display result search
منو
تفسیر آیات 199 تا 202سوره اعراف بخش اول

تفسیر آیات 199 تا 202سوره اعراف بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 96 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 199 تا 202سوره اعراف بخش اول"
تأسی به پیامبر اکرم (ص) در: اخذ عفو، امر به معروف، اعراض از جاهلین
برای پرهیز از دخالت شیطان، بهترین، آسان‌ترین و نزدیک‌ترین راه همان استعاذه است

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ ٭ وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ٭ إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ ٭ وَإِخْوَانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الْغَیِّ ثُمَّ لاَیُقْصِرُونَ﴾

در بیان مکارم اخلاق ذات اقدس الهی پیغمبر اسلام(علیهم الصلاة و علیهم السلام) را مأمور کرد تا امت آن حضرت به آن حضرت تأسی کنند یکی اخذ عفو بود دیگری امر به معروف بود و سومی اعراض از جاهلین در اوصاف پیغمبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) در کتابهای آسمانی هم آمده است که در تورات و در انجیل آمده است که و یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر که در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بحثش قبلاً گذشت یعنی خداوند آن حضرت را در کتابهای آسمانی گذشته به این عنوان که آمر به معروف و ناهی از منکر است ﴿وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ﴾ معرفی کرده است اینجا آن حضرت را الگو قرار داد برای همه انسانها مخصوصاً امت مرحومه فرمود: ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ﴾ در این کار یعنی اخذ به عفو شیطان دخالت می‌کند در امر به معروف شیطان دخالت می‌کند در اعراض از جاهلین هم شیطان دخالت می‌کند برای پرهیز از دخالت شیطان فرمودند بهترین راه و آسان‌ترین راه و نزدیک‌ترین راه همان استعاذه به ذات اقدس الهی و پناه بردن به خدای سبحان است چند مطلب است که لازم است توجه بشود یکی اینکه این دخالت شیطان تنها درباره اعراض عن الجاهلین نیست در همه امور شیطان دخالت می‌کند دوم اینکه دخالت شیطان باید طرد بشود گاهی به نحو دفع است گاهی به نحو رفع معصومین(علیهم السلام) تلاش و کوشش می‌کنند جهاد می‌کنند تا شیطان را دفع کنند دیگران تلاش و کوششان این است که وسوسه آمده را رفع کنند برای معصومین(علیهم السلام) غالباً جنبه دفع دارد یعنی تلاش و کوششان باعث می‌شود که شیطان حضور پیدا نکند اصلاً ولی برای افراد عادی جنبه رفع دارد یعنی وسوسه آمده را برطرف کنند البته وسوسه گاهی در حد تصور محض است گاهی در حد گرایش است نزدیک به میل است گاهی هم میل است و مانند آن و نزغ هم کار مفسده‌انگیز را می‌گویند نزغ تنها وسوسه صرف نیست مگر اینکه به لحاظ فساد این وسوسه را نزغ بگویند آنچه که به وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) گفت که ﴿بَعْدِ أَن نَّزَعَ الشَّیْطَانُ بَینِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی﴾ ناظر به همین است یعنی افسد خب برای نجات از شیطان حالا یا دفع است یا رفع در همه این امور یعنی اخذ به عفو، امر به عرف، و اعراض عن الجاهلین راههای عادی‌اش این است که انسان خودش با مطالعه و تلاش و کوشش و با معرفت و با محبت و امثال ذلک از شرّ این وسوسه نجات پیدا کند بعضیها وقتی یک وسوسه‌ای در آنها پیدا شد با تأمل در آیات عذاب نجات پیدا می‌کنند بعضیها با تأمل و تدبّر در آیات شوق به بهشت نجات پیدا می‌کنند خب آنها که سبک عبادت آنها خوفاً من النار است برای نجات از وسوسه شیطان هم معمولاً از این خوف مدد می‌گیرند ترس از دوزخ، آنهایی که همتشان شوق به بهشت است برای نجات از وسوسه شیطان هم معمولاً از اشتیاق به بهشت مدد می‌گیرند، آنهایی که عبادتشان عبادت احرار و محبین است برای رهایی از وسوسه حالا یا دفع یا رفع از شوق به لقای الهی استمداد می‌کنند ولی بالأخره با تلاش و کوشش خودشان که جهاد اکبر از همین جاها شروع می‌شود مدد می‌گیرند قرآن کریم ضمن اینکه ما را به جهاد اکبر فرا می‌خواند می‌فرماید یک راه نزدیکی هم هست و یک سنگر خوبی هم هست و کنار شماست و با همه شماست و قوی‌ترین سنگر هم هست و دم دستتان است از آن سنگر غفلت نکنید تدبّر در آیات عذاب، تأمل در آیات بهشت، تدبّر در آیات که لقاءالله را تبیین می‌کند همه اینها سودمند است اما یک سنگر نقدی هم هست و آن این است که فوراً خودتان را به خدا بسپارید یک بیانی را قرطبی در جامع الاحکام خودش از بعضی از سلف نقل می‌کند و آن این است که بعضی از سلف به بعضی از تلامیذشان گفتند حالا شما اگر در یک مسافرتی از رمه‌سرایی عبور کردید معمولاً در این رمه‌سراها سگ هم هست سگ گله اگر جلوی تو را گرفت و نگذاشت بگذری چه می‌کنی؟ گفت بالأخره خب با او درگیر می‌شوم، گفت اگر باز او پارس کرد و حمله کرد چه کار می‌کنی؟ گفت من هم مقاومت می‌کنم گفت بار سوم اگر او حمله کرد چطور گفت ما هم مقاومت می‌کنیم گفت این آخر طول می‌کشد خیلی خسته می‌شوید گفت پس راهش چیست؟ گفت بالأخره این گله یک صاحبی دارد شما وقتی به صاحبش بگویید از او کمک بگیرید آن صاحبش یک تشر بزند این سگ می‌رود کنار «فاستعذ بصاحب القطیع من الغنم» این یک امر طبیعی است همه ما هم آزمودیم این را بالأخره وقتی انسان به صاحبش بگوید که جلوی سگ را بگیر همین طور است انسان هم اگر یک جا مهمان کسی شد در یک روستایی یا یک رمه‌سرایی مهمان کسی شد یک کلب حائط بالأخره یک سگی هم هست آنجا دارد پارس می‌کند همین که انسان به صاحبخانه بگوید جلویش را بگیرید حل می‌شود آن وقت چقدر انسان مقاومت بکند آن بزرگوار با این مثال اصل ممثل را تبیین کرد گفت ببینید که بالأخره شیطان که آمد یک کلب است اما یک کلب معلم است بالأخره این‌چنین نیست که جزء کلاب هراش باشد شیطان کلب ولگرد نیست یک سگ ولگرد نیست در عالم چیزی در عالم ولگرد نخواهد بود بالأخره عالم حسابی دارد کتابی دارد کسی هست در جهان هستی که حرف آخر را می‌زند و آن خداست حرف اول را هم او می‌زند و آن خداست اگر شیطان کلب است پارس می‌کند گاهی هم حمله می‌کند کلب معلم است این‌طور نیست که مستقلاً بتواند بدون اجازه ذات اقدس الهی کسی را بگزد که این مجاز است پارس بکند تا دوست و دشمن مشخص بشود پارس کردن چیز خوبی است در نظام هستی و هر کس هم به جایی رسیده است در اثر مبارزه با این وسوسه و اینکه جهاد اکبر است به جایی رسید این‌طور نیست که وسوسه و جهاد اکبر چیز بدی باشد که ولی نقدترین و ساده‌ترین و سالم‌ترین راه این است که انسان مضطرباً در سنگر توحید برود بگوید خدایا مرا نجات بده البته تدبّر در آیات عذاب سهمی دارد تأمل در آیات بهشت سهمی دارد و تأمل در آن مراحل لقاءالله سهمی دارد ولی یک سنگر نقدی هم اینجا هست لذا فرمودند: ﴿وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ همین کریمه در سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» به تعبیر مختصر و تغییر کوتاهی آمده است آیهٴ 35 و 36 سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» این است ﴿وَمَا یُلَقَّاهَا إِلاّ الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَا إِلاّ ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ ٭ وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾ حالا بعدها باید روشن بشود ان‌شاءالله که در آنجا این سمیع و علیم معرفه ذکر شده با الف و لام و در آیه محل بحث دیگر معرفه ذکر نشده نکره است آنجا بسیاری از اسمای حسنای الهی آمده است که خدا ولی حمیم است و مانند آن و فرمود شما اگر در یک جامعه‌ای زندگی می‌کنید خواستید مشکل را برطرف کنید مشکل را با آسانی بر طرف کنید یعنی بدی را با خوبی حل کنید اگر بیگانه‌ای حمله کرده است بر اساس «ردوا الحجر من حیث جاء فانّ الشر لا یدفعه الا الشر» دفع کنید بیگانه‌ای به آب و خاکتان حمله کرده است نظیر آن دفاع هشت سال در اینجا یک بیانی حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد که این بیان در نهج‌البلاغه هم آمده است که «ردّوا الحجر من حیث جاء» سنگ را همان جایی که آمد برگردانید این‌چنین نیست که زیر سلطه باشید سلطه‌پذیر باشید سنگ‌خور باشید «فانّ الشر لا یدفعه الا الشر» اما در فضای داخلی در محیط داخلی در یک کشور همه‌تان مسلمان، شیعه، پیرو قرآن و عترت اگر یک مشکلی پیدا شد دشمنی پیدا شد اینجا سعی نکنید که طرف را طرد کنید و از پای دربیاورید دشمنی را از پا دربیاورید نه دشمن را رقیب را از پا درنیاورید آن رقابت را از پا دربیاورید بعد فرمود این کار کوچکی هم نیست ﴿وَلاَ تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلاَ الْسَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ اگر یک مشکلی یک اختلاف نظری پیش آمد از آن روش برتر استفاده کنید ﴿فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ﴾ آنکه با شما اختلاف دارد گویا دوست گرم شما خواهد بود حمیم گرم حمام را که حمام می‌گویند برای اینکه جای گرمی است این دوست حمام می‌شود یعنی گرم می‌شود دوستی او حمیم است برای شما خب؛ چرا؟ برای اینکه شما او را از پا درنیاوردید سعی کردید اختلاف را از بین ببرید نه مختلف را دشمنی را از پا درآوردن هنر است نه دشمن را اگر خدای ناکرده بیگانه‌ای خارج از مرز اسلامی حمله کرد البته جایش جنگ است اما در درون یک نظام همه‌شان شیعه، مسلمان، تابع قرآن و عترت یک اختلافی پیدا کردند تمام سعی و کوشش این نویسنده‌ها و گوینده‌ها باید در این زمینه صرف بشود ما چه کنیم که اختلاف را از بین ببریم نه طرف را در این زمینه فرمود اگر این کار را کردید ﴿فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ﴾ اما ﴿وَمَا یُلَقَّاهَا إِلاّ الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَا إِلاّ ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ﴾ یکی کسی که بتواند تحمل بکند چهارتا ناملایمات را تحمل بکند چهارتا حرف بد را تحمل بکند و ذو حظ عظیم هم باشد در ملکات نفسانی و اخلاقی این کار آسانی نیست در چنین زمینه‌ای فرمود: ﴿وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾ خب یک وقت هست که این مراحل عادی را انسان طی می‌کند حالا در جریان استعاذه به خدا مه همین‌طور است پناه بردن هم به خدا همین‌طور یک وقت یک کسی سنگر را می‌فهمد یک وقتی سنگر را می‌بیند یک وقتی سنگربان را می‌بیند آنها هم فرق می‌کنند خب در حال عادی اگر بخواهد نجات پیدا کند و به گناه آلوده نشود یا تأمل می‌کند در آیات محاسبه و عذاب و رسوایی آخرت خودش را نجات می‌دهد یا تأمل می‌کند در آیات بهشت، علاقه به بهشت وادارش می‌کند که دست به گناه دراز نکند یا نه از اینها بالاتر می‌اندیشد لقاءالله را شوق لقای الهی و دخول در عبادی ﴿وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾ ترغیبش می‌کند که آلوده نشود اینها مراحل سه‌گانه بود که اشاره شد حالا که می‌خواهد به سنگر الهی پناه ببرد از این راه نقد استفاده کند پناه ببرد نه از راه فکر و تأمل و اینها فوراً خودش را بخواهد به خدا بسپارد این هم گاهی اهل نظر است گاهی اهل بصر گاهی سنگر را می‌فهمد که خدا یک سنگری دارد گاهی سنگر را می‌بیند و گاهی سنگربان را می‌بیند آن جریان سنگربان دیدن جریان وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) است که ﴿هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأی بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾ خب این مسئله ر‌ؤیت شهود حق که یکی از اسمای الهی همان برهان است او برهان است او سلطان است او ظهور است چه اینکه او ظاهر است طرف مقابلش یعنی آن زن همت کرد اصل معصیت که واقع نشد کاری در خارج واقع نشد فقط طرف مقابل همت کرد قصد کرد که آلوده بشود وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) نه تنها عملاً آلوده نشد از نظر نیت و قلب و اراده و اخلاص و همت گماردن هم آلوده نشد برای اینکه فرمود درباره آن زن ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ﴾ یعنی آن زن قصد کرده است درباره یوسف(سلام الله علیه) فرمود: ﴿هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأی بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾ این تعلیق بر محال است اگر برهان رب را ندیده بود قصد می‌کرد فعل هم واقع نشده چون برهان رب را دید قصد هم واقع نشده پس او از نظر قلب و از نظر بدن معصوم و مطهر است این سنگربان را دیدن بهترین راه است برای نجات آدم که فوراً از مهم‌ترین خطر انسان را می‌رهد پس عمده آن است که گذشته از اینکه آدم جهاد بکند جریان دفاع و صیانت نقد هم در کنارش هست این‌طور نیست که فقط جهاد سخت را ذات اقدس الهی ترغیب کرده باشد فرمود به زحمت بیفتید جهاد کنید فرمود جهاد بکنید ولی از من هر وقت کمک خواستید کمک حاضر است یک سنگری کنار شما هم هست ﴿فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾ آدم موحدانه احساس نیاز بکند و بگوید خدایا من به تو پناه بردم پناه آوردم از تو مدد و فیض می‌گیرم یقیناً خدا پناه می‌دهد ﴿وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾ همان جریان کلاب که گفتند «لا یستعاذ من الکلاب الا برب الکلاب» از سگ اگر کسی بخواهد نجات پیدا کند بهترین راه این است که به صاحب گلّه و رمد بگوید جلوی سگ را بگیر وگرنه خود آدم اگر درگیر بشود مدتها طول می‌کشد گفتند «لا یستعاذ من الکلاب الا برب الکلاب» خب
‌پرسش ...
پاسخ: بله چون استعاذه نظری زمینه استعاذه عملی را فراهم می‌کند جریان استعاذه غیر از مبارزه است استعاذه عملی البته منظور هست ولی مبارزه و جهاد اکبر غیر از استعاذه است یک وقتی انسان آیات عذاب را در نظر می‌گیرد و دندان روی جگر می‌گذارد و صبر می‌کند و آلوده نمی‌شود این جهاد است یک وقت هست این‌چنین نیست که حالا آیات عذاب و اینها را تأمل کند، تدبّر کند به ذهن بیاورد دفعتاً می‌گوید خدایا مرا نجات بده این فوراً می‌رود در سنگر صیانت الهی ﴿فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ این‌چنین نیست که حالا مبارزه را شروع بکند آیات عذاب را بررسی بکند بگوید این کار را بکنم یا این کار را نکنم اگر بکنم دینم در خطر است نکنم هم چنین است اینها نیست آن جای جهاد است و جنگجویی اما این رفتن به سنگر است این رفتن به سنگر گرچه این هم به نوبه خود در معرکه است در جبهه است چون کسی در جبهه نباشد که در معرض خطر نیست ولی در جبهه انسان گاهی بیرون سنگر است و حمله می‌کند گاهی هم نه می‌رود در سنگر بنابراین هیچ کسی معذور نیست حالا بر فرض آن راه تأمل و تدبّر آیات آدم فرصت نبود یا انسان اهل مطالعه نبود یا آن آیات را حضور ذهن نداشت اما پناه بردن به سنگر دیگر از همه ساخته است بگوییم خدا یا به ما پناه بده و به جد هم بگوییم مثل همان که آژیر خطر را موقع حمله بیگانه‌ها انسان می‌شنید می‌رفت در پناهگاهها این هم همین است فرمود وقتی آژیر خطر را احساس کردی برو در پناهگاه نه اینکه بگو «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» اگر کسی بیرون ایستاد گفت «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» مثل آن است که آژیر خطر را شنیده بیگانه هم دارد بمباران می‌کند این در خیابان زیر فضای باز در هوای باز زیر آسمان ایستاده می‌گوید من می‌خواهم بروم پناهگاه این «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» گفتن همین است اما کسی که دلهره دارد اضطراب دارد مضطر است به خدا متوسل می‌شود او رفته به پناهگاه استعاذه عملی منظور است البته خب برخیها خواستند بگویند که این ﴿وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ﴾ ناظر به این است که ـ معاذ‌الله ـ ممکن است پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم مبتلا بشود به وسوسه آسیب‌پذیر و گاهی هم به آیه سورهٴ مبارکهٴ «حج» استشهاد می‌کند آیهٴ 52 سورهٴ «حج» ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِیٍّ إِلاّ إِذَا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ﴾ یعنی ما هیچ پیامبری را قبل از پیغمبر اسلام(علیهم الصلاة و علیهم السلام) نفرستادیم هیچ پیغمبری یا نبیی ارسال نکردیم مگر اینکه هر وقت تمنی کرد و آرزو کرد شیطان در امنیه او داخل می‌شود آن‌گاه ذات اقدس الهی القائات شیطان را نسخ می‌کند و منویات پاک پیغمبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) محکم می‌کند در جامعه تحکیم می‌کند تثبیت می‌کند معلوم می‌شود که انبیاء ـ معاذ‌الله ـ آرزوهای دینی دارند در متن آرزوهای آنها شیطان راه می‌برد هیچ‌کدام از این دو شاهد شهادت نمی‌دهند دلالت نمی‌کنند بر اینکه پیغمبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) در معرض آسیب‌پذیری وسوسه است اما آیه‌ای که فرمود ﴿وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ﴾ چون شرط است و جمله شرطیه هرگز دلالت ندارد بر وقوع مقدم نظیر ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ با اینکه آن موحد محض بود پس جمله شرطیه فاقد دلالت بر تحقق مقدم است آیهٴ 52 سورهٴ مبارکهٴ «حج» ناظر به این نیست که در محدوده آرزوهای نفسانی پیغمبر ـ معاذ‌الله ـ وسوسه آسیب‌رسانی هست بلکه در محدوده خارج یعنی هیچ پیغمبری نیست مگر اینکه وقتی آمده برنامه‌هایی را اعلام کرده در متن برنامه‌های او در جهان خارج شیطنت راه پیدا می‌کند نمی‌گذارد برنامه او درست اجرا بشود نه اینکه حرم امن دل پیغمبر(علیهم السلام) در معرض وسوسه است ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِیٍّ إِلاّ إِذَا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطَانُ﴾ در امنیه او نه در خود او نه اینکه در قلب او شیطان وسوسه می‌کند آنکه مورد تمنی او و آروزی او بود که تحقق عینی احکام و حکم الهی باشد در آن محدوده شیطان راه پیدا می‌کند در حقیقت در قلب مردم راه پیدا می‌کند مردم را وسوسه می‌کند نمی‌گذارد که انجام بدهد
مطلب بعدی آن است که پس این شهادت نمی‌دهد مرحوم شیخ بهایی(رضوان الله علیه) یک بیان لطیفی در کتاب شریف اربعین‌اش دارد که اینکه پیغمبر(علیه السلام) فرمود من روزی هفتاد بار استغفار می‌کنم و قلب مرا غین می‌گیرد این یعنی چه؟ گفت این ناظر به تعلیم امت است و سخنی را از اسمعی هم نقل می‌کند که آن قلب مطهر منزه از هرگونه غین و غیمی است اصلاً آنجا آسمان آسمانی نیست که ابر بگیرد این ابر برای همین این محدوده نزدیک به زمین است یک مقدار بالاتر اینجا جا برای ابر نیست ببینید این هواپیما یک قدری که اوج گرفته روی ابرها حرکت می‌کند نه زیر ابر، ابرها هم یک حدی دارند مگر ابر هر اندازه‌ای که دلش بخواهد می‌تواند بالا برود این‌طور نیست که تا یک حد خاصی ابر هست این غیم و غین و ابر و آلودگی و غبار اینها یک محدوده‌ای دارند اگر یک کسی بالاتر رفت اصلاً جا برای ابر نیست انسان هم همین‌طور است وسوسه‌ها هم همین‌طور است چرا شیطان گفت ﴿لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ٭ إِلاّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِین﴾ این نه برای اینکه نسبت به آنها مهربان است و با ارادت دسترسی ندارد برای اینکه سرمایه ندارد شیطان مگر سرمایه او جز دنیا چیز دیگر است؟ شیطان برای اینکه فریب بدهد چکار می‌کند؟ این روانکاوی می‌کند روانشناسی می‌کند آن شخص را می‌شناسد می‌بیند آقا چه چیزی می‌خواهد بدلی‌اش را می‌سازد به جای اصلی به او می‌دهد می‌گوید این همان است که تو می‌خواهی و این آقا ابزار دست شیطنت حبائل شیطان مشخص است بالأخره نسا است و دنیا است و زر است و زور است و امثال ذلک آنها حبائل شیطان‌اند با این دامها فریب می‌دهد و صید می‌کند این دامش است حالا اگر یک کسی به جایی رسید که حق محض را می‌دید و حق محض را می‌طلبید و لا غیر آنچه را که آن انسان کامل می‌طلبد دسترس شیطنت شیطان نیست آنچه را که شیطان به عنوان حبائل و اشراک و اشواک و دام گسترده است آن بزرگوار روی همه اینها پا گذاشته خب با چه وسیله‌ای شیطان او را فریب بدهد؟ این است که اظهار عجز کرده نه اظهار ادب ﴿لْأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ٭ إِلاّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِین﴾ برای اینکه دسترسی ندارند در بحثهای قبل هم این مثال ذکر شده که بالأخره شک و امثال ذلک در بعضی از جاها اصلاً وجود ندارد آن انسان کامل اصلاً شک نمی‌کند در بحثهای نظر و وسوسه خلاف هم ندارد در جناح عمل؛ چرا؟ برای اینکه رسیده به جایی که آنجا جز حق چیز دیگر نیست همه جا که باطل راه ندارد باطل هم مثل یک ابری است ابر هم یک محدوده‌ای دارد بالأخره آن اوج که نمی‌رود یک حدی دارد بالاتر هرچه هست شفاف است در نشئه حق و اسمای الهی و مرحله عنداللهی و مرحله لدن الهی که بشود علم لدنی آنجا جا برای بطلان نیست وقتی جا برای باطل نبود جا برای شک هم نیست شک همیشه در جایی است که دو چیز باشد اگر در یک جایی فقط یک چیز است آنجا شک اصلاً راه ندارد مثالی هم که قبلاً ذکر می‌شد این بود حالا اگر در کتابخانه‌ای جز قرآن کتاب دیگری نباشد یک کتابخانه وسیعی هم هست ما از دور و نزدیک هر کتابی را دیدیم یقین پیدا می‌کنیم آن قرآن است آن را از فاصله دور برای اینکه اینجا غیر از قرآن کتاب دیگری نیست حالا اگر در یک کتابخانه‌ای هم قرآن بود و هم کتاب دیگر ما یک کتابی را از دور دیدیم اینجا شک می‌کنیم که آیا آن کتاب قرآن است یا غیر قرآن سرّش این است که غیر قرآن هم در اینجا هست همیشه شک متفرع بر وجود دو امر است یک الف یک باء آن‌گاه ما یک چیزی را از دور می‌بینیم نمی‌دانیم الف است یا باء و اگر جایی جز الف چیز دیگر نبود ما هرچه دیدیم می‌فهمیم الف است چون اصلاً شک با غیر از الف چیز دیگر نیست در محدوده اله و اسمای الهی و عنداللهی و لداللهی جز حق چیز دیگر نیست انسان اگر به آنجا رسید هرچه می‌بیند حق است چون باطل نیست شک هم نمی‌کند
پرسش ...
پاسخ: خب این مراحل ما بعدش هم زیر مجموع مراحل عالیه آن جامع اداره می‌شود.
پرسش ...
پاسخ: او می‌فهمد که ابر در کجاست در نهج‌البلاغه وجود مبارک حضرت امیر می‌فرماید «شککت فی الحق مذ اریته» از آن لحظه‌ای که حق را من نشان دادم ما که نرفتیم مکتب درس بخوانیم همه ما نگارهای غیرمکتب رفته‌ایم هیچ‌کدام ما مکتب نرفتیم که درس بخوانیم ما اگر از پیغمبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) چیزی یاد گرفتیم او هم از وحی دارد خب
پس همه اینها نگارهای مکتب نرفته‌اند فرمود «ما شککت فی الحق مذ اریته» نه علمته یا فهمته یا تدرسته یا تتلمذته اگر خلیل خدا(علیه السلام) را از باب ﴿وَکَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ حقایق را به او ارائه کردند ما هم این‌چنین هستیم ما اصلاً شک نکردیم با اینکه در دنیا دارد زندگی می‌کند اینها مافوق ابر و مادون ابر محدوده ابر را هم می‌بینند بنابراین جا برای باطل در محدوده امن انسان کامل نیست وقتی جا برای باطل نبود شک هم نیست.
پرسش ...
پاسخ: بله؟ ممکن است چون حصری با عصمت معمولاً در آن محدوده همراه است منتها معصوم منحصر نیستند ما آنچه را که برهان داریم این است که نبوت مشخص است رسالت مشخص است امامت مشخص است غیر از این ذوات مقدس کسی نبی و رسول و امام نیست اما عصمت حصری برایش نیست که الا و لابد همین چهارده نفر(علیهم السلام) باید معصوم باشند ما هیچ دلیلی نداریم که مثلاً زینب کبری(سلام الله علیه) معصومه نبود یا قمربنی هاشم(سلام الله علیه) معصوم نبود امام نبودند یقیناً اما حالا هر غیر امامی محال معصوم باشد این را که ما نداریم البته آنجا که ملکه عصمت هست ملکه اخلاص هم هست برای غیر معصوم مشکل است کسی مخلص باشد حالا ممکن است اخلاص مقطعی پدید بیاید اما اخلاص مستمر در غیر معصوم مشکل است.
پرسش ...
پاسخ: می‌تواند طمع داشته باشد ولی اینها طمع او را برآورده نمی‌کنند در محدوده‌های پایین ممکن است این کار را بکنند آن شیطان تا آنجا که ممکن است اول می‌آید ما را به واجب مهم سرگرم می‌کند تا از اهم باز بدارد اول که ما را به مکروه و حرام دعوت نمی‌کند که اگر دوتا واجب هست دوتا درس هست دوتا رشته علمی هست یکی اهم است یکی مهم ما را سرگرم مهم می‌کند از آن رشته علمی اهم باز می‌دارد این اولین کار اوست این‌چنین نیست که او به سراغ افراد عادی نرود یا سرگرمی واجبها را برای خود نداند این کیف می‌کند که کسی از یک واجب اهم صرف نظر کرده به واجب مهم می‌پردازد می‌گوید خیال می‌کند در عبادت است در حالی که یک چیزی دیگر را از دستش گرفتم اینکه رها نمی‌کند ولی منظور این است که در محدوده مخلصین راه ندارد برای اینکه ابزارش را ندارد ابزار او باطل است می‌خواهد با باطل فریب بدهد آنجا دیگر جای باطل نیست اگر یک جایی ابزار بازی اصلاً نیست خب یک بازیگر با چه وسیله‌ای می‌تواند آنجا بساط پهن کند ابزار شیطنت باطل است باطل هم مثل ابر است یک حد مشخصی دارد در محدوده‌های بالا که اصلاً باطل جا ندارد وقتی باطل جا نداشت شیطنت و وسوسه و اهرمنی و امثال ذلک ابزار ندارند اینکه فرمود: «ما شککت فی الحق مذ اریته» همین است دیگر فرمود ما اصلاً شک نکردیم خب
پرسش ...
پاسخ: آنکه در جریان بهشت بود او یک بحث خاص خودش را داشت برای اینکه آن قبل از نزول به زمین بود قبل از آمدن شریعت و وحی بود فرمود: ﴿اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ﴾ بعد ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدی فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ از آن به بعد شریعت آمده و قبل از او حساب خاص او نشئه را باید بررسی کرد وگرنه شریعت و وحی و نبوت و حلال و حرام واجب و مستحب و مکروه و آنها بعد از اینکه حضرت به زمین تشریف آوردند دارد حساب آنجا را باید کاملاً از حساب بحثهای دین و شریعت و وحی و حلال و حرام و واجب و مستحب و اینها جدا کرد آنجا حتی ترک اولی هم نبود باید بحثهای مناسب با آن عالم را آنجا طرح کرد.
پرسش ...
پاسخ: خب می‌بینید جهل آنها عین علم ماست وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) چقدر ادیبانه با خدا سخن گفت عرض کرد خدایا من فقط می‌خواهم بفهمم همین ﴿وَأَنتَ أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ﴾ یک صغرا و کبرا درست کرد عرض کرد که این پسر که اهل ماست شما هم که فرمودی اهل من نجات پیدا می‌کند سرش چیست؟ همین، اینکه چیز خوبی است فرمود: ﴿إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ﴾ سرّش این است که صغرا ممنوع است ﴿إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ﴾ نوح عرض کرد ﴿مِنْ أَهْلِی﴾ یک، ﴿وَإِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ﴾ تو هم وعده دادی که اهل من مصون باشد اما﴿وَأَنتَ أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ﴾ اما من سؤال می‌کنم که بفهمم اینها می‌فهمند به تعلیم الهی می‌فهمند ذاتاً که عالم نیستند اینها هرچه علم دارند با تعلیمات ذات اقدس الهی است یک سؤال خوبی کرد آن‌گاه اینکه عرض کرد من می‌خواهم بفهمم ذات اقدس الهی فرمود که همین این نسبت به آن مرحله بالاتر جهل است ﴿إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ﴾ گفتی ﴿مِنْ أَهْلِی﴾ صغرا ممنوع است ﴿إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ﴾ خب.
پرسش ...
پاسخ: بله مرحله اخلاص غیر از نشئه طبیعت و مرحله نازل است یک وقتی انسان در زیرمجموعه ابر چیزهایی را می‌بیند یک وقتی مرحله اخلاص لدی‌الله و عندالله و امثال ذلک است مقام عنداللهی مقام لدی‌اللهی آنجا که مقام اخلاص است یک حساب دارد بحث خاص خودش را دارد این مقام دنیا که ﴿یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الأسْوَاقِ﴾ از این ﴿وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لاَّ یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ﴾ که در این نشئه است ﴿إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ﴾ هست اینجا خاص خودش را دارد اینجا این حرفها ممکن است باشد فوراً راه علاج نشان می‌دهند اما در مرحله عنداللهی اصلاً این حرفها راه ندارد اینجا هست کاملاً جوابش هم می‌دهند بدون آلودگی آنجا اصلاً این حرفها راه ندارد خب
پرسش ...
پاسخ: آن هم کمال ادب و احسان است یعنی در حقیقت برادرها بد کردند وگرنه ما که بد نکردیم آنجا نهایت لطف و احسان یوسف(سلام الله علیه) را نشان می‌دهد اصلاً سراسر این قصه مثل خود یوسف زیباست آن مثل خود یوسف(سلام الله علیه) زیباست می‌گوید بین من و برادرانم شیطان فساد ایجاد کرد یعنی آنها بد کردند به جای اینکه بگوید آنها بد کردند می‌گوید بین ما یک چنین چیزی ایجاد کرد در هنگام ثناگوئی شکر خدا هم بعد از اینکه پدر و مادر و همه آمدند شاید بخواهد شکر بکند بگوید که ذات اقدس الهی ﴿أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ﴾ خدا نسبت به من خیلی محبت کرد مرا از زندان نجات داد خب تمام خطر از چاه بود اگر چاه نمی‌انداختند که به زندان نمی‌رفت تمام خطرش آن بیابان و چاه انداختن و آن مشکل بود وگرنه زندان که خیلیها زندان رفته بودند بعد آزاد شدند اصلاً نام چاه را نمی‌برد مبادا برادران خجالت بکشند سراپای این قصه مثل جمال خود یوسف زیباست وگرنه می‌فرمود اذ اخرج الجبن احسان ذات اقدس الهی این بود که او را از چاه درآورده نسبت به آزادی زندانیان که این همه زندانیان در مصربودند یکی پس از دیگری آزاد می‌شدند آن هم بندهایش که آزاد شدند اما اصل چاه و افتادن در چاه و اینها اصلاً اسم نمی‌برد که مبادا اینها خجالت بکشند به هر تقدیر.
پرسش ...
پاسخ: آن عذاب جسمانی است آن دیگر معصیت نیست که
﴿وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾ موارد نفوذ شیطان هم در موارد دیگر مخصوصاً در اوائل سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» به صورت مبسوط بحث شد که دیگر تکرارش شاید لازم نباشد اینکه گفت که ﴿ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ آنجا مفصل بحث شد که شیطان از چه راهی نفوذ می‌کند در همین اوائل سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» و مهم‌ترین راه نفوذ شیطنت شیطان هم مجاری فکری است که ﴿لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأرْضِ﴾ ﴿وَلَأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾ یک موجود متفکر را اگر بخواهند فریب بدهند بهترین راه راه فکری اوست می‌ماند این جریان ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ﴾ و آیات شرک در جریان آیات شرک نسبت به همه مشرکین آیات یکسان نیست اینکه فرمود: ﴿أَیُشْرِکُونَ مَالاَ یَخْلُقُ شَیْئاً وَهُمْ یُخْلَقُونَ﴾ و مانند آن این درباره اصنام و اوثان کاملاً صادق است درباره ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا﴾ درباره اصنام و اوثان صادق است آن معبودهای بشری و قدیسین بشر مثل حضرت عیسی(سلام الله علیه) و امثال ذلک اینها صادق نیست چون قسمت مهم شرک مردم حجاز همان صنم و وثن بود اما درباره اینکه فرمود: ﴿أَیُشْرِکُونَ مَالاَ یَخْلُقُ شَیْئاً﴾ این می‌تواند جریان حضرت مسیح(سلام الله علیه) را شامل بشود برای اینکه گرچه حضرت مسیح می‌گفت: ﴿أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ﴾ اما باذن الله می‌گفت و خدا هم فرمود ﴿فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ و آنچه را که وثنیین معتقد بودند این بود که اینها مستقل در خلقت‌اند و آیه هم ناظر به آن است نه ناظر به اذن الله در جریان ﴿خُذِ الْعَفْوَ﴾ یک داستانی را قرطبی نقل می‌کنند از اسامه بن ؟؟؟ که اگر ان‌شاءالله فرصت شد فردا نقل می‌کنیم
«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:48

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی