display result search
منو
هنر بهتر زیستن، جلسه سی و هشتم

هنر بهتر زیستن، جلسه سی و هشتم

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 103 دریافت شده
سخنرانی حجت الاسلام سید علیرضا تراشیون با موضوع «هنر بهتر زیستن»، جلسه سی و هشتم،(برنامه سمت خدا) سال 1400

اگر بخواهیم داخل خانه را مدیریت کنیم ده ویژگی را باید در خودمان شکل دهیم و پژوهش ها هم نشان می دهد این ده ویژگی اگر در خانواده شکل بگیرد و وجود داشته باشد خیلی کمک می کند به ارتقا و روند رو به رشد خانواده. این ده مورد مثل یک موتور پیشران است، کمک می کند خانواده را روشن کند که خودش حرکت کند. یعنی نیاز به بکسل کردن و کشیدن وجود نداشته باشد.
حالا یک مقداری ریزتر به موضوعات بپردازیم. امروز می خواهیم یک سری نکاتی را بگوییم که مشترک بین زن و مرد است. یعنی ما باید به این نکات هم در زندگی مان نسبت به یکدیگر توجه داشته باشیم، دقت کنیم. قبل از ماه محرم اگر در خاطر بینندگان باشد برخی از وظایف اختصاصی زن و مرد را بیان کردیم. این جا وظایف مشترک است که باید هر جفتمان در زندگی مشترکمان به آن توجه داشته باشیم. اولین نکته ای که خیلی مهم است و به نظرم منشأ خیلی از مشکلات در خانواده است یا منشأ بسیاری از رشدهای درون خانواده توجه به همین نکته است. و آن این است که تفاوت های فردی همدیگر را باور داشته باشیم. یعنی بدانیم خانم ها خانم هستند و آقایان هم آقا هستند. یعنی ما هر کدام در یک جایگاه جنسیتی قرار داریم. قرار هم نیست لزوماً مثل هم باشیم. یعنی قرار است خودمان باشیم. یک جایی فقط مهارت داشته باشیم متناسب با نیاز طرف مقابل با یک رفتاری و کلامی طرف مقابلمان را اغنا کنیم.
لذا بحث در این است که ما بدانیم. و واقعاً هم همین است. این در مرحله اول، دوم بله، یک سری مهارت ها را یاد بگیریم. حالا من یک نمونه مثالی برای بینندگان خوبمان بگویم. یادم است آن برنامه رادیویی که ما داشتیم یک موقع یک خانمی تماسی داشت با برنامه و گفت من 20 سال است با همسرم دارم زندگی می کنم، خیلی هم مرد خوبی است. ولی در این 20 سالی که گذشته است تا به حال برای من یک شاخه گل نخریده است. من اول باید برای این خانم یک تبیینی داشته باشم، اول بگویم طرف مقابلت مرد است، حالا درست است باید مهارت داشته باشد ولی اول این را باور کن. چون فکر می کند وقتی شوهرش برایش گل نخرد یعنی دوستش ندارد. من اول با یک سوالی او را مواجه کردم. گفتم در این 20 سالی که شما با همسرتان زندگی کردید تا حالا شده یک آچار فرانسه برای همسرتان بخرید؟ گفت نه. گفتم ببینید نگاه مرد به گل مثل نگاه زن به آچار فرانسه است. یعنی اگر شما آچار فرانسه نخرید دلیل بر این نیست که شما شوهرتان را دوست ندارید، شاید این مهارت را بلد نیستید که بله منِ زن برای این که برای شوهرم گل بخرم چه خوب است که آن چیزی که نیاز دارد بخرم. واقعاً ما این ها را می بینیم. حالا ما در ایام شادی اهل بیت هستیم. گاهی اوقات در مشاوره هایمان صحنه های زیبایی رقم می خورد که واقعاً نیاز هم است که خانواده ها آشنا باشند. مثلاً یک موقعی یک خانمی مشاوره آمده بود، با همسرش هم آمده بود. تازه هم ازدواج کرده بودند. خانم می گفت آقای تراشیون من روز مرد برای همسرم یک دسته گل خریدم، تا به او دادم همسرم گرفته یک نگاهی کرده و می گوید حالا من این را چه کار کنم. مثلاً دو تا کمپوت می خریدی حداقل می شد خورد.
جنس مرد این است ولی این مرد مهارت بلد نیست. این دلیل نمی شود که زنش را دوست ندارد یا برای هدیه او اهمیت قائل نیست. این هنوز آن مهارت را یاد نگرفته است که چگونه تشکر کند. حالا جالب تر این بود که همین خانم می گفت همین یک ماه قبل روز زن بود. می گفت حاج آقا فکر می کنید ایشان برای من چه خریده است. گفتم چه عرض کنم. گفت آمده خانه با یک هندوانه، می گوید تقدیم با عشق. تنها کاری که کرده بود روی آن عکس یک قلب کشیده بود. بعد به همسرش گفتم واقعاً هندوانه خریدی؟ همسرش گفت بله. گفتم چرا؟ گفت اتفاقاً رفتم گل بخرم گفتم این چه کاری است، دو روز بعد در سطل آشغال است. دیدم هندوانه نوبرانه آمده است گفتم یکی می خرم دور هم می خوریم. گفت حاج آقا کار بدی کردم؟ گفتم این از نگاه منِ مرد نه، ولی از نگاه زن چرا. یعنی اگر او هم هندوانه خرید دلیل این نیست که بخواهد به زنش توهین کند، این مهارت را بلد نیست. حالا ببینید چه اتفاقی می افتد. از فردا این خانم جرأت ندارد به کسی بگوید شوهرم برای روز زن هندوانه برای من خریده است. ولی همین آقا فردا به اداره می رود، رفقایش به او می گویند که برای روز زن برای خانم چه خریدی؟ می گوید هندوانه. رفقایش می گوید چرا به فکر ما نرسید. یعنی او را تایید می کنند، کار خوبی می بینند. چرا؟ چون مرد هستند. لذا شما ببینید وقتی دو مرد در یک محیط کاری کار می کنند از صبح تا شب با هم هستند، هیچ اختلافی هم ندارند و کارشان را انجام می دهند. اتفاقاً بگوییم این ها یک اختلافی هم پیدا کنند سطحی است، زود هم حل می کنند. ولی ما آمار داریم جمعه ها دعوای زن و شوهرها بیشتر است. یعنی چون بیشتر کنار هم هستند و این مهارت را بلد نیست.
یک سری مشکلاتی که در این کنار هم بودن شکل گرفت. چون مهارت نیست. این ها همدیگر را دوست دارند، به هم علاقه دارند، ولی یک موقعی نمی دانیم چگونه باید رفتار کنیم. لذا چرا من می گویم اولین نکته ای که جفتمان باور داشته باشیم چیست؟ این است که ما با هم تفاوت داریم. اگر یک موقعی مردِ من یا زنِ من یک اشکالی، یک خطایی را در رفتارش آن گونه که من می پسندم می بینم عمل نمی کند این را پای این نگذارم که او از من بدش می آید. اولین مرحله روی این بگذارم که ما با هم متفاوت هستیم. شاید او مهارت را بلد نیست که دارد با من مردانه برخورد می کند یا دارد زنانه برخورد می کند. از این نمونه ها ما خیلی در مشکلات خانواده ها می بینیم. این تفاوت ها گاهی منجر به بروز یک مشکلی می شود به نام سوء تفاهم که امروز در خانواده ها می بینیم زیاد است. یعنی چه؟ برداشتِ برداشت بدی ممکن است از حرف طرف مقابل داشته باشد در حالی که نیت او خیر است و نیت بدی ندارد.
یعنی مردی که هندوانه خریده و به خانه آورده است این نیت اش بد نبوده، اتفاقاً فکر می کرده می تواند خانمش را خوشحال کند.
برای من هندوانه خریدی؟! ببین مردهای مردم برای زن هایشان چه می خرند. این می شود منشأ یک درگیری، یک اختلاف در محیط خانه. پس اول باید این باور به تفاوت را داشته باشیم. از خیلی از سوء تفاهم هایی که در زندگی به وجود می آید پیشگیری می کند. فقط من این جا یک خواهشی دارم. هر جا ما دیدیم که دارد یک سوء تفاهمی شکل می گیرد باب گفتگو را با هم باز کنیم، در مورد آن موضوع صحبت کنیم. مثلاً این خانم است قبل از این که به مشاور بیاید بگوید چرا برای من هندوانه خریدی به همسرش بگوید چرا برای من هندوانه خریدی. مثلاً ممکن است آن مرد بگوید اتفاقاً رفتم برایت گل بخرم گفتم چه کاری است گل در سطل آشغال می رود، پول نفله کردن است، یک هندوانه خریدم که بخوریم. این حرفش را بشنوم. یعنی این نبوده که او از من بدش بیاید. مثلاً بگوید می خواستم به تو توهین کنم، می خواستم حالت را بگیرم، برای این است که برایت هندوانه خریدم. یعنی وقتی صحبت می کنیم حداقل می فهمیم که نیت طرف مقابل چه بود. ما باید از این جلوگیری کنیم. من باز محضر بینندگان خوبمان این را بگویم. خیلی از سوء تفاهم ها به خاطر این است که درباره ی موضوعاتی که بین ما پیش نمی آید در موردش صحبت نمی کنیم. یعنی یک رفتاری را انجام می دهد من با ذهنم شروع می کنیم یک تحلیلی روی رفتار او انجام دادن در حالی که ممکن است نیت او اصلاً این نبوده است. ما همیشه می گوییم خدا پدر مادر آن هایی را بیامرزد که وقتی یک سوء تفاهمی پیش می آید می آیند در موردش صحبت می کنند. یادتان است شاید چند ماه پیش بود در مورد آن شیخی که روی منبر رفت و صحبت کرده بود، آمد از در مسجد بیرون برود یک آقایی جلویش را گرفت. گفت شیخ این که روی منبر گفتی گوساله را غسل بدهند، کفن کنند و نماز بخوانند ماجرای این چیست، این بدعت ها چیست که می گذارید. او هم یک لبخندی زد و گفت من کی گفتم گوساله، من داشتم ماجرای بچه ی دوساله را تعریف می کردم. دوساله را این فرد گوساله شنیده بود. من گفتم خدا پدر مادر این را بیامرزد که رفت جلوی این شیخ را گرفت و به او گفت چرا گفتی. ولی اگر نمی پرسید و درباره ی این موضوع گفتگو نمی کرد، از فردا جار می زد که آقا سر منبر رفت، بدعتی در دین گذاشت و گفت گوساله را غسل دهید، کفن کنید. همین می شود. ما می گوییم درباره ی آن صحبت کنیم. من یک موقعی برای خودم هم پیش آمده بود. در صحن جامع رضوی در مشهد می رفتم یک آقایی آمد جلوی من را گرفت. گفت حاج آقا این که در رادیو گفته بودید بچه ها را وقتی شلوغ می کنند بندازیم در اتاق و در را به رویشان ببندیم و چراغ را خاموش کنیم ما این کار را کردیم بچه مان لکنت گرفت. چرا این ها را می گویید. من گفتم الحمدلله همه آرشیوها هست، می توانید مراجعه کنید من هم می دانم چه گفتم. من گفتم مبادا بچه را در اتاق بیندازیم و در را قفل کنیم. این «مبادا» را یک موقع نمی شنویم. وقتی می پرسیم حداقل برای ما روشن می شود. در زندگی های مشترک متاسفانه این اتفاق زیاد می افتد. یعنی دوساله ها، گوساله شنیده می شوند، مباداها شنیده نمی شود، هندوانه ها را توهین به خودمان می دانیم. در حالی که اگر بنشینیم گفتگو کنیم بهتر است. گفتگو هم نباید تهاجمی باشد.
قطعاً همین طور است. تبیینی باشد. گاهی اوقات بپرسم و حرف طرف مقابلم را هم درک کنم. ما یکی از مشکلاتی که باز در گفتگو داریم دقیقاً همین است که حرف طرف مقابل را باور نمی کنیم. یعنی همه می خواهیم حرف خودمان را به کرسی بنشانیم. مثال بزنم. مثلاً آقا دیر به خانه می آید. خانم می گوید آقا چرا دیر آمدی؟ می گوید کارم طول کشید. فردا دیر می آید. می گوید چرا؟ می گوید کارم طول کشید. می گوید نه، تو دیگر من را دوست نداری. می گوید والا بالله ببین در این دوره زمانه بخواهی چرخ اقتصاد را در زندگی بچرخانی باید کلی بدو بدو بکنی، کارم طول کشیده است. آخر آن قدر آقا را کلافه می کند که آقا می گوید همین است که تو می گویی. می گوید دیدی گفتم که حرف من درست است. نمی داند که این فشاری که آوردی حوصله اش را سر بردی. بعد به نفع خودش برمی گرداند. حتی من یک گام جلوتر بگویم. در خیلی از گفتگوها ما باید به حرف طرف مقابل اعتماد کنیم. این خودش خوب است. مثلاً می گویم. یک موقعی من متاسفانه می بینم یک چتی با یک نامحرمی داشته است. دیده می شود، من هم می بینم، ناراحت هم می شوم. می آیم به او هم می گویم که این چه وضعش است، چه خبر است. آقا می گوید بله، واقعاً من اشتباه کردم، خانم زندگی ام و تو را هم خیلی دوست دارم. این را بپذیریم. نه این که این را تبدیل به یک بحران کنیم. این اصلاً باید فرصتی باشد. واقعاً هم ما خیلی مواقع دیدیم، ولی آن قدر پافشاری می کند که نه دیگر من را دوست نداری، تو دیگر هرز شدی، دنبال ناموس مردم می روی. اصلاً طرف را به لج می اندازیم.
هم پرده دریده می شود یعنی این موضوعات باعث می شود روی ما به روی همدیگر باز شود، در عین حالی که طرف مقابل لجبازی هم می کند. من خیلی مواقع دیدم. طرف می گوید من همینم که هستم، می خواهی بخواه، نمی خواهی نخواه. اصلاً می خواهم این کاره باشم. یعنی شروع به لجبازی کردن می کند و دلیلش آن پافشاری غلط است. یک موقعی نه، او خودش می گوید غلط کردم، اشتباه کردم، دیگر این کار را نمی کنم، زندگی ام را دوست داریم تو را هم دوست دارم. ما باید خوشحال بشویم. شاید اشتباهش هم دیگر تکرار نشود. باید به او بگوییم من دیگر طاقت تکرار این اشتباه را ندارم. اشکالی ندارد بگوییم، ولی یک کاری نکنیم زندگی بریده بشود، بین ما فاصله ایجاد شود. خیلی من این را دیدم. گاهی اوقات بعضی دعواها در زندگی ها منجر به استحکام خانواده می شود. چرا؟ چون یک موضوعی بین این ها سر می گیرد بین یک موضوع اختلافی، این ها شروع به صحبت کردن درباره ی آن می کنند. اگر حق پذیر باشند، اگر به هم اعتماد داشته باشند می بینند چقدر حرف ها از درون این درمی آید که خوشایند است، اعترافاتی می کند که این ها اعترافات زیبایی است. من زندگی ام را دوست دارم، بچه ام را دوست دارم، اگر اشتباهی هم کردم تو باید به بزرگواری خودت ببخشی، روی انتقام نداشته باشی. این ها منجر به استحکام خانواده می شود. پس تفاوت های فردی را توجه کنیم، اگر توجه نکنیم حتماً زمینه ی سوء تفاهم را ایجاد می کند، سوء تفاهم هم واقعاً منجر به مشکلات عمیق در زندگی می شود. ما چون در روند مشاوره ها خیلی مواقع به دنبال ریشه مشکل می رویم. مثلاً ممکن است زندگی بحرانی شده است ولی وقتی می نشینیم با فرد صحبت می کنیم دنبال این هستیم که ببینیم پیشینه ی مشکل کجا است. خیلی مواقع برمی گردیم به یک سری پیشینه های خیلی جزئی. این هم که می گوییم از کاه کوه ساخته می شود همین است. در خیلی از زندگی ها متاسفانه کاه ها کوه می شود. من همیشه می گویم کاه را یک نسیم می تواند جابجا کند، کوه را یک بولدوزر هم نمی تواند. یعنی می کشاند به جایی که دیگر واقعاً کار را سخت می کند. در موردش صحبت کنیم. این را هم بگویم. طرف مقابل هم گاردش را می بندد، اجازه نمی دهد من صحبت کنم. واقعاً هم همین است. ما باز هم این را در مشاوره ها داریم. مثلاً خانم می گوید من به آقا می گویم با هم صحبت کنیم می گوید من حوصله شنیدن ندارم. این بد است. یعنی همین گارد بستن است و فرصت را برای احیای زندگی می گیریم. نه، ما باید در هر فرصتی اجازه گفتگو و صحبت را به همسرمان، حتی به بچه هایمان بدهیم. اصلاً ما خیلی مواقع می گوییم باید فرصتی را ایجاد کنیم که اگر او حرفی هم ندارد حرفی را بزند. اگر ما قبلاً می گفتیم خلوت های گفتگو باید زن و شوهر داشته باشند که هر چه دل تنگت می خواهد بگو، ما باید زمینه ی این را در زندگی مشترک حتماً فراهم کنیم. پس این نکته اول شد، به تفاوت های فردی ما توجه داشته باشیم. نکته دوم این است که سعی کنیم در زندگی روحیه ی سلطه گری نداشته باشیم. این خیلی آسیب است.
گاهی اوقات زن یا مرد می خواهند نسبت به طرف مقابلشان یک تحکمی، زورگویی، به نوعی حرفشان را به کرسی بنشانند. این نوع رفتارها را از خودشان بروز می دهند.
یعنی قدرت نمایی ناخوشایند. برخی قدرت نمایی ها را طرف مقابل دوست دارد. مثلاً مرد قدرت زندگی باشد، حمایتگری بکند از خانمش، بچه هایش، در همه ی عرصه ها. زن این را دوست دارد. یا بالعکس، مرد این را دوست دارد که زنش یک جایی قدرت عاطفی خوبی داشته باشد، قدرت حل مسئله ی خوبی داشته باشد. آدم دوست دارد. گاهی اوقات آزار دهنده است، یعنی قدرت منفی است. همین تعبیری که امروزه به کار می برند؛ مرد سالاری، یا زن سالاری. ما می گوییم هیچ کدام این ها خوب نیست. حتی من شاید این جمله را بگویم بینندگان یک واکنشی داشته باشند ولی خوب است، به هر حال واکنش هم برای داشتن است دیگر. یکی از آن نکات این است که حتی شایسته سالاری هم در زندگی مشترک خوب نیست. مثلاً یک خانمی بگوید من چون توانایی مردانه دارم پس آقا تو زن شو، من مرد این خانه بشوم.
مرد هم این را می گوید. خانم نمی توانیم خوب آشپزی کنی، من که می توانم. تو برو کنار من می آیم کارهای خانه را من انجام می دهم. در هر دو صورت کمک کردن خوب است ولی این که ما بیاییم بگوییم جایگاه سالاری باید اصل باشد، یعنی مرد مرد باشد، زن زن باشد. همان نکته ای که قبلاً گفتیم. یعنی حتی اگر می بینید در این جایگاه ها ضعیف هستند ما باید آن را قدرتمند کنیم نه که آن را پس بزنیم و خودمان برویم جای او بنشینیم. و خیلی از مشکلات از همین جا نشات می گیرد. مثلاً آقا می رود خرید می کند، می رود گوشت می خرد به او یک گوشت بز پیر مرده ای را می دهند. به خانه که می آورد خانم یک نگاهی می کند می گوید این گوشت است که تو خریدی؟! بلد نیستی چه کسی می گوید تو به بازار بروی. نمی خواهد دیگر بروی، خودم می روم می خرم. گوشت را از فردا دیگر خانم می رود می خرد. یا نخود می خرد نخود پر آشغال است، خانم می گوید این خرید است تو کردی؟! دیگر نمی خواهد بخری. لوبیا، سبزی، میوه، همه چیز. آرام آرام می بیند آقا جلوی تلویزیون صبح تا شب سریال و فیلم می بیند، خانم هم چادر چارقد دور بازار خرید می کند. بعد هم که به خانه می آید عصبی است. این چه وضعی است، چرا جلوی تلویزیون هستی، پس چه کسی بچه ها را می خواهد تربیت کند. نتیجه این همین می شود. البته نمی خواهم بگویم خانم نباید به خرید برود، این یک فرض است.
ولی این جا اگر آمدم نه، ولو شده یک بار دست همسرم را بگیرم اگر وارد هستم به یک قصابی ببرم، مثلاً گوشت خوب را به او یاد بدم که مثلاً باید این ویژگی را داشته باشد، آقا از این به بعد این زحمت شما که این جوری گوشت بخری. من دوباره بروم در جایگاه خودم قرار بگیرم. در برخی از سازمان ها، ادارات، یا جاهای دیگر هم شاید دیده باشید. مثلاً برخی تعبیر آچار فرانسه به کار می برند. چرا؟ چون مثلاً مدیر هم هست ولی همه کاری می کند. چرا این جا مثلاً نیرو ضعیف است. به جای این که او را قدرتمند کند که در جایگاه خودش عمل کند همواره ناخنکی به آن کار می زند، می گوید نمی خواهد من از این به بعد این کار را می کنم. یکی دیگر یک ضعفی دارد می گوید برو کنار من این کار را می کنم. بعد این از جایگاه مدیریتی خودش جا می ماند، یعنی دیگر نمی تواند کارهایش را انجام دهد. در حالی که تو وظیفه ات این بود که او را در همان جایگاه خودش قدرتمند کنی، در آن جایگاه او را تقویت کنی، آگاهی بخشی کنی. در زندگی مشترک هم همین است. یک موقعی ما یک مراجعه ای داشتیم دقیقاً همین طور بود. یعنی دقیقاً جای زن و مرد کاملاً تغییر کرده بود. بعد خودشان به این نتیجه رسیده بودند که چقدر ما داریم در زندگی مان آسیب می بینیم. بچه ای داشتند، بچه چقدر آسیب دیده بود. گفتم چرا این کار را کردید؟ خانم گفت من فکر کردم بهتر می توانم این کارها را انجام دهم. گفتیم بر منکرش لعنت، می توانی بهتر انجام دهی خدا هم عمرت بدهد، ولی آیا آدم هر کاری را بهتر می تواند انجام دهد باید انجام دهد! یعنی من اگر مشق بچه را بهتر می توانم انجام دهم بگویم برو کنار من انجام دهم؟! یا نه، باید او را در همان جا تقویت کنم.
اصلاً برای حفظ نظام خانواده است ولی بعداً می بینیم تبعات این خودش آسیب می شود. یعنی مادری که می نشیند تکلیف بچه اش را می نویسد برای این که فردا معلم دعوایش نکند. این ظلم پنهانی در حق بچه کرده است.
وابسته به دیگران می شود و انتظار دارد دیگران کار او را انجام دهند. پس این را باید بدانیم. مرد سالاری ممنوع، زن سالاری ممنوع، جایگاه سالاری هم که گفتیم خوب است و شایسته سالاری هم گفتم سعی کنیم که خیلی به سمتش نرویم و هر که را بگذاریم سالار جای خودش باشد، تقویتش کند، قدرتمندش کنیم. لفظ سالار را چون مخاطب ذهنیت دارد به کار بردم، وگرنه لفظ غلطی هم است. هم زن، زن باشد و مرد، مرد باشد کافی است تا این که بگوییم جایگاه سالاری. پس این هم نکته دوم بود که سلطه گری در زندگی ممنوع. اصلاً انسان ها، سلطه گرها را نمی پذیرند. مثلاً ما در حوزه تربیت هم همین را داریم. بچه ها حس می کنند پدر مادرها می خواهند رویشان مسلط باشند. اولین اتفاقی که می افتد طغیان گری می کنند. یعنی روحیه انسان این نیست که بخواهد سلطه را بپذیرد. در طول تاریخ هم بشر این را نشان داده است. حالا این روحیه عام است که در انسان وجود دارد. و لذا ما باید در زندگی با یکدیگر تعامل کنیم، با فرزندمان هم حتی همین طور. یعنی من اگر همواره به بچه ام گفتم باید این کار را انجام دهی مطمئن باشم که یا انجام نمی دهد یا اگر هم انجام دهد به سختی است و باید همواره این بایدها را تکرار کنم. باید، باید، باید. ولی اگر نه، اگر تعامل کردم، به او یاد دادم این تکلیفی که باید بنویسی وظیفه تو است، این حسن ها را برای تو دارد. نه این که با زور و ضرب و تهدید و تنبیه این کار را بخواهم بکنم. بعد اگر یک وقتی گذاشتم این تبیین را داشتیم دیگر این کار جلو می رود، خودش انجام می دهد. پس سلطه گری هم ممنوع. ما در اسلام هم وقتی نگاه می کنیم واقعا ًمی بینیم همین جور است. وجود مبارک نبی مکرم اسلام پیامبر محبت و رحمت هستند. شما می بینید پیامبر به سمت زورگویی به مخاطبینش نرفت. ارتباط خوبی برقرار کرد، دل ها را به سمت خودش سوق داد و جذب کرد. و این یک هنر در ارتباط است، خصوصاً در مسائل تربیتی باید این را بدانیم که اصل اول در تربیت ما همیشه می گوییم که ما بتوانیم با مخاطبمان ارتباط عاطفی برقرار کنیم. اگر ارتباط سلطه گرانه باشد، زورگویانه باشد، تهدیدی باشد، تنبیهی باشد، ارتباط کات و قطع می شود و اصلاً نمی توانیم جلو ببریم. ولی نکته ی سوم؛ یکی دیگر از نکاتی که در خانواده باید وجود داشته باشد ثبات عاطفی در خانواده است. ببینید گاهی اوقات ما خیلی سریع تغییر می کنیم. امروز متنفر هستیم، فردا عاشقیم، پس فردا فارغیم. یعنی همواره در تم های مختلفی داریم حرکت می کنیم، رویه های مختلفی در زندگی مان پیش می گیریم. در حالی که نه، ما می گوییم زن و شوهر اتفاقاً باید ثبات عاطفی داشته باشند تا نتیجه اش باور عاطفی بشود. من وقتی به صورت مستمر به همسرم محبت می کنم، توجه عاطفی دارم، دارم این احساس را شکل می دهم که دوست دارم، به تو علاقه دارم و خود این خیلی می تواند در زندگی کار ساز باشد. ولی زندگی هایی که ثبات عاطفی ندارند؛ یک روز قهر می کنیم، یک روز تهدید می کنیم، یک روز تحریم می کنیم، یک روز با او بد صحبت می کنیم، یک روز اخم آلود هستیم. این نمی فهمد قضیه در زندگی چیست. ولی وقتی نه، ما می گوییم آن ارتباط عاطفی در هر حالی باید حفظ شود.
حتی اگر طرف مقابل ما اشتباه کرد من باید آن ارتباط عاطفی را داشته باشم. یک مثال بزنم حالا بچگانه اش را بگویم. مثلاً بچه ما یک موقع یک اذیتی می کند، یک خراب کاری در خانه می کند، یک خطایی را مرتکب می شود. شروع می کنند سرش داد و بیداد کردن، فریاد زدن، جیغ زدن، نامهربانی کردن. این نمی تواند کار را درست کند. یک موقع بچه ی من حس می کنم مامان با مامان دیروزی فرق ندارد، یعنی الان دلسوزانه دارد به من می گوید که مثلاً قربانت شوم این کار را نباید می کردی، این کار را کردی این اتفاق می افتد. این یعنی ثبات عاطفی را با بچه ام حفظ کردم، یعنی آن جایی که خطا کرده من ارتباط عاطفی ام خراب است. این در زندگی مشترک هنر است. بین زن و شوهر هم باید همین جور باشد. این که عرض می کنم این گفتگو خیلی می تواند کمک کند همین است. یعنی زن و شوهر حتی وقتی از هم ناراحت هستند، گله مند هستند، باید آن ارتباط عاطفی شان وجود داشته باشد. یعنی چه؟ خانم ببین من تو را دوست دارم، الان هم اگر دارم کار را می کنیم به خاطر این اشتباهی است که شده است. اول دوستی مان را اثبات می کنیم، بعد تذکرمان را بدهیم. این یک نوع ثبات عاطفی است. معمولاً می دانید در خانه هایی که ثبات عاطفی وجود دارد ما می گوییم که در خانواده آرامش بیشتر است، امنیت بیشتر است، احترام بیشتر است. و اگر بخواهیم از یک سبک زندگی اسلامی دنباله روی کنیم این ثبات عاطفی را باید در هر حال داشته باشیم. لذا مردی که یا زنی که ناراحت می شود سریع قهر می کند، سریع فریاد می زند، این ها واقعاً ثبات عاطفی ندارند.
آن جا ما می گوییم یک جایی سکوت کنیم، کار را خراب نکنیم. یعنی ببینید این که ما در روایات داریم گاهی اوقات حرف خوب اگر نقره باشد سکوت طلا است، این جا از آن طلاهاست. یعنی کار را خراب نکنیم. من یک جمله ای می گویم، 30 سال زندگی ام را عقب می اندازم. من قبل از این جا یک کلاس داشتم یک جمله ای را در این کلاس گفتم. خیلی هم با خودم کلنجار می روم که بگویم یا نگویم. آن جا کلاس برای مادران بود که گفتم. گفتم ببینید می خواهید یک مادر به درد نخور را به شما معرفی کنم که کیست. مادری که دستخوش هیجانات است. این مادر به درد تربیت نمی خورد. یعنی مادری که دائم در هیجانات است. یک مادر اگر روزی 3-4 بار سر بچه اش داد بزند در سال می شود هزاربار. خیلی بالاست. یعنی شاید عدد اولیه اش کوچک باشد ولی وقتی به هم پیوند می دهیم می بینیم زیاد می شود. آمار طلاق یک موقع مثلاً می گوییم 175 هزارتا سال 98 طلاق داشتیم؛ 99 یا 98. یعنی یک زن و شوهر درگیرش بودند، می شود 350 هزار نفر. 350 هزارتا یعنی چه؟ یعنی اکثر شهرهای ما زیر 350 هزارتا جمعیت است. یعنی گاهی اوقات اندازه یک شهر ما در سال طلاق داشتیم. یعنی وقتی آدم تجمیع می کند و مقایسه می کند می بیند زیاد می شود. من یک شهری اتفاقاً بودم، شهر نسبتاً هم بزرگی است. گفتم جمعیت شما چقدر است؟ گفتند 300-400 هزار نفر. گفتم سال گذشته به اندازه جمعیت شما در کشور ما طلاق اتفاق افتاده است. یعنی زن و شوهرهایی که درگیر بودند.
این ها نگران کننده می شود. آن جا هم همین است. یعنی یک موقع وقتی می گوییم بی ثباتی است در طول هفته می بینیم 7 روز است ما 8 جور بودیم. این دیگر ثباتی ندارد، نمی شود به این خانواده تکیه کرد. لذا ما باید بیاییم به سمت پرهیز از هیجانات. واقعاً زن و شوهری که هیجاناتشان بالا است این ها نمی توانند ثباتی را در خانواده ایجاد کنند. چون می دانید آدم هایی که هیجاناتشان بالا است سکان دار آن ها هیجاناتشان است نه عقلشان. من همیشه با دست یک معادله ای را ترسیم می کنم. می گویم هر چه هیجانات بالا می رود عقلانیت پایین می ِآید. هیجانات را شما پایین بکشید عقلانیت را بالا می برید. و فضای زندگی باید فضای عقلانی باشد. هیجانات هم گاهی اوقات باید به نفع عقلانیت باشد. یعنی من گاهی اوقات محبت را شاید بگوییم یک امر هیجانی است، ولی این باید به نفع عقلانیت باش.
با هیجانات باید فاتحه زندگی را خواند. یعنی این زندگی دیگر زندگی نیست اگر کنار همدیگر باشند. پس ببینید این نکته ای که عرض می کنم، این ثبات، این جا مهم است. باید تمرین کنیم. یک موقعی منِ مرد تمرین کنم هفت روز هفته ام نوع برخوردم، شکل رفتارم با خانواده ام، یک تم داشته باشد ولی آن واگرایی که هفته قبل گفتم هم داشته باشم. واگرایی یعنی این که در احساس و عواطف تنوع داشته باشم. خیلی جالب است مثلاً ما در همین ارتباط عاطفی با محیط خانه، حالا ان شاءالله اگر فرصت شود یک موقع در موردش با بینندگان خوبمان صحبت کنیم اسلام هم نگاهش واگرایانه است. یعنی آن تنوع رفتار عاطفی را اسلام توصیه می کند، با بچه ها چگونه برخورد کنید. حالا با هر کدام این ها هر روزی چگونه باید رفتار کرد. مثلاً یک مرد روز جمعه چگونه باید رفتار کند. یعنی همه ی این ها را داریم که در نظام فکری اسلام می بینیم چقدر دقیق و زیبا به این موضوعات پرداخته شده است. باید یک مقداری تبیین شود، بیان شود، ترویج شود ان شاءالله. یک نکته ی دیگری که خیلی مهم است که باز ما به آن توجه کنیم صبر و بردباری در زندگی است. من یک تعبیری را به کار ببر. حالا برای بینندگان شاید این جنس صبر را این گونه تعریف کنیم خوب است. ببینید ما یک صبری داریم از سر ترس است. مثلاً شوهرم یا زنم بداخلاق است، تند است. این نمی رود طلاق بگیرد. می گوییم چرا؟ می گوید از ترس آبرو، از ترس بچه هایم. این یک صبر و بردباری برای خدا است. حالا به نظر شما بینندگان محترم تفاوت این دو در چیست؟ من می خواهم این تفاوت را بگویم، در نتیجه اش است. صبری که از ترس این امورات باشد آدم در آن کم می آورد، یک جایی می گوید دیگر به این جایم رسید، دیگر نمی توانم، تمام. لذا ما الان در آمارهای طلاقمان گاهی اوقات سال های بالای زندگی مشترک هم پر طلاق می شود. مثلاً یکی از دوره هایی که پر طلاق است 15 تا 22 سال زندگی مشترک است. چرا؟ این همواره صبر کرده است ولی نه صبر خدایی، لذا کم آورده است.
بالاخره ظرف وجودی انسان تا یک جایی می تواند تحمل کند. ولی یک موقعی انسان صبرش برای خداست، صبر برای خدا ظرف انسان را گسترده می کند. شما حضرت زینب سلام الله علیها را ببینید. چون صبرشان خدایی بود. شما می بینید در کربلا حضرت ممکن است در شهادت یاران اباعبدالله و نزدیکانشان که حدود 17 نفر بودند خوب خیلی سخت است. این ها همه بستگان درجه یک حضرت بودند که به شهادت رسیدند ولی حضرت زاری کرد، اشک ریخت. ولی هر چه انسان جلو می رود انگار این ظرف وجودی گسترده تر شد. در مجلس یزید، آن جایی که آن نانجیب می خواهد به حضرت طعنه بزند که دیدی برادرت را کشتیم، دیدی شما را خارجی خواندند، دیدی به شما سنگ و توهینات در این مسیر کردند. می خواهد کاری کند حضرت کم بیاورد. ولی شما می بینید زیباترین جمله در سخت ترین معرکه از زبان حضرت زینب صادر می شود که «ما رَأیتُ إلَّا جَمیلاً». یعنی وقتی صبر برای خدا باشد ظرف وجودی گسترده می شود، هر چه جلوتر برود محدودتر نمی شود. ولی صبرهای دنیایی نه، هر چه آدم جلوتر می رود اول شاید وسیع تر باشد ولی هر چه جلوتر می رویم کم می آوریم. حالا صبر برای خدا یعنی چه؟ یعنی معامله با خدا بکنیم. اگر در صبر با خدا معامله کنیم در موضوع خانواده من بگویم خیلی پاداش دارد، خیلی ارج دارد. یعنی مثلاً می خواهم بگویم. در یک خانواده خدایی نکرده یک فرزند معلولی است. من سر این فرزند با خدا معامله کنم. بالاخره تربیتش، مراقبتش. نفسی که در این خانه می کشیم پاداش دارد. ولی اگر نه، حالا از حرف مردم صبر کنم، یک جایی کم بیاورم. بچه را اذیت می کنیم، داد و بیداد می کنم، ناراحتی می کنم. این جا کار را خراب می کند. لذا صبرها هم باید خدایی باشد. حالا این ها شاخصه هایی دارد، نکاتی دارد، ولی کلیت این است که با خدا معامله بکنیم. زن و شوهر، فرقی هم نمی کند. اصلاً صبر می دانید در آن یک سازندگی دارد، یک جریان سازی دارد. حضرت زینب جریان ساز شد. یعنی شما ببینید چقدر افراد پشیمان شدند، چقدر افراد برگشتند، چقدر افراد به خطای خودشان پی بردند. یعنی جریان صبر این است. صبری که برای خدا باشد اصلاً در آن اصلاح گری است.
مثال بگویم. الان آقای ما به خانه می آید. به او سلام می کنیم او هم تندی کرد، مثلاً گفت چه سلامی، چه علیکی. حالا من هم می توانیم بگویم که چه خبرت است، من هم یک داد بزنم. این مشکل را حل نمی کند. ولی این جا برای خدا صبر می کنم، از بداخلاقی مرد پاداشش را می برم، فکر هم می کنیم.


قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:53

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی