- 1327
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 189 و 190 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 189 و 190 سوره اعراف"
صادر اول یا ظاهر اول همان طوری که بلاواسطه خلق شد مبدأ فاعلیاش هم خداست
صادر اول وسیله است و شفیع است برای رجوع مراحل وسطا
انذار و تبشیر عام است برای همه انسانها.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَعَوَا اللّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَیْتَنَا صَالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ ٭ فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحاً جَعَلاَ لَهُ شُرَکَاءَ فِیَما آتَاهُمَا فَتَعَالَی اللّهُ عَمَّا یُشْرِکُون﴾
بعضی از سؤالها مربوط است به آیه قبل است که دیگر آنها گذشت تکرار آنها شاید لازم نباشد اجمالش این است که اگر در حشر اکبر همه انسانها به طرف خدای سبحان محشور میشوند آن صادر اول حشرش به وسیله کیست صادر اول یا ظاهر اول همان طوری که بلاواسطه خلق شد مبدأ فاعلیاش هم خداست بدون واسطه مبدأ غائیاش هم باز خداست بدون واسطه آنجا واسطهای در کار نیست همان طوری که تکلم الهی سه قسم است گاهی بلاواسطه است گاهی من وراء حجاب است گاهی با ارسال رسول فعل ذات اقدس الهی هم همین سه قسم است بنابراین دو مطلب را باید توجه داشت که رجوع صادر اول به خدای سبحان بلاواسطه است همانطور که صدور صادر اول از خدای سبحان بلاواسطه بود.
مطلب دوم اینکه همان طوری که در نظام فاعلی صادر اول وسیله است سبب فیض است که فیض به مبادی وسطا و نازله برسد به مراحل وسطا و نازله برسد در غایت و نظام غایی هم همین طور است یعنی آن صادر اول یا ظاهر اول وسیله است و شفیع است برای رجوع مراحل وسطا و نازله در جریان انذار هم توجه شد به اینکه انذار و تبشیر عام است برای همه انسانهاست منتها آنها که استفاده میکنند از انذار و تبشیر بهره میبرند مومنیناند نذیر این که هدایت برای همه انسانهاست منتها آنها که استفاده میکنند مومنیناند موعظه برای همه انسانهاست منتها آنهایی که استفاده میکنند مومنیناند لذا ذات اقدس الهی در عین حال که موعظه را هدایت را به همه انسانها اسناد داد معذلک فرمود ﴿هُدی لِلْمُتَّقِینَ﴾ است موعظه و تذکره است للمومنین و مانند آن تبشیر و انذار هم همینطور است برای همه مردم است ﴿نَذِیراً لِلْبَشَرِ﴾ است ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ است منتها آنچه از این انذار الهی استفاده میکند مومنین است لذا فرمود: ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن یَخْشَاهَا﴾ در آیه محل بحث هم فرمود: ﴿إِنْ أَنَا إِلاّ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ﴾ لکن آنها که تبهکارند انذار آنها به تحدید تبدیل میشود و لذا فرمود: ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾ آن دیگر انذاری است آمیخته با تهدید مطالب دیگری است که در بحثهای گذشته گذشت وقتی از آیهای گذشتیم سؤال نیاورید مطلبی که در طلیعه بحث امروز مطرح شد این است ذات اقدس الهی فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا﴾ این چند آیه که تقریباً یک صفحه قرآن کریم است درباره همان توحید و شرک است فرمود خدای سبحان شما را یعنی جامعه انسانی را از یک اصل و یک حقیقت آفرید یعنی حضرت آدم مثلاً و همسر او را هم از همان حقیقت آفرید نه از چیزی دیگر ﴿وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ در طلیعه سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه اول این بود که ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ تمام انسانهای فعلی به حضرت آدم(سلام الله علیه) منتهی میشوند یعنی از یک حقیقت خاص است و همسر او هم از جنس همان حقیقت خاص آفریده شده یعنی حقیقت زن و حقیقت مرد شیء واحد است بیگانه نیست در آنجا هم کلمه زوج را به کار برده ﴿وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ در آن آیه اول سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این بحث به عمل آمد که در قرآن کریم از زن به عنوان زوج یاد شده است نه زوجه و جمعش هم ازواج است نه زوجات ظاهراً زوجه لغت فصیحی نیست و قرآن هم به کار نبرده است در هیچ جا نه زوجه بکار برد نه زوجات به کار برد چه درباره حوریهای بهشت چه درباره همسرهای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه درباره افراد عادی هر جا هست سخن از زوج است و ازواج یا ازواج النبی یا قل لازواجکن و مانند آن ﴿وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ﴾ و مانند آن فرمود ما برای مرد همسری از حقیقت خود او از نوع او آفریدیم ﴿لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا﴾ تا آرامش مرد را فراهم بکند در بخشهای دیگر هم فرمود که ﴿خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾ خب مایه سکونت مرد زن هست و اگر منزل را مسکن گفتند نه برای آن است که بالأخره بدن آنجا آرام بگیرد بلکه بر اساس اصول خانوادگی آنچه مایه سکینت و آرامش مرد است زن هست در آنجا زن به سر میبرد از این جهت او مسکن هست فرمود حقیقت شما یک اصل است مرد و زن از یک اصلند و رابطه زن و مرد هم رابطه سکینت و آرامش است نه ارضاء غریضه محض این ارضاء غریضه در گیاهان هم هست آنها هم نر و ماده دارند تلقیح میشوند و محصول میدهند بالاتر از آنها حیوانات هم نر و ماده دارند تلقیح میشوند و تولید میکنند اما در انسان سخن از غریضه نیست سخن از نر و ماده نیست سخن از توحید نیست سخن از سکینت و آرامش است این به خانواده و اساس خانواده اصالت دادن است فرمود: ﴿فَلَمَّا تَغَشَّاهَا﴾ وقتی مرد با زن نکاح کردند ﴿حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِیفاً﴾ زن اول یک بار سبکی را بر میدارد در بحثهای قبل هم گذشت که فرق حَمل و حِمل این است باری که بر دوش است میگویند حِمل باری که در شکم است میگویند حَمل در جریان سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» هست که ﴿لِمَن جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ وَأَنَا بِهِ زَعِیمٌ﴾ یعنی بار شتر حِمل اسب یعنی یک باری که رو اسب قرار دارد حِمل بعید یعنی باری که شتر میبرد ﴿لِمَن جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ وَأَنَا بِهِ زَعِیمٌ﴾ خب ﴿فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِیفاً﴾ یک بار سبکی را برداشت در درون خود و چون این بار سبک بود اول نطفه بود بعد کم کم به صورت علقه و مضغه درآمد تحملش دشوار نبود ﴿فَمَرَّتْ بِهِ﴾ آن زن با این بار سبک راه خود را استمرار داد مرت یعنی استمرت به همین سبک این بار سبک را استمرار میداد تا از نطفه به علقه و مضغه و امثال ذلک رسید اما وقتی ﴿فَلَمَّا أَثْقَلَت﴾ اثقلت یعنی ثارت ذات ثقلٍ حالا صاحب بار سنگین شد دیگر دوران مخاض و زایمان نزدیک شد در چنین حالتی این شوهر و همسرش دست نیایش برداشتهاند ﴿فَلَمَّا أَثْقَلَت﴾ یعنی وقتی این زن نزدیک بود مادر بشود و بارش سنگین شد ﴿دَعَوَا اللّهَ رَبَّهُمَا﴾ این زن و شوهر از ذات اقدس الهی مسئلت کردند خدا را خواندند و از خدا خواستند گفتند: ﴿لَئِنْ آتَیْتَنَا صَالِحاً﴾ اگر یک فرزند صالح به ما بدهی منظور از این صلاح همان صلاح بدنی است سلامت داشته باشد بتواند بماند بعدها البته که رشد کرد نوجوان شد آنگاه صلاح اعتقادی و دینی را هم مسئلت میکند وگرنه در طلیعه امر صالح برای ماندن را صالح برای زندگی خوب داشتن را مسئلت کردند یعنی فرزند صالح مستوی الخلقه ممکن است هر دو صلاح در ذهنشان باشد هم صلاح بدنی که مستوی الخلقه باشد و هم صلاح فکری و دینی ﴿لَئِنْ آتَیْتَنَا صَالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ﴾ ما حتماً جزء شاکرین خواهیم بود با لام و با نون تأکید و مانند آن تثبیت کردند که ما شکر بکنیم نه تنها نشکروا که فعل مضارع باشد بلکه از شاکرینیم و این ﴿لَنَکُونَنَّ﴾ که با تأکید یاد میشود و جزء شاکرین هم قرار میگیریم شاکرین هم صفت مشبهه است نه اسم فاعل یعنی حتماً ما جزء کسانی هستیم که دائماً در پیشگاه تو شکورانه زندگی میکنیم خب این دعا در حال عادی نبود انسان موظف است در همه حالات دعا بکند ولی خب افراد عادی این چنین نیستند وقتی احساس سنگینی و دشواری کردند مثل دوران مخاض آنگاه متوسل می شوند دعا میکنند و مانند آن نظیر اینکه افراد عادی اگر سفر دریایی کردند ﴿فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ وقتی سوار هواپیما شدند یا سوار کشتی شدند یا در گردنههای صعب العبور سوار اتومبیلند یا احساس خطر بکنند آنها دست به نیایش برمیدارند در این حالت هم همینطور است افراد عادی وقتی که طلیعه بارداری همسر آنهاست خیلی اهل دعا نیستند اما وقتی دوران مخاض فرا رسید و دوران زایمان در پیش است دعا میکنند این زن و شوهر هم اینچنین بود وقتی دوران مخاض و زایمان همسرشان رسید دعا کردند به خدا عرض کردند اگر فرزند صالح به ما بدهی یعنی سالم به ما بدهی مستوی الخلقه این فرزند به دنیا بیاید ما حتماً تو را شاکریم برای اینکه این نعمت از ناحیه توست ﴿فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحاً﴾ زمانی که ذات اقدس الهی به این زن و شوهر فرزند صالح داد مستوی الخلقه داد سالم به دنیا آورد ﴿جَعَلاَ لَهُ شُرَکَاءَ فِیَما آتَاهُمَا﴾ این کار را خدای سبحان بدون شریک انجام داد ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ هیچ شریکی در این کار نبود او کسی بود که ﴿یُصَوِّرُکُمْ فِی اْلأَرْحامِ کَیْفَ یَشاءُ﴾ بعد هم کسی بود که ﴿أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ﴾ تصویرگری این نطفه در نهان و نهاد مادر به دست خدا بود که ﴿هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الأرْحَامِ کَیْفَ یَشَاءُ﴾ بعد مراحل را هم ذات اقدس الهی گذرانده که ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ بعد ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ بعد هم از زهدان به دامن که میآید با اخراج الهی میآید ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ خب همه این کارها را ذات اقدس الهی کرده در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» هم به پدران فرمود که مبادا خود را خالق بپندارید کار پدر جزء امنا چیز دیگری نیست ﴿أَفَرَأَیْتُم ما تُمْنُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُون﴾ شما ممنی هستید نه خالق کار پدر نقل منی من موضع الی موضع الآخر است خب اینکه خلقت نیست بعد دیگر خبر ندارد که اولاً این مخلوق میشود یا نه بعد بر فرض هم مخلوق باشد پسر است یا دختر و کیفیت خلقتش چیست تصویرش چگونه است و مانند آن آنچه را از آباء سلب کرده است مسئله خلقت است آنچه را که به آباء اسناد داد امر طبیعی امناست که در حیوان هم هست در موجودات دیگر هم هست لذا فرمود تمام این صحنهها فعل خاص الهی است بعد از اینکه فرزند سالم به دنیا آمده است این پدر و مادر برای ذات اقدس الهی شریک قرار دادند خدا میفرماید که ﴿فَتَعَالَی اللّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ ذات اقدس الهی برتر از آن است که کسی در کار او دخالت کند و شریک او باشد آنگاه برهان مسئله را اقامه میکند ﴿أَیُشْرِکُونَ مَالاَ یَخْلُقُ شَیْئاً وَهُمْ یُخْلَقُونَ﴾ شما کسی را یا چیزی را شریک خدا قرار میدهید که آن کس یا آن چیز خود مخلوق خداست او مثل شماست اگر شیطان را شریک قرار دادید آن مخلوق است و اگر ستارهها یا قدیسین بشر را شریک قرار دادید او هم مخلوق است و اگر صنم و وثن را شریک قرار دادید او هم مخلوق است این یک ترجمه گونه یا تفسیر سادهای از این کریمه است تا برسیم به معارف بعدی آن عمده آن است که ضمیرها به چه چیزی برمیگردد و این نفس واحد کیست این زوج کیست اینها اول موحدانه دعا کردند بعد مشرکانه سر از کار در آوردند اینها کیاند شأن نزولش چیست در برخی از تفاسیر این قصه نقل شده است یعنی راوی به نام حسن او از ثمره نقل میکند از سمره ابن جندب که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) ـ معاذ الله ـ مثلاً فرمود باشند که لما ولدت آدم حواء طاف بها ابلیس وقتی حواء(رضوان الله علیها) مادر میشد غالب بچههایش میمردند بچههایش نمیماندند بعد ابلیس به دور او آمد و در اطراف او پرسه زد که میگویند طاف بها ابلیس دورش را گرفت گفته که حالا که تو که فرزند به دنیا میآوری این بچهها نمیمانند تعهد کن که بچه بعدی اگر خدا به تو داد او را عبد الحارث بنامی حارث هم در آسمان یکی از اسماء شیطان است قهراً عبد الحارث میشود عبد الشیطان آن زن هم پذیرفت و تعهد کرد که اگر فرزنددار شد او را عبد الحارث بنامد بعد فرزنددار شد و این فرزند هم عبد الحارث نامید و این فرزند هم ماند و نمرد و این هم از وسوسه شیطان بود «و کان ذلک من وحی الشیطان» در آن حدیث مجعول دارد وحی شیطان همان وسوسه اوست که ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ این ترجمه آن روایتی که به تعبیر سیدنا الاستاد موضوع است مدسوس است و مجعول یک بحث خوبی مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله تعالی علیه) در تبیان دارد یک بحثی هم در تتمیم او باید گفت ما اولاً گرچه آیات را به کمک روایاتی که به عنوان شأن نزول وارد شد یا به عنوان تفسیر وارد شد میفهمیم اما این چنین نیست که روایات همتای آیه باشد آنکه همسر قرآن است همتای قرآن است اینکه روایت نیست آن عترت است «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» نه روایتی روایت هرگز همتای قرآن نیست اینقدر روایات جعلی در کتابها هست که دیگر حدی بر آنها نیست چه روایات در طریق عامه چه در طریق خاصه این جناب سیوطی صاحب اتقان و دیگر کتابهای معروف قرآنی دو جلد کتاب نوشته به عنوان العالئ المصنوعه فی الاحادیث الموضوعه از اول طهارت تا آخر دیات روایتهای جعلی را که جمع کرده شده دو جلد کتاب این در فقه آنهاست در فقه ما هم هست در روایتهای جعلی ما هم هست آنکه همتای قرآن کریم است امام است نه روایت گرچه قرآن را باید با روایات فهمید یک، گرچه شأن نزول سهم تعیین کنندهای در فهم قرآن دارد دو، ولی قبل از هر چیز آن است ما خطوط کلی قرآن را بفهمیم یک، این روایتی که حالا به عنوان تفسیر وارد شده یا به عنوان شأن نزول وارد شده این را با خطوط کلی قرآن ارزیابی کنیم دو، ببینیم اصلاً چنین چیزی مباین با خطوط کلی قرآن است یا نه اگر دیدیم با خطوط کلی قرآن هماهنگ نیست با خطوط کلی مباین است علمش را به اهلش ارجاع میدهیم این را طرد میکنیم یا تأویل میکنیم به هیچ وجه آن را در محدوده تفسیر راه نمیدهیم اگر دیدیم نه محتوای او با خطوط کلی قرآن مباین نیست با اصولی که قرآن به ما آموخت هماهنگ است آنگاه کاملاً از آن استفاده میکنیم اگر به عنوان شأن نزول یاد شده است کمک میکند اگر به عنوان تفسیر یا جری یا تطبیق تفصیل وارد شده است کمک میکند و مانند آن پس اینکه گفتند روایات ما را عرضه بر کتاب کنید همین است دیگر خب ما به تعبیر مرحوم شیخ طوسی این روایتی را که وارد شده است که شیطان به دور حوا آمد و دور او پرسه زد و گفت حالا که بچههایت نمیمانند اگر میخواهی بچهات بماند به عنوان عبد الحارث این بچه را نام گذاری بکن بعد هم آنها این کار را کردند و خدا که به آنها فرزند داد شیطان را شریک خدا قرار دادند و این بچه را به جای اینکه عبد الله و رحمن و رحیم و اینها بنامند عبد الشیطان نامیدند این با قرآن موافق نیست چه اینکه با عقل هم موافق نیست چه اینکه مشکل داخلی هم دارد اما با قرآن مخالف است این را سیدنا الاستاد خوب توضیح دادند برای اینکه قرآن کریم وجود مبارک حضرت آدم را در آن عالم که بود گرچه به عنوان ﴿عَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی﴾ یاد کردند اما وقتی که گفته شد «اهبطوا الی الارض» از آن به بعد شریعت آمده است خطاب آمد که شما بروید زمین بعد از این که آدم(سلام الله علیه) و حوا(سلام الله علیها) و همراهانشان آمدند یعنی شیطان به زمین آمدند ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدی فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ﴾ از آن به بعد شریعت و نبوت و دین آمده قبلاً شریعتی در کار نبود بنابراین آن عصیان را باید مناسب با آن جنتی که در آن عالم بود معنی کرد و معنی خاص خودش را داشت که ذکر شد که هرگز عصیان به معنی ترک اولی نیست عصیان به معنی مکروه نیست عصیان به معنی معصیت صغیره نیست عصیان به معنی معصیت کبیره نیست اصلاً در دایره شریعت نیست این معنای خاص خودش را دارد خب بعد از اینکه به زمین آمدند و شریعت نازل شده است و وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) حامل این شریعت بود فرمود به اینکه این مجتبای خداست این از هدایت ویژه الهی برخوردار است در سورهٴ مبارکهٴ «طه» آیهٴ 122 این چنین فرمود بعد از اینکه فرمود: ﴿فَأَکَلاَ مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی﴾ بعد فرمود: ﴿ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَهَدَی﴾ وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) مجتبای خدا شد یعنی جبایه و بر چین شد او مجتبای خداست و مورد انعطاف لطف خاص الهی است و خدا او را هدایت کرد این صغرای مسئله که ذات اقدس الهی آدم را هدایت کرد آن هدایت تشریعی عام که هدایت ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ که برای همه است این هدایت ویژه است اینکه فرمود ﴿وَهُدی﴾ یعنی خدای سبحان آدم را هدایت کرد در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیهٴ 97 فرمود: ﴿مَنْ یَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ﴾ کسی را که خدا با هدایت ویژه هدایت میکند او راه یافته است که مهتدی بالاتر از مهدی است این کثرت کلمه کثرت مبانی که میگویند «تدل علی کثرت المعانی» در این گونه از موارد است مهتدی خیلی پربارتر از مهدی است چه اینکه مقترب خیلی پربارتر از قریب است مقتدر خیلی پربارتر از قادر است وقتی گفتیم خدا مقتدر است این معنای قدرت را بهتر از قدیر میفهماند وقتی گفته شد ﴿اقْتَرَبَتِ السّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ﴾ خیلی بهتر از قرابت میفهماند وقتی گفتیم مهتدی خیلی بالاتر از مهدی میفهماند خب پس صغری مسئله در سورهٴ «طه» است کبری مسئله در سورهٴ «اسراء» است که ﴿مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَد﴾ پس در فرهنگ قرآن وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) از هدایتی ویژه الهی برخوردار است مجتبای خداست و خدا او را هدایت کرد ﴿فَهُوَ الْمُهْتَدِ﴾ ﴿مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَد﴾ که کمال اقتدار است حالا اگر یک روایت اسرائیلی بگوید ـ معاذ الله ـ آدم به دنبال شرک حرکت کرده و شیطان را شریک خدا قرار داده خب این با قرآن مخالف است دیگر هذا اولاً و اما با عقل مخالف است این را مرحوم شیخ طوسی بازگو کرده فرمود ما موظفیم اخبار را بر عقل عرضه کنیم «لان ادلة الاخبار تبتنی علی ادلة العقول» این بیان شریف مرحوم شیخ طوسی است در ذیل همین آیه که ما عقل را که معزول نکردیم که روایت را بر عقل میسنجیم نمیگوییم موافقت عقل شرط است میگوییم مخالفت عقل مانع است این یک، و منظور از عقل هم عقل برهانی است نه عقلی که دیگران قیاس را عقل تلقی کردهاند آنکه عقل نیست او تمثیل منطقی است او بیش از مظنه محصولی ندارد ما روایات را بر عقل یعنی بر برهان عرضه میکنیم با همان برهان ما خدا را شناختیم با همان برهان اسباب خدا را شناختیم با همان برهان نبوت و وحی و اعجاز را ثابت کردیم حالا اگر محصول یک روایتی با این اصول اولیهای که عقل هادی ماست مخالف باشد اینکه خب راهی برای قبول نیست ما با ادله عقلی خدا را قبول کردیم اسماء حسنای او را حکمت او را هدایت او را وحی و نبوت او را قبول کردیم بعد یک روایتی خبر واحدی بیاید زیر این اصول را آب ببندد اینکه قابل قبول نیست فرمود «لان الاخبار تبتنی علی ادلة العقول» و ما روی برهان عقلی ثابت کردیم که پیغمبر معصوم است چگونه میشود پیغمبر ـ معاذ الله ـ سخن مشرکانه داشته باشد و بعد از این که خدا به او فرزندی داد فرزند را عبد الحارث بنامد یعنی عبد الشیطان و شیطان را شریک الله بداند ـ معاذ الله ـ این برهان عقلی است پس این خبر هم با قرآن مخالف است هم با عقل بیاییم از نظر سندی هم بحث بکنیم در مرحله سوم که از نظر سندی بحث میکنیم اولاً این حسن که راوی خبر هست به هیچ وجه سمرة را ندید و از سمرة چیزی نشنید خبر میشود مرسل ثمر میتواند از پیغمبر نقل کند(صلّی الله علیه و آله وسلّم) ولی حسن که نمیتواند سمرة را نقل بکند چون «لم یسمع حسن من سمرة شیئا» پس میشود مرسل این واسطه چه کسی هست معلوم نیست ثانیاً همین حسنی که همین روایت را از سمرة نقل میکند خودش یک نقل دیگری دارد و میگوید به اینکه منظور از اینها مشرکینند نه آدم و حواء ثالثاً یک روایت دیگری سعید بن جبیر و دیگران نقل کردهاند که منظور از این ﴿جَعَلاَ لَهُ﴾ مشرکین از اولاد آدمند نه خود آدم و حواء و رابعاً این اصلاً خود این روایت با آیه محل بحث مطابق نیست هماهنگ نیست برای اینکه آن شرکی را که آیه نقل میکند و تقبیح میکند شرک به اصنام و اوثان است نه شرک به شیطان برای اینکه تا آخر این بحث که تقریباً یک صفحه قرآنی است همهاش درباره اصنام و اوثان است ﴿أَیُشْرِکُونَ مَالاَ یَخْلُقُ شَیْئاً وَهُمْ یُخْلَقُونَ﴾ یک، ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا﴾ این درباره همین اصنام و اوثان است این کار به شیطان ندارد خب بنابراین
پرسش ...
پاسخ: بله حالا ثمر اشکال ارسال در آن نیست پس اشکال اول ارسال است اشکال دوم این است که خود حسن مبنای دیگری دارد اشکال سوم این است که این روایت معارض دارد با آنچه که سعید بن جبیر نقل کرده است سعید بن جبیر میگوید شرک منصوب به آدم و زوجهاش(سلام الله علیها) نیست و اشکال چهارم این است که این خبر میگوید که اینها شیطان را شریک قرار دادند در حالی که آیه این است که اینها اصنام و اوثان را شریک قرار دادند و اصلاً در آیه سخن از شیطان نیست آنچه تا پایان این صفحه است همهاش درباره اصنام و اوثان است ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا﴾ و امثال ذلک درباره اصنام و اوثان است و از همه اینها بگذریم تازه بر فرض این خبر درست باشد صرف تسمیه را ثابت میکند یعنی شیطان به حضرت حواء(السلام الله علیها) اگر اسم بچهات را عبد الحارث بگذاری خب حالا این تسمیه غلط است ولی شرک که نیست اگر کسی عبد الحارث نامید یعنی معتقد است که این مخلوق حارث است برده و بنده شیطان است سرّ تسمیه که کفر و شرک نیست این هم اشکالی است که در دلالت این حدیث البته مرحوم شیخ طوسی بر این تکیه نکرده این را فقط نقل کرده خب پس بنابراین این خبر که صدر و ساقهاش بوی اسرائیلیت میآید مخالف قرآن است یک، مخالف خطوط کلی قرآن است یک، مخالف شواهد داخلی قرآن است دو، مخالف عقل است سه، سنداً سه، چهار تا اشکال دارد چهار، دلالتاً ضعیف است پنج، چنین چیزی را باید به جایگاه اصلیاش که همان جدال است عرضه کرد پس خبری در این آیه نیست و در ذیل این نیست که انسان به استناد آن خبر بتواند آیه را معنا کند بنابراین آن شواهد قرآنی آن بحثهای عقلی دو تا پیام دارد یکی اینکه این ضمیر یقیناً به حضرت آدم و حواء بر نمیگردد یکی این که حتماً به مشرکین برمیگردد پس این دیگر ضمیر به حضرت حوا و آدم برنمیگردد گذشته از این که نامی هم از آدم و حواء(سلام الله علیهما) به میان نیامده بنابراین هم محتمل است که منظور بیان نوع و حقیقت باشد چه اینکه در صدر هم فرمود که ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ یعنی ایها الانسان خدا شما را از یک حقیقت آفرید و همسر او را هم از همان حقیقت آفرید در بین این حقیقت مومنینی هستند مشرکینی هستند برخیها وقتی خطری به ایشان رسیده به خدا متوسل میشوند وقتی خدا به آنها نعمتی داد شرک میورزند نظیر سایر آیات خواهد بود دیگر سخن از آدم و حواء که در کار نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
صادر اول یا ظاهر اول همان طوری که بلاواسطه خلق شد مبدأ فاعلیاش هم خداست
صادر اول وسیله است و شفیع است برای رجوع مراحل وسطا
انذار و تبشیر عام است برای همه انسانها.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَعَوَا اللّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَیْتَنَا صَالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ ٭ فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحاً جَعَلاَ لَهُ شُرَکَاءَ فِیَما آتَاهُمَا فَتَعَالَی اللّهُ عَمَّا یُشْرِکُون﴾
بعضی از سؤالها مربوط است به آیه قبل است که دیگر آنها گذشت تکرار آنها شاید لازم نباشد اجمالش این است که اگر در حشر اکبر همه انسانها به طرف خدای سبحان محشور میشوند آن صادر اول حشرش به وسیله کیست صادر اول یا ظاهر اول همان طوری که بلاواسطه خلق شد مبدأ فاعلیاش هم خداست بدون واسطه مبدأ غائیاش هم باز خداست بدون واسطه آنجا واسطهای در کار نیست همان طوری که تکلم الهی سه قسم است گاهی بلاواسطه است گاهی من وراء حجاب است گاهی با ارسال رسول فعل ذات اقدس الهی هم همین سه قسم است بنابراین دو مطلب را باید توجه داشت که رجوع صادر اول به خدای سبحان بلاواسطه است همانطور که صدور صادر اول از خدای سبحان بلاواسطه بود.
مطلب دوم اینکه همان طوری که در نظام فاعلی صادر اول وسیله است سبب فیض است که فیض به مبادی وسطا و نازله برسد به مراحل وسطا و نازله برسد در غایت و نظام غایی هم همین طور است یعنی آن صادر اول یا ظاهر اول وسیله است و شفیع است برای رجوع مراحل وسطا و نازله در جریان انذار هم توجه شد به اینکه انذار و تبشیر عام است برای همه انسانهاست منتها آنها که استفاده میکنند از انذار و تبشیر بهره میبرند مومنیناند نذیر این که هدایت برای همه انسانهاست منتها آنها که استفاده میکنند مومنیناند موعظه برای همه انسانهاست منتها آنهایی که استفاده میکنند مومنیناند لذا ذات اقدس الهی در عین حال که موعظه را هدایت را به همه انسانها اسناد داد معذلک فرمود ﴿هُدی لِلْمُتَّقِینَ﴾ است موعظه و تذکره است للمومنین و مانند آن تبشیر و انذار هم همینطور است برای همه مردم است ﴿نَذِیراً لِلْبَشَرِ﴾ است ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ است منتها آنچه از این انذار الهی استفاده میکند مومنین است لذا فرمود: ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن یَخْشَاهَا﴾ در آیه محل بحث هم فرمود: ﴿إِنْ أَنَا إِلاّ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ﴾ لکن آنها که تبهکارند انذار آنها به تحدید تبدیل میشود و لذا فرمود: ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾ آن دیگر انذاری است آمیخته با تهدید مطالب دیگری است که در بحثهای گذشته گذشت وقتی از آیهای گذشتیم سؤال نیاورید مطلبی که در طلیعه بحث امروز مطرح شد این است ذات اقدس الهی فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا﴾ این چند آیه که تقریباً یک صفحه قرآن کریم است درباره همان توحید و شرک است فرمود خدای سبحان شما را یعنی جامعه انسانی را از یک اصل و یک حقیقت آفرید یعنی حضرت آدم مثلاً و همسر او را هم از همان حقیقت آفرید نه از چیزی دیگر ﴿وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ در طلیعه سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه اول این بود که ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ تمام انسانهای فعلی به حضرت آدم(سلام الله علیه) منتهی میشوند یعنی از یک حقیقت خاص است و همسر او هم از جنس همان حقیقت خاص آفریده شده یعنی حقیقت زن و حقیقت مرد شیء واحد است بیگانه نیست در آنجا هم کلمه زوج را به کار برده ﴿وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ در آن آیه اول سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این بحث به عمل آمد که در قرآن کریم از زن به عنوان زوج یاد شده است نه زوجه و جمعش هم ازواج است نه زوجات ظاهراً زوجه لغت فصیحی نیست و قرآن هم به کار نبرده است در هیچ جا نه زوجه بکار برد نه زوجات به کار برد چه درباره حوریهای بهشت چه درباره همسرهای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه درباره افراد عادی هر جا هست سخن از زوج است و ازواج یا ازواج النبی یا قل لازواجکن و مانند آن ﴿وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ﴾ و مانند آن فرمود ما برای مرد همسری از حقیقت خود او از نوع او آفریدیم ﴿لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا﴾ تا آرامش مرد را فراهم بکند در بخشهای دیگر هم فرمود که ﴿خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾ خب مایه سکونت مرد زن هست و اگر منزل را مسکن گفتند نه برای آن است که بالأخره بدن آنجا آرام بگیرد بلکه بر اساس اصول خانوادگی آنچه مایه سکینت و آرامش مرد است زن هست در آنجا زن به سر میبرد از این جهت او مسکن هست فرمود حقیقت شما یک اصل است مرد و زن از یک اصلند و رابطه زن و مرد هم رابطه سکینت و آرامش است نه ارضاء غریضه محض این ارضاء غریضه در گیاهان هم هست آنها هم نر و ماده دارند تلقیح میشوند و محصول میدهند بالاتر از آنها حیوانات هم نر و ماده دارند تلقیح میشوند و تولید میکنند اما در انسان سخن از غریضه نیست سخن از نر و ماده نیست سخن از توحید نیست سخن از سکینت و آرامش است این به خانواده و اساس خانواده اصالت دادن است فرمود: ﴿فَلَمَّا تَغَشَّاهَا﴾ وقتی مرد با زن نکاح کردند ﴿حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِیفاً﴾ زن اول یک بار سبکی را بر میدارد در بحثهای قبل هم گذشت که فرق حَمل و حِمل این است باری که بر دوش است میگویند حِمل باری که در شکم است میگویند حَمل در جریان سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» هست که ﴿لِمَن جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ وَأَنَا بِهِ زَعِیمٌ﴾ یعنی بار شتر حِمل اسب یعنی یک باری که رو اسب قرار دارد حِمل بعید یعنی باری که شتر میبرد ﴿لِمَن جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ وَأَنَا بِهِ زَعِیمٌ﴾ خب ﴿فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِیفاً﴾ یک بار سبکی را برداشت در درون خود و چون این بار سبک بود اول نطفه بود بعد کم کم به صورت علقه و مضغه درآمد تحملش دشوار نبود ﴿فَمَرَّتْ بِهِ﴾ آن زن با این بار سبک راه خود را استمرار داد مرت یعنی استمرت به همین سبک این بار سبک را استمرار میداد تا از نطفه به علقه و مضغه و امثال ذلک رسید اما وقتی ﴿فَلَمَّا أَثْقَلَت﴾ اثقلت یعنی ثارت ذات ثقلٍ حالا صاحب بار سنگین شد دیگر دوران مخاض و زایمان نزدیک شد در چنین حالتی این شوهر و همسرش دست نیایش برداشتهاند ﴿فَلَمَّا أَثْقَلَت﴾ یعنی وقتی این زن نزدیک بود مادر بشود و بارش سنگین شد ﴿دَعَوَا اللّهَ رَبَّهُمَا﴾ این زن و شوهر از ذات اقدس الهی مسئلت کردند خدا را خواندند و از خدا خواستند گفتند: ﴿لَئِنْ آتَیْتَنَا صَالِحاً﴾ اگر یک فرزند صالح به ما بدهی منظور از این صلاح همان صلاح بدنی است سلامت داشته باشد بتواند بماند بعدها البته که رشد کرد نوجوان شد آنگاه صلاح اعتقادی و دینی را هم مسئلت میکند وگرنه در طلیعه امر صالح برای ماندن را صالح برای زندگی خوب داشتن را مسئلت کردند یعنی فرزند صالح مستوی الخلقه ممکن است هر دو صلاح در ذهنشان باشد هم صلاح بدنی که مستوی الخلقه باشد و هم صلاح فکری و دینی ﴿لَئِنْ آتَیْتَنَا صَالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ﴾ ما حتماً جزء شاکرین خواهیم بود با لام و با نون تأکید و مانند آن تثبیت کردند که ما شکر بکنیم نه تنها نشکروا که فعل مضارع باشد بلکه از شاکرینیم و این ﴿لَنَکُونَنَّ﴾ که با تأکید یاد میشود و جزء شاکرین هم قرار میگیریم شاکرین هم صفت مشبهه است نه اسم فاعل یعنی حتماً ما جزء کسانی هستیم که دائماً در پیشگاه تو شکورانه زندگی میکنیم خب این دعا در حال عادی نبود انسان موظف است در همه حالات دعا بکند ولی خب افراد عادی این چنین نیستند وقتی احساس سنگینی و دشواری کردند مثل دوران مخاض آنگاه متوسل می شوند دعا میکنند و مانند آن نظیر اینکه افراد عادی اگر سفر دریایی کردند ﴿فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ وقتی سوار هواپیما شدند یا سوار کشتی شدند یا در گردنههای صعب العبور سوار اتومبیلند یا احساس خطر بکنند آنها دست به نیایش برمیدارند در این حالت هم همینطور است افراد عادی وقتی که طلیعه بارداری همسر آنهاست خیلی اهل دعا نیستند اما وقتی دوران مخاض فرا رسید و دوران زایمان در پیش است دعا میکنند این زن و شوهر هم اینچنین بود وقتی دوران مخاض و زایمان همسرشان رسید دعا کردند به خدا عرض کردند اگر فرزند صالح به ما بدهی یعنی سالم به ما بدهی مستوی الخلقه این فرزند به دنیا بیاید ما حتماً تو را شاکریم برای اینکه این نعمت از ناحیه توست ﴿فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحاً﴾ زمانی که ذات اقدس الهی به این زن و شوهر فرزند صالح داد مستوی الخلقه داد سالم به دنیا آورد ﴿جَعَلاَ لَهُ شُرَکَاءَ فِیَما آتَاهُمَا﴾ این کار را خدای سبحان بدون شریک انجام داد ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ هیچ شریکی در این کار نبود او کسی بود که ﴿یُصَوِّرُکُمْ فِی اْلأَرْحامِ کَیْفَ یَشاءُ﴾ بعد هم کسی بود که ﴿أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ﴾ تصویرگری این نطفه در نهان و نهاد مادر به دست خدا بود که ﴿هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الأرْحَامِ کَیْفَ یَشَاءُ﴾ بعد مراحل را هم ذات اقدس الهی گذرانده که ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ بعد ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ بعد هم از زهدان به دامن که میآید با اخراج الهی میآید ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ خب همه این کارها را ذات اقدس الهی کرده در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» هم به پدران فرمود که مبادا خود را خالق بپندارید کار پدر جزء امنا چیز دیگری نیست ﴿أَفَرَأَیْتُم ما تُمْنُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُون﴾ شما ممنی هستید نه خالق کار پدر نقل منی من موضع الی موضع الآخر است خب اینکه خلقت نیست بعد دیگر خبر ندارد که اولاً این مخلوق میشود یا نه بعد بر فرض هم مخلوق باشد پسر است یا دختر و کیفیت خلقتش چیست تصویرش چگونه است و مانند آن آنچه را از آباء سلب کرده است مسئله خلقت است آنچه را که به آباء اسناد داد امر طبیعی امناست که در حیوان هم هست در موجودات دیگر هم هست لذا فرمود تمام این صحنهها فعل خاص الهی است بعد از اینکه فرزند سالم به دنیا آمده است این پدر و مادر برای ذات اقدس الهی شریک قرار دادند خدا میفرماید که ﴿فَتَعَالَی اللّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ ذات اقدس الهی برتر از آن است که کسی در کار او دخالت کند و شریک او باشد آنگاه برهان مسئله را اقامه میکند ﴿أَیُشْرِکُونَ مَالاَ یَخْلُقُ شَیْئاً وَهُمْ یُخْلَقُونَ﴾ شما کسی را یا چیزی را شریک خدا قرار میدهید که آن کس یا آن چیز خود مخلوق خداست او مثل شماست اگر شیطان را شریک قرار دادید آن مخلوق است و اگر ستارهها یا قدیسین بشر را شریک قرار دادید او هم مخلوق است و اگر صنم و وثن را شریک قرار دادید او هم مخلوق است این یک ترجمه گونه یا تفسیر سادهای از این کریمه است تا برسیم به معارف بعدی آن عمده آن است که ضمیرها به چه چیزی برمیگردد و این نفس واحد کیست این زوج کیست اینها اول موحدانه دعا کردند بعد مشرکانه سر از کار در آوردند اینها کیاند شأن نزولش چیست در برخی از تفاسیر این قصه نقل شده است یعنی راوی به نام حسن او از ثمره نقل میکند از سمره ابن جندب که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) ـ معاذ الله ـ مثلاً فرمود باشند که لما ولدت آدم حواء طاف بها ابلیس وقتی حواء(رضوان الله علیها) مادر میشد غالب بچههایش میمردند بچههایش نمیماندند بعد ابلیس به دور او آمد و در اطراف او پرسه زد که میگویند طاف بها ابلیس دورش را گرفت گفته که حالا که تو که فرزند به دنیا میآوری این بچهها نمیمانند تعهد کن که بچه بعدی اگر خدا به تو داد او را عبد الحارث بنامی حارث هم در آسمان یکی از اسماء شیطان است قهراً عبد الحارث میشود عبد الشیطان آن زن هم پذیرفت و تعهد کرد که اگر فرزنددار شد او را عبد الحارث بنامد بعد فرزنددار شد و این فرزند هم عبد الحارث نامید و این فرزند هم ماند و نمرد و این هم از وسوسه شیطان بود «و کان ذلک من وحی الشیطان» در آن حدیث مجعول دارد وحی شیطان همان وسوسه اوست که ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ این ترجمه آن روایتی که به تعبیر سیدنا الاستاد موضوع است مدسوس است و مجعول یک بحث خوبی مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله تعالی علیه) در تبیان دارد یک بحثی هم در تتمیم او باید گفت ما اولاً گرچه آیات را به کمک روایاتی که به عنوان شأن نزول وارد شد یا به عنوان تفسیر وارد شد میفهمیم اما این چنین نیست که روایات همتای آیه باشد آنکه همسر قرآن است همتای قرآن است اینکه روایت نیست آن عترت است «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» نه روایتی روایت هرگز همتای قرآن نیست اینقدر روایات جعلی در کتابها هست که دیگر حدی بر آنها نیست چه روایات در طریق عامه چه در طریق خاصه این جناب سیوطی صاحب اتقان و دیگر کتابهای معروف قرآنی دو جلد کتاب نوشته به عنوان العالئ المصنوعه فی الاحادیث الموضوعه از اول طهارت تا آخر دیات روایتهای جعلی را که جمع کرده شده دو جلد کتاب این در فقه آنهاست در فقه ما هم هست در روایتهای جعلی ما هم هست آنکه همتای قرآن کریم است امام است نه روایت گرچه قرآن را باید با روایات فهمید یک، گرچه شأن نزول سهم تعیین کنندهای در فهم قرآن دارد دو، ولی قبل از هر چیز آن است ما خطوط کلی قرآن را بفهمیم یک، این روایتی که حالا به عنوان تفسیر وارد شده یا به عنوان شأن نزول وارد شده این را با خطوط کلی قرآن ارزیابی کنیم دو، ببینیم اصلاً چنین چیزی مباین با خطوط کلی قرآن است یا نه اگر دیدیم با خطوط کلی قرآن هماهنگ نیست با خطوط کلی مباین است علمش را به اهلش ارجاع میدهیم این را طرد میکنیم یا تأویل میکنیم به هیچ وجه آن را در محدوده تفسیر راه نمیدهیم اگر دیدیم نه محتوای او با خطوط کلی قرآن مباین نیست با اصولی که قرآن به ما آموخت هماهنگ است آنگاه کاملاً از آن استفاده میکنیم اگر به عنوان شأن نزول یاد شده است کمک میکند اگر به عنوان تفسیر یا جری یا تطبیق تفصیل وارد شده است کمک میکند و مانند آن پس اینکه گفتند روایات ما را عرضه بر کتاب کنید همین است دیگر خب ما به تعبیر مرحوم شیخ طوسی این روایتی را که وارد شده است که شیطان به دور حوا آمد و دور او پرسه زد و گفت حالا که بچههایت نمیمانند اگر میخواهی بچهات بماند به عنوان عبد الحارث این بچه را نام گذاری بکن بعد هم آنها این کار را کردند و خدا که به آنها فرزند داد شیطان را شریک خدا قرار دادند و این بچه را به جای اینکه عبد الله و رحمن و رحیم و اینها بنامند عبد الشیطان نامیدند این با قرآن موافق نیست چه اینکه با عقل هم موافق نیست چه اینکه مشکل داخلی هم دارد اما با قرآن مخالف است این را سیدنا الاستاد خوب توضیح دادند برای اینکه قرآن کریم وجود مبارک حضرت آدم را در آن عالم که بود گرچه به عنوان ﴿عَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی﴾ یاد کردند اما وقتی که گفته شد «اهبطوا الی الارض» از آن به بعد شریعت آمده است خطاب آمد که شما بروید زمین بعد از این که آدم(سلام الله علیه) و حوا(سلام الله علیها) و همراهانشان آمدند یعنی شیطان به زمین آمدند ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدی فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ﴾ از آن به بعد شریعت و نبوت و دین آمده قبلاً شریعتی در کار نبود بنابراین آن عصیان را باید مناسب با آن جنتی که در آن عالم بود معنی کرد و معنی خاص خودش را داشت که ذکر شد که هرگز عصیان به معنی ترک اولی نیست عصیان به معنی مکروه نیست عصیان به معنی معصیت صغیره نیست عصیان به معنی معصیت کبیره نیست اصلاً در دایره شریعت نیست این معنای خاص خودش را دارد خب بعد از اینکه به زمین آمدند و شریعت نازل شده است و وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) حامل این شریعت بود فرمود به اینکه این مجتبای خداست این از هدایت ویژه الهی برخوردار است در سورهٴ مبارکهٴ «طه» آیهٴ 122 این چنین فرمود بعد از اینکه فرمود: ﴿فَأَکَلاَ مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی﴾ بعد فرمود: ﴿ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَهَدَی﴾ وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) مجتبای خدا شد یعنی جبایه و بر چین شد او مجتبای خداست و مورد انعطاف لطف خاص الهی است و خدا او را هدایت کرد این صغرای مسئله که ذات اقدس الهی آدم را هدایت کرد آن هدایت تشریعی عام که هدایت ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ که برای همه است این هدایت ویژه است اینکه فرمود ﴿وَهُدی﴾ یعنی خدای سبحان آدم را هدایت کرد در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیهٴ 97 فرمود: ﴿مَنْ یَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ﴾ کسی را که خدا با هدایت ویژه هدایت میکند او راه یافته است که مهتدی بالاتر از مهدی است این کثرت کلمه کثرت مبانی که میگویند «تدل علی کثرت المعانی» در این گونه از موارد است مهتدی خیلی پربارتر از مهدی است چه اینکه مقترب خیلی پربارتر از قریب است مقتدر خیلی پربارتر از قادر است وقتی گفتیم خدا مقتدر است این معنای قدرت را بهتر از قدیر میفهماند وقتی گفته شد ﴿اقْتَرَبَتِ السّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ﴾ خیلی بهتر از قرابت میفهماند وقتی گفتیم مهتدی خیلی بالاتر از مهدی میفهماند خب پس صغری مسئله در سورهٴ «طه» است کبری مسئله در سورهٴ «اسراء» است که ﴿مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَد﴾ پس در فرهنگ قرآن وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) از هدایتی ویژه الهی برخوردار است مجتبای خداست و خدا او را هدایت کرد ﴿فَهُوَ الْمُهْتَدِ﴾ ﴿مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَد﴾ که کمال اقتدار است حالا اگر یک روایت اسرائیلی بگوید ـ معاذ الله ـ آدم به دنبال شرک حرکت کرده و شیطان را شریک خدا قرار داده خب این با قرآن مخالف است دیگر هذا اولاً و اما با عقل مخالف است این را مرحوم شیخ طوسی بازگو کرده فرمود ما موظفیم اخبار را بر عقل عرضه کنیم «لان ادلة الاخبار تبتنی علی ادلة العقول» این بیان شریف مرحوم شیخ طوسی است در ذیل همین آیه که ما عقل را که معزول نکردیم که روایت را بر عقل میسنجیم نمیگوییم موافقت عقل شرط است میگوییم مخالفت عقل مانع است این یک، و منظور از عقل هم عقل برهانی است نه عقلی که دیگران قیاس را عقل تلقی کردهاند آنکه عقل نیست او تمثیل منطقی است او بیش از مظنه محصولی ندارد ما روایات را بر عقل یعنی بر برهان عرضه میکنیم با همان برهان ما خدا را شناختیم با همان برهان اسباب خدا را شناختیم با همان برهان نبوت و وحی و اعجاز را ثابت کردیم حالا اگر محصول یک روایتی با این اصول اولیهای که عقل هادی ماست مخالف باشد اینکه خب راهی برای قبول نیست ما با ادله عقلی خدا را قبول کردیم اسماء حسنای او را حکمت او را هدایت او را وحی و نبوت او را قبول کردیم بعد یک روایتی خبر واحدی بیاید زیر این اصول را آب ببندد اینکه قابل قبول نیست فرمود «لان الاخبار تبتنی علی ادلة العقول» و ما روی برهان عقلی ثابت کردیم که پیغمبر معصوم است چگونه میشود پیغمبر ـ معاذ الله ـ سخن مشرکانه داشته باشد و بعد از این که خدا به او فرزندی داد فرزند را عبد الحارث بنامد یعنی عبد الشیطان و شیطان را شریک الله بداند ـ معاذ الله ـ این برهان عقلی است پس این خبر هم با قرآن مخالف است هم با عقل بیاییم از نظر سندی هم بحث بکنیم در مرحله سوم که از نظر سندی بحث میکنیم اولاً این حسن که راوی خبر هست به هیچ وجه سمرة را ندید و از سمرة چیزی نشنید خبر میشود مرسل ثمر میتواند از پیغمبر نقل کند(صلّی الله علیه و آله وسلّم) ولی حسن که نمیتواند سمرة را نقل بکند چون «لم یسمع حسن من سمرة شیئا» پس میشود مرسل این واسطه چه کسی هست معلوم نیست ثانیاً همین حسنی که همین روایت را از سمرة نقل میکند خودش یک نقل دیگری دارد و میگوید به اینکه منظور از اینها مشرکینند نه آدم و حواء ثالثاً یک روایت دیگری سعید بن جبیر و دیگران نقل کردهاند که منظور از این ﴿جَعَلاَ لَهُ﴾ مشرکین از اولاد آدمند نه خود آدم و حواء و رابعاً این اصلاً خود این روایت با آیه محل بحث مطابق نیست هماهنگ نیست برای اینکه آن شرکی را که آیه نقل میکند و تقبیح میکند شرک به اصنام و اوثان است نه شرک به شیطان برای اینکه تا آخر این بحث که تقریباً یک صفحه قرآنی است همهاش درباره اصنام و اوثان است ﴿أَیُشْرِکُونَ مَالاَ یَخْلُقُ شَیْئاً وَهُمْ یُخْلَقُونَ﴾ یک، ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا﴾ این درباره همین اصنام و اوثان است این کار به شیطان ندارد خب بنابراین
پرسش ...
پاسخ: بله حالا ثمر اشکال ارسال در آن نیست پس اشکال اول ارسال است اشکال دوم این است که خود حسن مبنای دیگری دارد اشکال سوم این است که این روایت معارض دارد با آنچه که سعید بن جبیر نقل کرده است سعید بن جبیر میگوید شرک منصوب به آدم و زوجهاش(سلام الله علیها) نیست و اشکال چهارم این است که این خبر میگوید که اینها شیطان را شریک قرار دادند در حالی که آیه این است که اینها اصنام و اوثان را شریک قرار دادند و اصلاً در آیه سخن از شیطان نیست آنچه تا پایان این صفحه است همهاش درباره اصنام و اوثان است ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا﴾ و امثال ذلک درباره اصنام و اوثان است و از همه اینها بگذریم تازه بر فرض این خبر درست باشد صرف تسمیه را ثابت میکند یعنی شیطان به حضرت حواء(السلام الله علیها) اگر اسم بچهات را عبد الحارث بگذاری خب حالا این تسمیه غلط است ولی شرک که نیست اگر کسی عبد الحارث نامید یعنی معتقد است که این مخلوق حارث است برده و بنده شیطان است سرّ تسمیه که کفر و شرک نیست این هم اشکالی است که در دلالت این حدیث البته مرحوم شیخ طوسی بر این تکیه نکرده این را فقط نقل کرده خب پس بنابراین این خبر که صدر و ساقهاش بوی اسرائیلیت میآید مخالف قرآن است یک، مخالف خطوط کلی قرآن است یک، مخالف شواهد داخلی قرآن است دو، مخالف عقل است سه، سنداً سه، چهار تا اشکال دارد چهار، دلالتاً ضعیف است پنج، چنین چیزی را باید به جایگاه اصلیاش که همان جدال است عرضه کرد پس خبری در این آیه نیست و در ذیل این نیست که انسان به استناد آن خبر بتواند آیه را معنا کند بنابراین آن شواهد قرآنی آن بحثهای عقلی دو تا پیام دارد یکی اینکه این ضمیر یقیناً به حضرت آدم و حواء بر نمیگردد یکی این که حتماً به مشرکین برمیگردد پس این دیگر ضمیر به حضرت حوا و آدم برنمیگردد گذشته از این که نامی هم از آدم و حواء(سلام الله علیهما) به میان نیامده بنابراین هم محتمل است که منظور بیان نوع و حقیقت باشد چه اینکه در صدر هم فرمود که ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ یعنی ایها الانسان خدا شما را از یک حقیقت آفرید و همسر او را هم از همان حقیقت آفرید در بین این حقیقت مومنینی هستند مشرکینی هستند برخیها وقتی خطری به ایشان رسیده به خدا متوسل میشوند وقتی خدا به آنها نعمتی داد شرک میورزند نظیر سایر آیات خواهد بود دیگر سخن از آدم و حواء که در کار نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است