display result search
منو
تفسیر آیات 103تا 106 سوره اعراف

تفسیر آیات 103تا 106 سوره اعراف

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 52 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 103تا 106 سوره اعراف"

درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 103تا 106 سوره اعراف "

سر انجام عاقبت برای متقیان است
همه مستکبران و طاغوطیان و ... جلوی رشد انبیا را گرفتند


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسی بِآیاتِنا إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَظَلَمُوا بِها فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدینَ ٭ وَ قالَ مُوسی یا فِرْعَوْنُ إِنّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ ٭ حَقیقٌ عَلی أَنْ لا أَقُولَ عَلَی اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ قَدْ جِئْتُکُمْ بِبَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنی إِسْرائیلَ ٭ قالَ إِنْ کُنْتَ جِئْتَ بِآیَةٍ فَأْتِ بِها إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقینَ﴾

قبلاً اشاره شد که گرچه بسیاری از تبهکاران جلوی رشد رهبریهای انبیای الهی (علیهم السلام) را گرفته و می‌گیرند ولی بر اساس ﴿کَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی﴾ سر انجام عاقبت برای متقیان است چه اینکه در شرایط کنونی هم وقتی شما جهان معاصر را بررسی می‌کنید می‌بینید حکومت برای انبیاست الآن بیش از پنج میلیارد بشر روی زمین زندگی می‌کنند و اکثری اینها پیروان انبیا (علیهم السلام) هستند یعنی مجموع مسلمانها که بیش از یک میلیاردند و مجموع یهودیها و مسیحیها و اقلیتهای شناخته شده دینی دیگر مجموعاً از سه میلیارد بیشترند با اینکه همه مستکبران و طاغوطیان و طاغیان و ظالمان و باغیان و یاغیها جلوی رشد انبیا را گرفتند رهبریهای انبیا را گرفتند ولی مع‌ذلک بالأخره اکثری مردم تابع انبیایند و مسئله عمل در اثر اینکه بسیاری از اینها معذورند یا سرانجام توبه می‌کنند مشکلشان حل می‌شود ولی از نظر عقیده اکثری مردم پیروان انبیای‌اند یعنی همین این چند پیغمبری که نامشان را قرآن کریم برده است وجود مبارک نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و وجود مبارک حضرت خاتم (علیهم الصلاة و علیهم السلام) اینها هستند که عقاید مردم را دارند حفظ می‌کنند یعنی بیش از سه میلیارد یعنی بیش از نصف سکنه روی زمین تابع همین چند نفرند با اینکه خاقانهای فراوانی در چین آمدند اکاسره زیادی در ایران آمدند قیاصره زیادی در روم بودند فراعنه فراوانی در مصر بودند بالأخره کشتارهای فراوانی که اخیراً مارکس و انگلس کردن هزارها نفر را کشتند نتوانستند پیش ببرند همین جریان فروپاشی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی معجزه خداست اینها نه انقلابی در شوروی شده نه کودتایی شده نه جنگی شده نه قیام مردمی شده خود به خود این مثل آدم برفی آب شد و شما یک چیزی می‌شنوید از کاخ کرملین از قدرت جهنمی مارکس و انگلس و لنین و استالین کشتارهای بی‌رحمانه اینها سخن از هزارها نبود به میلیون رسیده بود و کسی قدرت نداشت در آن نظام جهنمی لنین و استالین اعتراض بکند هیچ کودتایی هم نشد هیچ جنگی هم نشد هیچ قیام مردمی هم نشد این صاف مثل یک آدم برفی آب شد این نیست مگر بر اساس ﴿کَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی﴾ بنابراین اگر ذات اقدس الهی درباره عمل اکثری می‌فرماید این به محدوده عقیده نمی‌رسد اکثری مردم همیشه موحّد بودند و الآن هم هستند با همه قدرتی که طغیانگران داشتند این یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه این طایفه ﴿کَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی﴾ طایفه پنجم است که ضمیمه آن چهار طایفه‌ای بود که در بحثهای دیروز اشاره شد که جمعاً شده پنج طایفه زیر مجموعه هر کدام هم چند آیه هست البته حالا ممکن است طوایف دیگری هم روی این طوایف خمسه اضافه بشود.
مطلب دیگر اینکه ذات اقدس الهی که می‌فرماید ﴿وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ﴾ نه یعنی بهشتیها کم‌اند شکور کم است اولاً شکور صیغه مبالغه است و درباره وجود مبارک نوح آمده که ﴿کَانَ عَبْداً شَکُوراً﴾ از عباد شکور ماست به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کردند شما چرا این قدر اضطراب دارید؟ فرمود: «افلا اکون عبداً شکورا» شکور بودن کار هر کسی نیست بسیاری از مردم «خوفاً من النار» عبادت می‌کنند بسیاری از مردم «شوقاً الی الجنة» عبادت می‌کنند و قلیلی از بندگان‌اند که شکورند و شکراً عبادت می‌کنند شکور کم بودن معنایش این نیست که کفور زیاد است معنایش آن است که خوفاً هستند شوقاً هم هستند یک گروهی هم که کفران نعمت دارند بنابراین معنایش این نیست که اکثری به جهنم می‌روند.
مطلب دیگر آن است که ممکن است در یک مقطعی مثلاً یک گوشه‌ای سیلی بیاید زلزله‌ای بیاید یک فسادی رخ بدهد اما معنایش این نیست که عالم اکثری‌اش به طرف فساد رفته است یک مقطع تاریخی را نباید به حساب جهان‌بینی عمومی بررسی کرد اما در جریان حضرت موسای کلیم که الآن سر فصل قصه ششم است و با قصص پنج‌گانه همین سورهٴ «اعراف» فرق می‌کند این است که جریان موسای کلیم با انبیای دیگر بسیار فرق می‌کند گرچه ممکن است که هر پیغمبری میلادش معجزه باشد دوران کودکی و خردسالی و شیر خوارگی‌اش هم معجزه باشد ولی برخی از این معاجز را قرآن نقل کرد نظیر آنچه که درباره عسیای مسیح (سلام الله علیه) آمده که دوران خردسالی او میلاد او معجزه بود و این معجزات را هم نقل کرد و جریان موسای کلیم (سلام الله علیه) هم همین است که در دوران خردسالگی با اعجاز رشد کرده است برای اینکه مادرش وحی یافت و از راه وحی هدایت شد که این بچه را در یک جعبه‌ای بگذارد و این جعبه را تسلیم این نهر روان به نام رود نیل بکند و به سرنوشت الهی تسلیم بکند بعد هم ذات اقدس الهی که خالق دریاست بحر و برّ را مسخر کرده است برای انسان خودش مسخِّر همه اینهاست به این آبها دستور می‌دهد که این را در خانه اعدا عدو موسی ببر همان‌جا می‌خواهیم پرورش بدهیم بعد ﴿وَاَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی﴾ شد دوستی وجود مبارک این موسای خردسال را در دل اعدا عدو او قرار داد بالأخره مقلب‌القلوب اوست جریان موسای کلیم و همچنین جریان عیسای مسیح (سلام الله علیهما) در دوران میلادشان خردسالی‌شان کودک نوزادی‌شان با معجزه همراه بود اینها را قرآن کریم بازگو کرد حالا جریان معجزه سایر انبیا را در بخش میلاد و دوران خردسالگی ذکر نکرده.
مطلب دیگر این است که در جریان موسای کلیم شما می‌توانید چند فصل را بررسی کنید اینکه بیش از صد بار نام مبارک موسای کلیم در قرآن کریم آمده است برای اینکه این فصول فراوانی دارد که هر فصلی زیر مجموعه زیادی دارد یک بخشی از زندگی و سیرت و سنت موسای کلیم به معارف او برمی‌گردد بخشی هم به معاجز او برمی‌گردد بخشی هم به معارک او برمی‌گردد بخشی هم به رهبری او برمی‌گردد آن بخشی که به معارف برمی‌گردد درباره انبیای دیگر کمتر این طور شده اصلاً طلیعه نبوت او با علم شهودی و حضوری و کلام حق و شنیدن صدای حق از شجره و امثال ذلک شروع شده به سراغ نار رفته نور گیرش آمده این طلیعه نبوت اوست این بخشها به معارف او علم حضوری او علم شهودی او برمی‌گردد تا آن اربعین‌گیری و چله‌نشینی او چهل شبانه روز مهمان خدا بود بدون آب و نان ﴿وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثینَ لَیْلَةً﴾ بعد ﴿وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَةً﴾ در این چهل شبانه روز نه آبی نوشید نه غذایی خورد و نه خوابید و مرتب مشغول مناجات با ذات اقدس الهی بود تا تورات را دریافت کرده است آن تورات در همان آن اربعینی بود که نصیب موسای کلیم شد حالا شاید از اول ذیقعده بود تا دهه ذیحجه که آن چهل روز را برخیها خیلی مواظب‌اند به همین جهت است این بخش هم مربوط به معارف اوست جریان آن خریر جبل مندک شد ﴿وَخَرَّ مُوسی صَعِقاً﴾ آن صاعقه‌ای که دامنگیر شد ﴿فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقًا﴾ آن کوه منشق شد همه اینها به علم شهودی و حضوری و معارف حضرت موسای کلیم برمی‌گردد رابطه تنگاتنگ ولایی که وجود مبارک موسی با خضر (سلام الله علیهما) برخورد کرد داشتند آن هم برای آشنا شدن به معارف الهی بود این یک فصل فراوانی است که یک کتاب خواهد شد که معرفت موسوی در قرآن کریم این کاری به جنگ ندارد کاری به مردم ندارد فقط کاری بین موسی و خدای موسی است بخشی مربوط به رسالت اوست با فراعنه چکار کرده است احتجاجها آنجا دیگر علم حصولی است آن هم بخشی‌اش به معارف برمی‌گردد به برهان برمی‌گردد نه به عرفان آن دیگر به علم حصولی است استدلال است دلیل است مناظره است و مانند آن معجزه را ارائه می‌کند آنها اشکال می‌کنند می‌گویند این سحر است می‌گوید خب اگر سحر است دیگران هم می‌توانند انجام بدهند
سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار سامری کیست که دست از ید بیضاء ببرد
آنکه قابل درس است قابل بحث است ممکن است انسان چند سال درس بخواند یاد بگیرد آن می‌شود سحر اما معجزه راه فکری ندارد فقط راه حضوری دارد نه راه حصولی نمی‌شود کسی را یاد داد که این طوری معجزه بیاور این به قداست روح خود شخص وابسته است این‌چنین نیست که آدم بتواند درس بخواند معجزه یاد بگیرد اما همه علوم غریبه با درس خواندن حل می‌شود زود یا دیر این هم مثل فقه و اصول است منتها فقه و اصول را با یک سال درس خواند این را باید ده سال درس خواند بالأخره درس است یعنی راه فکری دارد یک فرمول علمی دارد کتاب دارد درس دارد بحث دارد همه این علوم غریبه را هم انسان می‌تواند یاد بگیرد راه فنی است جزء علوم فکری است اما اعجاز به قداست روح برمی‌گردد این راه فکری ندارد که کسی چهارتا لفظی را بگوید یا چهارتا مفهوم بگوید یا چهارتا برهان اقامه کند بتواند مرده زنده کند خب معجزه یک حساب دیگر دارد اصلاً سنخش با این علوم دیگر فرق می‌کند وجود مبارک موسای کلیم آن معجزات خود را مبرهن می‌کرده است می‌فرماید: ﴿إِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ یک، ﴿حَقیقٌ عَلی أَنْ لا أَقُولَ عَلَی اللّهِ إِلاَّ الْحَقّ﴾ سه، این وسطی محذوف است من رسول خدایم شایسته است که جز حق چیز دیگر نگوییم کبرا محذوف است من رسول خدایم یک، و هر که رسول خداست جز حق چیزی نمی‌گوید دو، پس من جز حق چیزی نمی‌گویم سه، این نتیجه است صغرا مذکور است کبرا محذوف است نتیجه مذکور است آن کبرای مطوی را باید در تفسیر بازگو کرد وگرنه این (حقیق) که با آن (رسول) هماهنگ نیست من رسولم این صغرا هر رسولی باید درست بگوید کبرا من هم درست می‌گویم نتیجه خب این مناظرات علمی وجود مبارک موسای کلیم بود که هم با فراعنه داشت هم با ملأ داشت هم با سحره داشت و دیگران بخشی دیگر به جنگهای موسوی (سلام الله علیه) برمی‌گردد حالا که آنها برهان نپذیرفتند معجزه نپذیرفتند جنگ شروع شد به طرف دریا رفتن و عده‌ای در دریا غرق شدن و آنها نجات پیدا کردن و این جنگها بعد از اینکه این معرکه‌ها تمام شد فراعنه به هلاکت رسیدند آن‌گاه رهبری داخلی و استقرار نظام الهی مطرح است چگونه با بنی‌اسرائیل برخورد می‌کند کارشکنیهای داخلی منافقان اسرائیلی و صهیونیستی همان روز با موسای کلیم نساختند این شروع می‌شود تا سرانجام بالأخره آنها در وادی تیه گرفتار می‌شوند تا عمر وجود مبارک موسای کلیم هم به پایان می‌رسد غرض آن است که این در حقیقت می‌شود چهارتا کتاب یعنی معارف موسوی یک کتاب است معاجز موسوی یک کتاب است معارک موسوی یک کتاب است رهبریهای او هم یک کتاب است حالا اگر کسی فرصتی داشت فراغتی داشت عهدین را مطالعه کرد تلمودشان را مطالعه کرد ببیند آن موسایی که قرآن معرفی می‌کند چیست موسایی که آنها معرفی می‌کنند چیست آن‌گاه می‌رسد به بیان نورانی مرحوم کاشف‌الغطاء مرحوم کاشف‌الغطاء از آن فقهای نامی و کم‌نظیر امامیه است این در کتاب شریف کشف‌الغطاء که یک دوره اجمالی چند صفحه‌ای اصول دین اولش هست بعد اصول فقه بعدش هست بعد هم فقه شروع می‌شود در آن بخشهای اصول دین که به قرآن می‌رسد می‌فرماید اگر قرآن نبود و معرفی بلند قرآن کریم نبود دینی روی زمین باقی نمی‌ماند برای اینکه این موسی و عیسایی که این یهودیها و ترساها معرفی کردند این دینی نیست که با پیشرفت علم بماند دینی که خدا را به زمین می‌آورد با یعقوب به کشتی می‌اندازد دینی که شراب را تحلیل می‌کند دینی که شرب خمر را به انبیا اسناد می‌دهد این دین ماندنی نیست این دین محرّف الآن به برکت قرآن یهودیت روی زمین مانده است به برکت قرآن مسیحیت مانده است آن مریمی که اینها معرفی می‌کنند با عذرائی که قرآن معرفی می‌کند ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ این ماندنی است این مریم مانده است و می‌ماند نه مریمی که عهدین معرفی کردند نه آن دینی که با حلیت شراب هم می‌سازد این از حرفهای بلند مرحوم کاشف‌الغطاء است در آن کتاب شریف کشف‌الغطاء، خب اگر کسی خواست موسای کلیم را در قرآن بشناسد باید ببیند که عهدین چه می‌گویند تلمودشان چیست این هم چیست درباره انبیای دیگر ذات اقدس الهی تعبیر به رسالت کرده که این پنج پیغمبری که قصه‌شان در سورهٴ «اعراف» آمده است با رسالت شروع شده دارد ﴿أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَی قَوْمِهِ﴾ ، ﴿وَإِلَی عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً﴾ ، ﴿وَإِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً﴾ و مانند آن ﴿وَإِلَی مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْباً﴾ و مانند آن ولی وقتی قصه ششم فرا می‌رسد یعنی جریان حضرت موسی با این فاصله‌ای که جمع‌بندی است و در وسط قرار گرفت از جریان رسالت موسای کلیم به بعثت یاد می‌کند می‌فرماید: ﴿ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَی﴾ بعثت یک بار معنوی دیگری دارد بالاتر از این رسالت است از یک جهت البته این بعثت هم نظیر وحی مراتبی دارد درباره همه پیامبران آن طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد به عنوان بعثت یاد کرد فرمود: ﴿کانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ﴾ پس «کل نبی مبعوث» چه اینکه در سورهٴ «نحل» دارد که ﴿وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ﴾ که اصلاً رسالت با بعثت آمیخته است و نازل‌ترین مرحله بعثت همان است که درباره غراب به کار رفته ﴿فَبَعَثَ اللّهُ غُرابًا یَبْحَثُ فِی اْلأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُواری﴾ مثل وحی است اگر نازل‌ترین درجه وحی بهره زنبور عسل می‌شود ﴿وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتًا﴾ نازل‌ترین مرحله بعثت هم شامل آن غراب می‌شود که ﴿فَبَعَثَ اللّهُ غُرابًا﴾ آن که بالأخره پیامی از طرف ذات اقدس الهی دارد از بین قوم زنده می‌شود برمی‌خیزد برای اجرای پیام چنین کسی را می‌گویند مبعوث بالأخره یک غفلتی باید باشد یک خوابی باید باشد که از آن انسان بیدار بشود وقتی غافل متنبه و متذکر می‌شود وقتی جاهل عالم می‌شود وقتی ناسی متذکر می‌شود وقتی خوابیده بیدار می‌شود به این حالات می‌گویند بعث ﴿یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا﴾ یا اینکه ﴿وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فیهِ﴾ شما هر شب که می‌خوابید متوفی می‌شوید و روز که برمی‌خیزید مبعوث خواهید بود بالأخره یک جنبه نقص و عدمی باید سابقه داشته باشد تا از آن انسان که به کمال می‌رسد یک بعثتی پدید بیاید وقتی انسان از خواب بیدار می‌شود بعثت بر او صادق است ﴿وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ﴾، خب این بعثت آن خصوصیت را دارد آن حدیثی که چند روز قبل از وجود مبارک حضرت امیر نقل شده است آن طبق چند نسخه‌ای که مراجعه شد چه در نهج‌البلاغه و چه از غرر و درر چه در مدارک نهج‌البلاغه و چه در شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید همه آنها به همین صورت است که «کل وعاء یضیق بما جعل فیه الا وعاء العلم فانه یتسع به» اصل آن حدیث این است «کل وعاء یضیق بما جعل فیه الا وعاء العلم فانه یتسع به» منتها علم محمود یک شرح محمود و شرح صدر محمودی پیدا می‌کند و علم مذموم یک شرح صدر مذمومی دارد که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» قبلاً بحثش گذشت ﴿مَن یُرِدْ أَن یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً﴾ کذا بعضیها شرح صدر مذموم دارند چنین گروهی وقتی معارف الهی می‌رسند نفسشان بند می‌آید ﴿کَأَنَّمَا یَصَّعَدُ فِی السَّماءِ﴾ همینهایی که مشروح الصدرند وقتی به معارف الهی رسیدند مثل اینکه می‌خواهند به آسمان بروند نفسشان بند می‌آید تنگی احساس می‌کنند خب.
مطلب بعدی آن است که در قرآن کریم اینجا فرمود: ﴿ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ﴾ یعنی بعد از انبیای گذشته به تبع وقتی خواستند بگویند موسای کلیم را مبعوث کردیم ﴿مِنْ بَعْدِهِمْ﴾ یعنی بعد انبیا وقتی سخن از امت موسی است بگویند ﴿مِنْ بَعْدِهِمْ﴾ یعنی من بعد امم انبیای گذشته این امم یکی پس از دیگری‌اند انبیا هم یکی پس از دیگری‌اند بنابراین این ضمیر ﴿مِنْ بَعْدِهِمْ﴾ به انبیای پنج‌گانه گذشته برمی‌گردد نه به اممشان انبیا را با هم می‌سنجند و امم را باهم اینکه فرمود: ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ یعنی انبیا تترا هستند تترا هم مثل تقوا اصلش وترا بود مثل وقوا بود وترا هم برمی‌گردد به متواتر متواتر هم اصلش از وتر است یعنی این تک تک تک‌ تک وقتی کنار هم جمع بشوند می‌شود متواتر این طاقها و تکها این وتر وترها وقتی کنار هم جمع شدند می‌شوند متواتر پس ﴿أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ یعنی متواتر خب این انبیا متواتر هم‌اند یک صف هستند امم هم صف می‌بندند وحی ونبوت و صحف انبیا هم یک‌جا صف می‌بندند ﴿لَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾ قول خدا که همان کتاب الهی است وحی الهی است به صورت صحف آسمانی تنزل می‌کند اینها اینجا باهم صف می‌بندند گیرندگان وحی یک‌جا صف می‌بندند امم هم یک‌جا صف می‌بندند بنابراین این ضمیر ﴿مِنْ بَعْدِهِمْ﴾ دیگر به امم برنمی‌گردد چون قصه وجود مبارک موسای کلیم است باید گفت بعد از انبیای دیگر موسی آمده است نه بعد از امم دیگر موسی آمده در جریان آیات قرآن کریم سه تعبیر دارد گاهی صفت را ذکر می‌کند بدون موصوف گاهی موصوف را ذکر می‌کند بدون صفت گاهی هر دو را باهم ذکر می‌کند صفت آیات بینات است یعنی روشن در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» صفت را ذکر کردند ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ﴾ در بخشهای دیگر نظیر قصه موسی دارد که ﴿بِآیَاتِنَا﴾ گاهی در همین قصه موسی در بخشهای دیگر غیر از سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» دارد که ﴿تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتِ﴾ که صفت و موصوف هر دو را با هم ذکر می‌کند نظیر آنچه که در جریان حضرت ابراهیم (سلام الله علیه) دارد که البیت‌الحرام و مسجدالحرام و کعبه و امثال ذلک ذکر می‌کند می‌فرماید: ﴿فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ﴾ بعضی از جاها اصلاً خدا به خوبی خودش را می‌خواهد نشان بدهد ﴿فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ﴾ گرچه در این آیه سورهٴ «اعراف» سخن از بینات به میان نیامده سخن از آیات است ولی جریان معجزات موسای کلیم را ذات اقدس الهی در بخشهای دیگر به بینات وصف کرده فرمود ما به موسای کلیم ﴿تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتِ﴾ و مانند آن معجزات روشن دادیم فرعون هم که مستحضرید اسم شخص خاص نیست فرعون لقب سلطان مصر است چه اینکه کسرا لقب سلطان ایران است خاقان لقب سلطان چین است قیصر لقب سلطان روم است یک بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) در خطبه قاصعه نهج‌البلاغه دارد فرمود اگر مرا تنها گذاشتید و رها کردید و خلافت من و امامت من را تثبیت نکردید تحکیم نکردید همان اکاسره و قیاصره دوباره بر شما مسلط می‌شوند این اکاسره و قیاصره که در نهج‌البلاغه آمده ناظر به همین است عربستان و منطقه حجاز و شبه جزیره حجاز آن روز از دیرزمان زیر تسلط کسراهای ایران یا قیصرهای روم بود جزء مستعمرات اینها بود فرمود الآن ما یک نظام اسلامی یک حکومت اسلامی داشتیم گفتیم نه کسرا نه قیصر اگر ما را خانه‌نشنین کردید دوباره هم کسرا هم قیصر مبادا یک وقتی اکاسره و قیاصره بیایند و این شبه جزیرةالعرب را بخواهند بلع کنند نه حالا غرض آن است که فراعنه آن سلاطین مصر بودند اسم شخص معیّن را نمی‌گفتند فرعون فرمود: ﴿ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسی بِآیاتِنا إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ﴾ گرچه وجود مبارک موسای کلیم برای همه مردم مصر آمده است و اختصاصی به فرعون نداشت اولین مأموریتش و رسالتش درباره فرعون بود و سرّ اینکه جریان موسای کلیم بیش از صد بار نام موسای کلیم در قرآن کریم آمده است و قصصش بسیار زیاد است این گذشته از اینکه معارف او واقعاً فراوان است آن جریانی که او نقل می‌کند قصه آن جریانی که برای خودش اتفاق افتاده است در دوران کودکی مو به مو همان جریان مشابهش با خضر اتفاق افتاده اگر سخن در این است که خدای سبحان مسلط بر دریاست و انسان را حفظ می‌کند خب توی موسای کلیم را در یک جعبه‌ای انداختند به دست همین دریای خروشان و روان مصر فرستادند خدا حفظ کرد حالا اگر خضری همراه توست و این کشتی را سوراخ کرده نگران چه چیزی هستی می‌ترسی غرق بشوی؟ تو که در دوران کودکی همین صحنه را دیدی غرض این است که آن یک کتاب می‌خواهد یعنی جریان همین سه قصه‌ای که موسای کلیم با خضر داشت قدم به قدم لحظه به لحظه در دوران کودکی و نوجوانی وجوانی برای خود موسای کلیم اتفاق افتاد آن رایگان دیوارچینی خضر مورد اعتراض موسای کلیم بود در حالی که خود رایگان برای بچه‌های شعیب آب‌کشی کرده و همان کشتنی که خضر (سلام الله علیه) داشت و خودش گفت ﴿أقَتَلْتَ نَفْسًا زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ﴾ این همان کاری بود که خودش در دوران کودکی مشت زده ﴿فَوَکَزَهُ مُوسَی فَقَضَی عَلَیْهِ﴾ این سه کاری که خودش کرده الآن خضر دارد یادش می‌دهد به یادش می‌آورد این جریان موسای کلیم یک جریان وسیعی است به همین مناسبتها بیش از صد بار ذات اقدس الهی نام شریف ایشان را برده و ما هم موظفیم که اینها را در کمال تجلیل تکریم کنیم به ما گفتند در تمام زیارتها از آدم شروع کردید تا خاتم به پیشگاه این بزرگان اظهار ارادت کنید «السلام علی موسی کلیم الله» آن‌گاه ما مبادا در مدح اهل‌بیت (علیهم السلام) به جای اینکه آنها را بالا ببریم اینها را پایین بیاوریم خب اهل‌بیت همتای پیغمبرند همتای قرآن‌اند کسی که جای پیغمبر باشد جای قرآن باشد از همه انبیا بالاترند بله این یک مطلب است اما آنها هم خیلی بزرگ‌اند آنها را پایین نیاوریم آنها را نگوییم خدمتگذار شما اینها را هر چه توانستیم بالا ببریم می‌بینید آن بزرگانی که راه مثبت را طی می‌کنند نیازی به راه منفی ندارند آنها می‌دانند که اصلاً پیغمبر اهل‌بیت را چگونه وصف بکنند خب کسی که خدا غریق رحمت کند علامه طباطبایی را بارها این را می‌فرمود می‌فرمود هر پیغمبری به اندازه کتابش حرف دارد علم دارد مردم را دعوت می‌کند یک، خدا قرآن را مهیمن بر همه کتب قرار داد ﴿وَمُهَیْمِناً عَلَیْهِ﴾ دو، پس پیغمبر مهمین بر همه انبیاست این یک راه هیچ پیغمبری را نمی‌شود با پیغمبر ما قیاس کرد به دلیل اینکه هیچ کتابی را نمی‌شود با قرآن قیاس کرد قرآن که نظیر تورات و انجیل نیست که فقط ﴿مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ باشد که این گذشته از اینکه مصدق است مهمّین بر آنهاست اگر هیمنه دارد سیطره دارد پس اشراف دارد و هر پیغمبری هم سقف عروج او تا کتاب اوست خب سقف پیغمبر تا قرآن است سقف موسی تا تورات است سقف عیسی تا انجیل است (علیهم الصلاة و علیهم السلام) و این کتاب یعنی قرآن مهمین برهمه کتب است اگر مهیمن برهمه کتب بود پس وجود مبارک پیغمبر مهمین بر همه انبیاست و آن کسی که به منزله نفس پیغمبر است به شرح ایضاً [همچنین] این یک لطیفهٴ قرآنی است بدون اینکه از مقام والای احدی از انبیای عظام.
پرسش...
پاسخ: آن که انبیای بنی اسرائیل است نه مثل اولوالعزم آن وقت این هم تایید می‌کند دیگر این بالاترین مرحله‌اش برای اهل‌بیت (علیهم السلام) است. وقتی که وجود مبارک ملاحظه بفرمایید همه آن قصه‌هایی که خدای سبحان در دوران کودکی و جوانی و نوجوانی برای موسای کلیم آورد الآن همانها را دارد تحلیلاً به دست خضر روی حکم ولایی بازگو می‌کند برای او آیات موسای کلیم بینه است بالأخره آیات بینه است ﴿إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَظَلَمُوا بِها﴾ آنها ظلم کردند به این آیات ظلم کردند چون در اینجا انکار کردند در اینجا ظلموها نفرمود ﴿فَظَلَمُوا بِها﴾ فرمود برای اینکه به منزله «کفروا بها» است بعد فرمود حالا که آنها به این آیات الهی کفر ورزیدند و جابه‌جا کردند حق را به جای باطل و باطل را به جای حق نشاندند اینها فساد کردند ببین ما عاقبت مفسدین را به کجا می‌رسانیم و عاقبت مفسدین چگونه است این آیه 103 به منزله فصل ورودی بحث قصه موسی است مثل اینکه شما وارد یک کتاب فقهی می‌شوید وارد کتاب اصولی می‌شوید اول عنوان می‌کنند بحث را عنوانی که مثلاً مرحوم دارد هل یجوز اجتمال الامر و النهی فصل هل یجوز اجتماع الامر و النهی ام لا؟ این عنوان فصل است بعد وارد می‌شود شرح می‌کند این آیه 103 به منزله سرفصل این قصه است فرمود موسایی بود با معجزات آمد و فرعون و ملأش ابلاغ کرد آنها ظلم کردند به این آیات یعنی «کفروا بالایات» و عاقبت تلخی به انتظار آنها بود ﴿فَانظُرْ﴾ نگاه بکن چگونه نگاه بکنم؟ ﴿وَقَالَ مُوسَی﴾ اینجا سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» در طلیعه نقل قصه موسی از برخورد موسی با فرعون شروع می‌کند اما حالا چگونه موسی مبعوث شد؟ آن را اینجا دیگر ذکر نمی‌کند بر خلاف آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «طه» و «نمل» آمده در سورهٴ مبارکهٴ «طه» وقتی قصه موسی را شروع می‌کند سر فصلش وحی‌یابی او نبوت‌یابی او و رسالت نائل شدن اوست آیه نه به بعد سورهٴ مبارکهٴ «طه» این است ﴿وَ هَلْ أَتاکَ حَدیثُ مُوسی ٭ إِذْ رَأی نارًا فَقالَ ِلأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نارًا لَعَلِّی آتیکُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَی النّارِ هُدًی ٭ فَلَمّا أَتاها نُودِیَ یا مُوسی ٭ إِنّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی﴾ آنجا قصه‌اش سرفصل قصه‌اش از شجره طور است و وحی‌یابی است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» هم وقتی قصه موسی (سلام الله علیه) را شروع می‌کند از وحی‌یابی او شروع می‌کند آیه هفت سورهٴ مبارکهٴ «نمل» داستان موسی (سلام الله علیه) را از اینجا شروع می‌کند ﴿إِذْ قالَ مُوسی ِلأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ نارًا سَآتیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتیکُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ ٭ فَلَمّا جاءَها نُودِیَ أَنْ بُورِکَ مَنْ فِی النّارِ وَ مَنْ حَوْلَها وَ سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ الْعالَمینَ ٭ یا مُوسی إِنَّهُ أَنَا اللّهُ الْعَزیزُ الْحَکیمُ﴾ اما اینجا دیگر نمی‌فرماید «بعثنا موسی» چگونه مبعوث کردیم آن برخورد موسی با فرعون را دارد می‌شمارد برای اینکه قصصی که تا کنون نقل کردند این پنج قصه یعنی قصه نوح و هود و صالح و ثمود و لوط اینها در همان مقطع مبارزاتی آنها بود آنچه که مناسب با آن پنج قصه گذشته است بخش مبارزاتی موسای کلیم است نه بخش وحی‌یابی او.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:50

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی