display result search
منو
تفسیر آیات 174 تا 178 سوره اعراف

تفسیر آیات 174 تا 178 سوره اعراف

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 38 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 174 تا 178 سوره اعراف"
فرمود ما آیات الهی را به صورت مفصل و مبین بازگو می‌کنیم
ارائه ملکوت برای اهدافی است که برخی از آن اهداف حذف شده
برخی از معارف قرآن کریم پیش اهل‌بیت (ع) است

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَکَذلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ وَلَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ٭ وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الغَاوِینَ ٭ وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ القَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ٭ سَاءَ مَثَلاً القَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَأَنْفُسَهُمْ کَانُوا یَظْلِمُونَ ٭ مَن یَهْدِ اللّهُ فَهُوَ المُهْتَدِی وَمَن یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الخَاسِرُون﴾

فرمود ما آیات الهی را این‌چنین به صورت روشن بازگو می‌کنیم برای اهداف فراوانی و یکی از آن اهداف این است که اینها رجوع کنند و برگردند از انحراف به استقامت بعد از جریان اخذ پیمان فرمود ما آیات الهی را به صورت مفصل و مبین بازگو می‌کنیم ﴿وَکَذلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ وَلَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾ یکی از بحثهای کلیدی قرآن کریم این است که ذات اقدس الهی با رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) معارف فراوانی در میان گذاشته بسیاری از علوم و معارف است که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) توان دریافت آن را دارد و برای دیگران سودمند نیست چون قدرت تحمل آنها را ندارند در بخش حساس قرآن کریم می‌بینیم تعبیراتی از این قبیل است می‌فرماید ﴿وَکَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ المُوقِنِینَ﴾ این ﴿وَلِیَکُونَ مِنَ المُوقِنِینَ﴾ یک تأمل برانگیزی را به همراه دارد چون ظاهرش این است که بفرماید «و کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ و اْلأَرْضِ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ» این ﴿وَلِیَکُونَ مِنَ المُوقِنِینَ﴾ نشان می‌دهد که ارائه ملکوت برای اهدافی است که برخی از آن اهداف حذف شده بعد این ﴿وَلِیَکُونَ مِنَ المُوقِنِینَ﴾ عطف بر آن محذوف است یعنی برای فلان هدف و فلان هدف و برای اینکه این یقین پیدا کند مقام بحث هم همین طور است ﴿وَکذلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ﴾ برای فلان هدف و فلان هدف و برای اینکه اینها برگردند آن اهداف مهم که در سطح درک ماها نیست آن حذف شده و آن هدفی که به درد توده انسانها می‌خورد همین است که ما این آیات الهی را به صورت باز روشن بازگو کردیم تا اینها به عهد الهی برگردند به حسب ظاهر انسان فکر می‌کند که آیه این‌چنین «باشد و کذلک نفصل الآیات لعلهم یرجعون» نه، ﴿وَلَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾ این ﴿وَلَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾ معلوم می‌شود که تفسیر آیات برای اهدافی است که بعضی از آن اهداف حذف شده و آن هدفی که به درد عامه انسانها می‌خورد همین است که رجوع به فطرت کنند اینها برگردند به آن اصل خویش به آن هویت خویش و به خویشتن خویش برگردند
پرسش ...
پاسخ: برای آن است که روشن بشود برخی از معارف قرآن کریم پیش اهل بیت است آنها هستند که به کنه قرآن عالم‌اند
در جریان التفاط از غیبت به خطاب غالباً برای یک نکته است آن نکته اهمیت مطلب است اهمیت گاهی توبیخ است گاهی تقریر است گاهی تجلیل است گاهی توهین است همه موارد برای توبیخ نیست اهمیت مطلب اقتضا دارد که سخن از غیبت به خطاب، از غیبت به تکلم، و مانند آن عدول کند حالا آن نکته و اهمیت مطلب گاهی تجلیل تکریم است گاهی هم توبیخ در خصوص این مقام دلیلی برای توبیخ نیست چون آنجا نشئه اگر برابر روایات آیه معنا شد که آنجا جای توبیخ نیست کسی معصیت نکرده همه گفته‌اند بلی اگر همه به آن گفتند بلی جا برای توبیخ نیست اما برای اهمیت مطلب هست که رودررو ذات اقدس الهی از آنها اقرار بگیرد و آنها را شاهد بر خویشتن خویششان قرار بدهد خب در جریان بنی‌اسرائیل ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود داستانهای فراوانی است که باید بر اینها بازگو کنی یکی از آن داستانها این بود فرمود ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا﴾ داستان کسی که ما کرامتهای خود را به او عطا کرده‌ایم برای بنی‌اسرائیل قرائت کن البته نه بنی‌اسرائیل خصوصیتی دارند نه آن شخصی که از این آیات الهی برخوردار بود بلکه همه مخاطبان قرآن کریم که جوامع بشری‌اند در شنیدن این پیام شریک‌اند و همه انسانهایی که بد عاقبت شدند و علمشان را بی‌جا مصرف کردند هم مشمول این مسئله زشت شدند که ﴿سَاءَ مَثَلاً القَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا﴾ «نبأ» آن خبر مهم است که نبوت هم از این مشتق است هر خبری را نبأ نمی‌گویند و اگر از جریان قیامت به عنوان نبأ عظیم یاد شده است این نشانه آن است که جریان قیامت خبری است بسیار بسیار مهم چون خود نبأ خبر مهم است ﴿عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ ٭ عَنِ النَّبَإِ العَظِیمِ﴾ جریان قیامت که نبأ است نشانه آن است که گزارش قیامت یک امر عظیم و مهم است و اینکه موصوف شده است به عظمت نشانه آن است که بسیار بسیار مهم است ﴿عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ ٭ عَنِ النَّبَإِ العَظِیمِ﴾ و برابر روایات نبأ عظیم به ولایت اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) تطبیق شده است که در دعای ندبه و مانند آن به وجود مبارک حضرت حجت(سلام الله علیه) عرض می‌کنند «یا ابْن النبأ العظیم» خود نبأ عظیم ولایت علی ابن ابیطالب است و وجود مبارک حضرت حجت فرزند نبأ عظیم است این هم به عنوان تطبیق و جری است بالاخره جریانهای مهم را می‌گویند نبأ و اگر خیلی مهم باشد این نبأ را به عظمت می‌ستایند وصف می‌کنند فرمود ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ﴾ و خبر مهم آن کسی که آیات خود را به او دادیم برخی از مفسرین مثل جناب فخر رازی نظرشان این است که این آیه از مهم‌ترین آیات خطرباری است که علمای دین را هشدار می‌دهد اگر یک سلسله آیاتی در قرآن کریم برای تجلیل عالمان دین یاد شده است نظیر ﴿إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ العُلَمَاءُ﴾ یا ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ﴾ یا ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَالمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا العِلْمِ﴾ که علما را در ردیف فرشتگان ذکر می‌کند یک همچنین هشدار و اعلان خطری هم در کنارش هست که اگر خدای ناکرده عالم به علمش عمل نکند ممکن است به سرنوشت تلخ این شخص مبتلا بشود این شخص حالا بلعان بن باعور بود یا بلعم بن باعورا بود یا نه آن چند نفری بودند که در مدینه از آنها نام برده شد ظاهرش این است که این مربوط به قصه‌های بنی‌اسرائیل است چون اولاً این سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» در مکه نازل شد و آن چند نفری که می‌گفتند در مدینه بودند نه در مکه و ثانیاً این یک قصه‌ای است واقع شده که دیگران مستحضر بودند و قرآن کریم درباره کسانی که در خود مکه یا مدینه بودند به پیغمبر نمی‌فرماید که داستان فلان کسی را به مردم بگو که به چه سرنوشتی مبتلا شد این نشان می‌دهد که مربوط به برخی از نسلهای گذشته است ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ﴾ و خبر مهم آن کسی که ما آیاتمان را به او دادیم تنها علم حوزوی یا دانشگاهی را یاد نگرفت بلکه آیات الهی را استجابت دعا داشت کرامتی داشت و مانند آن یک انسان کریمی بود که از کرامت الهی برخوردار بود کسی که دعای او مستجاب بود و مانند آن ذات اقدس الهی به علما یا به انسانهایی که از کرامت برخوردارند حتی مستجاب الدعوه‌اند و یا طی الارض دارند و مانند آن به صرف داشتن این کرامتها، استجابت دعا، طی الارض و مانند آن پستهای کلیدی نمی‌دهد یعنی نبوت نمی‌دهد امامت نمی‌دهد این‌چنین نیست یک آدم بد عاقبتی را خدا هرگز امام و پیغمبر نمی‌کند چون ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ و اگر خدای ناکرده یک کسی که به کسوت نبوت یا امامت مزین شده است بد عاقبت دربیاید اساس دین زیر سؤال می‌رود اما عالمان دین هیچ محذوری ندارد این عالم نشد دیگری ولی کسی که پیغمبری او را و امامت او را ذات اقدس الهی امضا کرده است اگر خدای ناکرده او بدعاقبت دربیاید آن‌گاه هیچ اطمینانی نیست لذا ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ آن کسی که بدعاقبت است به سوء اختیار خودش خدا هرگز به او پست کلیدی نمی‌دهد کسی که با حسن اختیار خود ذات اقدس الهی می‌‌داند که با او با حسن اختیار اهل استقامت است عاقبت به خیر است به او پست کلیدی می‌دهد این شخص هر که بود که در روایات از ائمه(علیهم السلام) نسبت به اصلش بلعم بن باعورا بود یا بلعام بن باعور بود ولی یک الگوئی شد برای بد عاقبتها یک نمادی شد برای تبهکارانی که عاقبتشان بد است آیات الهی را فرمود ما به او دادیم نه تنها از علوم برخوردار بود بلکه از نشانه‌ها و کرامتهای الهی برخوردار بود ﴿آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا﴾ چون هر چه را که یک انسان و موجود دیگری که ذاتاً فقیر است دریافت کند بالاخره گوهر ذات او را روشن نمی‌کند این یک پوستین نورانی است که در بر کرده مادامی روشن است که این پوستین و پوست را داشته باشد و اگر از این پوستین و این پوست به درآید درونش تاریک است بالاخره همه ما همین‌طوریم هر انسانی که یک مقدار علم ذات اقدس الهی به او داد یک جامه روشنی در بر او کرد نه اینکه گوهر ذات او حالا شده نورانی آن خیلی کم است آن افرادی که خوش عاقبت باشند و این جامه از شعار و دثار بگذرد به قلب او سرایت کند که قلب او بشود نورانی و شرح صدر پیدا کند بسیار کم است غالباً یک جامه‌ای نورانی در بر می‌کند و اگر خدای ناکرده این لباس کنده بشود همان ظلمت درونیشان بر همه روشن می‌شود یک تعبیری ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «یس» دارد که برخی از مفسرین آن را این چنین معنا کردند گرچه سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) در المیزان نپذیرفت و آن معنا این است که در سورهٴ مبارکهٴ «یس» آیهٴ 37 این است ﴿وَآیَةٌ لَّهُمُ الَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ﴾ فرمود این شب و روز آیه است شب برای اینها آیه است خب فضا روشن است این فضا روشن است اما چه کسی این فضا را روشن کرد؟ ذات اقدس الهی چگونه روشن کرد؟ یک جامه روشنی بر اندام این هوا و فضا پوشاند به نام روز روز یک لباس سفیدی است بر پیکر فضا همین که شب فرا می‌رسد خدا این جامه روشن را سلخ می‌کند پوست این فضا را می‌کند وقتی پوست فضا را کَند ﴿فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ﴾ اینها تاریک‌اند اظلم یعنی دخل فی الظلام متعدی که نیست مظلم یعنی تاریک ما هم همین‌طوریم نه اینکه «اذا هو»یعنی آن هوا یا فضا مظلم‌ است ﴿فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ﴾ اینها در ظلمت می‌روند یک قشری از روشنایی به عنوان پوست و پوستین ذات اقدس الهیعطا می‌کند اگر کسی توانست با این جامه سفید قلب خود را روشن کند لحظه به لحظه این نور به بدن او نزدیک می‌شود به جان او نزدیک می‌شود قلب او مشروح صدر می‌شود قلب او روشن می‌شود و در قیامت هم نور او ﴿یَسْعَی بَیْنَ أَیْدِیِهمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ﴾ و در دنیا هم ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ﴾ و اگر کسی نشد که این نور به جان او راه پیدا کند لااقل سعی می‌کند این لباس را در بر داشته باشد عریان نشود و اگر خدای ناکرده عریان شد می‌شود تاریک اگر این جامه را بکَنند او‌شود تاریک چون درون توروشن نیست فرمود ما آیات الهی را به این بلعم دادیم ولی درون او روشن نشد ما یک جامه شفاف و سفیدی در بر او کردیم خودش هم باورش شد که نورانی است مردم هم پنداشتند که او نورانی است این از این جامه روشن به در آمده است ﴿فَانْسَلَخَ مِنْهَا﴾ منسلخ شد وقتی این جامه را رها کرد دیگر ﴿فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ﴾ این ﴿فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ﴾ را غالباً این‌چنین معنا کرده‌اند «فتبعه الشیطان» یعنی شیطان به دنبال او راه افتاد اگر ﴿فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ﴾ متعدی باشد یعنی «فجعله الشیطان تابعاً لنفسه» این دیگر معنای بازتری پیدا می‌کند تا در این جامه روشن بود در امان بود وقتی این جامه روشن را از بدن بیرون گرفت شیطان آمد و او را تحت تبعیت خود در آورد از این به بعد تحت ولایت شیطان شد ﴿فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ﴾ یعنی «فجعله الشیطان تابعاً لنفسه» ولی غالباً ﴿فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ﴾ را لازم معنا کرده‌اند یعنی «اتبع» را به معنی «تبع» گرفتند «تبعه الشیطان» خب این شخص چه در درون داشت که گفت بی جامه بیرون بیا خودت را عاریه کن این یک مشکلی داشت و آن مشکل را ذات اقدس الهی به عنوان «اخلاد الی الارض» تعبیر می‌کند این چسبید به زمین زمینی شد منظور از این زمین در مقابل آسمان نیست منظور از زمین دنیا در مقابل آخرت است فرمود دنیازدگان چسبیدند به زمین وقتی چسبیدند به زمین بخواهند حرکت کنند باید با خود زمین حرکت کنند این هم که مقدورشان نیست بخواهند رها بشوند چون به زمین چسبیده‌اند همان جا می‌مانند این است که قرآن کریم درباره مجاهدانی که می‌خواهد آنها را تشویق کند به جهاد و توفیق بیشتری پیدا کند در قبالش یک عده‌ای هستند که به جبهه و جنگ حضوری نداشتند فرمود ﴿مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الأَرْضِ﴾ یعنی سنگینیتان به طرف زمین است چسبیدید به زمین مثل اینکه با زمین می‌خواهید حرکت کنید در قبال ﴿اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الأَرْضِ﴾ یعنی سنگینیتان به طرف زمین است «تجافی من الارض» مطرح است که این تجافی از زمین نشانه شرح صدر است وقتی ابن مسعود از ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال می‌کند که آیا شرح صدر علامتی دارد ما می‌گوئیم ﴿قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی﴾ وخدای سبحان هم به شما فرمود ﴿أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ﴾ آیا شرح صدر که نشانه‌ای دارد فرمود بله نشانه‌ای دارد یکی «تجافی عن دار الغرور» است یکی «انابه الی دارالخلود» است یکی آمادگی برای مرگ قبل از فرارسیدن اوست این همین جمله‌های سه‌گانه‌ای که وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) در شب 27 ماه مبارک رمضان تا پایان شب این جمله‌ها را می‌گفت که پروردگارا من «اللهم ارزقنی التجافی عن دار الغرور و الانابة الی دار الخلود الاستعداد للموت قبل حلول الفوت» همین است خب «تجافی عن دار الغرور» یعنی جا خالی کردن اینکه مأموم مسبوق به امام یعنی کسی وارد نماز جماعت شد دید امام مشغول نماز است رکعت اول را خوانده در رکعت دوم امام به امام وصل شد به نماز جماعت وصل شد او را می‌گویند مأموم مسبوق به یک رکعت این مأموم مسبوق که رکعت دوم امام است و رکعت اول این مأموم چون رکعت دوم امام است امام تشهد می‌خواند چون رکعت اول مأموم است او تشهد نمی‌خواند می‌گویند تجافی داشته باشد یعنی نیم خیز باشد یعنی آماده برخواستن باشد که پایش، پاشنه‌های پایش روی زمین نباشد فقط پنجه‌هایش روی زمین باشد زانوهایش روی زمین باشد دستهایش روی زمین باشد که آماده برخواستن است این را می‌گویند تجافی به ما گفتند نسبت به دنیا تجافی داشته باشید آماده پرواز باشید وگرنه ﴿اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الأَرْضِ﴾ شد که برخواستن سنگین است که این شخصی که ﴿أَخْلَدَ إِلَی الأَرْضِ﴾ اخلادش خلودش جاودانگی‌اش دوامش را به طرف زمین چسباند این مشکلش این شد که علمش را در خدمت فرعون قرار بدهد هر چه را که آنها می‌خواستند این فتوا می‌داد او راهنمائی می‌کرد وقتی انسان در جهاد اکبر شکست خورد علمش در اختیار هوس قرار می‌گیرد از آن به بعد عالماً عامداً برخلاف دین فتوا می‌دهد دروغ می‌گوید برای اینکه اسیر تابع امیر حرف می‌زند اگر کسی خدای ناکرده در جهاد اکبر شکست خورد علم دارد دانش دارد تحصیل دارد زهد و عبادتهای چند ساله دارد همه اینها را باید در اختیار هوس قرار بدهد اگر هوس به او دستور داد این‌چنین گریه کن آن‌چنان ناله کن این چنین زهد بورز می‌کند اگر گفت این‌چنین فتوا بده آن‌چنان حکم بکن می‌کند هم زهدش در اسارت هواست هم علمش در اسارت هوس اگر «اخلاد الی الارض» شد منشأ‌ش همین است خب پس ممکن است کسی بالاتر از علم حوزه و دانشگاه دارای کرامت هم باشد مستجاب الدعوه هم باشد دارای طی الارض هم باشد ولی به این دام سیاه مبتلا بشود این است که امام رازی می‌گوید این آیه سخت‌ترین تازیانه را به علما می‌زند مهم‌ترین خطر را همین آیه گوشزد می‌کند ـ اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا ـ خب فرمود ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا﴾ البته گاهی انسلاخ به معنی پایان پذیری است چون اصطلاحاً پایان ماه را می‌گویند سلخ چه اینکه اول ماه را می‌گویند غره غره ماه یعنی اول ماه سلخ ماه یعنی پایان ماه اینکه در تقویمهای سابق می‌نوشتند که فلان ماه سلخ ندارد یعنی روز سی‌ام ندارد بیست و نهم همان آخر اوست سلخ هر ماه یعنی پایان آن ماه مثل غره هر ماه یعنی اول آن ماه اگر در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 5 دارد ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ﴾ یعنی اگر این ماههایی که شما با هم قرار گذاشتید این اشهر الحرم مصطلح نیست این شهرهایی که شما تعهد آتش بس دارید و مانند آن، این چند ماه تمام شد آن‌گاه می‌توانید مبارزه را ادامه بدهید این شهرها منسلخ شد یعنی به پایان رسید نه اینکه حالا ماه یک چیزی باشد و جامه‌ای در برکرده باشد و از آن جامه به در آید آن جا انسلاخ یعنی انقضا البته بی‌تناسب نیست لکن معنای انسلاخ در آیه سورهٴ «یس» در آیه محل بحث با انسلاخ سورهٴ مبارکهٴ «توبه» یکسان نیست فرمود: ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا﴾ وقتی از این لباس به در آمد ﴿فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ﴾ یعنی «فلحق به الشیطان» اینکه فرمود ﴿وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ﴾ ﴿أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ ... رِیشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْر﴾ آن لباس تقوی همان لباس نورانیت وشفاف است و انسان بی‌تقوا از این جامه بیرون می‌آید ﴿فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ﴾ چون شیطان به دنبال او راه افتاد به او رسید و او را گرفت ﴿فَکَانَ مِنَ الغَاوِینَ﴾ از این به بعد دیگر گرفتار غوایت است
پرسش ...
پاسخ: چون ﴿فَانْسَلَخَ مِنْهَا﴾ دیگر
پرسش ...
پاسخ: باطنش نورانی نبود یعنی قلبش نورانی نبود یک مؤمن ظاهری بود در جهاد اکبر وسوسه‌های شیطان در او اثر کرد ولی شیطان او را تحت ولایت بگیرد نبود شیطان از اول دعوت‌نامه می‌فرستد کاری به کسی ندارد که در کل نظام شیطان حق ندارد بدون اجازه ذات اقدس الهی کاری انجام بدهد وسوسه می‌کند وسوسه را هم خدا اجازه داد وسوسه از بهترین برکات است اگر وسوسه نباشد که جهاد نیست هیچ کس به کمال نمی‌رسد وقتی انسان به کمال می‌رسد که وسوسه باشد اگر وسوسه نباشد حالا اگر کسی نابینا بود ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾ عمل کرد اینکه هنر نکرد اگر وسوسه نباشد که کسی به کمال نمی‌رسد وسوسه در کل نظام چیزی است بسیار خوب و با برکت وسوسه یک دعوت‌نامه‌ای است از آن طرف عقل دعوت‌نامه دارد فطرت دعوت‌نامه دارد انبیا دعوت‌نامه دارند همه آنها دعوت‌نامه دارند شیطان هم یک دعوتنامه دارد در قیامت هم می‌گوید به اینکه ﴿فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنفُسَکُم مَّا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِیَّ﴾ شما حجتی بر من ندارید من دعوت کردم آمدید می‌خواستید نیایید این همه انبیا دعوت کردند می‌خواستید بروید دیگر من مصرخ شما نیستم شما نمی‌توانید صریخ و ناله من را حل کنید من هم نمی‌توانم صریخ و ناله شما را حل کنم شما من را ﴿فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنفُسَکُم﴾ من حجتی بر شما نداشتم سلطه‌ای نداشتم ﴿إِلَّا أَن دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی﴾ من دعوت کردم آمدید می‌خواستید نیائید شیطان هرگز بر کسی مسلط نیست یک دعوت‌نامه‌ای دارد و این دعوت‌نامه هم کار بسیار خوبی است در نظام احسن انبیا دعوت‌نامه دارند فطرت دعوت‌نامه دارد عقل هم دعوت‌نامه دارد آنها البته بیشتر همه ملائکه تأیید می‌کنند تسدید می‌کنند یکی را در اگر کسی وسیله نقلیه‌اش ضعیف است یک قدم رفت ملائکه ده برابر به او کمک می‌کنند او یک قدم که آمد آنها ده برابر می‌برند اما شیطان یک قدم که انسان به طرف گناه رفت همان یک قدم است از آن طرف یک قدم خیر ده برابر پاداش دارد همه تأییدات آن طرف است خب این شیطان فقط وسوسه می‌کند اگر کسی با داشتن آن همه این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) همین است که «ویلٌ لمن غلبت آحاده اعشاره» بدا به حال کسی که یکیهای او بر ده‌تا‌های او غالب بشود خب اگر آدم پایش لغزید گناه کرد یکی را یکی می‌نویسند اگر حسن سیرت داشت بهره‌ای داشت یک کار خیر کرد یکی را ده‌تا می‌نویسند حضرت فرمود وای به حال کسی که یکیهای او بر ده‌تاهای او بیشتر بشود مثلاً ده‌تا گناه اگر بکند همان ده‌تا را می‌نویسند ولی ده‌تا ثواب اگر بکند صدتا می‌نویسند حالا اگر کسی بیش از صد گناه کرد در برابر صد گناه نتوانست ده‌تا اطاعت خالص مقبول ارائه بکند وای به حال او «ویلٌ لمن غلبت آحاده أعشاره» شیطان یک دعوت‌نامه‌ای دارد و این دعوت‌نامه چیز بدی نیست اگر کسی در اثر اخلاد الی الارض دعوت‌نامه شیطان را بر دعوت‌نامه خدا و انبیا و اولیا و فرشتگان و فطرت و عقل مقدم داشت آن گاه از این پوست به در آمد از آن به بعد ذات اقدس الهی همین شیطان را بر او مسلط می‌کند ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ﴾ اما ﴿لِلَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ این ﴿لِلَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ به صورت فعل مضارع نشانه استمرار است ولی هرگز اینها ایمان نمی‌آورند یا ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ بعد شیطان رسالت الهی را به عهده می‌گیرد می‌رود حمله می‌کند می‌گزد گاز می‌گیرد دیگر مسلط می‌شود بر او این طور نیست که اول شیطان بتواند بر حریم دل راه پیدا کند که
پرسش ...
پاسخ: قلبش نورانی نبود عالم بود.
پرسش ...
پاسخ: بله ذات اقدس الهی در اثر عبادت در اثر زهد اینها گاهی حال است گاهی هم ملکه است ولی قابل زوال است اگر حال باشد که سریع الزوال است ملکه باشد بطیء الزوال است ولی اگر فصل مقوم شد آن دیگر زائل نمی‌شود این است که گفتند انسان سالم به دعا بیش از انسان مریض به دعا محتاج است کسی که در عافیت است احتیاجش به دعا بیش از کسی است که مبتلا است برای اینکه خدای ناکرده یک لحظه ممکن است برگردد در روایات است که به اندازه «فواق ناقه» اوضاع عوض می‌شود اینکه در قرآن دارد ﴿مَّالَهَا مِن فَوَاقٍ﴾ یا در بحثهای حسن عاقبت دارد به اندازه «فواق ناقه» اوضاع عوض می‌شود فواق عبارت از قبض بعد البسط و بسط بعد القبض است در محیط دامداری حجاز و غیر حجاز سابق این طور بود الآن هم در رمه سراهایی که دستگاه بهداشتی نرفته همین طور است اینها دستهایشان را می‌شویند بعد پستان این گوسفند را فشار می‌دهند شیر می‌آید دوباره دست را باز می‌کنند این پستان را می‌گیرند این فاصله بین قبض و بسط که شاید یک لحظه باشد این را می‌گویند فواق، فواق ناقه، فواق ناقه یعنی این در روایت است که به اندازه فواق ناقه ممکن است اوضاع برگردد یک حرفی خدای ناکرده انسان بزند که محصول عمرش را به آتش بکشد این است که در تمام حالات انسان باید خودش را به خدا بسپارد و حرز صدیقه کبری(سلام الله علیها) هم که در دستور داده بودند رو نگین انگشترشان نوشته بودند همین بود که «لا تکلنی الی الا نفسی طرفة عینی ابدا» سرش هم این بود که دید وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این جمله را زیاد می‌گوید: «لا تکنی الی نفسی طرفة عینی ابدا» گفت پس معلوم می‌شود خیلی جمله مهم است که پدرم زیاد این جمله را می‌گوید که دستور دادند در نگین انگشتر نوشتند و بعد انگشتان مبارکشان گذاشتند خب این است که اگر خدای ناکرده چهارتا کلمه درس آدم بخواند بگوید که من خودم زحمت کشیدم یاد گرفتم یک همچنین خطری هم در پیش است خب چه کسی توفیق داد خیلیها آمدند درس بخوانند چیزی نشد بنابراین هر اندازه که انسان دوتا کلمه یاد گرفت شب و روز باید سر به خاک ببرد و شاکر باشد که این هم بهره علمی ببرد و هم خدای ناکرده این یک راهزن برایش نشود ﴿فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ﴾ از آن به بعد ﴿فَکَانَ مِنَ الغَاوِینَ﴾ قبلاً هم اشاره شد که گرچه غوایت به معنای ضلالت هم هست اما وقتی در مقابل ضلالت قرار بگیرد غوایت بی‌هدفی است و ضلالت بی‌راهی ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَی﴾ این است یک وقتی انسان راه را گم کرده ولی هدف را دارد یک وقتی اصلاً بی‌هدف است اگر بی‌هدف باشد می‌گویند غاوی که ﴿وَالشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الغَاوُونَ﴾ اصلاً نمی‌دانند کجا می‌روند اگر نه هدف دارد راه را گم کرده است می‌گویند ضال چنین انسانی اصلاً هدف ندارد برای اینکه اصل سرمایه را باخت وقتی تابع فرعون شد هر روزی طبق دستور و بخش‌نامه جدید باید یک فتوای جدید بدهد خب فرمود ﴿وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا﴾ ما اگر می‌خواستیم می‌توانستیم او را از زمین بلند کنیم اما اجبار که نیست ما یک مشیت تشریعی داریم خواستیم اینها را هدایت بکنیم کردیم انبیا را فرستادیم اولیا را فرستادیم ملائکه را فرستادیم عقل دادیم فطرت دادیم تشریعاً خواستیم اینها هدایت بشوند اما تکویناً که ما مجبور نمی‌کنیم افراد را که به هدایت تن در بدهند که ﴿وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا﴾ اما ﴿وَلکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الأَرْضِ﴾ چون ﴿أَخْلَدَ إِلَی الأَرْضِ﴾ ما نخواستیم ﴿وَاتَّبَعَ هَوَاهُ﴾ چون پیرو هوا بود قهراً آن هدایتهای الهی را پشت سر گذاشت و از این جامه سفید و شفاف به در آمد ﴿فَکَانَ مِنَ الغَاوِینَ ٭ ... فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلْب﴾
«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:19

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی