- 1227
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 189 تا 195 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 189 تا 195 سوره اعراف "
طمأنینه و سکینت وصف قلب میباشند
ذات اقدس الهی آدم (س) را کلاً از هر گونه ضلالتی منزه کرده است
در هر نشئهای که هدایت الهی شامل انسان بشود انسان میشود مهتدی.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿هُوَالَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها فَلَمّا تَغَشّاها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ ٭ فلمّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فیما آتاهُما فَتَعالَی اللّهُ عَمّا یُشْرِکُونَ ٭ أَیُشْرِکُونَ ما لا یَخْلُقُ شَیْئاً وَهُمْ یُخْلَقُونَ ٭ ولا یَسْتَطیعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَلا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ ٭ وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدی لا یَتَّبِعُوکُمْ سَواءٌ عَلَیْکُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ ٭ إِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ ٭ أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها قُلِ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ کیدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ﴾
گرچه محورهای اصلی این بخش از آیات بازگو شد اما نکات دیگری که مانده است باید اشاره بشود کلمه سکون گاهی با فی استعمال میشود و گاهی با الی گاهی میفرماید خداوند شب را آفرید ﴿لِتَسْکُنُوا فیهِ﴾ این قسمت مهمش آرامش بدن است و امثال ذلک اما اگر با الهی استعمال بشود نظیر ﴿لِتَسْکُنُوا إِلَیْها﴾ یا ﴿لِیَسْکُنُوا فیه﴾ آن آرامش معنوی را هم به همراه دارد.
مطلب دوم آن است که این سکینت اختصاصی به بدن ندارد بلکه قسمت مهم سکینت است مربوط به قلب است همانطور که طمأنینه وصف قلب است سکینت هم وصف قلب است در قرآن کریم در کریمه ﴿هُوَالَّذی أَنْزَلَ السَّکینَةَ فی قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ﴾ جریان سکینت را به دل اسناد داده چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود شما به کسانی که وجوه شرعی را پرداخت میکنند دعا کنید ﴿وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ﴾ این سکینت یعنی آرامش دل و طمأنینه دل و مانند آن بنابراین سکینت اختصاصی به بدن ندارد بلکه قسمت مهمش ناظر به قلب است.
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی آدم (سلام الله علیه) را کلاً از هر گونه ضلالتی منزه کرده است برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «طه» و مانند آن فرمود که خداوند آدم (سلام الله علیه) را مجتبی قرار داد بعد از اینکه آدم توبه کرد خداوند آن را مجتبای خود قرار داد آیه 122 سورهٴ مبارکهٴ «طه» این است ﴿ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَهَدی﴾ ممکن است این مطلب مطرح بشود که این اجتبا و این توبه الهی که به معنی انعطاف و اظهار لطف از طرف خداست و این هدایت همه مربوط به آن نشئه قبل از تکلیف است اگر اینها مربوط به نشئه قبل از تکلیف است منافاتی ندارد که در نشئه تکلیف کسی ـ معاذالله ـ گرفتار ضلالت بشود این سخن تام نیست برای اینکه ممکن است کسی قبلاً گرفتار یک سلسله لغزشهایی باشد بعد بیاید در محدوده شریعت و با آمدن وحی و نبوت و رسالت و امثال ذلک کامل بشود اما عکسش ممکن نیست کسی قبل از نبوت به مرحله کمال برسد بعد از اینکه پیغمبر شده است ـمعاذاللهـ لغزش پیدا کند آن نشئه نشئهای نبود که وجود مبارک آدم (سلام الله علیه) به مقام نبوت برسد مقام نبوت و دریافت وحی و امثال ذلک دریافت وحی تشریعی مربوط به این عالم طبیعت است در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و همچنین در همین سوره «اعراف» این قسمت را بازگو فرمود، فرمود به اینکه شما به زمین میروید ﴿قالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوَوَلَکُمْ فِی اْلأَرْضِ مُسْتَقَرُّ وَمَتاعٌ إِلی حینٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود وقتی به زمین رفتید ﴿فَإِمّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ از آن به بعد اگر کسی گرفتار ضلالت شد کیفر میبیند آیه 38 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود ﴿قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً فَإِمّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنّی هُدًی فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ خب پس در آن نشئه یک سلسله آزمونی اتفاق افتاد برای اولین بار وجود مبارک آدم (سلام الله علیه) گرفتار تدلیه شیطان شد که او به عنوان دلالت آمد ولی تدلیه کرد یعنی به عنوان اینکه آدم و حوا را راهنمایی کند زیر پای اینها را خالی کرده ﴿هَلْ أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لا یَبْلی﴾ به بهانه دلالت آمد ولی ﴿فَدَلاّهُما بِغُرُورٍ﴾ زیر پای اینها را تدلیه کرده وقتی زیر پای اینها خالی شد که اینها معلق میشوند تدلیه معنایش همین است به عنوان دلالت به بهانه دلالت آمده است ﴿هَلْ أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لا یَبْلی﴾ و اظهار محبت هم کرده است اما ﴿فَدَلاّهُما بِغُرُورٍ﴾ از آن به بعد بر اساس «لا یلدغ المؤمن من جحر مرتین» وجود مبارک آدم (سلام الله علیه) کاملاً به خبث درونی شیطان پی برد فهمید به اینکه او عدو مبین است او خدای سبحان هم فرمود: ﴿اِنَّ هذا عَدُوَلَکَ وَلِزَوْجِکَ﴾ و مانند آن بعد هم عنایت الهی شامل آدم (سلام الله علیه) شد این توبه اول و آدم (سلام الله علیه) توبه کرد توبه دوم بار سوم توبه الهی شامل حضرت آدم شد که ﴿ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَهَدی﴾ برابر سوره «توبه» و سوره «طه» وجود مبارک آدم به این کمال رسید در سوره «اسراء» هم دارد که ﴿وَمَنْ یَهْدِ اللّهُ فَهُوَالْمُهْتَدِ﴾ این مطلق است در هر نشئهای که هدایت الهی شامل انسان بشود انسان میشود مهتدی خب پس این آزمون الهی در قبل از تکلیف بود و آنجا هم سخن از نبوت و وحی و تشریع واینها هم نبود بعد وقتی که اینها به زمین آمدند وجود مبارک حضرت آدم (سلام الله علیه) به مقام نبوت و دریافت وحی تشریع رسید از این به بعد متصور است که دیگر گرفتار ضلالت بشود آن هم چنین ضلالتی که حرف شیطان را گوش بدهد و فرزند خود را عبدالحارث بنامد و شیطان را شریک الله قرار بدهد چنین اسم عظیمی که از معاصی کبیره است بنابراین اصلاح آیه از یک سو مفهوم اولویت از سوی دیگر اینها ایجاب کرد سیدناالاستاد (رضوان الله علیه) به آیه سورهٴ مبارکهٴ «طه» و آیه مبارکه سوره «اسراء» استشهاد کند که این قصهای که در روایت آمده قصه سمره که وجود مبارک آدم (سلام الله علیه) ـمعاذاللهـ گرفتار ﴿جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ﴾ شدند این مخصوص باشد و موضوع بنابراین به دو تقریب یکی مفهوم اولویت یکی اصلاح آیه میشود ثابت کرد که وجود مبارک آدم (سلام الله علیه) که قبل از نبوت به هدایت خاصه الهی بار یافت بعد از نبوت به طریق اولی این هدایت ادامه داشت خب.
پرسش ...
پاسخ: خب این وحیهایی که تشریع است مگر میشود انسان در روی زمین زندگی کند بدون تکلیف فرمود: ﴿لَمْ یَکُنِ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَالْمُشْرِکینَ مُنْفَکِّینَ حَتّی تَأْتِیَهُمُ الْبَیِّنَةُ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «بینه» فرمود اصلاً نبوت بشر را رها نمیکند هر انسانی که روی زمین هست یا پیغمبر است یا پیغمبر دارد برای اینکه خدای سبحان بشر را همین گونه به حال خود رها میکند بدون اینکه راهنما بفرستد چنین بشری نباید مکلف باشد برای اینکه اگر دینی نیست شریعتی نیست تکلیفی نیست در حالی که فرمود اصلاً بشریت ممکن نیست از نبوت و رسالت تفکیک بشود ﴿لَمْ یَکُنِ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَالْمُشْرِکینَ مُنْفَکِّینَ حَتّی تَأْتِیَهُمُ الْبَیِّنَةُ﴾ یعنی بینه وحی نبوت شریعت بشر را رها نمیکند چطور بشری که بدون عمل کامل نمیشود همین طور رها بشود.
خب اما از اینکه فرمود: ﴿آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فیما آتاهُما﴾ چند تا برهان بر استحاله شرک اقامه فرمود یکی همان آن وحدت مطلقه الهی است که ﴿فَتَعالَی اللّهُ عَمّا یُشْرِکُونَ﴾ این برهان اول است خدای سبحان برتر از آن است که شریک داشته باشد برای اینکه یک حقیقت نامتناهی جا برای غیر نمیگذارد آن وقت براهین دیگری که ذکر میکند هر کدام حد وسط خاص خودشان را دارد اینکه کلمه ﴿أَیُشْرِکُونَ﴾ دو تا پیام دارد یکی از نظر علمی استفهامش انکاری است یکی از نظر عملی استفهامش تقریع و توبیخ است که چرا شما این کار را میکنید یک وقت است که انسان بحث نظری دارد که آیا شرک درست است یا نه در چنین فضایی ممکن است ذات اقدس الهی بفرماید: ﴿أَیُشْرِکُونَ ما لا یَخْلُقُ شَیْئاً﴾ که این استفهام انکاری است یعنی کسی که خالق نیست نمیتواند شریک خالق باشد یک وقت است نه یک عدهای مبتلا به چنین مشکلی شدهاند این کلمه ﴿أَیُشْرِکُونَ﴾ گذشته از اینکه استفهام انکاری است مسئله توبیخ و تقریع و سرزنش را هم به همراه دارد ﴿أَیُشْرِکُونَ ما لا یَخْلُقُ شَیْئاً وَهُمْ یُخْلَقُونَ﴾ آنگاه فرمود به اینکه خدا آن است که خالق باشد نافع باشد ضارّ باشد همه این کمالات و اسمای حسنا که در جوشن کبیر است همه اینها میتواند حد وسط برای اثبات توحید باشد چیزهایی که انسان مبتلاست یا ناقض توحید است یا مستلزم نقص توحید نه نقض توحید شرک جلی مستلزم نقض توحید است که اصلاً با توحید جمع نمیشود شرک خفی مستلزم نقض توحید ولی مستلزم نقص توحید است اینها موحد کامل نیستند کسی که در ترس موحد نیست هم از خدا میترسد هم از غیر خدا کسی که در امید موحد کامل نیست هم به خدا امیدوار است هم به تلاش و کوشش خود تکیه میکند و مانند آن اینها توحیدشان ناقص است نه منقوض اینها موحدند مشرک نیستند اما یک توحید تام و ناب ندارند در کریمه سوره مبارک «احزاب» که فرمود: ﴿الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللّهَ﴾ که در خشیت موحدند قهراً در رجاء هم موحدند کسی که در ترس موحد است باید در امید هم موحد باشد اما حالا یک عدهای هم از خدا میهراسند هم از غیر خدا هم به خدا امیدوارند هم به غیر خدا به کار خودشان و مانند آن اینها توحید ناقص دارند در اینگونه از موارد آن شرک خفی مستلزم نقص توحید است نه نقض و هدم از بین رفتن توحید بعد فرمود به اینکه این اصنام مثل شما هستند همانطور که شما رب نیستید اصنام هم رب نیستند بعد از اینها ترقی کرد فرمود شما بالاتر از اصنامید وقتی که شما خالق و رب نیستید این اصنام هم به طریق اولى بالاتر از خالق و رب نیستند فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ﴾ چون هر موجودی بالأخره بنده خداست از آن جهت که در پیشگاه فرمان الهی ذلیل است و ذلول تعبید همان تضلیل است خاضع کردن است ﴿أَنْ عَبَّدْتَ بَنی إِسْرائیلَ﴾ به همین معناست آن راهی که رونده بر او مسلط است پایکوب میشود میگویند طریق المعبد تعبید هم همین است که وجود مبارک موسی (سلام الله علیه) به فرعون فرمود: ﴿وَتِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنی إِسْرائیلَ﴾ تعبید همان تضلیل است تخضیع است خاضع کردن است هر موجودی در پیشگاه ذات اقدس الهی ذلیل است و خاضع لذا اصنام هم عباد خدا هستند به این معنا و از این اصنام هم به عنوان جمع مذکر سالم یاد میکنند ﴿إِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ فَادْعُوهُمْ﴾ ﴿إِنَّ الَّذینَ﴾ ﴿فَادْعُوهُمْ﴾ این برای آن است که وثنیین اصنام اوثانشان را محور نفع و ضرر میدانستند میگفتند: ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ﴾ یا ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّهِ زُلْفی﴾ به این مناسبت ذات اقدس الهی روی رعایت نکات ادبی از اینها به عنوان الذین کسانی که یاد میکند یا ضمیر جمع مذکر سالم ارجاع میدهد مثل اینکه وجود مبارک ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) هم فرمود: ﴿فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ﴾ یا ﴿بَلْ فَعَلَهُ کَبیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ﴾ که این الفاظ و این اسما و این ضمائر جمع مذکر سالم بنا بر مشرب قوم است گاهی ذات اقدس الهی میفرماید که این بتها مثل شمایند گاهی میفرماید شما مثل این بتها هستید از اینکه فرمود اینها مثل شمایند یعنی همان طوری که از شما نفع و ضرر صادر میشود ساخته نیست نیازمندید آنها هم همینطور است ﴿إِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾.
گاهی میفرماید آنها هم مثل شمایند در بحثهای قبل داشتیم که غالباً تعبیر قرآن کریم در اینگونه از موارد به صورت موجبه معدولة المحمول است نه به صورت سالبه نسبت به کفار نمیگوید شما چشم ندارید گوش ندارید دل ندارید خب اگر کسی قلب نداشته باشد یا چشم و گوش نداشته باشد معذور است فرمود مشکل شما این نیست که قلب ندارید مشکل شما این است که من همه سرمایهها را به شما دادم ولی از آن بهرهای نمیگیرید نفرمود لیس لهم قلوبهم که سالبه محصله باشد فرمود: ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها﴾ نسبت به بت پرستها و مشرکین تعبیرش موجبه معدولة المحمول است که قبلاً بحثش گذشت ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها ولَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها ولَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها﴾ این موجبه معدولة المحمول یک توبیخی را به همراه دارد یعنی ما به شما یک سرمایه دادیم ولی شما استفاده نمیکنید این چشم و گوش برای بررسی آیات الهی است آن فؤاد و دل برای اندیشههای معارف الهی است ولی شما نه از آن مخزن مدد میگیرید نه از این کانال و مسیر استفاده میکنید همین تعبیر را درباره بتها هم دارد فرمود به اینکه شما که چوب نتراشیدید که شما یک هیکل تراشیدید برای این چشم گذاشتید دست گذاشتید پا گذاشتید از این دست و پا و چشم چه کاری ساخته است ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها﴾ یعنی ارجل دارند این وصف و این قید نشانه آن است که این پا پای بیخاصیتی است نه پا ندارد شما چون پا درست کردید به اینها چشم دادید به صورت چشم درست کردید چون این مجسمهها که اینها میساختند همینطور بود فرمود آیا از این چشم اینها استفاده میکنند از این پا استفاده میکنند از این گوش استفاده میکنند یا این گوش ظاهری است ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها﴾ اینها ارجل دارند پا دارند ولی پای رونده نیست چشم دارند اما چشم بیننده نیست بعد هم پرده برداشت فرمود اینها مثل شمایند شما چشم دارید ولی نمیبینید مثل همین اینها اول ثابت کرد که اینها کاری از آنها ساخته نیست ﴿ولا یَسْتَطیعُونَ لَهُمْ نَصْراً ولا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ﴾ و مانند آن بعد فرمود مجاری ادراکی و تحریکی هم ندارند تا از آنها کمک بگیرند و نفع و ضرر بپردازند اینها چشم بیخاصیت دارند پای بیخاصیت دارند گوش بیخاصیت دارند بعد فرمود اینها هم مثل شمایند همانطوری که شما چشم و گوش بیخاصیت دارید اینها هم همینطور حالا در جریان فؤاد دیگر نمونه ذکر نکردهاند خب در بخشهای دیگر فرمود به اینکه کفار اینطور نیست که چشم و گوش نداشته باشند اما چشم و گوش اینها بیخاصیت است اینجا در جریان بتها که یک امر بیّن و الرّشد است بیخاصیت بودن اینها این را اصل قرار داده بعد هم به پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود اینها هم که با تو حرف میزنند مثل همین چوبهایند ﴿وَتَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وهُمْ لا یُبْصِرُونَ﴾ اینها همینطور که بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» در چند آیه بعد که در پیش داریم یعنی آیه 198 همین است ﴿وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدی﴾ ﴿وَتَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وهُمْ لا یُبْصِرُونَ﴾ فرمود اینها هم مثل همین چوبهایند یعنی بتپرست هم مثل خود بتهاست یک چشم بیخاصیت دارد یک گوش بیخاصیت دارد اینها اهل نظرند نه اهل بصر آن ادیب و سراینده اهل معرفت گفت هر شجری ثمر ندارد هر نظری بصر ندارد از همینجا گرفته است دیگر فرمود اینها اهل نظرند نگاه میکنند به هم اما بصر که نیست آن درک که نیست اینها دارای اذناند نه سامعه حقیقت اینها را بنگریم مثل همین چوبهای تراشیده شدهاند مثل همین بتها هستند خب پس در غالب این موارد لسان لسان موجبه معدولة المحمول است نه لسان لسان سالبه فرمود ما سرمایهها را دادیم اینها بهره نمیگیرند چه اینکه خود این بتتراشها هم به این بتها سرمایه دادند ولی این بتها از این سرمایهها استفاده نمیکنند که برای اینکه برای اینها پا ساختند دست ساختند چشم ساختند گوش ساختند بیخاصیت پس لسان ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها﴾ این نیست که اینها پا ندارند لسانش این است که پای بیخاصیت دارند که بازگشتش به این موجبه معدولة المحمول است نظیر همان موجبههای معدولة المحمولی که خداوند درباره مشرکین فرمود: ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها و لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها﴾.
پرسش ...
پاسخ: بله یک وقت است انسان میگوید «بحول الله وقوته اقوم واقعد» یا برابر «ما بنا من نعمةٍ فمنک» که میگویند بعد از نمازها بخوانید این را همه نعمتها را الهی را آیات الهی میشمارد یک وقتی میگوید نه اعتماد به نفس من خودم زحمت کشیدم حرف حرف قارون است که ﴿قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدی﴾ من خودم زحمت کشیدم یک کسی هم که چهارتا کلمه حرف بلد است میگوید من ده بیست سال زحمت کشیدم خوب بالأخره بیست سال سی سال چهل سال مشمول عنایت الهی بوده در کنار سفره حق بودی خیلیها آمدند و نشد تو حالا لطفی شاملش شده هیچ پنجاه سال صد سال به مقامی رسیدی نباید بگویی که من خودم زحمت کشیدم همین که گفت خودم این مشکل پیدا میشود «خود را مبین که رست» ولی اگر بگوید به عنایت الهی بود بر اساس ﴿وَما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ بود «الّلهم ما بنا من نعمة فمنک» بود خب این نعمت است این نه تنها محذوری ندارد ثواب هم به همرایش دارد مثل همان دعای بعد از نماز بنابراین یک وقت است کسی حرفش فکرش فکر قارونی ﴿قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدی﴾ او هم همین حرف را زد دیگر که من خودم زحمت کشیدم علم اقتصاد دانستم مالدار شدم خب همه ابزار و وسایل را ذات اقدس الهی داد مال و تفکر و اندیشه مال در آوردن و همه اینها مائده الهی است حالا انسان به خودش اسناد میدهد درست نیست دیگر.
پرسش ...
پاسخ: بله حالا دو تا حرف است یکی اینکه انسان از آن بدتر است آن را بله مشخص فرمود به اینکه در آنجا که ﴿کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ گاهی میفرماید که ﴿قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ برای اینکه ﴿إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ اْلأَنْهارُ و إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ﴾ آن را در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و مانند آن ذکر کرد که انسان طمعکار از سنگ هم پستتر است برای اینکه برخی از سنگها میبینید چشمه زلال از درونش میجوشد از دل یک انسان طمعکار هرگز نمی پس نمیدهد آن را در آیات دیگر بیان کرده است.
خب مطلب دیگر اینکه در خلال بحثها گفته شد آنچه را که انسان انجام میدهد برای تأمین شخص یعنی غذا درست میکند یا برای تأمین نوع نکاح فراهم میکند یک لذتی را به عنوان مزد کارگری ذات اقدس الهی به او داده است حالا گاهی ممکن است که مطرح بشود که این عبادتهایی که انسان انجام میدهد چرا لذت نمیبرد؟ سرّش این است که اگر انسان بفهمد برای خودش دارد کار میکند لذت میبرد یک باربر وقتی یک چمدان یک ساکی را که محتوای خوب دارد لباسهای خوب دارد از این حمل و نقل چرا لذت نمیبرد؟ چون میداند که برای او نیست یا باور کرده برای او نیست یا نمیداند که صاحبش بعد میخواهد به او بدهد ولی یک کسی که از راه رسیده سوغات برای اهل منزل خودش تهیه کرده از این حمل و نقل چرا لذت میبرد؟ چون میداند برای خودش است ما اگر بدانیم عبادت تشریف است به تعبیر معروف ابن طاووس نه تکلیف میگوییم مشرف شدیم نه مکلف لذت میبریم همین ابن طاووس طبق بیان مرحوم آمیزجوادآقا (رضوان الله علیه) در کتاب مراقبات و همچنین دیگران این نیز سنت حسنه را ترک کرده است که سالروز بلوغش را جشن گرفته به عنوان جشن تشریف دیگر حالا شاید قبلاً هم بوده ولی به طور رسمی این بزرگوار سنت حسنه گذاشت که عدهای گفتند چه جشنی شما دارید؟ گفت من جشن تشریف دارم به شکرانه اینکه نمردم و تا این لحظه لایق نبودم خدا به من بفرماید ﴿أقم الصلاة﴾ ﴿اقیموا الصلاة﴾ یا ایها الذین امنوا کذا و کذا خطاب بکند به شکرانه اینکه عمرم به جایی رسید که الآن مشمول خطاب الهی هستم مخاطب خدا قرار گرفتم خدا به من دستور میدهد من مشرف شدم به دریافت خطاب الهی دارم جشن میگیرم این از مرحوم ابن طاووس این میشود «مَن سَنَّ سُنّةً حَسَنةً» اینها را میگویند سنت حسنه اینها که نه قرآن است نه روایت ولی اجتهادی است در مسیر کتاب سنت و جزء مستحبات هم هست مثل حسینیه ساختن حسینیه ساختن که در اصل صدر اسلام نبود که به ما اجازه دادند که استفاده بکنیم از خطوط کلی قرآن و سنت معصومین (علیه السلام) که طرحهای نوع ارائه کنیم میشود «مَن سَنَّ سُنّةً حَسَنةً» این کاری به اجتهاد ندارد این سنت حسنه سازی در محورهای کتاب و سنت راه خیلی از برزگان را باز کرده است منتها حالا رونده کم است آدم میتواند چیزهای خوبی احداث بکند سنت حسنهای احداث بکند خب ایشان فرمود به اینکه من چون مشرف شدم دارم جشن میگیرم اگر کسی واقعاً احساس بکند که مشرف شده است نه مکلف همان «ارحنا یا بلال» است دیگر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) هم فرمود تمام خستگیهای من موقع نماز حل میشود که انسان با معبود خود با جمیل محض گفتگو میکند زیارت زیارت میرود اول زیارت خداست وهی الصلاة صلات زیارت خداست دیگر بعد زیارت انبیا و اولیا و معصومین (علیهم السلام) است نمازی که ما میخوانیم داریم به حرم الهی راه پیدا میکنیم میرویم به زیارت خدا دیگر در بحث زیارت که ملاحظه میفرمایید اول زیارت الله هست و هی الصلاة بعد زیارت انبیا و اولیا خب اگر کسی جمیل محض را دارد زیارت میکند آخر چرا لذت نمیبرد برای اینکه باور نکرده است این تشریف است نه تکلیف خیال کرده بار دیگری را این دارد میبرد و وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) هم موقع ظهر که میشد موقع اذان به بلال میگفت: «ارحنا یا بلال» یک روح و ریحانی در ما ایجاد کن اذان بگو که خستگیهایمان برطرف بشود این «الهی من ذا الذی ذاق حلاوة محبتک فرام منک بدلاً» همین است دیگر خب.
پرسش ...
پاسخ: دیگر شوقاً الی لقاءالله را عبادت میکنند دیگر آنها که شوقشان بیشتر است که.
اما در جریان بهشت برای زنها ذات اقدس الهی عفیفانه و ادیبانه با رعایت ادب وعده داده است آنها البته بیش از یک همسر ندارند اما همسری که شایسته آنها باشد حالا خواه همسر دنیا خواه همسری که ذات اقدس الهی در آن عالم بیافریند همسری را که خود آن مؤمنه بپذیرد بیش از یکی نیست اولاً و مورد پذیرش آن مؤمن هم باید باشد ثانیاً اما اینکه سؤال شده است فرق بین ثالث ثلاثه و رابع ثلاثه چیست این در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بحثش گذشت بحث مبسوطی هم دارد البته آن آیه 73 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بود که بحث مفصلش گذشت ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَما مِنْ إِلهٍ إِلاّ إِلهٌ واحِدٌ وَإِنْ لَمْ یَنْتَهُوا عَمّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ﴾ با آیه هفت و هشت سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» آنجا جمعبندی شد مطلب دیگر آن است که ذات اقدس الهی در قرآن کریم و همچنین طبق ادعیه و روایاتی که از اهلبیت (علیهم السلام) آمده است نصرت را منحصر در خودش کرده است ﴿ما النَصر إلاّ مِن عِنْدَ اللّهِ﴾ این ﴿ما النَصر إلاّ مِن عِنْدَ اللّهِ﴾ معلوم میشود که این بتها نه میتوانند خودشان را یاری کنند نه میتوانند بتپرست را مدد برسانند اینکه فرمود: ﴿ولا یَسْتَطیعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَلا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ﴾ برای اینکه ﴿ما النَصر إلاّ مِن عِنْدَ اللّه﴾ اما اینکه از نظر روانشناسی بین زن و مرد اختلاف است خصوصیتهای روانی بین زن و مرد اختلاف است این البته حق است اما این معنایش این نیست زن و مرد دو تا نوعاند شما ببینید از نظر روانشناسی بین کودک و میانسال و کهنسال سه نوع روانشناسی است برای شرقی و غربی دو نوع روانشناسی است برای عرب و عجم دو نوع روانشناسی است برای قطبی و استوایی دو نوع روانشناسی است خود مردها هم اینچنین اختلاف دارند زنها هم اینچنین اختلاف دارند این اختلاف صنفی است نه اختلاف نوعی البته بر اساس اینکه روح جسمانیةالحدوث و روحانیة البقاء است این مسئله اختلاف خصوصیتهای فکری و روانی که بیارتباط با خصوصیتهای بدنی نیست این مؤثری دارد ولی بالأخره همه اینها زیرمجموعه یک نوعاند اینها اختلافات صنفیاند نه اختلافات نوعی خب بسیاری از آداب روانی بین شرق و غرب فرق میکند بچه و بزرگسال فرق میکند کسی که تازه بالغ شده با کسی که کهنسال است فرق میکند اینها معنایش است که اینها دو صنفاند از یک نوع نه دو نوعاند از یک جنس و وحی هم آمده تا انسانیت انسان را تأمین کند و در انسانیت دیگر زن و مرد یکساناند.
پرسش ...
پاسخ: آنها ظاهراً در آن حدیث شریف به خصوصیت مورد بر میگردد نه یک حقیقتی برای اینکه در همان حدیث به وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) از بصره و کوفه خیلی با نکوهش یاد کرده است آنها را مذمت کرد با اینکه این همه رجال علمی از کوفه و بصره و امثال و ذلک برخواسته است این مربوط به جریان جنگ جمل و امثال ذلک است وگرنه خود آن ادلهای که در آن حدیث است هماهنگ نیست حضرت استدلال میکند میفرماید به اینکه اینها چون حضشان کم است بنابراین کمتر از مردند حضشان چرا کم است؟ برای اینکه ارثشان کم است اولاً در همان کتاب ثابت شده کتاب زن که همه جا اینطور نیست بعضی از موارد است که زن و مرد ارثشان یکسان هم است مثل پدر و مادر اینطور نیست که همه جا زن ارثش کمتر از مرد باشد که پدر و مادر هر دو یک ششم میبرند ارثشان یکی است و برادران و خواهران امّی نه از مادر آنجا که ارث به برادر و خواهر میرسد یعنی کسی مرده پدر و مادر ندارد فرزند هم ندارد برادران با برادر و خواهر دو ارث دارند اگر امّی باشند ﴿فهُم شُرَکاء فی الثلث﴾ حالا اگر ابوینی بودند البته برادر دو برادر خواهر میبرد این هم دو مورد پس اینچنین نیست که همیشه زن و مرد ارث مرد بیشتر باشد در بخشهای حج و حاجب بودن در بعضی از موارد میبینیم که زن تأثیرش اگر بیشتر نباشد کمتر نیست گاهی هم ممکن است که زنها بیش از مردها ارث ببرند حالا اگر کسی نوه دختری بود و پسر و کسی نوه پسری بود و دختر در آنجا دختر دو برادر این پسرها ارث میبرد گرچه سهم من یتقرب را میبرد بر فرض که تازه اینها همه بحثهای فقهی است که در خیلی از موارد زن و مرد ارثشان یکی است در بعضی از موارد حالا دختر و پسر البته پسر دو برابر دختر میبرد ثانیاً از راه دیگر از راه مهر تأمین میشود از راه هزینه نفقه تأمین میشود ثالثاً مگر مال معیار شرف است این همه بیانات نورانی حضرت امیر که بالأخره محترمانه به انسانهای سرمایهدار فرمود مواظب باش خدا تحقیرت کرده دیگر از این لطیفتر در آن دو تا خطبه مفصل حضرت فرمود کسی که زندگیش خیلی روبه راه است باید بفهمد که «ان الله حقره» منتها حالا نمیفهمد تقصیر ما نیست این کسی که زندگیش روبه راه است باید بفهمد خدا او را توهین کرده داشتن زیاد در صورتی که خود آدم قانعانه بسر ببرد بقیه را صرف توبید و رفع نیازها و رفع تورم و رفع مشکلات اسلامی بکند این عبادت است اما سعه بهرهبرداری یک تحقیر ضمنی را به همراه دارد حالا گذشته از همه این معارف مگر داشتن کمال است؟ که حالا اگر کسی ندارد نقص داشته باشد پس این قابل فهم نیست این یا ناظر به همان رهبر جنگ جمل است یا ناظر به خصوصیتهای دیگر به هر تقدیر اینها بحثش شده.
پرسش ...
پاسخ: خب همان جریانی که در همان خطبه حضرت بعد از انصراف از جمل این را فرموده خب بصره بیچاره چه تقصیری دارد که حضرت این همه مذمت درباره بصره کرده با اینکه کمتر شما میبینید رجال علمی و محدّث و مفسّر باشد مگر اینکه بالأخره در بصره درس خوانده یا از بصره بعد بیرون آمده دیگر بصره چه تقصیری دارد زمینتان اینچنین زمانتان اینچنین کماند رجال علمی که از بصره برخاست حالا جای دیگر فضیلت دارد بصره فضیلت ندارد حالا یا ملاحظه میفرمایید میبینید که میشود استفاده کرد که این قضیه حقیقیه است یا مربوط به خارج شخص است.
پرسش ...
پاسخ: بله میپذیریم اما آنجا ثابت شده است که اینجا.
پرسش ...
پاسخ: بله اینجا رجال ﴿قوّامون عَلی النساء﴾ هستند در همان کتاب هم ثابت شده است که ما یک بحث داریم زن در مقابل مرد این یک بحث علمی است یک وقت داریم زن در مقابل همسر آن رجال شوهرها هستند نه مردها نه هر مردی قیم و قیوم مرد است در داخله خانوادگی که حرف آخر را میزند مرد است او باید مسکن تهیه کند او باید هزینه تهیه کند او باید لباس تهیه کند او باید غذا تهیه کند او باید حرف اول و آخر را بزند برای اینکه مسئول این است نه اینکه هر مردی نسبت به هر زن قیم است در همان امور داخلی گاهی میبینید که یک زنی قیم مرد باشد مثل یک مادری است عالمه و عاقله و یک بچه هم دارد ولو آن بچه مجتهد هم هست وقتی میگوید من راضی نیستم این سفر را بروی و این سفر باعث رنج من است در اینجا عقوق حرام است این میشود زن قیم مرد اما در داخله منزل آن بحث علمی این است که زن و مرد و مرد و زن از آن جهت که دو صنفاند کدام افضل است؟ این یک بحث است یک بحث است که در داخله منزل زن و شوهر چه کسی باید اداره امور را به عهده بگیرد؟ آن ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَبِما أَنْفَقُوا﴾ آن مرد در مقابل همسر خودش است نه مرد در مقابل زن خب این بخشها را ذات اقدس الهی به عنوان براهین ذکر کرده حالا اگر یک مطلب جدیدی هم باشد در فرصت دیگر انشاءالله.
«و الحمد لله رب العالمین»
طمأنینه و سکینت وصف قلب میباشند
ذات اقدس الهی آدم (س) را کلاً از هر گونه ضلالتی منزه کرده است
در هر نشئهای که هدایت الهی شامل انسان بشود انسان میشود مهتدی.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿هُوَالَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها فَلَمّا تَغَشّاها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ ٭ فلمّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فیما آتاهُما فَتَعالَی اللّهُ عَمّا یُشْرِکُونَ ٭ أَیُشْرِکُونَ ما لا یَخْلُقُ شَیْئاً وَهُمْ یُخْلَقُونَ ٭ ولا یَسْتَطیعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَلا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ ٭ وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدی لا یَتَّبِعُوکُمْ سَواءٌ عَلَیْکُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ ٭ إِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ ٭ أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها قُلِ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ کیدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ﴾
گرچه محورهای اصلی این بخش از آیات بازگو شد اما نکات دیگری که مانده است باید اشاره بشود کلمه سکون گاهی با فی استعمال میشود و گاهی با الی گاهی میفرماید خداوند شب را آفرید ﴿لِتَسْکُنُوا فیهِ﴾ این قسمت مهمش آرامش بدن است و امثال ذلک اما اگر با الهی استعمال بشود نظیر ﴿لِتَسْکُنُوا إِلَیْها﴾ یا ﴿لِیَسْکُنُوا فیه﴾ آن آرامش معنوی را هم به همراه دارد.
مطلب دوم آن است که این سکینت اختصاصی به بدن ندارد بلکه قسمت مهم سکینت است مربوط به قلب است همانطور که طمأنینه وصف قلب است سکینت هم وصف قلب است در قرآن کریم در کریمه ﴿هُوَالَّذی أَنْزَلَ السَّکینَةَ فی قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ﴾ جریان سکینت را به دل اسناد داده چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود شما به کسانی که وجوه شرعی را پرداخت میکنند دعا کنید ﴿وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ﴾ این سکینت یعنی آرامش دل و طمأنینه دل و مانند آن بنابراین سکینت اختصاصی به بدن ندارد بلکه قسمت مهمش ناظر به قلب است.
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی آدم (سلام الله علیه) را کلاً از هر گونه ضلالتی منزه کرده است برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «طه» و مانند آن فرمود که خداوند آدم (سلام الله علیه) را مجتبی قرار داد بعد از اینکه آدم توبه کرد خداوند آن را مجتبای خود قرار داد آیه 122 سورهٴ مبارکهٴ «طه» این است ﴿ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَهَدی﴾ ممکن است این مطلب مطرح بشود که این اجتبا و این توبه الهی که به معنی انعطاف و اظهار لطف از طرف خداست و این هدایت همه مربوط به آن نشئه قبل از تکلیف است اگر اینها مربوط به نشئه قبل از تکلیف است منافاتی ندارد که در نشئه تکلیف کسی ـ معاذالله ـ گرفتار ضلالت بشود این سخن تام نیست برای اینکه ممکن است کسی قبلاً گرفتار یک سلسله لغزشهایی باشد بعد بیاید در محدوده شریعت و با آمدن وحی و نبوت و رسالت و امثال ذلک کامل بشود اما عکسش ممکن نیست کسی قبل از نبوت به مرحله کمال برسد بعد از اینکه پیغمبر شده است ـمعاذاللهـ لغزش پیدا کند آن نشئه نشئهای نبود که وجود مبارک آدم (سلام الله علیه) به مقام نبوت برسد مقام نبوت و دریافت وحی و امثال ذلک دریافت وحی تشریعی مربوط به این عالم طبیعت است در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و همچنین در همین سوره «اعراف» این قسمت را بازگو فرمود، فرمود به اینکه شما به زمین میروید ﴿قالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوَوَلَکُمْ فِی اْلأَرْضِ مُسْتَقَرُّ وَمَتاعٌ إِلی حینٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود وقتی به زمین رفتید ﴿فَإِمّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ از آن به بعد اگر کسی گرفتار ضلالت شد کیفر میبیند آیه 38 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود ﴿قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً فَإِمّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنّی هُدًی فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ خب پس در آن نشئه یک سلسله آزمونی اتفاق افتاد برای اولین بار وجود مبارک آدم (سلام الله علیه) گرفتار تدلیه شیطان شد که او به عنوان دلالت آمد ولی تدلیه کرد یعنی به عنوان اینکه آدم و حوا را راهنمایی کند زیر پای اینها را خالی کرده ﴿هَلْ أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لا یَبْلی﴾ به بهانه دلالت آمد ولی ﴿فَدَلاّهُما بِغُرُورٍ﴾ زیر پای اینها را تدلیه کرده وقتی زیر پای اینها خالی شد که اینها معلق میشوند تدلیه معنایش همین است به عنوان دلالت به بهانه دلالت آمده است ﴿هَلْ أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لا یَبْلی﴾ و اظهار محبت هم کرده است اما ﴿فَدَلاّهُما بِغُرُورٍ﴾ از آن به بعد بر اساس «لا یلدغ المؤمن من جحر مرتین» وجود مبارک آدم (سلام الله علیه) کاملاً به خبث درونی شیطان پی برد فهمید به اینکه او عدو مبین است او خدای سبحان هم فرمود: ﴿اِنَّ هذا عَدُوَلَکَ وَلِزَوْجِکَ﴾ و مانند آن بعد هم عنایت الهی شامل آدم (سلام الله علیه) شد این توبه اول و آدم (سلام الله علیه) توبه کرد توبه دوم بار سوم توبه الهی شامل حضرت آدم شد که ﴿ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَهَدی﴾ برابر سوره «توبه» و سوره «طه» وجود مبارک آدم به این کمال رسید در سوره «اسراء» هم دارد که ﴿وَمَنْ یَهْدِ اللّهُ فَهُوَالْمُهْتَدِ﴾ این مطلق است در هر نشئهای که هدایت الهی شامل انسان بشود انسان میشود مهتدی خب پس این آزمون الهی در قبل از تکلیف بود و آنجا هم سخن از نبوت و وحی و تشریع واینها هم نبود بعد وقتی که اینها به زمین آمدند وجود مبارک حضرت آدم (سلام الله علیه) به مقام نبوت و دریافت وحی تشریع رسید از این به بعد متصور است که دیگر گرفتار ضلالت بشود آن هم چنین ضلالتی که حرف شیطان را گوش بدهد و فرزند خود را عبدالحارث بنامد و شیطان را شریک الله قرار بدهد چنین اسم عظیمی که از معاصی کبیره است بنابراین اصلاح آیه از یک سو مفهوم اولویت از سوی دیگر اینها ایجاب کرد سیدناالاستاد (رضوان الله علیه) به آیه سورهٴ مبارکهٴ «طه» و آیه مبارکه سوره «اسراء» استشهاد کند که این قصهای که در روایت آمده قصه سمره که وجود مبارک آدم (سلام الله علیه) ـمعاذاللهـ گرفتار ﴿جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ﴾ شدند این مخصوص باشد و موضوع بنابراین به دو تقریب یکی مفهوم اولویت یکی اصلاح آیه میشود ثابت کرد که وجود مبارک آدم (سلام الله علیه) که قبل از نبوت به هدایت خاصه الهی بار یافت بعد از نبوت به طریق اولی این هدایت ادامه داشت خب.
پرسش ...
پاسخ: خب این وحیهایی که تشریع است مگر میشود انسان در روی زمین زندگی کند بدون تکلیف فرمود: ﴿لَمْ یَکُنِ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَالْمُشْرِکینَ مُنْفَکِّینَ حَتّی تَأْتِیَهُمُ الْبَیِّنَةُ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «بینه» فرمود اصلاً نبوت بشر را رها نمیکند هر انسانی که روی زمین هست یا پیغمبر است یا پیغمبر دارد برای اینکه خدای سبحان بشر را همین گونه به حال خود رها میکند بدون اینکه راهنما بفرستد چنین بشری نباید مکلف باشد برای اینکه اگر دینی نیست شریعتی نیست تکلیفی نیست در حالی که فرمود اصلاً بشریت ممکن نیست از نبوت و رسالت تفکیک بشود ﴿لَمْ یَکُنِ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَالْمُشْرِکینَ مُنْفَکِّینَ حَتّی تَأْتِیَهُمُ الْبَیِّنَةُ﴾ یعنی بینه وحی نبوت شریعت بشر را رها نمیکند چطور بشری که بدون عمل کامل نمیشود همین طور رها بشود.
خب اما از اینکه فرمود: ﴿آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فیما آتاهُما﴾ چند تا برهان بر استحاله شرک اقامه فرمود یکی همان آن وحدت مطلقه الهی است که ﴿فَتَعالَی اللّهُ عَمّا یُشْرِکُونَ﴾ این برهان اول است خدای سبحان برتر از آن است که شریک داشته باشد برای اینکه یک حقیقت نامتناهی جا برای غیر نمیگذارد آن وقت براهین دیگری که ذکر میکند هر کدام حد وسط خاص خودشان را دارد اینکه کلمه ﴿أَیُشْرِکُونَ﴾ دو تا پیام دارد یکی از نظر علمی استفهامش انکاری است یکی از نظر عملی استفهامش تقریع و توبیخ است که چرا شما این کار را میکنید یک وقت است که انسان بحث نظری دارد که آیا شرک درست است یا نه در چنین فضایی ممکن است ذات اقدس الهی بفرماید: ﴿أَیُشْرِکُونَ ما لا یَخْلُقُ شَیْئاً﴾ که این استفهام انکاری است یعنی کسی که خالق نیست نمیتواند شریک خالق باشد یک وقت است نه یک عدهای مبتلا به چنین مشکلی شدهاند این کلمه ﴿أَیُشْرِکُونَ﴾ گذشته از اینکه استفهام انکاری است مسئله توبیخ و تقریع و سرزنش را هم به همراه دارد ﴿أَیُشْرِکُونَ ما لا یَخْلُقُ شَیْئاً وَهُمْ یُخْلَقُونَ﴾ آنگاه فرمود به اینکه خدا آن است که خالق باشد نافع باشد ضارّ باشد همه این کمالات و اسمای حسنا که در جوشن کبیر است همه اینها میتواند حد وسط برای اثبات توحید باشد چیزهایی که انسان مبتلاست یا ناقض توحید است یا مستلزم نقص توحید نه نقض توحید شرک جلی مستلزم نقض توحید است که اصلاً با توحید جمع نمیشود شرک خفی مستلزم نقض توحید ولی مستلزم نقص توحید است اینها موحد کامل نیستند کسی که در ترس موحد نیست هم از خدا میترسد هم از غیر خدا کسی که در امید موحد کامل نیست هم به خدا امیدوار است هم به تلاش و کوشش خود تکیه میکند و مانند آن اینها توحیدشان ناقص است نه منقوض اینها موحدند مشرک نیستند اما یک توحید تام و ناب ندارند در کریمه سوره مبارک «احزاب» که فرمود: ﴿الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللّهَ﴾ که در خشیت موحدند قهراً در رجاء هم موحدند کسی که در ترس موحد است باید در امید هم موحد باشد اما حالا یک عدهای هم از خدا میهراسند هم از غیر خدا هم به خدا امیدوارند هم به غیر خدا به کار خودشان و مانند آن اینها توحید ناقص دارند در اینگونه از موارد آن شرک خفی مستلزم نقص توحید است نه نقض و هدم از بین رفتن توحید بعد فرمود به اینکه این اصنام مثل شما هستند همانطور که شما رب نیستید اصنام هم رب نیستند بعد از اینها ترقی کرد فرمود شما بالاتر از اصنامید وقتی که شما خالق و رب نیستید این اصنام هم به طریق اولى بالاتر از خالق و رب نیستند فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ﴾ چون هر موجودی بالأخره بنده خداست از آن جهت که در پیشگاه فرمان الهی ذلیل است و ذلول تعبید همان تضلیل است خاضع کردن است ﴿أَنْ عَبَّدْتَ بَنی إِسْرائیلَ﴾ به همین معناست آن راهی که رونده بر او مسلط است پایکوب میشود میگویند طریق المعبد تعبید هم همین است که وجود مبارک موسی (سلام الله علیه) به فرعون فرمود: ﴿وَتِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنی إِسْرائیلَ﴾ تعبید همان تضلیل است تخضیع است خاضع کردن است هر موجودی در پیشگاه ذات اقدس الهی ذلیل است و خاضع لذا اصنام هم عباد خدا هستند به این معنا و از این اصنام هم به عنوان جمع مذکر سالم یاد میکنند ﴿إِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ فَادْعُوهُمْ﴾ ﴿إِنَّ الَّذینَ﴾ ﴿فَادْعُوهُمْ﴾ این برای آن است که وثنیین اصنام اوثانشان را محور نفع و ضرر میدانستند میگفتند: ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ﴾ یا ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّهِ زُلْفی﴾ به این مناسبت ذات اقدس الهی روی رعایت نکات ادبی از اینها به عنوان الذین کسانی که یاد میکند یا ضمیر جمع مذکر سالم ارجاع میدهد مثل اینکه وجود مبارک ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) هم فرمود: ﴿فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ﴾ یا ﴿بَلْ فَعَلَهُ کَبیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ﴾ که این الفاظ و این اسما و این ضمائر جمع مذکر سالم بنا بر مشرب قوم است گاهی ذات اقدس الهی میفرماید که این بتها مثل شمایند گاهی میفرماید شما مثل این بتها هستید از اینکه فرمود اینها مثل شمایند یعنی همان طوری که از شما نفع و ضرر صادر میشود ساخته نیست نیازمندید آنها هم همینطور است ﴿إِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾.
گاهی میفرماید آنها هم مثل شمایند در بحثهای قبل داشتیم که غالباً تعبیر قرآن کریم در اینگونه از موارد به صورت موجبه معدولة المحمول است نه به صورت سالبه نسبت به کفار نمیگوید شما چشم ندارید گوش ندارید دل ندارید خب اگر کسی قلب نداشته باشد یا چشم و گوش نداشته باشد معذور است فرمود مشکل شما این نیست که قلب ندارید مشکل شما این است که من همه سرمایهها را به شما دادم ولی از آن بهرهای نمیگیرید نفرمود لیس لهم قلوبهم که سالبه محصله باشد فرمود: ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها﴾ نسبت به بت پرستها و مشرکین تعبیرش موجبه معدولة المحمول است که قبلاً بحثش گذشت ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها ولَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها ولَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها﴾ این موجبه معدولة المحمول یک توبیخی را به همراه دارد یعنی ما به شما یک سرمایه دادیم ولی شما استفاده نمیکنید این چشم و گوش برای بررسی آیات الهی است آن فؤاد و دل برای اندیشههای معارف الهی است ولی شما نه از آن مخزن مدد میگیرید نه از این کانال و مسیر استفاده میکنید همین تعبیر را درباره بتها هم دارد فرمود به اینکه شما که چوب نتراشیدید که شما یک هیکل تراشیدید برای این چشم گذاشتید دست گذاشتید پا گذاشتید از این دست و پا و چشم چه کاری ساخته است ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها﴾ یعنی ارجل دارند این وصف و این قید نشانه آن است که این پا پای بیخاصیتی است نه پا ندارد شما چون پا درست کردید به اینها چشم دادید به صورت چشم درست کردید چون این مجسمهها که اینها میساختند همینطور بود فرمود آیا از این چشم اینها استفاده میکنند از این پا استفاده میکنند از این گوش استفاده میکنند یا این گوش ظاهری است ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها﴾ اینها ارجل دارند پا دارند ولی پای رونده نیست چشم دارند اما چشم بیننده نیست بعد هم پرده برداشت فرمود اینها مثل شمایند شما چشم دارید ولی نمیبینید مثل همین اینها اول ثابت کرد که اینها کاری از آنها ساخته نیست ﴿ولا یَسْتَطیعُونَ لَهُمْ نَصْراً ولا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ﴾ و مانند آن بعد فرمود مجاری ادراکی و تحریکی هم ندارند تا از آنها کمک بگیرند و نفع و ضرر بپردازند اینها چشم بیخاصیت دارند پای بیخاصیت دارند گوش بیخاصیت دارند بعد فرمود اینها هم مثل شمایند همانطوری که شما چشم و گوش بیخاصیت دارید اینها هم همینطور حالا در جریان فؤاد دیگر نمونه ذکر نکردهاند خب در بخشهای دیگر فرمود به اینکه کفار اینطور نیست که چشم و گوش نداشته باشند اما چشم و گوش اینها بیخاصیت است اینجا در جریان بتها که یک امر بیّن و الرّشد است بیخاصیت بودن اینها این را اصل قرار داده بعد هم به پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود اینها هم که با تو حرف میزنند مثل همین چوبهایند ﴿وَتَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وهُمْ لا یُبْصِرُونَ﴾ اینها همینطور که بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» در چند آیه بعد که در پیش داریم یعنی آیه 198 همین است ﴿وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدی﴾ ﴿وَتَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وهُمْ لا یُبْصِرُونَ﴾ فرمود اینها هم مثل همین چوبهایند یعنی بتپرست هم مثل خود بتهاست یک چشم بیخاصیت دارد یک گوش بیخاصیت دارد اینها اهل نظرند نه اهل بصر آن ادیب و سراینده اهل معرفت گفت هر شجری ثمر ندارد هر نظری بصر ندارد از همینجا گرفته است دیگر فرمود اینها اهل نظرند نگاه میکنند به هم اما بصر که نیست آن درک که نیست اینها دارای اذناند نه سامعه حقیقت اینها را بنگریم مثل همین چوبهای تراشیده شدهاند مثل همین بتها هستند خب پس در غالب این موارد لسان لسان موجبه معدولة المحمول است نه لسان لسان سالبه فرمود ما سرمایهها را دادیم اینها بهره نمیگیرند چه اینکه خود این بتتراشها هم به این بتها سرمایه دادند ولی این بتها از این سرمایهها استفاده نمیکنند که برای اینکه برای اینها پا ساختند دست ساختند چشم ساختند گوش ساختند بیخاصیت پس لسان ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها﴾ این نیست که اینها پا ندارند لسانش این است که پای بیخاصیت دارند که بازگشتش به این موجبه معدولة المحمول است نظیر همان موجبههای معدولة المحمولی که خداوند درباره مشرکین فرمود: ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها و لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها﴾.
پرسش ...
پاسخ: بله یک وقت است انسان میگوید «بحول الله وقوته اقوم واقعد» یا برابر «ما بنا من نعمةٍ فمنک» که میگویند بعد از نمازها بخوانید این را همه نعمتها را الهی را آیات الهی میشمارد یک وقتی میگوید نه اعتماد به نفس من خودم زحمت کشیدم حرف حرف قارون است که ﴿قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدی﴾ من خودم زحمت کشیدم یک کسی هم که چهارتا کلمه حرف بلد است میگوید من ده بیست سال زحمت کشیدم خوب بالأخره بیست سال سی سال چهل سال مشمول عنایت الهی بوده در کنار سفره حق بودی خیلیها آمدند و نشد تو حالا لطفی شاملش شده هیچ پنجاه سال صد سال به مقامی رسیدی نباید بگویی که من خودم زحمت کشیدم همین که گفت خودم این مشکل پیدا میشود «خود را مبین که رست» ولی اگر بگوید به عنایت الهی بود بر اساس ﴿وَما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ بود «الّلهم ما بنا من نعمة فمنک» بود خب این نعمت است این نه تنها محذوری ندارد ثواب هم به همرایش دارد مثل همان دعای بعد از نماز بنابراین یک وقت است کسی حرفش فکرش فکر قارونی ﴿قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدی﴾ او هم همین حرف را زد دیگر که من خودم زحمت کشیدم علم اقتصاد دانستم مالدار شدم خب همه ابزار و وسایل را ذات اقدس الهی داد مال و تفکر و اندیشه مال در آوردن و همه اینها مائده الهی است حالا انسان به خودش اسناد میدهد درست نیست دیگر.
پرسش ...
پاسخ: بله حالا دو تا حرف است یکی اینکه انسان از آن بدتر است آن را بله مشخص فرمود به اینکه در آنجا که ﴿کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ گاهی میفرماید که ﴿قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ برای اینکه ﴿إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ اْلأَنْهارُ و إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ﴾ آن را در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و مانند آن ذکر کرد که انسان طمعکار از سنگ هم پستتر است برای اینکه برخی از سنگها میبینید چشمه زلال از درونش میجوشد از دل یک انسان طمعکار هرگز نمی پس نمیدهد آن را در آیات دیگر بیان کرده است.
خب مطلب دیگر اینکه در خلال بحثها گفته شد آنچه را که انسان انجام میدهد برای تأمین شخص یعنی غذا درست میکند یا برای تأمین نوع نکاح فراهم میکند یک لذتی را به عنوان مزد کارگری ذات اقدس الهی به او داده است حالا گاهی ممکن است که مطرح بشود که این عبادتهایی که انسان انجام میدهد چرا لذت نمیبرد؟ سرّش این است که اگر انسان بفهمد برای خودش دارد کار میکند لذت میبرد یک باربر وقتی یک چمدان یک ساکی را که محتوای خوب دارد لباسهای خوب دارد از این حمل و نقل چرا لذت نمیبرد؟ چون میداند که برای او نیست یا باور کرده برای او نیست یا نمیداند که صاحبش بعد میخواهد به او بدهد ولی یک کسی که از راه رسیده سوغات برای اهل منزل خودش تهیه کرده از این حمل و نقل چرا لذت میبرد؟ چون میداند برای خودش است ما اگر بدانیم عبادت تشریف است به تعبیر معروف ابن طاووس نه تکلیف میگوییم مشرف شدیم نه مکلف لذت میبریم همین ابن طاووس طبق بیان مرحوم آمیزجوادآقا (رضوان الله علیه) در کتاب مراقبات و همچنین دیگران این نیز سنت حسنه را ترک کرده است که سالروز بلوغش را جشن گرفته به عنوان جشن تشریف دیگر حالا شاید قبلاً هم بوده ولی به طور رسمی این بزرگوار سنت حسنه گذاشت که عدهای گفتند چه جشنی شما دارید؟ گفت من جشن تشریف دارم به شکرانه اینکه نمردم و تا این لحظه لایق نبودم خدا به من بفرماید ﴿أقم الصلاة﴾ ﴿اقیموا الصلاة﴾ یا ایها الذین امنوا کذا و کذا خطاب بکند به شکرانه اینکه عمرم به جایی رسید که الآن مشمول خطاب الهی هستم مخاطب خدا قرار گرفتم خدا به من دستور میدهد من مشرف شدم به دریافت خطاب الهی دارم جشن میگیرم این از مرحوم ابن طاووس این میشود «مَن سَنَّ سُنّةً حَسَنةً» اینها را میگویند سنت حسنه اینها که نه قرآن است نه روایت ولی اجتهادی است در مسیر کتاب سنت و جزء مستحبات هم هست مثل حسینیه ساختن حسینیه ساختن که در اصل صدر اسلام نبود که به ما اجازه دادند که استفاده بکنیم از خطوط کلی قرآن و سنت معصومین (علیه السلام) که طرحهای نوع ارائه کنیم میشود «مَن سَنَّ سُنّةً حَسَنةً» این کاری به اجتهاد ندارد این سنت حسنه سازی در محورهای کتاب و سنت راه خیلی از برزگان را باز کرده است منتها حالا رونده کم است آدم میتواند چیزهای خوبی احداث بکند سنت حسنهای احداث بکند خب ایشان فرمود به اینکه من چون مشرف شدم دارم جشن میگیرم اگر کسی واقعاً احساس بکند که مشرف شده است نه مکلف همان «ارحنا یا بلال» است دیگر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) هم فرمود تمام خستگیهای من موقع نماز حل میشود که انسان با معبود خود با جمیل محض گفتگو میکند زیارت زیارت میرود اول زیارت خداست وهی الصلاة صلات زیارت خداست دیگر بعد زیارت انبیا و اولیا و معصومین (علیهم السلام) است نمازی که ما میخوانیم داریم به حرم الهی راه پیدا میکنیم میرویم به زیارت خدا دیگر در بحث زیارت که ملاحظه میفرمایید اول زیارت الله هست و هی الصلاة بعد زیارت انبیا و اولیا خب اگر کسی جمیل محض را دارد زیارت میکند آخر چرا لذت نمیبرد برای اینکه باور نکرده است این تشریف است نه تکلیف خیال کرده بار دیگری را این دارد میبرد و وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) هم موقع ظهر که میشد موقع اذان به بلال میگفت: «ارحنا یا بلال» یک روح و ریحانی در ما ایجاد کن اذان بگو که خستگیهایمان برطرف بشود این «الهی من ذا الذی ذاق حلاوة محبتک فرام منک بدلاً» همین است دیگر خب.
پرسش ...
پاسخ: دیگر شوقاً الی لقاءالله را عبادت میکنند دیگر آنها که شوقشان بیشتر است که.
اما در جریان بهشت برای زنها ذات اقدس الهی عفیفانه و ادیبانه با رعایت ادب وعده داده است آنها البته بیش از یک همسر ندارند اما همسری که شایسته آنها باشد حالا خواه همسر دنیا خواه همسری که ذات اقدس الهی در آن عالم بیافریند همسری را که خود آن مؤمنه بپذیرد بیش از یکی نیست اولاً و مورد پذیرش آن مؤمن هم باید باشد ثانیاً اما اینکه سؤال شده است فرق بین ثالث ثلاثه و رابع ثلاثه چیست این در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بحثش گذشت بحث مبسوطی هم دارد البته آن آیه 73 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بود که بحث مفصلش گذشت ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَما مِنْ إِلهٍ إِلاّ إِلهٌ واحِدٌ وَإِنْ لَمْ یَنْتَهُوا عَمّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ﴾ با آیه هفت و هشت سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» آنجا جمعبندی شد مطلب دیگر آن است که ذات اقدس الهی در قرآن کریم و همچنین طبق ادعیه و روایاتی که از اهلبیت (علیهم السلام) آمده است نصرت را منحصر در خودش کرده است ﴿ما النَصر إلاّ مِن عِنْدَ اللّهِ﴾ این ﴿ما النَصر إلاّ مِن عِنْدَ اللّهِ﴾ معلوم میشود که این بتها نه میتوانند خودشان را یاری کنند نه میتوانند بتپرست را مدد برسانند اینکه فرمود: ﴿ولا یَسْتَطیعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَلا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ﴾ برای اینکه ﴿ما النَصر إلاّ مِن عِنْدَ اللّه﴾ اما اینکه از نظر روانشناسی بین زن و مرد اختلاف است خصوصیتهای روانی بین زن و مرد اختلاف است این البته حق است اما این معنایش این نیست زن و مرد دو تا نوعاند شما ببینید از نظر روانشناسی بین کودک و میانسال و کهنسال سه نوع روانشناسی است برای شرقی و غربی دو نوع روانشناسی است برای عرب و عجم دو نوع روانشناسی است برای قطبی و استوایی دو نوع روانشناسی است خود مردها هم اینچنین اختلاف دارند زنها هم اینچنین اختلاف دارند این اختلاف صنفی است نه اختلاف نوعی البته بر اساس اینکه روح جسمانیةالحدوث و روحانیة البقاء است این مسئله اختلاف خصوصیتهای فکری و روانی که بیارتباط با خصوصیتهای بدنی نیست این مؤثری دارد ولی بالأخره همه اینها زیرمجموعه یک نوعاند اینها اختلافات صنفیاند نه اختلافات نوعی خب بسیاری از آداب روانی بین شرق و غرب فرق میکند بچه و بزرگسال فرق میکند کسی که تازه بالغ شده با کسی که کهنسال است فرق میکند اینها معنایش است که اینها دو صنفاند از یک نوع نه دو نوعاند از یک جنس و وحی هم آمده تا انسانیت انسان را تأمین کند و در انسانیت دیگر زن و مرد یکساناند.
پرسش ...
پاسخ: آنها ظاهراً در آن حدیث شریف به خصوصیت مورد بر میگردد نه یک حقیقتی برای اینکه در همان حدیث به وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) از بصره و کوفه خیلی با نکوهش یاد کرده است آنها را مذمت کرد با اینکه این همه رجال علمی از کوفه و بصره و امثال و ذلک برخواسته است این مربوط به جریان جنگ جمل و امثال ذلک است وگرنه خود آن ادلهای که در آن حدیث است هماهنگ نیست حضرت استدلال میکند میفرماید به اینکه اینها چون حضشان کم است بنابراین کمتر از مردند حضشان چرا کم است؟ برای اینکه ارثشان کم است اولاً در همان کتاب ثابت شده کتاب زن که همه جا اینطور نیست بعضی از موارد است که زن و مرد ارثشان یکسان هم است مثل پدر و مادر اینطور نیست که همه جا زن ارثش کمتر از مرد باشد که پدر و مادر هر دو یک ششم میبرند ارثشان یکی است و برادران و خواهران امّی نه از مادر آنجا که ارث به برادر و خواهر میرسد یعنی کسی مرده پدر و مادر ندارد فرزند هم ندارد برادران با برادر و خواهر دو ارث دارند اگر امّی باشند ﴿فهُم شُرَکاء فی الثلث﴾ حالا اگر ابوینی بودند البته برادر دو برادر خواهر میبرد این هم دو مورد پس اینچنین نیست که همیشه زن و مرد ارث مرد بیشتر باشد در بخشهای حج و حاجب بودن در بعضی از موارد میبینیم که زن تأثیرش اگر بیشتر نباشد کمتر نیست گاهی هم ممکن است که زنها بیش از مردها ارث ببرند حالا اگر کسی نوه دختری بود و پسر و کسی نوه پسری بود و دختر در آنجا دختر دو برادر این پسرها ارث میبرد گرچه سهم من یتقرب را میبرد بر فرض که تازه اینها همه بحثهای فقهی است که در خیلی از موارد زن و مرد ارثشان یکی است در بعضی از موارد حالا دختر و پسر البته پسر دو برابر دختر میبرد ثانیاً از راه دیگر از راه مهر تأمین میشود از راه هزینه نفقه تأمین میشود ثالثاً مگر مال معیار شرف است این همه بیانات نورانی حضرت امیر که بالأخره محترمانه به انسانهای سرمایهدار فرمود مواظب باش خدا تحقیرت کرده دیگر از این لطیفتر در آن دو تا خطبه مفصل حضرت فرمود کسی که زندگیش خیلی روبه راه است باید بفهمد که «ان الله حقره» منتها حالا نمیفهمد تقصیر ما نیست این کسی که زندگیش روبه راه است باید بفهمد خدا او را توهین کرده داشتن زیاد در صورتی که خود آدم قانعانه بسر ببرد بقیه را صرف توبید و رفع نیازها و رفع تورم و رفع مشکلات اسلامی بکند این عبادت است اما سعه بهرهبرداری یک تحقیر ضمنی را به همراه دارد حالا گذشته از همه این معارف مگر داشتن کمال است؟ که حالا اگر کسی ندارد نقص داشته باشد پس این قابل فهم نیست این یا ناظر به همان رهبر جنگ جمل است یا ناظر به خصوصیتهای دیگر به هر تقدیر اینها بحثش شده.
پرسش ...
پاسخ: خب همان جریانی که در همان خطبه حضرت بعد از انصراف از جمل این را فرموده خب بصره بیچاره چه تقصیری دارد که حضرت این همه مذمت درباره بصره کرده با اینکه کمتر شما میبینید رجال علمی و محدّث و مفسّر باشد مگر اینکه بالأخره در بصره درس خوانده یا از بصره بعد بیرون آمده دیگر بصره چه تقصیری دارد زمینتان اینچنین زمانتان اینچنین کماند رجال علمی که از بصره برخاست حالا جای دیگر فضیلت دارد بصره فضیلت ندارد حالا یا ملاحظه میفرمایید میبینید که میشود استفاده کرد که این قضیه حقیقیه است یا مربوط به خارج شخص است.
پرسش ...
پاسخ: بله میپذیریم اما آنجا ثابت شده است که اینجا.
پرسش ...
پاسخ: بله اینجا رجال ﴿قوّامون عَلی النساء﴾ هستند در همان کتاب هم ثابت شده است که ما یک بحث داریم زن در مقابل مرد این یک بحث علمی است یک وقت داریم زن در مقابل همسر آن رجال شوهرها هستند نه مردها نه هر مردی قیم و قیوم مرد است در داخله خانوادگی که حرف آخر را میزند مرد است او باید مسکن تهیه کند او باید هزینه تهیه کند او باید لباس تهیه کند او باید غذا تهیه کند او باید حرف اول و آخر را بزند برای اینکه مسئول این است نه اینکه هر مردی نسبت به هر زن قیم است در همان امور داخلی گاهی میبینید که یک زنی قیم مرد باشد مثل یک مادری است عالمه و عاقله و یک بچه هم دارد ولو آن بچه مجتهد هم هست وقتی میگوید من راضی نیستم این سفر را بروی و این سفر باعث رنج من است در اینجا عقوق حرام است این میشود زن قیم مرد اما در داخله منزل آن بحث علمی این است که زن و مرد و مرد و زن از آن جهت که دو صنفاند کدام افضل است؟ این یک بحث است یک بحث است که در داخله منزل زن و شوهر چه کسی باید اداره امور را به عهده بگیرد؟ آن ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَبِما أَنْفَقُوا﴾ آن مرد در مقابل همسر خودش است نه مرد در مقابل زن خب این بخشها را ذات اقدس الهی به عنوان براهین ذکر کرده حالا اگر یک مطلب جدیدی هم باشد در فرصت دیگر انشاءالله.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است