display result search
منو
هنر بهتر زیستن، جلسه سی و نهم

هنر بهتر زیستن، جلسه سی و نهم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 117 دریافت شده
سخنرانی حجت الاسلام سید علیرضا تراشیون با موضوع «هنر بهتر زیستن»، جلسه سی و نهم،(برنامه سمت خدا) سال 1400

چهارده ویژگی مشترک را بین زن و شوهر که این ویژگی ها می تواند به همان هنر بهتر زندگی کردن کمک کند، خصوصاً بین زن و شوهر، نکاتی بیان شد. من جمله این که به تفاوت های یکدیگر آگاهی داشته باشیم که خیلی نکته مهمی است. دوم این که احساس سلطه جویی نداشته باشیم، نه زن و نه مرد سلطه گر نباشند، هر که در جایگاه خودش نقش خودش را بپذیرد و به وظایف و تکالیف خودش عمل کند. ثبات عاطفی داشتن را بیان کردیم که دم دمی مزاج نباشیم، یک روز بدخلق، یک روز خوش اخلاق، یک روز ناراحت، یک روز خیلی شاد و امیدوار.
و این هم می دانید دست خود انسان است. این که فرمودید اجازه دهید من یک جمله کوتاهی را محضر بینندگان خوبمان عرض کنم. بالعکس این که خیلی ها فکر می کنند ما باید تحت تاثیر شرایط بیرونی باشیم، ما باید به گونه ای عمل کنیم که شرایط بیرونی را مدیریت کنیم. یعنی این نباشد که مثلاً الان رفتیم یک صحنه تصادفی را دیدیم تا شب حالمان بد باشد. نه، این را مدیریت کنیم. بالاخره یک جایی با بیان آن، مثلاً آدم یک فاتحه ای برای کسی که از دنیا رفته است بخواند. یک موقع برای کسی که می دانیم بازگو کنیم، مثلاً بگوییم امروز می آمدم یک صحنه ای را دیدم خیلی ناراحت کننده بود. وقتی بیان می کند می تواند به انسان آرامش بدهد. نه این که تحت تاثیر قرار بگیریم مثلاً یک اتفاقی می افتد، یک موقعی یک کسی با ما بد برخورد می کند، یکی پشت سر ما می آید یک بوق ممتدی می زند. یعنی دائم به محیط خانه کشیده بشود و رفتار ما را تحت تاثیر خودش قرار بدهد. نه، باید مدیریت شود. انسان این قابلیت و توانمندی را دارد، می تواند این کار را بکند به شرط این که بخواهد. به قول آن حکیمی که می گوید: «در قاموس انسان نمی توانم راه ندارد، هر چه بخواهد می تواند». یعنی اگر بخواهیم قطعاً می توانیم این کار را انجام دهیم. خیلی وقت ها می بینید ما ظرفیت های بالقوه خودمان را شناسایی نکردیم، روی آن کار نکردیم. اتفاقاً باید نسبت به فرزندانمان هم همین گونه عمل کنیم. یعنی گاهی اوقات بچه هایمان، خیلی عذر می خواهم این تعبیر را نام می برم، به یک موجودات بله قربان گو که مثل یک عروسک خیمه شب بازی دست ما هستند تبدیل می کنیم. یعنی ما می گوییم کجا برو، چه بخور، چه زمانی بخواب. یعنی کاری نمی کنیم که خودش به این نتیجه برسد که چه بخورد، چه زمانی بخوابد، چگونه عمل کند. فرق تربیت و به نوعی پرورش هم در این است. یعنی ما می گوییم بچه ها را باید تربیت کرد، لزوماً آن ها را پرورش نداد. پرورش گاهی اوقات می بینید خلاف آن رویه هم ممکن است آن فرد عمل کند. نکته ظریفی را در همین زمینه مرحوم شهید مطهری در کتاب «نظام تعلیم و تربیت» دارند که تفاوت های پرورش و تربیت که انسان را باید تربیت کرد، لزوماً نباید بگوییم که یک پرورشی انسان را بدهیم و تمام بشود.
حالا دور از جان مثل یک اسبی که ما پرورش می دهیم چگونه از روی یک مانعی بپرد، چطور یورتمه برود، چطور تند بکند، چطور روی دو پایش بایستد. سکان او در اختیار یک نفر دیگر است که الان بپر، الان تند برو، الان کند برو. ولی یک موقع تربیت می کنیم. یعنی او محیط را آگاه است، کجا باید چه تصمیمی بگیرد، چه برنامه ریزی داشته باشد، چگونه عمل کند. کار تربیت کار دشواری است. ولی پرورش دادن نه، یعنی علی القاعده نباید کار خیلی سختی باشد. معمولاً آدم هایی که پرورش پیدا می کنند ممکن است سر بزنگاه ها خطا کنند.
یک موضوع دیگر حس مهربانی در محیط خانواده داشتن بود که بالاخره زن و مرد احساس دوست داشتن را بتوانند به هم انتقال بدهند که به هم علاقه دارند. من همیشه می گویم خانواده موفق آن خانواده ای است که در دعواهایشان هم حس می کنند همدیگر را دوست دارند. یعنی این دعوا هم برای این است که همدیگر را دوست دارند.
نه از سر تنفر. فلذا این حس اگر انتقال پیدا کند حتی دعواهایمان هم دلنشین می شود. مثلاً به قول آن بزرگواری که می گفت دعوای بدنم کم شده است. بالاخره دعوا هم شیرین است. لذت هم می برد. چرا؟ چون آن حس مهربانی است. حتی نسبت به بچه هایمان؛ مثلاً من می گویم یک موقع بچه ی ما یک خطایی می کند ما به او یک توهینی می کنیم. مثلاً بچه ی بی عقل، بچه ی نفهم، این چه کاری است که کردی. یک موقع برمی گردیم می گوییم عزیزم این چه کاری است که کردی. این حس دوست داشتن را اول انتقال می دهیم، او هم حس می کند که ما دوستش داریم. ولی وقتی گفتیم مثلاً بی عقل، تو فهم نداری، تو شعور نداری، باید فلان کار را می کردی، این می گوید دارد از من انتقام می گیرد، دارد به من بدی می کند. یک بحث دیگری که من دیدم باز بینندگان عزیز در لا به لای پیامک هایشان استقبال خوبی از این بحث کرده بودند آن تعریف صبر بود. صبری که برای خدا باشد و صبری که نه، دلیلی غیر از خدایی داشته باشد. یا عرض کردیم صبر خدایی را معمولاً آدم ها در آن کم نمی آورند. یعنی هر چه جلوتر می روند ظرف وجودی شان گسترده تر می شود. ولی صبرهای دنیایی که حالا به خاطر آبرو است، به خاطر بچه است، این ها معمولاً آدم یک جایی کم می آورد و شانه خالی می کند. نمی دانم دیدید که گاهی یک خانمی یا آقایی یک صبر از سر ترس دارد، ولی یک جایی به سیم آخر می زند. می گوید تمام شد، دیگر نمی توانم تحمل کنم. ولی برای خدا که باشد نه، هر چه جلوتر می رود انگار آدم تحمل پذیری اش بالا می رود. فقط یک نکته ای به نظرم می آید در این بحث انتهایی هفته قبل مان بود یک توضیحی من باید ضمن این بحث محضر بینندگان خوبمان بدهم. ببینید صبر برای خدا به این معنا نیست که فقط انسان بدی ها، اشکالات و ضعف های طرف مقابل را تحمل کند و هیچ کاری انجام ندهد. اتفاقاً ما تعبیرمان این است که صبر برای خدا یک صبر فعال است، پویا است. یعنی وقتی انسان برای خدا صبوری می کند به این معنا نیست که منفعل باشد، هر که می آید یکی به سرش بزند، هر که می آید بالاخره یک تلنگری به او بزند. نه. اگر هم یک کسی آمد یک تلنگری زد، تو سری زد، صبر می کند که ببیند چطور باید با این مواجه بشود. فلذا همیشه در سنت های الهی ما انسان های صبور را که می بینیم، می بینیم انسان هایی بودند که به دنبال تغییر محیط به نفع مصالح زندگی، مصالح اجتماعی، بودند. یک موقعی ما در فضای عمومی اجتماع مان می بینیم که مثلاً شل حجابی زیاد می شود. هیجانی می شویم، شروع می کنیم بد و بیراه گفتن. این یک نوع مواجهه است که این یعنی این که نه صبور بودیم و نه رفتارمان منطقی است. ولی یک موقعی می آییم واقعاً با صبر فکر می کنیم، ببینیم چه شده که این جوری شده است، ریشه اش چیست، مشکل چیست، آیا هجمه فرهنگی است، ضد فرهنگی زیاد است، آیا ما کارهای تربیتی خوبی را انجام ندادیم. در یک نکته دیگر هم من باز اشاره ای کرده بودم دیدم باز خانواده ها در این زمینه هم پرسش داشتند. گاهی اوقات ما برنامه هایمان برنامه های عمیقی نیست. من همیشه می گویم متاسفانه ما در عرصه تربیت داریم بچه های امروزمان را با روش های دیروز برای فردا تربیت می کنیم. قبل از این جا من یک کلاسی داشتم پای تابلو نوشتم، کنار این هم یک کله خنده گذاشتم و گفتم به این باید خندید. این یعنی راهگشا نیست، این یعنی همین که الان داریم می بینیم در جامعه مان دارد اتفاق می افتد. البته ببینید، ما می گوییم روش، اصول باید ثابت باشد. ما بچه های مؤدب می خواهیم، بچه های با تربیت می خواهیم، بچه هایی می خواهیم بنده خدا باشند. ولی با روش قدیمی ها دیگر نمی توانیم. چون معانه ها، فضاها، فرق کرده است.
شما امروز می بینید در عصری قرار داریم که به آن می گویند عصر رسانه ها، انفجار اطلاعات. یعنی بچه ها دارند به سرعت نور از ما جلو می زنند. ما نباید برای این یک برنامه داشته باشیم، یک راهبردی داشته باشیم؟ یکی از این کشورهای یک نخست وزیری داشت، چند وقت پیش هم از دنیا رفت. می گویند این را درون سیستم خودشان، چون عضو یک حزبی هم بود، این را محاکمه درون حزبی کردند. چرا؟ به او گفته بودند چرا برای حزب ما برنامه 30 ساله ریخته ای، کم است، باید حداقل برنامه 50 ساله باشد. یعنی آینده را ببینی. چون وقتی آدم می خواهد برنامه ریزی کند باید یک آینده پژوهی هم داشته باشد. ما دقیقاً امروز برای فرزندانمان همین طور باید باشیم. آیا واقعاً یک آینده نگری داریم، آیا به این فرمایش امیرالمومنین توجه داشتیم که فرزندان شما برای یک زمانی غیر از زمان شما هستند. به این آگاهی و به این باور رسیدیم که بچه هایمان را باید برای آینده تربیت بکنیم. وقتی این کار را نکنیم کم می آوریم. مثلاً موبایل می آید می گوییم چه کار کنیم، بخریم یا نخریم. و همین سوالاتی که زیاد مطرح می شود. فضای مجازی می شود دوباره کاسه چه کنم دستمان می گیریم که باید چه بکنیم. می خواهد بیرون برود دوباره می گوییم چه کنیم، بیرون بفرستیم، بیرون پر خطر است، ممکن است بچه ها بی ادبی یاد بگیرند، بروند، نروند.
دچار یک تحیری شده ایم. دلیلش این است که آن راهبرد را نداشتیم. ما مثلاً بخواهیم بنشینیم یک کتابی بخوانیم. در این زمینه هم هست. مثلاً انتشارات آستان قدس رضوی یک موقع من دیدم که یک مجموعه کتاب هایی را در این زمینه چاپ کرده بود نسبت به آینده، ایده هایی نسبت به آینده، مثلاً فضای شغلی آینده. یعنی پیش بینی اتفاقاتی که ممکن است در آینده بیفتد با این روندی که وجود دارد.
هدف گذاری می کند، برنامه ریزی می کند. ولی یک موقعی نمی دانیم، می گوییم حالا باری به هر جهت، هر چه پیش آمد خوش آمد. این جوری نمی شود تربیت کرد، این جوری نمی شود زندگی را جلو برد. فلذا ببینید ما الان در همین زمینه ها کم می آوریم. مثلاً شما می بینید امروز آقایان برخی ها خانم هایشان شاغل هستند. ما هیچ وقت به یک آقا یاد دادیم که وقتی خانم تو شاغل است با یک خانم شاغل باید چگونه رفتار کنی؟ چرا؟ چون مدل های تربیتی ما اجازه نداده است. یعنی از بچگی تا الان که بزرگ شده است مادرش از صبح 24 ساعته در خانه بوده است. پدر هم می رفته بعد از ظهر می آمده، ناهارش آماده، چایی اش دم بوده، میوه اش آماده بوده است. مادر در خانه می نشسته است. با این مدل بزرگ شده است. الان می بینید آقایی که خودش رفته انتخاب کرده است که خانم من شاغل باشد از خانم شاغل انتظار یک خانم خانه دار را دارد که 24 ساعته در خانه باشد. این ها دعوا نمی شود؟ این ها اختلاف نمی شود؟ این ها نگرش های منفی نسبت به همدیگر ایجاد نمی کند؟ ما می گوییم این ها را باید دید، یعنی اگر نبینیم قطعاً با مشکل مواجه می شویم.
ما را مدیریت می کند و توقعاتی هم در ما ایجاد می کند که بعد می بینیم این شرایط موجود نمی تواند توقعات ما را برآورده کند. لذا بدخلق می شویم، بداخلاق می شویم، بدبین می شویم، پرخاشگر می شویم.
همین افکار منفی نتیجه اش همین افسردگی است که می فرمایید. ولی وقتی نه، ما موقعیت را خوب رصد کنیم، فضای زندگی مان را خوب بسنجیم، برای این فضا برنامه داشته باشیم، برای این فضا پیشگیری هایی را بکنیم، برای این فضا آینده نگری را بکنیم، همین است. یعنی می تواند یک نتیجه خوبی را ان شاءالله به دنبال داشته باشد. نمی دانم حالا محضر بینندگان بزرگوارمان عرض کردم یا نه. ببینید خیلی از پدر مادرهایی که موفق هستند پدر مادرهایی هستند که واقعاً یک زمان هایی را برای اندیشیدن، برنامه ریزی، برای آینده فرزندانشان اختصاص می دهند. حالا ما آن موقع هایی که کار مشاوره انجام می دادیم پیش آمده بود ولی شاید واقعاً در این سالیان به عدد انگشتان دست نبود. ولی خیلی برای خود من همین چند مورد خوشایند بود. افرادی پیش ما می آمدند، پدر و مادرهایی، نه ناظر بر مشکلات فرزندانشان، ناظر بر این که چطور می توانند به فرزندشان رشد بدهند. می آمدند می نشستند و می گفتند واقعاً ما با بچه مان مشکلی نداریم ولی می بینیم دارد این جوری حیف می شود. چه کار کنیم که این بهتر بتواند رشد کند.
شرایط هم متفاوت است. یعنی نباید ما این را هم نادیده بگیریم. شرایط قدیم به نفع تربیت بوده است. یعنی چه؟ ناخود آگاه بچه ها سخت کوش می شدند. مثلاً من برخی از این قدیمی ترها را می بینم، هم سن و سالان خودمان را. مثلاً من می رفتم نان می خریدم این پیشخوان شاطر را نمی توانستم ببینم، یعنی باید می پریدم پول می گذاشتم.
ولی الان نیست. یعنی الان سبک زندگی ما به نفع شاخصه های مهم تربیتی نیست. حالا ان شاءالله اگر فرصت بشود من 30 شاخصه مهم تربیتی ما درآوردیم که امروز اگر لحاظ نکنیم بچه هایمان در آینده بچه های ناموفقی خواهند بود. یعنی واقعاً ما همواره باید نگران آن ها باشیم. شما نسل های قدیم را ببینید. مثلاً می بینید بچه ها از یک سنی که عبور می کردند، نمی خواهیم بگوییم خیلی سنشان بالا می رفت، 18-19 سال که می شد این دیگر نگران پدر مادرش بود. مراقبت هایی می کرد، پدر که درآمدش خوب نیست من باید یک کمکی بکنم. ولی الان شما می بینید بچه بزرگ می شود هنوز پدر مادر باید نگران پول تو جیبی او باشند، حالا زن بگیرد چگونه می خواهد اجاره بدهد، شغل می خواهد پیدا کند چگونه باید پیدا کند. بعد نمی دانیم این در همان روند سبک زندگی غلط این مدل بیرون آمده است. و هر چه هم جلوتر برود وضعیت بهتر نمی شود، یعنی اگر ما با همین فرمانی که داریم حرکت کنیم قطعاً شرایط ما به نفع فرزندانمان نخواهد بود. لذا ما باید یک چیزهایی را بدانیم، با یک رفتارهایی آشنا باشیم. حالا یک مثال دیگر هم بزنم این که فرمودید قدیم و جدید. ببینید قدیم مثلاً خانه کشتی بود، یک محیط امنی بود. بیرون هم ساحل بود، آن هم امن بود. ولی امروز می بینید خانه در سبک زندگی امروز هم کشتی است امن است، ولی بیرون یک اقیانوس است. یعنی انداختی باید برود دست و پا بزند، نهایت یک مقدار می تواند خودش را در آن جا حفظ کند. یا خسته می شود زیر آب می رود، یا موجودات دریایی مثلاً ممکن است به او آسیب بزنند. یعنی فضای زندگی های امروز این گونه شده است. لذا ما باید اگر او را بیرون فرستادیم هم یک قایق نجاتی به او بدهیم، یک قایق مجهزی به او بدهیم.
این می گوییم یعنی همان تربیت برای امروز است. اگر این کار را نکنیم یعنی در اقیانوس انداختیم. بعد می بینیم چه می شود؟ می بینیم در اشتغالش مشکل دارد، در اقتصاد خانواده مشکل دارد.
از لحاظ دینی، فرهنگی، اخلاقی، خانوادگی. یعنی ببینید در همه ابعادش دچار آسیب می شود. حالا من به موضوع صبر برگردم. می خواستیم بگوییم صبر در اسلام به این معنا است. من یک تاملی می کنم، هیجانی برخورد نمی کنم، ولی بعد از آن می روم روی موضوع فکر می کنم ببینم الان باید چه کار کنم. اگر بچه من بیرون رفت یک حرف بدی یاد گرفت آمد در خانه بر زبان جاری کرد سریع فلفل نمی آورم که سر زبانش بریزم، یا توهین کنم، یا بدخلقی یا قهر. می نشینم فکر می کنم که چه شد، این بچه رفت بیرون حرف بد یاد گرفت و آمد اولاً الان چه کار کنم، ثانیاً چه کار کنم دوباره این اتفاق نیفتد. می گفت آن آب فروشی در منزل عالمی آمد و در زد. با ناراحتی گفت که این بچه شما با سوزن جوالدوزی این مشک من را سوراخ کرده است. این بزرگوار هزینه آن را داد و بالاخره رضایت او را طلبید. بعد خانمش را صدا زد، گفت بیا بشین ببینم. چه شده که بچه ما با سوزن جالدوز مشک این بنده خدا را سوراخ کرده است، باید فکر کنیم ببینیم ریشه این چیست. و نشستند فکر هم کردند، ریشه اش را هم پیدا کردند و آن ریشه را رفع هم کردند. ما گاهی اوقات باید همین را ببینیم. اگر بچه ما رفت سوزن جوالدوزی زد زن و شوهری بنشینیم فکر کنیم. این یعنی صبر، یعنی صبر فعال. نه این که تا آمد من هم یک سوزن پشت دستش بزنم، بگویم مثلاً می روی مشک مردم را سوراخ می کنی، بیخود می کنی. این که جواب نمی دهد. ما در مدل های تربیتی هم این را می بینیم. هر جایی در ارتباط بین زوجین هیجانات غالب بود مشکلات بیشتر می شود، در تربیت هم همین طور. حالا این موضوع را بگویم شاید بد نباشد، یعنی بگوییم این هیجانات چقدر آسیب می زند. یک موقعی یک پدر و مادری برای مشورت آمده بودند. مادر می گفت این بچه ما یک مدتی است که فهمیدیم از جیب پدرش پول برمی دارد، از کیف من پول برمی دارد. می گفت ما که فهمیدیم خیلی برایمان گران تمام شد و صدایش کردیم گفتیم تو دزدی می کنی، ما بچه دزد داریم. گفت یک کتک که این بچه خورد، پدرش هم این را با لباس تو منزلی به حیاط انداخت. گفت در زمستان برو از سرما یخ بزنی، بچه ای که دزدی می کند بچه نیست، برو بمیر. گفت بالاخره ما واسطه شدیم او را آوردیم و دست نوشته از او گرفتیم و مهر و انگشت بزن که دیگر از این کارها نکن. ما دیگر حواس جیب و کیف خودمان را داشتیم. بعد یک مدتی دیدیم نه، این دوباره دارد یک چیزهایی می خرد، پول این را هم معلوم نیست از کجا می آورد. می گفت با آن عصبانیت پدرش، پدرش نباید بفهمد. او را صدا کردم گفتم مادرجان این را از کجا خریدی، ما که پول این را به تو ندادیم، این را از کجا خریدی ما که پول به تو نداده بودیم، اگر پدرت بفهمد من این بار دیگر نمی توانم جلویش را بگیرم. می گفت با ناراحتی از زیر زبانش کشیدم. حرفه ای شده بود. این بار چه کار می کرد؟ مثلاً می رفته ماکارانی می خریده 10 هزار تومان، 12 هزار تومان با مادرش حساب می کرده است و آن 2 تومان را برمی داشته است. یعنی ببینید نتیجه هیجان این می شود.
بعد من همین پدر و مادر را نشاندم و با آن ها صحبت کردم. گفتم اولاً بچه تان چطور است؟ گفتند خیلی ولخرج است. گفتم این یک مورد. شما چگونه پولتان را به اومی دهید، اصلاً به او پول تو جیبی می دهید، نمی دهید؟ گفتند بله، ماهانه مثلاً n تومان می دهیم. حاج آقا نمی دانید این را هم که می دهیم 2-3 روزه می رود خرج می کند. گفتم می آید به شما می گوید پول می خواهم شما به او می دهید؟ می گویند نه، می گوییم می خواستیت خرج نکنی. گفتم گره همین جا است. بچه ای که ولخرج است، پول ماهانه اش را هم چند روزه خرج می کند، این دزد می شود. شما هم که به او پول نمی دهید. گفتم مدیریت کردن این یعنی شما به جای این که پول ماهانه بدهید بیایید روزانه به او بدهید. امروز به او بدهید بگویید این پول امروز است. هر موقع خرج کرد دوباره بداند فردا هم هست. این صبری که منتج به نتیجه می شود یعنی همین. یعنی شما در هیجان بچه تان را حرفه ای می کنید در دزدی کردن و خلاف کردن و این ها. خیلی موارد این گونه است. یک موقع دیگر یک جوان معتادی پیش من آمده بود. گفت من اعتیادم به خاطر پدرم است. ایشان شاید 30 سالش بود. می گفت یک موقعی به پدرم گفتم سگا می خواهم. بعد از آتاری نسل جدید بازی های کامپیوتری سگا بود. می گفت تا این را گفتم انگار که پدرم را آتش زدم. گفت سگا می خواهی؟ تو می خواهیم خراب بشوی؟ می گفت باورتان نمی شود، پدرم مرا برد سر حوض که سر من را ببرد. مادرم واسطه شد. می گفت تو می خواهی خودت را نابود کنی. می گفت این رفتارهای پدرم باعث شد ما دو برادر هر جفتمان معتاد شدیم. این ها یعنی هیجانات، یعنی نمی شود مشکل را حل کرد.
عذر قهری است. ناخود آگاه برخی آسیب ها وارد می شود. می خواهم بگویم که باید این ها را مدیریت بکنیم. حالا زن و شوهر هم یک موقعی همین طور باشند، هیجاناتشان بالا است مثلاً می بینید خانم پنهان کار می شود، آقا پنهان کار می شود. لذا ما هیجان را مدیریت بکنیم، کنترل بکنیم. حالا من چند راهکار مدیریت هیجان را هم عرض کنم. من به نظرم اولین نکته همین ایدئولوژی است. یعنی چه؟ یعنی ما باور داشته باشیم که با هیجان نمی توانیم مشکل را حل کنیم. خود باور داشتن این موضوع انسان را از هیجانات دور می کند. شما گاهی فکر می کنید با داد و بیداد می توانید مشکل را حل کنید ولی این قاعده و این ایدئولوژی را داشته باشیم که با هیجانات هیچ مشکلی حل نمی شود بلکه مشکلات را دامن دارتر می کنیم، وسیع تر می کنیم. این یک مورد بود. نکته دوم برای کنترل هیجان همین است که آدم درباره موضوعات صحبت کند. یک موقع انسان هایی که خیلی مطالب را درون خودشان می ریزند و انباشت می کنند، نقطه جوش این ها سریع اتفاق می افتد. ولی من می گویم نه. مثلاً همین بچه اگر این جوری می شد مثل آن عالم بزرگوار، آقا خانمش را صدا می زد بیا بنشینیم ببینیم این بچه چرا این جوری شده است، چرا این کار را کرده است. یعنی خود صحبت کردن می توانید زمینه ای برای کنترل هیجان باشد. لذا خانواده هایی که ارتباط کلامی کم است هیجانات بالا است.
فلذا سرریز ندارد، راه در رو ندارد. لذا به حد انفجار که می رسد خودشان را نشان می دهند. چرا ما در آموزه های دینی هم داریم. مثلاً زن و شوهر مشکلی با هم دارند اصلاً قبل از این که شب فرا برسد این ها مشکلشان را حل کنند، صحبت کنند، عذرشان را به همدیگر بگویند، عذرخواهی شان را به هم مطرح بکنند.
و بپذیرند مهم تر از همه ی این ها. حتی ببینید اسلام چقدر برای این درجه اهمیت قائل است که می گوید اگر عذر تو را نپذیرفت در درگاه الهی تو دیگر بخشیده شده ای. یعنی این را بدان. چون گاهی اوقات طرف به خاطر لجاجت زیر بار نمی رود. پس این نکته دوم یعنی گفتگو کردن بود. نکته سوم همین وضو گرفتن است. وضو گرفتن خیلی اثرات عمیق و زیبایی در انسان دارد و به انسان آرامش می دهد. یعنی همین که انسان برای رضای خدا یک عملی را انجام بدهد، مثل وضو یک کار خیری انجام بدهد. یعنی حتی سکوت او برای خدا باشد، این آرامش دارد. یعنی وقتی کاری را برای خدا انجام بدهد این اتفاق می افتد. من به نظرم سنت وضو گرفتن را باید بیشتر در جامعه مان ترویج بکنیم. در روایات هم داریم، یعنی وضو فقط برای مسئله ای مثل نماز نیست. لذا شما خیلی جاها می بینید در روایات ما وارد شده است، برای فلان کار مستحبی، برای دعا خواندن، برای ورود به برخی از اماکن. وضو گرفتن حتی رزق و روزی را زیاد می کند. در روایت داریم «دُمّ عَلی الطَهارَه» یک انسان دائم الطهارت باشد، دائم الوضو باشد، خدا روزی این را زیاد می کند. می دانید چرا؟ چون این ها آثار روحی و روانی دارد. فکر را باز می کند، ارتباط را بهتر می کند.
مثلاً در مسئله ازدواج این موضوعی که داریم شما ازدواج کنید خدا باب رزق و روزی را به سوی تو گسترده می کند، یعنی این که فکر اقتصادی تو را به کار می اندازد. یعنی چه؟ یعنی یک موقعی است که من خودم است و خودم، می گویم حالا خانه ندارم شب را در ماشین هم می توانم بخوابم. یک موقعی گزارشی هم یکی از خبرگزاری ها در رسانه ملی پخش می کرد، افرادی که در ماشین می خوابند. چرا؟ می گوید خانه ندارم، در ماشین می خوابم. ولی یک موقعی هست من می بینم همسری دارم، بچه دارم، ذهن من پویا می شود، فعالیت من بیشتر می شود، به فکر می افتم. لذا خود این منجر به این می شود که آن هوش اقتصادی من، فکر افتصادی من، به بلوغ برسد. لذا برای همین هم است که گاهی اوقات محضر اهل بیت می رفتند می گفتند فقیر هستیم، چه کار کنیم. حضرت می پرسیدند زن داری یا نه. می گفت نه یارسول الله، حضرت می فرمودند برو ازدواج کن. بار دوم تکرار کرد، گفت یارسول الله می گویم من فقیر هستم، یعنی یک نان خور جدید بیاورم؟ حضرت فرمودند برو ازدواج کن. بار سوم پرسید. حضرت فرمودند می گویم برو ازدواج کن. رفت و بعد مدتی نزد حضرت آمد، گفت چه نسخه راهگشایی را برای من گفتید. نمی خواهم بگویم کار راحتی است ولی بالاخره یک کار علمی هم یک کار سختی است. بالاخره شما ببینید آیا کارخانه دارها هم سختی نمی کشند، آن ها هم که پول دارند سختی می کشند. همه دارند به نوعی و به شکلی سختی هایی را تحمل می کنند. ازدواج هم ممکن است همین جور باشد. حالا من می خواهم بگویم این فرهنگ وضو گرفتن واقعاً باید ایجاد بشود، ترغیب بکنیم. این ها خیلی به آرامش روحی و روانی کمک می کند و بدانیم وقتی بهداشت روحی و روانی ایجاد شد در نقطه مقابل شما عقلانیت، تفکر، در جامعه افزایش پیدا می کند. یک جامعه ای که هیجانی باشد نمی شود در آن خوب فکر کرد. یعنی شما پشت چراغ قرمز نمی دانم دقت کردید یا نه، نفر اول که بوق می زند به ترتیب همه شروع به بوق زدن می کنند. یعنی انگار این هیجان که شکل می گیرد همه جا را منفجر می کند. یعنی این اتفاق می افتد. بعد آیا اتفاق خوبی قرار است بیفتد؟ مثلاً بوق بزنیم چراغ زودتر سبز می شود؟ مثلاً آن ماشین هایی که جلوتر ایستادند زودتر حرکت می کنند؟ ترافیک گیر کرده است، نمی تواند. وقتی می شیند فکر می کند می گوید این بوق را مثل این که بیخود زدیم. فلذا ما می خواهیم بگوییم از این بوق ها گاهی اوقات زیاد در جامعه به شکل های مختلف زده می شود که ما باید با آن آرامش خودمان جلوی این را بگیریم که بتوانیم آن عقلانیت را حاکم کنیم. نکته چهارمی که به آرامش خیلی کمک می کند بحث مهربانی کردن به دیگران است. نه حین مشکل، یعنی آدم هایی که با دیگران به صورت کلی رفتارهای خوبی دارند این ها آدم های آرام تری هستند. یعنی یک حس مسئولیت پذیری نسبت به جامعه، یک دل مشغولی و دل نگرانی نسبت به جامعه دارند، معمولاً می بینیم آرامش بیشتری دارند، دغدغه های بیشتری نسبت به مردم دارند. من برخی آدم خیر را که نگاه می کنم خودشان می گویند. می گویند ما وقتی وارد این عرصه می شویم آرامش بیشتری خدا به من می دهد. یا حتی برخی از افرادی که مصیبتی می بینند، سختی را متحمل می شوند، اصلاً به این ها توصیه می شود که شما وارد کارهای خیر و خداپسندانه بیشتر ورود پیدا کنید. این به انسان حس آرامش دست می دهد. یک قاعده ای وجود دارد، ما وقتی به دیگران کمک می کنیم آرامش بیشتری داریم، ولی به شرطی که نیت همان کمک کردن باشد. مثلاً ممکن است یک موقع یک فردی به طرف مقابلش یک کمکی می کند ولی نیت او کمک نیست، چون می داند مثلاً این یک ابزاری برای درآمدش است. این آرامش نمی گیرد، ممکن است بعداً سخت تر هم بشود. یک نکته دیگر بحث خود نماز است. « وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ ». یعنی این ها می تواند به ما کمک بکند. گاهی اوقات آدم استعانت بجوید. صبر را مفسرین روزه می گویند، صلاة هم که همان نماز است. یعنی این نماز خواندن خیلی می تواند به انسان در زندگی کمک کند. آن ماجرای مالک اشتر هم داریم. در کتاب های مدرسه هم از قدیم برای این همانندسازی ما می گفتند که از این شخصیت ها یاد بگیرید در حالت خشم باید چه کرد. پس اصل نماز هم می تواند فصل پنجمی باشد که آرامش می دهد. ششمین چیزی که می تواند آرامش بدهد این است که انسان توقعاتش را هم متعادل بکند. پر توقع نباشیم، کم توقع هم نباشیم. من حالا این را می گویم ولی ان شاءالله بتوانم پردازش کنم و بینندگان عزیزمان هم این را خوب برداشت بکنند. مثلاً من گاهی اوقات می گویم زن نباید خیلی کم توقع باشد، کم توقعی جلوی رشد مرد را می گیرد. به قول آن بزرگواری که به شوخی می گفت. می گفت آقای تراشیون، این خانم ها اگر نبودند ما مردها هنوز غارنشین بودیم. یعنی رشد می دهند. یعنی درخواست هایشان پویایی ایجاد می کند. ولی این درخواست متعادل باشد. یعنی یک زنی که بی توقع است ممکن است شوهرش تلاشی هم نکند. حالا این چادر را دارد سر می کند، بور هم شده است، چیزی نمی گوید. رها کن، نمی خواهد من هم به فکر باشم. ولی یک موقعی نه، من به جا بدانم درخواست چادری دارد، لباسی دارد.
قناعت را باید اصلاً خوب تعریف بکنیم. یعنی ما گاهی اوقات مفهوم قناعت را ریاضت تعریف می کنیم. در حالی که نه، قناعت یعنی این که انسان خوب استفاده کند. گاهی اوقات حتی شانیت خود را هم لحاظ بکند. یعنی ما به این هم خیلی دقت بکنیم. ولی شأنیتی که به جامعه آزار نرساند. یعنی یک موقعی من می گویم پول حلال زیاد دارم ماشین مدل بالای فلان هم سوار بشوم. شأن من مثلاً این است. ما می گوییم این اشتباه است، شما ممکن است با سوار شدن به این ماشین دل صد نفر دیگر را بسوزانی. این جا مراعات حال دیگران را هم شما داشته باش، توجه به حال دیگران هم داشته باش. ولی شأن خودت را هم حفظ کن، خیلی خودت را در دست و پا ننداز، افراد فکر کنند ندار هستی و بخواهند یک پولی هم یواشکی کف دست تو بگذارند. حالا عرضم این است که این توجه را داشتن به این موضوع هم خوب است. آدم توقع زیاد داشته باشد معمولاً ناآرام است. کم توقع هم باشیم این هم ناآرام می کند. انسان به اندازه نیازش درخواست کند. خداوند این جوری باب روزی را هم باز می کند ان شاءالله. نکته هفتم و آخر را عرض کنم. گاهی اوقات پیاده روی کردن، ورزش کردن، این ها هم خیلی خوب است. این که ما در فرهنگ دینی مان داریم که عقل سالم در بدن سالم است یعنی همین، یعنی آدم برای این ها هم باید برنامه ریزی داشته باشد ولو به حداقل باشد. من گاهی اوقات به خانم ها می گویم، می گویم شما بیرون می روید کفش راحت بپوشید. این کفش های پاشنه بلند چیست که می پوشید. بالاخره می گویند پا قلب دوم است، به خودت زجر می دهی، اذیت می کنی که مثلاً یکی ببیند بگوید که پاشنه اش چقدر بلند است. نه. سلامت جسمانی ات مهم تر باشد، یعنی به این دقت کن. گاهی اوقات این قدر آرایش می کنی برای چه؟ سلامت جسمانی ات را توجه داشته باش. یعنی نشود بعد از مدتی ده نوع بیماری بگیری به خاطر این که دیگران ببینند بگویند تو یک مقدار قشنگ تر هستی. لذا باید به این توجه کنیم که خود سلامت جسمی و توجه به جسم هم می تواند برای انسان آرامش ایجاد بکند. این هفت نکته در این زمینه که بالاخره ما آرامش می تواند زمینه ساز صبر باشد، صبر می تواند زمینه ساز آرامش باشد. هر جفتش می تواند زمینه ساز یک کار عقلانی و فکری خوب برای حل مسئله باشد که ان شاءالله در روند زندگی مان به آن توجه داشته باشیم.
در آیه 32 سوره حج یک نکته خیلی دقیق و ظریفی که ما امروز مبتلا به هم هستیم اشاره می کنم. گاهی وقت ها می گویند که دلت پاک باشد، حالا هر کاری هم می خواهی بکن. همین که دل پاک است کافی است. این آیه شریفه این را نمی گوید. یکی از نشانه های تقوای قلب این است که انسان به شعائر دینی هم عمل بکند، یعنی ظاهر خوبی هم داشته باشد و توجه به آن مباحث دینی داشته باشد. مثلاً چرا نماز جماعت نمی روی؟ در خانه حال بهتری دارم. می گوید نه، انجام بده. فلان حرکت را چرا انجام نمی دهی، کار خیر را، می گوید نه ما دلمان پاک است، خدا ان شاءالله از ما قبول می کند. این کافی نیست. پس باید نمای بیرونی انسان هم برگرفته از آن تقوای قلبی اش باید و این را مخاطبین هم متوجه بشوند.


قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:56

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی