- 738
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه تفسیر آیه 143 سوره اعراف بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه تفسیر آیه 143 سوره اعراف بخش سوم "
صدایی را که موسای کلیم شنید گفتهاند از شش جهت شنید
وقتی موسای کلیم عرض کرد ﴿أَرِنِی﴾ یعنی شرایط رویت را به من عطا بکن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَمَّا جَاءَ مُوسَی لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَلکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَخَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِین﴾
در جریان سؤال موسای کلیم(سلام الله علیه) بحث روایی تا حدودی اشاره شد اما بحث قرآنی ظاهرش این است که موسای کلیم(سلام الله علیه) این رویت را برای خودش درخواست کرده است نه برای قوم نه به خدا عرض کرد «رب ارهم ینظر الیک» خود را به اینها نشان بده تا اینها به تو نظر کنند نه قوم خود را در سؤال ضمیمه کرد و عرض کرد «ارنا ننظر الیک» بلکه عرض کرد ﴿أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ شخص خود را مطرح کرد و اگر وجود مبارک موسای کلیم این سؤال را از طرف قوم خود عرض میکرد قوم قانع نمیشدند برای اینکه قومی که به موسای کلیم عرض میکردند ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ یا ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ به صورت روشن خدا را به ما نشان بده اگر موسای کلیم میفرمود که من دیدم آنها باور نمیکردند گرچه بعضی از روایات دارد که اگر موسی میفرمود آنها باور میکردند ولی این قوم لجوج که میگفتند ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ یا ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ خواهان آن بودند که خودشان ببینند.
پرسش ...
پاسخ: برخی خواستند بگویند آن سی روز مواعدهٴ تنها بود آن ده روز مواعدهٴ باهم ولی به هر تقدیر اگر این سؤال، سؤال از طرف قوم بود باید عرض میکرد «رب ارهم ینظر الیک» چون آنها گفتند که ما به تو ایمان نمیآوریم مگر اینکه جهرة خدا را ببینیم براساس همان تحلیل باطلی که داشتند و به موسای کلیم هم گفته بودند ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ این دو آیه نشان میدهد که آنها تا معبود خود را نبینند باور نمیکنند اگر موسای کلیم(سلام الله علیه) عرض میکرد که ﴿أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ و خدا را هم مثلاً میدید اینها باور نمیکردند خواسته آنها این بود که خودشان ببینند بنابراین باید خواسته آنها را به عرض ذات اقدس الهی برساند یا باید عرض میکرد که «رب ارهم ینظر الیک» خود را به اینها نشان بده تا اینها تو را نگاه کنند یا عرض میکرد «رب ارنا ننظر الیک» که خود را با قوم ضمیمه بکند که آنها بالأخره دخیل باشند در رویت ظاهر این تعبیر که عرض کرد ﴿أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ فقط برای خودش میخواست منتها نه رویتی که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» ابطال شده است عقل و نقل آن را محال میدانند که ﴿لَاتُدْرِکُهُ الأبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأبْصَارَ﴾ چون عقل و نقل این را محال میدانند که ذات اقدس الهی با چشم ظاهر دیده بشود خب
پرسش ...
پاسخ: برابر با همان آن روایت مضمونش این است که اگر برای تو تجلی بکند قبول بکنی اینها خودشان در حالی که قبلاً گفته بودند ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ حرف همه آنها این بود تا ما نبینیم باور نمیکنیم آنها به دنبال یک خدای محسوس بودند همانهایی بودند که میگفتند ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ همانهایی بودند که وقتی سامری یک عجلی را به حرف درآورد یا به بانگ درآورد اینها به دنبالش راه افتادند چنین قومی که قبول نمیکنند حرف موسای کلیم را
پرسش ...
پاسخ: آنهایی که منتخب بودند که هرگز نمیگفتند ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ آنها موحد بودند خب پس علوم میشود که روایت باید بیشتر بررسی بشود برای اینکه منطق اینها را قرآن کریم در دو آیه به این صورت نقل کرد ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ یا ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ آنگاه اگر موسای کلیم بگوید من دیدم اینها باور نمیکنند میگویند ماهم باید ببینیم چه اینکه موسای کلیم میفرمود من سخن خدا را شنیدم اینها باور نمیکردند مگر موسای کلیم نفرمود من کلام خدا را شنیدیم اینها باور نداشتند این کلام الله است که اگر باور میداشتند این کلام الله است که مؤمن میشدند که چرا گفتند تا ما نبینیم ایمان نمیآوریم ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ یعنی لن نصدقک حتی نری الله جهرة تو میگویی اینها کلام الله است ما قبول نداریم تو میگویی به من وحی شده ما قبول نداریم خب موسی کلام خدا را شنید به اینها گفت من کلام الله را شنیدم اینها گفتند تا ما خدا را نبینیم به تو ایمان نمیآوریم که تو رسول خدایی ظاهر این جمله آن است که وجود مبارک کلیم خدا به خدا برای خودش عرض کرد البته قوم او که درخواست رویت میکردند رویت حسی داشتند آنها را صاعقه گرفت و مردند و دوباره زنده شدند لکن وجود مبارک موسای کلیم درخواست رویت حسی نداشت ﴿قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾
مطلب دیگر آن است که صدایی را که موسای کلیم شنید گفتند از شش جهت میشنید آنچه را که در طلیعه سورهٴ مبارکهٴ «طه» است که ﴿وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی ٭ إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِی﴾ گفتند این را موسای کلیم از شش جهت میشنید هم از بالا هم از زیر پا و هم یمین، هم یسار هم جلو هم پشت سر میشنید ﴿إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ﴾ حالا شنیدن چنین صدایی از شش جهت آیا از درون است که انسان از شش جهت میشنود یا نه ممکن است ذات اقدس الهی از بیرون این صدا را ایجاد بکند منتها از جهات مختلف ایجاد بکند که شنونده از هر جهتی بشنود لکن یک شنوندهای چون موسای کلیم میطلبد نه هر انسان عادی خب درباره شهود کلام اینچنین است اما درباره شهود جمال و رویت حق چه هیچ تلازمی نیست بین شنیدن کلام و دیدن چون کلام فعل حق است کار حق است مخلوق حق است خب انسان میتواند کلام الله را بشنود اما ذات حق با کلام حق خیلی فاصله دارد ممکن است انسان کلام خدا را بشنود ولی نتواند ذات خدا را مشاهده کند تلازمی نیست این یک مطلب
مطلب دیگر آنکه وجود مبارک موسای کلیم وقتی میتواند ذات حق را به مقدار خودش مشاهده کند که صلاحیت برای دیدن داشته باشد وقتی موسای کلیم عرض کرد ﴿أَرِنِی﴾ یعنی شرایط رویت را به من عطا بکن درخواست کرد که آن شرایط دیدن را به من عطا بکن تا تو را ببینم البته خداوند بر اساس آن قرب نوافل گاهی سمع افراد میشود آنهایی که تحت ولایت الهیاند با سمع الهی آن امواج وحی آهنگ وحی و کلام خدا را میشنوند و گاهی خداوند بصر آنها میشود آنها با بصر الهی حقایق غیبی را مشاهده میکنند و مانند آن در اینجا تفکیک ممکن است از دو جهت تفکیک ممکن است یعنی ممکن است ولایت کسی در حدی باشد که مظهر هو السمیع بشود اما مظهر هو البصیر نباشد او بالعکس ممکن است ذات اقدس الهی در قرب نوافل سمع کسی بشود «کنت سمعه الذی یسمع به» ولی بصر کسی نشود «و بصره الذی یبصر به» نشود لذا ممکن است کسی کلام خدا را بشنود با سمع الهی ولی نتواند جمال الهی را مشاهده کند با بصر الهی این تفکیک ممکن است این یک، چه اینکه تفکیک در درجه هم ممکن است اگر درجه شهود جمال به اندازه درجه نزول کمال باشد آنجا بر اساس قرب نوافل ممکن است ذات اقدس الهی سمع یک کسی بشود و شنونده کلام خدا را بشنود و بصر همان شخص هم بشود و فلان ولی خدا جمال خدا را به اندازه خودش مشاهده بکند ولی ممکن است آنچه را که به عنوان شهود جمال و تجلی جمال مطرح است فوق تجلی کلام باشد لذا خداوند در آن حدی که سمع این ولی الله است این شخص کلام الهی را میشنود ولی چون در همان حد بصر آن ولی الله است و تجلی جمال فوق این حد است لذا این شخص توان آن را ندارد که جمال الهی را مشاهده کند این حدیث شریف قرب نوافل را که هم به طریق صحیح نقل شده هم به طریق حسن و موثق فریقین نقل کردند هم مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) در مرآت العقول این را تا حدودی مختصری شرح کرده است هم بزرگان دیگر در این زمینه شرح کردهاند هم علمای اهل سنت این را نقل کردند این حدیثی است که فریقین آن را نقل کردند که ذات اقدس الهی فرمود بنده من به وسیله نوافل به من نزدیک میشود تا من محب او باشم و او محبوب من بشود وقتی او محبوب من شد «کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها» و مانند آن خب هم مجاری ادراکی هم مجاری تحریکی
پرسش ...
پاسخ: حالا چون درجهٴ محبت دربارهٴ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بالاتر است آن حدیث قرب نوافل دربارهٴ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شکوفاتر عمل میشود مصداق کاملی برای آن حدیث قرب نوافل است
پرسش ...
پاسخ: آن را دربارهٴ قرب فرایض گفتند در جریان قرب نوافل همین مجاری ادراکی سمع و بصر و اینها آمده لسان آمده ید آمده رجل آمده و مانند آن که ﴿وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾ به استناد همان «و یده التی یبطش بها» آمده خب اگر کسی وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) که عرض میکرد ﴿أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ یعنی شرایط رویت را برای من فراهم بکن آن توفیق را به من بده که بالأخره من مظهر هو البصیر بشوم تو را با چشم تو ببینم آن چشم الهی دیگر چشم فیزیکی نخواهد بود ذات اقدس الهی که دارد «کنت ... و بصره الذی یبصر به» دیگر چشم مادی که نیست ـ معاذالله ـ خب.
پرسش ...
پاسخ: البته درجهٴ ولایت خب فرق میکند برای وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و همچنین برای انبیای دیگر در قوس صعود درجات یکی پس از دیگری هست گاهی ممکن است قبل از بعثت درجه متوسط باشد بعد از بعثت درجه برتر و مانند آن خب.
مطلب بعدی آن است که وقتی موسای کلیم(سلام الله علیه) عرض کرد ﴿رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ پاسخ منفی شنید پاسخ منفی شنید فرمودکه ﴿لَنْ تَرَانِی﴾ تو نمیبینی چون نمیبینی نگاه هم نکن برای اینکه نگاه مقدمه دیدن است وقتی که به دیدن منتهی نمیشود خود را به ز حمت نینداز عمده آن است که ذات اقدس الهی در پاسخ نفرمود من نشان نمیدهم فرمود تو نمیبینی از طرف ذات اقدس الهی که نور محض است نور السماوات و الارض است تفاوتی ندارد اگر تفاوتی هست در قابل هست او هرگز حجابی ندارد بین خدای سبحان و بین خلق او حجابی غیر از خلق نیست بنابراین همه این نقصها به قابل برمیگردد اینطور نیست که حالا خدا محجوب باشد بعد مشهور بشود مستور باشد مشهور بشود اینچنین نیست پرده ندارد جمال غیر صفات جلال
«نیست بر این مغز پوست ٭٭٭ نیست بر این رخ نقاب»
به تعبیر حکیم سبزواری ذات اقدس الهی جلال او پرده اوست یعنی عظمت او نمیگذارد کسی او را ببیند اینطور نیست که حالا ـ معاذالله ـ یک پردهای باشد بین خدا و بین خلق خدا حاجب باشد و نگذارد انسان خدا را ببیند این حجب نور حجب نور همین است دیگر حجاب گاهی ظلمانی است مثل این در و دیوار که انسان پشت در و دیوار را نمیبیند گاهی حجاب نوری است حجاب نوری است یعنی چه؟ یعنی این نور نمیگذارد انسان از او عبور بکند در عالم حس ما نمیتوانیم خود شمس را مستقیماً ببینیم برای اینکه این شدت شعاع او حجاب اوست خب چرا یک طلبه متوسطی که مثلاً معالم میخواند حرفهای صاحب کفایه را متوجه نمیشود آن صغرا و کبرا و آن قیاس و آن برهانی که مثلاً شیخ انصاری یا مرحوم آخوند(رضوان الله علیهما) اقامه میکنند این علم است یک و علم نور است این دو، بصیرت این طلبه مبتدی مثل انسانی است که چشمش ضعیف است سه، نمیتواند این نور قوی را ببیند وقتی یک مقدار بالا شد بصیر شد کم کم صغرا را میبیند کبرا را میبیند این دو مقدمه را که دید پشت سر این دو مقدمه آن نتیجه را میبیند این دو مقدمه یک حجاب نوری است یک وقت است دو پرده است دو در است که نمیگذارد انسان پشت این دو در دو پرده را ببیند یک وقت است نه یک مقدمه است به نام صغرا یک مقدمه است به عنوان کبرا هر دو علم است هر دو نور است ولی این طلبه مبتدی پشت این دو مقدمه آن نتیجه را نمیبیند بعد از چند سال درس خواندن وقتی بصیر شد باصره باطنش قوی شد صغرا را میبیند کبرا را میبیند وقتی که دید این حجابها خرق میشوند پشت این دو مقدمه آن نتیجه خودش را نشان میدهد اینها را میگویند حجاب نوری در بحثهای عملی هم اینچنین است بحثهای عملی اگر کسی بخواهد به مقام تواضع برسد و از مرحله تواضع یک قدری بالاتر برود اینکه در و دیوار نیست حاجب باشد که این یک حجاب نوری است این نفس بخواهد به این مرحله برسد چشم این نفس را خیره میکند وقتی یک مقدار تهذیب شد تزکیه شد آموخته شد متأدّب شد کم کم این مراحل را یکی پس از دیگری طی میکند اینها میشود حجب نوری «حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمة» این است همین که انسان از سطح ملک و فیزیک گذشت وارد محدودهٴ حجب نوری میشود خب قرآن سراسرش نور است چرا انسان بعضی از آیات را متوجه نمیشود برای اینکه باصره درون او آن قدرت را ندارد که این نور را تحمل بکند آنهایی که چشمشان مسلحاند تا نزدیکهای آفتاب هم میروند بالأخره بررسی کردند درجه حرارت او چقدر است درجه شدّت و نورانیت او چقدر است پس ممکن است کسی مسلح بشود تا نزدیک آفتاب هم برود در این مسائل علمی مسلح شدن با همان آن دستگاه پیش رفته تکنولوژی است در مسائل اخلاقی آن مسلح شدن همان اشک و ناله است که «و سلاحه البکاء» آن که اهل ناله و ضجه و شیون شبانه است او مسلح است او میبیند خیلی از چیزها را و ما که نمیبینیم برای اینکه مسلح نیستیم آن سلاح را چون نداریم نمیبینیم غرض آن است که این حجاب حجاب نور است حجاب نور را باید با بصیرت نوری حل کرد اگر ذات اقدس الهی بصر نوری کسی شد به آن اندازه تجلی شهودی چنین شخصی میبیند در جریان ﴿مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی﴾ آنجا آمده است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در معراج عظمت خدا را دید نور عظمت خدا را دید خب مگر مقدور دیگران هست که نور عظمت الهی را ببینند تا ذات اقدس الهی «کنت ... و بصره التی یبصر به» نشود که او نمیتواند مظهر هو البصیر بشود و بگوید من نور عظمت او را دیدم که خب بنابراین وجود مبارک موسای کلیم که عرض کرد ﴿أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ ذات اقدس الهی فرمود تو نمیبینی یعنی نگاه نکن که فایده ندارد نه من خودم را نشان نمیدهم من که همیشه خودم را نشان میدهم اما تو آن قدرت را نداری که ببینی حجاب در آن طرف نیست نفرمود «لم اُری» نفسی من خودم را نشان نمیدهم تفاوتی که در طرف ذات اقدس الهی نیست که گاهی خودش را نشان بدهد گاهی خودش را نشان ندهد تفاوتی اگر هست در بیننده و شنونده است خب
پرسش: در المیزان فرمودند از این در دنیا هم حساب نمیشود.
پاسخ: بله اما حالا منظور از دنیا یعنی قبل الموت حالا اگر کسی با ما موت ارادی مرد دیگران البته اگر کسی نبیند نشانش میدهند منتها بعداز عمل جراحی نشانش میدهند خب چرا ما نمیبینیم برای اینکه این پردهها ﴿بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ این رین و چرک غبار گرفته و نگذاشت خب جراحی میکند بعد به ما نشان میدهند همین که منکر خداست فردا در قیامت میگوید ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ اما به آسانی تمام نمیشود البته آن مرحله علیا در قیامت بهرهٴ این گروه هم نمیشود ﴿کَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾ و اما همینهایی که لائیکاند و منکرند بالأخره به جایی میرسند که بگویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ اما برای آنها ارزان تمام نمیشود اینقدر باید جراحی بشود البته به مراتب بدتر از مرگ است آن عذابها چون اگر قابل تحمل بود مثل مرگ دشوار نبود آن عذابهایی که یکی پس از دیگری این رینها را برمیچینند از جان آدم جراحی میکنند تا آن فطرت شکوفا بشود بعد بگوید ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ البته باز هم بخشی از آن معارف علیا محجوب از آنهاست ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾ غرض آن است که اگر کسی نه دید نشانش میدهند کسی باورش نکرد میباورانند او را اما ارزان تمام نمیشود خب
پرسش ...
پاسخ: بله خب موت ارادی هم درجاتی دارد اسمای الهی درجاتی دارد همین که ذات اقدس الهی در دوآیه فرمود ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ یک، دارد ﴿فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾ دو، انبیا متفاوتاند مرسلین متفاوتاند قهراً کلام متفاوت است شهود متفاوت است درجات سمع متفاوت است درجات بصر هم متفاوت است آن ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که بهره غیر پیغمبر نخواهد شد.
پرسش ...
پاسخ: یعنی شما در آن حد نیستی که مقدمات برای شما فراهم بشود خب.
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی یک تجلی خاصی برای کوه کرده فرمود شما به کوه نگاه بکن اگر او توانست تحمل بکند تو هم تحمل میکنی این راجع به تجلی خاص است وگرنه تلازمی در کار نیست چون خود قرآن کریم دارد به اینکه از انسان کاری ساخته است که «آسمان بار امانت نتوانست کشید» نه تنها کوه این چه برهانی است که اگر کوه نتوانست تو هم نمیتوانی در حالی که به عکس آمده چیزی را که کوه و دشت و هامان نمیتوانند و انسان میتواند اگر ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الأمَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا﴾ کوه به تنهایی از او چه کاری ساخته است اینکه یک کوه است فرمود سلسله جبال و کره ارض و آسمانها ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الأمَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَالْجِبَالِ﴾ خب چطور آن امانت را انسان کامل حمل میکند
پرسش: این تجلّی قوی است
پاسخ: این یک مرحلهٴ از تجلی باید باشد که اگر آن مرحله از تجلی به آسمانها و زمین میکرد بساط ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ میشد ﴿وَالأرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ﴾ میشد این نمونه است وگرنه اگر کاری از کوه ساخته نیست از ولی الله ساخته نیست این چه تلازمی است در حالی که خدا فرمود کاری که از ولی الله ساخته است از کوه ساخته نیست یک وقت انسان عادی است انسان عادی به همین هیکل و در و دیوار داشتن میبالد و مینازد قرآن برای چنین انسانی که رشد مادی دارد و لاغیر حرمتی قائل نیست میگوید به اینکه تو به چه مینازی و میبالی اگر ستبری قدرتمندی نیرومندی ﴿إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ اْلأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً﴾ زمین از تو محکمتر است کوه از تو محکمتر است آخر تو چه داری که زمین ندارد اگر به زمین بخوری سرت میشکند به کوه بروی سرت اگر بدنی قدرتهای مادی است اینها همه از تو بالاتر است ﴿إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ اْلأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً﴾ بعد اگر سر بلند کنی آسمان را نگاه کنی ﴿ءَ أَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَنَاهَا﴾ اگر براساس بعد معنویت است کرامت انسانی است البته توی انسان که خلیفةاللهی ولی اللهی کرامت داری چیزی داری که زمین ندارد کوهها ندارند آسمانها ندارند ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الأمَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا﴾ بنابراین اینچنین نیست که انسان شناسنامهای از همه چیز بالاتر باشد همه اینها را قرآن کریم تحلیل کرده فرمود تو اگر دارای ایمانی ولایتی بله اما اگر نه دارای قدرت بدنی هستی خب بالأخره همه اینها از تو بالاترند سنگینترند زمین است کوه است آسمان است همه را در آیات گوناگون تشریح کرده خب پس این تلازم تام نیست که اگر کوه نتوانست انسان هم نمیتواند برای اینکه بالاتر از کوه اینکه یک کوه است کوه کاری که از سلسله جبال ساخته نیست کاری که از کره ارض ساخته نیست کاری که از مجموعه سماوات و سپهریها ساخته نیست از انسان ساخته است خب این چه تلازمی است که اگر کوه نتوانست تو هم نمیتوانی معلوم میشود آن تجلی اگر بر سماوات و ارضین و جبال میتابید همه آنها مختل میشد منتها یک جریان نقدی است فرمود که ﴿لکِن ِانْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی﴾ اگر او توانست تحمل بکند تو هم میتوانی تحمل بکنی ﴿فَسَوْفَ تَرَانِی﴾ بعدها میبینید حالا این هم چرا همان وقت نمیبینی اگر او مستقر بود من یک تجلی دیگر میکنم یا همان را معلوم میشود که وجود مبارک موسای کلیم یک چیزی بالاتر از این را میخواست ذات اقدس الهی پایینتر را نشان داد موسی نتوانست تحمل کند فرمود آنکه تو میخواهی بعدها به تو میدهم همین الآن این را آزمایش بکن اگر مستقر بود تو بعدها من را میبینی نه تنها کوه مستقر نبود موسی هم مستقر نشد اینچنین نیست که ﴿فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ﴾ ذات اقدس الهی برای کوه تجلی کرده است فقط کوه را مندک کرد و متلاشی کرد بلکه ﴿وَخَرَّ مُوسی صَعِقاً﴾ فرمود دیدی ما کاری به تو نداشتیم ولی خودت افتادی ما مستقیماً به یک نگاه به کوه کردیم این تجلی ما او را متلاشی کرد اما دربارهٴ تو تخریبی که نشد که خودت افتادی ما تو را دستی نزدیم نگفتیم تو را انداختیم دیدی نتوانستی تحمل بکنی حالا این ﴿جَعَلَهُ﴾ یعنی «جعل الله الجبل دکا متلاشیا» یا «جعل التجلی الجبل مندکا» بالأخره آن تجلی جنبه فاعلی داشت فرمود: ما نسبت به تو کاری نکردیم ولی خود به خود افتادی ﴿وَخَرَّ مُوسی صَعِقاً﴾ البته مدهوش شد و نه بیهوش نه آنطوری که افراد مصروع و مانند آن ـ معاذالله ـ هوش از دست میدهند این یک بیهوشی است مدهوشی است که بالاتر از هر هوشمندی است به همین دلیل که در آن حالت تورات نصیبش شده است
پرسش ...
پاسخ: ارائه محسوس را یعنی یک چیز محسوس را که وجود مبارک موسای کلیم طبق آیهٴ 139 همین سورهٴ «اعراف» فرمود خدا دیدنی نیست ﴿إِنَّ هؤُلاَءِ مُتَبَّرٌ مَاهُمْ فِیهِ وَبَاطِلٌ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾
پرسش ...
پاسخ: برای اینکه هر کدام از اینها یک درجاتی دارند شهود مگر حجب نور یکی است اینکه دارد «حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمة» او نه تنها قطع ما سوی میخواهد نه تنها انقطاع از ماسوی میخواهد کمال انقطاع میطلبد یک وقتی انسان ما سوی الله را ترک میکند ولی میفهمد ما سوی را ترک کرد این هنوز در راه است یک وقتی سخن از قطع نیست سخن از انقطاع است که بالاتر از قطع است ولی میفهمد منقطع شد این هنوز در راه است یک وقت نمیفهمد همه چیز را ترک کرد این به مقصد رسیده است آن را میگویند کمال انقطاع آنکه میگوید من ترک کردهام هنوز در راه است آن که میگوید «هجرت الخلق طرا فی هواکا» این خیلی به مقصد فاصله دارد البته این کلمات سیدالشهداء نیست این شعری است که بعدها سرایندگان سرودند و به عنوان زبان حال به حضرت سیدالشهداء اسناد دادند خب این خیلی فاصله دارد چه اینکه خود جریان سیدالشهداء(سلام الله علیه) هم خیلی فاصله داشت اگر ﴿یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة ٭ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ معلوم میشود که تازه سه تا شرط پیدا کرده بقیه را باید برود باید نفس راضیه باشد به جمیع ما قضی الله یک، جمیع شئون علمی و عملی او مرضی حق باشد تنها او از خدا راضی است کافی نیست که خدا هم باید از او راضی باشد دیگر این دو، «راضیة بجمیع افعال الله مرضیة افعاله و عقایده و اخلاقه لله تعالی» صاحب نفس مطمئنه هم باشد سه، با این سه عنصر محوری تازه از آن به بعد به او اجازه رفتن میدهند برای اینکه اگر به کسی میگویند برگرد بیا معلوم میشود در راه است دیگر فاصله قتلگاه تا لقاء الله هم خیلی است با اینکه سید الشهداء(سلام الله علیه) هر چه که باید بدهد در راه خدا داد منتها حالا چون به دست ماها روضه خوانها افتاد گرچه به دست جناب مولانا میدادند به دست نظام گنجوی هم میدادند آنها هم آن هنر را نداشتند بتوانند کربلا را در محور عشق خوب تشریح کنند اما بالأخره به دست این افتاد اگر عشق است این است که چطوری انسان هر چه دارد، دارد ایفا میکند جریان لیلی و مجنون و عذرا و وامق آنها که عشق نیست اگر عشق است این است منتها حالا چون ما ادیب دلباختهای نداریم که معنای عشق را بفهمد آن بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) که در جلد دوم اصول کافی آمده «افضل الناس من عشق العبادة» او را معنا کند لذا به دنبال لیلی و مجنون و عذرا و وامق اینها آدم میگردد قصاید فراوانی عرب و عجم گفتند اما آنها کجا کربلا کجا خب سیدالشهداء از قتلگاه تا لقاء الله باز فاصله خیلی است چون از آن به بعد ندا آمده ﴿یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ ﴿ارْجِعِی﴾ منتها از آن به بعد میبرند فرمان رجوع آمده دارند میبرند دیگر نمیرود او را میبرند غرض آن است اینچنین نیست که حالا اگر یک کسی در حد موسای کلیم شد فاصله تمام است خب بالاتر از موسای کلیم را شما ببینید هنوز در راه است بنابراین ممکن است کسی ولی الله باشد نبی الله باشد رسول الله باشد و در راه باشد مع ذلک این که عرض کرد ﴿أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ ذات اقدس الهی فرمود ﴿لَنْ تَرَانِی وَلکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی﴾ تازه اول سؤال است این چه تلازمی است مگر نه آن است که از ولی الله کاری ساخته است که از سلسله جبال ساخته نیست فضلا از تک جبل خب چرا حالا اگر یک کاری از کوه ساخته نشد از یک کوه ساخته نشد از ولی الله هم ساخته نشود با اینکه خودت فرمودی که کاری که از ولی الله ساخته است از آسمانها و زمین ساخته نیست خب همین سورهٴ مبارکهٴ «حشر» است که فرمود ﴿لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ﴾ مع ذلک فرمود ﴿إِنّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً﴾ و پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم کاملاً این قول ثقیل را تحمل کرده است فرمود این قرآن را من اگر بر کوه نازل میکردم کوه متلاشی میشد خب بر انسان نازل کردم تحمل کرد دیگر پس تلازمی نیست که اگر کوه نتوانست ولی الله هم نتواند معلوم میشود یک تجلی خاص است که اگر او بر سماوات هم میدرخشید تحمل نمیکردند آنچه را که موسای کلیم میخواست یا همسطح این تجلی بود یا بالاتر از او پس دو مطلب محوری اینجا باید بررسی بشود یک، این تلازم وقتی تام است که آن تجلی، تجلی ویژه باشد وگرنه کوه از آن جهت که کوه است ممکن است کاری از او ساخته نباشد ولی از ولی الله ساخته باشد این مطلب اول، دوم اینکه آنچه را که موسای کلیم درخواست میکرد یا همتای همین تجلی بود یا بالاتر از این زیرا اگر پایینتر از این را میخواست نفی اعلا که مستلزم نفی اخص نیست حالا ممکن است موسای کلیم در اثر عدم تحمل آن مرحله اعلا به عنوان ﴿خَرَّ مُوسی صَعِقاً﴾ بیفتد اما مرحله نازلترش را بتواند تحمل کند معلوم میشود آنچه را که کلیم حق میطلبید یا همتای همین تجلی بود و یا بالاتر از او.
«و الحمد لله رب العالمین»
صدایی را که موسای کلیم شنید گفتهاند از شش جهت شنید
وقتی موسای کلیم عرض کرد ﴿أَرِنِی﴾ یعنی شرایط رویت را به من عطا بکن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَمَّا جَاءَ مُوسَی لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَلکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَخَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِین﴾
در جریان سؤال موسای کلیم(سلام الله علیه) بحث روایی تا حدودی اشاره شد اما بحث قرآنی ظاهرش این است که موسای کلیم(سلام الله علیه) این رویت را برای خودش درخواست کرده است نه برای قوم نه به خدا عرض کرد «رب ارهم ینظر الیک» خود را به اینها نشان بده تا اینها به تو نظر کنند نه قوم خود را در سؤال ضمیمه کرد و عرض کرد «ارنا ننظر الیک» بلکه عرض کرد ﴿أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ شخص خود را مطرح کرد و اگر وجود مبارک موسای کلیم این سؤال را از طرف قوم خود عرض میکرد قوم قانع نمیشدند برای اینکه قومی که به موسای کلیم عرض میکردند ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ یا ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ به صورت روشن خدا را به ما نشان بده اگر موسای کلیم میفرمود که من دیدم آنها باور نمیکردند گرچه بعضی از روایات دارد که اگر موسی میفرمود آنها باور میکردند ولی این قوم لجوج که میگفتند ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ یا ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ خواهان آن بودند که خودشان ببینند.
پرسش ...
پاسخ: برخی خواستند بگویند آن سی روز مواعدهٴ تنها بود آن ده روز مواعدهٴ باهم ولی به هر تقدیر اگر این سؤال، سؤال از طرف قوم بود باید عرض میکرد «رب ارهم ینظر الیک» چون آنها گفتند که ما به تو ایمان نمیآوریم مگر اینکه جهرة خدا را ببینیم براساس همان تحلیل باطلی که داشتند و به موسای کلیم هم گفته بودند ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ این دو آیه نشان میدهد که آنها تا معبود خود را نبینند باور نمیکنند اگر موسای کلیم(سلام الله علیه) عرض میکرد که ﴿أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ و خدا را هم مثلاً میدید اینها باور نمیکردند خواسته آنها این بود که خودشان ببینند بنابراین باید خواسته آنها را به عرض ذات اقدس الهی برساند یا باید عرض میکرد که «رب ارهم ینظر الیک» خود را به اینها نشان بده تا اینها تو را نگاه کنند یا عرض میکرد «رب ارنا ننظر الیک» که خود را با قوم ضمیمه بکند که آنها بالأخره دخیل باشند در رویت ظاهر این تعبیر که عرض کرد ﴿أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ فقط برای خودش میخواست منتها نه رویتی که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» ابطال شده است عقل و نقل آن را محال میدانند که ﴿لَاتُدْرِکُهُ الأبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأبْصَارَ﴾ چون عقل و نقل این را محال میدانند که ذات اقدس الهی با چشم ظاهر دیده بشود خب
پرسش ...
پاسخ: برابر با همان آن روایت مضمونش این است که اگر برای تو تجلی بکند قبول بکنی اینها خودشان در حالی که قبلاً گفته بودند ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ حرف همه آنها این بود تا ما نبینیم باور نمیکنیم آنها به دنبال یک خدای محسوس بودند همانهایی بودند که میگفتند ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ همانهایی بودند که وقتی سامری یک عجلی را به حرف درآورد یا به بانگ درآورد اینها به دنبالش راه افتادند چنین قومی که قبول نمیکنند حرف موسای کلیم را
پرسش ...
پاسخ: آنهایی که منتخب بودند که هرگز نمیگفتند ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ آنها موحد بودند خب پس علوم میشود که روایت باید بیشتر بررسی بشود برای اینکه منطق اینها را قرآن کریم در دو آیه به این صورت نقل کرد ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ یا ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ آنگاه اگر موسای کلیم بگوید من دیدم اینها باور نمیکنند میگویند ماهم باید ببینیم چه اینکه موسای کلیم میفرمود من سخن خدا را شنیدم اینها باور نمیکردند مگر موسای کلیم نفرمود من کلام خدا را شنیدیم اینها باور نداشتند این کلام الله است که اگر باور میداشتند این کلام الله است که مؤمن میشدند که چرا گفتند تا ما نبینیم ایمان نمیآوریم ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ یعنی لن نصدقک حتی نری الله جهرة تو میگویی اینها کلام الله است ما قبول نداریم تو میگویی به من وحی شده ما قبول نداریم خب موسی کلام خدا را شنید به اینها گفت من کلام الله را شنیدم اینها گفتند تا ما خدا را نبینیم به تو ایمان نمیآوریم که تو رسول خدایی ظاهر این جمله آن است که وجود مبارک کلیم خدا به خدا برای خودش عرض کرد البته قوم او که درخواست رویت میکردند رویت حسی داشتند آنها را صاعقه گرفت و مردند و دوباره زنده شدند لکن وجود مبارک موسای کلیم درخواست رویت حسی نداشت ﴿قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾
مطلب دیگر آن است که صدایی را که موسای کلیم شنید گفتند از شش جهت میشنید آنچه را که در طلیعه سورهٴ مبارکهٴ «طه» است که ﴿وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی ٭ إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِی﴾ گفتند این را موسای کلیم از شش جهت میشنید هم از بالا هم از زیر پا و هم یمین، هم یسار هم جلو هم پشت سر میشنید ﴿إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ﴾ حالا شنیدن چنین صدایی از شش جهت آیا از درون است که انسان از شش جهت میشنود یا نه ممکن است ذات اقدس الهی از بیرون این صدا را ایجاد بکند منتها از جهات مختلف ایجاد بکند که شنونده از هر جهتی بشنود لکن یک شنوندهای چون موسای کلیم میطلبد نه هر انسان عادی خب درباره شهود کلام اینچنین است اما درباره شهود جمال و رویت حق چه هیچ تلازمی نیست بین شنیدن کلام و دیدن چون کلام فعل حق است کار حق است مخلوق حق است خب انسان میتواند کلام الله را بشنود اما ذات حق با کلام حق خیلی فاصله دارد ممکن است انسان کلام خدا را بشنود ولی نتواند ذات خدا را مشاهده کند تلازمی نیست این یک مطلب
مطلب دیگر آنکه وجود مبارک موسای کلیم وقتی میتواند ذات حق را به مقدار خودش مشاهده کند که صلاحیت برای دیدن داشته باشد وقتی موسای کلیم عرض کرد ﴿أَرِنِی﴾ یعنی شرایط رویت را به من عطا بکن درخواست کرد که آن شرایط دیدن را به من عطا بکن تا تو را ببینم البته خداوند بر اساس آن قرب نوافل گاهی سمع افراد میشود آنهایی که تحت ولایت الهیاند با سمع الهی آن امواج وحی آهنگ وحی و کلام خدا را میشنوند و گاهی خداوند بصر آنها میشود آنها با بصر الهی حقایق غیبی را مشاهده میکنند و مانند آن در اینجا تفکیک ممکن است از دو جهت تفکیک ممکن است یعنی ممکن است ولایت کسی در حدی باشد که مظهر هو السمیع بشود اما مظهر هو البصیر نباشد او بالعکس ممکن است ذات اقدس الهی در قرب نوافل سمع کسی بشود «کنت سمعه الذی یسمع به» ولی بصر کسی نشود «و بصره الذی یبصر به» نشود لذا ممکن است کسی کلام خدا را بشنود با سمع الهی ولی نتواند جمال الهی را مشاهده کند با بصر الهی این تفکیک ممکن است این یک، چه اینکه تفکیک در درجه هم ممکن است اگر درجه شهود جمال به اندازه درجه نزول کمال باشد آنجا بر اساس قرب نوافل ممکن است ذات اقدس الهی سمع یک کسی بشود و شنونده کلام خدا را بشنود و بصر همان شخص هم بشود و فلان ولی خدا جمال خدا را به اندازه خودش مشاهده بکند ولی ممکن است آنچه را که به عنوان شهود جمال و تجلی جمال مطرح است فوق تجلی کلام باشد لذا خداوند در آن حدی که سمع این ولی الله است این شخص کلام الهی را میشنود ولی چون در همان حد بصر آن ولی الله است و تجلی جمال فوق این حد است لذا این شخص توان آن را ندارد که جمال الهی را مشاهده کند این حدیث شریف قرب نوافل را که هم به طریق صحیح نقل شده هم به طریق حسن و موثق فریقین نقل کردند هم مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) در مرآت العقول این را تا حدودی مختصری شرح کرده است هم بزرگان دیگر در این زمینه شرح کردهاند هم علمای اهل سنت این را نقل کردند این حدیثی است که فریقین آن را نقل کردند که ذات اقدس الهی فرمود بنده من به وسیله نوافل به من نزدیک میشود تا من محب او باشم و او محبوب من بشود وقتی او محبوب من شد «کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها» و مانند آن خب هم مجاری ادراکی هم مجاری تحریکی
پرسش ...
پاسخ: حالا چون درجهٴ محبت دربارهٴ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بالاتر است آن حدیث قرب نوافل دربارهٴ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شکوفاتر عمل میشود مصداق کاملی برای آن حدیث قرب نوافل است
پرسش ...
پاسخ: آن را دربارهٴ قرب فرایض گفتند در جریان قرب نوافل همین مجاری ادراکی سمع و بصر و اینها آمده لسان آمده ید آمده رجل آمده و مانند آن که ﴿وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾ به استناد همان «و یده التی یبطش بها» آمده خب اگر کسی وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) که عرض میکرد ﴿أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ یعنی شرایط رویت را برای من فراهم بکن آن توفیق را به من بده که بالأخره من مظهر هو البصیر بشوم تو را با چشم تو ببینم آن چشم الهی دیگر چشم فیزیکی نخواهد بود ذات اقدس الهی که دارد «کنت ... و بصره الذی یبصر به» دیگر چشم مادی که نیست ـ معاذالله ـ خب.
پرسش ...
پاسخ: البته درجهٴ ولایت خب فرق میکند برای وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و همچنین برای انبیای دیگر در قوس صعود درجات یکی پس از دیگری هست گاهی ممکن است قبل از بعثت درجه متوسط باشد بعد از بعثت درجه برتر و مانند آن خب.
مطلب بعدی آن است که وقتی موسای کلیم(سلام الله علیه) عرض کرد ﴿رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ پاسخ منفی شنید پاسخ منفی شنید فرمودکه ﴿لَنْ تَرَانِی﴾ تو نمیبینی چون نمیبینی نگاه هم نکن برای اینکه نگاه مقدمه دیدن است وقتی که به دیدن منتهی نمیشود خود را به ز حمت نینداز عمده آن است که ذات اقدس الهی در پاسخ نفرمود من نشان نمیدهم فرمود تو نمیبینی از طرف ذات اقدس الهی که نور محض است نور السماوات و الارض است تفاوتی ندارد اگر تفاوتی هست در قابل هست او هرگز حجابی ندارد بین خدای سبحان و بین خلق او حجابی غیر از خلق نیست بنابراین همه این نقصها به قابل برمیگردد اینطور نیست که حالا خدا محجوب باشد بعد مشهور بشود مستور باشد مشهور بشود اینچنین نیست پرده ندارد جمال غیر صفات جلال
«نیست بر این مغز پوست ٭٭٭ نیست بر این رخ نقاب»
به تعبیر حکیم سبزواری ذات اقدس الهی جلال او پرده اوست یعنی عظمت او نمیگذارد کسی او را ببیند اینطور نیست که حالا ـ معاذالله ـ یک پردهای باشد بین خدا و بین خلق خدا حاجب باشد و نگذارد انسان خدا را ببیند این حجب نور حجب نور همین است دیگر حجاب گاهی ظلمانی است مثل این در و دیوار که انسان پشت در و دیوار را نمیبیند گاهی حجاب نوری است حجاب نوری است یعنی چه؟ یعنی این نور نمیگذارد انسان از او عبور بکند در عالم حس ما نمیتوانیم خود شمس را مستقیماً ببینیم برای اینکه این شدت شعاع او حجاب اوست خب چرا یک طلبه متوسطی که مثلاً معالم میخواند حرفهای صاحب کفایه را متوجه نمیشود آن صغرا و کبرا و آن قیاس و آن برهانی که مثلاً شیخ انصاری یا مرحوم آخوند(رضوان الله علیهما) اقامه میکنند این علم است یک و علم نور است این دو، بصیرت این طلبه مبتدی مثل انسانی است که چشمش ضعیف است سه، نمیتواند این نور قوی را ببیند وقتی یک مقدار بالا شد بصیر شد کم کم صغرا را میبیند کبرا را میبیند این دو مقدمه را که دید پشت سر این دو مقدمه آن نتیجه را میبیند این دو مقدمه یک حجاب نوری است یک وقت است دو پرده است دو در است که نمیگذارد انسان پشت این دو در دو پرده را ببیند یک وقت است نه یک مقدمه است به نام صغرا یک مقدمه است به عنوان کبرا هر دو علم است هر دو نور است ولی این طلبه مبتدی پشت این دو مقدمه آن نتیجه را نمیبیند بعد از چند سال درس خواندن وقتی بصیر شد باصره باطنش قوی شد صغرا را میبیند کبرا را میبیند وقتی که دید این حجابها خرق میشوند پشت این دو مقدمه آن نتیجه خودش را نشان میدهد اینها را میگویند حجاب نوری در بحثهای عملی هم اینچنین است بحثهای عملی اگر کسی بخواهد به مقام تواضع برسد و از مرحله تواضع یک قدری بالاتر برود اینکه در و دیوار نیست حاجب باشد که این یک حجاب نوری است این نفس بخواهد به این مرحله برسد چشم این نفس را خیره میکند وقتی یک مقدار تهذیب شد تزکیه شد آموخته شد متأدّب شد کم کم این مراحل را یکی پس از دیگری طی میکند اینها میشود حجب نوری «حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمة» این است همین که انسان از سطح ملک و فیزیک گذشت وارد محدودهٴ حجب نوری میشود خب قرآن سراسرش نور است چرا انسان بعضی از آیات را متوجه نمیشود برای اینکه باصره درون او آن قدرت را ندارد که این نور را تحمل بکند آنهایی که چشمشان مسلحاند تا نزدیکهای آفتاب هم میروند بالأخره بررسی کردند درجه حرارت او چقدر است درجه شدّت و نورانیت او چقدر است پس ممکن است کسی مسلح بشود تا نزدیک آفتاب هم برود در این مسائل علمی مسلح شدن با همان آن دستگاه پیش رفته تکنولوژی است در مسائل اخلاقی آن مسلح شدن همان اشک و ناله است که «و سلاحه البکاء» آن که اهل ناله و ضجه و شیون شبانه است او مسلح است او میبیند خیلی از چیزها را و ما که نمیبینیم برای اینکه مسلح نیستیم آن سلاح را چون نداریم نمیبینیم غرض آن است که این حجاب حجاب نور است حجاب نور را باید با بصیرت نوری حل کرد اگر ذات اقدس الهی بصر نوری کسی شد به آن اندازه تجلی شهودی چنین شخصی میبیند در جریان ﴿مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی﴾ آنجا آمده است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در معراج عظمت خدا را دید نور عظمت خدا را دید خب مگر مقدور دیگران هست که نور عظمت الهی را ببینند تا ذات اقدس الهی «کنت ... و بصره التی یبصر به» نشود که او نمیتواند مظهر هو البصیر بشود و بگوید من نور عظمت او را دیدم که خب بنابراین وجود مبارک موسای کلیم که عرض کرد ﴿أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ ذات اقدس الهی فرمود تو نمیبینی یعنی نگاه نکن که فایده ندارد نه من خودم را نشان نمیدهم من که همیشه خودم را نشان میدهم اما تو آن قدرت را نداری که ببینی حجاب در آن طرف نیست نفرمود «لم اُری» نفسی من خودم را نشان نمیدهم تفاوتی که در طرف ذات اقدس الهی نیست که گاهی خودش را نشان بدهد گاهی خودش را نشان ندهد تفاوتی اگر هست در بیننده و شنونده است خب
پرسش: در المیزان فرمودند از این در دنیا هم حساب نمیشود.
پاسخ: بله اما حالا منظور از دنیا یعنی قبل الموت حالا اگر کسی با ما موت ارادی مرد دیگران البته اگر کسی نبیند نشانش میدهند منتها بعداز عمل جراحی نشانش میدهند خب چرا ما نمیبینیم برای اینکه این پردهها ﴿بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ این رین و چرک غبار گرفته و نگذاشت خب جراحی میکند بعد به ما نشان میدهند همین که منکر خداست فردا در قیامت میگوید ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ اما به آسانی تمام نمیشود البته آن مرحله علیا در قیامت بهرهٴ این گروه هم نمیشود ﴿کَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾ و اما همینهایی که لائیکاند و منکرند بالأخره به جایی میرسند که بگویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ اما برای آنها ارزان تمام نمیشود اینقدر باید جراحی بشود البته به مراتب بدتر از مرگ است آن عذابها چون اگر قابل تحمل بود مثل مرگ دشوار نبود آن عذابهایی که یکی پس از دیگری این رینها را برمیچینند از جان آدم جراحی میکنند تا آن فطرت شکوفا بشود بعد بگوید ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ البته باز هم بخشی از آن معارف علیا محجوب از آنهاست ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾ غرض آن است که اگر کسی نه دید نشانش میدهند کسی باورش نکرد میباورانند او را اما ارزان تمام نمیشود خب
پرسش ...
پاسخ: بله خب موت ارادی هم درجاتی دارد اسمای الهی درجاتی دارد همین که ذات اقدس الهی در دوآیه فرمود ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ یک، دارد ﴿فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾ دو، انبیا متفاوتاند مرسلین متفاوتاند قهراً کلام متفاوت است شهود متفاوت است درجات سمع متفاوت است درجات بصر هم متفاوت است آن ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که بهره غیر پیغمبر نخواهد شد.
پرسش ...
پاسخ: یعنی شما در آن حد نیستی که مقدمات برای شما فراهم بشود خب.
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی یک تجلی خاصی برای کوه کرده فرمود شما به کوه نگاه بکن اگر او توانست تحمل بکند تو هم تحمل میکنی این راجع به تجلی خاص است وگرنه تلازمی در کار نیست چون خود قرآن کریم دارد به اینکه از انسان کاری ساخته است که «آسمان بار امانت نتوانست کشید» نه تنها کوه این چه برهانی است که اگر کوه نتوانست تو هم نمیتوانی در حالی که به عکس آمده چیزی را که کوه و دشت و هامان نمیتوانند و انسان میتواند اگر ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الأمَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا﴾ کوه به تنهایی از او چه کاری ساخته است اینکه یک کوه است فرمود سلسله جبال و کره ارض و آسمانها ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الأمَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَالْجِبَالِ﴾ خب چطور آن امانت را انسان کامل حمل میکند
پرسش: این تجلّی قوی است
پاسخ: این یک مرحلهٴ از تجلی باید باشد که اگر آن مرحله از تجلی به آسمانها و زمین میکرد بساط ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ میشد ﴿وَالأرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ﴾ میشد این نمونه است وگرنه اگر کاری از کوه ساخته نیست از ولی الله ساخته نیست این چه تلازمی است در حالی که خدا فرمود کاری که از ولی الله ساخته است از کوه ساخته نیست یک وقت انسان عادی است انسان عادی به همین هیکل و در و دیوار داشتن میبالد و مینازد قرآن برای چنین انسانی که رشد مادی دارد و لاغیر حرمتی قائل نیست میگوید به اینکه تو به چه مینازی و میبالی اگر ستبری قدرتمندی نیرومندی ﴿إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ اْلأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً﴾ زمین از تو محکمتر است کوه از تو محکمتر است آخر تو چه داری که زمین ندارد اگر به زمین بخوری سرت میشکند به کوه بروی سرت اگر بدنی قدرتهای مادی است اینها همه از تو بالاتر است ﴿إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ اْلأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً﴾ بعد اگر سر بلند کنی آسمان را نگاه کنی ﴿ءَ أَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَنَاهَا﴾ اگر براساس بعد معنویت است کرامت انسانی است البته توی انسان که خلیفةاللهی ولی اللهی کرامت داری چیزی داری که زمین ندارد کوهها ندارند آسمانها ندارند ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الأمَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا﴾ بنابراین اینچنین نیست که انسان شناسنامهای از همه چیز بالاتر باشد همه اینها را قرآن کریم تحلیل کرده فرمود تو اگر دارای ایمانی ولایتی بله اما اگر نه دارای قدرت بدنی هستی خب بالأخره همه اینها از تو بالاترند سنگینترند زمین است کوه است آسمان است همه را در آیات گوناگون تشریح کرده خب پس این تلازم تام نیست که اگر کوه نتوانست انسان هم نمیتواند برای اینکه بالاتر از کوه اینکه یک کوه است کوه کاری که از سلسله جبال ساخته نیست کاری که از کره ارض ساخته نیست کاری که از مجموعه سماوات و سپهریها ساخته نیست از انسان ساخته است خب این چه تلازمی است که اگر کوه نتوانست تو هم نمیتوانی معلوم میشود آن تجلی اگر بر سماوات و ارضین و جبال میتابید همه آنها مختل میشد منتها یک جریان نقدی است فرمود که ﴿لکِن ِانْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی﴾ اگر او توانست تحمل بکند تو هم میتوانی تحمل بکنی ﴿فَسَوْفَ تَرَانِی﴾ بعدها میبینید حالا این هم چرا همان وقت نمیبینی اگر او مستقر بود من یک تجلی دیگر میکنم یا همان را معلوم میشود که وجود مبارک موسای کلیم یک چیزی بالاتر از این را میخواست ذات اقدس الهی پایینتر را نشان داد موسی نتوانست تحمل کند فرمود آنکه تو میخواهی بعدها به تو میدهم همین الآن این را آزمایش بکن اگر مستقر بود تو بعدها من را میبینی نه تنها کوه مستقر نبود موسی هم مستقر نشد اینچنین نیست که ﴿فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ﴾ ذات اقدس الهی برای کوه تجلی کرده است فقط کوه را مندک کرد و متلاشی کرد بلکه ﴿وَخَرَّ مُوسی صَعِقاً﴾ فرمود دیدی ما کاری به تو نداشتیم ولی خودت افتادی ما مستقیماً به یک نگاه به کوه کردیم این تجلی ما او را متلاشی کرد اما دربارهٴ تو تخریبی که نشد که خودت افتادی ما تو را دستی نزدیم نگفتیم تو را انداختیم دیدی نتوانستی تحمل بکنی حالا این ﴿جَعَلَهُ﴾ یعنی «جعل الله الجبل دکا متلاشیا» یا «جعل التجلی الجبل مندکا» بالأخره آن تجلی جنبه فاعلی داشت فرمود: ما نسبت به تو کاری نکردیم ولی خود به خود افتادی ﴿وَخَرَّ مُوسی صَعِقاً﴾ البته مدهوش شد و نه بیهوش نه آنطوری که افراد مصروع و مانند آن ـ معاذالله ـ هوش از دست میدهند این یک بیهوشی است مدهوشی است که بالاتر از هر هوشمندی است به همین دلیل که در آن حالت تورات نصیبش شده است
پرسش ...
پاسخ: ارائه محسوس را یعنی یک چیز محسوس را که وجود مبارک موسای کلیم طبق آیهٴ 139 همین سورهٴ «اعراف» فرمود خدا دیدنی نیست ﴿إِنَّ هؤُلاَءِ مُتَبَّرٌ مَاهُمْ فِیهِ وَبَاطِلٌ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾
پرسش ...
پاسخ: برای اینکه هر کدام از اینها یک درجاتی دارند شهود مگر حجب نور یکی است اینکه دارد «حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمة» او نه تنها قطع ما سوی میخواهد نه تنها انقطاع از ماسوی میخواهد کمال انقطاع میطلبد یک وقتی انسان ما سوی الله را ترک میکند ولی میفهمد ما سوی را ترک کرد این هنوز در راه است یک وقتی سخن از قطع نیست سخن از انقطاع است که بالاتر از قطع است ولی میفهمد منقطع شد این هنوز در راه است یک وقت نمیفهمد همه چیز را ترک کرد این به مقصد رسیده است آن را میگویند کمال انقطاع آنکه میگوید من ترک کردهام هنوز در راه است آن که میگوید «هجرت الخلق طرا فی هواکا» این خیلی به مقصد فاصله دارد البته این کلمات سیدالشهداء نیست این شعری است که بعدها سرایندگان سرودند و به عنوان زبان حال به حضرت سیدالشهداء اسناد دادند خب این خیلی فاصله دارد چه اینکه خود جریان سیدالشهداء(سلام الله علیه) هم خیلی فاصله داشت اگر ﴿یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة ٭ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ معلوم میشود که تازه سه تا شرط پیدا کرده بقیه را باید برود باید نفس راضیه باشد به جمیع ما قضی الله یک، جمیع شئون علمی و عملی او مرضی حق باشد تنها او از خدا راضی است کافی نیست که خدا هم باید از او راضی باشد دیگر این دو، «راضیة بجمیع افعال الله مرضیة افعاله و عقایده و اخلاقه لله تعالی» صاحب نفس مطمئنه هم باشد سه، با این سه عنصر محوری تازه از آن به بعد به او اجازه رفتن میدهند برای اینکه اگر به کسی میگویند برگرد بیا معلوم میشود در راه است دیگر فاصله قتلگاه تا لقاء الله هم خیلی است با اینکه سید الشهداء(سلام الله علیه) هر چه که باید بدهد در راه خدا داد منتها حالا چون به دست ماها روضه خوانها افتاد گرچه به دست جناب مولانا میدادند به دست نظام گنجوی هم میدادند آنها هم آن هنر را نداشتند بتوانند کربلا را در محور عشق خوب تشریح کنند اما بالأخره به دست این افتاد اگر عشق است این است که چطوری انسان هر چه دارد، دارد ایفا میکند جریان لیلی و مجنون و عذرا و وامق آنها که عشق نیست اگر عشق است این است منتها حالا چون ما ادیب دلباختهای نداریم که معنای عشق را بفهمد آن بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) که در جلد دوم اصول کافی آمده «افضل الناس من عشق العبادة» او را معنا کند لذا به دنبال لیلی و مجنون و عذرا و وامق اینها آدم میگردد قصاید فراوانی عرب و عجم گفتند اما آنها کجا کربلا کجا خب سیدالشهداء از قتلگاه تا لقاء الله باز فاصله خیلی است چون از آن به بعد ندا آمده ﴿یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ ﴿ارْجِعِی﴾ منتها از آن به بعد میبرند فرمان رجوع آمده دارند میبرند دیگر نمیرود او را میبرند غرض آن است اینچنین نیست که حالا اگر یک کسی در حد موسای کلیم شد فاصله تمام است خب بالاتر از موسای کلیم را شما ببینید هنوز در راه است بنابراین ممکن است کسی ولی الله باشد نبی الله باشد رسول الله باشد و در راه باشد مع ذلک این که عرض کرد ﴿أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ ذات اقدس الهی فرمود ﴿لَنْ تَرَانِی وَلکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی﴾ تازه اول سؤال است این چه تلازمی است مگر نه آن است که از ولی الله کاری ساخته است که از سلسله جبال ساخته نیست فضلا از تک جبل خب چرا حالا اگر یک کاری از کوه ساخته نشد از یک کوه ساخته نشد از ولی الله هم ساخته نشود با اینکه خودت فرمودی که کاری که از ولی الله ساخته است از آسمانها و زمین ساخته نیست خب همین سورهٴ مبارکهٴ «حشر» است که فرمود ﴿لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ﴾ مع ذلک فرمود ﴿إِنّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً﴾ و پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم کاملاً این قول ثقیل را تحمل کرده است فرمود این قرآن را من اگر بر کوه نازل میکردم کوه متلاشی میشد خب بر انسان نازل کردم تحمل کرد دیگر پس تلازمی نیست که اگر کوه نتوانست ولی الله هم نتواند معلوم میشود یک تجلی خاص است که اگر او بر سماوات هم میدرخشید تحمل نمیکردند آنچه را که موسای کلیم میخواست یا همسطح این تجلی بود یا بالاتر از او پس دو مطلب محوری اینجا باید بررسی بشود یک، این تلازم وقتی تام است که آن تجلی، تجلی ویژه باشد وگرنه کوه از آن جهت که کوه است ممکن است کاری از او ساخته نباشد ولی از ولی الله ساخته باشد این مطلب اول، دوم اینکه آنچه را که موسای کلیم درخواست میکرد یا همتای همین تجلی بود یا بالاتر از این زیرا اگر پایینتر از این را میخواست نفی اعلا که مستلزم نفی اخص نیست حالا ممکن است موسای کلیم در اثر عدم تحمل آن مرحله اعلا به عنوان ﴿خَرَّ مُوسی صَعِقاً﴾ بیفتد اما مرحله نازلترش را بتواند تحمل کند معلوم میشود آنچه را که کلیم حق میطلبید یا همتای همین تجلی بود و یا بالاتر از او.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است