- 566
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 180 و 181 سوره اعراف بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 180 و 181 سوره اعراف بخش سوم "
ذات اقدس الهی به عنوان معلم قرآن، معرفی شده است
کلید فهم قرآن چیست؟
شناختن اسمای الهی یکی از بهترین راه برای درک معارف قرآن کریم است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها وذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ٭ ومِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وبِهِ یَعْدِلُونَ﴾
ذات اقدس الهی انسان را برای تعلم قرآن خلق کرد در حقیقت برای اینکه فرمود: ﴿الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ٭ خَلَقَ اْلإِنْسانَ ٭ عَلَّمَهُ الْبَیانَ﴾ .
مطلب دوم این است که انبیا (علیهم الصلاة و علیهم السلام) را هم به همین منظور فرستادند که ﴿وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ والْحِکْمَةَ ویُزَکِّیهِمْ﴾ اگر تعلیم کتاب و حکمت از نظر علم حاصل شد و تزکیه نفوس از نظر عمل حاصل شد آنگاه مسئله ﴿لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ محقق میشود اگر در سوره «حدید» فرمود: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَأَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَالْمیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ در همان آیه هم فرمود به اینکه ما بینات را با اینها نازل کردیم به اینها کتاب دادیم که از راه علم مردم عمل بکنند و قائم به قسط بشوند پس مطلب اول این است که خود ذات اقدس الهی به عنوان معلم قرآن، معلم انسان فی القرآن معرفی شده است مطلب دوم این است که انبیا (علیهم الصلاة و علیهم السلام) را هم فرستاده است برای همین تعلیم کتاب و حکمت از یک سو و تزکیه نفوس از سوی دیگر است ﴿وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ والْحِکْمَةَ ویُزَکِّیهِمْ﴾ وقتی مردم عالم شدند، مهذب شدند قهراً قیام به قسط هم پدید میآید پس آنچه در آیه سورهٴ مبارکهٴ «حدید» هست به عنوان هدف عملی این نتیجه آن علم تزکیه است.
مطلب بعدی آن است که هر علمی بالأخره یک مبادی دارد، یک سلسله کلید فهم دارد اگر کسی بخواهد کلام و حکمت بخواند بالأخره منطق میآموزد اگر کسی بخواهد کتابهای عربی یاد بگیرد قواعد عربی را یاد میگیرد صرف و نحو یاد میگیرد کسی بخواهد فقه بخواند بالأخره باید اصول بداند هر علمی یک سلسله مبادی و کلید فهم دارد کلید فهم قرآن چیست؟ البته قرآن یک کتاب عقلی است عربی مبین است برای فهمیدن این قرآن صرف لازم است، نحو لازم است همه علوم ادبی لازم است تا انسان این الفاظ را، این معانی را کیفیت انتقال از این معانی و لوازم و ملزومات اینها را متوجه بشود اما اینها علمالدراسة قرآناند اما علمالوراثة قرآن که از خود قرآن برمیخیزد بالاتر از اینهاست پس همان طوری که سایر علوم یک مبادی دارند تفسیر هم یک مبادی دارد درک مطالب قرآن و معارف قرآن هم یک مبادی دارد که آنها کلید فهم قرآناند.
مطلب بعدی آن است که این کلید فهم چیست؟ البته آن علومی که گفته شد همه آنها هست آنها جزء مبادی اولیهاند و جزء مقدمات کارند ابزار کارند اما قرآن چون با یک زبان خاصی سخن میگوید در یک فضایی نازل شده است که ابزار آنها محدود بود یعنی این بهترین و رساترین فرهنگ عربی حجاز در همان سبعه معلقه حضور و ظهور دارد سبعه معلقه یک پیام آسمانی یک پیام ملکوتی مربوط به ماورای طبیعت و مانند آن ندارد آنها هرچه شعر گفتند یا درباره شتر است یا درباره صحراست یا درباره غارتگری که درباره قبیله است یا به عنوان تشویق است بالأخره یک شعری که فرا طبیعی باشد که در حجاز رواج نداشت یا درباره بتهای خودشان است اگر آن قدیسینی که تازه میخواستند سخنی بگویند ابزار برای او ساخته نشده بود زبان قرآن چیز دیگر است بنابراین صرف دانستن عربی مشکلی را حل نمیکند خدا رحمت کند مرحوم محدث قمی صاحب مفاتیحالجنان ایشان در الفوائدالرضویة یا الکنیوالالقاب است در شرح حال خودشان مینویسد که من در جوانی خیلی به ادبیات علاقماند بودم ذوق ادبیام خوب بود مدتی مقامات حریری میخواندم خب آن کتاب از نظر ادبی خیلی متقن است بعد فهمیدم که این پیامی ندارد بالأخره غالباً درباره این است که چگونه سفره رنگین بشود چگونه ولیمهها برگزار بشود سورچرانی چیست دعوت کردن چیست سور خوردن چیست همین بعد دفعتاً این فکر در ذهنم پدید آمد که خب من ادبیات می خوانم چه بهتر که با معارف همراه باشد روی آوردم به نهجالبلاغه هم ادبیات است هم فرا طبیعی یعنی معارف بلند در نوشتههای عربی مرحوم آقا شیخ عباس (رضوان الله علیه) آثار عجمه کم است یک عربی متقنی آن نوشتههای عربی ایشان مثل نفس المهموم لنا تسبیح که خب این استاد ما مرحوم آقای شعرانی (رضوان الله علیه) حاضر شدند این را ترجمه کنند البته آقای شعرانی مراتب به مراتب علم او از آقا شیخ عباس بالاتر بود او یک چیز دیگر بود مرحوم آقای شعرانی ولی بالأخره حاضر شد کتاب او را ترجمه بکند او حکیم بود مفسر بود عارف بود فیلسوف بود یک حساب دیگری داشت مرحوم آقای شعرانی لکن حاضر شد بالأخره نفس المهموم را ترجمه بکند دیگر آثار عجمه در نوشتههای مرحوم آقا شیخ عباس بسیار کم است سرش این است که ادبیاتش ادبیات نهجالبلاغه است که هم لغت در آن است هم فرا طبیعی بنابراین حالا اگر کسی مقامات حریری و حمیدی و بدیع الزمان را کاملاً بخوانند سبعه معلقه را بخواند قصاید عربی را بخواند اصلاً زبان قرآن چیز دیگر است هر چه بیشتر در ادبیات عرب کار کند از قرآن دورتر میرود برای اینکه یک زبان دیگری است هر چیزی که آنها گفتند بالأخره یا درباره شتر هست یا غارتگری هست یا آثار جاهلی هست یا تشبیب زنانه هست یا تفاخر همان بازار عکاظ هست و مانند آن یک چیزی که از آسمانها و غیب و قیامت و اسمای حسنا و اتحاد صفات و اتحاد و صفات با ذات بود اینها خبر بدهد که نیست از معرفت نفس و تجرد نفس و ابدیت نفس و مسئله شهادت و اینکه شهید زنده است و عندالله است و حی است و مرزوق است و فرهان است و مسرور این حرفها که اصلاً در آنها نبود و نیست یک فرهنگ دیگر است بنابراین قرآن کریم در عین حالی که فرمود عربی مبین است و همه اهل تفسیر سعی کردند که از فنون گوناگون ادبیات عرب بهره ببرند اما اینها پلههای اولیه نردبان تفسیر است آن زبان خاص را سبعه معلقه حل نمیشود آن را چه طور قرآن یاد داد؟ اگر بگوییم قرآن از راه باطل به غیب پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را عالم کرد آن مطلب حق است ولی قرآن میگوید که خدا معلم همه انسانها است خدا درس تفسیر دارد بالأخره ﴿الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ٭ خَلَقَ اْلإِنْسانَ ٭ عَلَّمَهُ الْبَیانَ﴾ خدا معلم قرآن و انبیا را هم که فرستاده است به عنوان ﴿وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ والْحِکْمَةَ﴾ فرستاده است خب آیا این سؤال نباید پاسخ بیابد به اینکه فهم کلید قرآن چیست راه علم به قرآن چیست آن مبادی قرآن چیست او را خود قرآن کریم پاسخ میدهد و آن معرفت الاسماء است شناختن اسمای الهی یکی از بهترین راه برای درک معارف قرآن کریم است برای اینکه طبق بیان نورانی به نحوی که در نهجالبلاغه آمده به خود امام صادق (سلام الله علیه) همان بیان را بازگو کرد قرآن تجلی خداست در نهجالبلاغه همان طور که مستحضرید فرمود «فتجلی لهم سبحانه فی کتابه من غیر ان یکون رآه» خدای سبحان برای مردم در کتاب خودش تجلی کرده است خب اگر خدا تجلی کرد در قرآن و قرآن آیینه خدا است مجلای خدا است آیت کبرا الهی است خدای سبحان با اسمای حسنا با این کتاب تجلی کرده است سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) دارد به اینکه هیچ کتابی آنطوری که به ما رسیده است از کتابهای آسمانی مثل قرآن روی تعلیم اسماء اصرار نشود خب طلیعه این کتاب گرچه از سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است و «بقره» در مدینه نازل شد ولی از آنجایی که تدوین الهی این کتاب طلیعه این کتاب از تعلیم اسما شروع میشود: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ اْلأَسْماءَ کُلَّها﴾ و انسان کامل از راه معرفت اسماء معلم فرشتهها هم میتواند بشود که ﴿قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ﴾ بعد از آن راه میتواند خلیفة الله باشد از آن راه میتواند مسجود فرشتهها باشد و مانند آن این جمع محلی به «الف» و «لام» را در طلیعه قرآن بازگو فرمود که ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ اْلأَسْماءَ کُلَّها﴾ بعد این شده به منزله متن که در اول این کتاب آمده است بعد تا پایان کتاب این متن را شرح کردند و شرح کردنش هم به این است که هر وقت یک مطلب عمیق علمی را قرآن مطرح میکند پایان آن آیه یک یا دو اسم از اسمای حسنا را ذکر میکند این اسمای حسنا که پایان هر آیه است ضامن مضمون آن آیه است کلید آن آیه است اگر ذات اقدس الهی از آفرینش چیزی خبر داد در پایانش از خالقیت خود خبر میدهد و اگر از مغفرت یک عده خبر داد در پایان از غفورٌ رحیم بودن خودش خبر میدهد و اگر عدهای را تهدید میکند در پایان آیه از اینکه خدا عزیز منتقم است خبر میدهد اینکه در پایان آیه دارد: ﴿إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ یا ﴿عَزیزٌ حَکیمٌ﴾ و مانند آن که به صورت إنّ هم ذکر میکند تعلیل هم میآورد علت آن حکم و کلید محتوای آن آیه این یک اسم یا دو اسمی است که در پایان آیه است پس اگر کسی معنای ظاهری اسمای الهی را بداند معنای ظاهری آیه را میفهمد عمیقتر درجه برتر این اسما را بفهمد معنای آن آیه را هم عمیقتر میفهمد مظهر این اسم بشود میتواند محتوای آن آیه را پیاده کند انبیا (علیهم السلام) که مظهر آن اسما بودند میتوانستند مضمون آن آیه را پیاده کنند برای اینکه این همه معجزاتی که ذات اقدس الهی برای انبیا ذکر کرده است همه از راه اسمای الهی است همه از آن جهت که مظهر نام خدا هستند یکی نظیر عیسی (سلام الله علیه)خالق میشود که ﴿أَنّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ﴾ یکی بالأخره شق الارض میشود یکی شق الحجر میکند یکی شق البحر میکند یکی شق القمر میکند یکی شق الجبل میکند هر کدام از اینها بالأخره گوشهای را شکافتند بالأخره یک حیوانی یا یک چیزی را در آوردند یا حیوان و انسانی را فرو بردند: ﴿فَخَسَفْنا بِهِ وبِدارِهِ اْلأَرْضَ﴾ در جریان قارون اتفاق افتاده ﴿اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْنًا﴾ جوشش دوازده چشمه از آنجا شده یا ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی البَحْرِ﴾ میبینید برای اینها «طریقاً یبساً» نشان میدهید دریا با آن عظمتی که دارد آبهای رفته میرود آبهای گذشته میماند یک سد فضایی اینجا پیدا میشود آبهای گذشته به سرعت میرود آبهای آینده هم در کمال دقت میماند و شما از این مسیر خشک میگذرید: ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَریقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً﴾ خب همه این کارها را کسی میکند که مظهر آن اسما باشد شما این ادعیه پر فیض ماه رجب را لابد ملاحظه کردید که خدا انسان را قسم میدهد به اسمی که «وضعته علی النهار فأضاء وَعلی اللیل فأظلم» پس کل نظام را اسمای الهی دارد اداره میکند و این آیات قرآنی هم حاکی و شارح اسمای الهی است و در ذیل هر آیه وقتی به اسمی میرسیم یعنی کلید فهم محتوای آیه درک صحیح این اسما است و کلید عمل به آن هم عامل شدن و مظهر شدن این اسما است لذا ذات اقدس الهی نه تنها ما را عالم قرآن و مفسر قرآن بکند قرآن نازل کرد بلکه به ما فرمود راه باز است خب فرشتگان که مدبرات امرند این همه کارها را میکنند جز آن است که از راه اسمای الهی است شما که قدرت بیشتری دارید اگر یک عده هستند که ﴿کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ یک عده هستند که «کالملائکة بل هم أهدی» خب چطور یک عده از ملائکه اهدا و هدایت شدهتر نباشند یا هدایت کنندهتر نباشد در حالی که فرشتگان ﴿وَما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ﴾ اما برای انسان مقام معلوم نیست ﴿ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ حدی ندارد که خب اگر انسان حدی ندارد تا لقاءالله بار مییابد و توان آن را دارد خب چرا نکند کاری که فرشتگان میکنند برای آنکه انسان هم عالم به اسما باشد بفهمد در عالم چه خبر است مجری این طرحها کیست و خدا چه کرده است فرشتگان او به اذن او چه میکنند انبیای او به دستور او چه میکنند اولیای او به اراده او چه میکنند هم بفهمند هم خودش هم بالأخره یک گوشه کلیددار این حرم باشد فرمود: ﴿وَلِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها﴾ نه تعرفوها سخن در این نیست که ما حالا عالم بشویم مسئله علم اسما را تا اینجا فراوان گفته این همه آیاتی که در این سور گذشته پایان هر آیهای بالأخره غالباً چند اسم از اسمای الهی بود اینها کافی بود برای تعلیم اسما یعنی تعلیم لغویاش، تعلیم فقهیاش، تعلیم حکمی و کلامیاش، درک مفهومیاش کافی بود اما فرمود: ﴿فَادْعُوهُ بِها﴾ خدا را با اینها بخوانید نه تعرفوه بها الآن سخن از عمل است و عبادت نه سخن از علم است آن ﴿عَلَّمَ آدَمَ اْلأَسْماءَ﴾ بحثهای علمی است این ﴿فَادْعُوهُ بِها﴾ بحثهای عملی حالا بالأخره این ﴿فَادْعُوهُ﴾ یا از دعوت است به معنای تسمیه مثل دعوته زیداً ایّ سمیتموه زیداً که قبلاً هم بحثش گذشت میگویند فلان کس مدعو به این اسم به زید است یعنی مسمای به زید است این یا از دعوت است به معنای تسمیه یا از دعا است به معنای ندا فرمود بالأخره او را بخوانید او را از این راه بخوانید که به او نزدیک بشوید وقتی نزدیک شدید خب میشوید مظهر او این همه کارهایی که فرشتهها میکنند شما هم بعضی از این کارها را به عهده میگیرید سایر اولیای الهی مگر چکار کردند از همین راه بود دیگر اگر ندا است که خب در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود به اینکه ﴿وَإِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنّی فَإِنّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ﴾ اگر کسی مرا ندا کند و مرا بخواند من پاسخ میدهم اما این با چه راه بخواند این شرح او است که از راه اسمای حسنا بخوانید مظهر اسم بشوید وقتی مظهر اسم شدید او را خواهید خواند و او هم پاسخ خواهد داد و همان کاری که از دست دیگران ساخته است از دست شما هم ساخته خواهد بود البته هر کسی به اندازه خودش این راه باز است که انسان بالأخره در حد فرشتهها بتواند کاری انجام بدهد مگر همه فرشتهها حاملان عرشاند چه اینکه همه انسانهایی که به ولایت رسیدند که جزء اولواالعزم نبودند بالأخره انبیا درجات دارند مرسلین درجات دارند فرشتگان هم درجات دارند اولیای الهی هم درجات دارند پیام اصلی این آیه این است که ﴿وَلِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها﴾ نه فعرفوها بها در قبال فرمود: ﴿وَذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی أَسْمائِهِ﴾ آنها که از راه دیگری میروند آنها را رها کن یعنی شما کارهای فرهنگیتان را انجام بدهید: ﴿ادْعُ إِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ والْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وجادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ﴾ با آنها محاججه بکنید استدلال بکنید مناظره بکنید گفتمان داشته باشید اما وقتی دیدید اثر نکرده رها کنید من خودم جزایشان را میدهم ﴿ذَرْنی ومَنْ خَلَقْتُ وَحیدًا﴾ به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید که دیگر او را رها کن من خودم مشکل کارش را حل میکنم من که به تنهایی او را آفریدم در آفرینش او که کسی من را کمک نکرد الآن هم میتوانم او را بردارم ﴿ذَرنی﴾ و آن وید بن مغیره و دیگری که الآن در برابر وحی مقاومت میکند بگذار من تنها کارش را برسم برای اینکه من هم به تنهایی او را آفریدم آن روزی که او هیچ نبود من آفریدم که نیاز به کمک نداشتم الآن هم که میخواهم او را بردارم نیازی ندارم ﴿ذَرْنی ومَنْ خَلَقْتُ وَحیدًا﴾ اینجا هم دارد: ﴿ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَیَتَمَتَّعُوا وَیُلْهِهِمُ اْلأَمَلُ﴾ در محل بحث هم دارد: ﴿وَذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ رها بکن ما بالأخره کیفرشان را میدهیم اما رها کن بعد از اتمام حجت وقتی به جایی رسیدند که ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ هر وقت به جایی رسیدند که مصداق ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیرًا مِنَ الْجِنِّ وَاْلإِنْسِ﴾ با اینکه سرمایه دارند به کار نمیبرند اینها را رها کن ما ترتیب کارشان را میدهیم.
پرسش ...
پاسخ: بله نه تعرفوه بها، آنها در بتپرستی چکار میکردند؟ آنها یا اسمای خدا را به غیر خدا میدادند، یا اصلاً خدایی را و ربی را قبول نداشتند مثل ملحدین آن که ملحد است این اسمای الهی را که خالقیت است رازقیت است به طبیعت کور اسناد میدهد آن که مشرک است این شفا و ضار و نافع بودن و امثال ذلک را به بتهایشان نسبت میدهند اینها الحاد در اسمای الهی دارند خب اینها در رویهشان بیراهه میروند شما روش صحیح داشته باشید منظور آن است که سخن در تعلیم اسما نیست تعلیم اسما بحثش گذشت سخن در عمل به این علم است که اگر کسی بخواهد به جایی برسد باید از راه اسمای الهی برسد مثل اینکه اگر کسی خواست قرآن را بفهمد باید از راه معرفة الاسماء باشد برای اینکه غالب این معارف قرآنی که در آیات آمده پایانش به یک اسم یا به دو اسم ختم است آن برهان مسئله است آن اسمی که در پایان آیه آمده است برهان مسئله است آن داستان حالا یا درست یا نادرست ولی بالأخره یک داستانی است که جا دارد انسان او را گوش بدهد همان آن داستان اسمعی که کسی میگفت من در بیابان آیهای قرائت میکردم به خیمهای زنی بادیه نشین رسیدم این آیه را که میشنفتم «الزّانِیَةُ و الزّانی و السارق والسارقة فاقطعوا جزاء بما کسبا نکالا من الله ان الله غفور رحیم» که خواندم این زن گفت اعد دوباره بخوان من دوباره خواندم و به همین سبک غلط خواندم و اینها یا بار سوم گفت یا بار دوم بالأخره من یادم آمد که پایانش ﴿وَاللّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ﴾ است نه «غفور رحیم» بعد که گفتم ﴿وَاللّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ﴾ گفت حالا درست شد گفتم تو مسلمانی گفت نه میدانی این کلام چیست گفت نه یعنی اصلاً نشنیده بود این قرآن را و گفت من این قدر وقتی که خواندی فهمیدم که این کلام، کلام متقن است کلام متقن باید صدر و ساقهاش هماهنگ باشد صدرش این است که دست یک مرد دزد زن دزد را ببریم پایانش باید قهر و حکمت باشد نه غفور رحیم اگر اول آیه توبه بود آخر آیه «ان الله غفور رحیم» مناسب است اما اگر اول آیه سخن از جلال و قهر و بزن و ببر در برابر راهزنان است خب پایان آیه حکمت است پایان آیه عزت است نه پایان آیه مغفرت این تناسب ذیل و صدر در همه آیات قرآن کریم است و ذات اقدس الهی هر مطلب مهمی را که در قرآن ذکر میکند حالا اگر در پایان همان آیه اسمی از اسمای الهی را ذکر نکند در پایان آن مجموعه اسمای حسنی خودش را میشمارد که این معارف به استناد آن اسما است پس ما را هم عملاً به تعلیم قرآن راهنمایی کرد هم عملاً دستور داد که به این اسما خدا را بخوانید نه با این اسما خب با خدا آشنا بشوید بالأخره دعوت است دعا است نیایش است خواستن است تضرع است و ناله بتپرستها تنها سخن از معرفت نداشتند عملشان اینچنین بود شما هم عملتان مستقیم باشد آنها ملحدند شما موحد باشید در عمل ﴿وَلِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها وذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی أَسْمائِه﴾ در اینجا بر حسب ظاهر اقتضا میکرد که به همان ضمیر اکتفا کند برای اینکه مختصرتر بود بفرماید «و لله الاسماء الحسنی فادعوه بها و ذروا الذین یلحدون فیها» لازم نبود بفرماید ﴿یُلْحِدُونَ فی أَسْمائِه﴾ اگر میفرمود «یلحدون فیها» نظیر ﴿فَادْعُوهُ بِها﴾ این ﴿بِها﴾ ضمیرش به همان اسمای حسنا برمیگشت نه جا برای اشتباه بود نه بر حسب ظاهر نیازی به تکرار اما سرش این است که آن اسمایی را که ملحدان دارند غیر از این اسمای حسنا است آنها که همین اسمای حسنا را ندارند که آنها چیز دیگر دارند لذا لازم بود که به حفظ ظاهر بپردازند نه به ضمیر فرمود به اینکه اینها در اسمای الهی ملحدند یعنی تجاوز کردند و اسمای الهی را به غیر خدا دادند حالا یا به طبیعت دادند یا به بتها اما ﴿سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾.
مطلب دیگر این است که حالا ما از چه راه به اسمای حسنا آشنا بشویم که در حقیقت کلید فهم قرآن کریم است در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» گوشهای از این راه را به ما نشان داده است فرمود در پایان سورهٴ مبارکهٴ «حشر» آیه بیست به بعد: ﴿لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ وَتِلْکَ اْلأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ﴾ آنگاه شروع کرده به اسمای حسنا اگر قرآن را ما بر کوه نازل میکردیم او متصدی میشد به سردرد به صداع مبتلا میشد بالأخره مطلب سنگین را سر باید درک کند نه دست، دست که نیست که آن وقت یک بار سنگین باشد دست درد میآید مطلب سنگین باشد که دست و پا که درد نمیآید سر درد میآید شما میبینید اگر زیاد راه برود آدم پایش خسته میشود بار سنگینی را بردارد دستش درد میآید یک ساعت بنشیند کتاب عمیق مطالعه کند سرش درد میآید این را میگویند صداع سردرد این سر بیسر کوه درد میآید از بس که مطلب سنگین است این را میگویند صداع او متصدع میشود به صداع مبتلا میشود: ﴿لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ وتِلْکَ اْلأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ٭ هُوَ اللّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ﴾ ببینید آن وقت اسمای حسنا را میشمارد قرآن یعنی این یعنی آن وحدت مطلقهای که دارای این اسمای حسنا است اگر کسی از درون خود شروع بکند بالأخره با این اسما سروکار دارد منتها یک قدری جلو میرود این وسط راه میخشکد ما بالأخره در خودمان سراسر نیاز احساس میکنیم اینکه حرفی در آن نیست این نیاز را به بیرون باید مراجعه بدهیم این هم حرفی در آن نیست این را همه میفهمند اما همین که در قدم اول دیدیم یک کسی بود مشکل ما را حل کرد خیال میکنیم همین است دیگر فکر نمیکنیم او هم مثل ما نیازمند است از جای دیگر گرفته اینچنین نیست که ﴿یا أَیُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللّهِ﴾ به ما باشد نسبت به در و دیوار و آسمان و زمین و فرشتگان و اینها نباشد که میشود گفت که «یا ایها الملائکة انتم الفقراء»، «یا ایها الاشیاء انتم الفقراء»، «یا ایها الاحجار انتم الفقراء»، یا «ایها البحار انتم الفقراء»، اینطور نیست که حالا انسان تنها انسان است که فقیر الی است که ما به هر که غیر خدا است مراجعه بکنیم میبینیم یک چنین خطابی را خدا به او دارد خب پس ما نیازمان را که نمیتوانیم انکار بکنیم ما یک روز اگر به ما غذا نرسد آب نرسد لباس نرسد میخشکیم نیاز ما که برای ما ضروری است این نیاز را هم باید به بیرون ببریم حل بکنیم خودمان یک چنین موجود خودکفا نیستیم که بنشینیم گرم بشویم تغذیه کنیم، آب بنوشیم اینطور که نیست بالأخره آب میخواهیم، غذا میخواهیم، لباس میخواهیم، مسکن میخواهیم، مأوا میخواهیم و مانند آن همین که در قدم اول و دوم این نیازهای اولیه برطرف کردیم خیال میکنیم حل شد در حالی که این خطاب ﴿یا أَیُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللّهِ وَاللّهُ هُوَ الْغَنِیُّ﴾ به تک تک موجودات آمده است «یا ایها الشجرة» تو اینطور است «یا أیها الملک» تو اینطور است «ایها النبی و الولی و الوصی» تو اینطور است خب قهراً انسان به هر کدام از اینها مراجعه بکند میبیند در راهاند اینها است هیچ کدام به خودشان وابسته نیستند اگر یک قدری این اسما را بگیرد این چون یک نخ امتدادی است دیگر فرمود اصلاً قرآن حبل الله است یک طرفش به دست ما است یک طرفش به دست خدا است اینکه فرمود: «انی تارکٌ فیکم الثقلین کتاب الله وَعترتی» فرمود قرآن سبب است سببٌ حد متصل است احدهما اکبر که قرآن است فرمود: «طرفه بیدالله [سبحانه وتعالی] والطرف الآخر بایدیکم» این قرآن یک کتابی است که مثل طنابی است آویخته تمام این شش هزار و خرده آیه همه این نخهای است که به دست ما است هر کدام را گرفتیم بالا رفتیم رفتیم فرمود یک طرفش به دست خدا است یک طرف «والطرف الآخر بایدیکم» اینکه فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ هر کدام را میگویند یعنی یک طنابی که لوله شده یک گوشه افتاده آن را میگویند حبل به او اعتصاب بکنید او که خودش نمیتواند حفظ بکند که آن حبلی استمساک و اعتصاب به او سودمند است که یک سقف مستحکمی بسته باشد اگر طنابی را شما لوله بکنید یک گوشه بگذارید که این حبل نیست اینکه خودش یک گوشه افتاده که این لااقل باید یک سقف مستحکم و بلندی باشد که خودش سقوط نکند که آدم این را بگیرد و بالا برود این را میگویند اعتصاب پس یک طرف این قرآن هر آیهای که باشد یک نخی است بالأخره یک طرف این نخها به دست خدا است و طرف دیگر به دست ما است و این نخ هم اسمای الهی است.
«والحمد لله رب العالمین»
ذات اقدس الهی به عنوان معلم قرآن، معرفی شده است
کلید فهم قرآن چیست؟
شناختن اسمای الهی یکی از بهترین راه برای درک معارف قرآن کریم است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها وذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ٭ ومِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وبِهِ یَعْدِلُونَ﴾
ذات اقدس الهی انسان را برای تعلم قرآن خلق کرد در حقیقت برای اینکه فرمود: ﴿الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ٭ خَلَقَ اْلإِنْسانَ ٭ عَلَّمَهُ الْبَیانَ﴾ .
مطلب دوم این است که انبیا (علیهم الصلاة و علیهم السلام) را هم به همین منظور فرستادند که ﴿وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ والْحِکْمَةَ ویُزَکِّیهِمْ﴾ اگر تعلیم کتاب و حکمت از نظر علم حاصل شد و تزکیه نفوس از نظر عمل حاصل شد آنگاه مسئله ﴿لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ محقق میشود اگر در سوره «حدید» فرمود: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَأَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَالْمیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ در همان آیه هم فرمود به اینکه ما بینات را با اینها نازل کردیم به اینها کتاب دادیم که از راه علم مردم عمل بکنند و قائم به قسط بشوند پس مطلب اول این است که خود ذات اقدس الهی به عنوان معلم قرآن، معلم انسان فی القرآن معرفی شده است مطلب دوم این است که انبیا (علیهم الصلاة و علیهم السلام) را هم فرستاده است برای همین تعلیم کتاب و حکمت از یک سو و تزکیه نفوس از سوی دیگر است ﴿وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ والْحِکْمَةَ ویُزَکِّیهِمْ﴾ وقتی مردم عالم شدند، مهذب شدند قهراً قیام به قسط هم پدید میآید پس آنچه در آیه سورهٴ مبارکهٴ «حدید» هست به عنوان هدف عملی این نتیجه آن علم تزکیه است.
مطلب بعدی آن است که هر علمی بالأخره یک مبادی دارد، یک سلسله کلید فهم دارد اگر کسی بخواهد کلام و حکمت بخواند بالأخره منطق میآموزد اگر کسی بخواهد کتابهای عربی یاد بگیرد قواعد عربی را یاد میگیرد صرف و نحو یاد میگیرد کسی بخواهد فقه بخواند بالأخره باید اصول بداند هر علمی یک سلسله مبادی و کلید فهم دارد کلید فهم قرآن چیست؟ البته قرآن یک کتاب عقلی است عربی مبین است برای فهمیدن این قرآن صرف لازم است، نحو لازم است همه علوم ادبی لازم است تا انسان این الفاظ را، این معانی را کیفیت انتقال از این معانی و لوازم و ملزومات اینها را متوجه بشود اما اینها علمالدراسة قرآناند اما علمالوراثة قرآن که از خود قرآن برمیخیزد بالاتر از اینهاست پس همان طوری که سایر علوم یک مبادی دارند تفسیر هم یک مبادی دارد درک مطالب قرآن و معارف قرآن هم یک مبادی دارد که آنها کلید فهم قرآناند.
مطلب بعدی آن است که این کلید فهم چیست؟ البته آن علومی که گفته شد همه آنها هست آنها جزء مبادی اولیهاند و جزء مقدمات کارند ابزار کارند اما قرآن چون با یک زبان خاصی سخن میگوید در یک فضایی نازل شده است که ابزار آنها محدود بود یعنی این بهترین و رساترین فرهنگ عربی حجاز در همان سبعه معلقه حضور و ظهور دارد سبعه معلقه یک پیام آسمانی یک پیام ملکوتی مربوط به ماورای طبیعت و مانند آن ندارد آنها هرچه شعر گفتند یا درباره شتر است یا درباره صحراست یا درباره غارتگری که درباره قبیله است یا به عنوان تشویق است بالأخره یک شعری که فرا طبیعی باشد که در حجاز رواج نداشت یا درباره بتهای خودشان است اگر آن قدیسینی که تازه میخواستند سخنی بگویند ابزار برای او ساخته نشده بود زبان قرآن چیز دیگر است بنابراین صرف دانستن عربی مشکلی را حل نمیکند خدا رحمت کند مرحوم محدث قمی صاحب مفاتیحالجنان ایشان در الفوائدالرضویة یا الکنیوالالقاب است در شرح حال خودشان مینویسد که من در جوانی خیلی به ادبیات علاقماند بودم ذوق ادبیام خوب بود مدتی مقامات حریری میخواندم خب آن کتاب از نظر ادبی خیلی متقن است بعد فهمیدم که این پیامی ندارد بالأخره غالباً درباره این است که چگونه سفره رنگین بشود چگونه ولیمهها برگزار بشود سورچرانی چیست دعوت کردن چیست سور خوردن چیست همین بعد دفعتاً این فکر در ذهنم پدید آمد که خب من ادبیات می خوانم چه بهتر که با معارف همراه باشد روی آوردم به نهجالبلاغه هم ادبیات است هم فرا طبیعی یعنی معارف بلند در نوشتههای عربی مرحوم آقا شیخ عباس (رضوان الله علیه) آثار عجمه کم است یک عربی متقنی آن نوشتههای عربی ایشان مثل نفس المهموم لنا تسبیح که خب این استاد ما مرحوم آقای شعرانی (رضوان الله علیه) حاضر شدند این را ترجمه کنند البته آقای شعرانی مراتب به مراتب علم او از آقا شیخ عباس بالاتر بود او یک چیز دیگر بود مرحوم آقای شعرانی ولی بالأخره حاضر شد کتاب او را ترجمه بکند او حکیم بود مفسر بود عارف بود فیلسوف بود یک حساب دیگری داشت مرحوم آقای شعرانی لکن حاضر شد بالأخره نفس المهموم را ترجمه بکند دیگر آثار عجمه در نوشتههای مرحوم آقا شیخ عباس بسیار کم است سرش این است که ادبیاتش ادبیات نهجالبلاغه است که هم لغت در آن است هم فرا طبیعی بنابراین حالا اگر کسی مقامات حریری و حمیدی و بدیع الزمان را کاملاً بخوانند سبعه معلقه را بخواند قصاید عربی را بخواند اصلاً زبان قرآن چیز دیگر است هر چه بیشتر در ادبیات عرب کار کند از قرآن دورتر میرود برای اینکه یک زبان دیگری است هر چیزی که آنها گفتند بالأخره یا درباره شتر هست یا غارتگری هست یا آثار جاهلی هست یا تشبیب زنانه هست یا تفاخر همان بازار عکاظ هست و مانند آن یک چیزی که از آسمانها و غیب و قیامت و اسمای حسنا و اتحاد صفات و اتحاد و صفات با ذات بود اینها خبر بدهد که نیست از معرفت نفس و تجرد نفس و ابدیت نفس و مسئله شهادت و اینکه شهید زنده است و عندالله است و حی است و مرزوق است و فرهان است و مسرور این حرفها که اصلاً در آنها نبود و نیست یک فرهنگ دیگر است بنابراین قرآن کریم در عین حالی که فرمود عربی مبین است و همه اهل تفسیر سعی کردند که از فنون گوناگون ادبیات عرب بهره ببرند اما اینها پلههای اولیه نردبان تفسیر است آن زبان خاص را سبعه معلقه حل نمیشود آن را چه طور قرآن یاد داد؟ اگر بگوییم قرآن از راه باطل به غیب پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را عالم کرد آن مطلب حق است ولی قرآن میگوید که خدا معلم همه انسانها است خدا درس تفسیر دارد بالأخره ﴿الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ٭ خَلَقَ اْلإِنْسانَ ٭ عَلَّمَهُ الْبَیانَ﴾ خدا معلم قرآن و انبیا را هم که فرستاده است به عنوان ﴿وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ والْحِکْمَةَ﴾ فرستاده است خب آیا این سؤال نباید پاسخ بیابد به اینکه فهم کلید قرآن چیست راه علم به قرآن چیست آن مبادی قرآن چیست او را خود قرآن کریم پاسخ میدهد و آن معرفت الاسماء است شناختن اسمای الهی یکی از بهترین راه برای درک معارف قرآن کریم است برای اینکه طبق بیان نورانی به نحوی که در نهجالبلاغه آمده به خود امام صادق (سلام الله علیه) همان بیان را بازگو کرد قرآن تجلی خداست در نهجالبلاغه همان طور که مستحضرید فرمود «فتجلی لهم سبحانه فی کتابه من غیر ان یکون رآه» خدای سبحان برای مردم در کتاب خودش تجلی کرده است خب اگر خدا تجلی کرد در قرآن و قرآن آیینه خدا است مجلای خدا است آیت کبرا الهی است خدای سبحان با اسمای حسنا با این کتاب تجلی کرده است سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) دارد به اینکه هیچ کتابی آنطوری که به ما رسیده است از کتابهای آسمانی مثل قرآن روی تعلیم اسماء اصرار نشود خب طلیعه این کتاب گرچه از سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است و «بقره» در مدینه نازل شد ولی از آنجایی که تدوین الهی این کتاب طلیعه این کتاب از تعلیم اسما شروع میشود: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ اْلأَسْماءَ کُلَّها﴾ و انسان کامل از راه معرفت اسماء معلم فرشتهها هم میتواند بشود که ﴿قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ﴾ بعد از آن راه میتواند خلیفة الله باشد از آن راه میتواند مسجود فرشتهها باشد و مانند آن این جمع محلی به «الف» و «لام» را در طلیعه قرآن بازگو فرمود که ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ اْلأَسْماءَ کُلَّها﴾ بعد این شده به منزله متن که در اول این کتاب آمده است بعد تا پایان کتاب این متن را شرح کردند و شرح کردنش هم به این است که هر وقت یک مطلب عمیق علمی را قرآن مطرح میکند پایان آن آیه یک یا دو اسم از اسمای حسنا را ذکر میکند این اسمای حسنا که پایان هر آیه است ضامن مضمون آن آیه است کلید آن آیه است اگر ذات اقدس الهی از آفرینش چیزی خبر داد در پایانش از خالقیت خود خبر میدهد و اگر از مغفرت یک عده خبر داد در پایان از غفورٌ رحیم بودن خودش خبر میدهد و اگر عدهای را تهدید میکند در پایان آیه از اینکه خدا عزیز منتقم است خبر میدهد اینکه در پایان آیه دارد: ﴿إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ یا ﴿عَزیزٌ حَکیمٌ﴾ و مانند آن که به صورت إنّ هم ذکر میکند تعلیل هم میآورد علت آن حکم و کلید محتوای آن آیه این یک اسم یا دو اسمی است که در پایان آیه است پس اگر کسی معنای ظاهری اسمای الهی را بداند معنای ظاهری آیه را میفهمد عمیقتر درجه برتر این اسما را بفهمد معنای آن آیه را هم عمیقتر میفهمد مظهر این اسم بشود میتواند محتوای آن آیه را پیاده کند انبیا (علیهم السلام) که مظهر آن اسما بودند میتوانستند مضمون آن آیه را پیاده کنند برای اینکه این همه معجزاتی که ذات اقدس الهی برای انبیا ذکر کرده است همه از راه اسمای الهی است همه از آن جهت که مظهر نام خدا هستند یکی نظیر عیسی (سلام الله علیه)خالق میشود که ﴿أَنّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ﴾ یکی بالأخره شق الارض میشود یکی شق الحجر میکند یکی شق البحر میکند یکی شق القمر میکند یکی شق الجبل میکند هر کدام از اینها بالأخره گوشهای را شکافتند بالأخره یک حیوانی یا یک چیزی را در آوردند یا حیوان و انسانی را فرو بردند: ﴿فَخَسَفْنا بِهِ وبِدارِهِ اْلأَرْضَ﴾ در جریان قارون اتفاق افتاده ﴿اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْنًا﴾ جوشش دوازده چشمه از آنجا شده یا ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی البَحْرِ﴾ میبینید برای اینها «طریقاً یبساً» نشان میدهید دریا با آن عظمتی که دارد آبهای رفته میرود آبهای گذشته میماند یک سد فضایی اینجا پیدا میشود آبهای گذشته به سرعت میرود آبهای آینده هم در کمال دقت میماند و شما از این مسیر خشک میگذرید: ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَریقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً﴾ خب همه این کارها را کسی میکند که مظهر آن اسما باشد شما این ادعیه پر فیض ماه رجب را لابد ملاحظه کردید که خدا انسان را قسم میدهد به اسمی که «وضعته علی النهار فأضاء وَعلی اللیل فأظلم» پس کل نظام را اسمای الهی دارد اداره میکند و این آیات قرآنی هم حاکی و شارح اسمای الهی است و در ذیل هر آیه وقتی به اسمی میرسیم یعنی کلید فهم محتوای آیه درک صحیح این اسما است و کلید عمل به آن هم عامل شدن و مظهر شدن این اسما است لذا ذات اقدس الهی نه تنها ما را عالم قرآن و مفسر قرآن بکند قرآن نازل کرد بلکه به ما فرمود راه باز است خب فرشتگان که مدبرات امرند این همه کارها را میکنند جز آن است که از راه اسمای الهی است شما که قدرت بیشتری دارید اگر یک عده هستند که ﴿کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ یک عده هستند که «کالملائکة بل هم أهدی» خب چطور یک عده از ملائکه اهدا و هدایت شدهتر نباشند یا هدایت کنندهتر نباشد در حالی که فرشتگان ﴿وَما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ﴾ اما برای انسان مقام معلوم نیست ﴿ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ حدی ندارد که خب اگر انسان حدی ندارد تا لقاءالله بار مییابد و توان آن را دارد خب چرا نکند کاری که فرشتگان میکنند برای آنکه انسان هم عالم به اسما باشد بفهمد در عالم چه خبر است مجری این طرحها کیست و خدا چه کرده است فرشتگان او به اذن او چه میکنند انبیای او به دستور او چه میکنند اولیای او به اراده او چه میکنند هم بفهمند هم خودش هم بالأخره یک گوشه کلیددار این حرم باشد فرمود: ﴿وَلِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها﴾ نه تعرفوها سخن در این نیست که ما حالا عالم بشویم مسئله علم اسما را تا اینجا فراوان گفته این همه آیاتی که در این سور گذشته پایان هر آیهای بالأخره غالباً چند اسم از اسمای الهی بود اینها کافی بود برای تعلیم اسما یعنی تعلیم لغویاش، تعلیم فقهیاش، تعلیم حکمی و کلامیاش، درک مفهومیاش کافی بود اما فرمود: ﴿فَادْعُوهُ بِها﴾ خدا را با اینها بخوانید نه تعرفوه بها الآن سخن از عمل است و عبادت نه سخن از علم است آن ﴿عَلَّمَ آدَمَ اْلأَسْماءَ﴾ بحثهای علمی است این ﴿فَادْعُوهُ بِها﴾ بحثهای عملی حالا بالأخره این ﴿فَادْعُوهُ﴾ یا از دعوت است به معنای تسمیه مثل دعوته زیداً ایّ سمیتموه زیداً که قبلاً هم بحثش گذشت میگویند فلان کس مدعو به این اسم به زید است یعنی مسمای به زید است این یا از دعوت است به معنای تسمیه یا از دعا است به معنای ندا فرمود بالأخره او را بخوانید او را از این راه بخوانید که به او نزدیک بشوید وقتی نزدیک شدید خب میشوید مظهر او این همه کارهایی که فرشتهها میکنند شما هم بعضی از این کارها را به عهده میگیرید سایر اولیای الهی مگر چکار کردند از همین راه بود دیگر اگر ندا است که خب در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود به اینکه ﴿وَإِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنّی فَإِنّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ﴾ اگر کسی مرا ندا کند و مرا بخواند من پاسخ میدهم اما این با چه راه بخواند این شرح او است که از راه اسمای حسنا بخوانید مظهر اسم بشوید وقتی مظهر اسم شدید او را خواهید خواند و او هم پاسخ خواهد داد و همان کاری که از دست دیگران ساخته است از دست شما هم ساخته خواهد بود البته هر کسی به اندازه خودش این راه باز است که انسان بالأخره در حد فرشتهها بتواند کاری انجام بدهد مگر همه فرشتهها حاملان عرشاند چه اینکه همه انسانهایی که به ولایت رسیدند که جزء اولواالعزم نبودند بالأخره انبیا درجات دارند مرسلین درجات دارند فرشتگان هم درجات دارند اولیای الهی هم درجات دارند پیام اصلی این آیه این است که ﴿وَلِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها﴾ نه فعرفوها بها در قبال فرمود: ﴿وَذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی أَسْمائِهِ﴾ آنها که از راه دیگری میروند آنها را رها کن یعنی شما کارهای فرهنگیتان را انجام بدهید: ﴿ادْعُ إِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ والْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وجادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ﴾ با آنها محاججه بکنید استدلال بکنید مناظره بکنید گفتمان داشته باشید اما وقتی دیدید اثر نکرده رها کنید من خودم جزایشان را میدهم ﴿ذَرْنی ومَنْ خَلَقْتُ وَحیدًا﴾ به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید که دیگر او را رها کن من خودم مشکل کارش را حل میکنم من که به تنهایی او را آفریدم در آفرینش او که کسی من را کمک نکرد الآن هم میتوانم او را بردارم ﴿ذَرنی﴾ و آن وید بن مغیره و دیگری که الآن در برابر وحی مقاومت میکند بگذار من تنها کارش را برسم برای اینکه من هم به تنهایی او را آفریدم آن روزی که او هیچ نبود من آفریدم که نیاز به کمک نداشتم الآن هم که میخواهم او را بردارم نیازی ندارم ﴿ذَرْنی ومَنْ خَلَقْتُ وَحیدًا﴾ اینجا هم دارد: ﴿ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَیَتَمَتَّعُوا وَیُلْهِهِمُ اْلأَمَلُ﴾ در محل بحث هم دارد: ﴿وَذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ رها بکن ما بالأخره کیفرشان را میدهیم اما رها کن بعد از اتمام حجت وقتی به جایی رسیدند که ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ هر وقت به جایی رسیدند که مصداق ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیرًا مِنَ الْجِنِّ وَاْلإِنْسِ﴾ با اینکه سرمایه دارند به کار نمیبرند اینها را رها کن ما ترتیب کارشان را میدهیم.
پرسش ...
پاسخ: بله نه تعرفوه بها، آنها در بتپرستی چکار میکردند؟ آنها یا اسمای خدا را به غیر خدا میدادند، یا اصلاً خدایی را و ربی را قبول نداشتند مثل ملحدین آن که ملحد است این اسمای الهی را که خالقیت است رازقیت است به طبیعت کور اسناد میدهد آن که مشرک است این شفا و ضار و نافع بودن و امثال ذلک را به بتهایشان نسبت میدهند اینها الحاد در اسمای الهی دارند خب اینها در رویهشان بیراهه میروند شما روش صحیح داشته باشید منظور آن است که سخن در تعلیم اسما نیست تعلیم اسما بحثش گذشت سخن در عمل به این علم است که اگر کسی بخواهد به جایی برسد باید از راه اسمای الهی برسد مثل اینکه اگر کسی خواست قرآن را بفهمد باید از راه معرفة الاسماء باشد برای اینکه غالب این معارف قرآنی که در آیات آمده پایانش به یک اسم یا به دو اسم ختم است آن برهان مسئله است آن اسمی که در پایان آیه آمده است برهان مسئله است آن داستان حالا یا درست یا نادرست ولی بالأخره یک داستانی است که جا دارد انسان او را گوش بدهد همان آن داستان اسمعی که کسی میگفت من در بیابان آیهای قرائت میکردم به خیمهای زنی بادیه نشین رسیدم این آیه را که میشنفتم «الزّانِیَةُ و الزّانی و السارق والسارقة فاقطعوا جزاء بما کسبا نکالا من الله ان الله غفور رحیم» که خواندم این زن گفت اعد دوباره بخوان من دوباره خواندم و به همین سبک غلط خواندم و اینها یا بار سوم گفت یا بار دوم بالأخره من یادم آمد که پایانش ﴿وَاللّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ﴾ است نه «غفور رحیم» بعد که گفتم ﴿وَاللّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ﴾ گفت حالا درست شد گفتم تو مسلمانی گفت نه میدانی این کلام چیست گفت نه یعنی اصلاً نشنیده بود این قرآن را و گفت من این قدر وقتی که خواندی فهمیدم که این کلام، کلام متقن است کلام متقن باید صدر و ساقهاش هماهنگ باشد صدرش این است که دست یک مرد دزد زن دزد را ببریم پایانش باید قهر و حکمت باشد نه غفور رحیم اگر اول آیه توبه بود آخر آیه «ان الله غفور رحیم» مناسب است اما اگر اول آیه سخن از جلال و قهر و بزن و ببر در برابر راهزنان است خب پایان آیه حکمت است پایان آیه عزت است نه پایان آیه مغفرت این تناسب ذیل و صدر در همه آیات قرآن کریم است و ذات اقدس الهی هر مطلب مهمی را که در قرآن ذکر میکند حالا اگر در پایان همان آیه اسمی از اسمای الهی را ذکر نکند در پایان آن مجموعه اسمای حسنی خودش را میشمارد که این معارف به استناد آن اسما است پس ما را هم عملاً به تعلیم قرآن راهنمایی کرد هم عملاً دستور داد که به این اسما خدا را بخوانید نه با این اسما خب با خدا آشنا بشوید بالأخره دعوت است دعا است نیایش است خواستن است تضرع است و ناله بتپرستها تنها سخن از معرفت نداشتند عملشان اینچنین بود شما هم عملتان مستقیم باشد آنها ملحدند شما موحد باشید در عمل ﴿وَلِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها وذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی أَسْمائِه﴾ در اینجا بر حسب ظاهر اقتضا میکرد که به همان ضمیر اکتفا کند برای اینکه مختصرتر بود بفرماید «و لله الاسماء الحسنی فادعوه بها و ذروا الذین یلحدون فیها» لازم نبود بفرماید ﴿یُلْحِدُونَ فی أَسْمائِه﴾ اگر میفرمود «یلحدون فیها» نظیر ﴿فَادْعُوهُ بِها﴾ این ﴿بِها﴾ ضمیرش به همان اسمای حسنا برمیگشت نه جا برای اشتباه بود نه بر حسب ظاهر نیازی به تکرار اما سرش این است که آن اسمایی را که ملحدان دارند غیر از این اسمای حسنا است آنها که همین اسمای حسنا را ندارند که آنها چیز دیگر دارند لذا لازم بود که به حفظ ظاهر بپردازند نه به ضمیر فرمود به اینکه اینها در اسمای الهی ملحدند یعنی تجاوز کردند و اسمای الهی را به غیر خدا دادند حالا یا به طبیعت دادند یا به بتها اما ﴿سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾.
مطلب دیگر این است که حالا ما از چه راه به اسمای حسنا آشنا بشویم که در حقیقت کلید فهم قرآن کریم است در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» گوشهای از این راه را به ما نشان داده است فرمود در پایان سورهٴ مبارکهٴ «حشر» آیه بیست به بعد: ﴿لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ وَتِلْکَ اْلأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ﴾ آنگاه شروع کرده به اسمای حسنا اگر قرآن را ما بر کوه نازل میکردیم او متصدی میشد به سردرد به صداع مبتلا میشد بالأخره مطلب سنگین را سر باید درک کند نه دست، دست که نیست که آن وقت یک بار سنگین باشد دست درد میآید مطلب سنگین باشد که دست و پا که درد نمیآید سر درد میآید شما میبینید اگر زیاد راه برود آدم پایش خسته میشود بار سنگینی را بردارد دستش درد میآید یک ساعت بنشیند کتاب عمیق مطالعه کند سرش درد میآید این را میگویند صداع سردرد این سر بیسر کوه درد میآید از بس که مطلب سنگین است این را میگویند صداع او متصدع میشود به صداع مبتلا میشود: ﴿لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ وتِلْکَ اْلأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ٭ هُوَ اللّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ﴾ ببینید آن وقت اسمای حسنا را میشمارد قرآن یعنی این یعنی آن وحدت مطلقهای که دارای این اسمای حسنا است اگر کسی از درون خود شروع بکند بالأخره با این اسما سروکار دارد منتها یک قدری جلو میرود این وسط راه میخشکد ما بالأخره در خودمان سراسر نیاز احساس میکنیم اینکه حرفی در آن نیست این نیاز را به بیرون باید مراجعه بدهیم این هم حرفی در آن نیست این را همه میفهمند اما همین که در قدم اول دیدیم یک کسی بود مشکل ما را حل کرد خیال میکنیم همین است دیگر فکر نمیکنیم او هم مثل ما نیازمند است از جای دیگر گرفته اینچنین نیست که ﴿یا أَیُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللّهِ﴾ به ما باشد نسبت به در و دیوار و آسمان و زمین و فرشتگان و اینها نباشد که میشود گفت که «یا ایها الملائکة انتم الفقراء»، «یا ایها الاشیاء انتم الفقراء»، «یا ایها الاحجار انتم الفقراء»، یا «ایها البحار انتم الفقراء»، اینطور نیست که حالا انسان تنها انسان است که فقیر الی است که ما به هر که غیر خدا است مراجعه بکنیم میبینیم یک چنین خطابی را خدا به او دارد خب پس ما نیازمان را که نمیتوانیم انکار بکنیم ما یک روز اگر به ما غذا نرسد آب نرسد لباس نرسد میخشکیم نیاز ما که برای ما ضروری است این نیاز را هم باید به بیرون ببریم حل بکنیم خودمان یک چنین موجود خودکفا نیستیم که بنشینیم گرم بشویم تغذیه کنیم، آب بنوشیم اینطور که نیست بالأخره آب میخواهیم، غذا میخواهیم، لباس میخواهیم، مسکن میخواهیم، مأوا میخواهیم و مانند آن همین که در قدم اول و دوم این نیازهای اولیه برطرف کردیم خیال میکنیم حل شد در حالی که این خطاب ﴿یا أَیُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللّهِ وَاللّهُ هُوَ الْغَنِیُّ﴾ به تک تک موجودات آمده است «یا ایها الشجرة» تو اینطور است «یا أیها الملک» تو اینطور است «ایها النبی و الولی و الوصی» تو اینطور است خب قهراً انسان به هر کدام از اینها مراجعه بکند میبیند در راهاند اینها است هیچ کدام به خودشان وابسته نیستند اگر یک قدری این اسما را بگیرد این چون یک نخ امتدادی است دیگر فرمود اصلاً قرآن حبل الله است یک طرفش به دست ما است یک طرفش به دست خدا است اینکه فرمود: «انی تارکٌ فیکم الثقلین کتاب الله وَعترتی» فرمود قرآن سبب است سببٌ حد متصل است احدهما اکبر که قرآن است فرمود: «طرفه بیدالله [سبحانه وتعالی] والطرف الآخر بایدیکم» این قرآن یک کتابی است که مثل طنابی است آویخته تمام این شش هزار و خرده آیه همه این نخهای است که به دست ما است هر کدام را گرفتیم بالا رفتیم رفتیم فرمود یک طرفش به دست خدا است یک طرف «والطرف الآخر بایدیکم» اینکه فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ هر کدام را میگویند یعنی یک طنابی که لوله شده یک گوشه افتاده آن را میگویند حبل به او اعتصاب بکنید او که خودش نمیتواند حفظ بکند که آن حبلی استمساک و اعتصاب به او سودمند است که یک سقف مستحکمی بسته باشد اگر طنابی را شما لوله بکنید یک گوشه بگذارید که این حبل نیست اینکه خودش یک گوشه افتاده که این لااقل باید یک سقف مستحکم و بلندی باشد که خودش سقوط نکند که آدم این را بگیرد و بالا برود این را میگویند اعتصاب پس یک طرف این قرآن هر آیهای که باشد یک نخی است بالأخره یک طرف این نخها به دست خدا است و طرف دیگر به دست ما است و این نخ هم اسمای الهی است.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است