کسانی که دوست ما را خوب فرض کنند نرود، خدا آن جا برای ما برنامه ای دارد یا ندارد؟ ایشان این را با قاطعیت گفت شما از عیوب مردم در دنیا چشم پوشی کنید، ستارالعیوب باشید، خدا هم این جوری با شما معامله می کند. یعنی پاداش ستارالعیوبی شما این است که خدا عیب شما را روز قیامت هم می پوشاند. گاهی اوقات ما باید این جوری عمل کنیم. یعنی بدانیم این خطا برای ما پاداش و سرمایه است. در عین حالی که اگر این کار را برای خدا هم انجام بدهیم به این فرد برگردد حس خوبی هم داریم که ما به همسر خود فرصت برگشت را دادیم الحمدلله زندگی ما دارد جلو می رود و خوب هم دارد جلو می رود. ما از این شکل نمونه ها هم داشتیم که خانم یا آقا خطا هایی را در زندگی انجام دادند و طرف مقابل به او فرصت داده است و الان اینها بعد از سالیان سال راضی هستند.
خود را مدیون می داند و می خواهد دین خود را به طرف مقابل ادا کند. یک عده ای هستند واقعاً مشکل دارند، فرصت بازگشت به آنها می دهیم دوباره خطا می کنند، دوباره بازگشت، دوباره خطا می کنند، اینها باید یک نظام معیاری داشته باشند. بالاخره ما تا چه زمانی این فرصت را بدهیم؟ و اگر یک جایی ما دیدیم یک اشکالی دارد تکرار می شود باید چه کار کنیم؟ من همین جا یک تجربه ای را عرض کنم و آن این است که گاهی اوقات در مباحث خانواده این پیش می آید، یک موقع یک زن و شوهر با همدیگر مشکل دارند یک نفر به آنها توصیه می کند که شما یک هفته دور از هم زندگی کنید. من خیلی موافق این نیستم، بعد بیایید کنار همدیگر آن موقع قدر هم را می دانید. می گویم برای یک روز درست می گویید. یک هفته از هم دور هستند، به همدیگر می رسند، یکی ـ دو روز با هم خوب هستند، بعد بر می گردند همان نقطه قبلی. چرا؟ در این یک هفته که اینها از هم دور می شوند ما روی اینها کاری کردیم؟ فرآیندی را طی کردند؟ اینها همان آدم ها هستند. یک هفته دور می شوند دوباره بر می گردند. قرار نیست که تغییری اتفاق بیفتد. همان اول ممکن است یک دلتنگی باشد که باعث شود فعلاً رفتارهای خود را بهتر کنترل کنند. یک موقعی ما برای یک هفته برنامه داریم. شما وقتی دور از هم هستید از یک مشاور امین و خوب مشورت بگیرید. شما ممکن است یک مقدار ضعف بدن و بنیه و کم خونی دارید، دارید خود را درمان می کنید که وقتی کنار همدیگر می رسید دوباره آستانه تحمل شما خوب باشد. دوباره عصبی نشوید و به همدیگر جسارت و توهین نکنید. یک موقع می بینید یک فردی یک خطایی می کند ما به او فرصت بازگشت را می دهیم. ولی هیچ فرآیندی را روی او اجرا نمی کنیم. مثلاً ممکن است این فرد معتاد بوده است مرکز ترک اعتیاد بردیم، ترک هم کرده و او فرصت می دهیم بر می گردد ولی برای او شغل و فعالیتی نداریم دوباره یک ماه، دو ماه بیکار باشد ممکن است سراغ همان خانه قبلی برگردد.
باید حتماً ببینیم این ریشه مشکل چه بوده است اصلاح که صورت می گیرد الان هم برای آن برنامه داشته باشیم. یعنی این اگر سر کار برود و مشغول شود دیگر برگشت به اعتیاد را ندارد. این شغل را هم باید برای او فراهم کنیم. اگر فرصت را می دهیم باید به آن ضمائم آن هم توجه کنیم. مثلاً ممکن است خانم یا آقا خیلی عصبی و پرخاشگر هستند. حالا روی خانم دستی بلند کرده است و او را زده است. حالا خانم هم قهر کرده است و خانه پدر رفته است. حالا یک نفر وساطت کرده است برگردند به او دوباره دارد فرصت می دهد. ولی آیا مرد عصبی را ما هیچ فرآیندی را روی او اجرا کردیم؟ آیا هیچ درمانی روی او صورت گرفت؟ این ممکن است دوباره تکرار شود. دوباره قهر کند. بعد هم بگوییم به شما فرصت دادیم و از آن استفاده نکردید. این کافی نیست. مثلاً یک بچه ای مشق خود را نمی نویسد. ما به او وقت و فرصت می دهیم. می گوییم ننوشته ای ما حاضر هستیم یک ساعت دیر بخوابیم شما مشق خود را بنویسید. حالا این بچه هم مینویسد. می گوییم بار آخر باشد این تکرار نشود. دوباره فردا همین تکرار می شود. پس فردا دوباره تکرار می شود. ممکن است این بچه پیش فعالی داشته باشد که نمی تواند سر مشق خود بنشیند. یعنی شما الی یوم القیامه هم به این بچه فرصت دهید همین است. ولی یک موقع است که این را می برید درمان می کنید. تدابیری را برای او می اندیشید که در کنار این فرصت ها که دارید می دهید دارد درمان هم صورت می گیرد. عین مسکن است. یعنی یک موقعی مسکن یک فرصتی است برای درمان. دندان درد می کند، شما یک مسکن می خورید که بروید دندان خود را درمان کنید. تب دارید، تب شما بالا است، یک مسکن می خورید تب مدیریت و کنترل بشود بروید عفونت را شناسایی کنید.
این هم یک نگاه منصفانه است. یعنی ما وقتی دنبال منشأ مشکل هم در زندگی مشترک خود باشیم آن را هم پیدا کنیم. یک نکته هم هست بحث عدالت در زندگی مشترک است. فقط می خواهم یک نکته که خیلی هم مهم است و نکته پرچالشی هم امروز در جامعه ما هست توجه بینندگان را جلب بدهم. در زندگی باید عدالت جنسیتی رعایت بشود نه تساوی جنسیتی. چون تساوی جنسیتی خود یک بی عدالتی است. یک موقع مقام معظم رهبری (حفظه الله) می فرمودند بزرگترین ظلمی که غرب در حق زن کرد این بود که به زن گفت مثل مرد باش. این ظلم است. یعنی نه تنها عدالت نیست بلکه خود ضد عدالت است. عدالت یعنی ما آن جایگاه را بر اساس جنسیت تعیین کنیم و اجازه بدهیم که بچه ها مادر را در خانه مادر ببینند. بابا را بابا ببینند. این جا به جایی صورت نگیرد. مثلاً ما در مباحث تربیتی داریم که می گویند بچه ها وقتی در نقاشی خود خورشید می کشند خورشید نماد پدر است. چون خورشید نماد قدرت است و لذا پدر را خورشید می کشند. شما قشنگ در نقاشی های بچه می توانید جایگاه پدر را ببینید مثلاً می بینیم پدر را همیشه لای ابر می کشد. معلوم است حضور پدر کمرنگ است. یا در حال غروب می کشند. همیشه یک پدر خسته را دارد می بیند. یا پدر خشمگین را اینها با رنگ های گرم خورشید را رنگ می کنند. ولی الان گاهی اوقات بچه دو تا خورشید در نقاشی خود می کشد. یعنی انگار این بچه نمی تواند نماد پدر در خانه تشخیص بدهد. چون می بیند مادر دارد کارهای مردانه می کند، پدر هم کارهای مردانه. این جا هر دو در نگاه بچه انگار دو مرد در زندگی هستند و این نباید اتفاق بیفتد. برای خود روحیه انسان هم خوب است. شاید الان اگر این پرسش را ما از بانوان محترمه بپرسیم قطعاً این پاسخ را به ما خواهند داد که اصلاً روحیه زن با کارهای زنانه سازگار است یا مردانه؟ قطعاً می گویند با کار زنانه. خانم هایی که حتی یک موقعی شاغل هستند می گویند ما یک موقعی آرزو داریم در خانه مثل یک خانم خانه دار باشیم. بالای سر بچه ها و زندگی باشیم. حالا رقم خورده است که مجبور هستیم سر کار برویم. یعنی هنوز آن حس را دارد که دوست دارد در آن جایگاه زنانگی خود قرار بگیرد و واقعاً ما باید برای اینها فکری کنیم. بالاخره حاکمیت، نمایندگان مجلس ما، ممکن است هزینه بر باشد، ممکن است زمان بر باشد ولی باید در این گوشه ذهن ما باشد تدریجاً زمان حضور بانوان را در محیط های کاری کم کنیم ولی نه این که از حق و حقوق آنها هم کم کنیم. یعنی ما باید گاهی اوقات در یک جامعه به این بینش برسیم که زن به جای این که هفت ساعت و بیست دقیقه در محیط کاری برود، چهار ساعت برود. بقیه را در خانه صرف کند و این به نفع خود جامعه است. معدل جامعه این جا برنده است. ولی آن هم نباشد آن هفت ساعت و بیست دقیقه را چهار ساعت میکنیم، حقوق او را هم کم کنیم. سعی کنیم به این مرحله برسیم.
دورکاری که تجربه آن را ما در ایام کرونا هم داشتیم. یعنی می خواهم بگویم زمینه ای را فراهم کنیم که حضور خانم ها بالای سر بچه های خود بیشتر باشد. یعنی ما این را توجه داشته باشیم که این گهواره های بچه ها را قرار است چه کسانی تکان بدهند؟ قرار است بچه ها اولین جملات زیبا را از چه کسی بشنوند؟ قرار است کارهای خوب را از چه کسی یاد بگیرند؟ یعنی بچه اگر جملات زیبا را از مادر اولین بار شنید، کارهای خوب را اولین بار از مادر یاد گرفت دلبستگی شکل می گیرد. نمی خواهیم بگوییم وابستگی غیر منطقی ولی یک وابستگی عاطفی شکل می گیرد. فردا نمی شود که بچه هر جا به ذهن خود مراجعه می کند از حضور مادر خالی باشد. بعد نتیجه چه شود؟ نتیجه این شود که این مادر هم پا به سن گذاشت این خیلی راحت او را به خانه سالمندان بسپارد. گاهی اوقات می بینیم خود سالمندان هم دارند این را باور می کنند. یعنی گاهی اوقات خود ما هم به این وضعیت موجود داریم قانع می شویم. در عدالت، عدالت جنسیتی را ما باید در خانواده به آن توجه کنیم. یعنی کارهای مردانه را به مردها بسپاریم. کارهای زنانه را به زن ها بسپاریم. ولی این به معنای این نیست که کمک کار همدیگر هم نباشیم. کما این که ما در سیره عملی اهل بیت (ع) و امیرالمؤمنین و حضرت صدیقه طاهره (س) می بینیم این جا کمک کار همدیگر هم بودند. یعنی گاهی حضرت علی (ع) در محیط خانه کمک کار خیلی خوبی برای حضرت زهرا بود. پیامبر برای همسر خود کمک کار خیلی خوبی بودند. ولی این کمک کاری باشد. نه این جنسیت تغییر کند.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 41:00

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی