- 1456
- 1000
- 1000
- 1000
مراحل ابتلاء در دنیا برای خالص شدن نیت و شاکله
سخنرانی آیت الله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع "مراحل ابتلاء در دنیا برای خالص شدن نیت و شاکله"، سال 1396
«الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُور»(ملک/2)، عرض کردیم در این آیه مبارکه از سوره تبارک می فرماید: خدایی که «تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیر»(ملک/1) دارای قدرت مطلق است و هیچ قیدی برای قدرت او نیست، «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ»، مرگ و زندگی را آفریده است. از منظر قرآن مرگ به معنی نابودی و نیستی نیست، لذا هیچ کجا در قرآن از مرگ تعبیر به فوت نشده، بلکه تعبیر به موت شده است. از نظر قرآن موت از دست رفتن چیزی نیست بلکه خلقت در یک نشئه جدید هست، به تعبیر دیگر موت یک نوع خلق جدیدی است که برای انسان اتفاق می افتد. «نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ * عَلى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ وَ نُنْشِئَکُمْ فِی ما لا تَعْلَمُون»(واقه/60-61) خدای متعال می فرماید: ما مرگ را بین شما تقدیر کردیم و کسی بر ما سبقت نمی گیرد و نمی تواند دست ما را ببندد، پس یک عده دیگری را جای شما می آوریم. دنیا اینطوری است و دائما یک عده ای وارد این دنیا شده و یک عده هم از این دنیا خارج می شوند. همانطور که تولد به معنی نابودی نیست بلکه به معنی این است که ما را در یک عالم جدیدی متناسب با آن عالم خلق کردند، موت هم همینطور است و خداوند می فرماید: «ما شما را انشاء می کنیم، منتها در یک فضا و عالمی که هنوز برای شما معلوم نیست.»
پس از نظر قرآن مرگ یک امر حقیقی و مخلوق خدای متعال است. وقتی انسان می میرد در یک عالم دیگری انشاء می شود و متناسب با آن عالم انسان دوباره خلق می شود. این آفرینش مرگ و حیات برای این است که ما شما را مورد ابتلاء قرار بدهیم. اگر بنا بود در دنیا مرگی نباشد و انسان به گونه ای خلق شده باشد که خلود داشته باشد، حتما دیگر دار امتحان و ابتلائات از این جنس نبود. جنس عالم دنیا اینطوری است که همه چیز در او فانی است و دار ابتلاء و امتحان هست. لذا وقتی وارد عالم آخرت شدیم، دیگر برای انسان این نوع ابتلائات و امتحانات اتفاق نمی افتد. این ابتلائات و امتحاناتی که در دنیا هست و ما باید با آن دست و پنجه نرم کنیم برای چیست؟ ما به کجا می خواهیم برسیم که ما را در این دنیا آوردند و این طور گرفتار و مبتلا کردند؟ همانطور که می دانید سراسر دنیا از اول تا آخر ابتلاء است و هیچ چیز در دنیا نیست که صحنه ابتلاء نباشد.
احسن عملا آن عملی است که از بهترین نیت ها ناشی می شود. بهترین نیت ها هم این است که انسان نیتش جز بندگی خدای متعال چیزی در عالم نباشد و هر قدمی که بر می دارد بخواهد بندگی کند. چنین کسی در هر اخذ و ترک و هر کاری که انجام می دهد یا ترک می کند چه افعال ظاهری باشد چه افعال باطنی و قلبی، اولا خدا را عبادت می کند و ثانیا در این عبادت هم انگیزه عبادتش شکر و محبت خداست، نه ثواب و امنیت از عقوبت ها. گرچه این هم عبادت بسیار ممتازی است که انسان در یک مقامی باشد که خائف از عقوبت الهی باشد و رغبت در ثواب الهی داشته باشد، این آدم فوق العاده ای است ولی احسن الاعمال نیست. آن عملی که برای رفتن به بهشت هست، عمل خوب است و حسن است ولی احسن الاعمال نیست. احسن الاعمال آن عملی است که برای رضای خداست.
پس بنابراین عبور ما از این عالم مرگ و زندگی و این ابتلائات فراوانی که دائم با او مواجه هستیم بستری است که ما به احسن العقول و احسن الاعمال و احسن النیات برسیم و نیت ما که همان شاکله ماست بهترین شاکله بشود. به تعبیر دیگر شاکله ما بشود شاکله محبین و هر عملی که انجام می دهیم بو و طعم محبت خدای متعال را بدهد. چون نیت آن چیزی نیست که ما به زبان می آوریم. من اگر برای اغراض مادی منبر بروم و به زبان هم بگویم قربه الی الله که برای خدا نمی شود! انسان اگر در یک مقامی بود که وقتی تجارت می کند واقعا غرضش رضای خداست، این می شود نیت الهی، و الا اگر شاکله انسان شاکله ای است که دنبال اغراض مادی است، دو هزار بار هم بگوید قربه الی الله که قربه الی الله محقق نمی شود! به گفتن و به زبان آوردن که نیست.
بنابراین نیت یعنی شاکله و دار دنیا داری است که انسان می تواند عقل خودش را که با آن همه چیز را وزن می کند، در مسیر امتحان ها بهترین عقول کند و شاکله خودش را بهترین شاکله قرار بدهد، به طوری که همه اعمالش آهنگ و بوی محبت خدای متعال را بدهد. عالم دنیا برای همین است و خدای متعال عالم را بگونه ای آفریده که می شود در این عالم انسان خالص و عاقل شده و بفهمد که چطوری ترازو بکند.
هدف خداوند از این ابتلائاتی که به طور روزمره در زندگی ما قرار می دهد، این است که خدای متعال امکانات را به ما می دهد و از ما تکلیف می خواهد. انسان می تواند سرش را زیر بیاندازد و کاری با خواست خدای متعال نداشته باشد. نگاه می کند اما کاری ندارد که خدای متعال راضی است یا نه، حرف می زند اما کاری ندارد که خدای متعال راضی است یا نه، دشمنی و دوستی می کند اما کاری با خدای متعال ندارد؛ اگر اینطوری شد، انسان دائم از مقام محبین دور می شود. ولی اگر هر فعلی که انجام می دهد در آن ملاحظه تکلیف و بعد ملاحظه محبت و رضای الهی را بکند، کم کم محبت الهی در دل انسان پیدا می شود. اگر انسان متوجه بود که امکاناتی که خدای متعال می دهد را باید به او برگرداند، آن هم نه از سر بخل و نه حتی از سر طمع در ثواب، بلکه به خاطر اینکه خدای متعال شایسته است که وقتی از انسان جانش را هم خواست انسان با سخاوت این جان را بدهد، اگر اینطوری شد خدای متعال این امکانات را می گیرد و به جای این امکانات محبت خودش را می دهد. پس ابتلاء یعنی همین، یعنی در دار دنیا هم می توانیم امکاناتی که به ما می دهند را در مسیر بندگی خدای متعال خرج کنیم و هم می توانیم در مسیر خودمان و در مسیر نفس و شیطان به کار ببریم، اگر هم در مسیر خدای متعال خرجش نکردیم، مطمئناً در مسیر شیطان خرج خواهد شد. این که در روایات دارد اگر کسی بخل ورزید و در آنجایی که باید به برادر مومنش کمک کند، کاری انجام نداد، به همان اندازه در مسیر شیطان خرج می کند، یعنی همین این امکانی که به ما دادند را اگر در راه خدا خرج نکردیم در راه نفس خرج می شود و آن وقت نتیجه یکی حب النفس است و نتیجه دیگری حب خدای متعال.
یک جنس دیگر از ابتلائات این است که خدای متعال غیر از این که امکاناتی را به ما می دهد و تکلیفی را در مقابل این امکانات برای ما قرار می دهد، اوامر و نواهی هم به ما می کند که رعایت این اوامر و نواهی، انسان را کم کم به مرحله کمال عقل و مرحله محبین می رساند. همانطور که آدم آرام آرام رشد کرده و خوب می شود، آرام آرام هم بد می شود. اینطور نیست که آدم یک دفعه بد بشود یا یک دفعه خوب شود بلکه به تدریج خوب می شود یا به تدریج بد می شود. گاهی اوقات انسان وقتی از یک مراحلی عبور می کند، عبور از مرحله بعد یک امتحان های خیلی سخت می خواهد. یک مراحلی است که انسان از آنها راحت عبور می کند، با یک چشم پوشی از یک گناه یک قدم جلو می رود، ولی بعضی اوقات به جایی می رسد که کار سخت می شود. گاهی امتحان های سخت و ابتلائات عظیم پیش می آید تا انسان بتواند یک گردنه را پشت سر بگذارد و یک ذره خالص تر بشود. در قدم های اول، ابتلائات آسان تر است، اما هر چه کار دقیق تر می شود، ابتلائات سخت تر می شود، مثل اینکه باید همه اموال خودت را بدهی برای این که یک بار نام خدا را ببرند.
این ابتلائاتی که بستر را آماده می کند برای این که انسان خالص و عاقل بشود، در چهار دسته گنجانده می شود. اولین دسته از ابتلائات، همین ابتلائات زندگی روزمره ما را در بر می گیرد و همین امکانات است که خدای متعال به ما داده است. ما اگر بتوانیم این امکاناتی که خدای متعال به ما عطا کرد را به خدا برگردانیم، آرام آرام خالص می شویم و خدای متعال عقل ما را اصلاح می کند. یک جنس دیگر از ابتلائات این است که خدای متعال تکلیف و اوامر و نواهی را در مقابل این امکانات برای ما قرار می دهد که رعایت این اوامر و نواهی، انسان را کم کم به مرحله کمال عقل و مرحله محبین می رساند. سومین صحنه ابتلائی که خدای متعال پیش می آورد این است که متناسب با ظرف آدم برای او گرفتاری درست می کند و انسان باید در مقابل صبر کند تا زمان این گرفتاری تمام شود و به یسر برسد. یک جنس دیگری از ابتلاء هم در این عالم هست که امام و انبیاء و اولیاء آن را برای عبور دادن امتشان تحمل می کنند و اصل رشد مومنین در آن ابتلاست. ابتلاء اصلی، همین یک کلمه است و بقیه ابتلائات فرع است. لذا آنهایی که این ابتلاء اصلی را از سر می گذرانند به مقصد می رسند اما آنهایی که وسط راه جدا می شوند، همان وسط راه می مانند.
«الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُور»(ملک/2)، عرض کردیم در این آیه مبارکه از سوره تبارک می فرماید: خدایی که «تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیر»(ملک/1) دارای قدرت مطلق است و هیچ قیدی برای قدرت او نیست، «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ»، مرگ و زندگی را آفریده است. از منظر قرآن مرگ به معنی نابودی و نیستی نیست، لذا هیچ کجا در قرآن از مرگ تعبیر به فوت نشده، بلکه تعبیر به موت شده است. از نظر قرآن موت از دست رفتن چیزی نیست بلکه خلقت در یک نشئه جدید هست، به تعبیر دیگر موت یک نوع خلق جدیدی است که برای انسان اتفاق می افتد. «نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ * عَلى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ وَ نُنْشِئَکُمْ فِی ما لا تَعْلَمُون»(واقه/60-61) خدای متعال می فرماید: ما مرگ را بین شما تقدیر کردیم و کسی بر ما سبقت نمی گیرد و نمی تواند دست ما را ببندد، پس یک عده دیگری را جای شما می آوریم. دنیا اینطوری است و دائما یک عده ای وارد این دنیا شده و یک عده هم از این دنیا خارج می شوند. همانطور که تولد به معنی نابودی نیست بلکه به معنی این است که ما را در یک عالم جدیدی متناسب با آن عالم خلق کردند، موت هم همینطور است و خداوند می فرماید: «ما شما را انشاء می کنیم، منتها در یک فضا و عالمی که هنوز برای شما معلوم نیست.»
پس از نظر قرآن مرگ یک امر حقیقی و مخلوق خدای متعال است. وقتی انسان می میرد در یک عالم دیگری انشاء می شود و متناسب با آن عالم انسان دوباره خلق می شود. این آفرینش مرگ و حیات برای این است که ما شما را مورد ابتلاء قرار بدهیم. اگر بنا بود در دنیا مرگی نباشد و انسان به گونه ای خلق شده باشد که خلود داشته باشد، حتما دیگر دار امتحان و ابتلائات از این جنس نبود. جنس عالم دنیا اینطوری است که همه چیز در او فانی است و دار ابتلاء و امتحان هست. لذا وقتی وارد عالم آخرت شدیم، دیگر برای انسان این نوع ابتلائات و امتحانات اتفاق نمی افتد. این ابتلائات و امتحاناتی که در دنیا هست و ما باید با آن دست و پنجه نرم کنیم برای چیست؟ ما به کجا می خواهیم برسیم که ما را در این دنیا آوردند و این طور گرفتار و مبتلا کردند؟ همانطور که می دانید سراسر دنیا از اول تا آخر ابتلاء است و هیچ چیز در دنیا نیست که صحنه ابتلاء نباشد.
احسن عملا آن عملی است که از بهترین نیت ها ناشی می شود. بهترین نیت ها هم این است که انسان نیتش جز بندگی خدای متعال چیزی در عالم نباشد و هر قدمی که بر می دارد بخواهد بندگی کند. چنین کسی در هر اخذ و ترک و هر کاری که انجام می دهد یا ترک می کند چه افعال ظاهری باشد چه افعال باطنی و قلبی، اولا خدا را عبادت می کند و ثانیا در این عبادت هم انگیزه عبادتش شکر و محبت خداست، نه ثواب و امنیت از عقوبت ها. گرچه این هم عبادت بسیار ممتازی است که انسان در یک مقامی باشد که خائف از عقوبت الهی باشد و رغبت در ثواب الهی داشته باشد، این آدم فوق العاده ای است ولی احسن الاعمال نیست. آن عملی که برای رفتن به بهشت هست، عمل خوب است و حسن است ولی احسن الاعمال نیست. احسن الاعمال آن عملی است که برای رضای خداست.
پس بنابراین عبور ما از این عالم مرگ و زندگی و این ابتلائات فراوانی که دائم با او مواجه هستیم بستری است که ما به احسن العقول و احسن الاعمال و احسن النیات برسیم و نیت ما که همان شاکله ماست بهترین شاکله بشود. به تعبیر دیگر شاکله ما بشود شاکله محبین و هر عملی که انجام می دهیم بو و طعم محبت خدای متعال را بدهد. چون نیت آن چیزی نیست که ما به زبان می آوریم. من اگر برای اغراض مادی منبر بروم و به زبان هم بگویم قربه الی الله که برای خدا نمی شود! انسان اگر در یک مقامی بود که وقتی تجارت می کند واقعا غرضش رضای خداست، این می شود نیت الهی، و الا اگر شاکله انسان شاکله ای است که دنبال اغراض مادی است، دو هزار بار هم بگوید قربه الی الله که قربه الی الله محقق نمی شود! به گفتن و به زبان آوردن که نیست.
بنابراین نیت یعنی شاکله و دار دنیا داری است که انسان می تواند عقل خودش را که با آن همه چیز را وزن می کند، در مسیر امتحان ها بهترین عقول کند و شاکله خودش را بهترین شاکله قرار بدهد، به طوری که همه اعمالش آهنگ و بوی محبت خدای متعال را بدهد. عالم دنیا برای همین است و خدای متعال عالم را بگونه ای آفریده که می شود در این عالم انسان خالص و عاقل شده و بفهمد که چطوری ترازو بکند.
هدف خداوند از این ابتلائاتی که به طور روزمره در زندگی ما قرار می دهد، این است که خدای متعال امکانات را به ما می دهد و از ما تکلیف می خواهد. انسان می تواند سرش را زیر بیاندازد و کاری با خواست خدای متعال نداشته باشد. نگاه می کند اما کاری ندارد که خدای متعال راضی است یا نه، حرف می زند اما کاری ندارد که خدای متعال راضی است یا نه، دشمنی و دوستی می کند اما کاری با خدای متعال ندارد؛ اگر اینطوری شد، انسان دائم از مقام محبین دور می شود. ولی اگر هر فعلی که انجام می دهد در آن ملاحظه تکلیف و بعد ملاحظه محبت و رضای الهی را بکند، کم کم محبت الهی در دل انسان پیدا می شود. اگر انسان متوجه بود که امکاناتی که خدای متعال می دهد را باید به او برگرداند، آن هم نه از سر بخل و نه حتی از سر طمع در ثواب، بلکه به خاطر اینکه خدای متعال شایسته است که وقتی از انسان جانش را هم خواست انسان با سخاوت این جان را بدهد، اگر اینطوری شد خدای متعال این امکانات را می گیرد و به جای این امکانات محبت خودش را می دهد. پس ابتلاء یعنی همین، یعنی در دار دنیا هم می توانیم امکاناتی که به ما می دهند را در مسیر بندگی خدای متعال خرج کنیم و هم می توانیم در مسیر خودمان و در مسیر نفس و شیطان به کار ببریم، اگر هم در مسیر خدای متعال خرجش نکردیم، مطمئناً در مسیر شیطان خرج خواهد شد. این که در روایات دارد اگر کسی بخل ورزید و در آنجایی که باید به برادر مومنش کمک کند، کاری انجام نداد، به همان اندازه در مسیر شیطان خرج می کند، یعنی همین این امکانی که به ما دادند را اگر در راه خدا خرج نکردیم در راه نفس خرج می شود و آن وقت نتیجه یکی حب النفس است و نتیجه دیگری حب خدای متعال.
یک جنس دیگر از ابتلائات این است که خدای متعال غیر از این که امکاناتی را به ما می دهد و تکلیفی را در مقابل این امکانات برای ما قرار می دهد، اوامر و نواهی هم به ما می کند که رعایت این اوامر و نواهی، انسان را کم کم به مرحله کمال عقل و مرحله محبین می رساند. همانطور که آدم آرام آرام رشد کرده و خوب می شود، آرام آرام هم بد می شود. اینطور نیست که آدم یک دفعه بد بشود یا یک دفعه خوب شود بلکه به تدریج خوب می شود یا به تدریج بد می شود. گاهی اوقات انسان وقتی از یک مراحلی عبور می کند، عبور از مرحله بعد یک امتحان های خیلی سخت می خواهد. یک مراحلی است که انسان از آنها راحت عبور می کند، با یک چشم پوشی از یک گناه یک قدم جلو می رود، ولی بعضی اوقات به جایی می رسد که کار سخت می شود. گاهی امتحان های سخت و ابتلائات عظیم پیش می آید تا انسان بتواند یک گردنه را پشت سر بگذارد و یک ذره خالص تر بشود. در قدم های اول، ابتلائات آسان تر است، اما هر چه کار دقیق تر می شود، ابتلائات سخت تر می شود، مثل اینکه باید همه اموال خودت را بدهی برای این که یک بار نام خدا را ببرند.
این ابتلائاتی که بستر را آماده می کند برای این که انسان خالص و عاقل بشود، در چهار دسته گنجانده می شود. اولین دسته از ابتلائات، همین ابتلائات زندگی روزمره ما را در بر می گیرد و همین امکانات است که خدای متعال به ما داده است. ما اگر بتوانیم این امکاناتی که خدای متعال به ما عطا کرد را به خدا برگردانیم، آرام آرام خالص می شویم و خدای متعال عقل ما را اصلاح می کند. یک جنس دیگر از ابتلائات این است که خدای متعال تکلیف و اوامر و نواهی را در مقابل این امکانات برای ما قرار می دهد که رعایت این اوامر و نواهی، انسان را کم کم به مرحله کمال عقل و مرحله محبین می رساند. سومین صحنه ابتلائی که خدای متعال پیش می آورد این است که متناسب با ظرف آدم برای او گرفتاری درست می کند و انسان باید در مقابل صبر کند تا زمان این گرفتاری تمام شود و به یسر برسد. یک جنس دیگری از ابتلاء هم در این عالم هست که امام و انبیاء و اولیاء آن را برای عبور دادن امتشان تحمل می کنند و اصل رشد مومنین در آن ابتلاست. ابتلاء اصلی، همین یک کلمه است و بقیه ابتلائات فرع است. لذا آنهایی که این ابتلاء اصلی را از سر می گذرانند به مقصد می رسند اما آنهایی که وسط راه جدا می شوند، همان وسط راه می مانند.
تاکنون نظری ثبت نشده است