display result search
منو
فاطمه زهرا (س) نقطه اتصال عالم به ولایت امیرالمومنین (ع)، جلسه اول

فاطمه زهرا (س) نقطه اتصال عالم به ولایت امیرالمومنین (ع)، جلسه اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 41 دقیقه مدت قطعه
  • 111 دریافت شده
سخنرانی آیت الله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع "فاطمه زهرا (س) نقطه اتصال عالم به ولایت امیرالمومنین (ع)"، جلسه اول، سال 1394


قرآن کریم می فرماید: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ * جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهَا و َبِئْسَ الْقَرَارُ»(ابراهیم/28-٢٩)؛ وقتی خدای متعال در کتاب مجید ماجرای پیشامد صدر اسلام را توضیح می دهد، با بیانی است که ناظر به همه عوالم است نه فقط در عالم دنیا بلکه جایگاه این حادثه را در عوالم دیگر هم تعیین می کند و می فرماید که پیامبر ما، ندیدی آن جمعیتی را که نعمت خدای متعال را تبدیل کردند؟ خدای متعال به آنها نعمتی عطا کرده بود آنرا تبدیل کردند و جایگزین آن، کفر قرار دادند و با این کار، قوم خودشان را به دار بوار وارد کردند. آن دار بوار جهنّم است که قوم خودشان را از هم اکنون وارد جهنّم کردند و البته در آینده هم یک ورود خاصی و ملاقاتی با جهنّم خواهند داشت، ولی از هم اکنون قوم خودشان را وارد جهنّم کردند. تعبیر قرآن از جریان سقیفه، یکی از تعابیر لطیف قرآن است. در جریان سقیفه عده ای از سران جبهه باطل، نعمتی را که خدای متعال به آنها عطا کرده بود، به کلمه کفر تبدیل کردند و در نتیجه قوم خودشان را وارد جهنّم و دار بوار کردند.

در تعبیر قرآن، نعمت اصطلاح خاص دارد. اینطور نیست که به هر چیزی نعمت گفته شود. یکی از مهم ترین مصادیق نعمت در قرآن، وجود مقدس ائمه علیهم السلام است. بزرگ ترین نعمتی است که خدای متعال به ما عنایت کرده. گاهی ممکن است نعمت های خدا را منحصر در نعمت های ظاهری ببینیم و از نعمت های باطنی غافل باشیم، خیال کنیم نعمت ها فقط در خوردنی ها و پوشیدنی ها و این لذائذ خلاصه می شوند. در حالیکه اینها نعمت های نازل الهی هستند. نعمت های اساسی نعمت های دیگری هستند. در احادیث زیادی حضرات معصومین فرمودند نعمت حقیقی و نعیم در بیان خدای متعال، ما ائمه هستیم. از جمله همین روایتی که الان مطرح شد که فرمود «نَحْنُ النِّعْمَةُ» همچنین در ذیل آیه آخر سوره مبارکه تکاثر که خدای متعال می فرماید «أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ * حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ * کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ * ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ * کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ * ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»؛ شما به تکاثر در دنیا مشغول شدید، ثروت روی ثروت گذاشتن، امکانات دنیا را جمع کردن. این تکاثر در دنیا طول کشید تا وقتی وارد قبر شدید. بعد می فرماید در آینده وقتی با جهنّم مواجه شدید، می فهمید که این کارصوابی نبود، فرصت دنیا فرصتی نبود که به تکاثر و هم¬افزایی و جمع کردن امکانات دنیا بپردازید. این فرصت فرصت دیگری بود. ما نعمتی در این فرصت دنیا به شما داده بودیم، باید از آن استفاده می کردید. شما آن قدر مشغول به دنیا و جمع کردن امکانات دنیا شدید که از آن نعمت الهی غافل شدید. در حالیکه در قیامت از آن نعمتی که به شما دادند، سوال می کنند.

در ذیل این آیه روایات متعددی نقل شده است یکی از آنها روایتی است که از وجود مقدس ثامن الحجج علی بن موسی الرضا (ع) است که در مجلسی فرمودند خدای متعال در دنیا هیچ نعمت حقیقی قرار نداده است بعضی از مخالفین به عنوان اعتراض به حضرت در مجلس صدا را بلند کردند، گفتند این خلاف قرآن است، خدای متعال در قرآن فرموده شما به تکاثر پرداختید، از نعیم غافل شدید، روز قیامت از نعیم سوال می کنند. حضرت طوری که همه اهل مجلس بفهمند با صدای بلند فرمودند این نعیمی که در قرآن است و خدای متعال از آن سوال می کند، شما و علمای¬تان می گویید مقصود همین نعیم ظاهری است؛ یعنی خدای متعال در روز قیامت پنجاه موقف دارد و پنجاه هزار سال ما را آنجا متوقف می کند و سوال می کند از غذایی که خوردیم، از آبی که آشامیدیم، از خواب شیرینی که داشتیم. این حرف علماء شما است. ولی جدّم امام صادق علیه السلام وقتی این حرف را در محضرشان زدند ناراحت شدند و فرمودند شما کاری را که بر خودتان قبیح می دانید به خدای متعال نسبت ندهید! مگر شما از مهمان تان حساب و کتاب می کشید که خدا از مهمان حساب و کتاب بکشد؟ خدای متعال ما را در این دنیا که مهمانخانه خدا است قرار داده و بعد ما را هزار سال نگاه بدارد بگوید چه خوردید؟ چرا خوردید؟ حضرت فرمود مساله این نیست، از اینها سوال نمی کنند. نعیمی که از شما سوال می کنند که در دنیا نباید مشغول به تکاثر بشوید و جمع کردن دنیا و این امکانات دنیا شما را از این نعمت غافل بکند، ولایت ما است. از این نعیم از شما سوال می کنند.

در روایات متعدد توضیح داده که چرا ولایت ما نعمت است. فرمودند «النَّعِیمُ نَحْنُ الَّذِینَ أَنْقَذَ اللَّهُ النَّاسَ بِنَا مِنَ الضَّلَالَةِ وَ بَصَّرَهُمْ بِنَا مِنَ‏ الْعَمَى‏» اگر امام نباشد انسان در کوری است. وقتی امام می آید انسان راهش را می بیند. فرمودند بوسیله ما خدای متعال شما را از جهالت، ضلالت و سردرگمی بیرون آورده و هدایت¬تان کرده و هر کسی در این عالم به سمت خدای متعال هدایت شده، با امام بوده و بدون امام راه خدا بسته است. اگر خدای متعال برای ما امام نمی فرستاد، هیچ سوال و جوابی در قیامت نداشتیم. همه این چشم و گوش و زبان و این نعمت های دیگری که در اختیار ما بود، بدون امام مورد بازخواست نبود. وقتی امام می آید سوالی که از ما می شود این است که انسان با امام چکار کرده؟ ابوخالد کابلی می گوید مهمان حضرت بودیم، حضرت سفره ای انداختند، غذای لذیذ و میوه های لذیذ و خرمایی که ما عکس خودمان را در این خرما می دیدیم وقتی غذا را خوردیم حضرت فرمودند خب فلانی چگونه بود؟ گفتم الحمدلله خیلی خوب بود، ولی ته ذائقه من تلخ است. چرا؟ چون خدای متعال فرموده «لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»؛ این غذا را اینجا خوردیم تمام شد، یک روزی در صحنه محشر باید بایستیم حساب و کتاب پس بدهیم. می گوید حضرت خندیدند طوری که دندان¬شان پیدا شد و بعد فرمودند مقصود از نعیم این نیست که شما سر سفره امام بنشینید، از حلال ترین غذا در عالم یک لقمه بخورید. این که مورد سوال نیست. نعیم همان امری است که شما دارید، از ولایت ما سوال می کنند.

البته این مطلب واضح است که در روایات بیان شده که قیامت پنجاه موقف دارد و از نماز و عبادات دیگر می پرسند، حَتّی از اخلاق و صفات انسان می پرسند که چرا بخیل بودید؟ چرا به غیر خدا تکیه کردید؟ بله همه این سوال ها هست. ولی این روایت می خواهد این نکته را بفرماید که تمام سوال هایی که از انسان می شود به یک سوال بر می گردد. آن سوال این است که با امام چگونه رفتار کردید؟ اگر کسی همین یک سوال را جواب بدهد، به همه سوالات جواب داده. اگر کسی در همه عمرش دنبال امام حرکت کرده، چشم و گوش و زبان و قلبش مثل سلمان بوده همراه امام؛ این آدم در روز قیامت وقتی از او سوال می کنند چکار کردی؟ می گوید من دنبال امیرالمومنین حرکت کردم. همه جواب را داده است.
این حدیث نورانی را ملاحظه فرمودید که یک بانوی مکرمه ای محضر امام صادق علیه السلام آمد، به حضرت عرض کرد پزشک برای من شراب تجویز کرده، بخورم؟ به حضرت اینطور عرض کرد من دینم را به عهده شما گذاشتم، اگر شما یک دانه انار را که از یک شاخه سبز شده، نصف کنید، بفرمایید نصف آن حلال است و نصف دیگر حرام، من نصف حلال را می خورم و نصف حرام را به دور می اندازم، اصلا از شما نمی پرسم چرا می گویید نصفش حلال، نصفش حرام است! من به شما اعتماد دارم. ولی در روز قیامت هم خدای متعال به من بگوید چرا خوردی؟ می گویم امام صادق علیه السلام فرمود. دینم را می گذارم گردن امام صادق علیه السلام. حضرت فرمود دین¬تان را از این مومنه یاد بگیرید. بعد البته به او فرمودند پس به تو می گویم نخور چون وقتی جانت به گلویت رسید، می فهمی که چرا به تو می گویم نخور. حالا کسی که روز قیامت از او بپرسند چکار کردی؟ بگوید هر چه امام صادق علیه السلام گفت من عمل کردم. آیا همه سوال ها را جواب نداده است؟

امام صراطَ مستقیم، طریق توحید و باب توحید است، انسان با امام می تواند به سمت خدا حرکت کند. شما امام را از عالم بردارید، راه توحید بسته است. البته امام مقاماتی دارد، مقصود ما فقط مقام جسمانی امام نیست. این برای ما حجاب است. بعضی امام را فقط در قالب بشریتش می بینند. اگر امام را در این قالب دیدید که فقط لباس بشر پوشیده، معلوم نیست که بتوانیم با او مسیر توحید را طی کنیم. امام همان امامی است که شما زیارت جامعه کبیره را در حقش می خوانید. گاهی سوال می کنند که چرا اینقدر از مقامات امام می گویید؟ خیلی واضح است. چون انسان تا کجا می خواهد برود؟ اگر می خواهد به دنیا برسد، ممکن است. البته آن هم ممکن نیست به یک دنیای مطمئن رسید. دنیای مطمئن هم با این اهل دنیا به دست نمی آید. اگر می خواهد به توسعه برسد با این مدیران مادّی عالم می شود به توسعه رسید. ولی اگر کسی می خواهد تا مقام لقاء الله برود، باید با کسی باشد که زیارت جامعه کبیره بخشی از اوصافش است. بنابراین امامی که صراط مستقیم، باب الله و سبیل الله است، امامی که جز با او نمی شود خدا را شناخت، همان امامی است که زیارت جامعه کبیره را در شأنش می خوانیم این آن نعمت حقیقی است.

این حدیث در کافی شریف است، امیرالمومنین- علیه افضل صلوات المصلین- فرمودند که «نَحْنُ الْأَعْرَافُ الَّذِی لَا یُعْرَفُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَّا بِسَبِیلِ مَعْرِفَتِنَا» ما أعراف هستیم که خدای متعال شناخته نمی شود الا از راه معرفت ما. کسی که امام را نشناسد، محال است انوار معرفت الهی در قلبش بیاید. انوار معرفت الهی وقتی در قلب می آید که انسان نورانی به نور امام بشود، امام را بشناسد. بعد فرمودند که «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَکِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ‏» خدای متعال اگر می خواست، می توانست خودش را بدون واسطه ما به بندگانش معرفی کند. نه اینکه خدای متعال عاجز است، ولی مشیّت الهی این است که ما را واسطه در معرفت خودش قرار دهد. بدون معرفت ما کسی به معرفت خدای متعال نمی رسد. در این حدیث، حضرت چهار تا خصوصیت را فرمودند: «جعَلَنَا أَبْوَابَهُ»؛ ما را باب توحید قرار داده. کسی می خواهد وارد وادی توحید بشود، باید از طریق امام وارد بشود. کسی وارد وادی ولایت نشد، به وادی توحید راه پیدا نمی کند. «و وَ صِرَاطَهُ»؛ ما صراط مستقیم هستیم. «وَ سَبِیلَهُ» ما سبیل الله هستیم. «وَ الْوَجْهَ الَّذِی یُؤْتَى مِنْه» آن وجهی که همه اولیاء خدا از طریق او متوجه خدا می شوند، ما هستیم.

امام علیه السلام چنین شانی دارد. این است که خدای متعال در قرآن از امام تعبیر به نعمت می کند. همه امکاناتی که خدا در دنیا به ما داده، بدون امام ما را به خدا نمی رساند. همه کسانی که در دنیا جهنّمی می شوند، این امکانات را دارند، چشم، گوش، زبان و امکانات طبیعی را؛ اتفاقا خیلی وقت ها این امکانات را بیش از ما دارند، ولی با همه این امکانات، جهنّمی می شوند چون یک چیز ندارند، دنبال امام و انبیاء حرکت نمی کنند. اگر کسی نعمت را در مسیر امام قرار نداد، با همین نعمت ها و امکانات جهنّمی می شوند. مهم ترین مساله که در دنیا هست، این است که خدای متعال امام را در دنیا قرار داده و ما را به دنیا آورده و یک تلاقی ای بین ما و امام قرار داده. اصلا به دنیا آمدن ما برای همین بوده است آنهایی که قدر این نعمت را می دانند، وارد وادی توحید می شوند، با امام در همه مقامات سیر می کنند. آنهایی که این نعمت را انکار می کنند، از این نعمت روی برمی¬گردانند، جهنمی می شوند، «وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»(بقره/٢٥٧)

لذا در این آیه که ابتدای بحث خواندم خدای متعال وقتی داستان سقیفه را توضیح می دهد، می فرماید سران کفّار یک کار کردند «بدلوا نعمة الله»؛ ما امیرالمومنین را برای آنها فرستادیم، این نعمت الهی را تبدیل به کفر کردند. تعبیر این نیست که کفران نعمت کردند، نه، هم کفران نعمت کردند و هم نعمت الله را برداشتند، جایش کفر را گذاشتند تعبیر قرآن این است: «بَدَّلُوا نعمة الله کفراً» کفر در اصطلاح قرآن معنای خودش را دارد. در سوره مبارکه حجرات خدای متعال می فرماید: «لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیان»(حجرات/7)‏ که یکی از نعمت هایی که خدا به شما مومنین داده، این است که در دل شما ایمان را زینت داده. شما ایمان را دوست دارید، محبوب دل شما است. ایمان را زیبا می بینید و برعکس کفر، فسوق و عصیان را مکروه دل شما قرار داده. شما از این سه بدتان می آید. علامت مومن این است که از ایمان خوشش می آید، ایمان را دوست می دارد و کفر و معصیت و فسق در نظر مومن مکروه است. از اینها خوشش نمی آید. یک جا اگر مبتلای به گناه هم شد، ولی خوشش نمی آید. این ظاهر آیه است.
باطن آیه را در روایت معنا کرد «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْحُبِّ وَ الْبُغْضِ أَ مِنَ الْإِیمَانِ هُوَ فَقَالَ وَ هَلِ الْإِیمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ- حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُون‏»(5) شخصی به امام علیه السلام عرض کرد که یا بن رسول الله، آیا حب و بغض از ایمان است؟ یعنی انسان اگر بخواهد مومن باشد، باید محبت هایش الهی باشد و برای خدا دوست بدارد؟ و برای خدا دشمنی بکند؟ یا حبّ و بغض از ایمان نیست؟ یعنی ممکن است کسی مومن باشد، ولی حبّ و بغضش هم الهی نباشد. حضرت فرمود ایمان چیزی جز حبّ و بغض نیست. بعد این آیه شریفه را خواندند که خدای متعال ایمان را محبوب و کفر و فسوق و عصیان را مکروه دل شما قرار داده است شما این خصوصیت را دارید. مومن یعنی همین!

فرمودند: «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ‏ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ یَعْنِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ»؛ حقیقت ایمان بالله در امیرالمومنین تجلی پیدا کرده. ایمان ما چیست؟ ایمان ما حب امیرالمومنین است. این همان روایت است که فریقین نقل کردند «حُبُّ عَلِیٍّ إِیمَانٌ وَ بُغْضُهُ کُفْر» پس حضرت فرمودند ایمان در این آیه، یعنی امیرالمومنین اما کفر، فسوق و عصیان را هم فرمودند «وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ الْأَوَّلَ وَ الثَّانِیَ وَ الثَّالِث‏» ایمان می شود امیرالمومنین و کلمه کفر می شود ائمه جور که با امیرالمومنین درگیر هستند. کلمه کفر، فسق و عصیان اینها هستند و همه کفر و فسوق و عصیان فرع اینها است. کما اینکه همه ایمان فرع بر امیرالمومنین است. ایمان ما ظهور امیرالمومنین و تجلّی امیرالمومنین در قلب ما است. حب أمیرالمؤمنین است. چیز دیگری غیر از این نیست. نه فقط ما، سلمان هم همینطور است، بالاترش هم همینطور است.

خداوند در این آیه فرمود اینها نعمت الهی را که امیرالمومنین بود برداشتند و کلمه کفر را جای ایشان گذاشتند نتیجه اش این شد که مردم قرار بود در وادی نعمت و بهشت باشند؛ وادی ولایت امام وادی بهشت است، بلکه همه نعمت های بهشتی نازله امام است. (این مضمون روایات متعدد است که نعمت های بهشتی باطنش ولایت امام است) قرار بود مردم زیر چتر امام و زیر سایه امیرالمومنین باشند و درمحیط ولایت امیرالمومنین زندگی بکنند که محیط بهشت است «إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ»(انفطار/١٤)؛ أبرار یعنی شیعیان امیرالمومنین، الان در نعیم و بهشت هستند. این کلمه را برداشتند، جایش کلمه کفر را گذاشتند. نتیجه اش این شد که قوم خودشان را وارد دار بوار کردند «وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ» دار بوار شاید معنایش این است که در مقابل دار دائر است. ما دو جور سرزمین داریم. یک سرزمین حاصلخیز که باران بر آن می بارد سرزمین حاصلخیز است، بذری که در این سرزمین می اندازید، شکوفا و سبز می شود رشد می کند، دانه می دهد، میوه می دهد، ثمره می دهد. یک سرزمین بائر هم دارید، هر بذری در این سرزمین بیاندازید، از بین می رود، هیچ رویش و گیاهی ندارد.
فرق محیط ولایت امام و محیط ائمه جور این گونه است که در محیط ولایت امام، انسان بذر وجودش شکوفا و رشد می کند، به فلاح و رویش می رسد. در اذان و اقامه فلاح در جمله «حیّ علی الفلاح» به ولایت تفسیر شده. انسان اگر به امام رسید، به رویش می رسد.

در حدیثی که مرحوم کلینی و مرحوم صدوق نقل کردند و در تحف العقول هم آمده است امام رضا علیه السلام تعابیری راجع به امام دارند. یکی از تعبیراتشان این است «الْإِمَامُ کَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَمِ» امام خورشیدی است که طلوع کرده، عالم را روشن کرده. گاهی می فرماید «الْإِمَامُ السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَیْثُ الْهَاطِلُ»؛ امام آن ابر پر برکت و پر باران است. آن باران نافع یعنی اگر کسی به امام رسد، گویا رفته در سرزمین حاصلخیز. امام هم سایبان او است، هم محافظ او است امام «الشَّمْسُ الْمُضِیئَةُ وَ السَّمَاءُ الظَّلِیلَةُ وَ الْأَرْضُ الْبَسِیطَةُ» امام آن خورشید تابان است آسمانی است که بر شما سایه می افکند سرزمین واسع است پس امام هم خورشیدی است که بر او می تابد و می رویاند، هم ابری است که می بارد، هم باران نافع است. امام اینطور است. انسان اگر به امام رسید، در سرزمین حاصلخیز قرار گرفته. لذا در قرآن می فرماید سرزمین ها دو دسته است. «وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ»؛ یکی سرزمین پاک است، باذن پروردگار گیاهش می روید. «وَالَّذِی خَبُثَ لَا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِدًا»(أعراف/٥٨)؛ بعکس سرزمین هایی که سرزمین خبیث هستند، رویشی ندارند. در روایات بلد طیب به امام تعبیر شده است. سرزمین خبیث ولایت غیر معصوم است. اصلا آمدن ما در عالم دنیا برای این است که اینجا دو جریان ولایت است. می توانیم برویم در وادی ولایت امام، می توانیم برویم آن طرف. اگر این طرف رفتیم، می شود «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات»؛ وادی ولایت امام، وادی نور و وادی حیات طیبه است. نفس امام به انسان بخورد آدم را زنده می کند.

این داستان در قرآن آمده که خدای متعال به حضرت عیسی می فرماید شما از گِل به اجازه من پرنده خلق می کنی «فتنفخ فیها فتکون طیراً بأذنی»( مائده/١١٠)؛ نَفَس تو به آن می خورد به اذن من، یک پرنده زنده می شود. امام اینطور است. امام نفسش به انسان بخورد، حیات به انسان می بخشد. اینکه در قرآن خدای متعال می فرماید مومنین، خدا و رسول شما را به چیزی دعوت می کنند که شما را زنده می کند. «اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ»(انفال/٢٤)؛ حضرت فرمود «ما یحییکم» ولایت امیرالمومنین است. نفس حضرت به آدم بخورد، زنده می شود. امام محی القلوب است «احی به قلوب المیتة» محیط ولایت امام محیط رشد و شکوفایی و فلاح انسان است. نقطه مقابل محیط ولایت ائمه جور و دار بوار است، باطنش جهنّم است، ولو ظاهرش آراسته به شهوات هم باشد، انسان احساس می کند لذات نفسانی و تمنیات نفسانی اش درونش فراهم است، ولی حقیقتش دار البوار است. وقتی در صدر اسلام نعمت الهی به کلمه کفر تبدیل شده. وقتی این نعمت رفت، جای او کفر آمد، مردم باید در دار بوار زندگی بکنند تا عصر ظهور، تا اینکه عالم دوباره به مدار خودش بر نگردد، این هست. مردم زیر چتر اولیاء طاغوت زندگی می کنند آن دار بوار کجاست؟ «جهنّم یصلونها و بئس القرار»؛ جهنّم یعنی الان شده جهنّم، محیط ولایت آنها، محیط جهنّم است البته اینهایی که در این محیط زندگی کردند، بعداً هم جهنّمی هستند. این نعمت تبدیل شد به کفر که البته ان شاء الله بر می گردد. چه موقع؟ تعبیر قرآن این است «وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشى‏ * وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى‏»(لیل/1-2) شب وقتی فرا می گیرد، روز وقتی تجلی می کند. در روایت فرمود «اللَّیْلُ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ فُلَانٌ غَشِیَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فِی دَوْلَتِهِ الَّتِی جَرَتْ لَهُ عَلَیْه‏» این لیل در قرآن دولة فلانٍ و دولت اصحاب سقیفه است که یک پرده ظلمانی بر ولایت امیرالمومنین انداخت. و فرمود نهار «النَّهَارُ هُوَ الْقَائِمُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ، إِذَا قَامَ غَلَبَ دَوْلَتُهُ الْبَاطِل‏» ظهور حضرت است. وقتی حضرت می آیند این پرده را بر می دارند، حقیقت آن خورشید دوباره طلوع می کند.

در قرآن وقتی می خواهد این ماجرا را توضیح بدهد می فرماید: «والشمس و ضحیها»؛ فرمود شمس یعنی امیرالمومنین. و آن موقعی که خورشید بالا می آید و کاملا نورش فراگیر می شود، این را ضحی می گویند. فرمود ضحی این شمس ظهور امام زمان است. وقتی حضرت ظهور می کنند این شمس آشکار می شود، نورش واضح می شود. بنابراین از نظر قرآن، یک حجابی بر ولایت امیرالمومنین افتاده و ولایت امیرالمومنین در حجاب رفته. لذا مومنین ممکن است به این ولایت راه پیدا بکنند. ولی در عین اینکه به ولایت راه پیدا بکنند، ولایت را بدون حجاب نمی توانند تلقی بکنند. خیلی از حقائق در حجاب رفته. لذا مومنین کامل هم باید برگردند و یک رجعتی داشته باشند تا دوباره از امام استفاده کنند. بعد از وجود مقدس امام زمان علیه السلام ائمه علیهم السلام رجعت می کنند، مومنین کامل هم بر می گردند، تا بهرمندی شان از امام به کمال برسد و فیض شان از امیرالمومنین علیه السلام کامل شود. سلمان هم باید دوباره برگردد در دار دنیا و در این دار بهره جدیدی از وجود مقدس امیرالمومنین در دوران ظهور و رجعت ببرد.

پس اتفاقی که افتاده، حجاب ظلمانی است «و اللیل اذا یغشی» البته به تعبیر بزرگان برای مومنین یک ظهور جزیی ای می شود. ممکن است مومن به نور امیرالمومنین برسد، حضرت به نحو جزیی برای او ظهور بکنند، اما ظهور کلی ولایت امیرالمومنین علیه السلام در حجاب رفته تا دوران ظهور. وقتی حضرت ظهور می کنند، عقل ها کامل می شود، عالم روشن می شود، از نو عالم زنده می شود. گویا یک دورانی است که دوران موت زمین است و با ظهور امام به حیات طیبه می رسد. تعبیر قرآن تعبیر خیلی لطیفی است. وقتی بحث از حیات طبیعت در بهار است، می فرماید: «فَانْظُرْ إِلی آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»(روم/50) آثار رحمت خدا را ببینید که چگونه زمین را بعد از موت زنده می کند، این نسیم رحمت الهی که زمین را زنده می کند، همان نسیم وجود امام است. وقتی به سرزمین وجود انسان می خورد، آدم را زنده می کند. وقتی این نسیم به عالم می خورد، عالم زنده می شود. عصر ظهور عصری است که آن نسیم رحمت می وزد و حجابی که بین امیرالمومنین و عالم افتاده برداشته می شود. در روایت حضرت فرمودند که وقتی ماجرای غدیر اتفاق افتاد، سران و قوای اصلی ابلیس جمع شدند؛ حَتّی در بعضی روایات دارد از ابلیس تبرّی جستند، گفتند دیگر کار تمام شد، همه حرف هایی که می زدی به پایان رسید. گفت نگران نباشید من وعده گرفتم از بعضی از اینها. وقتی سقیفه به پا شد ابلیس دوباره قوای خودش را جمع کرد و تاجگذاری کرد گفت بروید جشن بگیرید. البته تعبیر قرآن این است که این دولت پایداری نیست. قرآن وقتی می خواهد این ماجرا را حکایت کند تعابیر متفاوت دارد گاهی می فرماید که شب تاریکی آمد منتظر بمانید تا روز برسد. گاهی می فرماید که نعمت خدا تبدیل به کفر شد، دار دنیا شد دار جهنّم و گاهی تعبیر می کند این چراغ الهی را که خدا روشن کرده بود، اینها می خواهند با بازدم خودشان خاموش کنند. ممکن است این بازدم آنها یک مدتی یک عده ای را در تاریکی ببرد ولی «یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ»(صف/٨)؛ خدای متعال این نور را به تمام می رساند، بخواهند یا نخواهند، اراده الهی به این تعلق گرفته است.

این جهنّمی که به پا شده وجود مقدس فاطمه زهراء سلام الله علیها وسط این جهنّم رفتند؛ شعله جهنّم را برای دوستان¬شان خاموش کنند و عبور بدهند به سلامت مومنین را از این وادی جهنّم به بهشت و به محیط ولایت امیرالمومنین برسانند. این کار حضرت زهراء سلام الله علیها است. وجود مقدس حضرت زهراء سلام الله علیها به میدان آمدند که این حجاب ظلمانی را کنار بزنند و حقیقت ولایت امیرالمومنین از پرده حجاب بیرون بیاید. لذا ظهور مزد حضرت زهراء سلام الله علیها است در مقابل بلایی که حضرت تحمل کردند. این مطلب از روایات استفاده می شود. یکی از ثمرات بلاء حضرت این است که خدای متعال امام زمان را از نسل ایشان قرار داده است. با ظهور حضرت است که این ظلمت برداشته می شود، عالم به مدار خودش بر می گردد، این جهنّم خاموش می شود، دوباره عالم دنیا عالم بهشت می شود. نعیم ولایت در این عالم ظهور پیدا می کند. این اقدام وجود مقدس فاطمه زهراء سلام الله علیها است. این کار از دیگری هم ساخته نبوده. امیرالمومنین ماموریت دیگری دارند، مامور به صبر هستند. وجود مقدس فاطمه زهراء سلام الله علیها، ماموریت¬شان این است بیایند این جهنّم را خاموش کنند و محبّین را از این جهنّم عبور بدهند. این حجاب را کنار بزنند، و حلقه وصل عالم به امیرالمومنین بشوند. اگر این حلقه وصل نبود، احدی متّصل به حقیقت ولایت نمی شد. با امام حرکت کردن، متّصل به امام شدن کار آسانی نیست. امام سرّ الله است در زیارت ششم امیرالمؤمنین می خوانیم «یا سرّ الله»؛ امیرالمومنین سرّ خدا است در این عالم. رسیدن به این سرّ، متّصل شدن به او، بهرمندی از او کار آسانی نیست. وجود مقدّس فاطمه زهراء سلام الله علیها این سرّ را برای انسان ها باز می کنند، ما را وصل می کنند. بلاء حضرت، بلاء اتصال عالم به وجود مقدّس امیرالمومنین علیه السلام است. می خواهند که مردم دوباره به محیط نعمت برگردند. این جهنّم و محیط کفر تبدیل به محیط نعمت شود. مردم مومنانه زندگی بکنند، کافرانه زندگی نکنند. در جهنّم نباشند، در بهشت باشند. این عهد حضرت زهراء سلام الله علیها با خدا است و پای این عهد حضرت ایستادند. البته خیلی هم گران تمام شده است. حضرت زهراء این جهنّم را خاموش کردند.

بعضی ها حیران ماندند در مقام حضرت زهراء سلام الله علیها که چه بگویند. چون این روایات از مسلمات است. نبیّ خاتم که همه عالم در مقابل او خاشع هستند و مرتبا بر او سجده می کنند، دست فاطمه زهرا را می بوسید. این بیان امیرالمومنین است که فرمود صلواتی که می فرستند بر حضرت صل الله علیه و آله و سلم از سجده بر آدم علیه السلام بالاتر است. بر حضرت آدم یک بار سجده کردند اما در آیه «إنّ الله و ملائکته یُصَلُّون عَلَى النَّبِیِّ»؛(احزاب/56) نه یک بار بلکه بر حضرت مرتبا صلوات می فرستند. این پیامبر خم می شد دست فاطمه زهراء سلام الله علیها را می بوسید. وقتی حضرت زهرا سلام الله علیها بر پیامبر وارد می شدند، نه یک بار، مکرر از جا بر می خواست، به استقبال حضرت می رفت، حضرت را سر جای خودش می نشاند و می فرمود «فداها ابوها». این حرف حرف ساده ای نیست. ماه ها درب خانه فاطمه سلام الله علیها می آمد می ایستاد، دستش را به چهارچوب این در می گرفت و می فرمود «السلام علیکم اهل البیت، انّما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیراً». می آمد درب این خانه می ایستاد، اجازه می گرفت. اگر اجازه می دادند وارد این خانه می شد. همه عالم ملک نبیّ اکرم است، همه عالم را خدا برای حضرت آفریده، «لولاک لما خلقت الأفلاک»، ولی ایشان درب این خانه می ایستاد، سلام می کرد، اگر جواب می دادند- که جواب به معنای اجازه ورود بوده- حضرت وارد می شدند.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 41:28

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی