display result search
منو
هنر بهتر زیستن، جلسه هفتم

هنر بهتر زیستن، جلسه هفتم

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 316 دریافت شده
سخنرانی حجت الاسلام سید علیرضا تراشیون با موضوع «هنر بهتر زیستن»، جلسه هفتم، سال 1399

در زندگی مشترک اصل بر این است که ما خوب باشیم ولو طرف مقابل مان هم عیب هایی، بدی هایی، رفتارهای ناشایستی را داشته باشد. اتفاقاً این را ما به یک مشارکتی گذاشتیم که بینندگان عزیزمان هم روی آن تفکری بکنند، تأملی بکنند، نظراتشان را ارسال کنند که نظرات خیلی خوبی ارسال شد. برخی موافق بودند، برخی مخالف بودند، برخی نه حتی قائل به تفسیر بودند، ذیلش نکاتی را می گفتند که واقعاً برای خود بنده قابل استفاده بود. ولی اگر اجازه بفرمایید حالا یک جمع بندی ای بکنیم و برسانیم به همان هنر خوب زیستن در محیط خانه. ببینید ما اگر بخواهیم در زندگی مشترک یک موتور پیشرانی باشیم، زندگی را جلو ببریم، حتماً باید برای خودمان یک ایدئولوژی، یک تفکر، یک ایده ی ناب، صحیح و درستی را طراحی بکنیم. خیلی هم ما این را شنیده ایم. شعار است ولی شعار زیبایی است که خیلی مواقع هدف وسیله را توجیه نمی کند و ما باید مراقبت باشیم برای رسیدن حتی به زندگی خوب از ابزار ناشایست غیراخلاقی استفاده نکنیم. من برای اینکه همسرم گوش به فرمان من شود حق ندارم خدای ناکرده فریادی سر او بزنم، خدای ناکرده او را بزنم، تنبیهش کنم، حتی فرزندم را همین طور. چون این ابزار، ابزار ناسالم است. حالا این ایدئولوژی یعنی چه؟ اینکه آدم خوب باشد. ما می گوییم نه به معنای این است که... چون من دیدم این نگرانی را برخی از بینندگان داشتند. حالا ما خوبی بکنیم، او باورش می شود. او هم رفتار بدش را ادامه می دهد. اینجا را باید چکار کرد؟ پررو نمی شود؟ در این حرف داریم که اینجا باید چکار کرد. در وهله ی اول ما باید بگوییم که نظام خانواده را باید بر اساس خوب بودن بچینیم و بدانیم حتی اگر طرف مقابل ما در حق ما بدی بکند، این برای ما نباید به عنوان یک تغییر رویه یا به تعبیری برویم در زمین او بازی کنیم. تو بدی کردی، من هم در حقت مثلاً بدی می کنم. این نیست. در سیره ی اهل بیت هم ما می بینیم این نبوده است. در سیره ی انبیاء و اولیاء الهی هم این نبوده است. یاد یک ماجرایی افتادم از زندگی حضرت یونس (ع) که این ماجرا را وجود مبارک آقا علی بن موسی الرضا (ع) بیان می فرمایند. حالا من برای اینکه یک مقداری فضا را گفتمانی تر کنم، سعی می کنم این را محاوره ای کنم. عین روایت را، مرجعش را ان شاءالله خدمت بینندگانم می گویم که کجا مراجعه کنند ولی حالا بیشتر به محاوره توجه کنم. یک شخصی آمد محضر حضرت یونس (ع) مهمان بود. حضرت یونس همه ی کارها را خودش کرد. مثلاً پذیرایی کرد، شربت آورد، شیرینی آورد، چای آورد، سفره پهن کرد، سفره جمع کرد. خانمش هم بد اخلاقی می کرد، سر این تندی می کرد، مثلاً اخم و تخم می کرد، گاهی اوقات تند گویی می کرد. بعد مهمان می گوید که ما دیدیم که حضرت یونس دارد کار خودش را خیلی با آرامش انجام می دهد و رفتارش تغییر نمی کند که جواب های هوی است. می گوید من ناراحت شدم. به حضرت یونس گفتم که همه ی زحمت ها را که تو داری می کشی. زنت هم که دائم دارد بد اخلاقی و بد خلقی می کند. غر و لند می کند. مثلاً من جای تو بودم یک دانه در دهانش می زدم که حد اقل ساکت شود. یعنی زحمت را که می کشی داری حرف هم می کشی. حد اقل ساکت شود هیچی نگوید. حضرت یونس یک لبخندی زدند و گفتند این زن نعمت خداست. گفت چطور؟ گفت آن موقعی من در درگاه الهی عرضه داشتم که خدایا ما پیامبران الهی گناه نمی کنیم ولی ترک اولی که می کنیم. ترک اولی یعنی بین خوب و خوب تر آدم خوب را انتخاب کند. این درجات بهشت را ممکن است کم کند. من چکار کنم که جبران شود آن ترک اولا هام؟ پیام آمد که برو دختر فلانی را بگیر بر بد خلقی اش هم صبر کن. بد اخلاقی اش صبر کن. یعنی رویکرد تو همان خوب بودن تو باشد. تغییرش نده. رویکرد تو در زندگی. ما یک قاعده ای در زندگی داریم زندگی انسان های موفق دقیقاً همین است که انسان باید نظام رفتاری اش را با دیگران در جامعه، در خانواده، با فامیل، با فرزندش، با همسرش، با شوهرش، بر این مبنا بگذارد که باید رفتارش رفتار خوبی باشد. یعنی من خودم با توجه به شرایط موجود خوب باشم. یعنی رفتارم را بر اساس رفتار مقابل تنظیم نکنم. های او هوی من نشود. بدخلقی او بدخلقی من نشود. قهر او قهر من نشود. دست بزن داشتن او نشود دست بزن زدن من. نه. مقابله به مثل نداریم. خودم باشم. خودمم هم خوب باشم. حالا آن پرسش خیلی از بینندگان را می خواهم پاسخ بدهم که حالا اگر طرف مقابل ما خطایی داشت، اشتباهی داشت، اینجا باید چکار کرد؟ می گوییم این حرف دومی است. آن را باید رفت حل کرد و ما این را بدانیم که در زندگی دو راه داریم. حالا بینندگان خودشان انتخاب بکنند ببینند کدامش بهتر است. یک راه، راه تعامل است و حل مسئله، یک راه جنگ است در زندگی. حالا ببینیم کدامش خوب است. یعنی برویم وارد جنگ با همسرمان بشویم. جنگ هم غیر از ویرانی، نابودی، جنگ روان و اعصاب و اینها چیز دیگری ندارد. یا باید برویم بجنگیم یعنی او بگوید، من بگویم، او توپخانه اش را راه بیندازه، من راه بندازم، یا این که نه، بروم به سمت یک تعامل مثبت و سازنده. حالا همین جا من می خواهم یک تحلیلی بکنم. شاید برای بینندگان عزیز ما تحلیل قابل استفاده باشد. ما یک موقع آمدیم بررسی ای کردیم. مثلاً یک مرد یا زنی اگر اشکالاتی دارد، ریشه امکانات در این سه چهار موردی است که می خواهیم بیان کنیم. حالا بعد خود بینندگان محترم قضاوت کنند. این چهار تا ریشه با جنگیدن و دعوا کردن و اخم و تخم و اینها حل می شود یا نه؟ ما باید یک راه اصولی که حالا ان شاءالله اگر این جلسه و این برنامه هم نرسیدیم حتماً برنامه آینده درباره ی آن صحبت می کنیم. یک موقعی من همسری دارم بد اخلاقی می کند، تندی می کند. ریشه اش، ریشه تربیتی باشد. این در یک محیطی تربیت شده که واقعاً این محیط، محیط خوبی نبوده است. محیط پر تنشی بوده است. من یک موقعی خودم یک تجربه ای دارم. داشتم با یک بنده خدایی یک جایی می رفتم دیدم ایشان خیلی بلند صحبت می کند. حالا ما هم کنار دستش نشسته بودیم شاید فاصله مان دو وجب هم نبوده است. بعد به ایشان گفتم که فکر نمی کنی یک مقدار تن صدایت بالاست؟ گفت حاج آقای تراشیون ما در خانه ای زندگی می کنیم که صدای تلویزیون همیشه روی 100 است. یعنی یک کم پایین تر بیاید دیگر کسی... گفتم خب چرا؟ گفت خانه پرهیایو است. همه دارند داد و بیداد می کنند. او سر این داد می زند، او یک چیز می خواهد فریاد می زند. اینطوری بار آمدند. این صحبت کردنش هم در حالت آرامشش بود اینطوری بلند بود. چون محیط تربیتی اثر می گذارد. ما باید این را باور داشته باشیم که تربیت انسان ها در هر محیطی شکل می گیرد. بعد خروجی اش در جامعه می آید. یعنی امروز اگر یک کسی را می بینیم به طور مثال بد خلقی می کند، بد اخلاقی می کند، بدرفتاری می کند، ممکن است اینها یک ریشه های این چنینی باشد. حالا سؤال این است که اگر بد تربیت شده باشد با داد و بیداد می شود این را خوب کرد؟ خب نه. با بدی کردن در حقش خوب می شود؟ نه، تازه لجبازتر هم می شود. پس این نکته ی اول. یعنی گاهی اوقات ریشه اش در تربیت است. گاهی اوقات ریشه اش در تعاملات و باورهای غلط است. یعنی می بینیم فرد در یک محیطی زندگی کرده است که باورهایش غلط بوده است. حالا همین جا من باز یک خاطره ای می گویم شنیدنی است ولی جای تأسف هم دارد. یک موقع یک بزرگواری آمد پیش من می گفت آقای تراشیون من 7 ماه است که بازنشسته شدم، یکبار از دست این زنم سکته ی مغزی کردم. راست هم می گفت. یک سمت صورتش کاملاً نامتعادل بود. خانمش هم آنجا بود. خانمش هم هی می گفت این حقش است، تازه روز خوشش است. بعد این صحبت ها را کرد و آقا خیلی ناراحت بود. سنش هم خیلی بالا نبود که بازنشسته شده بود. می گفت ما تازه گفتیم بازنشسته می شویم با خانم برویم سیاحت، زیارت، جایی برویم. خانمش هم می گفت من تا سر کوچه هم با این نمی روم. این فکر می کند. بعد گفتم خب مشکل تان چی بود؟ حالا ببینید می خواهم این ریشه را بگویم. الآن خانم وارد یک جنگی شده که الآن دارد هم خودش را خورد می کند و هم همسرش را. گفتم خب مشکل شما چه بوده است؟ برگشت گفت حاج آقا این در جوانی اش خیلی دست بزن داشت. الآن او را نبینید یک مقدار یال و کوپال او ریخته است و دیگر نمی تواند کاری بکند. گفتم واقعاً همسرت را می زدی؟ گفت بله حاج آقا ولی اشتباه می کردم. گفتم چرا؟ گفت ما در یک روستایی زندگی می کردیم دقیقاً روز بعد از عروسی که می آیند بازدید عروس، ما مردها خانه ی دایی بزرگ مان جمع بودیم. خانم ها هم می آمدند منزل ما. می گفت یکمرتبه داییم گفت نگاه کن. می خواهم یک نصیحت کنم این آویزه ی گوشت باشد. زن را باید زد. بعد می گفت برگشت به من گفت دیدی در طویله یک زنجیر خرزنی داریم؟ تو باید این را برداری هفته ای یک بار، ماهی یک بار حتماً زنت را با این بزنی. گفتم خب چرا این را می گفت؟ می گفت زن باید حرف گوش کند. اینطوری. می گفت ما هم جوان جاهل، نادان، این گفت. همه هم دیدیم دارند یک کله ای تکان می دهند به نشانه تأیید. می گفت ما هم شروع کردیم. می گفت ولی حاج آقا من این را بگویم اصلاً با آن زنجیر نزدم. من خودم می زدم. حالا این مرد آمده تحت یک توصیه ی نابجا قرار گرفته است، ورود به زندگی کرده با این دیدگاه. کسی را که قبول داشته دارد این را می گوید. خب این حالا می آید. حالا من بیایم با این هم بجنگم یا نه؟ باید اینجا رویکرد تغییر پیدا کند. او زنجیر برمی دارد می زند، من هم زنجیر بردارم بزنم. خب دیگر چیزی از این زندگی نمی ماند. و الآن هم زیاد داریم. متأسفانه یک عده ای که خودشان را به تعبیری عقل کل می دانند همین نصیحت ها را گاهی اوقات به جوان ها و نوجوان ها و اینها می کنند در زندگی ها و ورود پیدا می کنند... مثلاً می گویند آره، زنت گفت بالای چشمت ابرو است، سرت را می اندازی از خانه بیرون می اندازی یک شب هم این آدم می شود. الآن هست. دارد این اتفاق می افتد. ما اینها را در گفتگوها و مشاوره هایی که خانواده ها داشتند، مشکلاتی که داشتند می دیدیم. یعنی گاهی اوقات این نکته است. این را باید یک جور دیگر حلش کرد. یعنی اگر بخواهیم عنوان بگوییم همان سادیسم. یعنی از آزار دیگران لذت می برد. یعنی می کند باید این کار را بکند. با آزار دادن دیگران را به خط بکند. این غلط است. ببینید یک موقع ریشه اش ممکن است این باشد. نه در کشور ما، در همه ی دنیا این هست. یعنی شما امروز حتی در آمارهای کشورهای غربی نگاه می کنید یعنی یکی از بالاترین از آمارها آمارهایی است که مردها همسرانشان را آزار جنسی می دهند. کتک می زنند، تنبیه می کنند. همه جا هست و این به نظرم برای همین است که سطح آگاهی پایین است یعنی ما نیامدیم این آگاهی های لازم را در سیستم های تعلیمی مان، تربیتی مان، خانوادگی مون، رسانه ای مان به خوبی به طرف مقابل انتقال بدهیم. من همین جا باز یک قانون و اصلی را در خانواده بگویم. ولی یک قانون این است. هر وقت شما دیدید در محیط خانه تنش ها دارد افزایش پیدا می کند، مساوی با نابلدی است. پایین بودن مهارت است. یعنی این آلارم است. عین تب است. تب وقتی بالا می رود دارد به ما هشدار می دهد که یک مشکلی در بدنت اتفاق افتاده است. یک بیماری ای دارد تو را تهدید می کند. به فکر باش. برو دکتر، سریع مداوا کن. در خانه هم هر وقت ما دیدیم این آلارم یعنی این اختلاف زیاد شد، بدانیم که یک مشکلی دارد اتفاق می افتد، یک اتفاقی افتاده است. یک نابلدی. مطالعه مان را بالا ببریم. برویم از تجربیات افرادی که زندگی های موفقی دارند استفاده کنیم. گاهی اوقات حتی خودمان بنشینیم فکر کنیم باید چکار کنیم. و من بنده معتقدم اگر انسان به آن ندای درونی خودش در حوزه خانواده، ندای رحمانی، فطری اش، پاسخ مثبت بدهد، اصلاً زندگی خوب می شود. یعنی خیلی جاها اصلاً لازم هم نیست آدم جایی برود. بنشیند خودش فکر کند. می تواند حلش کند ولی فکری که از سر خشم باشد نه، از سر عصبانیت باشد نه. چون اینها هیجانات است، هیجانات عقلانیت را پایین می آورد. آدم نمی تواند خوب...
قرار شد ما چهار علت را بگوییم بعد بگوییم حالا باید چکار کنیم. ما اول پرونده ی جنگ و درگیری را در خانه ببندیم. این مشکل را بیشتر می کند. بعد نتیجتاً چه می شود؟ تهش به طلاق می رسد. وقتی جنگ باشد آخرش این است. و چرا در کشور ما آمار طلاق بالا است؟ مثلاً ما در سال 98 حدود 180 هزار طلاق در کشور ما رخ داده است. من اگر بخواهم یک تشبیه ساده ای بکنم یعنی یک زن و شوهر وقتی درگیر شدند، حدود 340 هزار نفر درگیر بودند. ما در کشورمان بیش از 1000 شهر داریم. شاید بیش از 500 تا از شهرهای ما جمعیتش زیر 340 هزار تا است. یعنی به اندازه ی یک شهر ما طلاق داریم. چرا؟ چون رویکرد تعاملی نبوده است. جنگ را انتخاب کردند. ته جنگ هم تهش می شود دادگاه و دادگاه هم که یک جاهایی می بینید حکم بر جدایی می دهد. تازه خیلی از آنها هم تلاش می شود حل می شود.
پس این شد نکته ی دوم. اما نکته ی سوم. ممکن است برخی از ریشه های مشکلات در یک سری اختلالات افراد باشد. اختلالات روحی. ممکن است که مثلاً فرد افسرده است، فرد بدبین است، یعنی می خواهم بگویم اینها هم در زندگی عامل می شود. و لذا وقتی طرف مقابل من افسرده است، حالا دارد تندی می کند بداخلاقی می کند که با داد زدن این خوب نمی شود. من باید دست این را بگیرم به او کمک کنم نه اینکه داد بزنم سرش. اگر همسر من خدای ناکرده به بیماری مزمن بدبینی دچار شده، این بدبینی منجر می شود به من بد اخلاقی کند، تندی بکند، من باید کمک کنم بدبینی او را حل کنم. داد و بیداد بکنم عمیق تر هم می شود. اتفاقاً مشکلات روحی روانی، یکی از عللی که عمیق می شوند این تنش هاست. یعنی فرد مثلاً روی مثلاً 50 درصد است این مشکلش، یک بار با او دعوا می کنی می آید روی 55. آمپرش می رود بالاتر. یک بار دیگر دعوا کنیم می رود روی 60. یعنی این درگیری ها و دعواها، این تنش ها، منجر به این می شود که مشکلات روحی و روانی عمیق تر شود و دوباره درمان آن هم سخت تر. ممکن است که ریشه اش یک موقعی اینها باشد که این هم بالاخره باید بگوییم که بدون نگاه مثبت نمی شود حلش کرد. اما نکته ی چهارم. یکی از علل اصلاً عوامل بیرونیه چون زندگی های ما امروز خیلی تحت تأثیر عوامل بیرون زوجین اتفاق می افتد. مثلاً مثال می گویم. خستگی آقا، مشکلات اقتصادی، مثلاً این ایام بچه ها در خانه هستند دارند درس می خوانند، کار مادر سخت شده، آستانه ی تحملش پایین می آید. ممکن است بدخلق تر شده باشد. اینها عوامل بیرونی است که دارد اتفاق می افتد. یک موقعی ممکن است حتی خدمت شما عرض کنم که مقایسه کردن خودمان با دیگران. مثلاً آقا می رود در محیط کاری می بیند مثلاً همکارش مثلاً غذا آورده، کنارش هم یک سالاد خوب است. می گوید این را خانم من درست کرده است. بعد یک نگاهی به خودش می کنه، به زندگیش می کنه که خانم مثلاً صبح هم می آمدم خواب بود. بعداً می رود در خانه ممکن است منجر به بداخلاقی باشد. حالا تو هم با او تندی بکن. مشکلش را حل نمی کنی. باید ریشه را پیدا کنی. پس ما الآن 4 عامل را حد اقل گفتیم. عوامل خیلی بیشتر است. حالا چند تا را دم دستی ما شمردیم. حالا تمام اینهایی که شما شمردیم با جنگ حل نمی شود. باید به سمت یک تعامل مثبت برویم. پس من باید همان خوب باشم اصلاً یکی از ویژگی های آدم های خوب که حالا ان شاءالله امروز هم در آیاتی که خوانده می شود آیه ای به همین نکته اشاره می کند. این است که گاهی اوقات ما برای حل مشکلات دیگران کمک به دیگران کنیم. برای اینکه مشکلات زندگی اش حل شود. گاهی اوقات مشکل همسرم را حل کنم. واقعاً کدام یک از ما به همدیگر از زن و شوهر نزدیک تر هستیم؟ نردیک ترین انسان ها به هم هستیم. من بی تفاوت باشم؟ حالا ازدواج کردم. شاید دقت نکردم یک سری آسیب هایی به خاطر نوع تربیتش در آن هست. یعنی حالا تا این شد بگویم اخ است، از خودم دورش کنم یا نه، باید کمکش کنم؟ حالا این کمک چطور می شود؟ اگر اجازه بفرمایید می خواهم باز اینجا یک فرمولی را بیان کنم برای اینکه چه کار کنیم که حالا مشکلات را حل کنیم و این خوب بودن چطور می تواند روی طرف مقابل اثر بگذارد. خیلی مواقع ما می گوییم آدم خوبی هستیم ولی شوهر ما از ما تأثیر نمی پذیرد یا خانمم از من تأثیر نمی پذیرد. یا من خوب هستم طرف مقابل دارد راه خودش را می رود. چی کار باید بکنیم؟ می گوییم ببینید الگو بودن به تنهایی کافی نیست. اینکه فقط من خوب باشم شرط لازم هست ولی کافی نیست. دو تا بعلاوه لازم دارد. یک بعلاوه اش این است که شما اگر بخواهید روی همسرتان تأثیر بگذارید، به او کمک کنید، باید محبوب او هم باشید. محبوبیت داشته باشید. دوم شما را انسان موفقی هم بداند. می دانید محبوبیت و موفقیت ترکیبش مقبولیت می شود. انسان مقبول می شود، آدم مقبول هم می تواند روی طرف مقابل تأثیرات خوبی بگذارد. حالا اینکه این محبوبیت چطور ایجاد می شود، این موفقیت چطور ایجاد می شود، من می خواهم ذیل آن نکاتی را بگویم ببیند چطور است. من آدم خوبی هستم. حالا اینکه چطور محبوب شوم. اولین نکته این است که زیاد نقد نکنیم. اصلاً نقدهای زیاد منجر به این می شود که انسان محبوبیتش را از دست بدهد. در محیط خانه هم نقد یعنی سوهان روح. یعنی آسیب، یعنی اینکه شما طرف مقابل را دارید برایش فضایی را ایجاد می کنید یک جبهه ای مقابل شما را می گیرد. لذا دقت بکنیم. آدم هایی که خوب هستند، آدم هایی که می خواهند دیگران را اصلاح کنند، به طرف مقابل زیاد نقد نکنند. حتی شما به یک بچه ی کوچک، چهار پنج ساله، پنج بار نقد کنی دیگر جوابت را نمی دهد. حرفت را دیگر گوش نمی کند. حالا چه برسد به انسان عاقل، بالغ. غرور دارد، احساسات دارد، هی ببیند دارد نقد می شود.
حالا آن را دوباره می رسیم که باید این اشکالات را چطور رفع کنیم. ما اول داریم جایگاه را می گوییم. الآن من می خواهم یک نقش اصلاحی را ایجاد کنم. یک، نهی نکنیم. امر و نهی زیاد در زندگی بد است. این امر و نهی غیر از امر به معروف و نهی از منکر است. امر به معروف و نهی از منکر انسان خودش هم باید با یک لسان زیبایی باشد. یعنی آنجا هم دوباره نباید لزوماً با فعل امر و نهی اتفاق بیفتد. امر و نهی گاهی اوقات باید خیلی تلطیف شده و هنرمندانه باشد. همان کاری که حسنین (ع) نسبت به آن پیرمردی که وضویش را اشتباه می گرفت. آنها هم نهی از منکر کردند، امر به معروف کردند ولی از صیغه ی امر و نهی استفاده نکردند. ما در طول تاریخ خیلی داریم. یک شخصی آمد محضر ابی عبد الله الحسین با یک مقدمه ای. مقدمه اش این بود که به او پول داده بودند برود کوفه به امیر المؤمنین جسارت بکند. وارد شهر کوفه شد به تعبیر امروزی ها دید کوفه سیاه پوش است. گفت چه شده؟ گفتند علی (ع) را به شهادت رساندند. ناراحت شد. نه از شهادت علی. از این ناراحت شد که مأموریتش را نتوانسته تمام بکند. با خودش گفت حالا اشکالی ندارد. علی را به شهادت رساندند. بچه های او که هستند. من می روم به بچه های او توهین می کنم. می روم بقیه ی پولم را هم می گیرم. پرسید آیا علی فرزندانی هم دارد؟ گفتم بله. فرزندان او کجا هستند؟ یکی گفت من الآن از مسجد خارج می شوم حسین بن علی داخل مسجد بود. می گوید من رفتم داخل مسجد و دیدم یک شخصی نشسته یک حلقه ای هم دور او زده شده است. فهمیدم این آقایی که آنجا نشسته است، فرزند امیر المؤمنین است. می گوید من این حلقه را شکافتم رفتم وسط این حلقه ایستادم، شروع به توهین کردن کردم. می گوید آقا بقیه را امر به سکوت کردند. دعوت به آرامش کردند. اینها هم بالاخره می خواستند این را بگیرند بیرون بیندازند، شلوغکاری بکنند. حضرت فرمودند: نه. من خودم می دانم چکار کنم. توهین های او که تمام شد حضرت یک لبخندی زدند گفتند اهل کجا هستی؟ با ناراحتی گفت مثلاً فرض کن اهل فلان جا هستم. حضرت فرمودند عجب! آنجا مردمان خیلی خوبی دارد، میوه های خیلی خوبی دارد، مردمان خیلی تلاشگری دارد. حضرت شروع کردند از آن منطقه تعریف کردن. خود این فرد می گوید دقایقی نگذشت که از حسین به علی (ع) و پدرش امیر المؤمنین در نزد من محبوب تر کسی نبود. این هم یک نهی از منکر است ولی ببین چقدر زیبا، لطیف. یعنی می خواهم بگویم که گاهی اوقات وقتی ما می گوییم امر و نهی نکنید نه به معنای اینکه امر به معروف و نهی از منکر نکنید. مثلاً خانم می گوید شوهرم نماز نمی خواند، شما گفتید دیگر امر و نهیش را، نه، بلد باشیم، شیوه ی آن را بدانیم. امر و نهی ممکن است مستقیم از صیغه ی امر و نهی استفاده کنیم، لجاجت را عمیق تر بکند. از تو دورتر بشود. زن و شوهر باید تلاش بکنند که فاصله ها را کم کنند، صمیمیت شان بیشتر شود. این امر و نهی این کار را نمی تواند بکند. نکته ی سوم. گاهی اوقات توجه کنیم در خانه به دلخواه همسرمان باشیم. ما یکی از مشکلاتی که امروز در زندگی های مشترک داریم داریم راه خودمان را می رویم، کار خودمان را می گوییم. اصلاً هم توجه نداریم که در زندگی مشترک همسر انسان حق دارد، ذی حق است، صاحب حق است. ما باید حق او را ادا کنیم و حقش هم وسیع است. یعنی یک موقعی شما به رساله حقوق امام زین العابدین (ع) مراجعه کنید یک بخشی از حقوق هایی که واقعاً پر و پیمان بیان شده است حقوق زن و شوهر نسبت به یکدیگر است. در سایر روایات مان هم ما همین ها را داریم. ولی می بینیم نه، به حق طرف مقابل توجه نمی کند. دلخواه طرف مقابل را توجه نمی کند. حتی در نوع پوششش، در نوع مراوده اش، در نوع کلامش. یک آقایی می گفت حاج آقا مثلاً من خانمم در خانه با دست غذا می خورد. به او می گویم خانم جان من خوشم نمیاد، چندشم می شود. می گوید نه، مستحب است با دست غذا خوردن. گفتم خب حالا مستحب است عیب ندارد. در مهمانی ها هم با دست غذا بخور. نه، آنجا عیب است. می گویم چطور آنجا که می رسد آسمان می پکد، به ما که می رسد اینطوری می شود؟ با دست می خوری. می گوید حاج آقا ما این را نتوانستیم از سر این بیندازیم. می گفت اخیراً هم دیگر غذای او تمام می شود پشقاب خودش را برمی دارد بعد می گفت شروع می کند به زبان زدن به این پشقاب. من می گویم دیگر این چه کاری است؟ ببینید حالا نهایتش یکی امر مستحب است. شما ببینید مثلاً همین فرد را که شما می بینید من به خانمش گفتم. گفتم خواهر بزرگوار درست است که امر مستحبی است ولی آزار دادن روح و روان انسان های دیگر چی؟ این حق الناس نیست؟ بعد می گوید خب او خودش را با من تطبیق بدهد. بعد می بینی یک جایی نمی شود. این می شود همان جنگ. تو روی حرف خودت بایستی، او هم همینطور. بالاخره اینجا یکی باید عقب نشینی بکند. یا او یا تو. حالا ببینیم کی بهتر می داند. نهایتش آقا که نیست صبحانه ام را با دست بخورم. ممکن است آقا ناهار نباشد با دست بخورم. حالا شام را آنطوری که همسرم دوست دارد. گاهی اوقات ما توجه به طرف مقابل نداریم و کار خودمان را می کنیم. برای اینها نمونه های زیادی داریم. مثلاً خانم یا آقا در لباس میل شان به یک رنگ نمی کشد. دائم لباس همین رنگی می پوشیم و جلوی او هم می نشینیم. یعنی می شویم سوهان روح او. خب اینها آسیب می رساند. یعنی من باید توجه کنم وقتی می خواهم محبوبیت پیدا کنم همین ها محبوبیت ایجاد می کند. یادتون هست ما در برنامه های اول یک اشاره کردیم. گفتیم گاهی اوقات باید در زندگی مشترک علیرغم میل خودمان عمل کنیم. فقط خط قرمز خدا. این علیرغم که می گوییم نه اینکه حقوق الهی را خدای ناکرده زیر پا بگذاریم. یک جایی یک خواسته ی نفسانی من است. عقب بنشینم. این می تواند در زندگی کمک کند، نزدیک بکند. بعد انسان به آن امور بالاتر دست پیدا کند. یک جاهایی واقعاً آدم باید از یک سری خواسته های ریزش بگذرد تا به یک خواسته های بزرگترش برسد. این هنر زندگی است. باید یاد بگیریم. پس این محبوبیت ایجاد می کند. گاهی اوقات ما به میل همسرمان عمل بکنیم، به میل او رفتار بکنیم. مثلاً خانم دوست دارد بازار برود. بازار رفتن اشکال دارد یا ندارد؟ می گوییم اگر آنجا معصیت خدا انجام نشود که دیگر اشکالی ندارد. یعنی اگر آقا امیر المؤمنین هم فرمودند صدای پای شیطان بالا می آید، آن بازار خودش که بالاخره مراودات درست نبود. ممکن بود در آن ربا صورت می گرفت، محرم و نامحرم در آن رعایت نمی شود. ولی حالا می دانیم، اطمینان داریم خانم ما توجه می کند. خب او را ببریم. اجازه بدهیم که این فرصت برای او شکل بگیرد. این می تواند در زندگی یک پوئن باشد و یک آرامشی ایجاد بکند. حالا آقایان بعد هم نگویند که حاج آقا حالا مثلاً وضعیت اقتصادی و بازار و اینها... حالا ما برای آن کسی می گوییم که دارد و توانش را دارد و می تواند. زنی که به خواسته ی شوهرش توجه می کند چه اشکالی دارد من به همسرم بگویم امروز ناهار چی میل داری درست کنم یا شام چی میل داری برای تو آماده کنم. بپرسم و همان کار را بکنم. بعد همسرم وقتی ببیند که مثلاً من به این توجه کردم، دقت کردم، صمیمیت افزایش پیدا می کند. بعد آنجا است که می خواهم به او یک توصیه ای بکنم که آقا مثلاً این بد اخلاقی است، ممکن است بچه ها آسیب ببینند. او تأمل می کند نه اینکه همان اول یک موضع منفی در برابر من بگیرد. و قاعده همین است. وقتی شما خوبی ها رو نثار طرف مقابل تان می کنید، طرف مقابل حرف شنوی اش افزایش پیدا می کند. شما در حق بچه تان خوبی بکنید. ببینید چطور حرف شما را گوش می کند.
تعادل. هیچ وقت هم نباید افراط کرد. منتها یک قاعده ای داریم این ظرف طرف مقابل را باید سنجید. من همین را که شما می گویید یک نمونه ای داشتیم برای شما عرض کنم. یک موقعی یک آقایی آمده بود در مشاوره دیدم خیلی هم آدم خوبی است. من چند جلسه ای با او صحبت کردم. با خانمش مشکل داشت. گفت خانمم خیلی پرتوقع است و زود ناراحت می شود و فلان. گفت آقای تراشیون من برای این اصلاً کم هم نمی گذارم. می گفت مثلاً نمونه اش چند وقت پیش رفته بود منزل پدرش شهرستان. می گفت من آمدم خانه می گفت کامپیوتر و پرینترم در خانه داشتم چقدر جملات عاشقانه تایپ کردم اینها را به در و دیوار چسباندم. می گفت فقط مسیر ورودش را در اتاق نشیمن دو طرف شمع روشن کردم. از این جنس حرف ها. می گفت من نمی دانم چرا. به او گفتم ببین. گاهی اوقات همین ها توقع را بالا می برد. ما گاهی اوقات باید افراد را سنجش کنیم. مثلاً شما وارد خانه می شوید بچه ات را نصف روز ندیدید، شروع به بوسیدن می کنید. البته با نکات بهداشتی. گونه ی راست، گونه ی چپ. دوبار، سه بار، چهار بار. پنجمی را که می بوسی می گوید بابا تبلت می خری؟ معلوم است که پنجمی اضافه بود. یعنی باید در همان چهارمی متوقفش می کردی. یعنی ظرفش همان چهار تا بود. دیگر اینجا دارد پرتوقع می شود. در زندگی هم همینطور است. من به او گفتم خیلی خوب است ولی تو مثلاً به جای اینکه 10 تا نوشته می زدی، دو تا می زدی. به جای اینکه 20 تا شمع روشن می کردی 5 تا روشن می کردی. این کار را انجام بده، ترکش نکن ولی تعادل را هم در آن رعایت کن. چون توقع را ما در طرف مقابل مان زیاد می کنیم. برای خانم ها هم همینطور است. مثلاً ما در زندگی برخی از خانم ها را داریم اوایل زندگی اینها پیش می آید. مثلاً مردم اشتباه می کند، قهر هم می کند می رود. خانم می رود منت او را می کشد. آقا بیا. حالا زندگی فلان. ببینید هم اشتباه کرده است هم قهر کرده است. روز دوم دوباره همینطور. روز پنجم بعد از یک مدتی خان خسته می شود. می گویی چی شد؟ می گوید اشتباه می کند قهر هم می کند. چکارش کنم؟ می گوییم خب همان موقع اشتباه کردی که تعادل را رعایت نکردی. بله شما با او قهر نکن اگر او قهر کرد. طبیعی هم برخورد کن. ولی اینکه او قهر کرده، اشتباه هم کرده است، بروی منت او را هم بکشی خب معلوم است که پرتوقع می شود. بعد می گوییم چرا ظرفیت ندارند. یعنی یک موقع ممکن است این واکنش های ما واکنش متعالی نبوده است. این را باید به یک سطح متعادل برسانیم. ما در مراودات خانوادگی حتماً باید آن سطح تعادل را رعایت کنیم نه افراط، نه تفریط. نه اینکه من برای همسرم مثلاً هیچ وقت گل نخرم، نه اینکه خانه را همیشه پر گل کنم. نه اینکه برای او شمع روشن نکنم یا اینکه بیایم دائم همش شمع روشن کنم. این حد میانگین و تعادل می تواند یک حد خوبی در زندگی مشترک باشد و فرد آن آسیب را نبیند. پس محبوبیت را چند راهکار را گفتید. من اگر زمان هست یک نکته در مورد موفقیت بگویم. زن و شوهری که می خواهند روی همدیگر تأثیر مثبت بگذارند و بتوانند زمینه و بستر حل آن عیب ها را فراهم کنند یک موقع هایی باید خودشان را طوری نشان بدهند که طرف مقابل هم فکر نکند این یک آدم ضعیف و بدبخت بیچاره ای است. به اینها باید خیلی دقت کنیم. مثلاً خانم صبح بلند می شود هنوز چشمش به چشم آقاش نیفتاده است. من دیشب دوباره از کمر درد مردم. تا صبح خوابم نبرد. نمی گویم این را نگوییم ولی این برای جمله ی اول خوب نیست. برای ارتباط اول خوب نیست. به جای صبح بخیر نباید این را گفت. این اینجا غلط است. بعد نتیجه چه می شود؟ شما وقتی خودت را از همان اول اینطوری ضعیف نشان می دهی، نمی توانی آن تأثیرگذاری را روی طرف مقابل داشته باشی. مرد هم همینطور است. مثلاً مرد می آید سر سفره بنشیند یکمرتبه یک آهی بکشد و بگوید که ای داد بیداد. خانم بچه ها می گویند چه شده؟ می گوید: نفهمیدید؟ مرغ دوباره از کانال 29 هزار تومان بالا زد. دیگر نمی شود در این دوره زمونه مرغ خورد. این برای مرد ضعف ایجاد می کند. تو تکیه گاه خانه هستی؟ اتفاقاً اگر زن و بچه ات هم این مشکل را مطرح کردند، تو باید به آنها دلگرمی بدهی. خانم نگران نباش. خدای ما هم بزرگ است. یک کاریش می کنیم. این مرد می تواند روی زنش تأثیر بگذارد، روی بچه هایش تأثیر بگذارد. ولی وقتی هی آه و ناله کردیم، هی خودمان را کوچک کردیم، این کوچک کردن عواقب بعدی دارد. نمی توانیم دیگر روی آنها اثر اصلاحی بگذاریم.
می تواند روی زنش اثر بگذارد یا روی زنش همینطور. خانم مثلاً صبح بلند می شود می گوید دوباره برای ناهار شما چی درست کنم؟ این ضعف یک مادر است. یعنی من مادر بی برنامه و ناموفقی هستم. بچه دیگر از این نمی تواند الگو بگیرد، من نمی توانم روی او اثر بگذارم. همسرم هم همینطور. یعنی ببینید این خانم که همش هر چه می گویی دارد آخ و ناله می کند. این دیگر نمی تواند فرد اثرگذاری باشد. اینها همان کلید واژه هایی است که ما می توانیم آن چهار موردی را که به آن اشاره کردیم به حل بحران کمک کنیم. حالا با این ابزار چطوری می توانیم این را حل کنیم ان شاءالله عرض خواهیم کرد.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:46

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی