- 448
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 144 و 145سوره اعراف بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 144 و 145سوره اعراف بخش دوم"
در منطقه وحی شیطنت راه ندارد یک، وقتی شیطنت راه نداشت جا برای باطل نیست
امور نظری دو قسم است بعضی مطابق با واقع است بعضی مطابق با واقع نیست
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قالَ یا مُوسی إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَی النّاسِ بِرِسالاتی وَبِکَلامی فَخُذْ ما آتَیْتُکَ وَکُنْ مِنَ الشّاکِرینَ ٭ وَکَتَبْنا لَهُ فِی اْلأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها سَأُریکُمْ دارَ الْفاسِقینَ﴾
گفتگوی ذات اقدس الهی با موسای کلیم طرزی انجام میشد که نه در اصل کلام بودن سخن الهی جا برای تردید بود نه در محتوای آن یعنی وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) هیچ تردیدی نداشت که این کلام الله است اولاً و مضمون آن هم مشخص است ثانیاً نیازی به فکر نداشت که این علم شهودی آنها به علم حصولی تکیه کند دلیل اقامه کنند که طبق فلان دلیل این سخن کلام خداست یا طبق فلان برهان منظور سخن این است بلکه اصل کلام بودن مشهود موسای کلیم (سلام الله علیه) بود و محتوای کلام هم مشهود موسای کلیم بود زیرا در منطقه وحی شیطنت راه ندارد یک، وقتی شیطنت راه نداشت جا برای باطل نیست دو، وقتی جا برای باطل نبود هرچه وجود دارد حق است این سه، جایی که همه موجوداتش یک سنخ است اصلاً شک وجود ندارد شک چه، چیز خوب باشد چه چیز بد این چهار بیان این امور اربعه این است که اگر در یک کتابخانهای غیر از قرآن هیچ کتاب دیگری وجود نداشته باشد از کتابهای عادی حوزه و دانشگاه هر شخص هر کتابی را در این کتابخانه ببیند یقین دارد این قرآن است چون در این کتابخانه غیر از قرآن کتابی نیست هرجا شک است حتماً باید دو چیز باشد یکی الف و دیگری باء تا بیننده درباره یک شیء مرئی شک بکند که آیا این چیزی که من دیدم الف است یا باست اگر در یک کتابخانهای غیر از قرآن چیزی نبود کتاب دیگری نبود هر کتابی را که انسان از نزدیک یا دور ببیند یقین پیدا میکند این قرآن است چون کتاب دیگری نیست شک فرع بر آن است که در یک محدودهای دو چیز باشد یکی الف دیگری باء آنگاه بیننده یک شیئی را ببیند شک میکند که این شیئی که من دیدم الف است یا باء چه اینکه در محدوده شیطنت شیطان هم جز باطل چیزی دیگر نیست اگر کسی در فضای شیطنت حرکت کرد هرچه دید یقین دارد باطل است چون آنجا اصلاً حق وجود ندارد خب منطقه وحی این چنین است چون تمام بطلان از ناحیه شیطنت است این یک، و شیطان هم در منطقه وحی رجیم است و مرجوم است و مطرود است دو، پس شیطان در منطقه وحی اصلاً وجود ندارد سه، اگر شیطان نبود شیطنت نبود جا برای باطل نیست و اگر جا برای باطل نبود جا هم برای شک نیست لذا انبیا اصلاً شک نمیکنند تا شکشان را به وسیله چیزی برطرف بکنند هیچ پیغمبری در تلقی وحی الهی شک نکرد و ما اگر علم شهودی و کشفی آنها را با علم حصولی خودمان تنزیل کنیم مثل این است ما در امور نظری شک داریم برای اینکه امور نظری دو قسم است بعضی مطابق با واقع است بعضی مطابق با واقع نیست لذا یک مطلب نظری و پیچیده که به ما ارائه کردهاند ما در طلیعه هم شک داریم نمیدانیم صحیح است یا نه تا آن را بر معیار برهان و بدیهیات اولیه عرضه کنیم اما درباره بدیهیات یا اولی که قبل از بدیهی قرار دارد ما درباره استحاله اجتماع نقیضین شک میکنیم چون او یک چیزی است که شک او دلیل است بر وجود او اقرار او دلیل است بر وجود او، انکار او دلیل است بر وجود او اگر کسی منکر اجتماع نقیضین استحاله باشد دلیل است بر اینکه این حق است برای اینکه انکار با لاانکار جمع نمیشود اگر اقرار کند دلیل است بر اینکه حق است اگر شک کند دلیل است بر اینکه این حق است چون شک و لاشک جمع نمیشوند چیزی که اثبات او اثبات اوست نفی او اثبات اوست تردید او اثبات اوست این چیز میشود اولی بالذات که فوق بدیهی است فوق الکلّ اعظم من الجزء است فوق الاربعة زوج است و مانند آن آنها برهان پذیرند منتها برهان نمیخواهند اولی اصلاً برهان ندارد خب ما در علم حصولی یک هم چنین فضا و منطقهای داریم همان طوری که در فضای علم حصولی جا برای شک نیست در منطقه وحی انبیا و اولیای الهی (علیهم الصلاة و علیهم السلام) هم این طور است لذا موسی کلیم (سلام الله علیه) در هیچ کدام از این دو امر یکی اصل کلام بودن یکی هم محتوای کلام او تردیدی نداشت.
مطلب دوم آن است که درباره اقتران انسان کامل به قرآن کریم و عدم افتراق اینها که «لن یفترقا» آیا ممکن است که اسماء مستأثره استثنا بشود یا نه یک بیان لطیفی سید الاستاد امام (رضوان الله تعالی علیه) طلیعه وصیت نامهشان دارند آن وصیت نامه بعضی از جملاتش شرح میخواست و شرح هم شده است و شرح وصیت نامهاش هم در حدود ده، دوازده صفحه باشد که شرح همین جملههاست البته بقیه که شرح نمیخواست معنای عترت، معنای اسمای مستأثره، معنای هماهنگی قرآن و عترت اینگونه از مسائل بود که شرح میخواست شرح شده به آن شرح مراجعه بفرمایید تا روشن بشود آیا اسمای مستأثره ظهور کرد یا نه اگر ظهور نکرد کامن در ذات اقدس الهی بود چون استئثار در مقابل ایثار است ایثار آن است که دیگری را بر خود مقدم بداریم ﴿وَیُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ﴾ استئثار مقابل ایثار است خودمان را بر دیگری مقدم بداریم ذات اقدس الهی این اسمای را استئثار کرد یعنی برای خودش انتخاب کرد ظهور نکرد با این اسمای این اسمای اگر مستأثر در ذات حق باشد ظهور نکرده باشد خب نه در قرآن است نه در عترت چیزی در قرآن نیست که عترت نداشته باشد اگر ظهور کرد الا ولابد در هر دو ظهور کرد چرا؟ برای اینکه قرآن یا دومین ظهور است یا اولین ظهور اولین ظهور که انسان کامل است قرآن یا همتای اوست یا بعد از او قرآن بالاخره کلام خداست حرف خداست حرف خدا فعل خداست مثل اینکه انسان کامل و خلیفه خدا فعل خداست حرف خداست کلمة الله است منتها آن کلمه تکوینی است این کلمه تدوینی بنابراین قرآن بالأخره یا اولین ظهور است که همتای آنهاست یا نه دیگر فوق انسان کامل فرض ندارد چون «اول ما خلق الله نور نبینا» (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خب بنابراین این اسمای مستأثره اگر ظهور کرد حتماً انسان کامل اسمای مستأثره را میداند اگر ظهور نکرد خب نه در قرآن است نه در عترت.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود «لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض» نه یعنی از آن به بعد تفرقه پیدا میکنند از آن به بعد تازه اول وصال است همه تشنهها را این دو کوثر و این دو منبع زلال به آن مبدأ اصلی میرسانند همه را سیراب میکنند تازه بیگانهها آنجا آشنا میشوند اینها هم که آشنا بودند از هم جدا نمیشوند که «حتی یردا علی الحوض» تا آنجا که پایان راه است باهم هستند آن وقت آنجا که تازه اول انس و الفت و وصال است که آنجا که جای تفرقه نیست که.
مطلب بعدی اینکه این حدیث شریف را که از وجود مبارک امام سجاد (سلام الله علیه) نقل شده است که هم مرحوم کلینی نقل کرد هم مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) این مورد اعتماد این دو بزرگوار است و شارحان اصولکافی با عنایت این حدیث را شرح کردند با عنایت خاصی شرح کردند مشکل این روایت این است که این مرفوعه است چون این شخص خودش وجود مبارک امام سجاد (سلام الله علیه) را ادراک نکرده است باب چهلم از ابواب کتاب توحید صفحه 283 روایت دوم حدیثی است که مرحوم صدوق در کتاب توحید از وجود مبارک امام سجاد نقل میکند منتها این روایت مسند است تا به عاصم ابن حمید میرسد عاصم ابن حمید چون محضر وجود مبارک امام سجاد (سلام الله علیه) را درک نکرده است از این جهت این حدیث مرفوعه است مرفوع است شارحان اصولکافی هم به این نکته توجه داشتند مخصوصاً مرحوم صدر المتألهین دارد به اینکه چون ایشان یک بحث رجالی خوبی در آغاز هر حدیث دارد دارد به اینکه چون عاصم ابن حمید محضر وجود مبارک امام سجاد (سلام الله علیه) را درک نکرده است از این جهت مرفوع است حالا باید دید که طریقی که مرحوم صدوق از یک سو و طریقی که مرحوم کلینی از سوی دیگر مشیخه اینها باید مشخص بشود تا روشن بشود که آیا این دو روایت پیش این دو بزرگوار از وثاقت و طمأنینه برخوردار است یا نه ممکن است مرفوع باشد ولی پیش اینها مورد وثوق باشد از وجود مبارک امام سجاد سؤال شد که توحید چیست؟ «فقال ان الله عزوجل علم انه یکون فی آخر الزمان اقوام متعمقون فانزل الله عزّوجلّ ﴿قُل هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾» این سوره مبارک «اخلاص» را نازل کرد و هم چنین «والآیات من سورة الحدید الی قوله تعالی ﴿وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ فمن رام ما وراء هنالک هلک» خب نمیشود گفت به اینکه این سوره «توحید» و هم چنین اوائل سورهٴ مبارکهٴ «حدید» این با سایر آیات فرقی ندارد و هرکسی عربی مبین را آشنا باشد میتواند بفهمد اینطور نیست حالا شما تجربه کنید یک کسی که طلبه هم باشد اهل حجاز هم باشد عربی مبین هم خوانده باشد یک هشت، ده سال هم درس خوانده باشد بعد دیگر به کتاب تفسیر بزرگان مراجعه نکند از ایشان سؤال بکنید چطور «ثالث ثلاثة» کفر است و «رابع ثلاثة» توحید ناب همین قرآن را در جلوی او بگذارید او را هم در خدمت قرآن دعوت کنید بگویید چطور ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» تثلیث را کفر میداند یعنی آیه 73 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این است که ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ﴾ این یک که ﴿ثالِثُ ثَلاثَةٍ﴾ میشود کفر ولی در سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» در آن سوره «مجادله» آیه هفت «رابع ثلاثة» میشود توحید آیه هفت سوره «مجادله» این است که ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَما فِی اْلأَرْضِ ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلاّ هُوَ رابِعُهُمْ﴾ «رابع ثلاثة» خداست ﴿وَلا خَمْسَةٍ إِلاّ هُوَ سادِسُهُمْ وَلا أَدْنی مِنْ ذلِکَ وَلا أَکْثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُمْ﴾ «ثالث اثنین» هم خداست چون اکثر و اقل همه را این آیه ذکر کرده خب چطور این «ثالث اثنین» این توحید ناب است اما «ثالث ثلاثة» کفر است صرف اینکه آدم هشت ده سال درس بخواند یا عربی بداند که قرآن فهم نیست اگر نبود این همه روایاتی که ائمه فرمودند و این شاگردان خاصی که تربیت کردند و این رشتههای تفسیری که پیروان اهل بیت عرضه کردند که مشخص نمیشد که چطور «ثالث ثلاثة» کفر است اما ثالث اثنین توحید است یا رابع اربعه کفر است رابع ثلاثه توحید است چون این چنین است ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» در بطلان جبر و تفویض و اثبات امر بین امرین آنجا فرمود به ﴿فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدیثًا﴾ با اینکه اینها حجازی بودند مدتهایی هم اعتراض میکردند آیه 78 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این بود ﴿أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنْتُمْ فی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ وَإِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلُّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدیثًا﴾ چرا اینها حرف نمیفهمند همه من عند الله است اما همه من الله نیست حسنه من الله است و من عندالله سیئه من عند الله است اما من الله نیست خب این یک عربی مبین است و آنها هم چند سال درس خواندهاند فرمود که ﴿قُلْ کُلُّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدیثًا ٭ ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ اما ﴿وَما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ﴾ پس السیئة من الله و من عند الله، الحسنة من الله و من عند الله، السیئة من عند الله ولی ولیس من الله با اینکه کتاب عربی است ﴿وَأَرْسَلْناکَ لِلنّاسِ رَسُولاً وَکَفی بِاللّهِ شَهیدًا﴾ بنابراین آن روزگار خیلی از معارف حل نشده بود بعد هم تازه برای خود مرحوم صدوق (رضوان الله تعالی علیه) که احادیث فطرت را معنا میکند میبینید به پیچ و خم مبتلا شده است برای خود مرحوم صدوق حل نشد مرحوم صدوق (رضوان الله تعالی علیه) ما دیگر بعد از ائمه چشممان به همینها باز است و روشن است و انتظار شفاعت بعد از ائمه از اینها داریم اینها آدمهای کوچکی نیستند مرحوم صدوق یک وقتی هم به عرضتان رسید که مرحوم صدوق یعنی آن صدوقی که منلایحضرهالفقیه یعنی کتاب توحید برای ایشان است پدر بزرگوارش که خدمت حضرت میرسید در قم مدفون است ولی خود مرحوم صدوق که صاحب منلایحضرهالفقیه است و صاحب توحید است و آن کتابهای معروف ایشان در ابن بابویه مدفون است در ابن بابویه تهران که بزرگان از علما و حکما و فقها دور قبر مرحوم ابن بابویه آنجا اجتماع کردند و علمای زیادی آنجا به خاک سپرده شدند مرحوم آقا علی حکیم (رضوان الله علیه) که این شیخ مشایخ ما بود بسیاری از اساتید ما به یک واسطه و بسیاری از اساتید ما به دو واسطه پیش ایشان درس خواندند مرحوم آقا علی حکیم معروف چون آن روز فلسفههای رسمی تهران را مرحوم آقا علی حکیم تدریس میکرد صاحب بدایع الحکم ایشان یک کتابی، رسالهای دارد در معاد به عنوان سبیل الرشاد فی علم المعاد ایشان یعنی مرحوم آقا علی حکیم که سالیان متمادی افرادی مثل مرحوم آقا شیخ عبد النبی که آقا شیخ عبد النبی استاد مرحوم آقا شیخ محمد تقی آملی بود آقا شیخ محمد تقی آملی همان است که آن شرح منظومه را با آن تعلیقاتشان بیان کردهاند سید الاستاد مرحوم آقای طباطبایی شاگرد حاج حسین بادکوبهای است او شاگرد یکی از بزرگان است که او شاگرد مرحوم آقا علی حکیم است این اساتید ما یا به یک واسطه شاگرد ایشاناند مثل مرحوم آقای فاضل تونی شاگرد مرحوم اشکوری است مرحوم اشکوری شاگرد مرحوم آقا میرزا هاشم اشکوری آن بزرگوار شاگرد مرحوم آقا علی حکیم است بعضی به دو واسطه مثل مرحوم آقای شعرانی، مرحوم آقای الهی، مرحوم آقای طباطبایی اینها به دو واسطه شاگرد آقا علی حکیماند مرحوم آقا شیخ محمد تقی آملی، مرحوم آقای فاضل تونی مرحوم فاضل تونی که آن وقت یعنی بیش از چهل سال قبل برای ما تدریس میکرد در آستانه بین هشتاد و نود بود اینها به یک واسطه شاگرد مرحوم آقا علی حکیماند و این بزرگان به دو واسطه شاگرد مرحوم آقا علی حکیماند مرحوم آقا علی حکیم در آن رساله سبیل الرشاد فی علم المعاد در همان اوائل رساله دارد بحث معاد دارد که من دیدم اوضاع تهران متشنج است و یک خبر جدیدی است سؤال کردم چه شده است؟ گفتند قبری آنجا ابن بابویه هنوز معروف نبود قبری در همان قسمت آن قبرستان در اثر بارش باران یا سیل یا علل و عوامل دیگر فروریخت بعد یک بدن تازهای درآمد بعد دیدند که مال ابن بابویه است یعنی محمد بن علی بن بابویه قمی این حداقل هشتصد سال بعد از رحلت اوست دیگر و غالب این بزرگان و متدینین تهران آمدند زیارت کردند رفتند مرحوم آقا علی حکیم در آن کتاب سبیل الرشاد فی علم المعاد میگوید که من چند روز صبر کردم اوضاع آرام شد خودم رفتم دیدم دیدم بله این بدن مطهر تازه است خب هشتصد سال است آنها هم ناقلش یک آدم معمولی که نیست که این آقا علی حکیم است خب اینها یک چنین کسانی هستند که ما بعد از ائمه به شفاعت اینها امیدواریم همین مرحوم آقا مرحوم محمد بن علی بن بابویه قمی (قدس سره) یک کتابی دارد به نام اعتقادات عقاید ما این است اعتقاد ما این است بعد از ایشان مرحوم شیخ مفید (رضوان الله علیه) آمده آن وقت با نقد تند چون مرحوم شیخ مفید به نظر ما معلم اول است در کلام در امامیه در بین امامیه او در علم کلام معلم اول است کتاب نوشتن دلیل ملایی نیست این قدر این ملک نقال حرفها را جابجا میکند که الی ماشاءالله اگر کسی بتواند موسس حوزه فکری باشد و شاگردانی مثل سید مرتضی و سید رضی و مثل شیخ طوسی را شاگردان فاضل مثل شیخ طوسی مثل سید مرتضی اینها را تربیت کند و درس نفسگیر بدهد نفسگیر درسی است که فاضل طلبه هر چه مثل شیخ طوسی باشد نفسش در محضر استاد بند میآید هرچه میخواهد اشکال کند میبیند نمیشود این چنین استاد را میگویند ملا خیلیها کتاب نوشتند اما معلوم نیست از کجاها گرفتند اما آن آدمی که بتواند در حوزه نجف شاگرد این مثل شیخ طوسی و اینها بپروراند و در رشتههای فراوان و درسهای نفسگیر بدهد آن آدم ملاست همین تهذیب مرحوم شیخ طوسی شرح مقنعه مرحوم مفید است مقنعه یک قسمتی مربوط به اصول دین دارد یک قسمت مربوط به فروع دین مرحوم شیخ طوسی آن بخش مربوط به فروع دین را شرح کرده شده تهذیب این تهذیب شرح روایی آن بخش فقهی مقنعه است اما آن بخش اعتقادی و اصول دین را مرحوم شیخ طوسی میگوید من فرصت نکردم به این آسانی هم جرأت نمیکنم خیلی وقت میخواهد خب میبینید آنجا که سخن از نقل حدیث و اینهاست تهذیب یک دوره مفصلی است که به تعبیر مرحوم فیض در وافی استبصار مرحوم شیخ طوسی بضعة من التهذیب این تازه پاره تن اوست خب راست هم گفته اگر کسی استبصار را در کنار تهذیب قرار بدهد معلوم میشود این استبصار بضعهای پاره از تهذیب است تهذیب چیز دیگر است تازه تهذیب را با استقلال مینویسد میگوید آن بخش مربوط به اعتقادات و اصول فرصت نکردم وقت فراوان میطلبد و مانند آن شیخ مفید به نظر ما معلم اول است در کلام امامیه این همه این مطالب مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) تقریباً جل لولا الکل را رد میکند بعد میگوید شما در بحثهای حدیثی مقدمی چرا آخر در این گونه از مسائل وارد میشوی شما اعتقادات مرحوم صدوق را نگاه کنید یک نقدی که مرحوم شیخ مفید بر عقاید و کتاب اعتقادات مرحوم صدوق نوشته ببینید دو آن تعبیر حاد مرحوم شیخ مفید را نسبت به صدوق (رضوان الله علیهما) ببینید سه تا معلوم بشود که این احادیث حتی درکش مقدور شیخ صدوقها هم نبود شیخ مفیدها حساب دیگری دارند شیخ مفیدها شیخ طوسیها اینها یک حساب دیگری دارند آنها که محدثاند حساب دیگری دارند خب بنابراین الآن همین کتابی که ما در خدمت او هستیم جوامع بشری در خدمت اوست خیلیها هستند چند سال درس میخوانند عربی مبین را هم میدانند اما میبینند که از ایشان سؤال بکنید که چطور «ثالث ثلاثة» کفر است «رابع ثلاثة» توحید تازه برای اولین بار شاید به این سؤال بپردازند این است که نمیشود گفت حالا کتاب عربی مبین است همگان در هر عصری میفهمند.
مطلب بعدی آن است که افراد عادی علمای عادی بالأخره علمشان حصولی است خطا بردار است حداکثر این است که اینها عادل باشند دیگر معصوم که نیستند ولی انبیای خواه انبیای بنی اسرائیل خواه غیر بنی اسرائیل علمشان خطا بردار نیست شهودی است معصوم است نمیشود گفت که علمای عادی معادل انبیای بنی اسرائیلاند و مانند آن اما چرا انبیای بنی اسرائیل برای اینکه غالب انبیایی که ذات اقدس الهی قصصشان را در قرآن نقل کرد انبیای بنی ابراهیمیاند و فرزندان اسحاق و یعقوباند اگر داوود است اگر سلیمان است اگر عیسی است اگر موسی است اگر یحیی است اگر هارون است اینها همه انبیای بنی اسرائیلاند دیگر از این جهت انبیای بنی اسرائیل نامیدهاند ولی معصومین که علمای واقعی اینها هستند البته کاملاً درباره اینها هرچه بگویند جا دارد درباره این چهار ذات مقدس هر چه بگویند جا دارد.
پرسش ...
پاسخ: نه برای اینکه بالأخره مرحوم شیخ مفید از راه درس و بحث و علم حصولی و تجدید نظر و خود مرحوم شیخ مفید با همه عظمتی که دارد بالأخره تجدید نظر دارد یک وقتی میفرماید آن مطلب را من قبلاً آن را گفتم بعد معلوم میشود درست نیست خود مرحوم شیخ مفید (رضوان الله علیه) تجدید نظر دارد و خودش بر خودش اشکال میکند غالب علمای ما اینطورند دیگر اینطور نیست که یک مطلبی را که در اوایل عمر به آن رسیدهاند تا آخر همان مطلب باشد که بعد جدید نظر میکنند ولی درباره وحی و نبوت که اینچنین نیست که خب بنابراین نمیشود علمای عادی را با معصومین قیاس کرد با انبیا قیاس کرد اما اینکه وجود مبارک امام فرمود: «نحن العلماء» درباره آنها هرچه بگویند جا دارد برهانش هم برهان قرآنی است برای اینکه اینها همتای قرآناند یک قرآن طبق چند دلیل مهیمن و مسیطر بر کتب آسمانی دیگر است دو هر پیغمبری تا سقف کتاب خود برد علمی دارد سه پس آنها در حدی هستند که میشود گفت این چهارده معصوم (علیهم السلام) بر آنها فضیلت دارند شما ببینید وقتی که سخن قرآن مطرح است یک مثل انجیل و تورات و اینها که مطرح میشود میفرماید که اینها مصدق یکدیگرند اما سخن از قرآن که میآید از تصدیق بالاتر میرود آیه 48 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این است ﴿وَأَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «صف» هم از این بیان سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) عظمت قرآن را نسبت به صحف انبیای سلف استفاده میکند آیه ششم سورهٴ مبارکهٴ «صف» این است ﴿وَإِذْ قالَ عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنی إِسْرائیلَ إِنّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقًا لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ﴾ من نسبت به تورات مصدقم هر کاری که موسای کلیم کرد درست بود هر وحیی که او آورد درست بود و مانند آن اما نسبت به آینده نه تنها مخبرم بلکه مبشرم نفرمود من شما را گزارش میدهم از یک پیغمبری که بعد خواهد آمد فرمود: ﴿وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتی﴾ بیان سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) این است که از این که به پیامبر خاتم بشارت میدهند معلوم میشود او یک چیزی آورده که ره آورد خاص خودش است یک حرفهای نو دارد اگر همین حرفها باشد که دیگر بشارت ندارد که میشود اخبار بین مخبر و مبشر این فرق است مخبر یک مطلبی را گزارش میدهد .. میفهمد مبشر آن گزارشگر ویژه است یک خبری به آدم میدهد که در بشره آدم اثر میکند بشارت را بشارت گفتند برای اینکه یک خبری است که در بشره آدم نشاط ایجاد میکند خب عیسای مسیح (سلام الله علیه) نگفت که من نسبت به گذشته مصدق هستم نسبت به آینده مخبر فرمود نسبت به آینده مبشرم یعنی چیزهای نویی بعد میآید چیزهای تازهای میآید پس به این دو دلیل قرآنی قرآن چیزی دارد که صحف انبیای قبل نداشت یک هر پیغمبری هم تا سقف کتاب خود آگاهی دارد این دو پس موسی و عیسی و انبیای بنی اسرائیل (علیهم السلام) که حافظان شریعت اینها هستند تا سقف عهدیناند سه و اهل بیت تا سقف قرآن کریماند چهار پس مهمین بر آنها هستند پنج این راه دارد اما درباره علمای عادی که نمیشود چنین حرفی زد.
پرسش ...
پاسخ: چون هر پیغمبری تا کتاب خود دعوت میکند اگر دعوت او بیش از آن باشد باید در کتابش باشد دیگر بالأخره اینها عام دارند خاص دارند اخص دارند حواریین دارند عدهای هم بودند که به همراه موسای کلیم طی الارض داشتند خب همه را عیسای مسیح همراه آن حضرت بود عیسای مسیح (سلام الله علیه) آنها را تربیت کرده اگر عیسای مسیح یک حرفی داشته باشد بالأخره باید از کتابش دربیاید یا حدیث قدسی است بالأخره چون حدیث قدسی هم همین است حدیث قدسی مانده از آنها هم در دسترس صاحبان عهدین است و حدیث قدسی اهل بیت هم هست مرحوم شیخ مفید (رضوان الله علیه) در کتاب شریف امالیاش نقل میکند بعد از رحلت وجود مبارک امام باقر (سلام الله علیه) سالم بن حصفه است ظاهراً به عنوان سرپرست یک وفد و هیئتی آمدند خدمت امام صادق (سلام الله علیه) به عنوان عرض تسلیت این سالم که نماینده این هیئت بود رفت خدمت وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) برای عرض تسلیت به حضرت عرض کرد که ما بسیار متأثریم و متأسفیم کسی را از دست دادیم که با اینکه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را ندیده بود وقتی میگفت قال رسول الله کسی جرأت نداشت از او سؤال کند که شما که پیغمبر را ندیدی از کجا از پیغمبر نقل میکنی یک چنین کسی را ما از دست دادیم یعنی امام باقر (سلام الله علیه) از راه وحی و الهام با پیغمبر ارتباط دارد وقتی امام باقر بفرماید پیغمبر چنین گفت همه قبول میکنند با اینکه وجود مبارک امام باقر در زمان پیغمبر اصلاً دنیا نیامده بود این حرف را به محضر امام صادق عرض کرد مرحوم مفید نقل میکند که وجود مبارک امام صادق مقداری تامل کرد و سر بلند کرد و گفت قال الله سبحانه حدیثی را از ذات اقدس الهی نقل کرد این جزء احادیث قدسی است حدیثش هم این است که اگر کسی در راه خدا صدقه بدهد ان الله سبحانه و تعالی «یُربّی» صدقه شما را «کما یُربّی احدکم فلوه» همان طوری که شما یک غزالی داشته باشید بچه آهو داشته باشید بچه گوسفند داشته باشید کم کم این را بپرورانید بزرگ میشود اگر کسی یک درهمی صدقه در راه خدا بدهد خدا او را میپروراند اصل حدیث این است مرحوم مفید میگوید که وجود مبارک امام صادق تامل کرد بعد سر برداشت مستقیماً از خدا نقل کرد این که وحی تشریعی نیست که اینها جزء احادیث قدسیه است سالم بن ابی حفصه گفت من حسابم را کردم اینها این هستند اینها درباره اینها احادیث قدسی آن وحی تشریعی با رحلت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تمام شد اما این وحیهای تسدیدی الهامی تفسیری تعلمی اینها که تا ظهور حضرت برای الان هم برای حضرت هست آن که قطع نمیشود که آنچه که علومی است که مربوط به تعلیم کتاب و سنت است تفسیر اینهاست وحی تشریعی البته به انقطاع پیغمبر منقطع شد که فرمود وجود مبارک حضرت امیر بعد از رحلت پیغمبر (سلام الله علیهما) «لقد انقطع بموتک ما لم ینقطع بموت غیرک» این در نهجالبلاغه هست اما آن وحی که قطع نشد که سالم بن ابی حفصه میگوید ما حساب خودمان را کردیم نسبت به اینها البته راه باز است اما نسبت به دیگران نه.
پرسش ...
پاسخ: اینها هم به برکت اهل بیتاند خودشان هم اعتراف دارند یا اشتباه میکنند یا اگر رسیدند به برکت اهل بیت رسیدند اما نه اینکه همه مراحل را چون سفر من الله الی الله غیر متناهی است چون اسمای الله که متناهی نیست این هر کسی مثل اینکه وارد یک اقیانوس نامتناهی شد یک گوشهاش را یک دور زد و برگشت آن وجود مبارک حضرت امیر که دارد «آه من قلة الزاد وطول الطریق وبعد السفر» آن سفر من الله الی الله است وگرنه سفر من الخلق الی الحق را که حضرت مکرر طی کرد آن مشکلی نداشت از خلق به خالق رسیدن را کسی که میگوید «ما کنت اعبد رباً لم أره» که مشکل دارد این سفر که طولانی نیست آن سفر من الله فی الله الی الله است سفر دوم است که طولانی است.
پرسش ...
پاسخ: این همان اهل بیت (علیهم السلام)اند بله چون فرمود: «نحن العلماء وشیعتنا المتعلمون وسائر الناس غثاء» آنجا حضرت فرمود که علمای واقعی ائمه (علیهم السلام)اند و شاگردان اینها متعلمین علی سبیل نجاتند بقیه حکم دیگری دارند.
آنچه که به عنوان اصطفا نقل شده است بیان شد که اگر اصطفا با علی متعدی بشود معنای افضیلت و ترجیح را دارد و اگر با علی نباشد معنای صفوت نفسی است درباره وجود مبارک مریم (سلام الله علیها) آن اصطفای اول اصطفای نفسی است که ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ﴾ تو صفوه اللهی فضیلت داری اما ﴿عَلی نِساءِ الْعالَمینَ﴾ که نیست تا ما بگوییم ظاهر آیه این است که وجود مبارک مریم بر همه زنهای عالم فضیلت دارد آن اصطفای دوم ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمینَ﴾ آن اصطفای دوم به معنای افضیلت ترجیح است آن ترجیح مربوط به فضیلتهای نفسانی نیست مربوط به این است که در بین همه زنهای عالم این خصیصه مال توست که بدون همسر مادری این مربوط به علم و کمالات او نیست آنچه که مربوط به علم و کمالات اوست که در اول ذکر شده مطلق نیست آن که مطلق است راجع به همین جریان مادر شدن است بقیه بحث برای روز بعد انشاءالله.
«والحمد لله رب العالمین»
در منطقه وحی شیطنت راه ندارد یک، وقتی شیطنت راه نداشت جا برای باطل نیست
امور نظری دو قسم است بعضی مطابق با واقع است بعضی مطابق با واقع نیست
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قالَ یا مُوسی إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَی النّاسِ بِرِسالاتی وَبِکَلامی فَخُذْ ما آتَیْتُکَ وَکُنْ مِنَ الشّاکِرینَ ٭ وَکَتَبْنا لَهُ فِی اْلأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها سَأُریکُمْ دارَ الْفاسِقینَ﴾
گفتگوی ذات اقدس الهی با موسای کلیم طرزی انجام میشد که نه در اصل کلام بودن سخن الهی جا برای تردید بود نه در محتوای آن یعنی وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) هیچ تردیدی نداشت که این کلام الله است اولاً و مضمون آن هم مشخص است ثانیاً نیازی به فکر نداشت که این علم شهودی آنها به علم حصولی تکیه کند دلیل اقامه کنند که طبق فلان دلیل این سخن کلام خداست یا طبق فلان برهان منظور سخن این است بلکه اصل کلام بودن مشهود موسای کلیم (سلام الله علیه) بود و محتوای کلام هم مشهود موسای کلیم بود زیرا در منطقه وحی شیطنت راه ندارد یک، وقتی شیطنت راه نداشت جا برای باطل نیست دو، وقتی جا برای باطل نبود هرچه وجود دارد حق است این سه، جایی که همه موجوداتش یک سنخ است اصلاً شک وجود ندارد شک چه، چیز خوب باشد چه چیز بد این چهار بیان این امور اربعه این است که اگر در یک کتابخانهای غیر از قرآن هیچ کتاب دیگری وجود نداشته باشد از کتابهای عادی حوزه و دانشگاه هر شخص هر کتابی را در این کتابخانه ببیند یقین دارد این قرآن است چون در این کتابخانه غیر از قرآن کتابی نیست هرجا شک است حتماً باید دو چیز باشد یکی الف و دیگری باء تا بیننده درباره یک شیء مرئی شک بکند که آیا این چیزی که من دیدم الف است یا باست اگر در یک کتابخانهای غیر از قرآن چیزی نبود کتاب دیگری نبود هر کتابی را که انسان از نزدیک یا دور ببیند یقین پیدا میکند این قرآن است چون کتاب دیگری نیست شک فرع بر آن است که در یک محدودهای دو چیز باشد یکی الف دیگری باء آنگاه بیننده یک شیئی را ببیند شک میکند که این شیئی که من دیدم الف است یا باء چه اینکه در محدوده شیطنت شیطان هم جز باطل چیزی دیگر نیست اگر کسی در فضای شیطنت حرکت کرد هرچه دید یقین دارد باطل است چون آنجا اصلاً حق وجود ندارد خب منطقه وحی این چنین است چون تمام بطلان از ناحیه شیطنت است این یک، و شیطان هم در منطقه وحی رجیم است و مرجوم است و مطرود است دو، پس شیطان در منطقه وحی اصلاً وجود ندارد سه، اگر شیطان نبود شیطنت نبود جا برای باطل نیست و اگر جا برای باطل نبود جا هم برای شک نیست لذا انبیا اصلاً شک نمیکنند تا شکشان را به وسیله چیزی برطرف بکنند هیچ پیغمبری در تلقی وحی الهی شک نکرد و ما اگر علم شهودی و کشفی آنها را با علم حصولی خودمان تنزیل کنیم مثل این است ما در امور نظری شک داریم برای اینکه امور نظری دو قسم است بعضی مطابق با واقع است بعضی مطابق با واقع نیست لذا یک مطلب نظری و پیچیده که به ما ارائه کردهاند ما در طلیعه هم شک داریم نمیدانیم صحیح است یا نه تا آن را بر معیار برهان و بدیهیات اولیه عرضه کنیم اما درباره بدیهیات یا اولی که قبل از بدیهی قرار دارد ما درباره استحاله اجتماع نقیضین شک میکنیم چون او یک چیزی است که شک او دلیل است بر وجود او اقرار او دلیل است بر وجود او، انکار او دلیل است بر وجود او اگر کسی منکر اجتماع نقیضین استحاله باشد دلیل است بر اینکه این حق است برای اینکه انکار با لاانکار جمع نمیشود اگر اقرار کند دلیل است بر اینکه حق است اگر شک کند دلیل است بر اینکه این حق است چون شک و لاشک جمع نمیشوند چیزی که اثبات او اثبات اوست نفی او اثبات اوست تردید او اثبات اوست این چیز میشود اولی بالذات که فوق بدیهی است فوق الکلّ اعظم من الجزء است فوق الاربعة زوج است و مانند آن آنها برهان پذیرند منتها برهان نمیخواهند اولی اصلاً برهان ندارد خب ما در علم حصولی یک هم چنین فضا و منطقهای داریم همان طوری که در فضای علم حصولی جا برای شک نیست در منطقه وحی انبیا و اولیای الهی (علیهم الصلاة و علیهم السلام) هم این طور است لذا موسی کلیم (سلام الله علیه) در هیچ کدام از این دو امر یکی اصل کلام بودن یکی هم محتوای کلام او تردیدی نداشت.
مطلب دوم آن است که درباره اقتران انسان کامل به قرآن کریم و عدم افتراق اینها که «لن یفترقا» آیا ممکن است که اسماء مستأثره استثنا بشود یا نه یک بیان لطیفی سید الاستاد امام (رضوان الله تعالی علیه) طلیعه وصیت نامهشان دارند آن وصیت نامه بعضی از جملاتش شرح میخواست و شرح هم شده است و شرح وصیت نامهاش هم در حدود ده، دوازده صفحه باشد که شرح همین جملههاست البته بقیه که شرح نمیخواست معنای عترت، معنای اسمای مستأثره، معنای هماهنگی قرآن و عترت اینگونه از مسائل بود که شرح میخواست شرح شده به آن شرح مراجعه بفرمایید تا روشن بشود آیا اسمای مستأثره ظهور کرد یا نه اگر ظهور نکرد کامن در ذات اقدس الهی بود چون استئثار در مقابل ایثار است ایثار آن است که دیگری را بر خود مقدم بداریم ﴿وَیُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ﴾ استئثار مقابل ایثار است خودمان را بر دیگری مقدم بداریم ذات اقدس الهی این اسمای را استئثار کرد یعنی برای خودش انتخاب کرد ظهور نکرد با این اسمای این اسمای اگر مستأثر در ذات حق باشد ظهور نکرده باشد خب نه در قرآن است نه در عترت چیزی در قرآن نیست که عترت نداشته باشد اگر ظهور کرد الا ولابد در هر دو ظهور کرد چرا؟ برای اینکه قرآن یا دومین ظهور است یا اولین ظهور اولین ظهور که انسان کامل است قرآن یا همتای اوست یا بعد از او قرآن بالاخره کلام خداست حرف خداست حرف خدا فعل خداست مثل اینکه انسان کامل و خلیفه خدا فعل خداست حرف خداست کلمة الله است منتها آن کلمه تکوینی است این کلمه تدوینی بنابراین قرآن بالأخره یا اولین ظهور است که همتای آنهاست یا نه دیگر فوق انسان کامل فرض ندارد چون «اول ما خلق الله نور نبینا» (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خب بنابراین این اسمای مستأثره اگر ظهور کرد حتماً انسان کامل اسمای مستأثره را میداند اگر ظهور نکرد خب نه در قرآن است نه در عترت.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود «لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض» نه یعنی از آن به بعد تفرقه پیدا میکنند از آن به بعد تازه اول وصال است همه تشنهها را این دو کوثر و این دو منبع زلال به آن مبدأ اصلی میرسانند همه را سیراب میکنند تازه بیگانهها آنجا آشنا میشوند اینها هم که آشنا بودند از هم جدا نمیشوند که «حتی یردا علی الحوض» تا آنجا که پایان راه است باهم هستند آن وقت آنجا که تازه اول انس و الفت و وصال است که آنجا که جای تفرقه نیست که.
مطلب بعدی اینکه این حدیث شریف را که از وجود مبارک امام سجاد (سلام الله علیه) نقل شده است که هم مرحوم کلینی نقل کرد هم مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) این مورد اعتماد این دو بزرگوار است و شارحان اصولکافی با عنایت این حدیث را شرح کردند با عنایت خاصی شرح کردند مشکل این روایت این است که این مرفوعه است چون این شخص خودش وجود مبارک امام سجاد (سلام الله علیه) را ادراک نکرده است باب چهلم از ابواب کتاب توحید صفحه 283 روایت دوم حدیثی است که مرحوم صدوق در کتاب توحید از وجود مبارک امام سجاد نقل میکند منتها این روایت مسند است تا به عاصم ابن حمید میرسد عاصم ابن حمید چون محضر وجود مبارک امام سجاد (سلام الله علیه) را درک نکرده است از این جهت این حدیث مرفوعه است مرفوع است شارحان اصولکافی هم به این نکته توجه داشتند مخصوصاً مرحوم صدر المتألهین دارد به اینکه چون ایشان یک بحث رجالی خوبی در آغاز هر حدیث دارد دارد به اینکه چون عاصم ابن حمید محضر وجود مبارک امام سجاد (سلام الله علیه) را درک نکرده است از این جهت مرفوع است حالا باید دید که طریقی که مرحوم صدوق از یک سو و طریقی که مرحوم کلینی از سوی دیگر مشیخه اینها باید مشخص بشود تا روشن بشود که آیا این دو روایت پیش این دو بزرگوار از وثاقت و طمأنینه برخوردار است یا نه ممکن است مرفوع باشد ولی پیش اینها مورد وثوق باشد از وجود مبارک امام سجاد سؤال شد که توحید چیست؟ «فقال ان الله عزوجل علم انه یکون فی آخر الزمان اقوام متعمقون فانزل الله عزّوجلّ ﴿قُل هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾» این سوره مبارک «اخلاص» را نازل کرد و هم چنین «والآیات من سورة الحدید الی قوله تعالی ﴿وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ فمن رام ما وراء هنالک هلک» خب نمیشود گفت به اینکه این سوره «توحید» و هم چنین اوائل سورهٴ مبارکهٴ «حدید» این با سایر آیات فرقی ندارد و هرکسی عربی مبین را آشنا باشد میتواند بفهمد اینطور نیست حالا شما تجربه کنید یک کسی که طلبه هم باشد اهل حجاز هم باشد عربی مبین هم خوانده باشد یک هشت، ده سال هم درس خوانده باشد بعد دیگر به کتاب تفسیر بزرگان مراجعه نکند از ایشان سؤال بکنید چطور «ثالث ثلاثة» کفر است و «رابع ثلاثة» توحید ناب همین قرآن را در جلوی او بگذارید او را هم در خدمت قرآن دعوت کنید بگویید چطور ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» تثلیث را کفر میداند یعنی آیه 73 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این است که ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ﴾ این یک که ﴿ثالِثُ ثَلاثَةٍ﴾ میشود کفر ولی در سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» در آن سوره «مجادله» آیه هفت «رابع ثلاثة» میشود توحید آیه هفت سوره «مجادله» این است که ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَما فِی اْلأَرْضِ ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلاّ هُوَ رابِعُهُمْ﴾ «رابع ثلاثة» خداست ﴿وَلا خَمْسَةٍ إِلاّ هُوَ سادِسُهُمْ وَلا أَدْنی مِنْ ذلِکَ وَلا أَکْثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُمْ﴾ «ثالث اثنین» هم خداست چون اکثر و اقل همه را این آیه ذکر کرده خب چطور این «ثالث اثنین» این توحید ناب است اما «ثالث ثلاثة» کفر است صرف اینکه آدم هشت ده سال درس بخواند یا عربی بداند که قرآن فهم نیست اگر نبود این همه روایاتی که ائمه فرمودند و این شاگردان خاصی که تربیت کردند و این رشتههای تفسیری که پیروان اهل بیت عرضه کردند که مشخص نمیشد که چطور «ثالث ثلاثة» کفر است اما ثالث اثنین توحید است یا رابع اربعه کفر است رابع ثلاثه توحید است چون این چنین است ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» در بطلان جبر و تفویض و اثبات امر بین امرین آنجا فرمود به ﴿فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدیثًا﴾ با اینکه اینها حجازی بودند مدتهایی هم اعتراض میکردند آیه 78 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این بود ﴿أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنْتُمْ فی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ وَإِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلُّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدیثًا﴾ چرا اینها حرف نمیفهمند همه من عند الله است اما همه من الله نیست حسنه من الله است و من عندالله سیئه من عند الله است اما من الله نیست خب این یک عربی مبین است و آنها هم چند سال درس خواندهاند فرمود که ﴿قُلْ کُلُّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدیثًا ٭ ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ اما ﴿وَما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ﴾ پس السیئة من الله و من عند الله، الحسنة من الله و من عند الله، السیئة من عند الله ولی ولیس من الله با اینکه کتاب عربی است ﴿وَأَرْسَلْناکَ لِلنّاسِ رَسُولاً وَکَفی بِاللّهِ شَهیدًا﴾ بنابراین آن روزگار خیلی از معارف حل نشده بود بعد هم تازه برای خود مرحوم صدوق (رضوان الله تعالی علیه) که احادیث فطرت را معنا میکند میبینید به پیچ و خم مبتلا شده است برای خود مرحوم صدوق حل نشد مرحوم صدوق (رضوان الله تعالی علیه) ما دیگر بعد از ائمه چشممان به همینها باز است و روشن است و انتظار شفاعت بعد از ائمه از اینها داریم اینها آدمهای کوچکی نیستند مرحوم صدوق یک وقتی هم به عرضتان رسید که مرحوم صدوق یعنی آن صدوقی که منلایحضرهالفقیه یعنی کتاب توحید برای ایشان است پدر بزرگوارش که خدمت حضرت میرسید در قم مدفون است ولی خود مرحوم صدوق که صاحب منلایحضرهالفقیه است و صاحب توحید است و آن کتابهای معروف ایشان در ابن بابویه مدفون است در ابن بابویه تهران که بزرگان از علما و حکما و فقها دور قبر مرحوم ابن بابویه آنجا اجتماع کردند و علمای زیادی آنجا به خاک سپرده شدند مرحوم آقا علی حکیم (رضوان الله علیه) که این شیخ مشایخ ما بود بسیاری از اساتید ما به یک واسطه و بسیاری از اساتید ما به دو واسطه پیش ایشان درس خواندند مرحوم آقا علی حکیم معروف چون آن روز فلسفههای رسمی تهران را مرحوم آقا علی حکیم تدریس میکرد صاحب بدایع الحکم ایشان یک کتابی، رسالهای دارد در معاد به عنوان سبیل الرشاد فی علم المعاد ایشان یعنی مرحوم آقا علی حکیم که سالیان متمادی افرادی مثل مرحوم آقا شیخ عبد النبی که آقا شیخ عبد النبی استاد مرحوم آقا شیخ محمد تقی آملی بود آقا شیخ محمد تقی آملی همان است که آن شرح منظومه را با آن تعلیقاتشان بیان کردهاند سید الاستاد مرحوم آقای طباطبایی شاگرد حاج حسین بادکوبهای است او شاگرد یکی از بزرگان است که او شاگرد مرحوم آقا علی حکیم است این اساتید ما یا به یک واسطه شاگرد ایشاناند مثل مرحوم آقای فاضل تونی شاگرد مرحوم اشکوری است مرحوم اشکوری شاگرد مرحوم آقا میرزا هاشم اشکوری آن بزرگوار شاگرد مرحوم آقا علی حکیم است بعضی به دو واسطه مثل مرحوم آقای شعرانی، مرحوم آقای الهی، مرحوم آقای طباطبایی اینها به دو واسطه شاگرد آقا علی حکیماند مرحوم آقا شیخ محمد تقی آملی، مرحوم آقای فاضل تونی مرحوم فاضل تونی که آن وقت یعنی بیش از چهل سال قبل برای ما تدریس میکرد در آستانه بین هشتاد و نود بود اینها به یک واسطه شاگرد مرحوم آقا علی حکیماند و این بزرگان به دو واسطه شاگرد مرحوم آقا علی حکیماند مرحوم آقا علی حکیم در آن رساله سبیل الرشاد فی علم المعاد در همان اوائل رساله دارد بحث معاد دارد که من دیدم اوضاع تهران متشنج است و یک خبر جدیدی است سؤال کردم چه شده است؟ گفتند قبری آنجا ابن بابویه هنوز معروف نبود قبری در همان قسمت آن قبرستان در اثر بارش باران یا سیل یا علل و عوامل دیگر فروریخت بعد یک بدن تازهای درآمد بعد دیدند که مال ابن بابویه است یعنی محمد بن علی بن بابویه قمی این حداقل هشتصد سال بعد از رحلت اوست دیگر و غالب این بزرگان و متدینین تهران آمدند زیارت کردند رفتند مرحوم آقا علی حکیم در آن کتاب سبیل الرشاد فی علم المعاد میگوید که من چند روز صبر کردم اوضاع آرام شد خودم رفتم دیدم دیدم بله این بدن مطهر تازه است خب هشتصد سال است آنها هم ناقلش یک آدم معمولی که نیست که این آقا علی حکیم است خب اینها یک چنین کسانی هستند که ما بعد از ائمه به شفاعت اینها امیدواریم همین مرحوم آقا مرحوم محمد بن علی بن بابویه قمی (قدس سره) یک کتابی دارد به نام اعتقادات عقاید ما این است اعتقاد ما این است بعد از ایشان مرحوم شیخ مفید (رضوان الله علیه) آمده آن وقت با نقد تند چون مرحوم شیخ مفید به نظر ما معلم اول است در کلام در امامیه در بین امامیه او در علم کلام معلم اول است کتاب نوشتن دلیل ملایی نیست این قدر این ملک نقال حرفها را جابجا میکند که الی ماشاءالله اگر کسی بتواند موسس حوزه فکری باشد و شاگردانی مثل سید مرتضی و سید رضی و مثل شیخ طوسی را شاگردان فاضل مثل شیخ طوسی مثل سید مرتضی اینها را تربیت کند و درس نفسگیر بدهد نفسگیر درسی است که فاضل طلبه هر چه مثل شیخ طوسی باشد نفسش در محضر استاد بند میآید هرچه میخواهد اشکال کند میبیند نمیشود این چنین استاد را میگویند ملا خیلیها کتاب نوشتند اما معلوم نیست از کجاها گرفتند اما آن آدمی که بتواند در حوزه نجف شاگرد این مثل شیخ طوسی و اینها بپروراند و در رشتههای فراوان و درسهای نفسگیر بدهد آن آدم ملاست همین تهذیب مرحوم شیخ طوسی شرح مقنعه مرحوم مفید است مقنعه یک قسمتی مربوط به اصول دین دارد یک قسمت مربوط به فروع دین مرحوم شیخ طوسی آن بخش مربوط به فروع دین را شرح کرده شده تهذیب این تهذیب شرح روایی آن بخش فقهی مقنعه است اما آن بخش اعتقادی و اصول دین را مرحوم شیخ طوسی میگوید من فرصت نکردم به این آسانی هم جرأت نمیکنم خیلی وقت میخواهد خب میبینید آنجا که سخن از نقل حدیث و اینهاست تهذیب یک دوره مفصلی است که به تعبیر مرحوم فیض در وافی استبصار مرحوم شیخ طوسی بضعة من التهذیب این تازه پاره تن اوست خب راست هم گفته اگر کسی استبصار را در کنار تهذیب قرار بدهد معلوم میشود این استبصار بضعهای پاره از تهذیب است تهذیب چیز دیگر است تازه تهذیب را با استقلال مینویسد میگوید آن بخش مربوط به اعتقادات و اصول فرصت نکردم وقت فراوان میطلبد و مانند آن شیخ مفید به نظر ما معلم اول است در کلام امامیه این همه این مطالب مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) تقریباً جل لولا الکل را رد میکند بعد میگوید شما در بحثهای حدیثی مقدمی چرا آخر در این گونه از مسائل وارد میشوی شما اعتقادات مرحوم صدوق را نگاه کنید یک نقدی که مرحوم شیخ مفید بر عقاید و کتاب اعتقادات مرحوم صدوق نوشته ببینید دو آن تعبیر حاد مرحوم شیخ مفید را نسبت به صدوق (رضوان الله علیهما) ببینید سه تا معلوم بشود که این احادیث حتی درکش مقدور شیخ صدوقها هم نبود شیخ مفیدها حساب دیگری دارند شیخ مفیدها شیخ طوسیها اینها یک حساب دیگری دارند آنها که محدثاند حساب دیگری دارند خب بنابراین الآن همین کتابی که ما در خدمت او هستیم جوامع بشری در خدمت اوست خیلیها هستند چند سال درس میخوانند عربی مبین را هم میدانند اما میبینند که از ایشان سؤال بکنید که چطور «ثالث ثلاثة» کفر است «رابع ثلاثة» توحید تازه برای اولین بار شاید به این سؤال بپردازند این است که نمیشود گفت حالا کتاب عربی مبین است همگان در هر عصری میفهمند.
مطلب بعدی آن است که افراد عادی علمای عادی بالأخره علمشان حصولی است خطا بردار است حداکثر این است که اینها عادل باشند دیگر معصوم که نیستند ولی انبیای خواه انبیای بنی اسرائیل خواه غیر بنی اسرائیل علمشان خطا بردار نیست شهودی است معصوم است نمیشود گفت که علمای عادی معادل انبیای بنی اسرائیلاند و مانند آن اما چرا انبیای بنی اسرائیل برای اینکه غالب انبیایی که ذات اقدس الهی قصصشان را در قرآن نقل کرد انبیای بنی ابراهیمیاند و فرزندان اسحاق و یعقوباند اگر داوود است اگر سلیمان است اگر عیسی است اگر موسی است اگر یحیی است اگر هارون است اینها همه انبیای بنی اسرائیلاند دیگر از این جهت انبیای بنی اسرائیل نامیدهاند ولی معصومین که علمای واقعی اینها هستند البته کاملاً درباره اینها هرچه بگویند جا دارد درباره این چهار ذات مقدس هر چه بگویند جا دارد.
پرسش ...
پاسخ: نه برای اینکه بالأخره مرحوم شیخ مفید از راه درس و بحث و علم حصولی و تجدید نظر و خود مرحوم شیخ مفید با همه عظمتی که دارد بالأخره تجدید نظر دارد یک وقتی میفرماید آن مطلب را من قبلاً آن را گفتم بعد معلوم میشود درست نیست خود مرحوم شیخ مفید (رضوان الله علیه) تجدید نظر دارد و خودش بر خودش اشکال میکند غالب علمای ما اینطورند دیگر اینطور نیست که یک مطلبی را که در اوایل عمر به آن رسیدهاند تا آخر همان مطلب باشد که بعد جدید نظر میکنند ولی درباره وحی و نبوت که اینچنین نیست که خب بنابراین نمیشود علمای عادی را با معصومین قیاس کرد با انبیا قیاس کرد اما اینکه وجود مبارک امام فرمود: «نحن العلماء» درباره آنها هرچه بگویند جا دارد برهانش هم برهان قرآنی است برای اینکه اینها همتای قرآناند یک قرآن طبق چند دلیل مهیمن و مسیطر بر کتب آسمانی دیگر است دو هر پیغمبری تا سقف کتاب خود برد علمی دارد سه پس آنها در حدی هستند که میشود گفت این چهارده معصوم (علیهم السلام) بر آنها فضیلت دارند شما ببینید وقتی که سخن قرآن مطرح است یک مثل انجیل و تورات و اینها که مطرح میشود میفرماید که اینها مصدق یکدیگرند اما سخن از قرآن که میآید از تصدیق بالاتر میرود آیه 48 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این است ﴿وَأَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «صف» هم از این بیان سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) عظمت قرآن را نسبت به صحف انبیای سلف استفاده میکند آیه ششم سورهٴ مبارکهٴ «صف» این است ﴿وَإِذْ قالَ عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنی إِسْرائیلَ إِنّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقًا لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ﴾ من نسبت به تورات مصدقم هر کاری که موسای کلیم کرد درست بود هر وحیی که او آورد درست بود و مانند آن اما نسبت به آینده نه تنها مخبرم بلکه مبشرم نفرمود من شما را گزارش میدهم از یک پیغمبری که بعد خواهد آمد فرمود: ﴿وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتی﴾ بیان سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) این است که از این که به پیامبر خاتم بشارت میدهند معلوم میشود او یک چیزی آورده که ره آورد خاص خودش است یک حرفهای نو دارد اگر همین حرفها باشد که دیگر بشارت ندارد که میشود اخبار بین مخبر و مبشر این فرق است مخبر یک مطلبی را گزارش میدهد .. میفهمد مبشر آن گزارشگر ویژه است یک خبری به آدم میدهد که در بشره آدم اثر میکند بشارت را بشارت گفتند برای اینکه یک خبری است که در بشره آدم نشاط ایجاد میکند خب عیسای مسیح (سلام الله علیه) نگفت که من نسبت به گذشته مصدق هستم نسبت به آینده مخبر فرمود نسبت به آینده مبشرم یعنی چیزهای نویی بعد میآید چیزهای تازهای میآید پس به این دو دلیل قرآنی قرآن چیزی دارد که صحف انبیای قبل نداشت یک هر پیغمبری هم تا سقف کتاب خود آگاهی دارد این دو پس موسی و عیسی و انبیای بنی اسرائیل (علیهم السلام) که حافظان شریعت اینها هستند تا سقف عهدیناند سه و اهل بیت تا سقف قرآن کریماند چهار پس مهمین بر آنها هستند پنج این راه دارد اما درباره علمای عادی که نمیشود چنین حرفی زد.
پرسش ...
پاسخ: چون هر پیغمبری تا کتاب خود دعوت میکند اگر دعوت او بیش از آن باشد باید در کتابش باشد دیگر بالأخره اینها عام دارند خاص دارند اخص دارند حواریین دارند عدهای هم بودند که به همراه موسای کلیم طی الارض داشتند خب همه را عیسای مسیح همراه آن حضرت بود عیسای مسیح (سلام الله علیه) آنها را تربیت کرده اگر عیسای مسیح یک حرفی داشته باشد بالأخره باید از کتابش دربیاید یا حدیث قدسی است بالأخره چون حدیث قدسی هم همین است حدیث قدسی مانده از آنها هم در دسترس صاحبان عهدین است و حدیث قدسی اهل بیت هم هست مرحوم شیخ مفید (رضوان الله علیه) در کتاب شریف امالیاش نقل میکند بعد از رحلت وجود مبارک امام باقر (سلام الله علیه) سالم بن حصفه است ظاهراً به عنوان سرپرست یک وفد و هیئتی آمدند خدمت امام صادق (سلام الله علیه) به عنوان عرض تسلیت این سالم که نماینده این هیئت بود رفت خدمت وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) برای عرض تسلیت به حضرت عرض کرد که ما بسیار متأثریم و متأسفیم کسی را از دست دادیم که با اینکه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را ندیده بود وقتی میگفت قال رسول الله کسی جرأت نداشت از او سؤال کند که شما که پیغمبر را ندیدی از کجا از پیغمبر نقل میکنی یک چنین کسی را ما از دست دادیم یعنی امام باقر (سلام الله علیه) از راه وحی و الهام با پیغمبر ارتباط دارد وقتی امام باقر بفرماید پیغمبر چنین گفت همه قبول میکنند با اینکه وجود مبارک امام باقر در زمان پیغمبر اصلاً دنیا نیامده بود این حرف را به محضر امام صادق عرض کرد مرحوم مفید نقل میکند که وجود مبارک امام صادق مقداری تامل کرد و سر بلند کرد و گفت قال الله سبحانه حدیثی را از ذات اقدس الهی نقل کرد این جزء احادیث قدسی است حدیثش هم این است که اگر کسی در راه خدا صدقه بدهد ان الله سبحانه و تعالی «یُربّی» صدقه شما را «کما یُربّی احدکم فلوه» همان طوری که شما یک غزالی داشته باشید بچه آهو داشته باشید بچه گوسفند داشته باشید کم کم این را بپرورانید بزرگ میشود اگر کسی یک درهمی صدقه در راه خدا بدهد خدا او را میپروراند اصل حدیث این است مرحوم مفید میگوید که وجود مبارک امام صادق تامل کرد بعد سر برداشت مستقیماً از خدا نقل کرد این که وحی تشریعی نیست که اینها جزء احادیث قدسیه است سالم بن ابی حفصه گفت من حسابم را کردم اینها این هستند اینها درباره اینها احادیث قدسی آن وحی تشریعی با رحلت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تمام شد اما این وحیهای تسدیدی الهامی تفسیری تعلمی اینها که تا ظهور حضرت برای الان هم برای حضرت هست آن که قطع نمیشود که آنچه که علومی است که مربوط به تعلیم کتاب و سنت است تفسیر اینهاست وحی تشریعی البته به انقطاع پیغمبر منقطع شد که فرمود وجود مبارک حضرت امیر بعد از رحلت پیغمبر (سلام الله علیهما) «لقد انقطع بموتک ما لم ینقطع بموت غیرک» این در نهجالبلاغه هست اما آن وحی که قطع نشد که سالم بن ابی حفصه میگوید ما حساب خودمان را کردیم نسبت به اینها البته راه باز است اما نسبت به دیگران نه.
پرسش ...
پاسخ: اینها هم به برکت اهل بیتاند خودشان هم اعتراف دارند یا اشتباه میکنند یا اگر رسیدند به برکت اهل بیت رسیدند اما نه اینکه همه مراحل را چون سفر من الله الی الله غیر متناهی است چون اسمای الله که متناهی نیست این هر کسی مثل اینکه وارد یک اقیانوس نامتناهی شد یک گوشهاش را یک دور زد و برگشت آن وجود مبارک حضرت امیر که دارد «آه من قلة الزاد وطول الطریق وبعد السفر» آن سفر من الله الی الله است وگرنه سفر من الخلق الی الحق را که حضرت مکرر طی کرد آن مشکلی نداشت از خلق به خالق رسیدن را کسی که میگوید «ما کنت اعبد رباً لم أره» که مشکل دارد این سفر که طولانی نیست آن سفر من الله فی الله الی الله است سفر دوم است که طولانی است.
پرسش ...
پاسخ: این همان اهل بیت (علیهم السلام)اند بله چون فرمود: «نحن العلماء وشیعتنا المتعلمون وسائر الناس غثاء» آنجا حضرت فرمود که علمای واقعی ائمه (علیهم السلام)اند و شاگردان اینها متعلمین علی سبیل نجاتند بقیه حکم دیگری دارند.
آنچه که به عنوان اصطفا نقل شده است بیان شد که اگر اصطفا با علی متعدی بشود معنای افضیلت و ترجیح را دارد و اگر با علی نباشد معنای صفوت نفسی است درباره وجود مبارک مریم (سلام الله علیها) آن اصطفای اول اصطفای نفسی است که ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ﴾ تو صفوه اللهی فضیلت داری اما ﴿عَلی نِساءِ الْعالَمینَ﴾ که نیست تا ما بگوییم ظاهر آیه این است که وجود مبارک مریم بر همه زنهای عالم فضیلت دارد آن اصطفای دوم ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمینَ﴾ آن اصطفای دوم به معنای افضیلت ترجیح است آن ترجیح مربوط به فضیلتهای نفسانی نیست مربوط به این است که در بین همه زنهای عالم این خصیصه مال توست که بدون همسر مادری این مربوط به علم و کمالات او نیست آنچه که مربوط به علم و کمالات اوست که در اول ذکر شده مطلق نیست آن که مطلق است راجع به همین جریان مادر شدن است بقیه بحث برای روز بعد انشاءالله.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است