- 517
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 163 تا 166 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 163 و 166 سوره اعراف"
بنیاسرائیل که در یکی از مناطق بندری به سر میبردند روز تعطیل را حرمت نگاه نداشتند
«اعراف» در مکه نازل شد و قبل از سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است که در مدینه نازل شده است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَسْالهُمْ عَنِ القَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ البَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَیَوْمَ لاَیَسْبِتُونَ لاَتَأْتِیهِمْ کَذلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ٭ وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ٭ فَلَمَّا نَسُوا مَاذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِیسٍ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ٭ فَلَمَّا عَتَوْا عَن مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾
سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» چون در مکه نازل شد و این قصه بنیاسرائیل که در یکی از مناطق بندری به سر میبردند و روز تعطیل را حرمت نگاه نداشتند و آن روزی که باید صید نکنند صید کردند و از عهده امتحان الهی به در نیامدند و بعد معذب شدند این قصه را به صورت مبسوط در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بیان فرمود چون «اعراف» در مکه نازل شد و قبل از سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است که در مدینه نازل شده است لذا در سورهٴ بقره و در سورهٴ «نساء» به عنوان اجمال بعد از تفصیل به صورت خلاصه ذکر میکنند میفرمایند شما جریان اصحاب سبت را که شنیدید و میدانید در آیهٴ 65 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» میفرماید: ﴿وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾ یعنی شما جریان مردمی که در منطقه بندری زندگی میکردند و روز شنبه که تعطیل بود و صید حرام بود آنها صید میکردند و حرف آمران به معروف و ناهیان از منکر را گوش ندادند و تمردشان به طغیان تبدیل شده است و سرانجام به عذاب الهی گرفتار شدند قصهشان را که میدانید خب در مدینه این حرفها بازگو شد یعنی در آیهٴ 65 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و همچنین در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 47 به این صورت آمده است ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الکِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُم مِن قَبْلِ أَن نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّهَا عَلَی أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً﴾ فرمود ای اهل کتاب شما پندپذیر باشید وگرنه ممکن است به همان عذاب اصحاب سبت مبتلا بشوید که قصهاش برای شما روشن شود چون قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» در مکه این آیات به صورت روشن نازل شده است لذا در سورههای مدینه نظیر سورهٴ «بقره» و سورهٴ «نساء» به صورت متنی و خلاصه ذکر میکند بعد میفرماید شما این جریان را که قبلاً میدانستید یاد گرفتید در مکه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با یهودیها مأنوس نبود در مکه یهودی اهل کتاب نبود یا به ندرت بود آنجا یک فرهنگی یک کتابی، کتابخانهای و مانند آن نبود که حالا این جریانها را پیغمبر در مکه یاد گرفته باشد پس معلوم میشود همه اینها روی جریان اخبار به غیب است و از راه غیب باخبر شد در مدینه حضور داشتند و از این جریان و کتاب خبری بود.
مطلب دیگر آن ست که آنچه در آیهٴ 162 در بحث دیروز گذشت ﴿فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَیْرَ الَّذی قیلَ لَهُمْ﴾ از این ﴿غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ﴾ فهمیده میشود که این تبدیلش تبدیل به مساوی و احسن نبود بلکه تبدیل به سییء بود سرّش آن است که گرچه تأکید ممکن است و در قرآن هم تأکید آمده لکن اصل بر تأسیس است نه بر تأکید اگر ما یک کلامی داشته باشیم و دائر باشد که این کلام را بر تأسیس حمل کنیم یا بر تأکید اصل بر تأسیس است چون هر جمله معنای خاص خود را دارد اگر ما دلیلی بر تأسیس نداشتیم یا شاهدی بر تأکید داشتیم حمل بر تأکید میشود چون اصل بر تأسیس است و تأکید شاهد میطلبد لذا میتوان گفت که این ﴿فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَیْرَ الَّذی قیلَ لَهُمْ﴾ این تبدیل به اسوء است گذشته از اینکه این تعلیق حکم بر وصف هم بیاشعار نیست نفرمود «فبدلوا منهم قولا غیر الذی قیل لهم» فرمود: ﴿فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ﴾ از این عنوان ظلم هم میشود استفاده کرد که تبدیلشان ظالمانه است نه روی اجتهاد.
مطلب بعدی آن است که در جریان امر به معروف و نهی از منکر گفته شد که دو مرحلهاش که یکی انزجار قلبی است و یکی هم امر زبانی است خب این وظیفه همه مردم است اما بخشهای بعدی که به جرح و قتل و ضرب و امثال ذلک منتهی میشود این به عهده حکومت اسلامی است و حکومت اسلامی باید این کار را انجام بدهد و در آیهای که همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» قبلاً گذشت یعنی آیهٴ 157 که فرمود در عهدین در تورات و انجیل مزایای پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بازگو شد که یکی از آن مزایا این است که ﴿یَأْمُرُهُم بِالمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ المُنْکَرِ﴾ آنجا اشاره شد که این مرحله نازله امر به معروف و نهی از منکر نیست که وظیفه همگان است بلکه جامع همه مراحل امر به معروف و نهی از منکر است یعنی از مرحله انزجار قلبی بعد امر زبانی بعد جلوگیری یدی بعد هم به مراحل شدیدتر که این در اختیار حکومت اسلامی است و مجموعه این مراحل را قرآن کریم دارد که در عهدین جزء وظایف پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میدانند معلوم میشود که حکومتی تشکیل میدهد که همه مراحل امر به معروف را اجرا میکنند.
مطلب بعدی آن است که این ﴿وَسْالهُمْ عَنِ القَرْیَةِ﴾ در بحث دیروز اشاره شد که منظور از این قریه اهل قریه است یعنی واسئلهم از آن اهل قریهای که حاضرة البحر بود شاهد حذف هم این است که ﴿إِذْ یَعْدُونَ﴾ این یعدون به آن اهل برمیگردد که محذوف است وگرنه کسی اهل تعدی و تجاوز نبود خود قریه که تعدی نمیکند گذشته از اینکه جمع سالم نمیآورند برای قریه پس ...
پرسش ...
پاسخ: میشود فرقه دیگر غرض آن است که این
پرسش ...
پاسخ: قطعه قطعه یعنی فرقه فرقه چون فرقه فرقه که میگویند یعنی هرکدام جدا جدا متفرق از دیگریاند.
پرسش ...
پاسخ: خب حالا همان میگویند این جمعیت را قطعه قطعه کردند یعنی فرقه فرقه کردند حالا این مربوط به آن آیه بود که گذشت ﴿وَسْالهُمْ عَنِ القَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ البَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ﴾ ﴿وَسْالهُمْ عَنِ القَرْیَةِ﴾ یعنی اهل قریه به دلیل اینکه اذ ﴿إِذْ یَعْدُونَ﴾ فعل جمع مذکر سالم است باید به اهل برگردد این کلمه یعدون دو کار از آن برمیآید یکی اینکه شهادت میدهد که محذوفی هست و آن اهل است دوم اینکه چون فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد نشانه آن است که تعدی اینها مستمر بود اینطور نبود که حالا یک هفته استثنائاً از شنبه استفاده کردند روز تعطیل را روز تحصیل مال قرار دادند بلکه همیشه این کار را میکردند مدتی این کار را میکردند.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿عَنِ القَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ البَحْرِ﴾ این حاضر یعنی نزدیک مثل اینکه در جریان حج افراد و قران از یک سو و حج تمتع از سوی دیگر بعد از اینکه حکم حجها را میفرماید آنگاه بازگو میفرماید که ﴿ذلِکَ لِمَن لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِی المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾ یعنی آنهایی که خانهشان نزدیک مسجدالحرام نیست آن حجشان حج قران و افراد است اما اگر کسی بعد از اینکه حکم حج تمتع را ذکر فرمود، فرمود این حج تمتع که حج دارد و عمره ﴿ذلِکَ لِمَن لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِی المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾ برای کسانی است که خانهشان و زندگیشان نزدیک مکه نیست و آنهایی که خانهشان زندگیشان نزدیک مکه است قریباند نه نائی آنها البته باید حج قران و افراد دارند نه حج تمتع غرض آن است که اینکه فرمود ﴿حَاضِرَةَ البَحْرِ﴾ یعنی نزدیک دریا بودند یعنی منطقه بندری بودند مثل اینکه آنجا در جریان حج تمتع میفرماید: ﴿ذلِکَ لِمَن لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِی المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾ .
مطلب بعدی آن است که حالا این قریه کجاست؟ جناب امام رازی سه چهار قول نقل میکند که این ایله آن بندر، ایله بود یا مدین بود یا طبریه بود اینها اقوالی است که نقل شده در بحث دیروز اشاره شد که قرآن چیزی هم در این زمینه نفرمود و تأثیر مهمی هم ندارد از نظر بحث تفسیری ولو از نظر بحث تاریخی ممکن است سودمند باشد و از اینکه کلمه قریه را به کار آورد معلوم نیست که قریه به معنی روستا باشد چون قرآن کریم قریه را هم بر روستا هم بر شهر اطلاق میکند در تفسیر فخر رازی هم آمده است که «و العرب تسمی المدینة قریة» عرب شهر را قریه میگوید پس اینچنین نیست که در سورهٴ مبارکهٴ «یس» که مثلاً اول قریه بود بعد مدینه شد به احتمال اینکه مثلاً فرق کرده البته تعبیرات فرق میکند ﴿وَجَاءَ مِنْ أَقْصَی المَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَی﴾ یعنی وقتی که یک مرد متمدن و متدین در یک جایی زندگی بکند آن میشود مدینه این تفاوت را در سورهٴ مبارکهٴ «یس» میشود به دست آورد چون در سورهٴ مبارکهٴ «یس» اصلش به عنوان اصحاب قریه یاد شده است ﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ القَرْیَةِ﴾ بعد همین قریه را به عنوان مدینه یاد میکند آیهٴ سیزده سورهٴ مبارکهٴ «یس» این است که ﴿وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ٭ إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ﴾ هنوز این قریه است با اینکه انطاکیه بود ﴿قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمنُ مِن شَیْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ﴾ هنوز قریه است ﴿قَالُوا رَبُّنَا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ ٭ وَمَا عَلَیْنَا إِلَّا البَلاَغُ المُبِینُ﴾ هنوز قریه است ﴿قَالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَلَیَمَسَّنَّکُم مِنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ ٭ قَالُوا طَائِرُکُم مَعَکُمْ أَئِنْ ذُکِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُون﴾ هنوز قریه است اما وقتی از ته شهر یک آدم متدین متمدنی که تدین او همان تمدن او برخواست همینجا میشود مدینه ﴿وَجَاءَ مِنْ أَقْصَی المَدِینَةِ رَجُلٌ﴾ گرچه عرب مدینه را قریه میگوید اما بالأخره تعبیر قریه نکتهای دارد از همان قریه به مدینه تعبیر کردن نکتهای دارد مادامی که بالأخره آدمهای جاهل زندگی میکنند اینجا روستاست وقتی آدم روشن زندگی میکند اینجا شهر است پس شهر و روستا به این نیست که بخشداری داشته باشد یا فرمانداری به این نیست که آسفالت داشته باشد یا نداشته باشد به این است که اینجا چه کسی باشد مثل اینکه ﴿لاَ أُقْسِمُ بِهذَا البَلَدِ ٭ وَأَنتَ حِلٌّ بِهذَا البَلَدِ﴾ را ذکر میکند حالا این لا چه زایده باشد چه زایده نباشد حرمتی که ذات اقدس الهی برای مکه قائل است به اعتبار شخص پیغمبر است وگرنه یک سنگلاخی بیش نیست خب همین که یک آدم روشن متدینی که احساس کرد دیانت او مدنیت اوست و مدنیت او دیانت اوست همان حرفی که مرحوم مدرس(رضوان الله علیه) میزد که سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما هم عین سیاست ماست این همان حرف را میزند که تدین او عین تمدن ماست و تمدن ما هم عین تدین ماست حالا همین قریه میشود مدینه ﴿وَجَاءَ مِنْ أَقْصَی المَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَی﴾ غرض آن است که گرچه عرب قریه را مدینه میگوید اما آن نکات تعبیر و تفاوت تعبیر همچنان محفوظ است.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿إِذْ تَأْتیهِمْ حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتیهِمْ﴾ بعد فرمود: ﴿کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ﴾ این شارعة یوم سبتم شرّعاً، شرّع یعنی نزدیک و ظاهر خانهای که نزدیک به خیابان است میگویند دار شارعة یا ستارههایی که خیلی روشن است و در معرض دید است میگویند نجوم شارعة یعنی ظاهر است و نزدیک ماهیهایی که روی آب میآیند و به ساحل نزدیکاند میگویند شرّعاً که جمع شارع است یعنی هم نزدیک است هم ظاهر خب یک وقت است نزدیک است اما در آب است یک وقت است روی آب است اما دور است خب وسط دریاست ولی ظاهر است روی آب است اما اگر هم نزدیک باشد هم ظاهر میگویند شارع، دار شارع از این قبیل است نجم شارع از این قبیل است.
مطلب بعدی آن است که این جناب فخر رازی که منکر حسن و قبح عقلی است مانند سایر متفکران اشعری خیال کرده که اینجا این کار حکیمانه و خردمندانه این بود که روز شنبه که تعطیل است ماهی نیاید یا اگر هست دور باشد یا اگر هست در آب باشد از اینکه ماهی فراوان است و روی آب است و نزدیک است این بر خلاف حکمت است بر خلاف صلاح است یا برخلاف اصلح است آنگاه میگوید که اصحاب ما یعنی همین اشاعره به این آیه استدلال کردند که خلاصه رعایت صلاح یا رعایت اصلح بر خدا واجب نیست چون قاعده لطف را آنها منکرند دیگر بعد خود فخر رازی هم میگوید که لطف این نیست که همه این مشرکین مسلمان باشند چرا پس اکثر مشرکاند؟ معلوم میشود رعایت اصلح رعایت صلاح واجب نیست این به خیال خام خود در اینجا هم روی همان مبنای عاطل میگوید پس معلوم میشود رعایت صلاح واجب نیست رعایت اصلح واجب نیست قوم ما اصحاب ما به این آیه استدلال کردند غافل از اینکه امتحان در صورتی است که شخصی میخواهد بیازماید اصلاً در قرآن کریم دارد که ما زمان جنگ شما را میآزماییم شما را با جنگ میآزماییم شما خیال کردید که حالا نماز پنج وقت را در مدینه پشت سر بهترین پیشنمازهای عالم میخوانید میروید بهشت ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرّاءُ﴾ این آیه در مدینه نازل شد به اصحاب پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خطاب میکند اینها که نماز پنج وقت را در مسجدالنبی پشت سر پیغمبر میخواندند فرمود شما خیال میکنید وارد بهشت میشوید بدون اینکه با جنگ امتحان بشوید؟ دیگر از پیغمبر پیشنمازی بالاتر احدی نه آمد و نه خواهد آمد مثل آنها هم که نیست نه بود نه خواهد آمد نماز پنج وقت را در مسجدالنبی پشتسر بهترین پیشنمازهای عالم دارید میخوانید این کافی برای بهشت رفتن نیست من میخواهم شما را با جنگ بیازمایم این یک مطلب؛ مطلب دیگر این است که اصلاً متحان برای همین است که انسان آن فشار را ببیند خب اگر روز تعطیلی روز شنبه ماهی یا نباشد یا اگر هست در آب باشد یا اگر هست روی آب وسط دریا باشد خب اینکه امتحان نیست این سهل است وقتی امتحان است که انسان را بیازماید انسان مجاهدت کند به فعل بیاید آن اهرمن درون را رام کند اصلاً صلاح در آن است خب این استدلال جناب رازی ناصواب است اما درباره امتحان آیاتی که درباره ابتلا و امتحان نقل شده است سه طایفه است یک طایفه جامع است میفرماید ما شما را به خوبیها و بدیها به نعمت و نقمت به سلامت و مرض به توانگری و تهیدستی میآزماییم اینها جامع است، طایفه دیگر آیاتی است که دلالت میکند ما شما را به رفاه و نعمت و آسایش و آرامش میآزماییم، طایفه سوم آیاتی است که دلالت میکند ما شما را به سختی و فقر و بیماری و امثال ذلک میآزماییم؛ پس طایفه اولی جامع بین صنفین است، طایفه ثانیه مخصوص امتحان به رفاه و آرامش و آسایش و امثال ذلک است، طایفه ثالثه مخصوص به آزمایش به نقمت و درد و رنج و امثال ذلک است اما طایفه اولی که جامع بینالصنفین است آیاتی نظیر اینکه فرمود: ﴿وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ﴾ گاهی با خوبیها گاهی با درد و رنج و فلاکت و مشکلات یا آیهای که فرمود: ﴿نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ مرحوم امینالاسلام(رضوان الله علیه) ذیل این آیه ﴿نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ حدیثی را نقل میکند که وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) بیمار شد بعضی به عیادت آن حضرت رفتند عرض کردند کیف حالک؟ فرمود «علی شرّ» به امیرالمؤمنین عرض کردند شما هم تعبیر به شرّ دارید؟ فرمود بله برای اینکه خدا فرمود ﴿نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ خب بیماری شرّ است منتها منشأ شرّ علل و عوامل مادی و خودی است نه از بالا آمده باشد چون آنچه از آنجا میآید خیر است یا اینکه فرمود: ﴿لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ﴾ این آیه جامع است فرمود بعضی را بالا بعضی را پایین میبریم آنهایی که بالا رفتند مبتلای به مقاماند آنهایی که پایین افتادند مبتلای به پایین بودن مقاماند هر دو مبتلایند این آیه جامع بین برتر و پایینتر است حالا امتحان در همه موارد هست یک کسی استعداد خوب دارد یک کسی استعداد کمتری دارد آن که استعداد خوب دارد مبتلا به تیزهوشی است خدا او را هوشمند کرده ببیند این چکار میکند آیا دیگری را تحقیر میکند؟ آیا این نعمت را برای خود میداند؟ آیا میگوید من آنی هستم که در طی چندین سال به این درجات رسیدم؟ یا میگوید: ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾؟ آنکه یک مقداری کم هوش است آن را خدا با یک چیز دیگر امتحان میکند اگر او صابر شد گاهی میبینید خدا به او یک فرزندی میدهد که به مراتب رشد علمی بچه او از رشد علمی بچه آن تیزهوش بالاتر است چون خیلیها را ما دیدیم یک بیوت روشنی داشتند بعد از یک مدتی چراغ خانهشان خاموش شد معلوم نیست حوادث چیست روزگار «باشد اندر پرده بازیهای پنهان» خیلی روشن نیست هیچ کسی فکر نمیکند کسانی که سالیان متمادی خانهشان روشن بود دفعتاً خاموش بشوند کسی هم اینها را خاموش نکرده ولی به طور طبیعی خاموش شده دیگر برچیده شد بساط بعضیها هستند از یک روستایی آمدند ذات اقدس الهی عنایتی کرده ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾ رشد علمی پیدا کرده اهل قلم و بیان شدند معلوم نیست وضع چیست خلاصه حالا که معلوم نیست بهتر این است که هر اندازه که خدا به ما داد او را از ناحیه ذات اقدس الهی بدانیم تعدی نکنیم شاکر باشیم و بسازیم با او؛ هیچ چیزی نشانه تقرب نیست هرچه دادند امتحان است اگر باورمان شد که هرچه به ما دادند امتحان است دیگر دست از پا خطا نمیکنیم هیچ ممکن نیست کسی بگوید خدا به من جزا داد جزا در یوم الجزاء است آنجا هرچه دادند از آدم دیگر کار نمیخواهند اما اینجا هرچه دادند کار میخواهند میگویند اگر بر فرض کسی سابقه خوبی داشت خدا به او یک چیزی داد در برابرش مسئولیت هم دارد دیگر پس طایفه اولی نظیر ﴿وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ﴾ نظیر ﴿نَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالخَیْرِ فِتْنَة﴾ نظیر ﴿رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ﴾ نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» است ﴿فَأَمَّا اْلإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبّی أَکْرَمَنِ ٭ وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبّی أَهانَنِ ٭ کَلاّ﴾ ما اگر باورمان بشود که الآن به سلامت مبتلاییم همانطوری که بعضی در بیمارستان به مرض مبتلاند مواظب خودمان هستیم اگر سورهٴ مبارکهٴ «فجر» است فرمود بعضی به ثروت مبتلایند بعضی به فقر بعضی به سلامت مبتلایند بعضی به مرض بعضی به برتر بودن مبتلایند بعضی به پایینتر بودن ﴿فَأَمَّا اْلإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبّی أَکْرَمَنِ ٭ وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبّی أَهانَنِ ٭ کلا﴾ فرمود هر دو ابتلاست بنابراین اگر هرچه دست ماست عاریه است یک، عاریه را هم عاریه گفتند برای اینکه ذات انسان از او عاری است دیگر و امتحان است دو، آن وقت انسان حواسش جمع است این طایفه اولی.
پرسش ...
پاسخ: خب آن توفیق و درک هم آزمون الهی است دیگر میگویند این شخص دارد امتحان خوب پس میدهد خدا این توفیقی که به او داد درکی که به او داد این برابر درکش دارد عمل میکند این شکر نعمت خداست برابر آن هوش صله رحم میکند دعا دارد صدقه دارد رعایت بهداشت میکند و مانند آن.
طایفه ثانیه آیهای است که مختص به امتحان و آزمون رفاه و نعمت و امثال ذلک است نظیر آنچه که وجود مبارک سلیمان(سلام الله علیه) بعد از جریان آن تحت ملکه صبا ﴿فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبّی لِیَبْلُوَنی ءَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ﴾ آنکه در خدمت سلیمان(سلام الله علیه) بود از محضر او علم را آموخت ﴿قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ﴾ گفتن همان و آوردن همان ﴿فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبّی لِیَبْلُوَنی ءَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ﴾ این سلطنت است این ملک ملکوتی است نه ملک ملکی و مادی اما آزمون است ﴿لِیَبْلُوَنی ءَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ﴾ این برای طایفه ثانیه است؛ طایفه ثالثه که مختص به نقمت است آن در بین ما رواج داریم که ما میگوییم مبتلا شدیم به فلان و آن کریمهای است که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ وَ اْلأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ﴾ پس این نبلوهم در همه مراحل هست هر سه هم مطابق با حکمت است.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذابًا شَدیدًا﴾ این گروه ظاهراً گروه بیتفاوت و فرصت طلب و به من چه و به تو چه گوها نبودند اگر اینها جزء به من چه و به تو چه گوها بودند آنها هم عذاب میشدند ظاهر آیه این است که فقط یک عده عذاب شدند بقیه نجات پیدا کردند معلوم میشود اینهایی که گفتند چرا موعظه میکنی اینها قبلاً هم جزء آمران به معروف و ناهیان از منکر بودند وظیفهشان را انجام دادند بعد به دیگران که در خط مقدم امر به معروف و نهی از منکر بودند گفتند بس است حالا چرا خودتان را خسته میکنید خطر ندارد که معلوم میشود کارشان را کردند این یک، اهل امر به معروف و نهی از منکر بودند و در همین تعبیر هم پیام امر به معروف و نهی از منکر دادند گفتند که ﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً﴾ خب این یک نحوه امر به معروف و نهی از منکر است نگفتند که «لم تعظونهم» خب موضع را مشخص کردند در برابر آنها موضعگیری کردند گفتند چرا قومی که به هلاکت میافتند به عذاب علیم و شدید گرفتار میشوند خودتان را خسته میکنید خب این تقبیح آنهاست تعییر آنهاست محکوم کردن آنهاست موضع گرفتن در برابر آنهاست همین باعث نجات آنها شد این یک جهت، جهت دیگر اینکه خب امر به معروف و نهی از منکر واجب کفایی است وقتی یک عده قیام کردند از دیگران ساقط است حتی از آن بیتفاوتها هم ساقط است دیگر آن بی تفاوتها را عذاب نمیکنند که مگر خدای ناکرده این بیتفاوتها جزء باند آنها باشند حالا اگر کسی احساس سختی کرد انجام نداد گروهی دیگر آمدند این سختی را تحمل کردند امر به معروف کردند نهی از منکر کردند خب از همه ساقط است دیگر اینها نباید عذاب بشوند روی این جهات معلوم میشود که یک گروه تا آخرین مرحله امر به معروف و نهی از منکر داشتند یک، گروه دومی که به گروه اول میگفتند چرا امر به معروف میکنید چرا نهی از منکر میکنید مخالف امر به معروف نبودند بلکه در برابر تبهکاران و بزهکاران موضع گفتند گفتند اینها اهل هلاکتاند اینها استحقاق.
پرسش ...
پاسخ: نه میگویند چرا خودتان را خسته میکنید حالا که اثر ندارد نه حالا که اثر ندارد چرا این کار را میکنید ﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً﴾ که ﴿اللّهُ مُهْلِکُهُمْ﴾ معلوم میشود که دیگراز نصاب گذشت ﴿أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً﴾ خب.
پرسش ...
پاسخ: نه گروه دوم حتماً جزء نجات یافتهها هستند به دلیل اینکه فقط یک گروه را میگویند عذاب کردند و آنها که ﴿یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ﴾ را نجات دادیم اینها هم ﴿یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ﴾ بودند به دلیل اینکه موضع گرفتند گفتند تبهکارها اهل هلاکتاند اهل عذاب شدیداند این هم یک نحو امر به معروف است و نهی از منکر
خب گاهی گفته میشود که این امتی که به آمران به معروف و ناهیان از منکر اعتراض میکردند و سخنشان اعتراضی بود خود تبهکارها بودند خود تبهکارها به این آمران به معروف و ناهیان از منکر از راه لجاج و از راه جدال میگفتند که حالا که به زعم شما ما اهل هلاکت و عذابیم خوب رها کنید ما را چرا این قدر امر به معروف میکنید این امت همان امت تبهکار معصیت کار است که به آمران و ناهیان و واعظان میگویند که حالا ما به زعم شما اهل هلاکت و عذابیم خب رها کنید ما را چرا اینقدر اصرار دارید این سخن ناصواب است برای اینکه اگر این امت معترض همان تبهکاران باشند واعظان و آمران به معروف و ناهیان از منکر باید در جواب آنها اینچنین بگویند «قالوا معذرة الی ربکم و لعلکم تتقون» نه ﴿وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ﴾ معلوم میشود که سه گروهاند یک گروه واعظان و آمران و ناهیان از منکرند یک گروه تبهکاراناند یک عدهای هم میانجیاند که دارند نصیحت میکنند و واعظان و آمران و ناهیان از منکر که چرا خودتان را خسته میکنید این واعظان به این گروه میانجی میگویند ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ﴾ یک نکته «و لعل المعتدین الظالمین الفاسقین یتقون» این نکته دوم لذا آن ضمیر اول را جمع مخاطب آورد فرمود ﴿إِلَی رَبِّکُمْ﴾ و دوم را ضمیر مغایب آورد فرمود ﴿لَعَلَّهُمْ﴾
پرسش ...
پاسخ: نه میخواهد بگوید چرا حالا خودتان را خسته میکنید نه اینکه اینها امر به معروف نکنند یا مخالف امر به معروف باشند به دلیل اینکه خودشان هم موضع گرفتند گفتند اینها اهل هلاکتاند اینها اهل عذاباند و مانند آن.
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَاذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِیسٍ﴾ این ﴿بَئِیسٍ﴾ یا از بأس است به معنای شدت و فشار یا از بؤس است به معنای فقر و تنگدستی که بائس به معنای فقیر و مسکین است «بائس مسکین بما کانوا یفسقون» و اما اینکه در آن بحثهای قبلی که ﴿فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْنًا قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾ منظور از این چشمهها چشمههای معرفت و علم باشد اشاره شد که چشمههای علوم و معرفت و امثال ذلک نبود برای اینکه همین تشنگی ظاهری آنها را انجام داد و اگر چشمههای علوم و معرفت بود آنها اگر مینوشیدند عارف و عادل میشدند چرا به ظلم و کفر تن در دادند البته در قرآن بعضی از آیاتی هست که دلالت بکند بر اینکه بر فرض شما معارف فراوانی هم به اینها ارائه کنید اینها نمیپذیرند ﴿وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ بِکُلِّ آیَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَکَ﴾ آن یک آیات دیگر است که بر فرض هم شما آیات فراوانی ارائه کنید آنها ایمان نمیآورند اما بر خلاف اینکه ما بگوییم این چشمهها چشمههای معرفت است علم است آنها نوشیدند چون یک چشمه علم باشد آنها هم بنوشند باید عالم بشوند در حالی که اینچنین نبود.
«و الحمد لله رب العالمین»
بنیاسرائیل که در یکی از مناطق بندری به سر میبردند روز تعطیل را حرمت نگاه نداشتند
«اعراف» در مکه نازل شد و قبل از سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است که در مدینه نازل شده است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَسْالهُمْ عَنِ القَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ البَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَیَوْمَ لاَیَسْبِتُونَ لاَتَأْتِیهِمْ کَذلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ٭ وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ٭ فَلَمَّا نَسُوا مَاذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِیسٍ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ٭ فَلَمَّا عَتَوْا عَن مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾
سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» چون در مکه نازل شد و این قصه بنیاسرائیل که در یکی از مناطق بندری به سر میبردند و روز تعطیل را حرمت نگاه نداشتند و آن روزی که باید صید نکنند صید کردند و از عهده امتحان الهی به در نیامدند و بعد معذب شدند این قصه را به صورت مبسوط در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بیان فرمود چون «اعراف» در مکه نازل شد و قبل از سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است که در مدینه نازل شده است لذا در سورهٴ بقره و در سورهٴ «نساء» به عنوان اجمال بعد از تفصیل به صورت خلاصه ذکر میکنند میفرمایند شما جریان اصحاب سبت را که شنیدید و میدانید در آیهٴ 65 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» میفرماید: ﴿وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾ یعنی شما جریان مردمی که در منطقه بندری زندگی میکردند و روز شنبه که تعطیل بود و صید حرام بود آنها صید میکردند و حرف آمران به معروف و ناهیان از منکر را گوش ندادند و تمردشان به طغیان تبدیل شده است و سرانجام به عذاب الهی گرفتار شدند قصهشان را که میدانید خب در مدینه این حرفها بازگو شد یعنی در آیهٴ 65 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و همچنین در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 47 به این صورت آمده است ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الکِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُم مِن قَبْلِ أَن نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّهَا عَلَی أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً﴾ فرمود ای اهل کتاب شما پندپذیر باشید وگرنه ممکن است به همان عذاب اصحاب سبت مبتلا بشوید که قصهاش برای شما روشن شود چون قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» در مکه این آیات به صورت روشن نازل شده است لذا در سورههای مدینه نظیر سورهٴ «بقره» و سورهٴ «نساء» به صورت متنی و خلاصه ذکر میکند بعد میفرماید شما این جریان را که قبلاً میدانستید یاد گرفتید در مکه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با یهودیها مأنوس نبود در مکه یهودی اهل کتاب نبود یا به ندرت بود آنجا یک فرهنگی یک کتابی، کتابخانهای و مانند آن نبود که حالا این جریانها را پیغمبر در مکه یاد گرفته باشد پس معلوم میشود همه اینها روی جریان اخبار به غیب است و از راه غیب باخبر شد در مدینه حضور داشتند و از این جریان و کتاب خبری بود.
مطلب دیگر آن ست که آنچه در آیهٴ 162 در بحث دیروز گذشت ﴿فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَیْرَ الَّذی قیلَ لَهُمْ﴾ از این ﴿غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ﴾ فهمیده میشود که این تبدیلش تبدیل به مساوی و احسن نبود بلکه تبدیل به سییء بود سرّش آن است که گرچه تأکید ممکن است و در قرآن هم تأکید آمده لکن اصل بر تأسیس است نه بر تأکید اگر ما یک کلامی داشته باشیم و دائر باشد که این کلام را بر تأسیس حمل کنیم یا بر تأکید اصل بر تأسیس است چون هر جمله معنای خاص خود را دارد اگر ما دلیلی بر تأسیس نداشتیم یا شاهدی بر تأکید داشتیم حمل بر تأکید میشود چون اصل بر تأسیس است و تأکید شاهد میطلبد لذا میتوان گفت که این ﴿فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَیْرَ الَّذی قیلَ لَهُمْ﴾ این تبدیل به اسوء است گذشته از اینکه این تعلیق حکم بر وصف هم بیاشعار نیست نفرمود «فبدلوا منهم قولا غیر الذی قیل لهم» فرمود: ﴿فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ﴾ از این عنوان ظلم هم میشود استفاده کرد که تبدیلشان ظالمانه است نه روی اجتهاد.
مطلب بعدی آن است که در جریان امر به معروف و نهی از منکر گفته شد که دو مرحلهاش که یکی انزجار قلبی است و یکی هم امر زبانی است خب این وظیفه همه مردم است اما بخشهای بعدی که به جرح و قتل و ضرب و امثال ذلک منتهی میشود این به عهده حکومت اسلامی است و حکومت اسلامی باید این کار را انجام بدهد و در آیهای که همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» قبلاً گذشت یعنی آیهٴ 157 که فرمود در عهدین در تورات و انجیل مزایای پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بازگو شد که یکی از آن مزایا این است که ﴿یَأْمُرُهُم بِالمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ المُنْکَرِ﴾ آنجا اشاره شد که این مرحله نازله امر به معروف و نهی از منکر نیست که وظیفه همگان است بلکه جامع همه مراحل امر به معروف و نهی از منکر است یعنی از مرحله انزجار قلبی بعد امر زبانی بعد جلوگیری یدی بعد هم به مراحل شدیدتر که این در اختیار حکومت اسلامی است و مجموعه این مراحل را قرآن کریم دارد که در عهدین جزء وظایف پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میدانند معلوم میشود که حکومتی تشکیل میدهد که همه مراحل امر به معروف را اجرا میکنند.
مطلب بعدی آن است که این ﴿وَسْالهُمْ عَنِ القَرْیَةِ﴾ در بحث دیروز اشاره شد که منظور از این قریه اهل قریه است یعنی واسئلهم از آن اهل قریهای که حاضرة البحر بود شاهد حذف هم این است که ﴿إِذْ یَعْدُونَ﴾ این یعدون به آن اهل برمیگردد که محذوف است وگرنه کسی اهل تعدی و تجاوز نبود خود قریه که تعدی نمیکند گذشته از اینکه جمع سالم نمیآورند برای قریه پس ...
پرسش ...
پاسخ: میشود فرقه دیگر غرض آن است که این
پرسش ...
پاسخ: قطعه قطعه یعنی فرقه فرقه چون فرقه فرقه که میگویند یعنی هرکدام جدا جدا متفرق از دیگریاند.
پرسش ...
پاسخ: خب حالا همان میگویند این جمعیت را قطعه قطعه کردند یعنی فرقه فرقه کردند حالا این مربوط به آن آیه بود که گذشت ﴿وَسْالهُمْ عَنِ القَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ البَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ﴾ ﴿وَسْالهُمْ عَنِ القَرْیَةِ﴾ یعنی اهل قریه به دلیل اینکه اذ ﴿إِذْ یَعْدُونَ﴾ فعل جمع مذکر سالم است باید به اهل برگردد این کلمه یعدون دو کار از آن برمیآید یکی اینکه شهادت میدهد که محذوفی هست و آن اهل است دوم اینکه چون فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد نشانه آن است که تعدی اینها مستمر بود اینطور نبود که حالا یک هفته استثنائاً از شنبه استفاده کردند روز تعطیل را روز تحصیل مال قرار دادند بلکه همیشه این کار را میکردند مدتی این کار را میکردند.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿عَنِ القَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ البَحْرِ﴾ این حاضر یعنی نزدیک مثل اینکه در جریان حج افراد و قران از یک سو و حج تمتع از سوی دیگر بعد از اینکه حکم حجها را میفرماید آنگاه بازگو میفرماید که ﴿ذلِکَ لِمَن لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِی المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾ یعنی آنهایی که خانهشان نزدیک مسجدالحرام نیست آن حجشان حج قران و افراد است اما اگر کسی بعد از اینکه حکم حج تمتع را ذکر فرمود، فرمود این حج تمتع که حج دارد و عمره ﴿ذلِکَ لِمَن لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِی المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾ برای کسانی است که خانهشان و زندگیشان نزدیک مکه نیست و آنهایی که خانهشان زندگیشان نزدیک مکه است قریباند نه نائی آنها البته باید حج قران و افراد دارند نه حج تمتع غرض آن است که اینکه فرمود ﴿حَاضِرَةَ البَحْرِ﴾ یعنی نزدیک دریا بودند یعنی منطقه بندری بودند مثل اینکه آنجا در جریان حج تمتع میفرماید: ﴿ذلِکَ لِمَن لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِی المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾ .
مطلب بعدی آن است که حالا این قریه کجاست؟ جناب امام رازی سه چهار قول نقل میکند که این ایله آن بندر، ایله بود یا مدین بود یا طبریه بود اینها اقوالی است که نقل شده در بحث دیروز اشاره شد که قرآن چیزی هم در این زمینه نفرمود و تأثیر مهمی هم ندارد از نظر بحث تفسیری ولو از نظر بحث تاریخی ممکن است سودمند باشد و از اینکه کلمه قریه را به کار آورد معلوم نیست که قریه به معنی روستا باشد چون قرآن کریم قریه را هم بر روستا هم بر شهر اطلاق میکند در تفسیر فخر رازی هم آمده است که «و العرب تسمی المدینة قریة» عرب شهر را قریه میگوید پس اینچنین نیست که در سورهٴ مبارکهٴ «یس» که مثلاً اول قریه بود بعد مدینه شد به احتمال اینکه مثلاً فرق کرده البته تعبیرات فرق میکند ﴿وَجَاءَ مِنْ أَقْصَی المَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَی﴾ یعنی وقتی که یک مرد متمدن و متدین در یک جایی زندگی بکند آن میشود مدینه این تفاوت را در سورهٴ مبارکهٴ «یس» میشود به دست آورد چون در سورهٴ مبارکهٴ «یس» اصلش به عنوان اصحاب قریه یاد شده است ﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ القَرْیَةِ﴾ بعد همین قریه را به عنوان مدینه یاد میکند آیهٴ سیزده سورهٴ مبارکهٴ «یس» این است که ﴿وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ٭ إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ﴾ هنوز این قریه است با اینکه انطاکیه بود ﴿قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمنُ مِن شَیْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ﴾ هنوز قریه است ﴿قَالُوا رَبُّنَا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ ٭ وَمَا عَلَیْنَا إِلَّا البَلاَغُ المُبِینُ﴾ هنوز قریه است ﴿قَالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَلَیَمَسَّنَّکُم مِنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ ٭ قَالُوا طَائِرُکُم مَعَکُمْ أَئِنْ ذُکِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُون﴾ هنوز قریه است اما وقتی از ته شهر یک آدم متدین متمدنی که تدین او همان تمدن او برخواست همینجا میشود مدینه ﴿وَجَاءَ مِنْ أَقْصَی المَدِینَةِ رَجُلٌ﴾ گرچه عرب مدینه را قریه میگوید اما بالأخره تعبیر قریه نکتهای دارد از همان قریه به مدینه تعبیر کردن نکتهای دارد مادامی که بالأخره آدمهای جاهل زندگی میکنند اینجا روستاست وقتی آدم روشن زندگی میکند اینجا شهر است پس شهر و روستا به این نیست که بخشداری داشته باشد یا فرمانداری به این نیست که آسفالت داشته باشد یا نداشته باشد به این است که اینجا چه کسی باشد مثل اینکه ﴿لاَ أُقْسِمُ بِهذَا البَلَدِ ٭ وَأَنتَ حِلٌّ بِهذَا البَلَدِ﴾ را ذکر میکند حالا این لا چه زایده باشد چه زایده نباشد حرمتی که ذات اقدس الهی برای مکه قائل است به اعتبار شخص پیغمبر است وگرنه یک سنگلاخی بیش نیست خب همین که یک آدم روشن متدینی که احساس کرد دیانت او مدنیت اوست و مدنیت او دیانت اوست همان حرفی که مرحوم مدرس(رضوان الله علیه) میزد که سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما هم عین سیاست ماست این همان حرف را میزند که تدین او عین تمدن ماست و تمدن ما هم عین تدین ماست حالا همین قریه میشود مدینه ﴿وَجَاءَ مِنْ أَقْصَی المَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَی﴾ غرض آن است که گرچه عرب قریه را مدینه میگوید اما آن نکات تعبیر و تفاوت تعبیر همچنان محفوظ است.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿إِذْ تَأْتیهِمْ حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتیهِمْ﴾ بعد فرمود: ﴿کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ﴾ این شارعة یوم سبتم شرّعاً، شرّع یعنی نزدیک و ظاهر خانهای که نزدیک به خیابان است میگویند دار شارعة یا ستارههایی که خیلی روشن است و در معرض دید است میگویند نجوم شارعة یعنی ظاهر است و نزدیک ماهیهایی که روی آب میآیند و به ساحل نزدیکاند میگویند شرّعاً که جمع شارع است یعنی هم نزدیک است هم ظاهر خب یک وقت است نزدیک است اما در آب است یک وقت است روی آب است اما دور است خب وسط دریاست ولی ظاهر است روی آب است اما اگر هم نزدیک باشد هم ظاهر میگویند شارع، دار شارع از این قبیل است نجم شارع از این قبیل است.
مطلب بعدی آن است که این جناب فخر رازی که منکر حسن و قبح عقلی است مانند سایر متفکران اشعری خیال کرده که اینجا این کار حکیمانه و خردمندانه این بود که روز شنبه که تعطیل است ماهی نیاید یا اگر هست دور باشد یا اگر هست در آب باشد از اینکه ماهی فراوان است و روی آب است و نزدیک است این بر خلاف حکمت است بر خلاف صلاح است یا برخلاف اصلح است آنگاه میگوید که اصحاب ما یعنی همین اشاعره به این آیه استدلال کردند که خلاصه رعایت صلاح یا رعایت اصلح بر خدا واجب نیست چون قاعده لطف را آنها منکرند دیگر بعد خود فخر رازی هم میگوید که لطف این نیست که همه این مشرکین مسلمان باشند چرا پس اکثر مشرکاند؟ معلوم میشود رعایت اصلح رعایت صلاح واجب نیست این به خیال خام خود در اینجا هم روی همان مبنای عاطل میگوید پس معلوم میشود رعایت صلاح واجب نیست رعایت اصلح واجب نیست قوم ما اصحاب ما به این آیه استدلال کردند غافل از اینکه امتحان در صورتی است که شخصی میخواهد بیازماید اصلاً در قرآن کریم دارد که ما زمان جنگ شما را میآزماییم شما را با جنگ میآزماییم شما خیال کردید که حالا نماز پنج وقت را در مدینه پشت سر بهترین پیشنمازهای عالم میخوانید میروید بهشت ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرّاءُ﴾ این آیه در مدینه نازل شد به اصحاب پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خطاب میکند اینها که نماز پنج وقت را در مسجدالنبی پشت سر پیغمبر میخواندند فرمود شما خیال میکنید وارد بهشت میشوید بدون اینکه با جنگ امتحان بشوید؟ دیگر از پیغمبر پیشنمازی بالاتر احدی نه آمد و نه خواهد آمد مثل آنها هم که نیست نه بود نه خواهد آمد نماز پنج وقت را در مسجدالنبی پشتسر بهترین پیشنمازهای عالم دارید میخوانید این کافی برای بهشت رفتن نیست من میخواهم شما را با جنگ بیازمایم این یک مطلب؛ مطلب دیگر این است که اصلاً متحان برای همین است که انسان آن فشار را ببیند خب اگر روز تعطیلی روز شنبه ماهی یا نباشد یا اگر هست در آب باشد یا اگر هست روی آب وسط دریا باشد خب اینکه امتحان نیست این سهل است وقتی امتحان است که انسان را بیازماید انسان مجاهدت کند به فعل بیاید آن اهرمن درون را رام کند اصلاً صلاح در آن است خب این استدلال جناب رازی ناصواب است اما درباره امتحان آیاتی که درباره ابتلا و امتحان نقل شده است سه طایفه است یک طایفه جامع است میفرماید ما شما را به خوبیها و بدیها به نعمت و نقمت به سلامت و مرض به توانگری و تهیدستی میآزماییم اینها جامع است، طایفه دیگر آیاتی است که دلالت میکند ما شما را به رفاه و نعمت و آسایش و آرامش میآزماییم، طایفه سوم آیاتی است که دلالت میکند ما شما را به سختی و فقر و بیماری و امثال ذلک میآزماییم؛ پس طایفه اولی جامع بین صنفین است، طایفه ثانیه مخصوص امتحان به رفاه و آرامش و آسایش و امثال ذلک است، طایفه ثالثه مخصوص به آزمایش به نقمت و درد و رنج و امثال ذلک است اما طایفه اولی که جامع بینالصنفین است آیاتی نظیر اینکه فرمود: ﴿وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ﴾ گاهی با خوبیها گاهی با درد و رنج و فلاکت و مشکلات یا آیهای که فرمود: ﴿نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ مرحوم امینالاسلام(رضوان الله علیه) ذیل این آیه ﴿نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ حدیثی را نقل میکند که وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) بیمار شد بعضی به عیادت آن حضرت رفتند عرض کردند کیف حالک؟ فرمود «علی شرّ» به امیرالمؤمنین عرض کردند شما هم تعبیر به شرّ دارید؟ فرمود بله برای اینکه خدا فرمود ﴿نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ خب بیماری شرّ است منتها منشأ شرّ علل و عوامل مادی و خودی است نه از بالا آمده باشد چون آنچه از آنجا میآید خیر است یا اینکه فرمود: ﴿لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ﴾ این آیه جامع است فرمود بعضی را بالا بعضی را پایین میبریم آنهایی که بالا رفتند مبتلای به مقاماند آنهایی که پایین افتادند مبتلای به پایین بودن مقاماند هر دو مبتلایند این آیه جامع بین برتر و پایینتر است حالا امتحان در همه موارد هست یک کسی استعداد خوب دارد یک کسی استعداد کمتری دارد آن که استعداد خوب دارد مبتلا به تیزهوشی است خدا او را هوشمند کرده ببیند این چکار میکند آیا دیگری را تحقیر میکند؟ آیا این نعمت را برای خود میداند؟ آیا میگوید من آنی هستم که در طی چندین سال به این درجات رسیدم؟ یا میگوید: ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾؟ آنکه یک مقداری کم هوش است آن را خدا با یک چیز دیگر امتحان میکند اگر او صابر شد گاهی میبینید خدا به او یک فرزندی میدهد که به مراتب رشد علمی بچه او از رشد علمی بچه آن تیزهوش بالاتر است چون خیلیها را ما دیدیم یک بیوت روشنی داشتند بعد از یک مدتی چراغ خانهشان خاموش شد معلوم نیست حوادث چیست روزگار «باشد اندر پرده بازیهای پنهان» خیلی روشن نیست هیچ کسی فکر نمیکند کسانی که سالیان متمادی خانهشان روشن بود دفعتاً خاموش بشوند کسی هم اینها را خاموش نکرده ولی به طور طبیعی خاموش شده دیگر برچیده شد بساط بعضیها هستند از یک روستایی آمدند ذات اقدس الهی عنایتی کرده ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾ رشد علمی پیدا کرده اهل قلم و بیان شدند معلوم نیست وضع چیست خلاصه حالا که معلوم نیست بهتر این است که هر اندازه که خدا به ما داد او را از ناحیه ذات اقدس الهی بدانیم تعدی نکنیم شاکر باشیم و بسازیم با او؛ هیچ چیزی نشانه تقرب نیست هرچه دادند امتحان است اگر باورمان شد که هرچه به ما دادند امتحان است دیگر دست از پا خطا نمیکنیم هیچ ممکن نیست کسی بگوید خدا به من جزا داد جزا در یوم الجزاء است آنجا هرچه دادند از آدم دیگر کار نمیخواهند اما اینجا هرچه دادند کار میخواهند میگویند اگر بر فرض کسی سابقه خوبی داشت خدا به او یک چیزی داد در برابرش مسئولیت هم دارد دیگر پس طایفه اولی نظیر ﴿وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ﴾ نظیر ﴿نَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالخَیْرِ فِتْنَة﴾ نظیر ﴿رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ﴾ نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» است ﴿فَأَمَّا اْلإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبّی أَکْرَمَنِ ٭ وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبّی أَهانَنِ ٭ کَلاّ﴾ ما اگر باورمان بشود که الآن به سلامت مبتلاییم همانطوری که بعضی در بیمارستان به مرض مبتلاند مواظب خودمان هستیم اگر سورهٴ مبارکهٴ «فجر» است فرمود بعضی به ثروت مبتلایند بعضی به فقر بعضی به سلامت مبتلایند بعضی به مرض بعضی به برتر بودن مبتلایند بعضی به پایینتر بودن ﴿فَأَمَّا اْلإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبّی أَکْرَمَنِ ٭ وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبّی أَهانَنِ ٭ کلا﴾ فرمود هر دو ابتلاست بنابراین اگر هرچه دست ماست عاریه است یک، عاریه را هم عاریه گفتند برای اینکه ذات انسان از او عاری است دیگر و امتحان است دو، آن وقت انسان حواسش جمع است این طایفه اولی.
پرسش ...
پاسخ: خب آن توفیق و درک هم آزمون الهی است دیگر میگویند این شخص دارد امتحان خوب پس میدهد خدا این توفیقی که به او داد درکی که به او داد این برابر درکش دارد عمل میکند این شکر نعمت خداست برابر آن هوش صله رحم میکند دعا دارد صدقه دارد رعایت بهداشت میکند و مانند آن.
طایفه ثانیه آیهای است که مختص به امتحان و آزمون رفاه و نعمت و امثال ذلک است نظیر آنچه که وجود مبارک سلیمان(سلام الله علیه) بعد از جریان آن تحت ملکه صبا ﴿فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبّی لِیَبْلُوَنی ءَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ﴾ آنکه در خدمت سلیمان(سلام الله علیه) بود از محضر او علم را آموخت ﴿قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ﴾ گفتن همان و آوردن همان ﴿فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبّی لِیَبْلُوَنی ءَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ﴾ این سلطنت است این ملک ملکوتی است نه ملک ملکی و مادی اما آزمون است ﴿لِیَبْلُوَنی ءَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ﴾ این برای طایفه ثانیه است؛ طایفه ثالثه که مختص به نقمت است آن در بین ما رواج داریم که ما میگوییم مبتلا شدیم به فلان و آن کریمهای است که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ وَ اْلأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ﴾ پس این نبلوهم در همه مراحل هست هر سه هم مطابق با حکمت است.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذابًا شَدیدًا﴾ این گروه ظاهراً گروه بیتفاوت و فرصت طلب و به من چه و به تو چه گوها نبودند اگر اینها جزء به من چه و به تو چه گوها بودند آنها هم عذاب میشدند ظاهر آیه این است که فقط یک عده عذاب شدند بقیه نجات پیدا کردند معلوم میشود اینهایی که گفتند چرا موعظه میکنی اینها قبلاً هم جزء آمران به معروف و ناهیان از منکر بودند وظیفهشان را انجام دادند بعد به دیگران که در خط مقدم امر به معروف و نهی از منکر بودند گفتند بس است حالا چرا خودتان را خسته میکنید خطر ندارد که معلوم میشود کارشان را کردند این یک، اهل امر به معروف و نهی از منکر بودند و در همین تعبیر هم پیام امر به معروف و نهی از منکر دادند گفتند که ﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً﴾ خب این یک نحوه امر به معروف و نهی از منکر است نگفتند که «لم تعظونهم» خب موضع را مشخص کردند در برابر آنها موضعگیری کردند گفتند چرا قومی که به هلاکت میافتند به عذاب علیم و شدید گرفتار میشوند خودتان را خسته میکنید خب این تقبیح آنهاست تعییر آنهاست محکوم کردن آنهاست موضع گرفتن در برابر آنهاست همین باعث نجات آنها شد این یک جهت، جهت دیگر اینکه خب امر به معروف و نهی از منکر واجب کفایی است وقتی یک عده قیام کردند از دیگران ساقط است حتی از آن بیتفاوتها هم ساقط است دیگر آن بی تفاوتها را عذاب نمیکنند که مگر خدای ناکرده این بیتفاوتها جزء باند آنها باشند حالا اگر کسی احساس سختی کرد انجام نداد گروهی دیگر آمدند این سختی را تحمل کردند امر به معروف کردند نهی از منکر کردند خب از همه ساقط است دیگر اینها نباید عذاب بشوند روی این جهات معلوم میشود که یک گروه تا آخرین مرحله امر به معروف و نهی از منکر داشتند یک، گروه دومی که به گروه اول میگفتند چرا امر به معروف میکنید چرا نهی از منکر میکنید مخالف امر به معروف نبودند بلکه در برابر تبهکاران و بزهکاران موضع گفتند گفتند اینها اهل هلاکتاند اینها استحقاق.
پرسش ...
پاسخ: نه میگویند چرا خودتان را خسته میکنید حالا که اثر ندارد نه حالا که اثر ندارد چرا این کار را میکنید ﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً﴾ که ﴿اللّهُ مُهْلِکُهُمْ﴾ معلوم میشود که دیگراز نصاب گذشت ﴿أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً﴾ خب.
پرسش ...
پاسخ: نه گروه دوم حتماً جزء نجات یافتهها هستند به دلیل اینکه فقط یک گروه را میگویند عذاب کردند و آنها که ﴿یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ﴾ را نجات دادیم اینها هم ﴿یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ﴾ بودند به دلیل اینکه موضع گرفتند گفتند تبهکارها اهل هلاکتاند اهل عذاب شدیداند این هم یک نحو امر به معروف است و نهی از منکر
خب گاهی گفته میشود که این امتی که به آمران به معروف و ناهیان از منکر اعتراض میکردند و سخنشان اعتراضی بود خود تبهکارها بودند خود تبهکارها به این آمران به معروف و ناهیان از منکر از راه لجاج و از راه جدال میگفتند که حالا که به زعم شما ما اهل هلاکت و عذابیم خوب رها کنید ما را چرا این قدر امر به معروف میکنید این امت همان امت تبهکار معصیت کار است که به آمران و ناهیان و واعظان میگویند که حالا ما به زعم شما اهل هلاکت و عذابیم خب رها کنید ما را چرا اینقدر اصرار دارید این سخن ناصواب است برای اینکه اگر این امت معترض همان تبهکاران باشند واعظان و آمران به معروف و ناهیان از منکر باید در جواب آنها اینچنین بگویند «قالوا معذرة الی ربکم و لعلکم تتقون» نه ﴿وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ﴾ معلوم میشود که سه گروهاند یک گروه واعظان و آمران و ناهیان از منکرند یک گروه تبهکاراناند یک عدهای هم میانجیاند که دارند نصیحت میکنند و واعظان و آمران و ناهیان از منکر که چرا خودتان را خسته میکنید این واعظان به این گروه میانجی میگویند ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ﴾ یک نکته «و لعل المعتدین الظالمین الفاسقین یتقون» این نکته دوم لذا آن ضمیر اول را جمع مخاطب آورد فرمود ﴿إِلَی رَبِّکُمْ﴾ و دوم را ضمیر مغایب آورد فرمود ﴿لَعَلَّهُمْ﴾
پرسش ...
پاسخ: نه میخواهد بگوید چرا حالا خودتان را خسته میکنید نه اینکه اینها امر به معروف نکنند یا مخالف امر به معروف باشند به دلیل اینکه خودشان هم موضع گرفتند گفتند اینها اهل هلاکتاند اینها اهل عذاباند و مانند آن.
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَاذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِیسٍ﴾ این ﴿بَئِیسٍ﴾ یا از بأس است به معنای شدت و فشار یا از بؤس است به معنای فقر و تنگدستی که بائس به معنای فقیر و مسکین است «بائس مسکین بما کانوا یفسقون» و اما اینکه در آن بحثهای قبلی که ﴿فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْنًا قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾ منظور از این چشمهها چشمههای معرفت و علم باشد اشاره شد که چشمههای علوم و معرفت و امثال ذلک نبود برای اینکه همین تشنگی ظاهری آنها را انجام داد و اگر چشمههای علوم و معرفت بود آنها اگر مینوشیدند عارف و عادل میشدند چرا به ظلم و کفر تن در دادند البته در قرآن بعضی از آیاتی هست که دلالت بکند بر اینکه بر فرض شما معارف فراوانی هم به اینها ارائه کنید اینها نمیپذیرند ﴿وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ بِکُلِّ آیَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَکَ﴾ آن یک آیات دیگر است که بر فرض هم شما آیات فراوانی ارائه کنید آنها ایمان نمیآورند اما بر خلاف اینکه ما بگوییم این چشمهها چشمههای معرفت است علم است آنها نوشیدند چون یک چشمه علم باشد آنها هم بنوشند باید عالم بشوند در حالی که اینچنین نبود.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است