- 324
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 164 و 166 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 164 و 166 سوره اعراف"
اگر کسی معصیت کرد و حرف آمران به معروف و ناهیان از منکر را امتثال نکرد گرفتار هلاکت یا عذاب میشود
عذاب مسخ مخصوص صیادهاست آن که ﴿کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾ .
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ٭ فَلَمَّا نَسُوا مَاذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِیسٍ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ٭ فَلَمَّا عَتَوْا عَن مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾
در جریان این قوم بنیاسرائیل ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود آنها را از جریانی که خودشان مستحضرند و در کتاب آسمانی اینها نوشته است با خبر کن و آنها را زیر سؤال ببر که در یک منطقهای که حالا طبق بعضی از روایاتی که در تفسیر علیبنابراهیم قمی(رضوان الله علیه) و همچنین دیگران آمدهاند اهل سنت نقل کردند مفسرین شیعه نقل کردند که آن منطقه ایله بود یا طبریه بود یا هر چه بود وقتی خداوند اینها را آزمود و امتحان کرد به اینکه در آن روز تعطیلی مثلاً روز شنبه صید نکنند ولی در همان روز تعطیلی ماهیها هم نزدیک اینها بود هم روی آب بود و اینها خلاف شرع میکردند و فرمان الهی را ترک میکردند در چنین حالی یک عده اینها را نصیحت میکردند بعد امر به معروف و نهی از منکر میکردند گروهی دیگر که قائل بودند که این کار معصیت است و اگر کسی معصیت کرد و حرف آمران به معروف و ناهیان از منکر را امتثال نکرد گرفتار هلاکت یا عذاب میشود ولی خودشان امر به معروف و نهی از منکر نمیکردند اگر این گروهی که آمران به معروف و ناهیان از منکر را خطاب قرار دادند مخاطب قرار دادند به آنها خطاب کردند گفتند چرا تبهکاران را نهی از منکر میکنید اگر این سؤال علن بود در برابر تبهکاران بود این یک موضعگیری محسوب میشد یعنی صادق بود که این گروه هم مثل گروه آمران به معروف و ناهیان از منکر موضع دارند این صیدکنندگان را اهل هلاکت میدانند این صیدکنندگان را اهل عذاب شدید میدانند و مانند آن این میتوانست به نوبه خود یک امر به معروف و نهی از منکر باشد ولی از ظاهر آیه برنمیآید که این را در حضور آنها گفتند در علن گفتند بنابراین صرف اعتقاد قلبیشان بود که با آمران به معروف و ناهیان از منکر در میان گذاشتند میگفتند شما چرا این تبهکاران و معصیتکاران را نصیحت میکنید حرف شما که در اینها اثر ندارد نمیگفتند حرف شما در اینها اثر ندارد میگفتند خدا اینها را عذاب میکند اگر چنین باشد این گروه دوم متکلف به امر به معروف بودند مکلف به نهی از منکر بودند و عمداً این تکلیف الهی را ترک کردند چون عمداً این تکلیف الهی را ترک کردند ممکن است که عذاب الهی به سراغ اینها هم آمده باشد پس از این آیه دو معنا محتمل است یکی اینکه اینها در حضور آن صیدکنندگان در حضور تبهکاران و آمران به معروف و ناهیان از منکر میگفتند چرا خودتان خسته میکنید اینها را نصیحت میکنید اینها به هلاکت الهی گرفتار میشوند اینها به عذاب الهی گرفتار میشوند این به نوبه خود امر به معروف بود نهی از منکر بود موضعگیری بود امتثال وظیفه بود قهراً آن عذاب بعدی که نازل شده است دو گروه را مستثنا کرده و یک گروه را در بر گرفته یعنی آمران به معروف ناهیان از منکر اهل نجاتاند و این گروه هم که ملحق به آمران به معروف و ناهیان از منکراند اهل نجاتاند فقط آن کسانی که اهل صیدند گرفتار عذاباند ولی اگر این را در جلسه و در حضور دیگران نگفتند در یک جلسه خصوصی و دوستانه با آمران به معروف و ناهیان از منکر در میان گذاشتند اینها در حقیقت وظیفهشان که امر به معروف و نهی از منکر بود ترک کردند برای اینکه به اینها میتوان گفت که شما که معتقدی اینها گنهکارند و اهل عذاباند خب چرا جلویشان را نمیگیری اگر بنا بر این باشد که فقط به عذاب قیامت ما اکتفا بکنیم یا به عذاب استئصال دنیا اکتفا بکنیم که امر به معروف و نهی از منکر رخت برمیبندد خب چرا شما امر به معروف و نهی از منکر نمیکنید؟ چون امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردند جزء ظالمیناند وقتی جزء ظالمین شدند عذابی که آمده فقط آمران به معروف و ناهیان از منکر را استثنا کرده و آنها اهل نجات بودند این دو گروه هر دو معذّب شدند البته آن عذاب مسخ مخصوص صیادهاست آن که ﴿کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾ مخصوص صیادهاست و اما آن عذاب دردناکی که قبل از جریان مسخ شدن نازل شده است دامنگیر همه میشود خب پس دو گونه محتمل است برای اینکه آن واقعه دو گونه قابل ترسیم است چون روشن نیست که آنها چگونه این حرف را زدند آیا در برابر تبهکاران موضع گرفتند که به نوبه خود امر به معروف و نهی از منکر باشد یا نه معلوم نیست که آیا معذّب شدند یا نه.
پرسش ...
پاسخ: از کجا معلوم بشود خطاب میکند به آمران به معروف و ناهیان از منکر.
پرسش ...
پاسخ: نه خطاب بین آمران به معروف و ناهیان از منکر است از یک سو و این گروهی که میگویند ﴿لِمَ تَعِظُونَ﴾ از سوی دیگر یعنی این ﴿قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ﴾ اینها به آمران به معروف و ناهیان از منکر یک گفتگویی دارند این گفتگو اگر در حضور آن صیادها بود این یک نحوه موضعگیری بود و به نوبه خود امر به معروف و نهی از منکر بود و تکلیفشان عمل شده بود و اما اگر در جلسه خصوصی در دیدارهای اختصاصی به یکدیگر که میرسیدند یک چنین حرفی میزدند خب این که امر به معروف و نهی از منکر نیست فقط اینها میدانند که صیادها اهل عذاباند آنگاه بر آنها اشکال وارد میشود که خب چرا شما نهی از منکر نمیکنید؟ در چنین فضایی
پرسش ...
پاسخ: حالا در قرآن بعد آیهای دارد که ﴿أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ﴾ معلوم میشود این وعظ همان نهی از منکر بود تنها وعظ نبود.
پرسش ...
پاسخ: چرا احتمال بود برای اینکه ﴿لَعَلَّهُمْ یَتَّقُون﴾ دارد این معلوم میشود احتمال بود هنوز.
پس ما در این فضا میبینیم با دوتا احتمال رو به روییم برخی از اهل تفسیر نقل کردند که ابن عباس در جریان این آیه اشک ریخت گفت بالأخره برای من روشن نشد که اینها از کدام گروه هستند عکرمه میگوید که من دیدم ابن عباس گریه میکند گفتم چرا گریه میکنی؟ گفت بالأخره من نفهمیدم که این گروهی که گفتند ﴿لِمَ تَعِظُونَ﴾ اینها نجات پیدا کردند یا نه؟ الآن اینجا سه گروه مطرحاند یک عده آمران به معروف و ناهیان از منکرند یک، یک عده صیاداناند که تبهکارند دو، یک عده کسانیاند که میگویند: ﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذابًا شَدیدًا﴾ این سه این گروه سوم اهل نجاتاند یا نه؟ ما نمیدانیم گریه ابن عباس هم تنها برای این نبود که حالا این آیه برایش روشن نشد البته ممکن است کسی آنچنان شوق داشته باشد به درک آیه که اگر آیهای برای او مبهم بود اشک بریزد چه اینکه صحابه اینطور بودند اگر یک معنایی برایشان حل نشده بود خب ناله میکردند اما یک حکم اجتماعی را هم به همراه دارد که بالأخره اگر کسی بداند یک عدهای تبهکارند و علناً نگوید این اهل عذاب است یا نه؟ خود آدم میخواهد تکلیف خودش را بداند قدر خودش را بداند عکرمه میگوید که من به ابن عباس گفتم که این گروه اهل نجاتاند چرا؟ برای اینکه این گروه به آمران به معروف و ناهیان از منکر نگفتند که شما چرا صیادها را نهی میکنید یا چرا اینها را نهی میکنید بلکه به آمران به معروف و ناهیان از منکر گفتند چرا گروهی که خداوند اینها را به هلاکت یا به عذاب شدید محکوم کرد و میکند نهی میکنید پس اینها موضع گرفتند این نحو موضعگیری جزء امر به معروف و نهی از منکر است و خدا هم فرمود ما ناهیان از منکر را نجات دادیم پس این گروه سوم داخل در گروه اول اهل نجاتاند میگوید ابن عباس خوشحال شد و به من خلعتی داد و بعد راضی شد به این آیه سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی(رضوان الله علیه) در همان بحث روایی میفرمایند به اینکه جناب عکرمه خطا کرده است و ابن عباس هم آشنا نشد چرا؟ برای اینکه ذات اقدس الهی در هنگام بیان نجات نفرمود که ما هر دو گروه را نجات دادیم فرمود که ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَاذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ﴾ این از مواردی است که در مقام تحدید است و مفهوم دارد اگر لقب است اگر وصف است اگر رقم است هیچ کدام از اینها مفهوم ندارد مگر اینکه در مقام تحدید باشد چون در مقام تحدید است مفهوم دارد یعنی فقط ناهیان از منکر نجات پیدا کردند آنها که داشتند دلسوزی میکردند یا اعتراض میکردند آنها که ناهی از منکر نبودند که خب الآن ما درباره این گروه سوم تردید داریم که آیا داخل در صدر است یا داخل در ذیل؟ فرمود: ﴿أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا﴾ اگر ذیل را بگیریم این گروه سوم جزء ظالمین نیستند و مؤاخذه نشدند اگر صدر را بگیریم گروه سوم جزء ناهیان از منکر نیستند اهل نجات نیستند بالأخره کجا هستند داخل در گروه اولاند یا در گروه دوم؟ تحلیل سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) این است که در صدر آیه که فرمود ما ناهیان از منکر را نجات دادیم و این چون در مقام تحدید است مفهوم دارد البته به این بیان در المیزان نیامده که حالا چون در مقام تحدید است مفهوم دارد و اینها صدر شامل ناهیان از منکر میشود فقط ذیل که اختصاصی به صیادها ندارد نفرمود «و اخذنا الذین صادوا» دارد ﴿وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا﴾ آن عذاب مسخ که برای صیادهاست آن را در آیه بعد فرمود: ﴿فَلَمَّا عَتَوْا عَن مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾ این به صورت شفاف بیان کرده یعنی اینها که نهیپذیر نبودند بوذینه شدند خب درباره آن گروه سوم که بیطرف بودند چون امر به معروف و نهی از منکر در صورت جرم علنی جزء مهمترین فرائض است شما وقتی واجبات کلی فقه را میشمرید میبینید میگویید که واجبات فقه فروع دین هشت یا ده تاست اگر نماز است روزه است حج است تولّی است تبرّی است امر به معروف و نهی از منکر را در ردیف اینها میشمارند امر به معروف و نهی از منکر نظیر نماز و روزه است نه نظیر شستن دست یا غسل کردن که زیر مجموعه نماز و روزه است خب اگر امر به معروف و نهی از منکر جزء واجبات رسمی است در خط مقدم است در ردیف نماز و روزه و حج و زکات و صوم و صلات و امثال ذلک است پس اگر کسی عالماً عامداً این را ترک بکند سلامتطلب باشد ظام است تعبیر قرآن هم این نیست که «ما اخذنا الذین نسوا ما نهوا» یا «اخذنا الذین صادوا» صید کردند ماهی گرفتند دارد ﴿وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا﴾ پس ذیل تاب آن را دارد که هر دو گروه را شامل بشود صدر فقط ناهیان از منکر را استثنا کرده است این گروه سوم که بلاتکلیف نمیمانند که یقیناً داخل در صدر نیستند برای اینکه ناهی از منکر نبودند که حالا ما نمیدانیم به عنوان دلسوزی به ناهیان از منکر میگفتند: ﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ﴾ یا به عنوان اعتارض و ملامت میگفتند؟ از این تحلیل برمیآید اینها به عنوان ملامت و اعتراض میگفتند، میگفتند که چرا کسانی که ذات اقدس الهی اینها را عذاب میکند شما اینها را موعظه میکنید آنها هم پاسخ دادند که وظیفه ما در چنین شرایط موعظه است امر به معروف است نهی از معروف است برای اینکه ما اگر تکلیف را انجام ندهیم نزد خدا مسئولیم معذور نیستیم ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ﴾ این یک، دو ﴿وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ﴾ معلوم میشود هنوز احتمال تأثیر هست ما یقین به عدم تأثیر نداریم در جریان فرعون هم وقتی یقین به عدم تأثیر شد آن وقت سخن از غرق به میان آمد وگرنه اول فرمود: ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی﴾ خب ﴿لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی﴾ ولو طرف فرعون باشد مادامیکه احتمال تأثیر هست نهی از منکر واجب است البته گاهی با اینکه انسان یقین دارد طرف متأثر نمیشود اعلام واجب است اما دیگر نهی از منکر نیست برای اینکه مردم بفهمند این گناه است و این شخص دارد گناه میکند اگر یک وقتی آدم اعلامیه صادر میکند یا سخنی میگوید یا به مردم آگاهی میدهد برای آن است که مردم بدانند این شخص گناه کرده گناه میکند حرفپذیر نیست ما وظیفهمان را انجام دادیم کوتاهی نکردیم خب گاهی این دیگر امر به معروف و نهی از منکر نیست این ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ﴾ است این برای تمامیّت حجت است و مانند آن خب پس معلوم میشود زمینه امر به معروف و نهی از منکر همچنان هست فرمود ﴿لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ﴾ همانطوری که درباره فرعون فرمود برو، بروید به او بگویید: ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی﴾ از اینجا معلوم میشود که این سه گروه دو گروه معذّب شدند یک گروه نجات پیدا کردند البته آنهایی که تبهکارانه صید میکردند گذشته از آن عذاب گرفتار مسخ هم شدند که آن را آیه بعد بالاختصاص ذکر میکند خب شما در تفسیر آلوسی غیر آلوسی همه اینها را بگردید ببینید به اینکه این تفطن سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی از کجا پدید آمد ایشان دأبش این بود وقتی آیات نورانی قرآن کریم را مطالعه میکردند اول آیات را مطالعه میکردند بعد روایات نورانی اهلبیت(علیهم السلام) کنار میگذاشتند یک چشمشان به روایات بود یک چشمشان به آیه بود با دید روایات آیه را معنا میکردند لذا شما در بحث روایی غالباً میبینید کما مرّ کما تقدم در بحثهای عمیق قرآنی میفرماید «کما سیجیء فی البحث الروایی» اینجا آن حرف نهایی را روایت مشخص کرده حالا آن روایت را از علیبنابراهیم بخوانیم تا معلوم بشود که به برکت آن روایت این استنباط را سیدنا الاستاد در المیزان دارد گرچه همه موارد بحث همینطور است اما اینجایی که میبینید ابن عباس به گریه در بیاورد، عکرمه را مثلاً جامعه خلعت در بر بکند یک چنین جایی حرف مهم را آن روایت میزند یعنی در یک چنین جاهایی اثر روایت روشن میشود گرچه همیشه رف مهم را روایت میزند.
پرسش ...
پاسخ: بعد آن نهی از منکر عذاب کرد نه قبل
پرسش ...
پاسخ: اینها چون میدانستند که گناه میکنند ولی این وظیفه را ترک کردند که امر به معروف و نهی از منکر باید بشود حالا گاهی انسان یقین دارد که اثر میکند گاهی یقین ندارد در حد احتمال تأثیر است این ﴿لَعَلَّهُمْ یَتَّقُون﴾ در حد احتمال تأثیر است دیگر آنها در چنین فضایی با اینکه ﴿لَعَلَّهُمْ یَتَّقُون﴾ بود مع ذلک اعلان بیطرفی کردند اگر این حرف را در حضور دیگران میگفتند خب انسان میگفت این نهی از منکر است اما در بحث دیروز اشاره شد که این یک نحوه موضعگیری است اما باید اثبات بشود اینها در حضور آنها گفتند وقتی معلوم نشد در حضور آنها گفتند آهسته زیر گوش به اینها میگویند که چه کار دارید به اینها، به شما چه این که نهی از منکر نیست این که موضعگیری نیست حالا این روایتی را که در تفسیر شریف علیبنابراهیم قمی هست جلد اول این روایت نورانی را بخوانیم تا به برکت این روایات روشن بشود که این گروهی که گفتند: ﴿لِمَ تَعِظُونَ﴾ این گروه مانند آن تبهکاران معذب شدند علیبنابراهیم(رضوان الله علیه) میگوید: «حدثنی ابی عن الحسنبنمحبوب عن علیبنرئاب عن ابیعبیده عن ابی جعفر(علیه السلام) قال وجدنا فی کتاب علی(علیه السلام) ان قوما من اهل أیکه» که یک بندری است بین مصر و مدینه «من قوم ثمود» که اینها بعد جزء یهودیها شدند به دین حضرت موسی درآمدند «و ان الحیتان کانت سبقت الیهم یوم السبت» این ماهیها روز تعطیلی در دسترس اینها قرار میگرفت در مرئا و منظر اینها قرار میگرفت که صید این ماهیها آسان بود «لیختبر الله طاعتهم فی ذلک» تا ذات اقدس الهی اینها را با این کار بیازماید «فشرعت الیهم یوم سبتهم فی نادیهم و قدام ابوابهم فی أنهارهم و سواقیهم» شرعت یعنی ظهرت و قربت این ماهیها نزدیک شدند و روی آب آمدند در روز تعطیلی در همان جلساتشان در دم درشان چون اینها منطقه بندری زندگی میکردند دیگر در نهرشان در ساقیه شان نهرهای بزرگ نهرهای کوچک «فبادروا الیها فاخذوا یصطادونها» میرفتند این ماهیها را میگرفتند و مصرف میکردند «فلبثوا فی ذلک ما شاء الله» مدتی همین معصیت را مرتکب میشدند مثل اینکه فرض کنید اسلام فرموده به اینکه ﴿إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاَةِ مِن یَوْمِ الجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا البَیْعَ﴾ حالا ممکن است کسی در عصر غیبت در وجوب تعینی نماز جمعه خدشه کند اما در زمان خود پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که ﴿وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْواً انفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِماً﴾ آن که دیگر محرم بود که در حین اقامه نماز جمعه یک عده مشغول زیارت میشدند که برای اینکه آن کالاهای خوب را بگیرند یا ارزانتر بگیرند این بود دیگر خب و ذات اقدس الهی آزمود فرمود: ﴿ِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِکْرِ اللّهِ وَ ذَرُوا الْبَیْعَ﴾ خب پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایستاده در مسجد مدینه روی منبر ایستاده دارد خطبه نماز جمعه میکند ﴿تَرَکُوکَ قَائِماً﴾ نه «ترکوک خطیبا» تو ایستاده داری خطبه میخوانی اینها تو را رها کردند و خب اینطور نیست که آنها کالاهای محرم باشد که همین نان و گوشتی بود که قبلش خرید و فروشش حلال بود دیگر همین پارچهای بود که قبلش خرید و فروشش حلال بود دیگر منتها وقتالنداء حرام است در این لحظه حرام است آنها هم گرفتار همین فکر بودند «فاخذوا یصطادونها فلبثوا فی ذلک ما شاء الله لا ینهاهم عنها الاٴحبار و لا یمنعهم العلماء من صیدها» نه آن احبارشان و رهبران مذهبیشان که بالأخره صبغه دینی داشتند نظیر کشیشها و اینها و نه درسخواندههای مکتب یهودیت «ثم ان الشیطان اوحی الی طائفة منهم انما نهیتم عن اکلها یوم السبت فلم تنهوا عن صیدها» شیطان وسوسه کرد گفت خوردنش روز شنبه برای روز تعطیل حرام است اما صیدش که حرام نیست خب شما روز تعطیل صید کنید همین روز شنبه مثلاً در سایر ایام مصرف بکنید «فاصطادوا یوم السبت و کلوها فیما سوی ذلک من الایام» روز شنبه صید کنید در طول هفته مصرف کنید «فقالت طائفة منهم الان نصطادها» این وسوسه که پدید آمد یک عده گفتند خب بد حرفی نیست ما حالا روز شنبه از خوردن ماهی صرفنظر میکنیم ولی صید میکنیم روزهای دیگر مصرف میکنیم «فعتت» عتو کردند و طغیان کردند «و انحازت طائفة اخری منهم ذات الیمین فقالوا ننهاکم عن عقوبة الله أن تتعرضوا لخلاف أمره بخلافه» یک عده که اصحاب المیمنه بودند اصحاب یمن و برکت بودند اعتراض کردند گفتند ما نهی از منکر میکنیم شما را از عقوبت الهی بر حذر میداریم «و اعتزلت طائفة منهم ذات الیسار» عدهای اعلان بیطرفی کردند اصحاب میمنت نبودند «فسکتت فلم تعظهم» ساکت شدند این گروه و موضعگیری نکردند و موعظه هم نکردند «فقالت للطائفة التی وعظتهم ﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً﴾» این گروه اصحاب المشئمه به آن اصحاب المیمنه گفتند که چرا این صیادها را اینهایی که دارند معصیت میکنند اینها را نهی از منکر و موعظه میکنید بگذارید اینها به عذاب الهی گرفتار بشوند «فقالت الطائفة التی وعظتهم» آن طایفهای که نهی از منکر میکردند امر به معروف میکردند موعظه میکردند که اصحاب المیمنه بودند به این اصحاب الیسار به اصحاب المشئمه گفتند به دو دلیل یکی ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ﴾ و دلیل دوم ﴿لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ﴾ حالا این شاید همهشان یا بعضیشان برگردند این یک، یا کلاً دست بردارند یا بعضاً دست بردارند دو، یک وقت است همهشان متعظ میشوند یک وقتی درصدی از اینها متعظ میشوند یک، حالا که آن که متعظ شدند یا کلاً متعظ میشوند اصلاً صید نمیکنند یا لا اقل یکی دو ساعت را ترک میکنند هر چه کمتر بهتر این دو «قال فقال الله جل و عز ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَاذُکِّرُوا﴾» یعنی حالا که اینها «لما ترکوا ما وعظوا به مضوا علی الخطیئة» «فقالت الطائفة التی وعظتهم» حالا که این آمران به معروف و ناهیان از منکر به آنها گفتند که این کار حرام است دست بردارید آنها همچنان بر غیّ و طغیانشان ادامه دادند اینها دیگر موضعگیری سخت کردند اعلان تبرّی کردند گفتند دیگر ما با شما زندگی نمیکنیم ما دیگر با شما نیستیم فاصله گرفتند از آنها «فقالت الطائفة التی وعظتهم لا و الله لا نجامعکم و لا نبایتکم اللیلة فی مدینتکم هذه التی عصیتم الله فیها مخافة ان ینزل بکم البلاء فیعمنا معکم» ما دیگر با شما در این شهر زندگی نمیکنیم ممکن است عذاب الهی بیاید و دامنگیر ما هم بشود «فخرجوا عنهم من المدینة مخافة ان یصیبهم البلاء» اینها از شهر بیرون رفتند «فنزلوا قریبا من المدینة فباتوا تحت السماء» اینها از شهر خارج شدند در فضای باز زیر آسمان آن شب را بیتوته کردند «فلما اصبح اولیاء الله المطیعون لامر الله غدوا لینظروا ما حال اهل المعصیة» اینها که در بیرون شهر به سر بردند بامداد به طرف شهر آمدند ببینند که چه خبر است آیا عذاب آمده یا عذاب نیامده «فاتوا باب المدینه» آمدند دم در شهر «فاذا هو مصمت» بسته است شهر بسته بود «فدقوه» چون قبلاً بالأخره یک بارویی بود دیوار ورودی بود که دروازدهای برای شهر داشت دقوه کوبیدند دقالباب «فلم یجابوا» کسی جواب اینها را ندارد «و لم یسمعوا منها خبر واحد» خبری هم نشنیدند از کسی «فوضعوا سلما علی سور المدینة» یک نردبانی آوردند روی دیوار مدینه گذاشتند «ثم اصعدوا رجلا منهم» یک کسی را از نردبان روی دیوار مدینه بالا بردند «فأشرف علی المدینة» این دیدبان وقتی روی دیوار مدینه آمد و آن شهر را دید «فنظر فإذا هو بالقوم قردة یتعاوون» دید همه اینها بوزینه شدهاند به صورت بوزینه زوزه و عوایی دارند این زوزه سگان را میگویند عوای کلب «فقال الرجل لأصحابه یا قوم أری و الله عجبا» این که دیدبان بود روی دیوار مدینه رفت دید یک بوزینههایی در شهراند به این مؤمنینی که بیرون دروازه بودند گفت من یک چیز عجبی میبینم «قالوا و ما تری قال أری القوم قد صاروا قردة یتعاوون و لها أذناب» دُم درآوردند عوایی دارند زوزهای دارند «فکسروا الباب» این مؤمنین در را شکستند تا وارد مدینه بشوند وقتی وارد مدینه شدند «فعرفت القردة أنسابها من الإنس و لم تعرف الإنس أنسابها من القردة» این بوزینهها این مؤمنین را شناختند هر کسی قوم خودش را شناخت اما این مؤمنین قوم خودشان را خودشان دیگر نشناختند چه خدایی است که پرده روی کجا میآویزاند و کجا را پرده برمیدارد خب مؤمنین اگر قوم خودشان را ببینند خب رنج میبرند خب چرا این رنج را ببرند اما این بوزینهها چون انسان قرد اینچنین نیست که بوزینه شده باشند که بوزینه در باغ وحش فراوان است بوزینه بودن که عیب ندارد که بوزینه هیچ رنجی در زندگی ندارد همانطوری که طوطی و تذرو ندارند اینطور نیست که مرغ و خروس و گوسفند از زندگی لذت ببرند بوزینه لذت نبرد که آنکه انسان بود و بوزینه شد هم اکنون هم انسان است اگر سؤال بکنی این شخص ما هو؟ میگویند حیوان ناطق قرد این بوزینهای است که در طول انسان است انسان به حسب ظاهر نزد ما نوع الانواع است و نوع اخیر است اما روی بحثهایی که اهل حکمت کردند انسان نوع متوسط است یا جنس است تحت او انواع فراوانی است هیچ محققی که در طی این چهارصد سال بعد از صدرالمتألّهین آمده که انسان را نوع الانواع نمیداند که انسان را نوع اخیر نمیداند که گذشت آن زمانی که آنسان گذشت انسان را نوع اخیر میدانستند حالا روشن شد انسان جنس است و تحت او انواع کثیره است بر اساس جسمانیة الحدوث و روحانیةالبقاء بر اساس حرکت جوهری انسان جنس است تحت او انواع کثیره است لذا اگر کسی در قیامت به صورت حیوان درمیآید یک حیوان نیست که در عرض انسان باشد وگرنه عذاب نیست خب حالا اگر کسی به صورت مار درآمده یا به صورت مور درآمده این مار و مور چه عذابی دارند همان لذتی که یک طوطی از نکاح و ازدواج میبرد همان لذت را مار و عقرب میبرند همان لذتی که یک مرغ از غذا خوردن میبرد همان لذت را مار و عقرب میبرد همان لذتی که مرغ از بچه درآوردن و پرورش بچه میبرد همان لذت عاطفی را مار و عقرب میبرند اگر کسی انسان بشود و عقرب انسان بشود و حیّه آن وقت میسوزد همه درکها را دارد در جنون هم همینطور است فرمود اینکه رباخوار مجنون میشود نه یعنی دیوانه تیمارستانی خب دیوانه تیمارستانی چه عذابی دارد او که درک ندارد که معذب با شد که بستگانش رنج میبرند که یکی از بستگان آنها در تیمارستان مجنونانه به سر میبرد وگرنه خود مجنون چه رنجی دارد اما اینکه فرمود: ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ المَسِّ﴾ او حیوانٌ ناطقٌ عاقلٌ مجنون همه حرفها را خوب بلد است اما عقلش در خدمت جنون اوست اگر کسی بفهمد که دیوانه است چقدر عذاب میبیند این است نه اینکه دیوانه بشود خب دیوانه تیمارستانی که عذابی ندارد اگر جنون است بعد العقل است با حفظ عقل اگر قرده شدن است بعد الانسانیة است و طول ناطقیّت است این است که بزرگان اهل حکمت گفتند «ما من ملة الا و لتناسخ فیها قدم راسخ» این تناسخ ملکوتی است وگرنه تناسخ ملکی را که عقل و نقل ابطال کرده که عقل میگوید محال است نقل میگوید ممکن نیست تناسخ ملکوتی که روح بدن انسان به بدن حیوان تعلق بگیرد این عقلاً محال است نقلاً محال است روایات فراوانی در استحاله تناسخ داریم اما این تناسخ ملکوتی است یعنی کسی در درون بشود بوزینه یعنی انسان عاقل ناطق قرد آن وقت همه حرفها را در خدمت بوزینه باید مصرف بکند این است خب لذا فرمود به اینکه این بوزینهها کاملاً افراد را میشناختند برای اینکه همان خصوصیات را داشتند به این صورت بوزینه درآمدند و با اینها باید عذاب ببینند اما آن دوستانشان فامیلانشان آنها چرا عذاب ببینند؟ لذا آنها انساب خودشان را نمیشناختند ولی وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) میفرماید که من الآن انساب همان بوزینهها را میشناسم خب «فعرفت القردة أنسابها من الانس و لم تعرف الانس انسابها من القردة فقال القوم للقردة أ لم ننهکم» بدون اینکه بشناسند چه کسی کیست به اینها گفتند مگر ما شما را نهی از منکر نکردیم آنها دیگر پاسخی نداشتند وجود مبارک حضرت امیر چون این در کتاب علی(علیه الصلاة و علیه السلام) آنکه در تفسیر علیبنابراهیم از وجود مبارک ابی جعفر(علیه السلام) نقل شده است این بود که «وجدنا فی کتاب علی» آنگاه ایشان دارد که «فقال علی(علیه السلام) و الذی فلق الحبة و برأ النسمة إنی لأعرف أنسابها من هذه الأمة» اینها هم «لا ینکرون و لا یغیرون» اینها هم اینطورند نه نهی از منکر میکنند نه چیزی را تغییر میدهند «بل ترکوا ما أمروا به فتفرقوا و قد قال الله عز و جل ﴿فَبُعْداً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ فقال الله ﴿أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِیسٍ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ﴾ » «و اما قوله و اذ تاذن ربک» این مربوط به آیه بعد است خب پس معلوم میشود که این دید دقیق سیدنا الاستاد منشأ روایی دارد.
«و الحمد لله رب العالمین»
اگر کسی معصیت کرد و حرف آمران به معروف و ناهیان از منکر را امتثال نکرد گرفتار هلاکت یا عذاب میشود
عذاب مسخ مخصوص صیادهاست آن که ﴿کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾ .
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ٭ فَلَمَّا نَسُوا مَاذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِیسٍ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ٭ فَلَمَّا عَتَوْا عَن مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾
در جریان این قوم بنیاسرائیل ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود آنها را از جریانی که خودشان مستحضرند و در کتاب آسمانی اینها نوشته است با خبر کن و آنها را زیر سؤال ببر که در یک منطقهای که حالا طبق بعضی از روایاتی که در تفسیر علیبنابراهیم قمی(رضوان الله علیه) و همچنین دیگران آمدهاند اهل سنت نقل کردند مفسرین شیعه نقل کردند که آن منطقه ایله بود یا طبریه بود یا هر چه بود وقتی خداوند اینها را آزمود و امتحان کرد به اینکه در آن روز تعطیلی مثلاً روز شنبه صید نکنند ولی در همان روز تعطیلی ماهیها هم نزدیک اینها بود هم روی آب بود و اینها خلاف شرع میکردند و فرمان الهی را ترک میکردند در چنین حالی یک عده اینها را نصیحت میکردند بعد امر به معروف و نهی از منکر میکردند گروهی دیگر که قائل بودند که این کار معصیت است و اگر کسی معصیت کرد و حرف آمران به معروف و ناهیان از منکر را امتثال نکرد گرفتار هلاکت یا عذاب میشود ولی خودشان امر به معروف و نهی از منکر نمیکردند اگر این گروهی که آمران به معروف و ناهیان از منکر را خطاب قرار دادند مخاطب قرار دادند به آنها خطاب کردند گفتند چرا تبهکاران را نهی از منکر میکنید اگر این سؤال علن بود در برابر تبهکاران بود این یک موضعگیری محسوب میشد یعنی صادق بود که این گروه هم مثل گروه آمران به معروف و ناهیان از منکر موضع دارند این صیدکنندگان را اهل هلاکت میدانند این صیدکنندگان را اهل عذاب شدید میدانند و مانند آن این میتوانست به نوبه خود یک امر به معروف و نهی از منکر باشد ولی از ظاهر آیه برنمیآید که این را در حضور آنها گفتند در علن گفتند بنابراین صرف اعتقاد قلبیشان بود که با آمران به معروف و ناهیان از منکر در میان گذاشتند میگفتند شما چرا این تبهکاران و معصیتکاران را نصیحت میکنید حرف شما که در اینها اثر ندارد نمیگفتند حرف شما در اینها اثر ندارد میگفتند خدا اینها را عذاب میکند اگر چنین باشد این گروه دوم متکلف به امر به معروف بودند مکلف به نهی از منکر بودند و عمداً این تکلیف الهی را ترک کردند چون عمداً این تکلیف الهی را ترک کردند ممکن است که عذاب الهی به سراغ اینها هم آمده باشد پس از این آیه دو معنا محتمل است یکی اینکه اینها در حضور آن صیدکنندگان در حضور تبهکاران و آمران به معروف و ناهیان از منکر میگفتند چرا خودتان خسته میکنید اینها را نصیحت میکنید اینها به هلاکت الهی گرفتار میشوند اینها به عذاب الهی گرفتار میشوند این به نوبه خود امر به معروف بود نهی از منکر بود موضعگیری بود امتثال وظیفه بود قهراً آن عذاب بعدی که نازل شده است دو گروه را مستثنا کرده و یک گروه را در بر گرفته یعنی آمران به معروف ناهیان از منکر اهل نجاتاند و این گروه هم که ملحق به آمران به معروف و ناهیان از منکراند اهل نجاتاند فقط آن کسانی که اهل صیدند گرفتار عذاباند ولی اگر این را در جلسه و در حضور دیگران نگفتند در یک جلسه خصوصی و دوستانه با آمران به معروف و ناهیان از منکر در میان گذاشتند اینها در حقیقت وظیفهشان که امر به معروف و نهی از منکر بود ترک کردند برای اینکه به اینها میتوان گفت که شما که معتقدی اینها گنهکارند و اهل عذاباند خب چرا جلویشان را نمیگیری اگر بنا بر این باشد که فقط به عذاب قیامت ما اکتفا بکنیم یا به عذاب استئصال دنیا اکتفا بکنیم که امر به معروف و نهی از منکر رخت برمیبندد خب چرا شما امر به معروف و نهی از منکر نمیکنید؟ چون امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردند جزء ظالمیناند وقتی جزء ظالمین شدند عذابی که آمده فقط آمران به معروف و ناهیان از منکر را استثنا کرده و آنها اهل نجات بودند این دو گروه هر دو معذّب شدند البته آن عذاب مسخ مخصوص صیادهاست آن که ﴿کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾ مخصوص صیادهاست و اما آن عذاب دردناکی که قبل از جریان مسخ شدن نازل شده است دامنگیر همه میشود خب پس دو گونه محتمل است برای اینکه آن واقعه دو گونه قابل ترسیم است چون روشن نیست که آنها چگونه این حرف را زدند آیا در برابر تبهکاران موضع گرفتند که به نوبه خود امر به معروف و نهی از منکر باشد یا نه معلوم نیست که آیا معذّب شدند یا نه.
پرسش ...
پاسخ: از کجا معلوم بشود خطاب میکند به آمران به معروف و ناهیان از منکر.
پرسش ...
پاسخ: نه خطاب بین آمران به معروف و ناهیان از منکر است از یک سو و این گروهی که میگویند ﴿لِمَ تَعِظُونَ﴾ از سوی دیگر یعنی این ﴿قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ﴾ اینها به آمران به معروف و ناهیان از منکر یک گفتگویی دارند این گفتگو اگر در حضور آن صیادها بود این یک نحوه موضعگیری بود و به نوبه خود امر به معروف و نهی از منکر بود و تکلیفشان عمل شده بود و اما اگر در جلسه خصوصی در دیدارهای اختصاصی به یکدیگر که میرسیدند یک چنین حرفی میزدند خب این که امر به معروف و نهی از منکر نیست فقط اینها میدانند که صیادها اهل عذاباند آنگاه بر آنها اشکال وارد میشود که خب چرا شما نهی از منکر نمیکنید؟ در چنین فضایی
پرسش ...
پاسخ: حالا در قرآن بعد آیهای دارد که ﴿أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ﴾ معلوم میشود این وعظ همان نهی از منکر بود تنها وعظ نبود.
پرسش ...
پاسخ: چرا احتمال بود برای اینکه ﴿لَعَلَّهُمْ یَتَّقُون﴾ دارد این معلوم میشود احتمال بود هنوز.
پس ما در این فضا میبینیم با دوتا احتمال رو به روییم برخی از اهل تفسیر نقل کردند که ابن عباس در جریان این آیه اشک ریخت گفت بالأخره برای من روشن نشد که اینها از کدام گروه هستند عکرمه میگوید که من دیدم ابن عباس گریه میکند گفتم چرا گریه میکنی؟ گفت بالأخره من نفهمیدم که این گروهی که گفتند ﴿لِمَ تَعِظُونَ﴾ اینها نجات پیدا کردند یا نه؟ الآن اینجا سه گروه مطرحاند یک عده آمران به معروف و ناهیان از منکرند یک، یک عده صیاداناند که تبهکارند دو، یک عده کسانیاند که میگویند: ﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذابًا شَدیدًا﴾ این سه این گروه سوم اهل نجاتاند یا نه؟ ما نمیدانیم گریه ابن عباس هم تنها برای این نبود که حالا این آیه برایش روشن نشد البته ممکن است کسی آنچنان شوق داشته باشد به درک آیه که اگر آیهای برای او مبهم بود اشک بریزد چه اینکه صحابه اینطور بودند اگر یک معنایی برایشان حل نشده بود خب ناله میکردند اما یک حکم اجتماعی را هم به همراه دارد که بالأخره اگر کسی بداند یک عدهای تبهکارند و علناً نگوید این اهل عذاب است یا نه؟ خود آدم میخواهد تکلیف خودش را بداند قدر خودش را بداند عکرمه میگوید که من به ابن عباس گفتم که این گروه اهل نجاتاند چرا؟ برای اینکه این گروه به آمران به معروف و ناهیان از منکر نگفتند که شما چرا صیادها را نهی میکنید یا چرا اینها را نهی میکنید بلکه به آمران به معروف و ناهیان از منکر گفتند چرا گروهی که خداوند اینها را به هلاکت یا به عذاب شدید محکوم کرد و میکند نهی میکنید پس اینها موضع گرفتند این نحو موضعگیری جزء امر به معروف و نهی از منکر است و خدا هم فرمود ما ناهیان از منکر را نجات دادیم پس این گروه سوم داخل در گروه اول اهل نجاتاند میگوید ابن عباس خوشحال شد و به من خلعتی داد و بعد راضی شد به این آیه سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی(رضوان الله علیه) در همان بحث روایی میفرمایند به اینکه جناب عکرمه خطا کرده است و ابن عباس هم آشنا نشد چرا؟ برای اینکه ذات اقدس الهی در هنگام بیان نجات نفرمود که ما هر دو گروه را نجات دادیم فرمود که ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَاذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ﴾ این از مواردی است که در مقام تحدید است و مفهوم دارد اگر لقب است اگر وصف است اگر رقم است هیچ کدام از اینها مفهوم ندارد مگر اینکه در مقام تحدید باشد چون در مقام تحدید است مفهوم دارد یعنی فقط ناهیان از منکر نجات پیدا کردند آنها که داشتند دلسوزی میکردند یا اعتراض میکردند آنها که ناهی از منکر نبودند که خب الآن ما درباره این گروه سوم تردید داریم که آیا داخل در صدر است یا داخل در ذیل؟ فرمود: ﴿أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا﴾ اگر ذیل را بگیریم این گروه سوم جزء ظالمین نیستند و مؤاخذه نشدند اگر صدر را بگیریم گروه سوم جزء ناهیان از منکر نیستند اهل نجات نیستند بالأخره کجا هستند داخل در گروه اولاند یا در گروه دوم؟ تحلیل سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) این است که در صدر آیه که فرمود ما ناهیان از منکر را نجات دادیم و این چون در مقام تحدید است مفهوم دارد البته به این بیان در المیزان نیامده که حالا چون در مقام تحدید است مفهوم دارد و اینها صدر شامل ناهیان از منکر میشود فقط ذیل که اختصاصی به صیادها ندارد نفرمود «و اخذنا الذین صادوا» دارد ﴿وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا﴾ آن عذاب مسخ که برای صیادهاست آن را در آیه بعد فرمود: ﴿فَلَمَّا عَتَوْا عَن مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾ این به صورت شفاف بیان کرده یعنی اینها که نهیپذیر نبودند بوذینه شدند خب درباره آن گروه سوم که بیطرف بودند چون امر به معروف و نهی از منکر در صورت جرم علنی جزء مهمترین فرائض است شما وقتی واجبات کلی فقه را میشمرید میبینید میگویید که واجبات فقه فروع دین هشت یا ده تاست اگر نماز است روزه است حج است تولّی است تبرّی است امر به معروف و نهی از منکر را در ردیف اینها میشمارند امر به معروف و نهی از منکر نظیر نماز و روزه است نه نظیر شستن دست یا غسل کردن که زیر مجموعه نماز و روزه است خب اگر امر به معروف و نهی از منکر جزء واجبات رسمی است در خط مقدم است در ردیف نماز و روزه و حج و زکات و صوم و صلات و امثال ذلک است پس اگر کسی عالماً عامداً این را ترک بکند سلامتطلب باشد ظام است تعبیر قرآن هم این نیست که «ما اخذنا الذین نسوا ما نهوا» یا «اخذنا الذین صادوا» صید کردند ماهی گرفتند دارد ﴿وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا﴾ پس ذیل تاب آن را دارد که هر دو گروه را شامل بشود صدر فقط ناهیان از منکر را استثنا کرده است این گروه سوم که بلاتکلیف نمیمانند که یقیناً داخل در صدر نیستند برای اینکه ناهی از منکر نبودند که حالا ما نمیدانیم به عنوان دلسوزی به ناهیان از منکر میگفتند: ﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ﴾ یا به عنوان اعتارض و ملامت میگفتند؟ از این تحلیل برمیآید اینها به عنوان ملامت و اعتراض میگفتند، میگفتند که چرا کسانی که ذات اقدس الهی اینها را عذاب میکند شما اینها را موعظه میکنید آنها هم پاسخ دادند که وظیفه ما در چنین شرایط موعظه است امر به معروف است نهی از معروف است برای اینکه ما اگر تکلیف را انجام ندهیم نزد خدا مسئولیم معذور نیستیم ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ﴾ این یک، دو ﴿وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ﴾ معلوم میشود هنوز احتمال تأثیر هست ما یقین به عدم تأثیر نداریم در جریان فرعون هم وقتی یقین به عدم تأثیر شد آن وقت سخن از غرق به میان آمد وگرنه اول فرمود: ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی﴾ خب ﴿لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی﴾ ولو طرف فرعون باشد مادامیکه احتمال تأثیر هست نهی از منکر واجب است البته گاهی با اینکه انسان یقین دارد طرف متأثر نمیشود اعلام واجب است اما دیگر نهی از منکر نیست برای اینکه مردم بفهمند این گناه است و این شخص دارد گناه میکند اگر یک وقتی آدم اعلامیه صادر میکند یا سخنی میگوید یا به مردم آگاهی میدهد برای آن است که مردم بدانند این شخص گناه کرده گناه میکند حرفپذیر نیست ما وظیفهمان را انجام دادیم کوتاهی نکردیم خب گاهی این دیگر امر به معروف و نهی از منکر نیست این ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ﴾ است این برای تمامیّت حجت است و مانند آن خب پس معلوم میشود زمینه امر به معروف و نهی از منکر همچنان هست فرمود ﴿لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ﴾ همانطوری که درباره فرعون فرمود برو، بروید به او بگویید: ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی﴾ از اینجا معلوم میشود که این سه گروه دو گروه معذّب شدند یک گروه نجات پیدا کردند البته آنهایی که تبهکارانه صید میکردند گذشته از آن عذاب گرفتار مسخ هم شدند که آن را آیه بعد بالاختصاص ذکر میکند خب شما در تفسیر آلوسی غیر آلوسی همه اینها را بگردید ببینید به اینکه این تفطن سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی از کجا پدید آمد ایشان دأبش این بود وقتی آیات نورانی قرآن کریم را مطالعه میکردند اول آیات را مطالعه میکردند بعد روایات نورانی اهلبیت(علیهم السلام) کنار میگذاشتند یک چشمشان به روایات بود یک چشمشان به آیه بود با دید روایات آیه را معنا میکردند لذا شما در بحث روایی غالباً میبینید کما مرّ کما تقدم در بحثهای عمیق قرآنی میفرماید «کما سیجیء فی البحث الروایی» اینجا آن حرف نهایی را روایت مشخص کرده حالا آن روایت را از علیبنابراهیم بخوانیم تا معلوم بشود که به برکت آن روایت این استنباط را سیدنا الاستاد در المیزان دارد گرچه همه موارد بحث همینطور است اما اینجایی که میبینید ابن عباس به گریه در بیاورد، عکرمه را مثلاً جامعه خلعت در بر بکند یک چنین جایی حرف مهم را آن روایت میزند یعنی در یک چنین جاهایی اثر روایت روشن میشود گرچه همیشه رف مهم را روایت میزند.
پرسش ...
پاسخ: بعد آن نهی از منکر عذاب کرد نه قبل
پرسش ...
پاسخ: اینها چون میدانستند که گناه میکنند ولی این وظیفه را ترک کردند که امر به معروف و نهی از منکر باید بشود حالا گاهی انسان یقین دارد که اثر میکند گاهی یقین ندارد در حد احتمال تأثیر است این ﴿لَعَلَّهُمْ یَتَّقُون﴾ در حد احتمال تأثیر است دیگر آنها در چنین فضایی با اینکه ﴿لَعَلَّهُمْ یَتَّقُون﴾ بود مع ذلک اعلان بیطرفی کردند اگر این حرف را در حضور دیگران میگفتند خب انسان میگفت این نهی از منکر است اما در بحث دیروز اشاره شد که این یک نحوه موضعگیری است اما باید اثبات بشود اینها در حضور آنها گفتند وقتی معلوم نشد در حضور آنها گفتند آهسته زیر گوش به اینها میگویند که چه کار دارید به اینها، به شما چه این که نهی از منکر نیست این که موضعگیری نیست حالا این روایتی را که در تفسیر شریف علیبنابراهیم قمی هست جلد اول این روایت نورانی را بخوانیم تا به برکت این روایات روشن بشود که این گروهی که گفتند: ﴿لِمَ تَعِظُونَ﴾ این گروه مانند آن تبهکاران معذب شدند علیبنابراهیم(رضوان الله علیه) میگوید: «حدثنی ابی عن الحسنبنمحبوب عن علیبنرئاب عن ابیعبیده عن ابی جعفر(علیه السلام) قال وجدنا فی کتاب علی(علیه السلام) ان قوما من اهل أیکه» که یک بندری است بین مصر و مدینه «من قوم ثمود» که اینها بعد جزء یهودیها شدند به دین حضرت موسی درآمدند «و ان الحیتان کانت سبقت الیهم یوم السبت» این ماهیها روز تعطیلی در دسترس اینها قرار میگرفت در مرئا و منظر اینها قرار میگرفت که صید این ماهیها آسان بود «لیختبر الله طاعتهم فی ذلک» تا ذات اقدس الهی اینها را با این کار بیازماید «فشرعت الیهم یوم سبتهم فی نادیهم و قدام ابوابهم فی أنهارهم و سواقیهم» شرعت یعنی ظهرت و قربت این ماهیها نزدیک شدند و روی آب آمدند در روز تعطیلی در همان جلساتشان در دم درشان چون اینها منطقه بندری زندگی میکردند دیگر در نهرشان در ساقیه شان نهرهای بزرگ نهرهای کوچک «فبادروا الیها فاخذوا یصطادونها» میرفتند این ماهیها را میگرفتند و مصرف میکردند «فلبثوا فی ذلک ما شاء الله» مدتی همین معصیت را مرتکب میشدند مثل اینکه فرض کنید اسلام فرموده به اینکه ﴿إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاَةِ مِن یَوْمِ الجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا البَیْعَ﴾ حالا ممکن است کسی در عصر غیبت در وجوب تعینی نماز جمعه خدشه کند اما در زمان خود پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که ﴿وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْواً انفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِماً﴾ آن که دیگر محرم بود که در حین اقامه نماز جمعه یک عده مشغول زیارت میشدند که برای اینکه آن کالاهای خوب را بگیرند یا ارزانتر بگیرند این بود دیگر خب و ذات اقدس الهی آزمود فرمود: ﴿ِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِکْرِ اللّهِ وَ ذَرُوا الْبَیْعَ﴾ خب پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایستاده در مسجد مدینه روی منبر ایستاده دارد خطبه نماز جمعه میکند ﴿تَرَکُوکَ قَائِماً﴾ نه «ترکوک خطیبا» تو ایستاده داری خطبه میخوانی اینها تو را رها کردند و خب اینطور نیست که آنها کالاهای محرم باشد که همین نان و گوشتی بود که قبلش خرید و فروشش حلال بود دیگر همین پارچهای بود که قبلش خرید و فروشش حلال بود دیگر منتها وقتالنداء حرام است در این لحظه حرام است آنها هم گرفتار همین فکر بودند «فاخذوا یصطادونها فلبثوا فی ذلک ما شاء الله لا ینهاهم عنها الاٴحبار و لا یمنعهم العلماء من صیدها» نه آن احبارشان و رهبران مذهبیشان که بالأخره صبغه دینی داشتند نظیر کشیشها و اینها و نه درسخواندههای مکتب یهودیت «ثم ان الشیطان اوحی الی طائفة منهم انما نهیتم عن اکلها یوم السبت فلم تنهوا عن صیدها» شیطان وسوسه کرد گفت خوردنش روز شنبه برای روز تعطیل حرام است اما صیدش که حرام نیست خب شما روز تعطیل صید کنید همین روز شنبه مثلاً در سایر ایام مصرف بکنید «فاصطادوا یوم السبت و کلوها فیما سوی ذلک من الایام» روز شنبه صید کنید در طول هفته مصرف کنید «فقالت طائفة منهم الان نصطادها» این وسوسه که پدید آمد یک عده گفتند خب بد حرفی نیست ما حالا روز شنبه از خوردن ماهی صرفنظر میکنیم ولی صید میکنیم روزهای دیگر مصرف میکنیم «فعتت» عتو کردند و طغیان کردند «و انحازت طائفة اخری منهم ذات الیمین فقالوا ننهاکم عن عقوبة الله أن تتعرضوا لخلاف أمره بخلافه» یک عده که اصحاب المیمنه بودند اصحاب یمن و برکت بودند اعتراض کردند گفتند ما نهی از منکر میکنیم شما را از عقوبت الهی بر حذر میداریم «و اعتزلت طائفة منهم ذات الیسار» عدهای اعلان بیطرفی کردند اصحاب میمنت نبودند «فسکتت فلم تعظهم» ساکت شدند این گروه و موضعگیری نکردند و موعظه هم نکردند «فقالت للطائفة التی وعظتهم ﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً﴾» این گروه اصحاب المشئمه به آن اصحاب المیمنه گفتند که چرا این صیادها را اینهایی که دارند معصیت میکنند اینها را نهی از منکر و موعظه میکنید بگذارید اینها به عذاب الهی گرفتار بشوند «فقالت الطائفة التی وعظتهم» آن طایفهای که نهی از منکر میکردند امر به معروف میکردند موعظه میکردند که اصحاب المیمنه بودند به این اصحاب الیسار به اصحاب المشئمه گفتند به دو دلیل یکی ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ﴾ و دلیل دوم ﴿لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ﴾ حالا این شاید همهشان یا بعضیشان برگردند این یک، یا کلاً دست بردارند یا بعضاً دست بردارند دو، یک وقت است همهشان متعظ میشوند یک وقتی درصدی از اینها متعظ میشوند یک، حالا که آن که متعظ شدند یا کلاً متعظ میشوند اصلاً صید نمیکنند یا لا اقل یکی دو ساعت را ترک میکنند هر چه کمتر بهتر این دو «قال فقال الله جل و عز ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَاذُکِّرُوا﴾» یعنی حالا که اینها «لما ترکوا ما وعظوا به مضوا علی الخطیئة» «فقالت الطائفة التی وعظتهم» حالا که این آمران به معروف و ناهیان از منکر به آنها گفتند که این کار حرام است دست بردارید آنها همچنان بر غیّ و طغیانشان ادامه دادند اینها دیگر موضعگیری سخت کردند اعلان تبرّی کردند گفتند دیگر ما با شما زندگی نمیکنیم ما دیگر با شما نیستیم فاصله گرفتند از آنها «فقالت الطائفة التی وعظتهم لا و الله لا نجامعکم و لا نبایتکم اللیلة فی مدینتکم هذه التی عصیتم الله فیها مخافة ان ینزل بکم البلاء فیعمنا معکم» ما دیگر با شما در این شهر زندگی نمیکنیم ممکن است عذاب الهی بیاید و دامنگیر ما هم بشود «فخرجوا عنهم من المدینة مخافة ان یصیبهم البلاء» اینها از شهر بیرون رفتند «فنزلوا قریبا من المدینة فباتوا تحت السماء» اینها از شهر خارج شدند در فضای باز زیر آسمان آن شب را بیتوته کردند «فلما اصبح اولیاء الله المطیعون لامر الله غدوا لینظروا ما حال اهل المعصیة» اینها که در بیرون شهر به سر بردند بامداد به طرف شهر آمدند ببینند که چه خبر است آیا عذاب آمده یا عذاب نیامده «فاتوا باب المدینه» آمدند دم در شهر «فاذا هو مصمت» بسته است شهر بسته بود «فدقوه» چون قبلاً بالأخره یک بارویی بود دیوار ورودی بود که دروازدهای برای شهر داشت دقوه کوبیدند دقالباب «فلم یجابوا» کسی جواب اینها را ندارد «و لم یسمعوا منها خبر واحد» خبری هم نشنیدند از کسی «فوضعوا سلما علی سور المدینة» یک نردبانی آوردند روی دیوار مدینه گذاشتند «ثم اصعدوا رجلا منهم» یک کسی را از نردبان روی دیوار مدینه بالا بردند «فأشرف علی المدینة» این دیدبان وقتی روی دیوار مدینه آمد و آن شهر را دید «فنظر فإذا هو بالقوم قردة یتعاوون» دید همه اینها بوزینه شدهاند به صورت بوزینه زوزه و عوایی دارند این زوزه سگان را میگویند عوای کلب «فقال الرجل لأصحابه یا قوم أری و الله عجبا» این که دیدبان بود روی دیوار مدینه رفت دید یک بوزینههایی در شهراند به این مؤمنینی که بیرون دروازه بودند گفت من یک چیز عجبی میبینم «قالوا و ما تری قال أری القوم قد صاروا قردة یتعاوون و لها أذناب» دُم درآوردند عوایی دارند زوزهای دارند «فکسروا الباب» این مؤمنین در را شکستند تا وارد مدینه بشوند وقتی وارد مدینه شدند «فعرفت القردة أنسابها من الإنس و لم تعرف الإنس أنسابها من القردة» این بوزینهها این مؤمنین را شناختند هر کسی قوم خودش را شناخت اما این مؤمنین قوم خودشان را خودشان دیگر نشناختند چه خدایی است که پرده روی کجا میآویزاند و کجا را پرده برمیدارد خب مؤمنین اگر قوم خودشان را ببینند خب رنج میبرند خب چرا این رنج را ببرند اما این بوزینهها چون انسان قرد اینچنین نیست که بوزینه شده باشند که بوزینه در باغ وحش فراوان است بوزینه بودن که عیب ندارد که بوزینه هیچ رنجی در زندگی ندارد همانطوری که طوطی و تذرو ندارند اینطور نیست که مرغ و خروس و گوسفند از زندگی لذت ببرند بوزینه لذت نبرد که آنکه انسان بود و بوزینه شد هم اکنون هم انسان است اگر سؤال بکنی این شخص ما هو؟ میگویند حیوان ناطق قرد این بوزینهای است که در طول انسان است انسان به حسب ظاهر نزد ما نوع الانواع است و نوع اخیر است اما روی بحثهایی که اهل حکمت کردند انسان نوع متوسط است یا جنس است تحت او انواع فراوانی است هیچ محققی که در طی این چهارصد سال بعد از صدرالمتألّهین آمده که انسان را نوع الانواع نمیداند که انسان را نوع اخیر نمیداند که گذشت آن زمانی که آنسان گذشت انسان را نوع اخیر میدانستند حالا روشن شد انسان جنس است و تحت او انواع کثیره است بر اساس جسمانیة الحدوث و روحانیةالبقاء بر اساس حرکت جوهری انسان جنس است تحت او انواع کثیره است لذا اگر کسی در قیامت به صورت حیوان درمیآید یک حیوان نیست که در عرض انسان باشد وگرنه عذاب نیست خب حالا اگر کسی به صورت مار درآمده یا به صورت مور درآمده این مار و مور چه عذابی دارند همان لذتی که یک طوطی از نکاح و ازدواج میبرد همان لذت را مار و عقرب میبرند همان لذتی که یک مرغ از غذا خوردن میبرد همان لذت را مار و عقرب میبرد همان لذتی که مرغ از بچه درآوردن و پرورش بچه میبرد همان لذت عاطفی را مار و عقرب میبرند اگر کسی انسان بشود و عقرب انسان بشود و حیّه آن وقت میسوزد همه درکها را دارد در جنون هم همینطور است فرمود اینکه رباخوار مجنون میشود نه یعنی دیوانه تیمارستانی خب دیوانه تیمارستانی چه عذابی دارد او که درک ندارد که معذب با شد که بستگانش رنج میبرند که یکی از بستگان آنها در تیمارستان مجنونانه به سر میبرد وگرنه خود مجنون چه رنجی دارد اما اینکه فرمود: ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ المَسِّ﴾ او حیوانٌ ناطقٌ عاقلٌ مجنون همه حرفها را خوب بلد است اما عقلش در خدمت جنون اوست اگر کسی بفهمد که دیوانه است چقدر عذاب میبیند این است نه اینکه دیوانه بشود خب دیوانه تیمارستانی که عذابی ندارد اگر جنون است بعد العقل است با حفظ عقل اگر قرده شدن است بعد الانسانیة است و طول ناطقیّت است این است که بزرگان اهل حکمت گفتند «ما من ملة الا و لتناسخ فیها قدم راسخ» این تناسخ ملکوتی است وگرنه تناسخ ملکی را که عقل و نقل ابطال کرده که عقل میگوید محال است نقل میگوید ممکن نیست تناسخ ملکوتی که روح بدن انسان به بدن حیوان تعلق بگیرد این عقلاً محال است نقلاً محال است روایات فراوانی در استحاله تناسخ داریم اما این تناسخ ملکوتی است یعنی کسی در درون بشود بوزینه یعنی انسان عاقل ناطق قرد آن وقت همه حرفها را در خدمت بوزینه باید مصرف بکند این است خب لذا فرمود به اینکه این بوزینهها کاملاً افراد را میشناختند برای اینکه همان خصوصیات را داشتند به این صورت بوزینه درآمدند و با اینها باید عذاب ببینند اما آن دوستانشان فامیلانشان آنها چرا عذاب ببینند؟ لذا آنها انساب خودشان را نمیشناختند ولی وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) میفرماید که من الآن انساب همان بوزینهها را میشناسم خب «فعرفت القردة أنسابها من الانس و لم تعرف الانس انسابها من القردة فقال القوم للقردة أ لم ننهکم» بدون اینکه بشناسند چه کسی کیست به اینها گفتند مگر ما شما را نهی از منکر نکردیم آنها دیگر پاسخی نداشتند وجود مبارک حضرت امیر چون این در کتاب علی(علیه الصلاة و علیه السلام) آنکه در تفسیر علیبنابراهیم از وجود مبارک ابی جعفر(علیه السلام) نقل شده است این بود که «وجدنا فی کتاب علی» آنگاه ایشان دارد که «فقال علی(علیه السلام) و الذی فلق الحبة و برأ النسمة إنی لأعرف أنسابها من هذه الأمة» اینها هم «لا ینکرون و لا یغیرون» اینها هم اینطورند نه نهی از منکر میکنند نه چیزی را تغییر میدهند «بل ترکوا ما أمروا به فتفرقوا و قد قال الله عز و جل ﴿فَبُعْداً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ فقال الله ﴿أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِیسٍ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ﴾ » «و اما قوله و اذ تاذن ربک» این مربوط به آیه بعد است خب پس معلوم میشود که این دید دقیق سیدنا الاستاد منشأ روایی دارد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است