- 448
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 154 تا 156سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 154 تا 156سوره اعراف "
فرمود ﴿وَلَمّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ اْلأَلْواحَ﴾ این الواح حامل کلام خدا بود
خداوند دارای اوصافی است که بعضی مقدم بر بعض دیگرند مثل رحمت بر غضب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَمّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ اْلأَلْواحَ وَفی نُسْخَتِها هُدًی وَرَحْمَةٌ لِلَّذینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ وَاخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعینَ رَجُلاً لِمیقاتِنا فَلَمّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِیّایَ أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا إِنْ هِیَ إِلاّ فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَتَهْدی مَنْ تَشاءُ أَنْتَ وَلِیُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَارْحَمْنا وَأَنْتَ خَیْرُ الْغافِرینَ وَاکْتُبْ لَنا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِی اْلآخِرَةِ إِنّا هُدْنا إِلَیْکَ قالَ عَذابی أُصیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَرَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذینَ یَتَّقُونَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَالَّذینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ﴾
از اینکه فرمود ﴿وَلَمّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ اْلأَلْواحَ﴾ و از اینکه فرمود ﴿وَأَلْقَی اْلأَلْواحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ﴾ این نشان میدهد که این الواح که حامل کلام خداست و معارف الهی در این الواح نوشته شده اساس این الواح هدایت است و رحمت همانطوری که ذات اقدس الهی دارای اوصافی است که بعضها مقدم بر بعضاند مثل رحمت بر غضب در الواح هم معارفی مکتوب است که بعضیها مقدم بر بعضاند یعنی رحمت بر غضب آن وقتی که موسای کلیم غضبناک است که ﴿رَجَعَ مُوسَی إِلَی قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً﴾ این الواح را به زمین میگذارد وقتی ﴿سَکَتَ عَن مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْوَاحَ﴾ این الواح را میگیرد ﴿وَفِی نُسْخَتِهَا هُدیً وَرَحْمَةٌ﴾ اینچنین نبود که این الواح بعدا در نسخه الواح رحمت ثبت شده باشد بلکه در حین غضب هم در او رحمت ثبت بود به دلیل اینکه قبلاً فرموده است یعنی آیه 145 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که قبلاً گذشت فرمود: ﴿وَکَتَبْنا لَهُ فِی اْلأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصیلاً﴾ پس در این الواح موعظه بود و رحمت بود هدایت بود لکن وقتی غضب ظهور میکند آن موعظه و رحمت مستور میشود وقتی غضب فرو مینشیند آن هدایت و موعظه و رحمت ظهور میکند این که فرمود ﴿وَلَمّا رَجَعَ مُوسی إِلی قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفًا... أَلْقَی اْلأَلْواحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَلَمّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ اْلأَلْواحَ و فی نسختها هدی و رحمة﴾ این نه به آن معناست که در الواح غضب نیست الواح دستور غضب میدهد چه اینکه دستور رحمت میدهد لکن جایی که غضب ظهور بکند رحمت مستور میشود جایی که غضب فروکش کند رحمت ظهور میکند در آنجا که غضب ظهور کرد ﴿أَلْقَی الْأَلْوَاحَ﴾ وقتی غضب فروکش کرد ﴿وَلَمّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ اْلأَلْواحَ وَفی نُسْخَتِها هُدًی وَرَحْمَةٌ﴾ یعنی اینجا دیگر جای ظهور رحمت است نه اینکه در نسخه الواح غضب نبود برای اینکه الواح معارف الهی احکام الهی اوصاف الهی را در بر دارد هم غضب در آن هست هم رحمت منتها حالا کجا جای ظهور رحمت است کجا جای ظهور غضب آن را ولی الهی و رسول الهی تشخیص میدهد وگرنه در همان الواح موعظه بود برای اینکه فرمود: ﴿وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الْأَلْوَاحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً﴾ اینچنین نبود که در الواح موعظه نباشد رحمت نباشد همین الواحی که موعظه هست همین الواح را رها کرد چرا چون غضب ظهور کرد البته غضب لله است چه اینکه موعظه هم لله است آنجا که وجود کلیم خدا غضبان برگشت ﴿وَلَمّا رَجَعَ مُوسی إِلی قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفًا﴾ غضبش برای ظهور وثنیت بود صنمیت بود گوسالهپرستی را بر خداپرستی مقدم داشتن بود و مانند آن پس این غضب الهی بود وقتی غضب الهی بود غضب الهی که ظهور کرد موعظه فرو مینشیند وقتی آن غضب الهی فروکش کرد موعظه و رحمت ظهور میکند این که فرمود ﴿وَلَمّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ اْلأَلْواحَ وَفی نُسْخَتِها هُدًی وَرَحْمَةٌ﴾ این نه به آن معناست که تازه در الواح رحمت و موعظه ضبط شد یا رحمت و هدایت ثبت شد برای اینکه از قبل هم فرموده بود که ﴿وَکَتَبْنا لَهُ فِی اْلأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصیلاً﴾ خب.
پرسش: ... پاسخ: آن موعظه جامع هدایت و رحمت است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: بنابراین این که فرمود ﴿وَلَمّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ اْلأَلْواحَ وَفی نُسْخَتِها هُدًی وَرَحْمَةٌ﴾ یعنی حالا اینجا جای اعمال هدایت خاصه و رحمت خاصه است البته ﴿لِلَّذینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ﴾.
مطلب بعدی آن است که آن است که این که فرمود ﴿أَخَذَ الْأَلْوَاحَ﴾ ظاهر این الواحها که سه بار تکرار شده است و جمع است و محلی به الف و لام ظاهرش این است که همهاش یکی است آنجا که فرمود در آیه 145 ﴿وَکَتَبْنا لَهُ فِی اْلأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً﴾ بعد هم فرمود ﴿وَأَلْقَی الْأَلْوَاحَ﴾ یعنی همان الواحی که قبلاً دریافت کرد و در آیه 154 هم که فرمود ﴿وَلَمّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ اْلأَلْواحَ﴾ یعنی همان الواحی که دوبار ذکر شد پس اینچنین نیست که بعضی از الواح شکسته شده باشد شش هفتمش شکسته شده باشد و آنچه که مربوط به تفصیل کل شیء است رخت بربسته باشد فقط هدایت و رحمت مانده باشد آن سخن ناصواب است و با ظاهر آیه هم مطابق نیست.
پرسش: ... پاسخ: قبلاً گذشت که آن القا به معنای اظهار غضب برای خدا بود غضبش الهی بود برای اینکه مردم بفهماند ﴿بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی﴾ و مانند آن غضب نفسی و شخصی که نبود.
مطلب بعدی آن است که ﴿وَاخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعینَ رَجُلاً﴾ این آیا همان تتمه موعد و مواعده قبلی است که در آیه 142 گذشت ﴿وَواعَدْنا مُوسی ثَلاثینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْناها بِعَشْرٍ﴾ یا یک میقات بعدی است جداگانه است و آیا اینکه فرمود: ﴿أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ﴾ این رجفه برای آن است که گفتند ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ یا ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ یا برای آن است که عدهای گوسالهپرستی کردند و اینها ساکت بودند یا اینها جزء تتمه همانهایی بودند که مبتلا شدند اینها از قرآن کریم چیزی به خوبی برنمیآید روایاتی که به اهل بیت (علیهم السلام) استناد پیدا کنند در این زمینه اندک است بخشی از روایات به عنوان اسرائیلیات است که اصلاً روایت محسوب نمیشود چون به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا به یکی از اهل بیت (علیهم السلام) استناد ندارد بنابراین جزم به اینکه این میقات همان تتمه میقات اول بود یا میقات دیگر و آیا این رجفه و اخذ زلزله و هلاکت اینها آیا برای آن است که گفتند ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾، ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ یا نه برای آن بود که به گوسالهپرستی تن در دادند یا در برابر او ساکت شدند خیلی روشن نیست از آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» چنین بر میآید از آیه 54 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» اینچنین برمیآید که فرمود موسای کلیم به قومش گفت که شما به خودتان ظلم کردید ﴿بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ﴾ پس توبه کنید آنگاه فرمود: ﴿وَإِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصّاعِقَةُ﴾ صاعقه آمد و شما را از بین برد و ما شما را بعد از مرگتان دوباره زنده کردیم ﴿ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ این نشان میدهد که این اخذ صاعقه برای آن است که گفتند ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ اما آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده است به این صورت است آیه 153 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این است ﴿یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتابًا مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ﴾ معلوم میشود که اخذ صاعقه در اثر آن است که گفتند ما خدا را ـ معاذ الله ـ باید با چشم ظاهر ببینیم ﴿ثمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ﴾ آن اتخاذ عجل بعد از این صحنه اخذ رجفه است ظاهر این آیه سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آن است خب بالأخره در این صحنهای که این هفتاد نفر مردند وجود مبارک کلیم خدا عرض میکند ﴿رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِیّایَ﴾ شما برابر با مشیئت حکیمانهتان کار میکنید اگر حکمت و مشیئت حکیمانه شما اقتضا میکرد که اینها را قبلاً هلاک بکنید خب میتوانستید ما و اینها همه در اختیار شماییم الآن در این صحنه که ما به عنوان ملاقات و میعاد آمدیم من اگر تنها برگردم بگویم این هفتاد نفر مردند آنها من را متهم کنند که تو اینها را کشتی من چه کنم آنگاه اساس تبلیغ و تأثیر تبلیغی من از دست میرود ﴿أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا﴾.
پرسش: ... پاسخ: نه غرض آن است که آنها که گفتند ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً فاخذتکم الصاعقة﴾ تنها گروهی را که قرآن از اخذ صاعقه آنها خبر میدهد همین هفتاد نفرند بقیه همه را که از بین نبرد چون اگر همه را از بین برده بود دیگر کسی نبود که به موسای کلیم اعتراض کند تا موسای کلیم بگوید حالا من جواب اینها را چه بگویم معلوم میشود یک عده زنده ماندند دیگر خب.
مطلب بعدی آن است که این که عرض کرد ﴿أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا﴾ آیا منظور همین هفتاد نفرند که گفتار اینها سفیهانه است یا نه ناظر به آن عبادت گوساله است و پرستش گوساله است آنها سفیهاند و این مفهوم دارد در اینجا لقب مفهوم دارد یعنی بنیاسرائیل دو عدهاند یک عده عقلا هستند یک عده سفها عقلای اینها همانهایی هستند که در آیه 159 از آنها یاد میکند که میفرماید: ﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ﴾ سفها همینهایی هستند که ﴿اتَّخَذُوا الْعِجْلَ﴾ آنگاه عرض کرده است که شما در اثر کاری که سفیهان کردند همه ماها را میخواهی به هلاکت بکشانی هر دو وجه محتمل است البته باید شواهد قرآنی یکی از اینها را تأیید کند اما اینکه عرض کرد ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ﴾ این کار نیست مگر فتنه تو فتنه یعنی آزمون اینهایی که زرگری دارند این فلز را گداخته میکنند تا معلوم شود که خالص است یا ناخالص آن ناخالصیهایش رخت برمیبندد و خالصیاش میماند ﴿زَبَدٌ مِثْلُهُ﴾ که وقتی این فلز گداخته شد روی این فلز گداخته شده روی این مایه گداخته شده یک کفی پدید میآید آن کفها از بین میرود آن دردیها اصلاح خواهد شد و آن ناب و خالص میماند این کار را میگویند افتتان یعنی آزمون آن حجر و سنگی که با او که محک هست با او زرگرها تشخیص میدهند آن را میگویند حجر فتانه که این تایش تای تأنیث نیست حالا یا مبالغه هست هر چه هست میگویند این صخره فتانه است این حجر فتانه است یعنی حالت آزمون است و آن طلا و نقرهای که گداخته شدهاند آنها را میگویند مفتون و این دو فرشتهای که در قبر ظهور میکنند تا انسان را با آن وضع بیازمایند میگویند فتانان قبر خب پس فتنه یعنی آزمون نه یعنی آشوب پرورراندن از راه آزمون درباره وجود مبارک موسای کلیم ذات اقدس الهی فرمود ما تو را آزمودیم در سورهٴ مبارکهٴ «طه» جریان آزمون موسای کلیم را چنین یاد میکند آیه سورهٴ مبارکهٴ «طه» این است ﴿إِذْ تَمْشی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی مَنْ یَکْفُلُهُ فَرَجَعْناکَ إِلی أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَلا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّیْناکَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنّاکَ فُتُونًا﴾ ما تو را خوب آزمودیم در این سختی و دشواری این روزگار و خوب است عهده به در آمدی چه اینکه خود ذات اقدس الهی در همان جریان مناجات موسای کلیم (سلام الله علیه) طبق آیه 85 سورهٴ «طه» فرمود ما در غیبت شما این بنیاسرائیل را آزمودیم ﴿فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ﴾ خب از این مجموعه به دست میآید که فتنه یعنی آزمون منتها آزمون دو قسم است یک آزمون عمومی آزمونی است که هر روز معلم از نوآموز یا دانشآموز یا دانشجو در سر کلاس میگیرد همین سؤال و جوابها آزمون است «حسن السؤال نصف العلم» هست آن سوالی که دانشآموز یا دانشجو یا نوآموز در کلاس میکنند خودش آزمون است آن برگههایی که هر روز دیکته مینویسند املا مینویسند انشا مینویسند اینها آزمون است یک آزمون رسمی است که سالی یکی دو بار انجام میگیرد چنین آزمون رسمی که سالی دو بار انجام میگیرد در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» و مانند آن آمده است که فرمود که اینها نمیدانند که ﴿أَوَلا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فی کُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ﴾ مگر اینها نمیدانند که سالی یکی دوبار آزمون میشوند این موقع اعزام به جبهه آزمون است برای اهل علم حوزههای علمیه سالی دو بار خدا آزمون دارد یکی محرم است یکی ماه مبارک رمضان که چه کسی وظیفهاش را انجام میدهد چه کسی وظیفهاش را انجام نمیدهد چه کسی کاسبکارانه به جای انبیا مدعی وراثت است چه کسی واقعاً یک روحانی وارث پیغمبر است و ایام محرم ایام ماه مبارک رمضان این آزمون الهی را به خوبی پشت سر میگذارد اسرار الهی را خوب یاد گرفته احکام الهی را خوب یاد گرفته با علم و عملش به جامعه منتقل میکند این جامعه اسلامی بالأخره به برکت ماه مبارک رمضان به برکت محرم و صفر متدیناند احکامشان را از اینجا یاد میگیرند اگر شما دیدید انقلابی به ثمر رسید بالأخره به برکت همین ایام بود یعنی شما تظاهرات و راهپیماییهایی که داشتید آن بخش مهمی که تعیین کننده بود و مسیر انقلاب را هدایت کرد و جامعه را به یک سمت متوجه کرد همین ایام محرم و صفر بود وگرنه در زمان دولت بختیار که فضای باز سیاسی مطرح بود بختیار به عنوان حمایت از قانون اساسی که سلطنت را امضا میکرد یک تظاهرات و راهپیمایی چهارصد هزار نفره در تهران راهاندازی کرد چهارصد هزار نفر در تهران راه افتادند به عنوان حمایت از قانون اساسی نه به عنوان سلطنت و طرفداری شاه به عنوان حمایت از قانون اساسی چون قانون اساسی سلطنت را و رژیم شاهنشاهی را امضا کرده بود آنها ضمناً خواستند بهره سوء ببرند چهارصد هزار نفر در یک تهران پهناوری گم شده بود وقتی تاسوعا شد بعد عاشورا شد بعد اربعین شد بعد 28 صفر شد همین مردم بزرگوار در سراسر ایران عموماً تهران خصوصاً راهپیمایی کردند راهپیمایی تاسوعا و عاشورا که چهارصد هزار و پانصد هزار و یک میلیون نبود که مردم هر کسی بود آمد بیرون آن وقت فضای تهران شده فضای یا حسین این چهارتا راهپیمایی کار را یکسره کرد یعنی هیچ راهپیمایی به عظمت تاسوعا و عاشورای آن سال نبود هیچ راهپیمایی هم به اندازه اربعین و 28 صفر نبود خب حالا اینها ذخیره مایاند اینها سرمایه مایاند اینها از هر نفتی گرانبهاترند از هر گازی گرانبهاترند این دین مردم را بالأخره به وسیله روحانیت و حوزههای علمیه حفظ میکنند ما ارتباطمان را با ذات اقدس الهی باید بررسی کنیم بارها به عرضتان رسید خدا فرمود من مار و عقرب را روزی میدهم شما به فکر چه کسی هستید کدام مار در عالم گرسنه ماند؟ برای کدام عقرب خدا روزی معین نکرد فرمود: ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا﴾ این همه درندهها چرندهها خزندهها فرمود اینها همه عائله مناند ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً﴾ از او راستگوتر دیگر چه کسی را داریم ما فرمود اینها همه عائله من هستند اینها من عهده دارم بر من است که این مار و عقربهای عالم را روزی بدهم آن وقت کسی اینچنین خدایی دارد و اظهار تأسف میکند ﴿وَما مِنْ دَابَّةٍ فِی اْلأَرْضِ إِلاّ عَلَی اللّهِ رِزْقُها﴾ خب اگر چنین خداست حیف نیست انسان راه انبیا را نرود اولاً حیف نیست که با خیال زندگی کند بگوید مثلاً منبر برای من کوچک است جای انبیاست چرا کوچک است جای حسین بن علی (سلام الله علیه) اگر خدای ناکرده شماها نرفتید شاگردانتان میروند آنها نرفتند مداحان میروند آن وقت وضع اینجا مثل پاکستان میشود در پاکستان ذاکرها هستند که رهبری فکر مردم را به عهده دارند نه علمایشان اگر شما میبینید ایران علما رهبری فکری مردم را به عهده دارند برای اینکه از اول تا آخر از آخر تا اول بزرگان این سرزمین اهل منبر بودند در مسجدشان منتها منبر لازم نیست حرفهای باشد که نیم ساعت سخنرانی میکنید حتماً یک آیه قرآن حتماً یک حدیث حتماً مطالعه کرده قبلی بعد هم مداحان عزیز هستند ذکر ولایت میکنند همه گریه میکنند و اظهار ادب میکنند پیشگاه خاندان عصمت و طهارت و کل برنامه شاید بیش از یک ساعت طول نکشد نیم ساعت شما سخنرانی کنید نیم ساعت یا بیست دقیقه هم آنها عزاداری کنند نه وقت مردم زیاد گرفته بشود نه حرفهای غیر برهانی بزنید حتماً یک آیه حتماً یک حدیث حتماً با مطالعه قبلی آن وقت دو قطره اشک هم میریزند و مسئله حل است هم برکت دنیاست هم برکت آخرت است اینکه حسنه دنیاست حسنه آخرت آن است وگرنه این مردم که دست از حسین بن علی برنمیدارند شما نشد شاگردانتان آنها نشد این مداحها اداره میکنند آن وقت شما ناچارید این که میبینید بعضیها ناچارند ـ معاذ الله ـ سر و صورتشان را عوض بکنند راه رفتنشان را عوض بکنند این بازی نیست حیف آدم نیست که قیافه خودش را عوض بکند برای نان درآوردن یا نام درآوردن آخر چه کاری است این بر خلاف عقل است بر خلاف نقل است این همه مذمت کردند که شما با سرتان بازی نکنید با صورتتان بازی نکنید با قیافهتان بازی نکنید چرا این طور راه میروی چرا محاسن را این طور میکنید چرا سر را این طور میکنید چرا عمامه را بزرگتر از سرتان میبندید اینها حیف نیست مردم رفته را با اینها میخواهید برگردانید این که درست نیست بنابراین این ﴿یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ﴾ برای ماها این دو فصل است کار انبیاست کار اولیاست حشر با مردم ما دلمان میخواهد مردم در برابر تهاجم فرهنگی مقاومت کنند ولی تغذیه فرهنگی نشوند خب اگر ما نگوییم خدا چنین گفت پیغمبر چنین گفت دین چنین است اینها الآن دین را به عنوان محور خشونت معرفی کردند خب لازمهاش این است که ذات اقدس الهی که در قرآن فرمود اگر کسی تبهکار بود من بگویم ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ٭ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فَاسْلُکُوهُ﴾ ـ معاذ الله ـ این خشونت باشد خب خشونت در برابر کسی که کفر میورزد ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ و اگر اینها را رها کنید مثل این سپهبد صیاد شیرازی (رضوان الله علیه و حشره مع الائمه) اینها را به خاک و خون میکشند این همه روحانیون را اینها به خاک و خون کشیدند مردم عادی را اینها به خاک و خون کشیدند اینها رها بکنی به این وضع درمیآید شما تاریخ جنگ را که بررسی کردید روزی که تاریخ جنگ به دو هزارمین روز رسید یعنی پایان شهریور 1359 گلولههای این دشمن خارج شروع شد از آن روز چند سال که گذشت و جنگ به دو هزارمین روز رسید وقتی آمار گرفتند هزار روحانی شربت شهادت نوشید این فخر نیست؟ هنوز جنگ به پایان نرسیده بود به دو هزارمین روز که رسید هزار روحانی شربت شهید شد از روحانی هشتاد ساله مثل مرحوم شهید اشرفی (رضوان الله تعالی علیه) و روحانیون شهدای محراب تا طلبههای جوان این همه سرمایه حالا بعد هم البته عده زیادی هم شربت شهادت نوشیدند اینها برای نفت و گاز که نبود اینها برای همین محرم و صفر بود اینها برای کتاب و عترت بود برای اینها بود غیر از این که نبود که این کشور را اینها نگه داشت این خونهای پاک نگه داشت مگر هر خونی توان آن را دارد که کشور را حفظ بکند خیلی از کشورها هستند که شاید بیش از این کشته دادند جریان کربلا که وجود مبارک زینب کبرا (سلام الله علیها) سوگند یاد کرد فرمود قسم به خدا این نام را شما نمیتوانی از بین ببری سرّش چیست فرمود «کد کیدک و اسع سعیک ناصب جهدک فو الله لا تمحو ذکرنا و لا تمیت وحینا» قسم به خدا نمیتوانی نام ما را فراموش بکنی این را یک اسیر در شام گفته در برابر کسی که حالا امپراطوری ایران و روم را فتح کرده یعنی بعد از جریان خلفای پیشین دیگر رومی نمانده بود ایرانی نمانده بود دوتا ابر قدرت آن روز روی زمین بودند یک کسراهای ایران زمین بود یکی قیصرهای منطقه روم همه اینها را اسلام به بند کشیده از قلب فرانسه تا بخش عظیمی از آسیا همه شهادت به وحدانیت میدادند و اذان میگفتند روی کره زمین قدرتی نبود مگر قدرت مرکزی شام چون جریان روم که گذشت جریان ایران هم که گذشت آن روز بیش از این دو ابرقدرت نبود میبینید در طلیعه سورهٴ مبارکهٴ «روم» که فرمود: ﴿الم ٭ غُلِبَتِ الرُّومُ﴾ همین که فرمود روم شکست خورد معلوم بود یعنی ایران پیروز شد اصلاً لازم نبود به گفتن آن روزی که جنگ سرد بود بین دو ابر قدرت یعنی بین شوروی سابق و آمریکا اگر گفته میشد شوروی شکست خورد یعنی آمریکا پیروز شد اگر گفته میشد آمریکا شکست خورد یعنی شوروی پیروز شد چون کس دیگری نمیتوانست اینها را شکست بدهد که وقتی گفتند روم شکست خورد فاعل محذوف است چرا؟ برای اینکه معلوم است دیگر و حذف ما یعلم منه جایز دیگر لازم بگویند ایران پیروز شد که غیر از ایران قدرتی نبود که روم را شکست بدهد خب هم امپراطوری روم هم امپراطوری ایران زیر مجموعه قدرت مرکزی شام بود زینب کبرای در برابر چنین قدرت مرکزی به ضرس قاطع قسم میخورد فرمود میفرماید قسم به خدا نمیتوانی نام ما را فراموش بکنی خب حیف این نام نیست پس خیالبافی آدم را تا یک مدتی بالأخره نگه میدارد بعد هم میفهمد اشتباه کرده تهاجم فرهنگی بهترین راهش این است که آدم هم حرف خوب بزند هم خوب حرف بزند عالمانه حرف بزند مطالعه کرده حرف بزند به مردم بگوید سخن از خشونت نیست استبداد نیست حریت است آزادی است و مانند آن غرض این است که به لطف الهی این سفر را محترم بشمارید در تمام سخنرانیهایتان با وضو با عبادت حرکت کنید مردم را هدایت کنید مردم را روشن کنید این سرمایه سرمایهای است که کشور را حفظ کرده در روز خطر تنها این نیست که مردم حالا نماز بخوانند تا شما بگویید رادیو تلویزیون یا مؤسسات دیگر یا ستاد نماز نماز بخوانند اینچنین نیست تاسوعا عاشورا حتماً در مراسم سینهزنی شرکت کنید منتها بگذارید دیگر آن آهنهای سنگین بیخاصیت را اولاً به مردم بگویید بردارند مردم مردم عاقلیاند اگر بگویید از این آهن سخت کاری ساخته نیست دیگر آن علمها را راه اندازی نمیکنند آن پرچمها باشد آن پلاکارتها باشد آن شعارها باشد این آهنهای سرد بیخاصیت را بگذارند کنار آن سینهزنیها و آن شورها و پابرهنه شدن و آن ناله کردنها و آن زمزمهها باشد اینها باشد آن چیزهایی که خاصیتی ندارد پیرایههای ظاهری است آنها را حذف بکنند از همان اول آدم به اینها میگوید وقتی مردم روشن شدند نه خرافات را ترویج میکنند نه زیر بار خرافات میروند آنگاه نه ما خودمان را فریب میدهیم نه فریب کسی را میخوریم نه کسی میتواند ما را فریب بدهد نه ما کسی را فریب میدهیم این اساس کار است انشاءالله به هر تقدیر اینکه میفرماید چون امروز روز آخر است اجازه بدهید ما این بقیه را هم بخوانیم که این بحث به سر فصل برسیم به یک بحث مستقل برسیم این که عرض کرد ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ﴾ یعنی همین یعنی آزمون توست منتها ﴿تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَتَهْدی مَنْ تَشاءُ﴾ با این امتحان البته یک عده فریب میخورند یک عده هم هدایت میشوند ﴿أَنْتَ وَلِیُّنا﴾ تو در فوق همه ما قرار داری والی ما هستی ولی ما هستی ما مولا علیه توییم از گناهان همه ما صرف نظر کن ﴿فَاغْفِرْ لَنا وَارْحَمْنا وَأَنْتَ خَیْرُ الْغافِرینَ﴾ گفتند فرق مغفرت و رحمت این است که مغفرت لکهگیری است و رحمت تزیین کردن است بالأخره اگر اتاقی لباسی پردهای کثیف شد اولاً آدم لکهگیری میکند غبار روبی میکنند بعد رنگ میکند انسان تبهکار اول باید گناهانش بخشوده بشود لکه گیری بشود این را میگویند مغفرت بعد تحلیه بشود مزین بشود تزیین بشود به رحمت ویژه الهی لذا معمولاً مغفرت قبل از رحمت است این یک مطلب وجود مبارک موسای کلیم ضمن این که مغفرت و رحمت را ذکر میکند خدا را به عنوان ﴿أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ﴾ میستاید گاهی مغفرت و رحمت دوتایی را باهم ذکر میکند خدا را به عنوان ﴿خَیْرُ الْغَافِرِینَ﴾ میستاید در آیه 151 عرض کرد ﴿رَبِّ اغْفِرْ لی وَلأَخی وَأَدْخِلْنا فی رَحْمَتِکَ﴾ یعنی اغفر و ارحم اما در پایان عرض کرد ﴿وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ﴾ در آیه محل بحث عرض کرد ﴿فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا﴾ اما ﴿وَأَنتَ خَیْرُ الْغَافِرِینَ﴾ یک جا ﴿خَیْرُ الْغَافِرِینَ﴾ را میآورد چون اینها ملازم هماند یک جا ﴿ارحم الراحمین﴾ را میآورد آنجا عرض کرد ﴿اغْفِرْ لِی وَلأَخِی ... وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ﴾ اینجا عرض میکند ﴿فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَیْرُ الْغَافِرِینَ﴾ اینها دعاهای موسای کلیم است گاهی تنها برای خودش دعا میکند آنجایی که در آیه 143 عرض کرد ﴿سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ﴾ آنجایی که خودش شخصاً عرض کرد ﴿رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ آن ماجرا پیش آمد چون خودش در آن صحنه حضور و ظهور داشت دعای شخصی مطرح کرد درباره خودش و برادرش آیه 151 هم خودش را دعا کرد هم برادرش را عرض کرد ﴿رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلأَخِی﴾ اینجا که سخن از او و قوم اوست یعنی آن هفتاد نفر عرض میکند ﴿فَاغْفِرْ لَنا وَارْحَمْنا وَأَنْتَ خَیْرُ الْغافِرینَ﴾ در آیه بعدی از این وسیعتر نیایش دارد عرض میکند ﴿وَاکْتُبْ لَنا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِی اْلآخِرَةِ﴾ یعنی برای همه ما این است که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آمده است مؤمنان راستی کسانیاند که میگویند ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِی اْلآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النّارِ﴾ اینها دنیا نمیخواهند حسنات دنیا را میخواهند آخرت نمیخواهند حسنات آخرت را میخواهند چون دارد ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ آخرت همه چیز در آن هست دنیا هم حلال دارد هم حرام آن گروه تبهکارند که ...
.... نمیتواند یک امر عدمی باشد یقیناً موجود است این یک اگر موجود شد به برهان توحید که ما بیش از یک وجب نداریم آن قانون حتماً ممکن است الوجود است دو اگر ممکن است الوجود است یا تدوین شده خداست یا از کار خدا گرفته شده سه چیزی که از کار خدا گرفته شده یا طبق دستور خود خداست چگونه حاکم بر خدای ازلی ابدی مطلق باشد لذا یجب علی الله محال است عقلاً باشد محال است که معتزله میپندارند نقلاً باشد که اشاعره میپندارند محال است پس چیست پس ﴿کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ چیست آن یجب عن الله است نه یجب علی الله یعنی چه؟ یعنی ما یقین داریم خدا این کار را میکند نه باید بکند مرحوم صدرالمتألّهین با اینکه در بخشی از موارد نسبت به مرحوم بوعلی اشکالاتی دارد اما این را به عنوان کلمات قصار او تلقی میکند میگوید چقدر این حرف زیباست که هیچ چیزی بر خدا واجب نیست لا عقلاً و لا نقلاً بلکه یجب عن الله است نه یجب علی الله ما یقین داریم خدا مؤمن را بهشت میبرد نه باید ببرد که اگر نبرد ما او را زیر حساب ببریم چون هر چه در عالم هست فعل اوست فرض دارد که یک قانونی حاکم بر خدای ازلی باشد و این قدرت لا یزال مطلق زیر مجموعه و سلطه و قهر یک قانون قرار بگیرد این طور نیست بنابراین بین یجب عن الله که امامیه میگویند با یجب علی الله عقلاً که معتزله میپندارند یا یجب علی الله نقلاً که اشاعره میپندارند خیلی فرق است یجب عن الله عقلاً و نقلاً که انبیا را به بهشت ببرد یعنی ما یقین داریم خدا انبیا را بهشت میبرد نه باید انبیا را بهشت ببرد بین اینها خیلی فرق است در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که فرمود: ﴿کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ تحلیل شد اینجا هم که میفرماید ﴿فَسَأَکْتُبُهَا﴾ هم به همین صورت است ادله عقلی که میگوید خدا خلف وعده نمیکند هم از همین قبیل است و مانند آن ﴿فَسَأَکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِنَا یُؤْمِنُونَ﴾ در همه موارد که سخن از رحمت ویژه است سخن از بهشت است حسن فعلی با فاعلی ضمیمه است درباره جهنم رفتن یک کار کافی است یعنی صرف گناه کافی است چه گناهکار مسلمان باشد چه کافر باشد گناه باعث ورود در جهنم است حالا فرق در ابدیت و غیر ابدیت و خلود یا غیر خلود ولی در بهشت رفتن صرف کار خوب کافی نیست کار خوب از یک کارگر خوب یعنی مؤمن حسن فعلی و حسن فاعلی اگر کسی کار خوب کرد مدرسهای ساخت راهی ساخت پلی ساخت کارهای خدماتی کرد و مؤمن بود بهشت میرود و اگر مؤمن نبود ـ معاذ الله ـ جزای کار خیر خود را در دنیا میبیند اما بهشت جای غیر مؤمن نیست لذا آن رحمت خاصه برای کسی است که هم حسن فعلی داشته باشد هم آدم خوب باشد و هم کار خوب بکند لذا فرمود: ﴿بِآیَاتِنَا یُؤْمِنُونَ﴾ ولی چون جریان یهود وامثال ذلک مطرح است آنها در مسائل مالی مشکل فراوان دارند گذشته از اینکه تقوا را به نحو عام دستور داد ایتاء زکات را هم بازگو کرد.
«و الحمد لله رب العالمین»
فرمود ﴿وَلَمّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ اْلأَلْواحَ﴾ این الواح حامل کلام خدا بود
خداوند دارای اوصافی است که بعضی مقدم بر بعض دیگرند مثل رحمت بر غضب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَمّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ اْلأَلْواحَ وَفی نُسْخَتِها هُدًی وَرَحْمَةٌ لِلَّذینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ وَاخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعینَ رَجُلاً لِمیقاتِنا فَلَمّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِیّایَ أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا إِنْ هِیَ إِلاّ فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَتَهْدی مَنْ تَشاءُ أَنْتَ وَلِیُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَارْحَمْنا وَأَنْتَ خَیْرُ الْغافِرینَ وَاکْتُبْ لَنا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِی اْلآخِرَةِ إِنّا هُدْنا إِلَیْکَ قالَ عَذابی أُصیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَرَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذینَ یَتَّقُونَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَالَّذینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ﴾
از اینکه فرمود ﴿وَلَمّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ اْلأَلْواحَ﴾ و از اینکه فرمود ﴿وَأَلْقَی اْلأَلْواحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ﴾ این نشان میدهد که این الواح که حامل کلام خداست و معارف الهی در این الواح نوشته شده اساس این الواح هدایت است و رحمت همانطوری که ذات اقدس الهی دارای اوصافی است که بعضها مقدم بر بعضاند مثل رحمت بر غضب در الواح هم معارفی مکتوب است که بعضیها مقدم بر بعضاند یعنی رحمت بر غضب آن وقتی که موسای کلیم غضبناک است که ﴿رَجَعَ مُوسَی إِلَی قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً﴾ این الواح را به زمین میگذارد وقتی ﴿سَکَتَ عَن مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْوَاحَ﴾ این الواح را میگیرد ﴿وَفِی نُسْخَتِهَا هُدیً وَرَحْمَةٌ﴾ اینچنین نبود که این الواح بعدا در نسخه الواح رحمت ثبت شده باشد بلکه در حین غضب هم در او رحمت ثبت بود به دلیل اینکه قبلاً فرموده است یعنی آیه 145 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که قبلاً گذشت فرمود: ﴿وَکَتَبْنا لَهُ فِی اْلأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصیلاً﴾ پس در این الواح موعظه بود و رحمت بود هدایت بود لکن وقتی غضب ظهور میکند آن موعظه و رحمت مستور میشود وقتی غضب فرو مینشیند آن هدایت و موعظه و رحمت ظهور میکند این که فرمود ﴿وَلَمّا رَجَعَ مُوسی إِلی قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفًا... أَلْقَی اْلأَلْواحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَلَمّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ اْلأَلْواحَ و فی نسختها هدی و رحمة﴾ این نه به آن معناست که در الواح غضب نیست الواح دستور غضب میدهد چه اینکه دستور رحمت میدهد لکن جایی که غضب ظهور بکند رحمت مستور میشود جایی که غضب فروکش کند رحمت ظهور میکند در آنجا که غضب ظهور کرد ﴿أَلْقَی الْأَلْوَاحَ﴾ وقتی غضب فروکش کرد ﴿وَلَمّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ اْلأَلْواحَ وَفی نُسْخَتِها هُدًی وَرَحْمَةٌ﴾ یعنی اینجا دیگر جای ظهور رحمت است نه اینکه در نسخه الواح غضب نبود برای اینکه الواح معارف الهی احکام الهی اوصاف الهی را در بر دارد هم غضب در آن هست هم رحمت منتها حالا کجا جای ظهور رحمت است کجا جای ظهور غضب آن را ولی الهی و رسول الهی تشخیص میدهد وگرنه در همان الواح موعظه بود برای اینکه فرمود: ﴿وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الْأَلْوَاحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً﴾ اینچنین نبود که در الواح موعظه نباشد رحمت نباشد همین الواحی که موعظه هست همین الواح را رها کرد چرا چون غضب ظهور کرد البته غضب لله است چه اینکه موعظه هم لله است آنجا که وجود کلیم خدا غضبان برگشت ﴿وَلَمّا رَجَعَ مُوسی إِلی قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفًا﴾ غضبش برای ظهور وثنیت بود صنمیت بود گوسالهپرستی را بر خداپرستی مقدم داشتن بود و مانند آن پس این غضب الهی بود وقتی غضب الهی بود غضب الهی که ظهور کرد موعظه فرو مینشیند وقتی آن غضب الهی فروکش کرد موعظه و رحمت ظهور میکند این که فرمود ﴿وَلَمّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ اْلأَلْواحَ وَفی نُسْخَتِها هُدًی وَرَحْمَةٌ﴾ این نه به آن معناست که تازه در الواح رحمت و موعظه ضبط شد یا رحمت و هدایت ثبت شد برای اینکه از قبل هم فرموده بود که ﴿وَکَتَبْنا لَهُ فِی اْلأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصیلاً﴾ خب.
پرسش: ... پاسخ: آن موعظه جامع هدایت و رحمت است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: بنابراین این که فرمود ﴿وَلَمّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ اْلأَلْواحَ وَفی نُسْخَتِها هُدًی وَرَحْمَةٌ﴾ یعنی حالا اینجا جای اعمال هدایت خاصه و رحمت خاصه است البته ﴿لِلَّذینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ﴾.
مطلب بعدی آن است که آن است که این که فرمود ﴿أَخَذَ الْأَلْوَاحَ﴾ ظاهر این الواحها که سه بار تکرار شده است و جمع است و محلی به الف و لام ظاهرش این است که همهاش یکی است آنجا که فرمود در آیه 145 ﴿وَکَتَبْنا لَهُ فِی اْلأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً﴾ بعد هم فرمود ﴿وَأَلْقَی الْأَلْوَاحَ﴾ یعنی همان الواحی که قبلاً دریافت کرد و در آیه 154 هم که فرمود ﴿وَلَمّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ اْلأَلْواحَ﴾ یعنی همان الواحی که دوبار ذکر شد پس اینچنین نیست که بعضی از الواح شکسته شده باشد شش هفتمش شکسته شده باشد و آنچه که مربوط به تفصیل کل شیء است رخت بربسته باشد فقط هدایت و رحمت مانده باشد آن سخن ناصواب است و با ظاهر آیه هم مطابق نیست.
پرسش: ... پاسخ: قبلاً گذشت که آن القا به معنای اظهار غضب برای خدا بود غضبش الهی بود برای اینکه مردم بفهماند ﴿بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی﴾ و مانند آن غضب نفسی و شخصی که نبود.
مطلب بعدی آن است که ﴿وَاخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعینَ رَجُلاً﴾ این آیا همان تتمه موعد و مواعده قبلی است که در آیه 142 گذشت ﴿وَواعَدْنا مُوسی ثَلاثینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْناها بِعَشْرٍ﴾ یا یک میقات بعدی است جداگانه است و آیا اینکه فرمود: ﴿أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ﴾ این رجفه برای آن است که گفتند ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ یا ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ یا برای آن است که عدهای گوسالهپرستی کردند و اینها ساکت بودند یا اینها جزء تتمه همانهایی بودند که مبتلا شدند اینها از قرآن کریم چیزی به خوبی برنمیآید روایاتی که به اهل بیت (علیهم السلام) استناد پیدا کنند در این زمینه اندک است بخشی از روایات به عنوان اسرائیلیات است که اصلاً روایت محسوب نمیشود چون به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا به یکی از اهل بیت (علیهم السلام) استناد ندارد بنابراین جزم به اینکه این میقات همان تتمه میقات اول بود یا میقات دیگر و آیا این رجفه و اخذ زلزله و هلاکت اینها آیا برای آن است که گفتند ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾، ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ یا نه برای آن بود که به گوسالهپرستی تن در دادند یا در برابر او ساکت شدند خیلی روشن نیست از آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» چنین بر میآید از آیه 54 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» اینچنین برمیآید که فرمود موسای کلیم به قومش گفت که شما به خودتان ظلم کردید ﴿بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ﴾ پس توبه کنید آنگاه فرمود: ﴿وَإِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصّاعِقَةُ﴾ صاعقه آمد و شما را از بین برد و ما شما را بعد از مرگتان دوباره زنده کردیم ﴿ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ این نشان میدهد که این اخذ صاعقه برای آن است که گفتند ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ اما آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده است به این صورت است آیه 153 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این است ﴿یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتابًا مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ﴾ معلوم میشود که اخذ صاعقه در اثر آن است که گفتند ما خدا را ـ معاذ الله ـ باید با چشم ظاهر ببینیم ﴿ثمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ﴾ آن اتخاذ عجل بعد از این صحنه اخذ رجفه است ظاهر این آیه سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آن است خب بالأخره در این صحنهای که این هفتاد نفر مردند وجود مبارک کلیم خدا عرض میکند ﴿رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِیّایَ﴾ شما برابر با مشیئت حکیمانهتان کار میکنید اگر حکمت و مشیئت حکیمانه شما اقتضا میکرد که اینها را قبلاً هلاک بکنید خب میتوانستید ما و اینها همه در اختیار شماییم الآن در این صحنه که ما به عنوان ملاقات و میعاد آمدیم من اگر تنها برگردم بگویم این هفتاد نفر مردند آنها من را متهم کنند که تو اینها را کشتی من چه کنم آنگاه اساس تبلیغ و تأثیر تبلیغی من از دست میرود ﴿أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا﴾.
پرسش: ... پاسخ: نه غرض آن است که آنها که گفتند ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً فاخذتکم الصاعقة﴾ تنها گروهی را که قرآن از اخذ صاعقه آنها خبر میدهد همین هفتاد نفرند بقیه همه را که از بین نبرد چون اگر همه را از بین برده بود دیگر کسی نبود که به موسای کلیم اعتراض کند تا موسای کلیم بگوید حالا من جواب اینها را چه بگویم معلوم میشود یک عده زنده ماندند دیگر خب.
مطلب بعدی آن است که این که عرض کرد ﴿أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا﴾ آیا منظور همین هفتاد نفرند که گفتار اینها سفیهانه است یا نه ناظر به آن عبادت گوساله است و پرستش گوساله است آنها سفیهاند و این مفهوم دارد در اینجا لقب مفهوم دارد یعنی بنیاسرائیل دو عدهاند یک عده عقلا هستند یک عده سفها عقلای اینها همانهایی هستند که در آیه 159 از آنها یاد میکند که میفرماید: ﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ﴾ سفها همینهایی هستند که ﴿اتَّخَذُوا الْعِجْلَ﴾ آنگاه عرض کرده است که شما در اثر کاری که سفیهان کردند همه ماها را میخواهی به هلاکت بکشانی هر دو وجه محتمل است البته باید شواهد قرآنی یکی از اینها را تأیید کند اما اینکه عرض کرد ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ﴾ این کار نیست مگر فتنه تو فتنه یعنی آزمون اینهایی که زرگری دارند این فلز را گداخته میکنند تا معلوم شود که خالص است یا ناخالص آن ناخالصیهایش رخت برمیبندد و خالصیاش میماند ﴿زَبَدٌ مِثْلُهُ﴾ که وقتی این فلز گداخته شد روی این فلز گداخته شده روی این مایه گداخته شده یک کفی پدید میآید آن کفها از بین میرود آن دردیها اصلاح خواهد شد و آن ناب و خالص میماند این کار را میگویند افتتان یعنی آزمون آن حجر و سنگی که با او که محک هست با او زرگرها تشخیص میدهند آن را میگویند حجر فتانه که این تایش تای تأنیث نیست حالا یا مبالغه هست هر چه هست میگویند این صخره فتانه است این حجر فتانه است یعنی حالت آزمون است و آن طلا و نقرهای که گداخته شدهاند آنها را میگویند مفتون و این دو فرشتهای که در قبر ظهور میکنند تا انسان را با آن وضع بیازمایند میگویند فتانان قبر خب پس فتنه یعنی آزمون نه یعنی آشوب پرورراندن از راه آزمون درباره وجود مبارک موسای کلیم ذات اقدس الهی فرمود ما تو را آزمودیم در سورهٴ مبارکهٴ «طه» جریان آزمون موسای کلیم را چنین یاد میکند آیه سورهٴ مبارکهٴ «طه» این است ﴿إِذْ تَمْشی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی مَنْ یَکْفُلُهُ فَرَجَعْناکَ إِلی أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَلا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّیْناکَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنّاکَ فُتُونًا﴾ ما تو را خوب آزمودیم در این سختی و دشواری این روزگار و خوب است عهده به در آمدی چه اینکه خود ذات اقدس الهی در همان جریان مناجات موسای کلیم (سلام الله علیه) طبق آیه 85 سورهٴ «طه» فرمود ما در غیبت شما این بنیاسرائیل را آزمودیم ﴿فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ﴾ خب از این مجموعه به دست میآید که فتنه یعنی آزمون منتها آزمون دو قسم است یک آزمون عمومی آزمونی است که هر روز معلم از نوآموز یا دانشآموز یا دانشجو در سر کلاس میگیرد همین سؤال و جوابها آزمون است «حسن السؤال نصف العلم» هست آن سوالی که دانشآموز یا دانشجو یا نوآموز در کلاس میکنند خودش آزمون است آن برگههایی که هر روز دیکته مینویسند املا مینویسند انشا مینویسند اینها آزمون است یک آزمون رسمی است که سالی یکی دو بار انجام میگیرد چنین آزمون رسمی که سالی دو بار انجام میگیرد در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» و مانند آن آمده است که فرمود که اینها نمیدانند که ﴿أَوَلا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فی کُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ﴾ مگر اینها نمیدانند که سالی یکی دوبار آزمون میشوند این موقع اعزام به جبهه آزمون است برای اهل علم حوزههای علمیه سالی دو بار خدا آزمون دارد یکی محرم است یکی ماه مبارک رمضان که چه کسی وظیفهاش را انجام میدهد چه کسی وظیفهاش را انجام نمیدهد چه کسی کاسبکارانه به جای انبیا مدعی وراثت است چه کسی واقعاً یک روحانی وارث پیغمبر است و ایام محرم ایام ماه مبارک رمضان این آزمون الهی را به خوبی پشت سر میگذارد اسرار الهی را خوب یاد گرفته احکام الهی را خوب یاد گرفته با علم و عملش به جامعه منتقل میکند این جامعه اسلامی بالأخره به برکت ماه مبارک رمضان به برکت محرم و صفر متدیناند احکامشان را از اینجا یاد میگیرند اگر شما دیدید انقلابی به ثمر رسید بالأخره به برکت همین ایام بود یعنی شما تظاهرات و راهپیماییهایی که داشتید آن بخش مهمی که تعیین کننده بود و مسیر انقلاب را هدایت کرد و جامعه را به یک سمت متوجه کرد همین ایام محرم و صفر بود وگرنه در زمان دولت بختیار که فضای باز سیاسی مطرح بود بختیار به عنوان حمایت از قانون اساسی که سلطنت را امضا میکرد یک تظاهرات و راهپیمایی چهارصد هزار نفره در تهران راهاندازی کرد چهارصد هزار نفر در تهران راه افتادند به عنوان حمایت از قانون اساسی نه به عنوان سلطنت و طرفداری شاه به عنوان حمایت از قانون اساسی چون قانون اساسی سلطنت را و رژیم شاهنشاهی را امضا کرده بود آنها ضمناً خواستند بهره سوء ببرند چهارصد هزار نفر در یک تهران پهناوری گم شده بود وقتی تاسوعا شد بعد عاشورا شد بعد اربعین شد بعد 28 صفر شد همین مردم بزرگوار در سراسر ایران عموماً تهران خصوصاً راهپیمایی کردند راهپیمایی تاسوعا و عاشورا که چهارصد هزار و پانصد هزار و یک میلیون نبود که مردم هر کسی بود آمد بیرون آن وقت فضای تهران شده فضای یا حسین این چهارتا راهپیمایی کار را یکسره کرد یعنی هیچ راهپیمایی به عظمت تاسوعا و عاشورای آن سال نبود هیچ راهپیمایی هم به اندازه اربعین و 28 صفر نبود خب حالا اینها ذخیره مایاند اینها سرمایه مایاند اینها از هر نفتی گرانبهاترند از هر گازی گرانبهاترند این دین مردم را بالأخره به وسیله روحانیت و حوزههای علمیه حفظ میکنند ما ارتباطمان را با ذات اقدس الهی باید بررسی کنیم بارها به عرضتان رسید خدا فرمود من مار و عقرب را روزی میدهم شما به فکر چه کسی هستید کدام مار در عالم گرسنه ماند؟ برای کدام عقرب خدا روزی معین نکرد فرمود: ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا﴾ این همه درندهها چرندهها خزندهها فرمود اینها همه عائله مناند ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً﴾ از او راستگوتر دیگر چه کسی را داریم ما فرمود اینها همه عائله من هستند اینها من عهده دارم بر من است که این مار و عقربهای عالم را روزی بدهم آن وقت کسی اینچنین خدایی دارد و اظهار تأسف میکند ﴿وَما مِنْ دَابَّةٍ فِی اْلأَرْضِ إِلاّ عَلَی اللّهِ رِزْقُها﴾ خب اگر چنین خداست حیف نیست انسان راه انبیا را نرود اولاً حیف نیست که با خیال زندگی کند بگوید مثلاً منبر برای من کوچک است جای انبیاست چرا کوچک است جای حسین بن علی (سلام الله علیه) اگر خدای ناکرده شماها نرفتید شاگردانتان میروند آنها نرفتند مداحان میروند آن وقت وضع اینجا مثل پاکستان میشود در پاکستان ذاکرها هستند که رهبری فکر مردم را به عهده دارند نه علمایشان اگر شما میبینید ایران علما رهبری فکری مردم را به عهده دارند برای اینکه از اول تا آخر از آخر تا اول بزرگان این سرزمین اهل منبر بودند در مسجدشان منتها منبر لازم نیست حرفهای باشد که نیم ساعت سخنرانی میکنید حتماً یک آیه قرآن حتماً یک حدیث حتماً مطالعه کرده قبلی بعد هم مداحان عزیز هستند ذکر ولایت میکنند همه گریه میکنند و اظهار ادب میکنند پیشگاه خاندان عصمت و طهارت و کل برنامه شاید بیش از یک ساعت طول نکشد نیم ساعت شما سخنرانی کنید نیم ساعت یا بیست دقیقه هم آنها عزاداری کنند نه وقت مردم زیاد گرفته بشود نه حرفهای غیر برهانی بزنید حتماً یک آیه حتماً یک حدیث حتماً با مطالعه قبلی آن وقت دو قطره اشک هم میریزند و مسئله حل است هم برکت دنیاست هم برکت آخرت است اینکه حسنه دنیاست حسنه آخرت آن است وگرنه این مردم که دست از حسین بن علی برنمیدارند شما نشد شاگردانتان آنها نشد این مداحها اداره میکنند آن وقت شما ناچارید این که میبینید بعضیها ناچارند ـ معاذ الله ـ سر و صورتشان را عوض بکنند راه رفتنشان را عوض بکنند این بازی نیست حیف آدم نیست که قیافه خودش را عوض بکند برای نان درآوردن یا نام درآوردن آخر چه کاری است این بر خلاف عقل است بر خلاف نقل است این همه مذمت کردند که شما با سرتان بازی نکنید با صورتتان بازی نکنید با قیافهتان بازی نکنید چرا این طور راه میروی چرا محاسن را این طور میکنید چرا سر را این طور میکنید چرا عمامه را بزرگتر از سرتان میبندید اینها حیف نیست مردم رفته را با اینها میخواهید برگردانید این که درست نیست بنابراین این ﴿یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ﴾ برای ماها این دو فصل است کار انبیاست کار اولیاست حشر با مردم ما دلمان میخواهد مردم در برابر تهاجم فرهنگی مقاومت کنند ولی تغذیه فرهنگی نشوند خب اگر ما نگوییم خدا چنین گفت پیغمبر چنین گفت دین چنین است اینها الآن دین را به عنوان محور خشونت معرفی کردند خب لازمهاش این است که ذات اقدس الهی که در قرآن فرمود اگر کسی تبهکار بود من بگویم ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ٭ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فَاسْلُکُوهُ﴾ ـ معاذ الله ـ این خشونت باشد خب خشونت در برابر کسی که کفر میورزد ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ و اگر اینها را رها کنید مثل این سپهبد صیاد شیرازی (رضوان الله علیه و حشره مع الائمه) اینها را به خاک و خون میکشند این همه روحانیون را اینها به خاک و خون کشیدند مردم عادی را اینها به خاک و خون کشیدند اینها رها بکنی به این وضع درمیآید شما تاریخ جنگ را که بررسی کردید روزی که تاریخ جنگ به دو هزارمین روز رسید یعنی پایان شهریور 1359 گلولههای این دشمن خارج شروع شد از آن روز چند سال که گذشت و جنگ به دو هزارمین روز رسید وقتی آمار گرفتند هزار روحانی شربت شهادت نوشید این فخر نیست؟ هنوز جنگ به پایان نرسیده بود به دو هزارمین روز که رسید هزار روحانی شربت شهید شد از روحانی هشتاد ساله مثل مرحوم شهید اشرفی (رضوان الله تعالی علیه) و روحانیون شهدای محراب تا طلبههای جوان این همه سرمایه حالا بعد هم البته عده زیادی هم شربت شهادت نوشیدند اینها برای نفت و گاز که نبود اینها برای همین محرم و صفر بود اینها برای کتاب و عترت بود برای اینها بود غیر از این که نبود که این کشور را اینها نگه داشت این خونهای پاک نگه داشت مگر هر خونی توان آن را دارد که کشور را حفظ بکند خیلی از کشورها هستند که شاید بیش از این کشته دادند جریان کربلا که وجود مبارک زینب کبرا (سلام الله علیها) سوگند یاد کرد فرمود قسم به خدا این نام را شما نمیتوانی از بین ببری سرّش چیست فرمود «کد کیدک و اسع سعیک ناصب جهدک فو الله لا تمحو ذکرنا و لا تمیت وحینا» قسم به خدا نمیتوانی نام ما را فراموش بکنی این را یک اسیر در شام گفته در برابر کسی که حالا امپراطوری ایران و روم را فتح کرده یعنی بعد از جریان خلفای پیشین دیگر رومی نمانده بود ایرانی نمانده بود دوتا ابر قدرت آن روز روی زمین بودند یک کسراهای ایران زمین بود یکی قیصرهای منطقه روم همه اینها را اسلام به بند کشیده از قلب فرانسه تا بخش عظیمی از آسیا همه شهادت به وحدانیت میدادند و اذان میگفتند روی کره زمین قدرتی نبود مگر قدرت مرکزی شام چون جریان روم که گذشت جریان ایران هم که گذشت آن روز بیش از این دو ابرقدرت نبود میبینید در طلیعه سورهٴ مبارکهٴ «روم» که فرمود: ﴿الم ٭ غُلِبَتِ الرُّومُ﴾ همین که فرمود روم شکست خورد معلوم بود یعنی ایران پیروز شد اصلاً لازم نبود به گفتن آن روزی که جنگ سرد بود بین دو ابر قدرت یعنی بین شوروی سابق و آمریکا اگر گفته میشد شوروی شکست خورد یعنی آمریکا پیروز شد اگر گفته میشد آمریکا شکست خورد یعنی شوروی پیروز شد چون کس دیگری نمیتوانست اینها را شکست بدهد که وقتی گفتند روم شکست خورد فاعل محذوف است چرا؟ برای اینکه معلوم است دیگر و حذف ما یعلم منه جایز دیگر لازم بگویند ایران پیروز شد که غیر از ایران قدرتی نبود که روم را شکست بدهد خب هم امپراطوری روم هم امپراطوری ایران زیر مجموعه قدرت مرکزی شام بود زینب کبرای در برابر چنین قدرت مرکزی به ضرس قاطع قسم میخورد فرمود میفرماید قسم به خدا نمیتوانی نام ما را فراموش بکنی خب حیف این نام نیست پس خیالبافی آدم را تا یک مدتی بالأخره نگه میدارد بعد هم میفهمد اشتباه کرده تهاجم فرهنگی بهترین راهش این است که آدم هم حرف خوب بزند هم خوب حرف بزند عالمانه حرف بزند مطالعه کرده حرف بزند به مردم بگوید سخن از خشونت نیست استبداد نیست حریت است آزادی است و مانند آن غرض این است که به لطف الهی این سفر را محترم بشمارید در تمام سخنرانیهایتان با وضو با عبادت حرکت کنید مردم را هدایت کنید مردم را روشن کنید این سرمایه سرمایهای است که کشور را حفظ کرده در روز خطر تنها این نیست که مردم حالا نماز بخوانند تا شما بگویید رادیو تلویزیون یا مؤسسات دیگر یا ستاد نماز نماز بخوانند اینچنین نیست تاسوعا عاشورا حتماً در مراسم سینهزنی شرکت کنید منتها بگذارید دیگر آن آهنهای سنگین بیخاصیت را اولاً به مردم بگویید بردارند مردم مردم عاقلیاند اگر بگویید از این آهن سخت کاری ساخته نیست دیگر آن علمها را راه اندازی نمیکنند آن پرچمها باشد آن پلاکارتها باشد آن شعارها باشد این آهنهای سرد بیخاصیت را بگذارند کنار آن سینهزنیها و آن شورها و پابرهنه شدن و آن ناله کردنها و آن زمزمهها باشد اینها باشد آن چیزهایی که خاصیتی ندارد پیرایههای ظاهری است آنها را حذف بکنند از همان اول آدم به اینها میگوید وقتی مردم روشن شدند نه خرافات را ترویج میکنند نه زیر بار خرافات میروند آنگاه نه ما خودمان را فریب میدهیم نه فریب کسی را میخوریم نه کسی میتواند ما را فریب بدهد نه ما کسی را فریب میدهیم این اساس کار است انشاءالله به هر تقدیر اینکه میفرماید چون امروز روز آخر است اجازه بدهید ما این بقیه را هم بخوانیم که این بحث به سر فصل برسیم به یک بحث مستقل برسیم این که عرض کرد ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ﴾ یعنی همین یعنی آزمون توست منتها ﴿تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَتَهْدی مَنْ تَشاءُ﴾ با این امتحان البته یک عده فریب میخورند یک عده هم هدایت میشوند ﴿أَنْتَ وَلِیُّنا﴾ تو در فوق همه ما قرار داری والی ما هستی ولی ما هستی ما مولا علیه توییم از گناهان همه ما صرف نظر کن ﴿فَاغْفِرْ لَنا وَارْحَمْنا وَأَنْتَ خَیْرُ الْغافِرینَ﴾ گفتند فرق مغفرت و رحمت این است که مغفرت لکهگیری است و رحمت تزیین کردن است بالأخره اگر اتاقی لباسی پردهای کثیف شد اولاً آدم لکهگیری میکند غبار روبی میکنند بعد رنگ میکند انسان تبهکار اول باید گناهانش بخشوده بشود لکه گیری بشود این را میگویند مغفرت بعد تحلیه بشود مزین بشود تزیین بشود به رحمت ویژه الهی لذا معمولاً مغفرت قبل از رحمت است این یک مطلب وجود مبارک موسای کلیم ضمن این که مغفرت و رحمت را ذکر میکند خدا را به عنوان ﴿أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ﴾ میستاید گاهی مغفرت و رحمت دوتایی را باهم ذکر میکند خدا را به عنوان ﴿خَیْرُ الْغَافِرِینَ﴾ میستاید در آیه 151 عرض کرد ﴿رَبِّ اغْفِرْ لی وَلأَخی وَأَدْخِلْنا فی رَحْمَتِکَ﴾ یعنی اغفر و ارحم اما در پایان عرض کرد ﴿وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ﴾ در آیه محل بحث عرض کرد ﴿فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا﴾ اما ﴿وَأَنتَ خَیْرُ الْغَافِرِینَ﴾ یک جا ﴿خَیْرُ الْغَافِرِینَ﴾ را میآورد چون اینها ملازم هماند یک جا ﴿ارحم الراحمین﴾ را میآورد آنجا عرض کرد ﴿اغْفِرْ لِی وَلأَخِی ... وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ﴾ اینجا عرض میکند ﴿فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَیْرُ الْغَافِرِینَ﴾ اینها دعاهای موسای کلیم است گاهی تنها برای خودش دعا میکند آنجایی که در آیه 143 عرض کرد ﴿سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ﴾ آنجایی که خودش شخصاً عرض کرد ﴿رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ آن ماجرا پیش آمد چون خودش در آن صحنه حضور و ظهور داشت دعای شخصی مطرح کرد درباره خودش و برادرش آیه 151 هم خودش را دعا کرد هم برادرش را عرض کرد ﴿رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلأَخِی﴾ اینجا که سخن از او و قوم اوست یعنی آن هفتاد نفر عرض میکند ﴿فَاغْفِرْ لَنا وَارْحَمْنا وَأَنْتَ خَیْرُ الْغافِرینَ﴾ در آیه بعدی از این وسیعتر نیایش دارد عرض میکند ﴿وَاکْتُبْ لَنا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِی اْلآخِرَةِ﴾ یعنی برای همه ما این است که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آمده است مؤمنان راستی کسانیاند که میگویند ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِی اْلآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النّارِ﴾ اینها دنیا نمیخواهند حسنات دنیا را میخواهند آخرت نمیخواهند حسنات آخرت را میخواهند چون دارد ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ آخرت همه چیز در آن هست دنیا هم حلال دارد هم حرام آن گروه تبهکارند که ...
.... نمیتواند یک امر عدمی باشد یقیناً موجود است این یک اگر موجود شد به برهان توحید که ما بیش از یک وجب نداریم آن قانون حتماً ممکن است الوجود است دو اگر ممکن است الوجود است یا تدوین شده خداست یا از کار خدا گرفته شده سه چیزی که از کار خدا گرفته شده یا طبق دستور خود خداست چگونه حاکم بر خدای ازلی ابدی مطلق باشد لذا یجب علی الله محال است عقلاً باشد محال است که معتزله میپندارند نقلاً باشد که اشاعره میپندارند محال است پس چیست پس ﴿کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ چیست آن یجب عن الله است نه یجب علی الله یعنی چه؟ یعنی ما یقین داریم خدا این کار را میکند نه باید بکند مرحوم صدرالمتألّهین با اینکه در بخشی از موارد نسبت به مرحوم بوعلی اشکالاتی دارد اما این را به عنوان کلمات قصار او تلقی میکند میگوید چقدر این حرف زیباست که هیچ چیزی بر خدا واجب نیست لا عقلاً و لا نقلاً بلکه یجب عن الله است نه یجب علی الله ما یقین داریم خدا مؤمن را بهشت میبرد نه باید ببرد که اگر نبرد ما او را زیر حساب ببریم چون هر چه در عالم هست فعل اوست فرض دارد که یک قانونی حاکم بر خدای ازلی باشد و این قدرت لا یزال مطلق زیر مجموعه و سلطه و قهر یک قانون قرار بگیرد این طور نیست بنابراین بین یجب عن الله که امامیه میگویند با یجب علی الله عقلاً که معتزله میپندارند یا یجب علی الله نقلاً که اشاعره میپندارند خیلی فرق است یجب عن الله عقلاً و نقلاً که انبیا را به بهشت ببرد یعنی ما یقین داریم خدا انبیا را بهشت میبرد نه باید انبیا را بهشت ببرد بین اینها خیلی فرق است در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که فرمود: ﴿کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ تحلیل شد اینجا هم که میفرماید ﴿فَسَأَکْتُبُهَا﴾ هم به همین صورت است ادله عقلی که میگوید خدا خلف وعده نمیکند هم از همین قبیل است و مانند آن ﴿فَسَأَکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِنَا یُؤْمِنُونَ﴾ در همه موارد که سخن از رحمت ویژه است سخن از بهشت است حسن فعلی با فاعلی ضمیمه است درباره جهنم رفتن یک کار کافی است یعنی صرف گناه کافی است چه گناهکار مسلمان باشد چه کافر باشد گناه باعث ورود در جهنم است حالا فرق در ابدیت و غیر ابدیت و خلود یا غیر خلود ولی در بهشت رفتن صرف کار خوب کافی نیست کار خوب از یک کارگر خوب یعنی مؤمن حسن فعلی و حسن فاعلی اگر کسی کار خوب کرد مدرسهای ساخت راهی ساخت پلی ساخت کارهای خدماتی کرد و مؤمن بود بهشت میرود و اگر مؤمن نبود ـ معاذ الله ـ جزای کار خیر خود را در دنیا میبیند اما بهشت جای غیر مؤمن نیست لذا آن رحمت خاصه برای کسی است که هم حسن فعلی داشته باشد هم آدم خوب باشد و هم کار خوب بکند لذا فرمود: ﴿بِآیَاتِنَا یُؤْمِنُونَ﴾ ولی چون جریان یهود وامثال ذلک مطرح است آنها در مسائل مالی مشکل فراوان دارند گذشته از اینکه تقوا را به نحو عام دستور داد ایتاء زکات را هم بازگو کرد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است