- 453
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 187 سوره اعراف بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 187 سوره اعراف بخش سوم"
- سراسر جهان اسمای الهیاند
- مجموع جهان، احسنُ ما یمکن است
- خدای سبحان عالم را برای علم و عدل خلق کرده است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ السّاعَةِ أَیّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبّی لا یُجَلّیها لِوَقْتِها إِلاّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ لا تَأْتیکُمْ إِلاّ بَغْتَةً یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیُّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللّهِ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ﴾
کلمه ارسا به معنای اثبات شیء ثقیل است اثبات هر چیزی را ارسا نخواهند گفت و چون قیامت ثقیل است اثبات او به ارسا است اگر جبال را رواسی میگویند و یا اگر آن قدور را راسیات میگفتند سرش همین بود که ارسا عبارت از اثبات شیء ثقیل است و ثقل قیامت هم به لحاظ علم است هم به لحاظ عین هم مقام علمیاش بسیار دشوار است هم مقام عینیاش علمش در حدی است که مقدور کسی نیست و وجود خارجیاش در حدی است که تحمل پذیر نیست هیچ موجودی از موجودات این عالم توان حمل قیامت را ندارد لذا وقتی قیامت موجود میشود همه دگرگون خواهند شد چیزی که علمش مقدور کسی نیست و عینش هم مقدور کسی نیست ثقیلترین موجودات خواهد بود این سؤال از زمان یا سؤال از مکان در اثر رسوب همان تفکر مادی است یک انسانی که غیر از ماده چیزی را درک نمیکند اگر از موجودی خبر دادند و گفتند فلان چیز موجود است او یا از زمانش سؤال میکند یا از زمینش سؤال میکنند چه اینکه درباره ذات اقدس الهی هم همین طور است درباره خدای سبحان سؤال کردند «این کان ربنا قبل ان یخلق الخلق» و مانند آن از زمان خدا سؤال میکردند از مکان خدا سؤال میکردند از کیفیت و حیثیت خدای سبحان سؤال میکردند روایات ما در این زمینه فراوان است پاسخی که ذات اقدس الهی به اولیا فرمود که از این سؤالها بدهند این است که میفرمود: «ان الله سبحانه و تعالی» اگر «أیّن الأین فلا أین له کیّف الکیف فلا کیف له» و لطیفتر از همه این است که «حیّث الحیث حتی صار حیثاً» این را در روایات ما هست که برخی از این را مرحوم کلینی نقل کرده و برخی هم سایر روات یعنی خدای سبحان مکان را خلق کرد دیگر متمکن نیست زمان را آفرید دیگر متزمن نیست کیفیت را خلق کرد دیگر متکیف نیست حیثیت را خلق کرد دیگر متحیث نیست چطور، چگونه، کی، کجا هم مخلوق خدا است بنابراین او با هیچ یک از این امور زیر سؤال قرار نمیگیرد معاد حقیقی که رجوع الی الله است او هم منزه از این امور است چون همه اشیاء معاد دارند حتی مرگ هم معاد دارد و فرشته مرگ عزرائیل (سلام الله علیه) او هم معاد دارد همه اشیاء الی الله برمیگردند هر چیزی شیء بر او صادق است او به الی الله برمیگردد هر چیزی که امر و کار و شأن بر او صادق است به الله رجوع میکند ﴿أَلا إِلَی اللّهِ تَصیرُ اْلأُمُورُ﴾ معاد به آن معنای حقیقی دارای کیفیت و کمیت و امثال ذلک نخواهد بود چون همه اینها هم عودی دارند چنین چیزی هم علماً سنگین است هم عیناً لذا هیچ موجودی نه عالم است و نه میتواند او را تحمل کند و اگر کسی مظهر اسم اعظم شد بعد از اینکه مراحل سیر کمالی را به پایان رساند آنگاه میشود محرم اسرار الهی باشد بتواند به حول الهی و به قوه الهی علماً و عیناً اینها را تأمین کند و فرا بگیرد که نمونههایش و شواهدش در قرآن و روایات هست اینکه در روایات آمده است که «حیّث الحیث حتی صار حیثاً» یعنی خود حیثیت را ذات اقدس الهی آفرید پس متحیث به حیثیت نیست این نشانه آن است که سؤال درباره توحید باید بر اساس معرفت ماورای طبیعی باشد با شناختهای طبیعی نمیشود درباره ذات اقدس الهی سخن گفت معاد البته درجاتی دارد مراتبی دارد آن مرتبه عالیهاش که ﴿فَادْخُلی فی عِبادی ٭ وَادْخُلی جَنَّتی﴾ او منزه از اینگونه سؤالهاست اما مراتب بعدیاش مراحل نازلهاش دارای خصوصیتهای دیگر است منتها این مقدار مفروغ عنه است که نظام آخرت با نظام دنیا فرق میکند جسم آنجا غیر از جسم اینجاست مکان آنجا غیر از مکان اینجاست و مانند آن همه نعمی که در بهشت هست و تابع اراده بهشتیهاست نظیر دنیا نیست که اگر کسی بخواهد درختی غرس کند باید کشاورزی بکند در کنار آب درخت بکارد بلکه آب و درخت در بهشت تابع اراده بهشتیهاست هر جا را که بهشتی اراده کند آب میجوشد و در کنارش درخت میروید ذیل این آیه کریمه ﴿یُفَجِّرُونَها تَفْجیراً﴾ مرحوم امین الاسلام (رضوان الله علیه) نقل میکند که بهشتیها هستند که مفجر چشمههای بهشتاند ﴿یُفَجِّرُونَها﴾ آن عیون را ﴿تَفْجیراً﴾ آن وقت با دستشان اشاره میکنند و هر جا که اراده کردند چشمه میجوشد نظیر دنیا نیست که هر جا چشمه باشد انسان در کنار چشمه چادر یا مسکن فراهم بکند بلکه جوشش چشمه مقدار جوشش و کیفیت و کمیت جوشش چشمهها به اراده بهشتیهاست که بهشتیها هستند که ﴿یُفَجِّرُونَها تَفْجیراً﴾ خب جهنم گرفتاریشان این است که آنها هم هر چه بترسند فوراً دامنگیر او خواهند بود یعنی هر جا که احساس خطر کردند میبینند بالای سرشان حاضر است یک چنین عالمی است آنها میخواهند نجات پیدا کنند ولی همانطوری که در دنیا به آنها گفته میشود ﴿لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَلا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ﴾ آنجا هم به آنها گفته میشود که به آرزوی خود نخواهد رسید چون امنیتهم، امنیه کاذب است ولی بهشتیها هر چه دارند صدق و حق است هر چه بخواهند صدق و حق است خب قیامت چون یک چنین عالمی است لذا زیر پوشش زمان و مکان دنیا نخواهد بود اگر مکان دارد مناسب خودش است زمان دارد مناسب خودش است جسم دارد مناسب خودش است و مانند آن.
مطلب دیگر این است که در سورهٴ مبارکهٴ «هود» فرمود به اینکه اینها در بهشت مخلدند ﴿ما دامَتِ السَّماواتُ وَاْلأَرْضُ﴾ هم درباره بهشتیها و هم درباره جهنمیها آیه 105 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «هود» این است که ﴿یَوْمَ یَأْتِ لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلاّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیُّ وَسَعیدٌ ٭ فَأَمَّا الَّذینَ شَقُوا فَفِی النّارِ لَهُمْ فیها زَفیرٌ وَشَهیقٌ ٭ خالِدینَ فیها ما دامَتِ السَّماواتُ واْلأَرْضُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعّالٌ لِما یُریدُ ٭ وَأَمَّا الَّذینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خالِدینَ فیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَاْلأَرْضُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ﴾ که این سماوات و ارض یا ناظر به برزخ است که آنجا هنوز مسئله سماوات و ارض مطرح است یا ناظر به تأبید و ابدیت است که میگویند: ﴿خالِدینَ فیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَاْلأَرْضُ﴾ نه سماوات و ارض هست ناظر به آن است که بودن آنها ابدی است و این تعبیر اینکه مادامی که آسمان و زمین هست یعنی دائماً هست وجه سوم آن است که سماوات و ارضی که در این سورهٴ مبارکهٴ «هود» آمده سماوات و ارض آخرت است نه سماوات و ارض دنیا بهشتیها بالأخره ارضی دارند وقتی وارد ارض بهشت شدند میگویند: ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی صَدَقَنا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا اْلأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشاءُ﴾ خدا را شکر میکنیم که بهشت را ارث ما قرار داد و ما در هر قسمت از این زمین بهشت بخواهیم مسکن بگیریم آزادیم خب.
مطلب بعدی آن است که سنخ جریان مرگ به بعد با سنخ دنیا فرق میکند حالا خصوصیاتش چگونه است در اینکه جسم است «مما لا ریب فیه» است در اینکه روح است «مما لا ریب فیه» است در اینکه انسان با بدن و روح هر دو محشور میشود «مما لا ریب فیه» است در اینکه آن بدن هم عین این بدن است بدون کمی تفاوت این هم «مما لا ریب فیه» است که هر کس را ببینید میشناسید و هر کسی هم خودش را و دیگران میشناسند اما نحوه عینیت نحوه دنیایی است یا نه خود عینیت دنیا را هم که شما بررسی میکنید میبینید یک شخص در طی عمرش مثلاً هشتاد سال که زندگی میکند این شخص همان شخص است عوض نشده در حالی که به طور طبیعی دهها بار تمام ذرات بدن او عوض شده این یک گاهی هم ممکن است طبق یک علل و حوادث آن اعضای اصلی انسان هم عوض بشود ولی انسان همان انسان است حالا فرض کنید یک کسی در بیست سالگی یک جرمی را مرتکب شده و فرار کرده یک حادثهای اتفاق افتاد که هر دو دستش قطع شد فوراً دو تا دستی که بر ای انسان دیگری بود و تازه مرد و هنوز گرم است به بدن او وصل کردند با پیشرفت علم که این کار را کردهاند و شده است و شدنی است پس این شخصی که در بیست سالگی جرمی را مرتکب شده و فرار کرده از محکمه عدل در یک تصادفی دو دستش قطع شد فوراً دو تا دست دیگر انسان تازه مرده را به او وصل کردند از اینها که فراوان است در عالم این یک بعد از یک مدتی چشمهایش هم آسیب دید این چشمهایش را گرفتند و چشم یک انسان تازه مرده را هم به او وصل کردند از این کارها هم که شده و فراوان است این دو بعد از یک مدتی یک حادثهای پیش آمده قلب او آسیب دیده قلب یک جوانی را که تازه مرده به قلب او متصل کردند قلبش را هم عوض کردند این سه پاهای او همینطور و سایر اعضای بدن او اگر در طی بیست سال دیگر همه اجزاء و بدن او عوض بشود و بعد از بیست سال یعنی وقتی به چهل سالگی رسید دستگیر بشود به محکمه عدل اسلامی بیایند و بخواهند او را محاکمه کنند و اگر سرقت کرده دستش را قطع بکنند این میتواند بگوید این دست من عین آن دست نیست یا با پایی که من رفتم فلان گناه را کردم عین آن پا نیست یا با آن مغز و قلبی که من این خاطرات را گذراندم اینها عوض شدند یک قلب و مغز دیگر است یا عینیت انسان و روح اواست؟ الآن کسی که هشتاد سال زندگی کرده دهها بار حداقل هشت بار نه بار یا ده بار تمام ذرات بدنش عوض شده مگر عضو ثابتی است سلول ثابتی ذره ثابتی ما داریم اگر یک کسی خالی روی دستش باشد این خیال میکند این خال همان خال مادر زاد کودکی است در حالی که دهها بار عوض شده گفتند
«شد مبدل آب این جو چند بار ٭٭٭ عکس ماه و عکس خورشید برقرار»
اگر یک انسانی شب مهتابی کنار نهر روانی که شیبش ملایم است و به آرامش نظیر نهر کارون آرام دارد حرکت میکند این یک ساعت که بنشیند عکس ماه را در این نهر میبیند این خیال میکند یک ساعت عکس ماه را دیده یا اگر روز باشد و عکس خود را در آب ببیند خیال میکند که عکس خود را یک ساعت دیده این عکس که ثابت است در حالیکه این عکوس متعدد است منتها چون رفتنش نرم است محسوس نیست
»شد مبدل آب این جو چند بار» و چندین بار منتهی «عکس ماه و عکس اختر برقرار»
اینچنین نیست که حالا یک انسانی که در دنیا هست این بدن امروزی ما عین بدن پنج سال قبل شش سال قبل ده سال قبل باشد که اگر مسئله دنیا هم شد آخرت هم همچنین منتها آخرت رقیقتر و ظریفتر در اینکه بدن هست حرفی نیست در اینکه روح هست حرفی نیست در اینکه انسان عین انسان است حرفی نیست در اینکه بدن عین آن بدن است حرفی نیست اما ملاک عینیت چیست؟ ما اگر دنیا را حل کردیم آخرت هم به آسانی حل میشود منتها در جریان آخرت یک مقدار رقیقتر است این روایات را زحمت بکشید ببینید که مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) در کجای کافی این را نقل کرده اصول کافی معجم هست ولی برای مجموعه کافی متأسفانه نمیدانم معجم باشد یا نه برای اصول کافی معجم درست شده حالا به کامپیوتر که در اختیار شما هست مراجعه بفرمائید این روایت شریف را مرحوم کلینی در کدام قسمت کافی نقل کردند ما الآن از روی وافی میخوانیم مرحوم فیض (رضوان الله علیه) در جلد سوم وافی از این مجلدات رحلی که براساس تجزیه ایشان جلد سیزدهم میشود صفحه 140 از جزء سیزدهم وافی یعنی اواخر وافی به عنوان «ابواب ما بعد الموت» آنجا صفحه صد این حدیث را نقل میکند سطر اول روایتی است که از مرحوم کلینی نقل میکند مرحوم فیض این روایت را از عن علی ابن عباس ان الحسن ابن عبدالرحمان ان ابی الحسن (علیه السلام) نقل میکند که وجود مبارک حضرت فرمود: «ان الاحلام لم تکن فیما مضی» آن بشرهای اولی میخوابیدند ولی خواب نمیدیدند رؤیا نصیب بشرهای اولی نبود «ان الاحلام» یعنی رؤیاها آنچه را که انسان در عالم خواب میبیند «و ما کنا بتبیر الاحلام وعالمین» یعنی رؤیاها «ان الاحلان لم تکن فیما مضی فی اول الخلق وانما حدثت» بعداً پدید آمد حسن ابن عبدالرحمان به وجود مبارک ابی الحسن (سلام الله علیه) عرض میکند که «فقلت وما العلة فی ذلک» چه طور شد که احلام را رؤیا را ذات اقدس الهی نصیب بشر کرد «فقال» وجود مبارک ابی الحسن (سلام الله علیه) فرمود: «ان الله عز ذکره بعث رسولاً الی اهل زمانه» خدای سبحان پیامبر را برای هدایت مردم فرستاد «فدعاهم علی عبادة الله وطاعته» آن پیغمبر مردم را به عبادت خدا به اطاعت خدا دعوت کرد امت او مردم آن عصر به پیغمبرشان گفتند: «فقالوا ان فعلنا ذلک فما لنا» خب ما اگر حرف تو را گوش بدهیم چه نتیجهای میبریم تو که رجحان و مزیتی نسبت به ما نداری ما چرا حرف تو را گوش بدهیم «فوالله ما انت باکثرنا مالاً ولا بأعزنا عشیرةً» از نظر مسائل ارزشی دنیایی که برای ما مزیتی نداری نه مالت بیشتر است نه قوم و قبیلهات بیشتر است که زعیم ما باشی ما حرف تو را گوش بدهیم خب چرا حرف تو را گوش بدهیم اگر گوش بدهیم چه میشود؟ فقال آن پیغمبر (علیه السلام) فرمود: «ان اطعتمونی ادخلهم الله الجنة وان عطیتمنی ادخلکم الله النار» فرمود خاصیتش این است که اگر حرفهایی را که من از طرف خدا آوردم اطاعت کردید بهشت میروید و اگر معصیت کردید جهنم میروید «فقالوا وما الجنة والنار» بهشت چیست جهنم چیست؟ «فوصف لهم ذلک» بهشت را برایشان مشخص کرد جهنم را مشخص کرد «فقالوا متی نصیر الی ذلک» گفتند ما چه زمان وارد بهشت میشویم اگر به دستورتان عمل کنیم «فقال اذا متم» اگر مردید وارد میشوید در صورتی که مطیع باشید «فقالوا لقد رأینا امواتنا صاروا عظاماً ورفاتاً» ما که مردیم بعد میپوسیم و خاک میشویم چه اینکه نیاکان ما پوسیدند و خاک شدند «فازدادوا له تکذیباً وبه استخفافاً» تکذیب آنها بیشتر شد و خفیف شمردن و سبک شمردن آنها هم بیشتر شد «فاحدث الله عزّوجلّ فیهم الاحلام» خدای سبحان رؤیا را نصیب اینها کرد از این به بعد اینها وقتی که میخوابیدند چیزهایی را در عالم رؤیا میدیدند «فأتوه فاخبروه بما رأوا وما انکروا من ذلک» اینها وقتی که رؤیا و آنچه در عالم خواب میدیدند برایشان مجهول بود نمیدانستند این چیست آمدند به پیش پیغمبرشان گفتند اینها برای ما ناشناخته است اینها چیست که ما در عالم خواب میبینیم اینها چیست «فاخبروه بما رأوا وما انکروا» «انکروا» یعنی نشناختن برای آنها نکرده بود «فقال» آن پیغمبر فرمود: «ان الله عزّوجلّ اراد ان یحتج علیکم بهذا هکذا تکون ارواحکم اذا متّم وان بلیت ابدانکم تصیر الارواح الی عقاب حتی تبعث الابدان» ذات اقدس الهی خواست احتجاج کند به شما بفهماند تمام عوالم هستی نظیر مادی دنیایی نیست اگر گفتند یک عذابی هست اگر گفتند یک انعامی هست همهاش نظیر عذاب و انعام دنیا نیست آن از همین سنخهایی است که ما میگوییم این احتجاج خداست یک عالم دیگری است که تا نمردی نمیفهمی و اثرش بیش از این آثار است یک وقت است انسان با بنزین و گازوئیل و مواد منفجره و تی ان تی آتش ایجاد میکند یک وقتی با غیبت و دروغ و تهمت آتش ایجاد میکند این میشود ﴿نارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتی تَطَّلِعُ عَلَی اْلأَفْئِدَةِ﴾ فرمود این احتجاج خداست ولو بدنتان بپوسد بالأخره با یک وضع دیگری عذاب میبینید تا دوباره ذات اقدس الهی ابدانتان را زنده کند و این ارواح به آن ابدان تعلق بگیرد وضع اولی برگردد خب جسمانی بودن یک مسئله است دنیایی فکر کردن مسئله دیگر است ما هیچ برهان عقلی نداریم که جسم در تمام هستی منحصر به دنیاست نه جسم برزخی هم داریم جسم اخروی هم داریم بدن برزخی هم داریم بدن اخروی هم داریم عین همین انسان هم هست خب در رؤیاها یک مقدار زمینه هست که انسان یک چیزهایی را بفهمد میبینید نمونههایی در این روایات مخصوصاً در علل و شرایع در معانی الاخبار مرحوم صدوق هست که حرفهای کلیدی به آدم یاد میدهند یک بیان دیگری را مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) نقل میکند مرحوم فیض در وافی نقل میکند بعد از مرحوم صدرالمتألهین عظمت آن حدیث را ذکر میکند حالا ببینید این حدیث وقتی به دست یک حکیم رسید از آن چه بهره برداری میکنند این حدیث «لا تنقض الیقین ابدا بالشک» وقتی به دست یک اصولی برسد مثل مرحوم شیخ و مرحوم آخوند این تغذیه فکری حوزههای علمیه چهار پنج ساله را تأمین میکند یعنی یک طلبه خوش استعداد پرکار اگر بخواهد این حدیث نورانی را بفهمد باید حداقل پنج سال باید درس بخواند اعم از سطح و خارج خب این حدیث «لا تنقض» به دست هر کسی که بیفتد درس پنج ساله حوزه که تأمین نمیشود که خب کدام طلبه با استعداد است که بتواند درس خارج این حدیث را با یک سال خوب بفهمد مگر آن پنج شش تا حدیثی که مرحوم شیخ جمع کرده به عنوان تظافر سند است وگرنه حدیث بیش از یکی نیست که فرمود: «لا تنقض الیقین ابدا بالشک وانما تنقضه بیقین وآخر» این اگر به دست اهلش بیفتد میشود غذای فکری پنج ساله حوزه آن روایاتی که مربوط به مبدأ و معاد است امتن از اینها است اثقل از اینها است اتقن از اینها است اوثق از اینها است این روایت معروف که وجود مبارک حضرت امیر «قسیم الجنة والنار» است همه روات و و محدثین که آن را نقل کردند اما کم بودند شاگردانی که معنای این حدیث را از ائمه (علیهم السلام) نقل بکنند مرحوم فیض (رضوان الله علیه) در همین بخش پایانی وافی از علل و شرایع مرحوم صدوق این حدیث را نقل میکند که مفضلبنعمر میگوید که من به امام صادق (سلام الله علیه) عرض کردم که «صار علی بن ابی طالب قسیم الله بین الجنة والنار» یک وقتی به عرضتان رسید که مرحوم صدوق در آن کتاب شریف معانی الاخبار نقل میکند که کسی از امام (سلام الله علیه) سؤال کرد که چرا پیغمبر را ابوالقاسم میگویند فرمود خب او چون فرزندی داشت به نام قاسم لذا کنیه او ابوالقاسم بود عرض کرد این را میفهمم «زدنی بیاناً» خب خیلیها به همان اول اکتفا میکردند اینکه به حضرت عرض کرد «زدنی بیاناً» حضرت شروع کرد به مطلبی را که با دو تا سه مقدمه حل میشود مطلب اول این است که علی بن ابی طالب (سلام الله علیه) «قسیم الجنة و النار» این یک دوم اینکه علی بن ابی طالب به برکت وحی تربیت شده مشهد و محضر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این دو سوم این است که هر شاگردی پسر استاد است و هر استادی پدر شاگرد این سه فرمود براساس این اصول سه گانه پیغمبر ابوالقاسم است شیخنا الاستاد مرحوم آقا شیخ محمد تقی آملی (رضوان الله علیه) فرمود اگر این سائل میگفت زدنی بیاناً حضرت یک بیان دیگری میفرمود متأسفانه ظرفیتش همین مقدار بود و پر شد خب میبینید ما به حضرت میگوییم ابوالقاسم که معنایش همان است که در ناسخ التواریخها نوشته شده اما وقتی که به معانی الاخبار مراجعه میکنیم میبینیم این راه کلیدی را ائمه به ما نشان میدهند که ظاهرش هست باطنش هست باطن باطن هم هست «اقرأ وارق» بخوان و بالا برو فرمود او اگر گفته شد ابوالقاسم برای اینکه پدر علی بن ابی طالب است که او «قسیم الجنة و النار» حالا اینجا مفضلبنعمر میگوید چگونه حضرت امیرالمومنین «قسیم الجنة والنار» است یعنی واقعاً آنجا کوپن تقسیم میکنند حضرت اینجا ایستاده به یک عدهای یک مقدار بهشت میدهد به یک عده جهنم میدهد این است معنایش و آیا «قسیم الجنة و النار» است نسبت به شیعیان خود یا نسبت به ﴿انَّ اْلأَوَّلینَ وَاْلآخِرینَ﴾ حضرت فرمود نسبت به ﴿اْلأَوَّلینَ وَاْلآخِرینَ﴾ بعد سؤال میکند بالأخره خب آنها که نبودند چه؟ ﴿انَّ اْلأَوَّلینَ وَاْلآخِرینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ آنها که نبودند در عصر حضرت امیر چه آنها که در امت مرحوماند بله اما آنها که در امتهای انبیای گذشته بودند چه حالا این حدیث نورانی را ملاحظه بفرمائید مفضلبنعمر به امام صادق (سلام الله علیه) عرض میکند که «لم صار أمیر المؤمنین علی بن ابی طالب قسیم الجنة والنار قال (علیه السلام) لان حبه ایمان وبغضه کفر» این یک مقدمه «و انما خلقت الجنة لاهل الایمان وخلقت النار لاهل الکفر» این دو مقدمه پس «فهو قسیم الجنة والنار» خب این چه کار دارد به آن تقسیم مکانی «فهو قسیم الجنة والنار لهذا العلة فالجنة لا یدخلها الا اهل محبته والنار لا یدخلها الا اهل بغضه قال المفضل یا ابن رسول الله فالانبیاء والاوصیاء» چه؟ آنها که قبل از اسلام بودند چه آنها که قبل از نزول قرآن بودند چه آنها که قبل از حضرت امیر (سلام الله علیهم اجمعین) بودند چه «قال المفضل فقلت یا ابن رسول الله فالانبیاء والاوصیاء وأولیاؤهم کانوا یحبونه واعداؤهم یبغضونه» خب اعدای انبیاء و اولیای گذشته مبغض علی بنابیطالب بودند خود انبیاء و اولیای گذشته محب علیبنابیطالب بودند «قال نعم» وجود مبارک حضرت فرمود همه مومنین صدر عالم تا کنون انبیاء و اولیا دوستان علی بنابیطالباند «قال نعم قلت فکیف ذلک قال اما علمت ان النبی (ص) قال یوم خیبر لأعطین الرایة غداً رجلاً یحب الله ورسوله ویحب الله ورسوله ما یرجع حتی یفتح الله علی یده» مگر این قصه را همه نقل نکردند که فرمود در جریان خیبر فرمود من فردا این پرچم جنگ را به دست کسی میدهم که هم خودش محب خدا و پیغمبر است و هم خدا و پیغمبر او را دوست دارند و برنمیگردد مگر اینکه فتح بکند قلعه خیبر را «قلت بلی» این را که ما میدانیم «قال اما علمت ان رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لما اوتی بالطائر المشوی قال اللهم آتنی بأحب خلقک إلیک یأکل معی» در جریان طیر مشفی که از عالم غیب برای حضرت آمده است مگر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دعا نکرد نگفت خدایا محبوبترین خلق را حاضر بکن که در خوردن این طعام بهشتی شریک ما باشد و منظورش علیبنابیطالب (علیه السلام) بود و «وعنی به علیاً» (علیه السلام) مفضل میگوید که «قلت بلی» فرمود خب طبق این مقدمات معلوم میشود که علیبنابیطالب محب خدا وپیغمبر است و محبوب خدا و پیغمبر است بعد فرمود که «یجوز ان لا یحب انبیاء الله و رسله و اوصیاؤهم ( علیهم السلام) رجلاً یحب الله و رسوله و یحب الله و رسوله» میشود انبیاء الهی دوست خدا را دوست نداشته باشند میشود انبیای الهی دوست پیغمبر اسلام را دوست نداشته باشند محبوب خدا و پیغمبر را دوست نداشته باشند مفضل میگوید نه این نمیشود بعد فرمود: «وهل یجوز ان یکون المومنون من اعمهم» مومنین از صدر عالم نه تنها مؤمنین امت مرحومه «لا یحبون حبیب الله و حبیب رسوله و انبیائه» (علیه السلام) میشود مومنین چه گذشته چه حال چه آینده انبیای الهی را اولیای الهی را محبوبان الهی را دوست نداشته باشند «قلت لا قال فقد ثبت ان جمیع انبیاء الله و رسله و جمیع المؤمنین محبون له» پس همه اینها دوستان علیبنابیطالباند کجا یاد گرفتند چه کسی به ایشان یاد داد یک خصوصیت دیگر است ولی اصل محبت با این برهان ثابت میشود اینکه نظیر مسحتان و غسلتان وضو نیست که حضرت بفرماید مفضل هم بگوید چشم از مرفغ باید تا انامل بشوید میگوید چشم اینها مربوط به معارف است هی سؤال دارد هی جواب دارد هی نقل دارد هی پرسش دارد «و ثبت ان المخالفین لهم کانوا و له جمیع المؤمنین اهل محبته مبغضین» مفضل میگوید من عرض کردم بله اینچنین نتیجه میگیریم آنگاه فرمود که «فلا یدخل الجنة الاّ من أحبه من الأولین و الآخرین وهو قسیم الجنة و النار» اگر او محبت او محور ایمان است و بهشت برای ایمان و مومنین است پس او «قسیم الجنة» است و اگر عداوت او مدار غضب و کفر و بغضای الهی است و جهنم برای مغضوبین و مبغوضین الهی است پس وجود مبارک حضرت امیر تقسیم کننده جهنم است «قال المفضل بن عمر فقلت له یا ابن رسول الله فرجت عنی فرج الله عنک فزدنی مما علمک الله قال سل یا مفضل فقلت له یا ابن رسول الله فعلی بن ابیطالب یدخل محبه الجنة و مغبضه النار او رضوان و مالک» خب حالا این سؤال مانده ما آن ریشه استحقاق را فهمیدیم ولی یک مطلب دیگر هم هست و آن این است که مسئول بهشت رضوان (سلام الله علیه) است مسئول جهنم مالک (سلام الله علیه) است اینها فرشتگانیاند که موکلاند مأمورند مسئولند اینها وارد میکنند من میخواهم بفهمم وجود مبارک حضرت امیر مومنین را وارد بهشت میکند یا رضوان (سلام الله علیه) میخواهم بفهمم وجود مبارک حضرت امیر کفار را وارد جهنم میکند یا مالک (سلام الله علیه) «فعلی بنابیطالب (علیه السلام) یدخل محبه الجنة و مغبضه النار او رضوان و مالک فقال یا مفضل اما علمت ان الله تبارک و تعالی بعث رسوله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و هو روح الی الانبیاء (علیهم السلام) و هم ارواحٌ قبل خلق الله الخلق بالفی عام قلت بلی قال اما علمت انه دعاهم الی توحید الله وطاعته واتباع امره و وعدهم الجنة علی ذلک واوعد من خالف ما اجابوا الیه و انکره النار قلت بلی قال اولیس النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ضامناً لما وعده و اوعد عن ربه عز وجل قلت بلی قال او لیس علی بن ابیطالب خلیفته و امام امته قلت بلی قال اولیس رضوان و مالک من جملة الملائکه فالمستغفرین لشیعته الناجین بمحبته قلت بلی قال فعلی بن ابیطالب اذاً قسیم الجنة و النار عن رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و رضوان و مالک صادران عن امره بامرالله تبارک و تعالی» بله اگر در روایات دارد در آیه هم هست رضوان (سلام الله علیه) مسئول وارد کردن بهشت است درست است مالک (سلام الله علیه) مسئول است این هم درست است اما اینها همه تحت تدبیر آن خلیفة الله است مگر نشنیدید ما قبلاً به شما نگفتیم که قبل از این عالم عوالم دیگری بود وجود مبارک پیغمبر، پیغمبر همه انبیاء شد ارواح همه انبیاء به منزله امت روح پیغمبر بودند مگر نشنیدید؟ عرض کرد چرا فرمود اگر ثابت شد که وجود مبارک پیغمبر «بروحه» پیغمبر ارواح همه انبیاء است از یک سو و وجود مبارک حضرت امیر خلیفه چنین پیغمبر است از سوی دیگر و رضوان و مالک هم در تحت تدبیر خلیفه اللهاند از سوی سوم پس رضوان اگر کاری میکند به دستور علی میکند مالک اگر کاری میکند به فرمان علی میکند علی (سلام الله علیه) خلیفه پیغمبر است و پیغمبر از طرف ذات اقدس الهی این صفتها را پیدا کرده است اول رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد خلیفه رسول خدا وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) از طرف ذات اقدس الهی دستور را میگیرند بعد مدبرات امر رضوان (سلام الله علیه) مالک (سلام الله علیه) اجرا میکنند خب «فعلی بن ابیطالب اذاً قسیم الجنة و النار عن رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و رضوان و مالک صادران ان امره بامر الله تبارک و تعالی» همانطوری که به همه ملائک میفرماید در برابر انسان کامل سجده کنید اینجا هم میفرماید در برابر انسان کامل اطاعت کنید «یا مفضل خذ هذا فانه من مخزون العلم و مکنونه لا تخرجه الا الى اهله» مبادا اگر برای دیگران نقل بکنید بگویند این غلو است یا نتوانند مقدمات مبادی را حل کنند مرحوم فیض بعد از اینکه این را نقل کرده آنگاه «قال استادنا رحمه الله ان هذا الحدیث الشریف جوهرة النفیسة ودرة ثمینة قد افاض مولانا الصادق (علیه السلام) و فیه فوائد جمة لا یذهب علی اولی النهی منها ان امراد به محبت امیرالمومنین (علیه السلام) ما یورث المعرفه بمقامه (علیه السلام) اذ هو الذی سابق الایمان ولیس المراد بها محبت الشخص الموجود فی الدنیا مدت المحسوس بالحواس الجزئیه بل ان مراد محبت حقیقته الالهیه ومقام عقلی الکلی الذی کان قبل ان یخلق الخلق» حالا همین حدیث را شما اگر به دست حکیمان بدهید به مراتب بیش از حدیث استصحاب خواهد بود حالا مرحوم فیض به عظمت این فرمایش استادش را اینجا نقل میکرد ملاحظه فرمودید حالا آن کاری که شما باید بزرگواری بکنید این است که آن را حالا براساس کامپیوتر یا براساس معاجم دیگر آن حدیث اول را پیدا کنید که مرحوم کلینی در کدام قسمت کافی نقل کرده ظاهراً در قسمت اصول نقل نکرده بله در روزه باید باشد به هر حال ملاحظه کنید.
«و الحمد لله رب العالمین»
- سراسر جهان اسمای الهیاند
- مجموع جهان، احسنُ ما یمکن است
- خدای سبحان عالم را برای علم و عدل خلق کرده است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ السّاعَةِ أَیّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبّی لا یُجَلّیها لِوَقْتِها إِلاّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ لا تَأْتیکُمْ إِلاّ بَغْتَةً یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیُّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللّهِ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ﴾
کلمه ارسا به معنای اثبات شیء ثقیل است اثبات هر چیزی را ارسا نخواهند گفت و چون قیامت ثقیل است اثبات او به ارسا است اگر جبال را رواسی میگویند و یا اگر آن قدور را راسیات میگفتند سرش همین بود که ارسا عبارت از اثبات شیء ثقیل است و ثقل قیامت هم به لحاظ علم است هم به لحاظ عین هم مقام علمیاش بسیار دشوار است هم مقام عینیاش علمش در حدی است که مقدور کسی نیست و وجود خارجیاش در حدی است که تحمل پذیر نیست هیچ موجودی از موجودات این عالم توان حمل قیامت را ندارد لذا وقتی قیامت موجود میشود همه دگرگون خواهند شد چیزی که علمش مقدور کسی نیست و عینش هم مقدور کسی نیست ثقیلترین موجودات خواهد بود این سؤال از زمان یا سؤال از مکان در اثر رسوب همان تفکر مادی است یک انسانی که غیر از ماده چیزی را درک نمیکند اگر از موجودی خبر دادند و گفتند فلان چیز موجود است او یا از زمانش سؤال میکند یا از زمینش سؤال میکنند چه اینکه درباره ذات اقدس الهی هم همین طور است درباره خدای سبحان سؤال کردند «این کان ربنا قبل ان یخلق الخلق» و مانند آن از زمان خدا سؤال میکردند از مکان خدا سؤال میکردند از کیفیت و حیثیت خدای سبحان سؤال میکردند روایات ما در این زمینه فراوان است پاسخی که ذات اقدس الهی به اولیا فرمود که از این سؤالها بدهند این است که میفرمود: «ان الله سبحانه و تعالی» اگر «أیّن الأین فلا أین له کیّف الکیف فلا کیف له» و لطیفتر از همه این است که «حیّث الحیث حتی صار حیثاً» این را در روایات ما هست که برخی از این را مرحوم کلینی نقل کرده و برخی هم سایر روات یعنی خدای سبحان مکان را خلق کرد دیگر متمکن نیست زمان را آفرید دیگر متزمن نیست کیفیت را خلق کرد دیگر متکیف نیست حیثیت را خلق کرد دیگر متحیث نیست چطور، چگونه، کی، کجا هم مخلوق خدا است بنابراین او با هیچ یک از این امور زیر سؤال قرار نمیگیرد معاد حقیقی که رجوع الی الله است او هم منزه از این امور است چون همه اشیاء معاد دارند حتی مرگ هم معاد دارد و فرشته مرگ عزرائیل (سلام الله علیه) او هم معاد دارد همه اشیاء الی الله برمیگردند هر چیزی شیء بر او صادق است او به الی الله برمیگردد هر چیزی که امر و کار و شأن بر او صادق است به الله رجوع میکند ﴿أَلا إِلَی اللّهِ تَصیرُ اْلأُمُورُ﴾ معاد به آن معنای حقیقی دارای کیفیت و کمیت و امثال ذلک نخواهد بود چون همه اینها هم عودی دارند چنین چیزی هم علماً سنگین است هم عیناً لذا هیچ موجودی نه عالم است و نه میتواند او را تحمل کند و اگر کسی مظهر اسم اعظم شد بعد از اینکه مراحل سیر کمالی را به پایان رساند آنگاه میشود محرم اسرار الهی باشد بتواند به حول الهی و به قوه الهی علماً و عیناً اینها را تأمین کند و فرا بگیرد که نمونههایش و شواهدش در قرآن و روایات هست اینکه در روایات آمده است که «حیّث الحیث حتی صار حیثاً» یعنی خود حیثیت را ذات اقدس الهی آفرید پس متحیث به حیثیت نیست این نشانه آن است که سؤال درباره توحید باید بر اساس معرفت ماورای طبیعی باشد با شناختهای طبیعی نمیشود درباره ذات اقدس الهی سخن گفت معاد البته درجاتی دارد مراتبی دارد آن مرتبه عالیهاش که ﴿فَادْخُلی فی عِبادی ٭ وَادْخُلی جَنَّتی﴾ او منزه از اینگونه سؤالهاست اما مراتب بعدیاش مراحل نازلهاش دارای خصوصیتهای دیگر است منتها این مقدار مفروغ عنه است که نظام آخرت با نظام دنیا فرق میکند جسم آنجا غیر از جسم اینجاست مکان آنجا غیر از مکان اینجاست و مانند آن همه نعمی که در بهشت هست و تابع اراده بهشتیهاست نظیر دنیا نیست که اگر کسی بخواهد درختی غرس کند باید کشاورزی بکند در کنار آب درخت بکارد بلکه آب و درخت در بهشت تابع اراده بهشتیهاست هر جا را که بهشتی اراده کند آب میجوشد و در کنارش درخت میروید ذیل این آیه کریمه ﴿یُفَجِّرُونَها تَفْجیراً﴾ مرحوم امین الاسلام (رضوان الله علیه) نقل میکند که بهشتیها هستند که مفجر چشمههای بهشتاند ﴿یُفَجِّرُونَها﴾ آن عیون را ﴿تَفْجیراً﴾ آن وقت با دستشان اشاره میکنند و هر جا که اراده کردند چشمه میجوشد نظیر دنیا نیست که هر جا چشمه باشد انسان در کنار چشمه چادر یا مسکن فراهم بکند بلکه جوشش چشمه مقدار جوشش و کیفیت و کمیت جوشش چشمهها به اراده بهشتیهاست که بهشتیها هستند که ﴿یُفَجِّرُونَها تَفْجیراً﴾ خب جهنم گرفتاریشان این است که آنها هم هر چه بترسند فوراً دامنگیر او خواهند بود یعنی هر جا که احساس خطر کردند میبینند بالای سرشان حاضر است یک چنین عالمی است آنها میخواهند نجات پیدا کنند ولی همانطوری که در دنیا به آنها گفته میشود ﴿لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَلا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ﴾ آنجا هم به آنها گفته میشود که به آرزوی خود نخواهد رسید چون امنیتهم، امنیه کاذب است ولی بهشتیها هر چه دارند صدق و حق است هر چه بخواهند صدق و حق است خب قیامت چون یک چنین عالمی است لذا زیر پوشش زمان و مکان دنیا نخواهد بود اگر مکان دارد مناسب خودش است زمان دارد مناسب خودش است جسم دارد مناسب خودش است و مانند آن.
مطلب دیگر این است که در سورهٴ مبارکهٴ «هود» فرمود به اینکه اینها در بهشت مخلدند ﴿ما دامَتِ السَّماواتُ وَاْلأَرْضُ﴾ هم درباره بهشتیها و هم درباره جهنمیها آیه 105 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «هود» این است که ﴿یَوْمَ یَأْتِ لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلاّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیُّ وَسَعیدٌ ٭ فَأَمَّا الَّذینَ شَقُوا فَفِی النّارِ لَهُمْ فیها زَفیرٌ وَشَهیقٌ ٭ خالِدینَ فیها ما دامَتِ السَّماواتُ واْلأَرْضُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعّالٌ لِما یُریدُ ٭ وَأَمَّا الَّذینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خالِدینَ فیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَاْلأَرْضُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ﴾ که این سماوات و ارض یا ناظر به برزخ است که آنجا هنوز مسئله سماوات و ارض مطرح است یا ناظر به تأبید و ابدیت است که میگویند: ﴿خالِدینَ فیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَاْلأَرْضُ﴾ نه سماوات و ارض هست ناظر به آن است که بودن آنها ابدی است و این تعبیر اینکه مادامی که آسمان و زمین هست یعنی دائماً هست وجه سوم آن است که سماوات و ارضی که در این سورهٴ مبارکهٴ «هود» آمده سماوات و ارض آخرت است نه سماوات و ارض دنیا بهشتیها بالأخره ارضی دارند وقتی وارد ارض بهشت شدند میگویند: ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی صَدَقَنا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا اْلأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشاءُ﴾ خدا را شکر میکنیم که بهشت را ارث ما قرار داد و ما در هر قسمت از این زمین بهشت بخواهیم مسکن بگیریم آزادیم خب.
مطلب بعدی آن است که سنخ جریان مرگ به بعد با سنخ دنیا فرق میکند حالا خصوصیاتش چگونه است در اینکه جسم است «مما لا ریب فیه» است در اینکه روح است «مما لا ریب فیه» است در اینکه انسان با بدن و روح هر دو محشور میشود «مما لا ریب فیه» است در اینکه آن بدن هم عین این بدن است بدون کمی تفاوت این هم «مما لا ریب فیه» است که هر کس را ببینید میشناسید و هر کسی هم خودش را و دیگران میشناسند اما نحوه عینیت نحوه دنیایی است یا نه خود عینیت دنیا را هم که شما بررسی میکنید میبینید یک شخص در طی عمرش مثلاً هشتاد سال که زندگی میکند این شخص همان شخص است عوض نشده در حالی که به طور طبیعی دهها بار تمام ذرات بدن او عوض شده این یک گاهی هم ممکن است طبق یک علل و حوادث آن اعضای اصلی انسان هم عوض بشود ولی انسان همان انسان است حالا فرض کنید یک کسی در بیست سالگی یک جرمی را مرتکب شده و فرار کرده یک حادثهای اتفاق افتاد که هر دو دستش قطع شد فوراً دو تا دستی که بر ای انسان دیگری بود و تازه مرد و هنوز گرم است به بدن او وصل کردند با پیشرفت علم که این کار را کردهاند و شده است و شدنی است پس این شخصی که در بیست سالگی جرمی را مرتکب شده و فرار کرده از محکمه عدل در یک تصادفی دو دستش قطع شد فوراً دو تا دست دیگر انسان تازه مرده را به او وصل کردند از اینها که فراوان است در عالم این یک بعد از یک مدتی چشمهایش هم آسیب دید این چشمهایش را گرفتند و چشم یک انسان تازه مرده را هم به او وصل کردند از این کارها هم که شده و فراوان است این دو بعد از یک مدتی یک حادثهای پیش آمده قلب او آسیب دیده قلب یک جوانی را که تازه مرده به قلب او متصل کردند قلبش را هم عوض کردند این سه پاهای او همینطور و سایر اعضای بدن او اگر در طی بیست سال دیگر همه اجزاء و بدن او عوض بشود و بعد از بیست سال یعنی وقتی به چهل سالگی رسید دستگیر بشود به محکمه عدل اسلامی بیایند و بخواهند او را محاکمه کنند و اگر سرقت کرده دستش را قطع بکنند این میتواند بگوید این دست من عین آن دست نیست یا با پایی که من رفتم فلان گناه را کردم عین آن پا نیست یا با آن مغز و قلبی که من این خاطرات را گذراندم اینها عوض شدند یک قلب و مغز دیگر است یا عینیت انسان و روح اواست؟ الآن کسی که هشتاد سال زندگی کرده دهها بار حداقل هشت بار نه بار یا ده بار تمام ذرات بدنش عوض شده مگر عضو ثابتی است سلول ثابتی ذره ثابتی ما داریم اگر یک کسی خالی روی دستش باشد این خیال میکند این خال همان خال مادر زاد کودکی است در حالی که دهها بار عوض شده گفتند
«شد مبدل آب این جو چند بار ٭٭٭ عکس ماه و عکس خورشید برقرار»
اگر یک انسانی شب مهتابی کنار نهر روانی که شیبش ملایم است و به آرامش نظیر نهر کارون آرام دارد حرکت میکند این یک ساعت که بنشیند عکس ماه را در این نهر میبیند این خیال میکند یک ساعت عکس ماه را دیده یا اگر روز باشد و عکس خود را در آب ببیند خیال میکند که عکس خود را یک ساعت دیده این عکس که ثابت است در حالیکه این عکوس متعدد است منتها چون رفتنش نرم است محسوس نیست
»شد مبدل آب این جو چند بار» و چندین بار منتهی «عکس ماه و عکس اختر برقرار»
اینچنین نیست که حالا یک انسانی که در دنیا هست این بدن امروزی ما عین بدن پنج سال قبل شش سال قبل ده سال قبل باشد که اگر مسئله دنیا هم شد آخرت هم همچنین منتها آخرت رقیقتر و ظریفتر در اینکه بدن هست حرفی نیست در اینکه روح هست حرفی نیست در اینکه انسان عین انسان است حرفی نیست در اینکه بدن عین آن بدن است حرفی نیست اما ملاک عینیت چیست؟ ما اگر دنیا را حل کردیم آخرت هم به آسانی حل میشود منتها در جریان آخرت یک مقدار رقیقتر است این روایات را زحمت بکشید ببینید که مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) در کجای کافی این را نقل کرده اصول کافی معجم هست ولی برای مجموعه کافی متأسفانه نمیدانم معجم باشد یا نه برای اصول کافی معجم درست شده حالا به کامپیوتر که در اختیار شما هست مراجعه بفرمائید این روایت شریف را مرحوم کلینی در کدام قسمت کافی نقل کردند ما الآن از روی وافی میخوانیم مرحوم فیض (رضوان الله علیه) در جلد سوم وافی از این مجلدات رحلی که براساس تجزیه ایشان جلد سیزدهم میشود صفحه 140 از جزء سیزدهم وافی یعنی اواخر وافی به عنوان «ابواب ما بعد الموت» آنجا صفحه صد این حدیث را نقل میکند سطر اول روایتی است که از مرحوم کلینی نقل میکند مرحوم فیض این روایت را از عن علی ابن عباس ان الحسن ابن عبدالرحمان ان ابی الحسن (علیه السلام) نقل میکند که وجود مبارک حضرت فرمود: «ان الاحلام لم تکن فیما مضی» آن بشرهای اولی میخوابیدند ولی خواب نمیدیدند رؤیا نصیب بشرهای اولی نبود «ان الاحلام» یعنی رؤیاها آنچه را که انسان در عالم خواب میبیند «و ما کنا بتبیر الاحلام وعالمین» یعنی رؤیاها «ان الاحلان لم تکن فیما مضی فی اول الخلق وانما حدثت» بعداً پدید آمد حسن ابن عبدالرحمان به وجود مبارک ابی الحسن (سلام الله علیه) عرض میکند که «فقلت وما العلة فی ذلک» چه طور شد که احلام را رؤیا را ذات اقدس الهی نصیب بشر کرد «فقال» وجود مبارک ابی الحسن (سلام الله علیه) فرمود: «ان الله عز ذکره بعث رسولاً الی اهل زمانه» خدای سبحان پیامبر را برای هدایت مردم فرستاد «فدعاهم علی عبادة الله وطاعته» آن پیغمبر مردم را به عبادت خدا به اطاعت خدا دعوت کرد امت او مردم آن عصر به پیغمبرشان گفتند: «فقالوا ان فعلنا ذلک فما لنا» خب ما اگر حرف تو را گوش بدهیم چه نتیجهای میبریم تو که رجحان و مزیتی نسبت به ما نداری ما چرا حرف تو را گوش بدهیم «فوالله ما انت باکثرنا مالاً ولا بأعزنا عشیرةً» از نظر مسائل ارزشی دنیایی که برای ما مزیتی نداری نه مالت بیشتر است نه قوم و قبیلهات بیشتر است که زعیم ما باشی ما حرف تو را گوش بدهیم خب چرا حرف تو را گوش بدهیم اگر گوش بدهیم چه میشود؟ فقال آن پیغمبر (علیه السلام) فرمود: «ان اطعتمونی ادخلهم الله الجنة وان عطیتمنی ادخلکم الله النار» فرمود خاصیتش این است که اگر حرفهایی را که من از طرف خدا آوردم اطاعت کردید بهشت میروید و اگر معصیت کردید جهنم میروید «فقالوا وما الجنة والنار» بهشت چیست جهنم چیست؟ «فوصف لهم ذلک» بهشت را برایشان مشخص کرد جهنم را مشخص کرد «فقالوا متی نصیر الی ذلک» گفتند ما چه زمان وارد بهشت میشویم اگر به دستورتان عمل کنیم «فقال اذا متم» اگر مردید وارد میشوید در صورتی که مطیع باشید «فقالوا لقد رأینا امواتنا صاروا عظاماً ورفاتاً» ما که مردیم بعد میپوسیم و خاک میشویم چه اینکه نیاکان ما پوسیدند و خاک شدند «فازدادوا له تکذیباً وبه استخفافاً» تکذیب آنها بیشتر شد و خفیف شمردن و سبک شمردن آنها هم بیشتر شد «فاحدث الله عزّوجلّ فیهم الاحلام» خدای سبحان رؤیا را نصیب اینها کرد از این به بعد اینها وقتی که میخوابیدند چیزهایی را در عالم رؤیا میدیدند «فأتوه فاخبروه بما رأوا وما انکروا من ذلک» اینها وقتی که رؤیا و آنچه در عالم خواب میدیدند برایشان مجهول بود نمیدانستند این چیست آمدند به پیش پیغمبرشان گفتند اینها برای ما ناشناخته است اینها چیست که ما در عالم خواب میبینیم اینها چیست «فاخبروه بما رأوا وما انکروا» «انکروا» یعنی نشناختن برای آنها نکرده بود «فقال» آن پیغمبر فرمود: «ان الله عزّوجلّ اراد ان یحتج علیکم بهذا هکذا تکون ارواحکم اذا متّم وان بلیت ابدانکم تصیر الارواح الی عقاب حتی تبعث الابدان» ذات اقدس الهی خواست احتجاج کند به شما بفهماند تمام عوالم هستی نظیر مادی دنیایی نیست اگر گفتند یک عذابی هست اگر گفتند یک انعامی هست همهاش نظیر عذاب و انعام دنیا نیست آن از همین سنخهایی است که ما میگوییم این احتجاج خداست یک عالم دیگری است که تا نمردی نمیفهمی و اثرش بیش از این آثار است یک وقت است انسان با بنزین و گازوئیل و مواد منفجره و تی ان تی آتش ایجاد میکند یک وقتی با غیبت و دروغ و تهمت آتش ایجاد میکند این میشود ﴿نارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتی تَطَّلِعُ عَلَی اْلأَفْئِدَةِ﴾ فرمود این احتجاج خداست ولو بدنتان بپوسد بالأخره با یک وضع دیگری عذاب میبینید تا دوباره ذات اقدس الهی ابدانتان را زنده کند و این ارواح به آن ابدان تعلق بگیرد وضع اولی برگردد خب جسمانی بودن یک مسئله است دنیایی فکر کردن مسئله دیگر است ما هیچ برهان عقلی نداریم که جسم در تمام هستی منحصر به دنیاست نه جسم برزخی هم داریم جسم اخروی هم داریم بدن برزخی هم داریم بدن اخروی هم داریم عین همین انسان هم هست خب در رؤیاها یک مقدار زمینه هست که انسان یک چیزهایی را بفهمد میبینید نمونههایی در این روایات مخصوصاً در علل و شرایع در معانی الاخبار مرحوم صدوق هست که حرفهای کلیدی به آدم یاد میدهند یک بیان دیگری را مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) نقل میکند مرحوم فیض در وافی نقل میکند بعد از مرحوم صدرالمتألهین عظمت آن حدیث را ذکر میکند حالا ببینید این حدیث وقتی به دست یک حکیم رسید از آن چه بهره برداری میکنند این حدیث «لا تنقض الیقین ابدا بالشک» وقتی به دست یک اصولی برسد مثل مرحوم شیخ و مرحوم آخوند این تغذیه فکری حوزههای علمیه چهار پنج ساله را تأمین میکند یعنی یک طلبه خوش استعداد پرکار اگر بخواهد این حدیث نورانی را بفهمد باید حداقل پنج سال باید درس بخواند اعم از سطح و خارج خب این حدیث «لا تنقض» به دست هر کسی که بیفتد درس پنج ساله حوزه که تأمین نمیشود که خب کدام طلبه با استعداد است که بتواند درس خارج این حدیث را با یک سال خوب بفهمد مگر آن پنج شش تا حدیثی که مرحوم شیخ جمع کرده به عنوان تظافر سند است وگرنه حدیث بیش از یکی نیست که فرمود: «لا تنقض الیقین ابدا بالشک وانما تنقضه بیقین وآخر» این اگر به دست اهلش بیفتد میشود غذای فکری پنج ساله حوزه آن روایاتی که مربوط به مبدأ و معاد است امتن از اینها است اثقل از اینها است اتقن از اینها است اوثق از اینها است این روایت معروف که وجود مبارک حضرت امیر «قسیم الجنة والنار» است همه روات و و محدثین که آن را نقل کردند اما کم بودند شاگردانی که معنای این حدیث را از ائمه (علیهم السلام) نقل بکنند مرحوم فیض (رضوان الله علیه) در همین بخش پایانی وافی از علل و شرایع مرحوم صدوق این حدیث را نقل میکند که مفضلبنعمر میگوید که من به امام صادق (سلام الله علیه) عرض کردم که «صار علی بن ابی طالب قسیم الله بین الجنة والنار» یک وقتی به عرضتان رسید که مرحوم صدوق در آن کتاب شریف معانی الاخبار نقل میکند که کسی از امام (سلام الله علیه) سؤال کرد که چرا پیغمبر را ابوالقاسم میگویند فرمود خب او چون فرزندی داشت به نام قاسم لذا کنیه او ابوالقاسم بود عرض کرد این را میفهمم «زدنی بیاناً» خب خیلیها به همان اول اکتفا میکردند اینکه به حضرت عرض کرد «زدنی بیاناً» حضرت شروع کرد به مطلبی را که با دو تا سه مقدمه حل میشود مطلب اول این است که علی بن ابی طالب (سلام الله علیه) «قسیم الجنة و النار» این یک دوم اینکه علی بن ابی طالب به برکت وحی تربیت شده مشهد و محضر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این دو سوم این است که هر شاگردی پسر استاد است و هر استادی پدر شاگرد این سه فرمود براساس این اصول سه گانه پیغمبر ابوالقاسم است شیخنا الاستاد مرحوم آقا شیخ محمد تقی آملی (رضوان الله علیه) فرمود اگر این سائل میگفت زدنی بیاناً حضرت یک بیان دیگری میفرمود متأسفانه ظرفیتش همین مقدار بود و پر شد خب میبینید ما به حضرت میگوییم ابوالقاسم که معنایش همان است که در ناسخ التواریخها نوشته شده اما وقتی که به معانی الاخبار مراجعه میکنیم میبینیم این راه کلیدی را ائمه به ما نشان میدهند که ظاهرش هست باطنش هست باطن باطن هم هست «اقرأ وارق» بخوان و بالا برو فرمود او اگر گفته شد ابوالقاسم برای اینکه پدر علی بن ابی طالب است که او «قسیم الجنة و النار» حالا اینجا مفضلبنعمر میگوید چگونه حضرت امیرالمومنین «قسیم الجنة والنار» است یعنی واقعاً آنجا کوپن تقسیم میکنند حضرت اینجا ایستاده به یک عدهای یک مقدار بهشت میدهد به یک عده جهنم میدهد این است معنایش و آیا «قسیم الجنة و النار» است نسبت به شیعیان خود یا نسبت به ﴿انَّ اْلأَوَّلینَ وَاْلآخِرینَ﴾ حضرت فرمود نسبت به ﴿اْلأَوَّلینَ وَاْلآخِرینَ﴾ بعد سؤال میکند بالأخره خب آنها که نبودند چه؟ ﴿انَّ اْلأَوَّلینَ وَاْلآخِرینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ آنها که نبودند در عصر حضرت امیر چه آنها که در امت مرحوماند بله اما آنها که در امتهای انبیای گذشته بودند چه حالا این حدیث نورانی را ملاحظه بفرمائید مفضلبنعمر به امام صادق (سلام الله علیه) عرض میکند که «لم صار أمیر المؤمنین علی بن ابی طالب قسیم الجنة والنار قال (علیه السلام) لان حبه ایمان وبغضه کفر» این یک مقدمه «و انما خلقت الجنة لاهل الایمان وخلقت النار لاهل الکفر» این دو مقدمه پس «فهو قسیم الجنة والنار» خب این چه کار دارد به آن تقسیم مکانی «فهو قسیم الجنة والنار لهذا العلة فالجنة لا یدخلها الا اهل محبته والنار لا یدخلها الا اهل بغضه قال المفضل یا ابن رسول الله فالانبیاء والاوصیاء» چه؟ آنها که قبل از اسلام بودند چه آنها که قبل از نزول قرآن بودند چه آنها که قبل از حضرت امیر (سلام الله علیهم اجمعین) بودند چه «قال المفضل فقلت یا ابن رسول الله فالانبیاء والاوصیاء وأولیاؤهم کانوا یحبونه واعداؤهم یبغضونه» خب اعدای انبیاء و اولیای گذشته مبغض علی بنابیطالب بودند خود انبیاء و اولیای گذشته محب علیبنابیطالب بودند «قال نعم» وجود مبارک حضرت فرمود همه مومنین صدر عالم تا کنون انبیاء و اولیا دوستان علی بنابیطالباند «قال نعم قلت فکیف ذلک قال اما علمت ان النبی (ص) قال یوم خیبر لأعطین الرایة غداً رجلاً یحب الله ورسوله ویحب الله ورسوله ما یرجع حتی یفتح الله علی یده» مگر این قصه را همه نقل نکردند که فرمود در جریان خیبر فرمود من فردا این پرچم جنگ را به دست کسی میدهم که هم خودش محب خدا و پیغمبر است و هم خدا و پیغمبر او را دوست دارند و برنمیگردد مگر اینکه فتح بکند قلعه خیبر را «قلت بلی» این را که ما میدانیم «قال اما علمت ان رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لما اوتی بالطائر المشوی قال اللهم آتنی بأحب خلقک إلیک یأکل معی» در جریان طیر مشفی که از عالم غیب برای حضرت آمده است مگر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دعا نکرد نگفت خدایا محبوبترین خلق را حاضر بکن که در خوردن این طعام بهشتی شریک ما باشد و منظورش علیبنابیطالب (علیه السلام) بود و «وعنی به علیاً» (علیه السلام) مفضل میگوید که «قلت بلی» فرمود خب طبق این مقدمات معلوم میشود که علیبنابیطالب محب خدا وپیغمبر است و محبوب خدا و پیغمبر است بعد فرمود که «یجوز ان لا یحب انبیاء الله و رسله و اوصیاؤهم ( علیهم السلام) رجلاً یحب الله و رسوله و یحب الله و رسوله» میشود انبیاء الهی دوست خدا را دوست نداشته باشند میشود انبیای الهی دوست پیغمبر اسلام را دوست نداشته باشند محبوب خدا و پیغمبر را دوست نداشته باشند مفضل میگوید نه این نمیشود بعد فرمود: «وهل یجوز ان یکون المومنون من اعمهم» مومنین از صدر عالم نه تنها مؤمنین امت مرحومه «لا یحبون حبیب الله و حبیب رسوله و انبیائه» (علیه السلام) میشود مومنین چه گذشته چه حال چه آینده انبیای الهی را اولیای الهی را محبوبان الهی را دوست نداشته باشند «قلت لا قال فقد ثبت ان جمیع انبیاء الله و رسله و جمیع المؤمنین محبون له» پس همه اینها دوستان علیبنابیطالباند کجا یاد گرفتند چه کسی به ایشان یاد داد یک خصوصیت دیگر است ولی اصل محبت با این برهان ثابت میشود اینکه نظیر مسحتان و غسلتان وضو نیست که حضرت بفرماید مفضل هم بگوید چشم از مرفغ باید تا انامل بشوید میگوید چشم اینها مربوط به معارف است هی سؤال دارد هی جواب دارد هی نقل دارد هی پرسش دارد «و ثبت ان المخالفین لهم کانوا و له جمیع المؤمنین اهل محبته مبغضین» مفضل میگوید من عرض کردم بله اینچنین نتیجه میگیریم آنگاه فرمود که «فلا یدخل الجنة الاّ من أحبه من الأولین و الآخرین وهو قسیم الجنة و النار» اگر او محبت او محور ایمان است و بهشت برای ایمان و مومنین است پس او «قسیم الجنة» است و اگر عداوت او مدار غضب و کفر و بغضای الهی است و جهنم برای مغضوبین و مبغوضین الهی است پس وجود مبارک حضرت امیر تقسیم کننده جهنم است «قال المفضل بن عمر فقلت له یا ابن رسول الله فرجت عنی فرج الله عنک فزدنی مما علمک الله قال سل یا مفضل فقلت له یا ابن رسول الله فعلی بن ابیطالب یدخل محبه الجنة و مغبضه النار او رضوان و مالک» خب حالا این سؤال مانده ما آن ریشه استحقاق را فهمیدیم ولی یک مطلب دیگر هم هست و آن این است که مسئول بهشت رضوان (سلام الله علیه) است مسئول جهنم مالک (سلام الله علیه) است اینها فرشتگانیاند که موکلاند مأمورند مسئولند اینها وارد میکنند من میخواهم بفهمم وجود مبارک حضرت امیر مومنین را وارد بهشت میکند یا رضوان (سلام الله علیه) میخواهم بفهمم وجود مبارک حضرت امیر کفار را وارد جهنم میکند یا مالک (سلام الله علیه) «فعلی بنابیطالب (علیه السلام) یدخل محبه الجنة و مغبضه النار او رضوان و مالک فقال یا مفضل اما علمت ان الله تبارک و تعالی بعث رسوله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و هو روح الی الانبیاء (علیهم السلام) و هم ارواحٌ قبل خلق الله الخلق بالفی عام قلت بلی قال اما علمت انه دعاهم الی توحید الله وطاعته واتباع امره و وعدهم الجنة علی ذلک واوعد من خالف ما اجابوا الیه و انکره النار قلت بلی قال اولیس النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ضامناً لما وعده و اوعد عن ربه عز وجل قلت بلی قال او لیس علی بن ابیطالب خلیفته و امام امته قلت بلی قال اولیس رضوان و مالک من جملة الملائکه فالمستغفرین لشیعته الناجین بمحبته قلت بلی قال فعلی بن ابیطالب اذاً قسیم الجنة و النار عن رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و رضوان و مالک صادران عن امره بامرالله تبارک و تعالی» بله اگر در روایات دارد در آیه هم هست رضوان (سلام الله علیه) مسئول وارد کردن بهشت است درست است مالک (سلام الله علیه) مسئول است این هم درست است اما اینها همه تحت تدبیر آن خلیفة الله است مگر نشنیدید ما قبلاً به شما نگفتیم که قبل از این عالم عوالم دیگری بود وجود مبارک پیغمبر، پیغمبر همه انبیاء شد ارواح همه انبیاء به منزله امت روح پیغمبر بودند مگر نشنیدید؟ عرض کرد چرا فرمود اگر ثابت شد که وجود مبارک پیغمبر «بروحه» پیغمبر ارواح همه انبیاء است از یک سو و وجود مبارک حضرت امیر خلیفه چنین پیغمبر است از سوی دیگر و رضوان و مالک هم در تحت تدبیر خلیفه اللهاند از سوی سوم پس رضوان اگر کاری میکند به دستور علی میکند مالک اگر کاری میکند به فرمان علی میکند علی (سلام الله علیه) خلیفه پیغمبر است و پیغمبر از طرف ذات اقدس الهی این صفتها را پیدا کرده است اول رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد خلیفه رسول خدا وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) از طرف ذات اقدس الهی دستور را میگیرند بعد مدبرات امر رضوان (سلام الله علیه) مالک (سلام الله علیه) اجرا میکنند خب «فعلی بن ابیطالب اذاً قسیم الجنة و النار عن رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و رضوان و مالک صادران ان امره بامر الله تبارک و تعالی» همانطوری که به همه ملائک میفرماید در برابر انسان کامل سجده کنید اینجا هم میفرماید در برابر انسان کامل اطاعت کنید «یا مفضل خذ هذا فانه من مخزون العلم و مکنونه لا تخرجه الا الى اهله» مبادا اگر برای دیگران نقل بکنید بگویند این غلو است یا نتوانند مقدمات مبادی را حل کنند مرحوم فیض بعد از اینکه این را نقل کرده آنگاه «قال استادنا رحمه الله ان هذا الحدیث الشریف جوهرة النفیسة ودرة ثمینة قد افاض مولانا الصادق (علیه السلام) و فیه فوائد جمة لا یذهب علی اولی النهی منها ان امراد به محبت امیرالمومنین (علیه السلام) ما یورث المعرفه بمقامه (علیه السلام) اذ هو الذی سابق الایمان ولیس المراد بها محبت الشخص الموجود فی الدنیا مدت المحسوس بالحواس الجزئیه بل ان مراد محبت حقیقته الالهیه ومقام عقلی الکلی الذی کان قبل ان یخلق الخلق» حالا همین حدیث را شما اگر به دست حکیمان بدهید به مراتب بیش از حدیث استصحاب خواهد بود حالا مرحوم فیض به عظمت این فرمایش استادش را اینجا نقل میکرد ملاحظه فرمودید حالا آن کاری که شما باید بزرگواری بکنید این است که آن را حالا براساس کامپیوتر یا براساس معاجم دیگر آن حدیث اول را پیدا کنید که مرحوم کلینی در کدام قسمت کافی نقل کرده ظاهراً در قسمت اصول نقل نکرده بله در روزه باید باشد به هر حال ملاحظه کنید.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است