display result search
منو
تفسیر آیات 172 تا 174سوره اعراف بخش یازدهم

تفسیر آیات 172 تا 174سوره اعراف بخش یازدهم

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 26 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 172 تا 174سوره اعراف بخش یازدهم"
در پیمانی که خداوند به لسان وحی می‌گیرد مردم بعضی می‌پذیرند بعضی نمی‌پذیرند
یک سلسله علومی خداوند در نهان انسان قرار داده که انسان با آن دانش خلق شده است

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی شَهِدْنَا أَن تَقُولُوا یَوْمَ القِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذَا غَافِلِین ٭ أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ المُبْطِلُون ٭ وَکَذلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ وَلَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾

قبلاً روشن شد که ظاهر کلمه ﴿إِذْ﴾ تقدم مرتبه اخذ پیمان است اگر ما قرینه‌ای داشته باشیم این کلمه ﴿إِذْ﴾ را و آن فعل ماضی را حمل بر خلاف ظاهر می‌کنیم نظیر ﴿وَقَعَتِ الوَاقِعَةُ﴾ و مانند آن که فعل ماضی در آنجا در مستقبل محقق الوقوع به کار رفته است و اگر قرینه‌ای نداشته باشیم هم کلمه اذ بر معنای ظاهری خود که شی سابق را نشان می‌دهد حمل می‌شود و هم کلمه ﴿أَخْذَ﴾ که فعل ماضی است
مطلب دیگر که نتیجه بحث است آن است که این پیمان نه به لسان وحی است نه به لسان عقل زیرا در پیمانی که ذات اقدس الهی به لسان وحی می‌گیرد مردم بعضی می‌پذیرند بعضی نمی‌پذیرند ﴿یَاحَسْرَةً عَلَی العِبَادِ مَا یَأْتِیهِم مِن رَّسُولٍ إِلَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُونَ﴾ و به لسان استدلال و برهان هم بعضی می‌پذیرند بعضی هم اینها را اسطوره و افسانه تلقی می‌کنند آن موطنی که همگان بپذیرند آن موطن موطن فطرت است گذشته از اینکه از آیه سورهٴ مبارکهٴ «نحل» برمی‌آید که لسان استدلال و عقل مسبوق به عدم است برای اینکه فرمود ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ این نکره در سیاق نفی نشان می‌دهد که انسان وقتی به دنیا آمده است از این علمی که از راه چشم و گوش فرا می‌گیرد عالم نبوده است بعد فرمود برای شما سمع و بصر و فواد قرار داد تا از راه چشم و گوش با کمک دل مسائل را بفهمید پس راه عقل راهی است مسبوق به جهل ولی راه دیگری را ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «شمس» بیان کرد که فرمود هیچ کسی جاهلاً به دنیا نیامده ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَالهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ معلوم می‌شود انسان دو رشته علم دارد یک رشته علمهای حوزوی و دانشگاهی و علوم استدلالی است که از راه چشم و گوش فرا می‌گیرد و مسبوق به جهل است یک سلسله علومی است که مسبوق به جهل نیست بلکه با او خلق شدند آن علمها میزبان انسان‌اند و علمهایی که انسان در حوزه و دانشگاه یاد می‌گیرد مهمان است باید تلاش و کوشش کرد که این میزبان با آن مهمان هماهنگ بشود و اگر این مهمانهای ناخوانده آن میزبان را فن کردند خودشان می‌شوند ناطق پس یک سلسله علومی ذات اقدس الهی در نهان هر کسی ذخیره کرده است که انسان با آن دانش خلق شده است ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَالهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾
مطلب دیگر آن است که آن علمی که میزبان است و مهماندار است و صاحب اصلی است آن تنها فجور و تقوا نیست برای اینکه وقتی گفته شد نفس هر کسی به فجور و تقوای او ملهم است یعنی مبدأ را می‌شناسد معاد را می‌شناسد چرا؟ برای اینکه کدام ملکات اخلاقی را می‌گویند فجور کدام ملکات اخلاقی را می‌گویند تقوا آن ملکات اخلاقی فجور است که ذات اقدس الهی آنها را نهی کرده باشد یک با نظام داخلی انسان هماهنگ نباشد دو در معاد باعث کیفر و ورود در جهنم بشود سه چیزی که مبدأ فاعلی او خدا نیست ساختار داخلی او هم با جان انسان و حقیقت انسان هماهنگ نیست دو و در قیامت هم زمینه سوخت و سوز را فراهم می‌کند سه یعنی مبدئی دارد و معادی دارد و نظام داخلی دارد این گونه از اخلاق و رذایل را می‌گویند فجور نفس در مقابل آن ملکات و فضایل اخلاقی به نام تقوا مطرح است که ذات اقدس الهی به آنها امر کرده باشد یک با نظام داخلی انسان هماهنگ باشد دو در قیامت باعث ورود به بهشت بشود سه اینها را می‌گویند تقوا خب اگر نفس هر کسی فجور خود و تقوای خود را با الهام می‌داند معلوم می‌شود خدا را می‌داند قیامت را می‌داند وحی و نبوت را می‌داند چون ذات اقدس الهی به زبان انبیا و اولیا ملکات را معرفی کرده است که چه چیزی فجور است چه چیزی تقواست چه چیز بد است چه چیز خوب اگر گفته شد نفس هر کسی به فجور و تقوای او ملهم است یعنی یقیناً چنین نفسی خدا را می‌شناسد وحی را می‌شناسد معاد را هم می‌شناسد خب با این سرمایه انسان خلق شده است روایات فراوانی هم که فریقین نقل کرده‌اند این است که «کل مولود یولد علی الفطرة» هر کسی با این سرمایه خلق می‌شود این سرمایه سرمایه‌ای نیست که انسان از چشم و گوش به دست بیاورد چون آن را فرمود ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ هیچ چیز نمی‌دانست حتی اجتماع نقیضین که بدیهی‌ترین بدیهیات است انسان نمی‌داند کودک نمی‌داند که نقیضان جمعش محال است رفعش محال اجتماع نقیضان یک چیزی نیست که بدیهی باشد اجتماع نقیضان یک چیزی است اولی است بدیهی آن است که برهان پذیر است ولی برهان نمی‌خواهد مثل دو دوتا چهارتا دور باطل است سلب شی از نفس محال است ثبوت شی برای نفس ضروری است هر چیزی خودش خودش است اصل هوهویت هر چیزی خودش خودش است ثبوت شی برای نفسش ضروری است سلب شی از نفس محال است همه اینها بدیهی است برهان پذیر است ولی برهان نمی‌خواهد ولی اجتماع نقیضین برهان پذیر نیست برهان اقامه کنید آن ثابت می‌شود برهان اقامه کنید بر سلب آن آن ثابت است شک کنید آن ثابت است چیزی که بخواهی اثبات بکنی ثابت می‌شود بخواهی سلب بکنی باز ثابت می‌شود بخواهی شک بکنی باز ثابت می‌شود چون شک با لا شک جمع نمی‌شود اگر نفی کردی دیگر نفی کردی نفی و اثبات جمع نمی‌شود اگر اثبات کردی اثبات کردی دیگر با نفی جمع نمی‌شود چنین چیزی اصلاً قابل استدلال نیست خب این را هم کودک نمی‌فهمد پس بنابراین انسان وقتی که در علوم حصولی همین فطریات را که ما می‌گوییم فطریات وقتی به لبه درک رسیده است آن‌گاه اولین چیزی که می‌فهمد استحاله جمع نقیضین است ولو نتواند بیان کند بعد به وسیله او چیزهای دیگر را می‌فهمد اما آن گرایش به خدا آن در نهان این کودک هم هست مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب قیم توحیدشان نقل می‌کند که کودک را تا یک سال هر چه گریه می‌کند نزنید برای اینکه گریه چهارماه اولش شهادت به وحدانیت است گریه چهار ماه دومش شهادت به رسالت است گریه چهار ماه سومش دعا به پدر و مادر است یک بیان لطیفی سیدنا الاستاد در شرح این حدیث نورانی دارند ظاهراً در ذیل همان آیهٴ 30 سورهٴ مبارکهٴ «روم» است در آن سورهٴ «روم» که فرمود ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً﴾ آنجا این حدیث را نقل می‌کنند و شرح می‌کنند برای اینکه این کودک اولین چیزی که می‌شناسد خداست بعد واسطه بین خود و خدای خود را می‌شناسد لذا شهادت به رسالت می‌دهد بعد مجاری رزق خود را که پدر و مادراند به عنایت الهی می‌شناسد به آنها دعا می‌کند فرمود تا یک سال گریه او را شما قدر بنهید و نزنید این کودک را خب این کودکی که دارد شیر می‌خورد نه تنها هیچ بدیهی را نمی‌فهمد بلکه اولی را هم نمی‌فهمد خدا را می‌فهمد و این آیه اخذ میثاق آن را می‌خواهد بگوید پس معلوم می‌شود این راه عقل نیست راه استدلال نیست یک چیز دیگر است و آن هم آسمانها نیست در درون ما هم هست این بیان نورانی حضرت مسیح(سلام الله علیه) که فرمود «لیس العلم فی السماء فتستنزلوه و لا فی الارض فتستخرجوه بل هو کائن فی جبلتکم تخلقوا باخلاق روحانیه یکشف لکم» همین است اینکه ما می‌گوییم در ملکوت است نه یعنی در آسمانها نه در درون ما یک ملکوتی هست ملکوت که بیرون از ما نیست آن تحلیل سیدنا الاستاد همین است دیگر ما با کن الهی یکن شدیم این یکون یکونی نیست که بدون کن باشد آن که مادی فکر می‌کند می‌گوید ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾ این یکون بدون کن است اما یک موحد می‌گوید این یکن مسبوق به کن است یعنی این وجود مسبوق به ایجاد الهی است تا وجود هست ایجاد الهی هم هست چون وجود و ایجاد که دو حقیقت جدای نیستند که آن چهره‌ای که به الله ارتباط دارد آن کن است و ایجاد آن چهره‌ای که به ما مرتبط است یکون است و وجود آن چهره و آن روی این سکه ملکوت ماست و آن هم به دست خداست و اگر چنانچه ما یک قدری غبارروبی بکنیم هم اکنون آن را می‌بینیم همان بیان نورانی که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد که حضرت به ابی بصیر کور می‌گفت الآن مگر خدا را نمی‌بینی خب اینکه ابی بصیر کور به امام صادق(سلام الله علیه) عرض کرد آیا مؤمنین خدا را در قیامت می‌بینند فرمود آری قبل از قیامت هم دیده‌اند عرض کرد کجا فرمود ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ﴾ آنجا معاینةً دیدند بعد یک لحظه‌ای تأمل کرد به همین ابی بصیر کور فرمود مگر الآن خدا را نمی‌بینی خب با عنایت وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) آن غفلت کنار می‌رود یک چنین حالتی که «لا تدرکه العیون بمشاهدة العیان و لکن تدرکه القلوب بحقایق الایمان» بهره ابی بصیر شده است همان ملکوت ماست آن کسی که در کشتی دارد احساس خطر می‌کند خیال می‌کند دارد غرق می‌شود دیگر ملکوتش در آسمانها که نیست که ﴿دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾ نه روی ترس اگر ترس بود که ذات اقدس الهی می‌فرمود «دعوا الله خوفاً من الغرق» فرمود با اخلاص می‌خوانند خدا را ... مسلمان موحداند منتها موحد مقعطی‌اند این‌چنین نیست که در آن لحظه که احساس خطر بکنند روی ترس بگویند یا الله که اگر روی ترس بود می‌فرمود اینها «دعوا الله خوفا من الغرق خوفا من الهلاک» فرمود ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ همانی که ما می‌خواهیم همان حالت هست بنابراین آن حال می‌شود حال ملکوت در آسمانها هم نیست بیرون هم اشاره نمی‌کنیم همین به خودمان اشاره می‌کنیم همه ما ملکوت داریم با ما هم هست یک مقداری که چطور انسان در اتاق عمل متوجه جای دیگر است یک سادات بزرگواری از اهل قم بود در همین خدا رحمت کند او و پدرش را خودش یک چند سالی از ما بزرگتر بود از قدمای درس سیدنا الاستاد امام(رضوان الله علیه) بود این سید بزرگوار یک قصه‌ای نقل کرد برای من گفت به اینکه من یک وقتی به بیماری سکته مغزی مبتلا شدم و بستگان من بچه‌های من مرا از قم به تهران می‌بردند و می‌آوردند من هیچ کدام از اینها را نمی‌شناختم پسر من مرا جابه‌جا می‌کرد می‌برد می‌آورد و اصلاً نمی‌شناختم هر چه خوانده بودم یادم رفت اما زیارت عاشورا یادم بود مرتب می‌خواندم خب این برای یک عالم دیگر است این کاری به درس و بحث ندارد خب چطور همه زیارت عاشورا یاد این سید است و پسرش را نمی‌شناسد آن یک چیز دیگر است آن الآن هم با ما هست همان را می‌گویند ملکوت این دور نیست بگوییم ملکوت یک عالم دیگر است نه ملکوت با ماست
‌پرسش: ملکوت مربوط به آن چهره خودی است که ...
پاسخ: بله دیگر غفلت ندارد که غفلت بردار نیست یعنی زوال پذیر نیست فرمود ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ این نفی جنس هم هست به هیچ وجه ممکن نیست انسان آن را بتواند عوض بکند و جابجا بکند تبدیل پذیر نیست تضعیف پذیر هست دسیسه پذیر هست تدسیس پذیر هست که ﴿قد خاب من دسیها﴾ اما تبدیل پذیر نیست اگر فرمود ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ﴾ آن تغییرش به تدسیس است به تضعیف است و مانند آن که ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ اما تبدیل پذیر نیست که انسان فطرتش را عوض بکند که شدنی نیست خب پس این که ذات اقدس الهی فرمود ما از همه شما پیمان گرفتیم که مبادا کسی بگوید ﴿إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ المُبْطِلُونَ﴾ خب «کل مولود یولد علی الفطره» چطورند اینها که در دیار کمونستی به دنیا آمدند آبائشان در محیط خانوادگی شرک در محیط مدرسه شرک در محیط جامعه هم شرک خب این نوزاد و نوسال و نوجوان و جوان همه این مراحل را در فضای شرک به سر برده این چه حجتی خدا بر او دارد این اگر بگوید ﴿إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ﴾ یک و شما هم که پذیرفتید «کل مولود یولد علی الفطرة الا ان ابویه یهودانه او ینصرانه أو یمجسانه» دو خب حالا این تهوید و تنصیر و تمجیس شده خب اینها می‌توانند بگویند ﴿إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا﴾ ما از یک خانواده شرک به دنیا آمدیم و از پستان شرک شیر خوردیم مدرسه هم که رفتیم درس شرک آموختیم وارد محیط اجتماعی هم که شدیم مشرکانه زندگی کردیم ما اصلاً خبر نداشتیم که می‌فرماید که ما از تو پیمان گرفتیم تو هم شهادت دادی هم اقرار کردی هرگز نمی‌توانی بگویی ﴿إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ﴾ در جریان حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» که فرمود ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا کَبِیراً لَّهُمْ﴾ آنها یک لحظه به درون درون توجه کردند ﴿فَرَجَعُوا إِلَی أَنفُسِهِمْ﴾ به همان فطرت برگشتند گفتند بله حق با ابراهیم است آیهٴ 63 و 64 سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» این است که ﴿قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذَا فَسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُون ٭ فَرَجَعُوا إِلَی أَنفُسِهِمْ﴾ خب اگر برهان عقلی بود که این همه براهین را وجود مبارک خلیل حق اقامه کرده گفت این قمر آفل است آفل نمی‌تواند الله باشد این برهان که عوض نشد که این شمس آفل است آفل نمی‌تواند الله باشد آن کوکب آفل است آفل نمی‌تواند الله باشد خب چه خدایی است که غیبت می‌کند و از مخلوقش خبر ندارد این دیگر امر بدیهی است دیگر خب این را نپذیرفتند وقتی دست به تبر کرد باز هم نپذیرفتند بعد در یوم الاحتجاج گفتند ﴿فَسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾ آن که نتواند از خودش دفاع بکند چگونه می‌تواند رب شما باشد از این به بعد ﴿فَرَجَعُوا إِلَی أَنفُسِهِمْ﴾ به آن فطرت برگشتند گفتند حق با توست یعنی جوابی برای گفتن نداشتند نه اینکه حالا ایمان آوردند ﴿فَرَجَعُوا إِلَی أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ﴾ به یکدیگر گفتند که شما ظالم‌اید و این بزرگوار حق دارد ﴿ثُمَّ نُکِسُوا عَلَی رُؤُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمَتَ مَا هؤُلاَءِ یَنطِقُونَ﴾
‌پرسش ...
پاسخ: استدلال را قبلاً کرده بود دیگر وجود مبارک ابراهیم
پرسش ...
پاسخ: فرق نمی‌کند در همه این براهین وقتی آنکه آفل است یا قبلاً هم گفت ﴿أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ﴾ آیا اینها نافع‌اند ﴿أَنْتُم لَهَا عَاکِفُونَ﴾ آخر از این چوبهایی که خود تراشیدید ﴿أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ﴾ خب چرا دست‌تراش خودتان را تکریم می‌کنید از آنها چه ساخته است این برهان عقلی بود دیگر اما وقتی که ﴿فَرَجَعُوا إِلَی أَنفُسِهِمْ﴾ شد معلوم شد که بله گفتند به یکدیگر ﴿إِنَّکُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ﴾ حضرت اول فرمود ﴿أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ﴾ ﴿فَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَالاَ یَنفَعُکُمْ شَیْئا﴾ همه این براهین را اقامه کرده خب برهان برهان است دیگر اگر علم حصولی می‌خواست اثر بکند اثر می‌کرد غرض آن است که این راه فطرت چیز دیگر است و الآن هم انسان می‌گوید بلی و در حال خطر هم مشاهده می‌کند و هر کسی هم بالأخره در حال خطر با او روبه‌رو است چه موحد چه غیر موحد آن قصه‌ای که از تفسیر امام حسن عسکری(سلام الله علیه) منسوب به آن حضرت نقل شده است آن هم تأیید می‌کند کسی آمده خدمت حضرت امام صادق(سلام الله علیه) عرض کرد که مرا به مبدأم هدایت بکن به وجود ذات اقدس الهی راهنمایی بکن حضرت فرمود سوار کشتی شدی یا نه؟ همان قصه معروف عرض کرد بله فرمود آیا اتفاق افتاده که کشتی بخواهد غرق بشود عرض کرد بله فرمود به اینکه حالا اگر کشتی در حال غرق بود به چه چیزی متوجه شدی گفت به قدرتی که همه چیز در اختیار اوست گفت همان خداست قصه دیگری را که ابوالفتوح رازی در تفسیرش نقل می‌کند(رضوان الله علیه) که کسی با حضرت داشت مجادله می‌کرد درباره وجود ذات اقدس الهی حضرت این را دستور داد بندازید در آب این خیال کرده اول جد و قطع نیست او را درمی‌آورند یک قدری شنا کرد دید نمی‌تواند به اینها مراجعه کرد نمی‌تواند داشت غرق می‌شد فرمود حالا بیرونش بیاورید وقتی بیرون آوردند عرض کرد یابن رسول الله خدا را شناختم فرمود چطور؟ گفت وقتی من را انداختید در آب فکر کردم شوخی است بعد دیدم که نه دارم غرق می‌شوم شنا کردم دیدم نمی‌توانم به هر وسیله‌ای مراجعه کردم دیدم مقدورم نیست به یک جایی تکیه کردم که تمام قدرتها در اختیار اوست و فهمیدم چه کسی خداست فرمود بله همان است حال خطر انسان روی ترس نمی‌گوید این خطر این خصوصیت را دارد که غبار روبی می‌کند وگرنه خدا می‌فرمود «دعووا الله خوفا من الهلاک» فرمود ﴿مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ معلوم می‌شود انسان در حال خطر غبارروبی می‌شود آن حجاب کنار می‌رود نه اینکه روی ترس بگوید یا الله اگر روی ترس بود که خدا امضا نمی‌کرد توحید اینها با اخلاص است که خب بنابراین
‌پرسش: لسان استعداد ...
پاسخ: بله لسان استعداد البته مستجاب می‌شود
پرسش ...
پاسخ: شاید با او هماهنگ باشد آن لسان استعداد هم احیاناً کسبی هم ممکن است باشد ولی بالأخره باید با فطرت هماهنگ باشد چون دعایی را خدا مستجاب می‌کند که مطابق با حکمت باشد این از بیانات نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) است که «یا من لا تبدل حکمته الوسائل» دعا جزء وسائل است و سایر خیرات جزء وسائل است هیچ وسیله‌ای حکمت خدا را عوض نمی‌کند «یا من لا تبدل حکمته الوسائل» به ما فرمود ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الوَسِیلَةَ﴾ اما وسیله برای آن است که خدا حکیمانه کار بکند نه اینکه وسیله برای آن است که جلوی حکمت او را بگیرد البته لسان استعداد هم بالأخره باید با فطرت هماهنگ باشد
‌پرسش ...
پاسخ: هر مرتبه‌ای که انسان انسان شد دیگر آن مبانی خاص خودش را دارد هر مرتبه‌ای که نفس انسان پدید آمد و قابل درک شد اولین چیزی را که می‌فهمد خداست وقتی که از نظر علم حصولی یک قدری رشد بیشتری کرد از راه چشم و گوش بخواهد کم کم چیزی را بفهمد اولین چیزی که می‌فهمد استحاله جمع نقیضین است در علمهای حصولی ولی در نهان خود از نظر شهود اولین چیزی که می‌بیند فیض خدا و لقای خداست حالا این به مراتب و مبانی گوناگون نفس وابسته است که اگر نفس جسمانیة الحدوث است و روحانیة البقاء یا روحانیة الحدوث و روحانیة البقاء است هر وقت انسان انسان شد می‌فهمد خب البته ممکن است بحثهای دیگری مربوط به این آیه باشد که در ضمن آیهٴ 30 سورهٴ مبارکهٴ «نور» خواهد آمد اما اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 101 دارد که ﴿تِلْکَ القُرَی نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَائِهَا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالبَیِّنَاتِ فَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا بِمَا کَذَّبُوا مِن قَبْلُ﴾ این هم می‌تواند به عالم اخذ میثاق مرتبط باشد هم می‌تواند در همین نشئه به لسان علم حصولی باشد گاهی عده‌ای لجوجانه بر اثر یک مغالطه‌ای که کرده‌اند ایمان نمی‌آورند بعد هم روی آن تکذیب قبلی مقاومت می‌کنند گاهی هم نه در آن نشئه اخذ پیمان گرچه همان‌جا همگان با اخلاص قالوا بلی گفتند ولی ذات اقدس الهی می‌داند اینها که به دنیا آمدند بعضیها گرفتار ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ می‌شوند بعضیها نه روی همان هدایت می‌مانند مثل آنهایی که درحال غرق ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ ولی ذات اقدس الهی می‌داند که بعضیها وقتی برگشتند دوباره به سنت جاهلی مراجعه می‌کنند بعضیها هم نه توبه می‌کنند در حال غرق همگان با اخلاص ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ ولی ذات اقدس الهی می‌داند که بعضیها همین اخلاص را در ساحل هم حفظ می‌کنند بعضیها این اخلاص را در ساحل از کف می‌دهد ولی در نشئه در حال غرق با اخلاص خدا را می‌خوانند در نشئه اخذ میثاق هم همین‌طور است در مرحله شهود همگان با اخلاص قالوا بلی ولی عده‌ای وقتی به این حالت عادی برگشتند به این روی سکه برگشتند بعضیها آن حالت را حفظ می‌کنند بعضیها حفظ نمی‌کنند بنابراین این که فرمود ﴿فَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا بِمَا کَذَّبُوا مِن قَبْلُ﴾ اگر به زبان سنت و فرهنگ دنیایی باشد که قابل قبول است محذوری ندارد اگر به لحاظ آن اخذ میثاق باشد در مرحله اخذ میثاق همه واقعاً گفتند بلی ولی ذات اقدس الهی اینها را به دو گروه تقسیم کرده فرمود اینها کسانی هستند که بعضیها که به دنیا رفتند آن عهدشان را حفظ می‌کنند بعضیها حفظ نمی‌کنند
‌پرسش ...
پاسخ: بله دیگر تکذیب در عالم مصداق همین است که ذات اقدس الهی می‌داند که این شخص وقتی که برگشت به عالم یک آدم فاسقی خواهد بود وگرنه در همان نشئه بلای اینها با اخلاص است مثل اینکه مشرکین در همان حالت غرق ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ ولی خدای سبحان می‌داند که این شخصی که با اخلاص در حال غرق خدا را می‌خواند وقتی به ساحل رفت برمی‌گردد و غافل می‌شود در جریان اخذ میثاق انبیا آن بحثش در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» و اینها گذشت آیهٴ 81 سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» این بود ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ لَمَا آتَیْتُکُم مِن کِتَابٍ وَحِکْمَةٍ﴾ این هم می‌تواند مربوط به عالم اخذ میثاق باشد چون گذشته از اینکه از همه مردم میثاق گرفتند از انبیا(علیهم السلام) میثاق خاص گرفتند هم می‌تواند به لسان وحی باشد روایاتی که در باب هست بخشی از آنها در نهج‌البلاغه هست که وجود مبارک حضرت امیر می‌فرماید انبیا آمدند تا آن چه را که مردم تعهد سپردند و یادشان رفته به یادشان بیاورند معلوم می‌شود که قبل از انبیا اینها تعهد سپرده‌اند اما در خطبه اول نهج‌البلاغه وقتی قسمت انبیا(علیهم السلام) را ذکر می‌کند می‌فرماید «و اصطفی سبحانه من ولده» یعنی از ولد و فرزندان حضرت آدم «انبیاء اخذ علی الوحی میثاقهم و علی تبلیغ الرسالة امانتهم لما بدل اکثر خلقه عهد الله الیهم» اکثر خلق آن عهد الهی را عوض کردند خب این درباره نبوت خاصه که نیست مربوط به پیغمبر مخصوص که نیست درباره نبوت عام است پس معلوم می‌شود که قبل از نبوت بشر تعهد سپرده است ولی یادش رفته و انبیا آمدند که آن بشر را به آن عهد آشنا کنند اولاً و کسانی هم که آن عهد یادشان است آنها را تأیید کنند ثانیاً که به وعده‌شان عمل کنند «لما بدّل اکثر خلقه عهد الله الیهم فجهلوا حقه و اتخذوا الانداد معه و اجتالتهم الشیاطین عن معرفته و اقتطعتهم عن عبادته فبعث» خدای سبحان «فیهم رسله و واتر الیهم انبیاءه» یعنی انبیا را مواتر تواتر هم از همین باب است چون تک تک که کنار هم جمع بشوند حلقات سلسله کنار هم جمع بشوند سلسله تشکیل می‌دهند متواتر هم از وتر وتر وتر است دیگر این خبر واحد آن خبر واحد آن خبر واحد اینها که تک تک این وترها کنار هم بنشینند می‌شوند متواتر «و واتر الیهم انبیاءه لیستادوهم میثاق فطرته و یذکروهم منسیّ نعمته و یحتجّوا علیهم بالتبلیغ و یثیروا لهم دفائن العقول» یعنی آن چیزی که ما دفن کردیم گنجینه‌ای که در درونش است این را شکوفا کنند انبیا نیامدند یک چیزی را مثل میراث فرهنگی مثل موزه در دل بشر بگذارند دلهای بشر موزه خدا نیست بلکه معدن خداست بین موزه و معدن هم این فرق هست موزه چیزی از خود ندارد از بیرون این گوهر‌ها را می‌گذارند اما معدن گوهر‌ها را از خود دارد این معدن شناس می‌آید ... انقلابی پدید می‌آورد تا این گنجینه پیدا بشود آنهایی که بر اساس سورهٴ «نحل» است ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ انسان در حوزه و دانشگاه می‌رود چیز یاد می‌گیرد می‌شود موزه بعد هم این موزه غارت می‌شود یا کم می‌شود یا ...؟ می‌شود ﴿یُرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ العُمُرِ لِکَیْ لاَ یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً﴾ می‌شود خالی اما معدن که این‌طور نیست فرمود که اینها آمدند اثاره کنند نه تعلیم اثاره یعنی شوراندن انقلاب را که می‌گویند ثوره به همین مناسبت است انبیا رهبران شورش و شوریدن و انقلاب فکری فرهنگی‌اند اینها کند و کاو می‌کنند معدن شناس‌اند این خاکها را می‌برند کنار دیگران دسیسه کردند ﴿وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ خاک ریختند روی این فطرت اینها می‌آیند این خاکها را کنار می‌برند و آن گنجینه‌ها را و دفینه‌ها را اثاره می‌کنند اینها می‌شوند مثیر انبیا می‌شوند مثیر خب یک بیان نورانی دیگری حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد بالأخره اثاره که فردی نیست این جمعی که دسیسه کردند خاکها را روی آن فطرتشان ریختند یک شورش عمومی یک شکوفایی عمومی می‌خواهند یک میدان انقلاب می‌خواهد به تعبیر دیگر بعد در جای دیگر فرمود اینها درباره اهل بیت(علیهم السلام) فرمود اینها مستثار‌اند مستثار اسم مکان است یعنی اینها میدان انقلاب‌اند فرمود ائمه(علیهم السلام) مستثار علم‌اند یعنی هر جا اثاره‌ای هست کند و کاوی هست معدن شناسی هست زیر و رو کردنی هست دفینه پیدا کردنی هست میدان امامت و ولایت است خب دیگران خیال می‌کنند بشر موزه است حضرت امیر می‌فرماید بشر موزه نیست بشر معدن است و این معدن یعنی با این گوهر خلق شده است کسی که در زمین خاک طلا نگذاشت که خودش پروراند منتها آن که می‌پروراند ذات اقدس الهی است که فرمود ﴿فَالهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾
«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:50

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی