- 532
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 169 و 170 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 169 و 170 سوره اعراف"
صالحون ناظر به همان کسانیاند که ناهی از منکر و آمر به معروف و مانند آن هستند
ما در کتاب آسمانی بر شما این حکم را لازم کردیم که جزء سخن حق چیزی دیگر نگویید
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الکِتَابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الأَدْنَی وَیَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنَا وَإِن یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثَاقُ الکِتَابِ أَن لاَیَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الحَقَّ وَدَرَسُوا مَا فِیهِ وَالدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ٭ وَالَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالکِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ إِنَّا لاَنُضِیعُ أَجْرَ المُصْلِحِین﴾
بعد از اینکه فرمود بنیاسرائیل دو گروه بودند ﴿مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَمِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ﴾ صالحون ناظر به همان کسانیاند که ناهی از منکر و آمر به معروف و مانند آن هستند ﴿وَمِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ﴾ کسانیاند که یا مرتکب گناهند یا وظیفه امر به معروف و نهی از منکر را انجام نمیدهند آنگاه فرمود بعد از اینها گروهی که کتاب آسمانی را از اینها به ارث بدند به دنبال متاع دنیا حرکت کردند یعنی عالماً عامداً به دنبال متاع دنیا حرکت کردند و این را گناه میدانستند لکن در اثر اینکه گفتند «نحن احباء الله و اولیائه» این باور باطل باعث میشد که اصرار بر گناه داشته باشند بدون توبه و میگفتند ﴿سَیُغْفَرُ لَنَا﴾ مع ذلک به همان گناهان گذشته اصرار داشتند ﴿وَ إِنْ یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ﴾ آنگاه ذات اقدس الهی میفرماید که ما در کتاب آسمانی بر شما این حکم را لازم کردیم که جزء سخن حق چیزی دیگر نگویید این که میگویید ﴿سَیُغْفَرُ لَنَا﴾ سخنی است باطل و در کتاب آسمانی گفتیم ربا و رشا و امثال ذلک حرام است و شما هم ﴿وَدَرَسُوا مَا فِیهِ﴾ پس آن فعلتان با این درسی که دارید موافق نیست آن قولتان با این سخنتان موافق نیست با این تعهدی که دادید موافق نیست تعهدی که از شما گرفته است میثاق الکتاب این بود که جزء حق چیز دیگری نگویید در حالی که میگویید ﴿سَیُغْفَرُ لَنَا﴾ این سخنی است باطل این ﴿سَیُغْفَرُ لَنَا﴾ یعنی ما مغفور له میشویم بدون توبه گناهان ما بخشوده میشود روی همان تمنی باطلی است که میگویید «نحن احباء الله» خب اگر این تولی باطل در شما نبود که نمیگفتید گناهان ما بدون توبه بخشوده میشود اگر توبه میکردید که دیگر ﴿وَإِن یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ﴾ نبود دوباره تکرار نمیکردید گناه گذشته را معلوم میشود که گناه میکنید اصرار بر ذنب دارید این با درس تورات مطابق نیست حرف بیجا میزنید با آن تعهدی که سپردید مطابق نیست ﴿وَیَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنَا وَإِن یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثَاقُ الکِتَابِ أَن لاَیَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلاّ الحَقَّ﴾ این سخن در قرآن کریم هم هست همان روایتی که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) از امام صادق(سلام الله علیه) نقل میکند که خداوند از بندگانش تعهد گرفته است به دو آیهای که یکی از آن دو آیه همین است این معلوم میشود که جزء اسلام است نه جزء منهاج و شریعت آن ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ﴾ که همه ملل در آنجا سهیمند غیر از ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ آن خصوصیتهای نحوه عبادی چند رکعت نماز بخوانند چند روز روزه بگیرند به کدام سمت نماز بخوانند اینها فرق میکند وگرنه خطوط کلی اسلام فرق نمیکند این مطلب که انسان باید محقق باشد و جزء حق چیزی نگوید جزء اسلام است نه جزء منهاج و شریعت لذا با اینکه در کتاب آسمانی آنها یعنی در تورات از آنها تعهد گرفته شده طبق روایتی که مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی جلد اول از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل میکند حضرت فرمود که خداوند از بندگانش تعهد گرفته است که در تصدیق محققانه باشند در تکذیب هم محققانه باشند در تصدیق محققانه باشند به یک آیه استدلال میکنند در تکذیب محققانه باشند به اینکه ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ﴾ به آن آیه استدلال میکند اینکه فرمود: ﴿وَالدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ﴾ منظور از دار الآخرة بهشت است وگرنه آخرت جهنم هم دارد ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ﴾ همان طوری که مردم سه دستهاند عدهای اصحاب مشئمتاند عدهای اصحاب میمنتاند عدهای مقربیناند آخرت هم سه درجه و درکه دارد فرمود: ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ یک ﴿وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ﴾ دو ﴿وَرِضْوَانٌ﴾ سه آن مقام رضوان بالاتر از بهشت و مغفرت و مانند آن است برای مقربین است مغفرت برای ابرار است و اصحاب یمین و عذاب شدید و جهنم مال اصحاب مشئمه است ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ﴾ خب اینکه میفرماید و آخرت بهتر از دنیاست جهنم در حقیقت باطن همان دنیاست نتیجه همین دنیاگرایی است آن دیگر آخرت نیست آن باطن همین دنیاست لذا منظور از آخرت یعنی بهشت و مغفرت و رضوان
مطلب دیگر این است این که فرمود ﴿وَالدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ﴾ این آخرت وقتی در قبال این متاع دنیا قرار میگیرد این خیرش خیر تعیینی است افضل تعیینی است نه خیر تفضیلی اینچنین نیست که این متاع دنیا متاع ادنی حالا باغ و بهشت و امثال اینهاست این خوب باشد ولی بهشت خوبتر باشد اینچنین نیست این کلمه خیر به معنای بهتر نیست اگر به لحاظ واقع سنجیده شود و اگر به لحاظ مماشات با مردم سنجیده شود آنگاه میتواند خیر تفضیلی باشد یعنی اگر به زعم شما این کالاهای دنیا و متاع دنیا خیر است آخرت از این بهتر است اگر اینها خوب باشد آخرت از اینها بهتر است وگرنه خوب نیست خب پس اینکه فرمود: ﴿وَالدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ﴾ یا افعل تعیینی است اگر به لحاظ واقع بررسی بشود یا افعل تفضیلی است اگر مماشات باشد به نظر آنها باشد البته این عنوان ﴿دَرَسُوا مَا فِیه﴾ هر دو مطلب را شامل میشود یعنی وقتی کسی که اهل تدریس تورات باشد هم آن مطلب را که باید در قول و در اعتقاد محقق بود آن را میفهمند و هم در عمل باید از ربا و ارشا بپرهیزند آن را میفهمد اختصاص به یکی ندارد این آیات چه در مدینه نازل شده باشد چه در مکه یک هشداری است نسبت به مسلمین اینکه قصه و تاریخ برای جریان بنیاسرائیل که نیست این یک واقعیت است و سنت الهی است یک هشداری است برای مسلمین این اصل مطلب چه در مکه نازل شده باشد چه در مدینه این یک هشداری است برای مسلمین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» در مکه نازل شد اگر این بخش از سوره هم در مکه نازل شده باشد این هشدار عمومی است اگر در مدینه نازل شده باشد گذشته از اینکه هشدار عمومی را به همراه دارد این ناظر به مخاطبین خاص خودش آن یهودیهای در مدینه خواهد بود اما اینکه فرمود: ﴿وَالَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالکِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ﴾ این کتاب اختصاصی به تورات و انجیل و اینها ندارد چه اینکه اختصاصی به قرآن هم ندارد همه را شامل میشود کسانی که ممسک به کتاب آسمانیاند صالحاند مصلحاند اجرشان ضایع نخواهد شد استمساک و تمسک به یک مطلب است به یک معناست امساک به یک معناست امساک کردن برای آن است که آن شیء از دست آدم بیرون نرود حالا یا ضایع نشود یا از دست آدم خارج نشود آدم امساک میکند که او نیفتد این معنای امساک است تمسک یعنی انسان چیزی را بگیرد که خود نیفتد ذات اقدس الهی ممسک نظام هستی است فرمود به اینکه آسمانها و زمین با امساک الهی محفوظند که ﴿إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ﴾ ﴿وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَکَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِن بَعْدِهِ﴾ ذات اقدس الهی مجموعه آسمان و زمین را امساک میکند نگه میدارد که نیفتد ما به انسانهایی که سخی نیستند مال را نگه میدارند که از دستشان خارج نشود میگوییم ممسک فرمود: ﴿لَوْ أَنتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الِأَنفَاقِ﴾ فرمود اگر کلید رزق آسمان و زمین هم به دست شما باشد شما برای اینکه نیازمند نشوید امساک بکنید نمیگذارید از دستتان بیرون برود خب پس امساک یعنی به معنی قبض و گرفتن مثل ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا المَوْتَ وَیُرْسِلُ الأُخْرَی﴾ فرمود هر کسی میمیرد جانش را خدا قبض میکند آنهایی که میخوابند روح را به ذات اقدس الهی تقدیم میکنند هر کس میخوابد یک مرگ موقتی است روح را خدا امساک میکند یعنی قبض میکند اگر عمرش در دنیا باشد دوباره برمیگرداند اگر عمرش به سر آمده باشد که نگه میدارد ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ﴾ آنهایی که هنوز نمردند آنها را روحشان را چه زمان قبض میکند؟ ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ﴾ را چه زمان قبض میکند؟ آن ﴿وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ﴾ را ﴿فِی مَنَامِهَا﴾ قبض میکند پس هر کسی میخوابد روحش را خدا قبض میکند توفیها ﴿فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا المَوْتَ﴾ آن نفوسی که عمرشان به سر آمده است خدا آنها را امساک میکند نگه میدارد آنهایی که عمرشان باقی است آنها را ارسال میکند ﴿وَیُرْسِلُ الأُخْرَی﴾ پس از اینکه فرمود آسمان و زمین را خدا امساک میکند از اینکه فرمود اگر ﴿لَوْ أَنتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الِأَنفَاقِ﴾ شما امساک میکنید یعنی نمیگذارید از دستتان در رود این دو از اینکه فرمود: ﴿فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا المَوْتَ﴾ این سه از اینکه فرمود: ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾ آنجا امساک در قبال ارسال و فتح است چهار از این چهار طایفه آیه برمیآید که امساک به معنای ضبط و قبض و نگهداری است که آن ممسک نیفتد اما تمسک استمساک تمسیک برای جایی است که کسی به یک دست آویزی دست میآویزد که خودش نیفتد در قرآن کریم فرمود به اینکه اهل ایمان بود و اهل عمل صالح بود ﴿فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالعُرْوَةِ الوُثْقَی﴾ که ﴿لاَ انفِصَامَ لَهَا﴾ این عروه وثقی این طناب مستحکم هرگز گسیخته نمیشود این نمیافتد چون به جای محکمی بند است شما برای این که نیفتید به این طناب تمسک بکنید ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ هم همین طور است این طناب طوری نیست که این را لوله کرده باشند یک جایی انداخته باشند چون طنابی که لوله شده است و یک جایی انداخته شده است اعتصام به او سودی ندارد که طناب اگر به یک سقف مستحکمی بسته باشد اعتصام به او سود دارد انسان آن را میگیرد از چاه بالا میآید و نمیافتد این کتاب کتابی نیست که در زمین باشد که کتابی است که ﴿إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَ إِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیُّ حَکیمٌ﴾ پس این حبل الله هست به ام الکتاب وصل است به دست الهی است یک طناب مستحکم آویختهای است از طرف خدا همچنان مستحکم است پس این لانفصام لها شما اگر میخواهید منفصل نشوید مستمسک این باشید این را محکم بگیرید خب پس یک وقتی امساک است که آن ممسک نیفتد یک وقتی استمساک است که مستمسک نیفتد تمسک هم به همین معناست تمسیک هم به همین معناست منتها تمسیک از تمسک شدیدتر است برای اینکه باب تفعیل است کثرت را شدت را مبالغه را میفهماند فرمود آنهایی که خیلی سعی کردند به قرآن نزدیک بشوند قرآن را بگیرند یا در زمان موسی و عیسی(سلام الله علیهما) تورات و انجیلشان را محکم بگیرند اینها نمیافتند ﴿وَالَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالکِتَابِ﴾ البته اثر بالعرضش این است که انسان آثار قرآن را حفظ میکند قرآن را از مهجوریت به در میآورد این تاثیر و تاثر متقابل هست انسان وقتی درباره قرآن بحث میکند معتقد میشود متخلق میشود عمل میکند منتشر میکند قرآن را هم از محجور بودن به در میآورد اما در حقیقت این خودش را از مهجوریت به در آورده خیر بالعرضش در اینجا ظهور میکند که مثلاً قرآن هم مطرح میشود وگرنه قرآن ذاتاً نیازی به تمسک دیگران ندارد لذا فرمود ﴿وَالَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالکِتَابِ﴾ در زمان تورات منظور از کتاب تورات بود در زمان عیسای مسیح(سلام الله علیه) منظور از کتاب انجیل بود در زمان پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) منظور از کتاب قرآن کریم است پس فرمود کسانی که خیلی محکم به قرآن تمسک کنند همانهایی هستند که ﴿فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالعُرْوَةِ الوُثْقَی﴾ که ﴿لاَ انفِصَامَ لَهَا﴾لَها﴾ مطلب مهم آن است که در بخشهایی اساسی گاهی عمل صالح را یا اعمال صالح را ذکر میکند در کنارش نماز را هم ذکر میکند این به عنوان ذکر خاص بعد از عام است گاهی مجموعه قرآن را ذکر میکند مجموعه کتاب آسمانی را ذکر میکند باز نماز را در کنارش ذکر میکند این هم روی اهمیت است و اگر واقع انسان با نماز در حد یک مکالمه جدی با خدای خود حرف بزند مشکلاتش حل میشود یعنی نماز را ما عبادت بدانیم اصلاً بدانیم داریم حرف میزنیم خطاب است واقعاً او به ما نزدیک است حرف ما را گوش میدهد اینطور نباشد که ما حالا نماز میخوانیم خود را غایب بپنداریم نه واقعاً حاضریم او هم واقعاً حاضر است حرفها را گوش میدهد حرفها را میفهمد حرفها را میفهماند حرفها را عمل میکند حاجات را گوش میدهد ما نماز را به عنوان یک مباحثه با دوستمان چطور مباحثه میکنیم حرف میزنیم میگوییم ﴿إِیِّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ﴾ اینطور که باشد مشکلمان حل است ما نماز را همیشه گرچه لفظ، لفظ خطابه است ولی از سنخ غایب داریم خیال میکنیم میگوییم خدایی هست غایب هست به ما گفت این الفاظ را بگو نه اینطور نیست خدا هست حاضر است با ما هست حرف ما را گوش میدهد با ما سخن میگوید خواستههای ما را میخواند و میخواهد و به ما گفته بگو الله من بگویم لبیک این قدر نزدیک است او «الدانی فی علوه و العالی فی دنوه» حالا ما اگر نتوانیم به آن مقام دنی فتدلی تماس بگیریم با آن مقام دان فی علوه که میتوانیم تماس بگیریم این است که نماز را قرآن خیلی اهمیت میدهد ادیان دیگر هم همین طور این اختصاصی به قرآن ندارد تورات هم همین طور انجیل هم همین طور این صلات در ادیان دیگر هم بود خب آدم در حد یک مباحثه نماز میخواند با دوستش چطور حرف میزند جدی معتقد است که این حرف ما را میشنود حرف ما را میفهمد آدم جدی میخواهد دیگر او که همه چیز میداند همه چیز بلد است همه چیز هم از او است خب ما از دیگران میخواهیم که از او بخواهیم لذا میبینید گاهی اعمال صالح را ذکر میکند بعد نماز را خب آدم میتواند بگوید که در برابر سایر اعمال نماز یک برجستگی دارد اما یک وقتی کل قرآن را ذکر میکند آن وقت در کنارش نماز را ذکر میکند دیگر یا کل تورات را ذکر میکند در کنارش نماز را ذکر میکند کل انجیل را ذکر میکند در کنارش نماز را ذکر میکند این معلوم میشود یک خصوصیت دیگر است برای اینکه شبانه روز چند بار آدم با او اصلاً حرف میزند ما باورمان بشود که او رفیق ماست به ما اجازه داده که با او حرف بزنیم درد دل بکنیم حرفهایمان را بزنیم اینطور که باشد دیگر از نماز لذت میبریم فرمود: ﴿وَالَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالکِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ﴾ خیلی حرف است یک مقدمهای دارد که مطوی است برای اینکه کبرای قیاس را ذ کر فرمود صغرای قیاس را مطوی کرد فرمود: ﴿وَالَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالکِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ إِنَّا لاَنُضِیعُ أَجْرَ المُصْلِحِینَ﴾ یعنی اینها مصلحاند ما هم اجر مصلحین را ضایع نمیکنیم به اینها میدهیم پس اجر اینها را به اینها میدهیم خب ﴿وَالَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالکِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ﴾ چون مسئله اقامه صلات در کنار کتاب آمده ما میتوانیم دو تا قیاس ذکر بکنیم یعنی دو تا صغرا دوتا کبرا دوتا نتیجه قیاس اول این است که تمسک به کتاب آسمانی صلاح و اصلاح است این صغرا و ذات اقدس الهی اجر صالحان و مصلحان را عطا خواهد کرد این کبرا و ذات اقدس الهی اجر ممسکان به کتاب را عطا خواهد کرد این نتیجه این صغرا و کبرا نتیجه مال جمله اول اما ﴿وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ﴾ یعنی کسی که اقامه صلات کرده است اهل صلاح و اصلاح است و خداوند اجر صالحان و مصلحان را عطا میکند پس اجر اینها را عطا خواهد کرد این صغرا و کبرا نتیجه قیاس دوم
مطلب مهم بعدی این است که مصلح یعنی چه؟ مصلح مثل محسن دو اطلاق دارد یک وقتی میگوییم احسن یعنی اتی بفعل حسن آدم خوبی است کار خوب میکند یک وقتی میگوییم احسن یعنی نسبت به دیگری ایثار کرده است اعطا کرده است به غیر احسان کرده است اصلاح هم همین طور است یک وقتی میگوییم اصلح یعنی اتی بفعل صالح یک وقتی میگوییم احسن یعنی اصلح المجتمع و اصلح الجامعة میبینید هر دو اطلاق درست است از اینجا معلوم میشود که تمسک به قرآن دوتا کار از او ساخته است یکی اینکه خود آدم را صالح میکند یکی اینکه در اصلاح جامعه نقش دارد اقامه صلات دوتا کار میکند یکی اینکه در صلاح انسان سهم دارد یکی در اصلاح جامعه نقش دارد اینچنین نیست که مصلح بودن یعنی فقط کار صالح کردن اصلح یعنی اتی بفعل صالح اینچنین نیست بلکه اصلح یعنی اصلح غیر هر دو را شامل میشود جامع دارد بینشان. خب ﴿إِنَّا لاَنُضِیعُ أَجْرَ المُصْلِحِینَ﴾ در جریان متاع دنیا
پرسش ...
پاسخ: بله؟ جامع دارد برای همین جهت است اگر هم جامع نداشته باشد استعمال لفظ در اکثر از معنا واقعا جایز است اینطور نیست محذوری داشته باشد این تنگ نظری است چون لفظ علامت است عبره است استعمال حقیقی تکوینی که نیست الان شما ده تا معنا را در ذهن ردیف بکن یک لفظ را عبره قرار بده و بعد هم اعلام بکن بگو من هر وقت وقت این لفظ را گفتم آن ده تا معنا منظورم است ده تا معنا را از لفظ چون اراده کردن یعنی عبره علامت، نشانه که این اراده تکوینی اینها مسائل اعتباری است اینها از آن موارد خبط حقیقت و اعتبار است لفظ فانی در معناست این حرفها برای جای دیگر است این برای اصول نیست هیچ محذوری ندارد استعمال لفظ در اکثر از یک معنا اصلاً استعمال مگر یعنی چه؟
پرسش ...
پاسخ: به مخاطب میگوییم آقا این لفظ این پنج تا معنا را دارد من هر وقت علامت دادم این پنج تا معنا را تو اراده بکن بفهم که من اراده کردم حالا مخاطب نمیداند تقصیر متکلم نیست غرض این است که این هیچ محذوری ندارد اولاً جامعه دارد و ثانیاً اگر هم جامع نداشته باشد استعمال لفظ در اکثر از معنا محذوری ندارد درباره عرض یعنی کالا که جمعش عروض است در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هم آمده آیهٴ 67 سورهٴ «انفال» این است فرمود: ﴿مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَکُونَ لَهُ أَسْرَی حَتَّی یُثْخنَ فِی الأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللّهُ یُرِیدُ الآخِرَةَ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾ عدهای برای درآمدهای مالی میگفتند به اینکه ما از این اسرا پول بگیریم اینها را آزاد کنیم و به نظام اقتصادیمان برسیم آیه نازل شد که شما میدانید اینها بعد توطئه نمیکنند؟ اینها بعد میروند توطئه میکنند جنگهای دیگر را بر شما تحمیل میکنند شما را از پا درمیآورند هیچ پیغمبری حق ندارد به عنوان اسیر اینها را نگه بدارد مگر اینکه خون اینها در زمین ریخته بشود ثخین بشود غلیظ بشود ﴿حَتَّی یُثْخنَ فِی الأَرْضِ﴾ آخر اینها یک گرگانی هستند به هیچ چیزی پایبند نیستند همان بحث دیروز که اشاره شد که ﴿إِنَّهُمْ لاَأَیْمَانَ لَهُمْ﴾ فرمود اینها را نگه میدارید برای چه؟ شما چندین سال اینها را نگه داشتید اتمام حجت کردید و به اصطلاح بعضی از آقایان در 13 سال مکه سخن از زد و خورد نبود فقط سخن از خورد بود همهاش میخوردند مسلمین حالا هم که معجزات ظاهر شد بینات ظاهر شد فتح و پیروزی شد منّت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ظاهر شد باز هم اینها کارشکنی میکنند فرمود تا خون اینها در زمین ریخته نشود ثخین نشود غلیظ نشود بعد نمیشود اسیر گرفت چون آخر فایده ندارد ﴿تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا﴾ شما متاع دنیا میخواهید ﴿وَاللّهُ یُرِیدُ الآخِرَةَ﴾ همان طوری که در آیه محل بحث سورهٴ «اعراف» آخرت در مقابل چنین دنیای مذموم قرار گرفت در آیهٴ 67 سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هم همین طور است در جریان اینکه ما ضایع نمیکنیم اجر را با حذف یکی از دو مقدمه آیهٴ 30 سورهٴ مبارکهٴ «کهف» هم شاهد خوبی است که ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لاَ نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً﴾ یعنی آنهایی که مومناند و عمل صالح دارند محسناند این صغری و هر کسی محسن است اجرش را دریافت میکند خدا اجر هیچ محسنی را ضایع نمیکند کبرا پس اجر اینها را ضایع نمیکند این نتیجه احدی المقدمتین محذوف است چه اینکه باز از نظر جریان استمساک در آیهٴ 43 سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ﴾ تو برای اینکه نیفتی به این قرآن مستمسک باشد ﴿إِنَّکَ عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ خب پس به دیگران فرمود اگر این کار را کردید ﴿فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالعُرْوَةِ الوُثْقَی﴾ به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ﴾ به مومنین هم میفرماید: ﴿وَالَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالکِتَابِ﴾ پس اگر بخواهید نیفتید به قرآن تمسک کنید نه اینکه اگر شما گرفتید قرآن نمیافتد آن امساک است قرآن نیازی ندارد فرمود: ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ﴾ اینها عصاره بحث بود مربوط به این کریمه اما حالا آیه و اذ نتقنا الجبل میماند برای بحث بعد.
«و الحمد لله رب العالمین»
صالحون ناظر به همان کسانیاند که ناهی از منکر و آمر به معروف و مانند آن هستند
ما در کتاب آسمانی بر شما این حکم را لازم کردیم که جزء سخن حق چیزی دیگر نگویید
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الکِتَابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الأَدْنَی وَیَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنَا وَإِن یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثَاقُ الکِتَابِ أَن لاَیَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الحَقَّ وَدَرَسُوا مَا فِیهِ وَالدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ٭ وَالَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالکِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ إِنَّا لاَنُضِیعُ أَجْرَ المُصْلِحِین﴾
بعد از اینکه فرمود بنیاسرائیل دو گروه بودند ﴿مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَمِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ﴾ صالحون ناظر به همان کسانیاند که ناهی از منکر و آمر به معروف و مانند آن هستند ﴿وَمِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ﴾ کسانیاند که یا مرتکب گناهند یا وظیفه امر به معروف و نهی از منکر را انجام نمیدهند آنگاه فرمود بعد از اینها گروهی که کتاب آسمانی را از اینها به ارث بدند به دنبال متاع دنیا حرکت کردند یعنی عالماً عامداً به دنبال متاع دنیا حرکت کردند و این را گناه میدانستند لکن در اثر اینکه گفتند «نحن احباء الله و اولیائه» این باور باطل باعث میشد که اصرار بر گناه داشته باشند بدون توبه و میگفتند ﴿سَیُغْفَرُ لَنَا﴾ مع ذلک به همان گناهان گذشته اصرار داشتند ﴿وَ إِنْ یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ﴾ آنگاه ذات اقدس الهی میفرماید که ما در کتاب آسمانی بر شما این حکم را لازم کردیم که جزء سخن حق چیزی دیگر نگویید این که میگویید ﴿سَیُغْفَرُ لَنَا﴾ سخنی است باطل و در کتاب آسمانی گفتیم ربا و رشا و امثال ذلک حرام است و شما هم ﴿وَدَرَسُوا مَا فِیهِ﴾ پس آن فعلتان با این درسی که دارید موافق نیست آن قولتان با این سخنتان موافق نیست با این تعهدی که دادید موافق نیست تعهدی که از شما گرفته است میثاق الکتاب این بود که جزء حق چیز دیگری نگویید در حالی که میگویید ﴿سَیُغْفَرُ لَنَا﴾ این سخنی است باطل این ﴿سَیُغْفَرُ لَنَا﴾ یعنی ما مغفور له میشویم بدون توبه گناهان ما بخشوده میشود روی همان تمنی باطلی است که میگویید «نحن احباء الله» خب اگر این تولی باطل در شما نبود که نمیگفتید گناهان ما بدون توبه بخشوده میشود اگر توبه میکردید که دیگر ﴿وَإِن یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ﴾ نبود دوباره تکرار نمیکردید گناه گذشته را معلوم میشود که گناه میکنید اصرار بر ذنب دارید این با درس تورات مطابق نیست حرف بیجا میزنید با آن تعهدی که سپردید مطابق نیست ﴿وَیَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنَا وَإِن یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثَاقُ الکِتَابِ أَن لاَیَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلاّ الحَقَّ﴾ این سخن در قرآن کریم هم هست همان روایتی که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) از امام صادق(سلام الله علیه) نقل میکند که خداوند از بندگانش تعهد گرفته است به دو آیهای که یکی از آن دو آیه همین است این معلوم میشود که جزء اسلام است نه جزء منهاج و شریعت آن ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ﴾ که همه ملل در آنجا سهیمند غیر از ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ آن خصوصیتهای نحوه عبادی چند رکعت نماز بخوانند چند روز روزه بگیرند به کدام سمت نماز بخوانند اینها فرق میکند وگرنه خطوط کلی اسلام فرق نمیکند این مطلب که انسان باید محقق باشد و جزء حق چیزی نگوید جزء اسلام است نه جزء منهاج و شریعت لذا با اینکه در کتاب آسمانی آنها یعنی در تورات از آنها تعهد گرفته شده طبق روایتی که مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی جلد اول از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل میکند حضرت فرمود که خداوند از بندگانش تعهد گرفته است که در تصدیق محققانه باشند در تکذیب هم محققانه باشند در تصدیق محققانه باشند به یک آیه استدلال میکنند در تکذیب محققانه باشند به اینکه ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ﴾ به آن آیه استدلال میکند اینکه فرمود: ﴿وَالدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ﴾ منظور از دار الآخرة بهشت است وگرنه آخرت جهنم هم دارد ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ﴾ همان طوری که مردم سه دستهاند عدهای اصحاب مشئمتاند عدهای اصحاب میمنتاند عدهای مقربیناند آخرت هم سه درجه و درکه دارد فرمود: ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ یک ﴿وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ﴾ دو ﴿وَرِضْوَانٌ﴾ سه آن مقام رضوان بالاتر از بهشت و مغفرت و مانند آن است برای مقربین است مغفرت برای ابرار است و اصحاب یمین و عذاب شدید و جهنم مال اصحاب مشئمه است ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ﴾ خب اینکه میفرماید و آخرت بهتر از دنیاست جهنم در حقیقت باطن همان دنیاست نتیجه همین دنیاگرایی است آن دیگر آخرت نیست آن باطن همین دنیاست لذا منظور از آخرت یعنی بهشت و مغفرت و رضوان
مطلب دیگر این است این که فرمود ﴿وَالدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ﴾ این آخرت وقتی در قبال این متاع دنیا قرار میگیرد این خیرش خیر تعیینی است افضل تعیینی است نه خیر تفضیلی اینچنین نیست که این متاع دنیا متاع ادنی حالا باغ و بهشت و امثال اینهاست این خوب باشد ولی بهشت خوبتر باشد اینچنین نیست این کلمه خیر به معنای بهتر نیست اگر به لحاظ واقع سنجیده شود و اگر به لحاظ مماشات با مردم سنجیده شود آنگاه میتواند خیر تفضیلی باشد یعنی اگر به زعم شما این کالاهای دنیا و متاع دنیا خیر است آخرت از این بهتر است اگر اینها خوب باشد آخرت از اینها بهتر است وگرنه خوب نیست خب پس اینکه فرمود: ﴿وَالدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ﴾ یا افعل تعیینی است اگر به لحاظ واقع بررسی بشود یا افعل تفضیلی است اگر مماشات باشد به نظر آنها باشد البته این عنوان ﴿دَرَسُوا مَا فِیه﴾ هر دو مطلب را شامل میشود یعنی وقتی کسی که اهل تدریس تورات باشد هم آن مطلب را که باید در قول و در اعتقاد محقق بود آن را میفهمند و هم در عمل باید از ربا و ارشا بپرهیزند آن را میفهمد اختصاص به یکی ندارد این آیات چه در مدینه نازل شده باشد چه در مکه یک هشداری است نسبت به مسلمین اینکه قصه و تاریخ برای جریان بنیاسرائیل که نیست این یک واقعیت است و سنت الهی است یک هشداری است برای مسلمین این اصل مطلب چه در مکه نازل شده باشد چه در مدینه این یک هشداری است برای مسلمین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» در مکه نازل شد اگر این بخش از سوره هم در مکه نازل شده باشد این هشدار عمومی است اگر در مدینه نازل شده باشد گذشته از اینکه هشدار عمومی را به همراه دارد این ناظر به مخاطبین خاص خودش آن یهودیهای در مدینه خواهد بود اما اینکه فرمود: ﴿وَالَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالکِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ﴾ این کتاب اختصاصی به تورات و انجیل و اینها ندارد چه اینکه اختصاصی به قرآن هم ندارد همه را شامل میشود کسانی که ممسک به کتاب آسمانیاند صالحاند مصلحاند اجرشان ضایع نخواهد شد استمساک و تمسک به یک مطلب است به یک معناست امساک به یک معناست امساک کردن برای آن است که آن شیء از دست آدم بیرون نرود حالا یا ضایع نشود یا از دست آدم خارج نشود آدم امساک میکند که او نیفتد این معنای امساک است تمسک یعنی انسان چیزی را بگیرد که خود نیفتد ذات اقدس الهی ممسک نظام هستی است فرمود به اینکه آسمانها و زمین با امساک الهی محفوظند که ﴿إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ﴾ ﴿وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَکَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِن بَعْدِهِ﴾ ذات اقدس الهی مجموعه آسمان و زمین را امساک میکند نگه میدارد که نیفتد ما به انسانهایی که سخی نیستند مال را نگه میدارند که از دستشان خارج نشود میگوییم ممسک فرمود: ﴿لَوْ أَنتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الِأَنفَاقِ﴾ فرمود اگر کلید رزق آسمان و زمین هم به دست شما باشد شما برای اینکه نیازمند نشوید امساک بکنید نمیگذارید از دستتان بیرون برود خب پس امساک یعنی به معنی قبض و گرفتن مثل ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا المَوْتَ وَیُرْسِلُ الأُخْرَی﴾ فرمود هر کسی میمیرد جانش را خدا قبض میکند آنهایی که میخوابند روح را به ذات اقدس الهی تقدیم میکنند هر کس میخوابد یک مرگ موقتی است روح را خدا امساک میکند یعنی قبض میکند اگر عمرش در دنیا باشد دوباره برمیگرداند اگر عمرش به سر آمده باشد که نگه میدارد ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ﴾ آنهایی که هنوز نمردند آنها را روحشان را چه زمان قبض میکند؟ ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ﴾ را چه زمان قبض میکند؟ آن ﴿وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ﴾ را ﴿فِی مَنَامِهَا﴾ قبض میکند پس هر کسی میخوابد روحش را خدا قبض میکند توفیها ﴿فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا المَوْتَ﴾ آن نفوسی که عمرشان به سر آمده است خدا آنها را امساک میکند نگه میدارد آنهایی که عمرشان باقی است آنها را ارسال میکند ﴿وَیُرْسِلُ الأُخْرَی﴾ پس از اینکه فرمود آسمان و زمین را خدا امساک میکند از اینکه فرمود اگر ﴿لَوْ أَنتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الِأَنفَاقِ﴾ شما امساک میکنید یعنی نمیگذارید از دستتان در رود این دو از اینکه فرمود: ﴿فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا المَوْتَ﴾ این سه از اینکه فرمود: ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾ آنجا امساک در قبال ارسال و فتح است چهار از این چهار طایفه آیه برمیآید که امساک به معنای ضبط و قبض و نگهداری است که آن ممسک نیفتد اما تمسک استمساک تمسیک برای جایی است که کسی به یک دست آویزی دست میآویزد که خودش نیفتد در قرآن کریم فرمود به اینکه اهل ایمان بود و اهل عمل صالح بود ﴿فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالعُرْوَةِ الوُثْقَی﴾ که ﴿لاَ انفِصَامَ لَهَا﴾ این عروه وثقی این طناب مستحکم هرگز گسیخته نمیشود این نمیافتد چون به جای محکمی بند است شما برای این که نیفتید به این طناب تمسک بکنید ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ هم همین طور است این طناب طوری نیست که این را لوله کرده باشند یک جایی انداخته باشند چون طنابی که لوله شده است و یک جایی انداخته شده است اعتصام به او سودی ندارد که طناب اگر به یک سقف مستحکمی بسته باشد اعتصام به او سود دارد انسان آن را میگیرد از چاه بالا میآید و نمیافتد این کتاب کتابی نیست که در زمین باشد که کتابی است که ﴿إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَ إِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیُّ حَکیمٌ﴾ پس این حبل الله هست به ام الکتاب وصل است به دست الهی است یک طناب مستحکم آویختهای است از طرف خدا همچنان مستحکم است پس این لانفصام لها شما اگر میخواهید منفصل نشوید مستمسک این باشید این را محکم بگیرید خب پس یک وقتی امساک است که آن ممسک نیفتد یک وقتی استمساک است که مستمسک نیفتد تمسک هم به همین معناست تمسیک هم به همین معناست منتها تمسیک از تمسک شدیدتر است برای اینکه باب تفعیل است کثرت را شدت را مبالغه را میفهماند فرمود آنهایی که خیلی سعی کردند به قرآن نزدیک بشوند قرآن را بگیرند یا در زمان موسی و عیسی(سلام الله علیهما) تورات و انجیلشان را محکم بگیرند اینها نمیافتند ﴿وَالَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالکِتَابِ﴾ البته اثر بالعرضش این است که انسان آثار قرآن را حفظ میکند قرآن را از مهجوریت به در میآورد این تاثیر و تاثر متقابل هست انسان وقتی درباره قرآن بحث میکند معتقد میشود متخلق میشود عمل میکند منتشر میکند قرآن را هم از محجور بودن به در میآورد اما در حقیقت این خودش را از مهجوریت به در آورده خیر بالعرضش در اینجا ظهور میکند که مثلاً قرآن هم مطرح میشود وگرنه قرآن ذاتاً نیازی به تمسک دیگران ندارد لذا فرمود ﴿وَالَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالکِتَابِ﴾ در زمان تورات منظور از کتاب تورات بود در زمان عیسای مسیح(سلام الله علیه) منظور از کتاب انجیل بود در زمان پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) منظور از کتاب قرآن کریم است پس فرمود کسانی که خیلی محکم به قرآن تمسک کنند همانهایی هستند که ﴿فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالعُرْوَةِ الوُثْقَی﴾ که ﴿لاَ انفِصَامَ لَهَا﴾لَها﴾ مطلب مهم آن است که در بخشهایی اساسی گاهی عمل صالح را یا اعمال صالح را ذکر میکند در کنارش نماز را هم ذکر میکند این به عنوان ذکر خاص بعد از عام است گاهی مجموعه قرآن را ذکر میکند مجموعه کتاب آسمانی را ذکر میکند باز نماز را در کنارش ذکر میکند این هم روی اهمیت است و اگر واقع انسان با نماز در حد یک مکالمه جدی با خدای خود حرف بزند مشکلاتش حل میشود یعنی نماز را ما عبادت بدانیم اصلاً بدانیم داریم حرف میزنیم خطاب است واقعاً او به ما نزدیک است حرف ما را گوش میدهد اینطور نباشد که ما حالا نماز میخوانیم خود را غایب بپنداریم نه واقعاً حاضریم او هم واقعاً حاضر است حرفها را گوش میدهد حرفها را میفهمد حرفها را میفهماند حرفها را عمل میکند حاجات را گوش میدهد ما نماز را به عنوان یک مباحثه با دوستمان چطور مباحثه میکنیم حرف میزنیم میگوییم ﴿إِیِّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ﴾ اینطور که باشد مشکلمان حل است ما نماز را همیشه گرچه لفظ، لفظ خطابه است ولی از سنخ غایب داریم خیال میکنیم میگوییم خدایی هست غایب هست به ما گفت این الفاظ را بگو نه اینطور نیست خدا هست حاضر است با ما هست حرف ما را گوش میدهد با ما سخن میگوید خواستههای ما را میخواند و میخواهد و به ما گفته بگو الله من بگویم لبیک این قدر نزدیک است او «الدانی فی علوه و العالی فی دنوه» حالا ما اگر نتوانیم به آن مقام دنی فتدلی تماس بگیریم با آن مقام دان فی علوه که میتوانیم تماس بگیریم این است که نماز را قرآن خیلی اهمیت میدهد ادیان دیگر هم همین طور این اختصاصی به قرآن ندارد تورات هم همین طور انجیل هم همین طور این صلات در ادیان دیگر هم بود خب آدم در حد یک مباحثه نماز میخواند با دوستش چطور حرف میزند جدی معتقد است که این حرف ما را میشنود حرف ما را میفهمد آدم جدی میخواهد دیگر او که همه چیز میداند همه چیز بلد است همه چیز هم از او است خب ما از دیگران میخواهیم که از او بخواهیم لذا میبینید گاهی اعمال صالح را ذکر میکند بعد نماز را خب آدم میتواند بگوید که در برابر سایر اعمال نماز یک برجستگی دارد اما یک وقتی کل قرآن را ذکر میکند آن وقت در کنارش نماز را ذکر میکند دیگر یا کل تورات را ذکر میکند در کنارش نماز را ذکر میکند کل انجیل را ذکر میکند در کنارش نماز را ذکر میکند این معلوم میشود یک خصوصیت دیگر است برای اینکه شبانه روز چند بار آدم با او اصلاً حرف میزند ما باورمان بشود که او رفیق ماست به ما اجازه داده که با او حرف بزنیم درد دل بکنیم حرفهایمان را بزنیم اینطور که باشد دیگر از نماز لذت میبریم فرمود: ﴿وَالَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالکِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ﴾ خیلی حرف است یک مقدمهای دارد که مطوی است برای اینکه کبرای قیاس را ذ کر فرمود صغرای قیاس را مطوی کرد فرمود: ﴿وَالَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالکِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ إِنَّا لاَنُضِیعُ أَجْرَ المُصْلِحِینَ﴾ یعنی اینها مصلحاند ما هم اجر مصلحین را ضایع نمیکنیم به اینها میدهیم پس اجر اینها را به اینها میدهیم خب ﴿وَالَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالکِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ﴾ چون مسئله اقامه صلات در کنار کتاب آمده ما میتوانیم دو تا قیاس ذکر بکنیم یعنی دو تا صغرا دوتا کبرا دوتا نتیجه قیاس اول این است که تمسک به کتاب آسمانی صلاح و اصلاح است این صغرا و ذات اقدس الهی اجر صالحان و مصلحان را عطا خواهد کرد این کبرا و ذات اقدس الهی اجر ممسکان به کتاب را عطا خواهد کرد این نتیجه این صغرا و کبرا نتیجه مال جمله اول اما ﴿وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ﴾ یعنی کسی که اقامه صلات کرده است اهل صلاح و اصلاح است و خداوند اجر صالحان و مصلحان را عطا میکند پس اجر اینها را عطا خواهد کرد این صغرا و کبرا نتیجه قیاس دوم
مطلب مهم بعدی این است که مصلح یعنی چه؟ مصلح مثل محسن دو اطلاق دارد یک وقتی میگوییم احسن یعنی اتی بفعل حسن آدم خوبی است کار خوب میکند یک وقتی میگوییم احسن یعنی نسبت به دیگری ایثار کرده است اعطا کرده است به غیر احسان کرده است اصلاح هم همین طور است یک وقتی میگوییم اصلح یعنی اتی بفعل صالح یک وقتی میگوییم احسن یعنی اصلح المجتمع و اصلح الجامعة میبینید هر دو اطلاق درست است از اینجا معلوم میشود که تمسک به قرآن دوتا کار از او ساخته است یکی اینکه خود آدم را صالح میکند یکی اینکه در اصلاح جامعه نقش دارد اقامه صلات دوتا کار میکند یکی اینکه در صلاح انسان سهم دارد یکی در اصلاح جامعه نقش دارد اینچنین نیست که مصلح بودن یعنی فقط کار صالح کردن اصلح یعنی اتی بفعل صالح اینچنین نیست بلکه اصلح یعنی اصلح غیر هر دو را شامل میشود جامع دارد بینشان. خب ﴿إِنَّا لاَنُضِیعُ أَجْرَ المُصْلِحِینَ﴾ در جریان متاع دنیا
پرسش ...
پاسخ: بله؟ جامع دارد برای همین جهت است اگر هم جامع نداشته باشد استعمال لفظ در اکثر از معنا واقعا جایز است اینطور نیست محذوری داشته باشد این تنگ نظری است چون لفظ علامت است عبره است استعمال حقیقی تکوینی که نیست الان شما ده تا معنا را در ذهن ردیف بکن یک لفظ را عبره قرار بده و بعد هم اعلام بکن بگو من هر وقت وقت این لفظ را گفتم آن ده تا معنا منظورم است ده تا معنا را از لفظ چون اراده کردن یعنی عبره علامت، نشانه که این اراده تکوینی اینها مسائل اعتباری است اینها از آن موارد خبط حقیقت و اعتبار است لفظ فانی در معناست این حرفها برای جای دیگر است این برای اصول نیست هیچ محذوری ندارد استعمال لفظ در اکثر از یک معنا اصلاً استعمال مگر یعنی چه؟
پرسش ...
پاسخ: به مخاطب میگوییم آقا این لفظ این پنج تا معنا را دارد من هر وقت علامت دادم این پنج تا معنا را تو اراده بکن بفهم که من اراده کردم حالا مخاطب نمیداند تقصیر متکلم نیست غرض این است که این هیچ محذوری ندارد اولاً جامعه دارد و ثانیاً اگر هم جامع نداشته باشد استعمال لفظ در اکثر از معنا محذوری ندارد درباره عرض یعنی کالا که جمعش عروض است در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هم آمده آیهٴ 67 سورهٴ «انفال» این است فرمود: ﴿مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَکُونَ لَهُ أَسْرَی حَتَّی یُثْخنَ فِی الأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللّهُ یُرِیدُ الآخِرَةَ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾ عدهای برای درآمدهای مالی میگفتند به اینکه ما از این اسرا پول بگیریم اینها را آزاد کنیم و به نظام اقتصادیمان برسیم آیه نازل شد که شما میدانید اینها بعد توطئه نمیکنند؟ اینها بعد میروند توطئه میکنند جنگهای دیگر را بر شما تحمیل میکنند شما را از پا درمیآورند هیچ پیغمبری حق ندارد به عنوان اسیر اینها را نگه بدارد مگر اینکه خون اینها در زمین ریخته بشود ثخین بشود غلیظ بشود ﴿حَتَّی یُثْخنَ فِی الأَرْضِ﴾ آخر اینها یک گرگانی هستند به هیچ چیزی پایبند نیستند همان بحث دیروز که اشاره شد که ﴿إِنَّهُمْ لاَأَیْمَانَ لَهُمْ﴾ فرمود اینها را نگه میدارید برای چه؟ شما چندین سال اینها را نگه داشتید اتمام حجت کردید و به اصطلاح بعضی از آقایان در 13 سال مکه سخن از زد و خورد نبود فقط سخن از خورد بود همهاش میخوردند مسلمین حالا هم که معجزات ظاهر شد بینات ظاهر شد فتح و پیروزی شد منّت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ظاهر شد باز هم اینها کارشکنی میکنند فرمود تا خون اینها در زمین ریخته نشود ثخین نشود غلیظ نشود بعد نمیشود اسیر گرفت چون آخر فایده ندارد ﴿تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا﴾ شما متاع دنیا میخواهید ﴿وَاللّهُ یُرِیدُ الآخِرَةَ﴾ همان طوری که در آیه محل بحث سورهٴ «اعراف» آخرت در مقابل چنین دنیای مذموم قرار گرفت در آیهٴ 67 سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هم همین طور است در جریان اینکه ما ضایع نمیکنیم اجر را با حذف یکی از دو مقدمه آیهٴ 30 سورهٴ مبارکهٴ «کهف» هم شاهد خوبی است که ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لاَ نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً﴾ یعنی آنهایی که مومناند و عمل صالح دارند محسناند این صغری و هر کسی محسن است اجرش را دریافت میکند خدا اجر هیچ محسنی را ضایع نمیکند کبرا پس اجر اینها را ضایع نمیکند این نتیجه احدی المقدمتین محذوف است چه اینکه باز از نظر جریان استمساک در آیهٴ 43 سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ﴾ تو برای اینکه نیفتی به این قرآن مستمسک باشد ﴿إِنَّکَ عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ خب پس به دیگران فرمود اگر این کار را کردید ﴿فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالعُرْوَةِ الوُثْقَی﴾ به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ﴾ به مومنین هم میفرماید: ﴿وَالَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالکِتَابِ﴾ پس اگر بخواهید نیفتید به قرآن تمسک کنید نه اینکه اگر شما گرفتید قرآن نمیافتد آن امساک است قرآن نیازی ندارد فرمود: ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ﴾ اینها عصاره بحث بود مربوط به این کریمه اما حالا آیه و اذ نتقنا الجبل میماند برای بحث بعد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است