display result search
منو
فاطمه زهرا (س) نقطه اتصال عالم به ولایت امیرالمومنین (ع)، جلسه دوم

فاطمه زهرا (س) نقطه اتصال عالم به ولایت امیرالمومنین (ع)، جلسه دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 60 دقیقه مدت قطعه
  • 117 دریافت شده
سخنرانی آیت الله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع "فاطمه زهرا (س) نقطه اتصال عالم به ولایت امیرالمومنین (ع)"، جلسه دوم، سال 1394


فرصت دنیا فرصت بسیار استثنایی و در عین حال بسیار کوتاه هست؛ یعنی واقعا به اندازه یک چشم به هم زدن هست. این حدیث نورانی را شنیده اید که وقتی جناب عزرائیل سلام الله علیه برای قبض روح حضرت نوح آمدند، ایشان گفت اجازه هست بروم در سایه بنشینم؟ فرمودند اشکال ندارد. چون ایشان که می آید زمام کار با ایشان است. گاهی ممکن است به اندازه نشستن هم به آدم فرصت ندهند. (مثل داستان حضرت سلیمان که در روایت است مُلکی که خدا به ایشان داد مُلک وسیعی بود که باد در اختیار ایشان بود، شیاطین در استخدام ایشان بودند و امثال اینها. ایشان هیچوقت فرصت نکرد برود یک بازدیدی از مُلکش کند. روزی ممنوع کرد کسی وارد بشود و تصمیم گرفت برود از بالای کاخ، یک بازدیدی بکند از این مُلک و از این فضا. رفتند بر بام کاخ و ایستادند دیدند یک انسانی در سیمای بسیار زیبا وارد شد. ایشان فرمودند به اجازه چه کسی آمدی؟ گفت به اجازه مالک حقیقی. همین که گفت به اجازه مالک حقیقی، ایشان فهمیدند که جناب عزرائیل هستند. گفت چکار داری؟ گفت مهلت شما تمام شده. ایشان هم فرمودند مثل اینکه خدای متعال دوست ندارد که ما به این اندازه هم به دنیا توجه کنیم، آماده هستم. فرصت نشستن هم به حضرت سلیمان ندادند، همینطور که دست به عصا ایستاده بود، قبض روح شد. در قرآن می گوید شیاطین جنّی که مسخّر حضرت بودند، متوجه نشدند حضرت قبض روح شده. مدت ها خبردار ایستاده بودند تا موریانه عصا را خورد و حضرت زمین افتادند و بعد متوجه شدند که مدت ها است حضرت قبض روح شده است) به هر حال حضرت نوح فرصت خواست، عزرائیل فرمودند به اندازه ای که بروید در سایه بنشینید فرصت هست. وقتی رفت در سایه نشست، از حضرت سوال کرد که خب فرصت دنیا را چقدر دیدی؟ ایشان فرمود به اندازه از آفتاب به سایه آمدن. نهصد و پنجاه سال پیامبری کرده، همه فرصت دنیا، اینقدر بوده. بیان نورانی امیرالمومنین علیه السلام است که فرمود «الفرصة تمرّ مرّ السحاب» فرصت ها به سرعت می گذرد. این فرصت ها را مغتنم بشمارید و بهره ای از فرصت ها ببرید.

در همین فرصت کوتاه انسان می تواند به یقین برسد، می تواند قیامت و بهشت و جهنم خودش را الان ببیند در همین فرصت کوتاه می شود انسان پرده ها از جلوی چشمش کنار برود، غیر از اینکه عالم ملک را می بیند، باطن عالم و ملکوت عالم را هم ببیند «و بیده ملکوت کلِّ شئٍ»(یس/٨٣) همه عالم ملکوتی دارد. ملکوت عالم، زمامش در دست حضرت حق است. اگر اهل مشاهده ملکوت شد، اهل یقین می شود. شک و تردید و حیرت انسان در این عالم، با مشاهده عالم ملکوت برداشته می شود. خدای متعال در سوره مبارکه انعام وقتی داستان حضرت ابراهیم را نقل می کند، می فرماید ما ملکوت آسمان ها و زمین را به ایشان ارائه کردیم و «وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ»(انعام/٧٥)؛ اگر ملکوت عالم به کسی ارائه شد، برکاتی دارد، یکی این است که اهل یقین می شود انسان باید اهل مشاهده ملکوت بشود تا به یقین برسد. ولی می شود در همین فرصت دنیا، انسان به مشاهده ملکوت عالم برسد، دست قدرت خدا را در همه عالم مشاهده کند. «بیده ملکوت کلِّ شئٍ». می شود در همین فرصت انسان قیامت خودش را، بهشت خودش را، جهنّم خودش را ببیند. نسیه با خدای متعال معامله نکند، معامله نقد باشد الان بهشت خودش را می بیند، الان جهنّم خودش را می بیند.

در روایت حضرت مکرر فرمودند: «أَعْلَى دَرَجَةِ الزُّهْدِ أَدْنَى‏ دَرَجَةِ الْوَرَعِ وَ أَعْلَى دَرَجَةِ الْوَرَعِ أَدْنَى دَرَجَةِ الْیَقِینِ وَ أَعْلَى دَرَجَةِ الْیَقِینِ أَدْنَى دَرَجَةِ الرِّضَا» بالاترین مرتبه زهد، اوّلین گام در وادی یقین است، بالاترین مرحله یقین، اوّلین قدم در وادی رضا است. انسان تا به فراغت و زهد نرسد، به نور یقین نمی رسد، با حیرت و شک زندگی می کند. آنچه انبیاء و خدای متعال فرموده اند که از واضحات است آدم نمی فهمد. باید زاهد باشد تا به یقین برسد. تعلق به دنیا مانع یقین است، شک و حیرت و ریب و بدگمانی ایجاد می کند. باید انسان به فراغت برسد تا به یقین برسد. تازه حالا هر کسی که اهل یقین است که راضی نیست. مقام رضا بعد از مقام یقین است. انسان باید یک وادی ای را طی کند، جمال صنع خدا را ببیند. غیر از اینکه دست خدا را می بیند، زیبایی و لطافت کار خدا را هم ببیند تا راضی بشود. والا ممکن است ببیند دست خدا را، ولی راضی نباشد، مضطرب باشد، لذت نبرد از کار خدا. بنده باید به یک جایی برسد که مقام رضا را کسب بکند؛ یعنی نه فقط یقین داشته باشد که زمام همه عالم در دست او است همه نفع و ضررش را دست خدا بداند «و بیدک لا بید غیرک زیادتی و نقصی و نفعی و ضری»؛ این کافی نیست. این مقام یقین است. بعد ازاین ممکن است آدم راضی نباشد، معترض باشد که خدایا چرا اینطور؟ می دونم تو کردی، ولی چرا اینطور؟ چرا سختی را برای من رقم زدی؟ تا خدای متعال جمال صنع خودش را به انسان نشان ندهد، انسان راضی نمی شود، لذت نمی برد. تا انسان به مقام محبت نرسد و محبت خدای متعال غلبه بر محبت های دیگر در وجودش پیدا نکند یقین دارد، ولی چون غیر خدا را دوست دارد اگر بر وفق مرادش تدبیر شد، لذت می برد والا لذت نمی برد. این وادی ها باید طی بشود در همین فرصت دنیا.

وقتی انسان به زهد رسید تازه وارد وادی یقین می شود، بعد مقامات یقین، بعد مقامات رضا. در این فرصت کوتاه ما باید به یقین برسیم، به رضا برسیم، باید بهشت و جهنّم خودمان، دست قدرت خدا، حضور حضرت حق را در همه عالم ببینیم. بلکه بالاتر به تعبیر روایات ما باید به رؤیت حضرت حق برسیم. اینکه در روایات تاکید شده، «اعْبُدِ اللَّهَ‏ کَأَنَّکَ‏ تَرَاهُ‏ فَإِنْ کُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاک‏» خدای متعال را طوری عبادت کن گویا خدا را می بینی. اگر نتوانستی به این مقام برسی، لااقل خودت را در محضر خدا ببین. بدان که خدا تو را می بیند، والا کمتر از این دیگر عبادتی نمی شود که خدا غایب، من هم غایب، نه من او را می بینم، نه رؤیت او و محضر او را درک می کنم. خدا رحمت کند علامه بزرگوار طباطبایی را، یکی از شاگردان¬شان نقل کرده بود که ایشان غیر از درس عمومی، یک درس خصوصی داشتند که در منزل مرحوم آقای آیت الله انصاری شیرازی برگزار می شد در کوچه پس کوچه های تاریک و پر فراز و نشیب قم. به ایشان عرض کرده بودند شما شب ها نیایید اینجا، چون زمین هموار نیست و تاریک است ما می آییم منزل شما! ایشان فرموده بود مگر ما در روز با نور خورشید راه می رویم که حالا در شب تاریک است خورشید نیست؟

حالا سخن این است اگر می شود در دنیا به یقین رسید، به مشاهده ملکوت عالم رسید، دست قدرت خدا و جمال صنع الهی را دید، زیبایی کار خدا را دید، از رویش یک گیاه لذت برد، از باریدن باران لذت برد، از غروب خورشید لذت برد، از بیماری لذت برد، از سلامتی لذت برد، از فقر و غناء لذّت برد از همه بالاتر اگر می شود انسان به رؤیت ایمانی حضرت حق برسد، این چگونه در این عالم خاکی ممکن است؟ در روایات هست که گاهی هفتاد هزار حجاب هست و ما هم که آمدیم در این خاکدان، چگونه می شود در این ظلمتکده حضرت حق را دید؟

در آیات قرآن با لطائفی توضیح داده است. من یک آیه و یک روایت را تقدیم می کنم. آیه در سوره مبارکه تغابن هست. خدای متعال اول گمان باطل کفار را ذکر می کند «زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَن لَّن یُبْعَثُوا قُلْ بَلَى وَ رَبِّی لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَ ذَلِکَ عَلَى اللَّـهِ یَسِیرٌ»(تغابن/٧) گمان¬شان این است که هر چه هست همین شصت سال و هفتاد سال دنیا است و ما می میریم، تجزیه می شویم، تمام می شویم. بعثی نیست، ما دوباره زنده نمی شویم «وَقَالُوا مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ»(جاثیه/٢٤)؛ هر چه هست همین دنیا است این قافله وجود ما که از دوردست راه افتاده تا ابدیت است، این را نمی بیند. این قطعه وسط را می بیند، خیال می کند همین شصت سال است. به آنها بگو «قُلْ بَلی وَرَبِّی لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ»؛ قسم به پروردگار من همه شما مبعوث می شوید. یعنی اگر او رب من است، همه عالم به مقصد می رسند، شما را هم به مقصد می رساند، شما هم مبعوث می شوید، کارتان تمام نیست. بعد هم با عمل خودتان روبرو می شوید، این هم بر خدا خیلی آسان است خیال نکنید که شش میلیارد آدم یا شش هزار میلیارد آدم را بخواهد اعمالش را محاسبه کند، برای خدای متعال سخت نیست.

بعد می فرماید شما بجای اینکه معاد را انکار کنید، ادامه وجودی خودتان را انکار کنید «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنَا وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ»(تغابن/٨)؛ به این سه چیز ایمان بیاورید به خدا و رسول و آن نوری که ما برای شما فرو فرستادیم. انزلنا یعنی این نور در عالم بالا است، ما برای شما نازل کردیم بزرگان گفتند انزلنا معنایش این نیست که جسم سقوط می کند. سقوط غیر از نزول است. جسم وقتی سقوط می کند از بالا به پایین، دیگر در بالا نیست، فقط پایین است. اما شئ وقتی نازل می شود، در آن مرتبه بالا در مقام خودش محفوظ است، متناسب در عوالم پایین هم خلق می شود، تجلی می کند مثل نور خورشیدی که قرص خورشید در افق است، دست ما هم به آن نمی رسد، ولی نور و حرارتش به ما می رسد. این می شود نزول. می فرماید به این نور ایمان بیاورید از شک و حیرت بیرون می آیید. چرا خودت را انکار می کنی؟ چرا عوالم خودت را نمی بینی؟ هم اکنون انسان در عوالمی هست، غیر از عالم طبیعت، چرا ادامه خودت را انکار می کنی؟ به این نور ایمان بیاور، راه خودت را می بینی.

آنچه ما در عالم مُلک می بینیم از خورشید، ماه، ستاره، رویش طبیعت، ریزش باران و همه اینهـا یک نمونه ها و مَثل هایی است که خدای متعال مقابل چشم ما قرار داده که بتوانیم حقائق پنهانی عالم را بفهمیم. اگر کسی این مَثل ها را خوب فهمید، می تواند پشت پرده ها را هم بفهمد. همان طوری که خدای متعال یک خورشید خلق کرده که ما در این منظومه شمسی، با این خورشید زندگی می کنیم و طبیعت را می بینیم، اگر خورشید غروب کند تاریک می شود و چشم ما نمی بیند، در حیرت و شک می رویم، اگر در همین عالم طبیعت ماه و خورشید و ستاره خاموش بشوند، ما در حیرت فرو می رویم پروردگار ما برای اینکه ما از حیرت بیرون بیاییم این سه چراغ را آفریده و ما را با اینها هدایت می کند و الا اینها که از خودشان چیزی ندارند. پروردگار ما این ماه و خورشید و ستاره را گذاشته اما یک ماه و خورشید و ستاره دیگری هم خدا گذاشته که با آن نور می شود هم عالم مُلک را دید، هم باطن عالم را دید این چراغ وجود مقدس معصومین علیهم السلام هستند. این چراغ الهی هستند. این چهره ای که از امام می بینیم، این چهره ظاهری امام است.

امام آن خورشیدی است که خدا در عالم روشن کرده. همه کائنات با آن روشن می شود؛ یعنی ملائکه هم با نور امیرالمومنین سیر می کنند. بالاتر از ملائکه هم همینطور است. جالب ترش این است که حضرت فرمودند لازم نیست شما بروید دنبال این خورشید بگردید. شما اگر مؤمن شدید، آن خورشید می آید دل شما را روشن می کند نور امام در قلبش می آید این خورشید در قلب طلوع می کند قلب ما خیلی عالم وسیعی است. حقائق در قلب نازل می شود قلب مومن عرش الرحمن است. حضرت فرمود اگر کسی به یک جایی رسید که امام وارد قلبش شد نور امام در قلب مومن از خورشید وسط روز آشکارتر است، هیچ ابهامی دیگر ندارد. قلبش می شود چراغ، می شود مثل خورشید. اینکه در روایات دارد فرمود مومن مثل ماه می ماند، همینطوری که ما در غیبت خورشید نور خورشید را از ماه می گیریم، فرمودند در غیبت ما هم نور ما را از مومن بگیرید، چراغ راه شما است. اینکه در روایت فرمود قلب مومن چراغدان است، مشکات نور خدا است به همین خاطر است. البته یکی از تفاسیر مشکات در آیه 35 سوره نور قلب مومن است. چون مومن قلبش نورانی می شود به نور امام.

پس اصلا شیعه یعنی همین که شعاع امام درونش بیافتد نور امام در قلب مومن از خورشید وسط روز آشکارتر است. حالا اگر کسی به این نور رسید چه اتفاقی می افتد؟ اگر کسی به این نور رسید، دیگر سیرش با نور است. در ظلمات که نمی شود سیر بکنی. خدای متعال ما را آورده در این وادی ظلمات الارض یک چراغی برای ما روشن کرده که این چراغ هادی راه ما است.. اصلا رب یعنی این والا اگر چراغی پیش روی ما قرار نمی داد، دعوت به هدایت و سیر که بی معنا است.

خدای متعال در سوره انعام داستان حضرت ابراهیم را که بیان می کند می فرماید «وَکذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»(انعام/٧٥)؛ ما اینطور ملکوت آسمان ها و زمین را به حضرت ابراهیم ارائه کردیم که اهل یقین بشود. شب شد و همه جا ظلمت فرا گرفت، یک ستاره بالا آمد حضرت نگاه کرد گفت «هذا ربی»؛ این رب من است. ستاره غروب کرد، فرمود «لا أحبّ الألفین»؛ چیزی که غروب می کند که نمی شود به آن دل ببندی. ماه بالا آمد، گفت این نورانی تر است این رب است. ماه هم غروب کرد فرمود این هم مثل ستاره است، خورشید بالا آمد فرمود«هذا رَبِّی هذا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَت‏»؛ خورشید هم غروب کرد، فرمود «یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ، إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ» من از همه آنچه شما شریک خدا قرار می دهید بری هستم، رو به حضرت حق می کنم، «وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ».
این خورشیدی که خدا روشن کرده که با این خورشید می شود همه عوالم را دید، اگر این خورشید در قلب انسان آمد و قلب را روشن کرد، این قلب به رؤیت ملکوت می رسد، به یقین می رسد. بالاتر، اگر نور امام در قلب انسان به نحو کامل تجلی کرد، انسان به مقام محبت می رسد، به مقام رضا می رسد، جمال کار خدا را می بیند. فقط صاحب یقین نیست.

سیر ما با امیرالمؤمنین تابع درجات ایمان است. همه به امان خودشان می رسند، ولی سیرشان با امام¬شان در درجات مختلف است هر کسی به اندازه ایمانش. ابوذر از قلب سلمان خبر ندارد که او چگونه دارد با امیرالمومنین سیر می کند. دو نفر کنار هم نماز می خواندند، یکی دارد می رود معراج، یکی در بازار است، این از قلب او خبر ندارد، هر دو هم مومن هستند، هر دو هم بهشت می روند ان شاء الله. درجات بهشت است. اگر کسی به امامش رسید، به این نور رسید و این چراغ برایش روشن شد، این آدم خوابیدنش هم نورانی است، خوردنش هم نورانی است، راه رفتنش هم نورانی است، بازارش هم مسجد است، اداره اش هم مسجد است. خدای متعال جریان این سیر نور را هم در قوس نزول که از عالم بالا آمده تا به ما رسیده، هم در قوس صعود که ما با این نور می توانیم برویم، در آیه نور توضیح داده است که بخشی را هم در زیارت جامعه کبیره امام هادی علیه السلام فرمودند. که این نور در جامعه کبیره سه مرحله است، در آیه نور چهار مرحله است. این چراغی که خدا روشن کرده «الله نور السموات و الارض»؛ متمثّل شده در نبیّ اکرم، «مثل نوره»؛ بعد نبیّ اکرم در یک چراغدانی در همه عوالم ظهور پیدا کرده «کمشکاةٍ»؛ تا می رسد به اینجا «فی بیوتٍ»؛ مرحله چهارم این است، این چراغ آمده در خانه هایی روشن شده. این خانه ها خانه های گلی نیست. به حضرت عرض کرد آقا این خانه ها چیست؟ فرمود خانه های انبیاء. بعد خانه حضرت زهراء سلام الله علیها را نشان دادند و عرض کرد یا رسول الله این هم جزو آن بیوت است که نور الهی درونش هست؟ حضرت فرمود سرآمد آن خانه ها اینجا است، خانه حضرت زهراء سلام الله علیها و ائمه علیهم السلام. اگر کسی وارد این خانه ها شد، وارد وادی نور شده. «فی‏ بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ»(نور/36) اینجا می شود یاد خدا باشی و در محضر خدا باشی. بیرون این خانه در محضر خدا نیستی، ظلمات است. این وادی وادی نور است. اگر کسی در این وادی آمد، می تواند ملکوت که هیچ، بالاتر از ملکوت را هم ببیند.
اگر کسی به امام رسید و وارد وادی نور شد، می تواند حضور حضرت حق را درک بکند. می تواند در این وادی نور سیر بکند تا برسد به سرچشمه نور «حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَة» که آن سرچشمه نور وجود مقدس امیرالمومنین است. حقیقت نورانیّت امام آن مَثل نور خدا است، خدا را در آینه تمام نمای امیرالمومنین می بیند، این می شود رؤیت قلبی.

ایمان ما حب امیرالمومنین است «علیٌّ حبّه ایمان»؛ ایمان ما همان ظهور امیرالمومنین در قلب ما است. اگر کسی امیرالمومنین در قلبش تجلّی کرد بسته به اینکه در چه مرتبه ای تجلّی کند (در مرتبه یکم ایمان یا دهم ایمان) به همان اندازه به رؤیت حضرت حق می رسد. خدا را با ایمان و با نور امیرالمومنین می شود ببینید. می تواند در تجلی أمیرالمؤمنین خدا را ببیند. اینکه حضرت فرمود قلب با نور ایمان خدا را می بیند، یعنی با نور ایمان امام. اگر قلب نور امام درونش آمد، اگر در درجه یکم ایمان هست، به همان اندازه انسان در محضر خدا است، در درجه دهم هم هست، همینطور است همین که وارد وادی ولایت ائمه شد به مقام ذکر می رسد به مقام حضور می رسد به مقام رویت ایمانی می رسد کم کم به مقام مشاهده ملکوت می رسد. موسی کلیم پیامبر اولوالعزم بود، با خضر سه قدم رفت، در روایات دارد اگر صبر می کرد هزار چشمه نشانش می داد. سه تا درس از حضرت بیشتر نتوانست بگیرد حالا امیرالمومنین کجا؟ و خضر کجا؟ سیر با امیرالمومنین در این دنیا شروع می شود. کسی سلمان هم که باشد، باید برود در برزخ، تازه آنوقت بفهمد امیرالمومنین یعنی چه! آنوقت در آینه امیرالمومنین خدا را می شناسد. تا حالا ما اصلا خدا را نمی شناختیم. معنی «و هم والله نور الله فی السموات و الارض» یعنی در هر عالمی باشی سیرت با امام ادامه دارد. اینطور نیست که ما در دنیا اگر با امام به درجه ایمان رسیدیم، دیگر ته علم امیرالمومنین را در می آوریم. بعضی کتاب ها اینطور است آدم دو دور که می خواند، ته کتاب را خورده، دیگر هیچ خبری نیست، از این به بعد دیگر این معلم به درد تو نمی خورد، باید بروی یک معلم دیگر. اما اینجا جبرائیل هم که باشی، اول سیرت با امیرالمومنین است. حضرت موسی کلیم هم باشی در این دنیا، به تو می گویند لن ترانی انظر الی الجبل، مقدّمه اش را دریافت کن.
لذا حضرت فرمود «لَا یَسْتَکْمِلُ أَحَدٌ الْإِیمَانَ حَتَّى یَعْرِفَنِی کُنْهَ مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّة مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏» ایمان کامل نمی شود جز به اینکه کنه معرفت من را بدست آورد اگر کسی بتواند من را در کنه نورانیتم بشناسد، به حقیقت توحید رسیده است پس ما در این فرصت کوتاه دنیا، باید به یقین برسیم. ما را از آن عوالم آوردند در عالم دنیا، امام را هم آوردند در عالم دنیا، بین ما و امام یک تلاقی ای گذاشتند.

اگر وارد خانه امام شدی، دیگر سیرت با امام است، برزخت با امام است، قیامتت با امام است. لذا آنهایی که به امام حسین علیه السلام می رسند و با زیارت عاشوراء در مقامات سیر می کنند، وقتی به نهایت زیارت عاشوراء می رسند که آخرش سیرشان هست، در سجده عاشوراء که قرب است، بعد از شکر خدا «اللهم لک الحمد حمد الشاکرین علی مصابهم» که خدایا ما را با بلای امام حسین علیه السلام آشنا کردی می گویند «اللهم ارزقنی شفاعة الحسین یوم القیامة». یعنی این سیری که تا اینجا کردیم، تازه سیر دنیایی ما با امام حسین علیه السلام بود. لذا سعید بن عبدالله وقتی جلوی حضرت ایستاد سپر شد تا حضرت نماز خواندند، سیزده چوبه تیر به تنش گرفت به حضرت عرض کرد هل أوفیتُ؟ حضرت فرمودند که تو در بهشت پیش روی من هستی یعنی سیرت در بهشت با من همچنین سیری است. سیرش با امام حسین علیه السلام تمام نمی شود. لذا از بهترین نعمت های بهشتی که در قرآن برای متّقین ذکر کرده، علم امام است. فرمود «وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ فإنه علمهم یتلذذ منه شیعتهم‏» لذا سیر ما با امیرالمومنین از همین جا است و اگر کسی در این دنیا به امام نرسید، دیگر در برزخ نمی شود. از اینجا باید شروع کرد. در قیامت نمی شود. ولی اگر وارد وادی امام شدیم، سیر ما با امام در مقامات توحید در رسیدن به یقین، رضا، درک حقیقت توحید، رؤیت ایمانی حضرت حق در دنیا به پایان نمی رسد. سلمان هم از امیرالمومنین یک مقاماتی از توحید را در برزخ و قیامت درک می کند که در دنیا بو نکرده. چرا سلمان در رجعت با امیرالمومنین بر می گردد؟ مگر همه بهره اش را از امیرالمومنین نبرده؟ پیدا است نبرده لذا حضرت وقتی بر می گردند دوباره سلمان بر می گردند در دنیا، مالک اشتر بر می گردد در دنیا که بهره شان از امیرالمومنین کامل بشود. امیرالمومنین آمده در دنیا اما سقیفه آمده حجاب امیرالمومنین شده تا نگذارد امیرالمومنین مردم را به خدا برساند. اینکه حضرت زهراء سلام الله علیها فرمود محمود بن لُبید نمی دانی چه کردند! حضرت زهراء سلام الله علیها آمده ما را به امیرالمومنین، به این نور گره بزند، ما را وارد وادی نور کند تا با امام¬مان سیر کنیم، از حیرت و شک و تعلق به دنیا بیرون بیاییم. انسان تا به امام نرسد، اهل شک است، اهل حیرت است. وقتی به امام رسید خوابش هم می شود نماز. اگر به امام نرسیدی، نمازت هم بازی است. اینکه به امیرالمومنین فرمود یا علی بین رکن و مقام هزار سال کسی نماز بخواند بدون ولایت تو، یک قدم جلو نمی رود، یک قدم! کسی به امام نرسد، نمازش برایش یقین نمی آورد. به امام رسیدی، نمازت هم برایت یقین می آورد.

تمام حرف من این است، حضرت آمده بود قلوب را به سمت خدا هدایت کرده بود، امیرالمومنین را آورد روز غدیر، رونمایی کرد از امیرالمومنین. بنا بود این خورشید تجلی کند، آرام آرام با امیرالمومنین آشنا بشویم، دیگر سیرمان با حضرت باشد. سقیفه آمد یک حجابی انداخت، به تاخیر افتاد، حالا تا چه وقت، نمی دانم. چه وقت امیرالمومنین راضی می شوند و دعا می کنند؟ چون خیلی ظلم شد. به تعبیر امام هادی علیه السلام «فَحُشِرَ سَفِلَةُ الْأَعْرَابِ وَ بَقَایَا الْأَحْزَابِ إِلَى دَارِ النُّبُوَّةِ وَ الرِّسَالَةِ وَ مَهْبِطِ الْوَحْیِ وَ الْمَلَائِکَةِ وَ مُسْتَقَرِّ سُلْطَانِ الْوَلَایَة» یک مشت آدم سفله و پست را جمع کردند آوردند در خانه امیرالمومنین که بیایید با خلیفه رسول الله بیعت کنید. حضرت زهراء سلام الله علیها اگر نبود، کار تمام بود. آمد پشت در، فرمود چکار دارید؟ گفتند باید امیرالمومنین بیایند بیعت کنند. فرمود این شدنی نیست. گفت در را باز کنید. حضرت فرمود نمی شود. گفت اگر در را باز نکنید، خانه را با اهلش به آتش می کشیم. یک کسی گفت می فهمی چه می گویی؟ در این خانه فاطمه است! می دانید یعنی چه؟ فاطمه سلام الله علیها کسی است که پیامبر خم می شد دستش را می بوسید. این فاطمه کسی است که حضرت فرمود اول کسی که وارد بهشت می شود، فاطمه است. این فاطمه کسی است که پیامبر فرمود «أَنَّ اللَّهَ یَغْضَبُ لِغَضَبِهَا وَ یَرْضَى لِرِضَاهَا» او غضب کند خدا غضب می کند او راضی بشود خدا راضی می شود، می فهمی چه می گویی؟ گفت ولو فاطمه باشد خانه را آتش می زنم.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 60:47

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی