display result search
منو
تفسیر آیات 138 تا 141 سوره اعراف بخش اول

تفسیر آیات 138 تا 141 سوره اعراف بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 27 دقیقه مدت قطعه
  • 78 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 138 تا 141 سوره اعراف بخش اول"

بعد از جریان هلاکت فرعون قصه دیگری را در این بخش شروع می‌کند
هرچه غیر خدا باشد و معبود باشد صنم است خواه زنده باشد خواه مرده

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ جاوَزْنا بِبنی‌اسرائیل الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلی قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلی أَصْنامٍ لَهُمْ قالُوا یا مُوسَی اجْعَلْ لَنا إِلهًا کَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ٭ إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فیهِ وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ٭ قالَ أَغَیْرَ اللّهِ أَبْغیکُمْ إِلهًا وَ هُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَی الْعالَمینَ ٭ وَ إِذْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ یُقَتِّلُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظیمٌ﴾

بعد از جریان هلاکت فرعون قصه دیگری را در این بخش شروع می‌کند و آن این است که فرمود ما بنی‌اسرائیل را از دریا عبور دادیم آیا این همان جریان یم است یا دریای دیگر است این [جداگانه] باید بحث بشود و آن قصه به پایان رسید که ﴿فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا﴾ برخی از مفسرین می‌گویند این همان دریای قلزم است غیر از جریان نیل که این [جداگانه] باید بحث بشود ﴿وَ جاوَزْنا بِبنی‌اسرائیل الْبَحْرَ﴾ ما اینها را از دریا عبور دادیم بعد از عبور از دریا ﴿فَأَتَوْا عَلی قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلی أَصْنامٍ لَهُمْ﴾ رسیدند به یک مردمی که دارای بتهای متعدد بودند بت‌پرستها این چنین نیست که به بت واحد اکتفا بکنند چون وقتی یک چیزی جعلی شد قهراً هر طایفه‌ای برای خود یک بتی می‌تراشد نفرمود «یعکفون علی صنم لهم» دارد ﴿أَصْنامٍ لَهُمْ﴾ اینها بتهای متعدد داشتند آیا این بتهای متعدد احیا بودند نظیر گاوهایی که نزد عده‌ای از گاوپرستان محترم است یا مجسمه یک گاو یا مانند گاو بود؟ بالأخره هرچه غیر خدا باشد و معبود باشد صنم است خواه زنده باشد خواه مرده پس متعدد بود یک، و محتمل است به صورت زنده بوده است یا نه مجسمه‌ای بود این دو، لکن از مجموع این قصه تا پایان جریان برمی‌آید که بالأخره اگر زنده بود گاو بود و اگر هم مجسمه بود مجسمه گاو بود از اینکه در پایان همین بخش دارد که ﴿وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسی مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَدًا لَهُ خُوارٌ﴾ معلوم می‌شود سامری از همین ضعف فکری بنی‌اسرائیل سوء استفاده کرده است و آنها را به این بت دلخواه دعوت کرده است و آن هم از سنخ گاو بود و شاید آنچه را که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت که گاوی را کشتند تا آن مقتول زنده بشود ﴿فاضربوه ببعضها﴾ برای آن بود که جلوی بت‌پرستی درباره خصوص گاو را بگیرند خب پس این اصنام متعدد بود ولی زنده یا مرده به هر وجهی که باشد این آیه قابل تطبیق است این چنین نیست که صنم مخصوص مجسمه باشد نکته مهم آن است که اینها این کار را یعنی این شرک را از پیغمبرشان توقع داشتند که می‌گفتند: ﴿یا مُوسَی اجْعَلْ لَنا إِلهًا کَما لَهُمْ آلِهَةٌ﴾.
مطلب بعدی آن است که تقلید کور باعث می‌شود که انسان از پیغمبر خود هم توقع داشته باشد که وثنیت را امضاء کند با اینکه اینها سالیان متمادی از وجود مبارک موسای کلیم جز توحید چیزی نشنیدند جز دعوت به توحید چیزی سراغ نداشتند اما مع ذلک شرک را بر اساس تقلید کور قبول کردند و به پیغمبرشان هم پیشنهاد دادند که این شرک را امضاء بکن ﴿یا مُوسَی اجْعَلْ لَنا إِلهًا کَما لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ آن‌گاه وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) چند مطلب گفتند اول اینکه فرمود: ﴿إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾ نفرمود «انکم تجهلون» «انکم جاهلون» جهل را خبر قرار نداد جهل را وصف قوم قرار داد که آن قوم بشود خبر اصلاً شما ملت نادانید نفرمود شما نادانید یعنی نادانیتان یک امر مسلمی است آن را به عنوان وصف ذکر می‌کند و قوم می‌شود خبر ﴿إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾ اگر می‌فرمود «انکم جاهلون» یا «انکم تجهلون» این تأکیدی که از ﴿إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾ برمی‌آید برنمی‌آمد، چرا جاهلید؟ برای اینکه اینها یک گروهی هستند بت‌پرست حالا یا به دست من در آینده نزدیک یا در آینده دور یا به دست پیغمبر دیگری بساط اینها برچیده می‌شود راه اینها باطل است و خود اینها هم سرنگون خواهند شد اینکه فرعون سرنگون شد نه برای اینکه فرعون بود برای اینکه بت‌پرست بود، مشرک بود، موحّد نبود همان دلیل در این مردم هم هست پس عابد و معبود، عابد و عبادت هر دو کار باطلی است هم ﴿إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فیهِ﴾ این یک، هم ﴿باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ این دو هم از نظر فکر و عقیده و روش کارشان باطل است هم اینکه بالأخره بساطش برچیده می‌شود نه در قیامت اینها به جهنم می‌روند آنکه بحث عذاب اخروی است از نظر دنیا هم گرفتار تتبیر، تدمیر، اهلاک خواهند شد تبار آن هلاکت است ﴿وَ لا تَزِدِ الظّالِمینَ إِلاّ تَبارًا﴾ یعنی هلاکا، ﴿لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبیرًا﴾ یا ﴿تَبَّرْنَا تَتْبِیراً﴾ یعنی «اهلکناهم» اینها متبرند یعنی مهلک‌اند خب پس این جریان آنها از بین خواهد رفت در هم کوبیده می‌شود راه اینها هم باطل است پس هم عبادت، هم عابدان هر دو در معرض هلاکت‌اند قهراً بساط معبود اینها هم برچیده می‌شود ﴿إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فیهِ﴾ این یک، ﴿وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ دو، حالا دلیل مسئله چرا آنها متبرند؟ چرا روش آنها باطل است؟ برای اینکه خدایی معبود است، موجودی معبود است که هستی آدم و کمالات بعد از هستی به دست او باشد از این بتها که کاری ساخته نیست فرمود: ﴿أَغَیْرَ اللّهِ أَبْغِیکُمْ﴾ «ابغیکم» و «ابغی لکم» بمعناً واحد ﴿أَغَیْرَ اللّهِ أَبْغیکُمْ إِلهًا﴾ آیا برای شما غیر از اللهی که معبود است و مقبول است و فطرت‌پذیر است اله دیگری طلب بکنند که شما به من پیشنهاد بدهید ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً﴾ «اغیر الله ابغیکم اجعلوا لکم اطلبوا لکم الهاً» در حالی که ﴿و هُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَی الْعالَمینَ﴾ جریان خلقت نوع وثنیین قبول داشتند که خالق خداست اما این تدبیر روزانه را به غیر خدا اسناد می‌دادند فرمود: ﴿و هُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَی الْعالَمینَ﴾ او شما را بر مردم عصرتان ترجیح داد انبیای فراوانی برای شما مبعوث کرد از اسحاق تا کنون انبیای فراوانی برای شما مبعوث کرد ﴿و هُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَی الْعالَمینَ﴾ چون سخنان موسای کلیم (سلام الله علیه) در آن سه جمله جنبه برهانی نداشت فقط ادعا بود به حسب ظاهر و آنچه برهان است از ﴿أَغَیْرَ اللّهِ﴾ شروع می‌شود لذا کلمه قال تکرار شد اصل آیه به این صورت است ﴿یا مُوسَی اجْعَلْ لَنا إِلهًا کَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ﴾ سه جمله را فرمود ﴿ِانَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾ یک، ﴿إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فیهِ﴾ دو، ﴿وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ سه، اینها هیچ کدام به حسب ظاهر دلیل نیست آنچه که دلیل مسئله است این است که خدا آن است که منشأ همه کارها باشد و آن الله است از اینها از ماسوای خدا کاری ساخته نیست چون برهان اساسی از اینجا شروع می‌شود لذا قال را تکرار کرد ﴿قَالَ أَغَیْرَ اللّهِ أَبْغِیکُمْ﴾ آن سه جمله را با یک قال ذکر فرمود ﴿قالَ ِانَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ٭ انَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فیهِ وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ این سه جمله که تمام شد آن‌گاه در هنگام استدلال کلمه ﴿قالَ﴾ را باز تکرار فرمود برای اینکه اصل بحث از اینجا شروع می‌شود قال یعنی موسای کلیم فرمود ﴿أَغَیْرَ اللّهِ أَبْغیکُمْ إِلهًا وَ هُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَی الْعالَمینَ﴾ از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) سؤال کردند «ما الدلیل علی الواحد» فرمود: «ما بالخلق من الحاجة» عرض کردند به چه دلیل خدا واحد است؟ فرمود به اینکه مردم حاجت دارند خب مردم نه به خود متکی‌اند نفرمود ناس فرمود خلق فرمود چون خلق محتاج است می‌بینید یک برهانی است که هم حکمت می‌پذیرد هم موعظه و نصیحت با او همراه است فرمود این احتیاجی که در مردم هست آیا در جهان هستی کسی هست که این حاجت را رفع بکند یا نه؟ اگر در جهان هستی مبدئی نباشد که این حاجت را رفع بکند پس این جهان هرج و مرج است برای اینکه حاجت هست یک، کسی که نیاز را رفع بکند نیست دو، پس عالم می‌شود بخت و اتفاق و تصادف کور می‌شود ﴿فَهُمْ فی أَمْرٍ مَریجٍ﴾ این را که شما نمی‌پذیرید که عالم هرج و مرج است پس یک جایی هست که حاجت برآورده می‌شود خب آن‌جا، آن پایگاه اگر او خودش هم محتاج باشد که توان رفع نیاز دیگران را ندارد پس یک پایگاهی غنایی در عالم هست و همان خداست که ﴿وَ اللّهُ غَنِیٌ عَن الْعالَمین﴾ این حاجتی که ما داریم دلیل است برای اینکه خدایی هست آن که حاجت ندارد یک، توان آن را دارد که نیاز محتاجین را برآورده کند دو، آن می‌شود خدا خب بعد فرمود: ﴿وَ إِذْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ﴾ در جریان نجات بنی‌اسرائیل از من آل فرعون تعبیرات قرآن کریم به سه صورت است گاهی به صورت ﴿إِذْ أَنْجَیْناکُمْ﴾ هست که مفرد است و باب افعال گاهی به صورت ﴿نجّیناکم﴾ هست که متکلم مع‌الغیر باب تفعیل است گاهی هم به صورت ﴿انجیناکم﴾ هست که متکلم مع‌الغیر باب افعال است کما در محل بحث در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آنجا به این صورت یاد شده است به هر دو صورت یاد شده آیه 49 و پنجاه سورهٴ «بقره» این بود ﴿وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْناکُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ﴾ در جریان نجات از آل فرعون هم به صورت ﴿نْجَیْنَاکُمْ﴾ هست هم به صورت ﴿فَأَنْجَیْنَاکُمْ﴾ چه اینکه این ﴿أَنْجَیْنَاکُمْ﴾ در همین آیه 140 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که محل بحث است واقع شده لکن در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» آیه شش به صورت ماضی مفرد یاد کرد فرمود: ﴿وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنْجاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ﴾ و در بخشهای دیگر البته باز ﴿أَنْجَیْنَاکُمْ﴾ هست چه اینکه ﴿أَنْجَیْنَاکُمْ﴾ هست چه اینکه در آیه هشتاد سورهٴ مبارکهٴ «طه» هم به صورت ﴿أَنْجَیْنَاکُمْ﴾ آمده ﴿یا بنی‌اسرائیل قَدْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ وَ واعَدْناکُمْ جانِبَ الطُّورِ اْلأَیْمَنَ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی﴾ به هر تقدیر فرمود: ﴿وَ إِذْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ﴾ دو بحث اشاره شد در نوبت قبل به اینکه جهانیان عصر خود یعنی در جهان معاصر خداوند شما را بر آنها ترجیح داده است یا نه در همه عوالم چون هیچ ملتی به اندازه بنی‌اسرائیل از نعمت نبوت برخوردار نبود آن قدری که ذات اقدس الهی برای اینها انبیا فرستاد برای دیگران نفرستاد از فرزندان ابراهیم (سلام الله علیه) از اسحاق گرفته و یعقوب و فرزند یعقوب، یوسف (سلام الله علیه) تا برسد به داود و سلیمان و اینها همه انبیای بنی‌اسرائیل بودند انبیای ابراهیمی بودند تا برسد به وجود مبارک عیسی و موسی (سلام الله علیهم اجمعین) اما در جریان انبیایی که برای قوم دیگر فرستادند آنها از بنی‌اسماعیل‌اند نه بنی‌اسحاق مثل خود پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که بنی‌اسماعیل است آنها البته برای ضرورت و نیاز بیشتری که داشتند خب انبیاء فرستادند.
پرسش...
پاسخ: تبعیض دیگر نیست حجت باید بر مردم تمام بشود افراد شایسته در آنها خود ابراهیم و انبیای ابراهیم زیاد بودند یک، ضرورتی که برای آنها بود برای دیگران نبود دو، آن‌گاه فرمود خداوند شما را نه تک تک شما را این ملت را نسبت به ملل دیگر برتری داد برای اینکه انبیای فراوانی برای اینها ارسال فرمود منتها همین ملت به روز سیاهی رسیدند که خدا می‌فرماید: ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ آن طوری که ذات اقدس الهی بنی‌اسرائیل را تحقیر کرده و تازیانه زده و ذلیلشان کرده هیچ ملتی را ذلیل نکرده اگر ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ است برای همینهاست،اگر ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ﴾ است همینهاست، اگر ﴿باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ﴾ است همینهاست، اینها برای اینکه این با داشتن این همه نعمت بیراهه رفتند لذا آن کیفرهای تلخ دامنگیر اینها شد.
پرسش...
پاسخ: برای همه بود منتها از آنجا به جاهای دیگر می‌رسید آنها مثل اینکه وجود مبارک عیسی برای مردم انطاکیه هم نماینده فرستاد در سورهٴ مبارکهٴ «یس» هست برای مردم باید حجت تمام بشود حالا یا پیغمبری از آنها می‌آید یا نمایندگان پیغمبر اولواالعزم برای هدایت آنها اعزام می‌شود.
﴿وَ إِذْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ یُقَتِّلُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظیمٌ﴾ یک آزمون سنگین الهی است خب از اینجا معلوم می‌شود که سامری در بین اینها بود از آن پیشنهاد تلخ ﴿اجْعَلْ لَنا إِلهًا کَما لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ سوء استفاده کرد از جهل و عوامی یک عده سوء استفاده کردن کار سامری است و به رهبران الهی پیشنهاد عوام زدگی دادن آن هم کار اسرائیلی است ذات اقدس الهی بعد از نقل این جریانها به پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید مبادا پیشنهاد عوامی یک عده را بپذیرید آیه شصت سورهٴ مبارکهٴ «روم» این است ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقُّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذینَ لا یُوقِنُونَ﴾ استخفاف یعنی تهی‌مغز کردن یعنی شستشوی مغزی دادن، سبک‌مغز کردن فرمود مبادا این عوامها طرزی پیشنهاد بدهند که تو خفیف بشوی، سبک بشوی، استخفافت بکنند، شستشوی مغزی بدهند برابر پیشنهاد عوامانه آنها قدم برداری مبادا این کار را بکنی البته این هشدار است ولی غرض آن است که کار عوامها پیشنهاد عوامی است و آن کسی که یک رگه و رده عوام‌فریبی یا عوامی در او هست به دنبال این راه می‌افتد این بیان نورانی را مرحوم کلینی (رضوان الله تعالی علیه) در همان جلد اول کتاب اصول کافی نقل کرده است «لیس بعاقل من انزعج من قول الزور فیه و لا بحکیم من رضی بثناء الجاهل علیه الناس» فرمود آن کسی که چهار تا تعریف کردند او باورش شد که حکیم نیست خب بالأخره که این عوام تو را نمی‌شناسند و به مقدار عوامی‌اش دارد تو را تعریف می‌کند دیگر خب پس تو مورد پذیرش عوام شدی چرا خودت را باختی «لا بحکیم من رضی بثناء الجاهل علیه الناس» یک وقت است یک گروه تحصیل کرده‌ای از یک کسی تشویق به عمل می‌آورند خب درست است این هم باید شاکر باشد و متشکر نه خودش را گم بکند اما یک وقتی عوام از یک کسی تعریف می‌کند خب این چه طوری شاکر باشد؟ متشکر باشد؟ اینکه تعریف نیست این لابد یک کار عوام‌پسندی کرده که خوشش آمده این اگر ننالد و غصه نخورد، متأثر نشود ولی جای شکر و تشکر هم ندارد «لا بحکیم من رضی بثناء الجاهل علیه الناس» این باید غصه بخورد که چه کار پستی کردم که این عوام خوشش آمد اگر علما و خردورزان و حکما و دانشمندان از کسی تشکر بکند خب این باید خدا را شاکر باشد که یک کار عالمانه و محققانه کرده است که آنها تشکر کردند اینجا جای شکر است اما اگر عوامی از او تعریف کردند او هم می‌داند که کاری است عوام‌پسند این باید غصه بخورد که عجب چه کار عوامی من کردم «لیس بعاقل من انزعج من قول الزور فیه و لا بحکیم من رضی بثناء الجاهل علیه الناس» اگر همان عوام یک روزی دو تا انتقاد کرده این منزوی بشود و خودش را کنار بکشد از جامعه جدا بشود از آن وظیفه اصلی باز بماند این آدم عاقل نیست برای اینکه این کسی که انتقاد کرده عوام است او که محققانه نقدی نکرده که خب غرض آن است که اینکه در قرآن کریم به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود مبادا اینها شستشوی مغزی بدهند، خفیفت بکنند، تهی‌مغزت بکنند، سبکت بکنند ما حرف سنگین برای تو فرستادیم ﴿إِنّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً﴾ مبادا اینها با تهی‌مغزی تو را از پا دربیاورند ناظر به ماهاست وگرنه وجود مبارک پیغمبر که از این حرفها منزه بود خب.
مطلب بعدی آن است که این هشدارها را ذات اقدس الهی می‌دهد تا هم امت پند بگیرند و هم رسول خدا استوارتر باشد گفتند در جریان جنگ حنین وقتی می‌خواستند حرکت کنند به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیشنهادی دادند شبیه پیشنهاد بنی‌اسرائیل نسبت به حضرت موسی (سلام الله علیه) به پیغمبر عرض کردند که قومی از مشرکین یک درختی دارند که از او به عنوان ذات انواط با تاء مؤلف یاد می‌کنند ذات انواط چرا ذات انواط گفتند؟ برای اینکه این سلاحها یا چیزها را منوط به او می‌کردند آنجا می‌بستند یا می‌گذاشتند، تبرک می‌جستند همین دخیل بستنها آنها سلاح را در کنار آن شجره می‌گذاشتند یا روی شاخه‌اش می‌بستند که تبرک بجویند حالا یک کسی یک کهنه می‌بندد همین دخیل بستنها این شجره به عنوان ذات انواط است که «یعظمونها کل سنة یوم» سالی یک روز می‌آیند این را از نزدیک می‌بینند و تبرک می‌جویند نظیر همین مراسم خرافات سیزده بدر سالی یک روز می‌رفتند علف گره می‌زدند خب در جریان جنگ حنین به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفتند برای ما هم یک هم چنین درختی «اجعل لنا ذات انواط» شما هم یک هم چنین درختی برای ما معین بکن که سالی ما یک روز بیاییم تبرک بجوییم وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود چرا حرفی می‌زنید که بنی‌اسرائیل و موسای کلیم گفتند: ﴿اجْعَلْ لَنا إِلهًا کَما لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إنّکُم قَوم تَجهلون ٭ إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فیهِ وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ بعد فرمود من احساس خطر می‌کنم هر سوراخی که اینها رفتند شما هم می‌روید «حذو القذة بالقذة» هر راهی که اینها رفتند شما می‌روید هر کفشی که اینها به پا کردند شما هم به پا می‌کنید هر تیری که اینها دست گرفتند شما دست می‌گیرید هر سوراخی که اینها رفتند شما می‌روید این احساس خطر را من می‌کنم فرمود شما سنت باطل بنی‌اسرائیل را پیشنهاد می‌دهید که اگر اینها در جحری، سوراخ موشی رفته باشند «و لدخلتموه» آن‌گاه این کریمه ﴿یا مُوسَی اجْعَلْ لَنا إِلهًا کَما لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ را قرائت فرمود لذا اگر آیه پایانی سورهٴ مبارکهٴ «روم» به این صورت است که ﴿وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذینَ لا یُوقِنُونَ﴾ تو صابر باش ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقُّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذینَ لا یُوقِنُونَ﴾ یعنی در تمام معارف الهی تو صابر باش چه در بحثهای مربوط به وعده و وعید چه بحثهای مربوط به عقائد و اخلاق و مانند آن تا مبادا در اثر پیشنهاد عوامی یک عده تو یک چیزی را بپذیری جریان ﴿یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و سایر سور بحث شد ﴿یُقَتِّلُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ﴾ بحث شد ﴿وَفِی ذلِکُمْ بَلاَءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ﴾ آزمون سنگین الهی بود که شما بالأخره تا حدودی از عهده این آزمون به درآمدید و الآن پیروز شدید حالا قصه دیگر شروع می‌شود به عنوان ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَی﴾ .
« والحمدلله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 27:20

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی