- 412
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 101 و 102 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 101 و 102 سوره اعراف"
در قیامت به تبهکاران اجازه عذرخواهی هم نمیدهند برای این جهت است که در دنیا ﴿مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّکُمْ﴾ شد.
انسان در دل معارف الهی بنگارد خدا شرح صدر میدهد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿تِلْکَ الْقُری نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبائِها وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ کَذلِکَ یَطْبَعُ اللّهُ عَلی قُلُوبِ الْکافِرینَ وَ ما وَجَدْنا ِلأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقینَ﴾
مطالبی که مربوط به آیات گذشته بود در جمعبندی یک مقدار بیان شد یک مقدار دیگر مانده است یکی از آنها این است که چون این بخش در مقام تهدید بود لذا هم تکرار فرمود هم به اسم ظاهر ذکر فرمود، فرمود: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوا﴾ بعد هم فرمود: ﴿أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنَا﴾ ﴿أَوْ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنَا﴾ دو بار تکرار کرد برای اینکه مسئله هم مهم بود و هم در مقام تهدید است مطلب دوم اینکه در این جمعبندی یک جا ذات اقدس الهی سنت خود را با توجه اجمالی به روش مردم ذکر میکند یکجا عادت مردم را با توجه اجمالی به سنت خودشان ذکر میکنند یعنی بعد از اینکه در پنج فصل قصه پنج پیغمبر (علیهم السلام) را ذکر فرمود یعنی از نوح و هود و صالح و لوط و شعیب دو جمعبندی فرمودند یکی از آیه 94 تا 95 است که جمعبندی این داستان انبیای پنجگانه است یکی هم آیه 101 و 102 است در جمعبندی اول فرمود: ﴿وَ ما أَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیِّ﴾ الا اینکه روش ما اول این بود یعنی ما هیچ راهی را برای عذر باقی نگذاشتیم اگر در قیامت اجازه عذرخواهی به اینها نمیدهیم ﴿لاَ یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ﴾ سرّش همین است در قیامت اجازه اعتذار نمیدهند عذرخواهی نمیدهند برای اینکه انسان اگر تبهکار بود و عذرخواهی کرد یک مقدار نزد خودش سبک میشود ولی وقتی اجازه عذرخواهی به او ندهند همچنان در عقده میماند سرّ اینکه در قیامت به تبهکاران اجازه عذرخواهی هم نمیدهند ﴿لا یوذن لهم فیعتذرون﴾ برای این جهت است که در دنیا ﴿مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّکُمْ﴾ شد و نصاب ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ رسید از راههای دینی همان سه راه معروف را طی فرمودند یعنی حکمت و موعظه و جدال احسن از راه عملی آزمون بأسا و صرّاء و سرّاء همه اینها به عمل آمد وقتی نصاب عذر به پایان رسید از آن به بعد مؤاخذه الهی شروع میشود لذا در قیامت به کسی هم اجازه عذرخواهی نمیدهند در آیه 94 و 95 سنت الهی را اینچنین ذکر فرمود: ﴿وَ ما أَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیِّ﴾ بعد از اینکه انبیا آن راههای الهی را از نظر علمی به اینها ارائه کردند ما از راه موعظه عملی و تنبه عملی آنها را میآزماییم ﴿إِلاّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ﴾ وقتی بأساء و ضرّاء اثر نکرد از راه تشویق و انعام اینها را میآزماییم ﴿ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتّی عَفَوْا﴾ در این حال هم به جای اینکه متنبه بشوند میگویند نه این روزگار است گاهی سخت است گاهی آسان ﴿وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرّاءُ وَ السَّرّاءُ﴾ از آن به بعد دیگر مؤاخذه الهی شروع میشود این خلاصه جمعبندی اول که در آیه 94 و 95 گذشت در جمعبندی دوم که آیه 101 و 102 است فرمود: ﴿تِلْکَ الْقُری نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبائِها وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ کَذلِکَ یَطْبَعُ اللّهُ عَلی قُلُوبِ الْکافِرینَ﴾ مسیر این جمعبندی دوم بازگو کردن عادت مردم است نه سنت الهی مگر اینکه در ذیل به طور اجمال به سنت الهی اشاره شود مسیر آن جمعبندی اول بیان سنت الهی است و عادت مردم به طور اجمال ذکر میشود یعنی در جمعبندی اول از قوس نزول میآید از طرف خدا شروع میکند در جمعبندی دوم از طرف مردم بررسی میشود این یک تفاوت جوهری است اما اینکه سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) فرمودند وزان جمعبندی دوم نظیر جمعبندی اول است از طبع سخن میگوید اینچنین نیست ظاهراً برای اینکه در جمعبندی اول از طبع قلوب سخنی به میان نیامده فقط در جمعبندی دوم است که فرمود؛ ﴿کَذلِکَ یَطْبَعُ اللّهُ عَلی قُلُوبِ الْکافِرینَ﴾ این تفاوت جوهری جمعبندی اول و جمعبندی دوم.
مطلب دیگر آن است که این طبع همیشه به عنوان کار کیفری است هرگز ذات اقدس الهی این لوح زرین دل را مهر نمیکند ختم نمیزند برای اینکه خیلی فرصت هست برای نوشتن و اگر چنانچه انسان در این دل معارف الهی بنگارد که خدا شرح صدر میدهد دیگر مهر نمیکند تمامشدنی نیست چون در طرف حسنه است اینکه به رسول خود (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور داد گفت: ﴿قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ برای آن است که وجود مبارک پیغمبر آن صحنه دل را روی معارف الهی مینگارد و تمام نمیشود یعنی خاصیت حسنات و معارف علمی این است که وقتی وارد لوح زرین دل شد این دل را توسعه میدهد نمیبندد و چون توسعه دارد جا برای مهر نیست برای اینکه هنوز جای خالی زیاد است ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ از آن طرف هم شرح صدر است لذا جا برای علوم بیپایان باز است جا برای مهر شدن نیست روزی انسان جاهل است که بگوید همین مقدار درس بس است خب پس به ما هم فرمودند که به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تأسی کنید او گفت: ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ شما هم بگویید: ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ شرح صدر هم نصیب شما میشود این از بیانات نورانی است که منسوب به حضرت امیر (سلام الله علیه) است حضرت فرمود که «کل وعاء یتضیق بما فیه الا وعاء العلم فانه یتسع» که خب جناب ابن ابی الحدید و مانند ایشان است این بیان برداشت عظیمی دارند بر اینکه این دلالت میکند بر تجرد روح حرف جناب ابن ابی الحدید و دیگران این است که این دلیل است بر اینکه روح انسان مجرد است برای اینکه حضرت امیر فرمود که هر مظروفی وقتی وارد هر ظرفی شد از ظرفیت آن ظرف میکاهد مگر مظروفی که علم باشد علم هر جا رفت نه تنها از ظرفیت ظرف نمیکاهد بلکه ظرف را توسعه میدهد «کل وعاء یتضیق بما فیه» حالا اگر استخر است اگر بالاتر دریاچه است و اگر بالاتر دریاست و اگر بالاتر اقیانوس است بالأخره مشخص است که این اقیانوس چند متر مکعب آب دارد بعد هم یک بارندگی بشود ناچار آن ساحلها را از بین میبرد خانههای اطراف را از بین میبرد خراب میکند جا پر میشود بالأخره هر ظرفی ولو اقیانوس با آمدن مظروف مقداری از ظرفیت او اشغال میشود یعنی اگر این اقیانوس ظرفیت هزار ملیارد متر مکعب آب داشت همین که ده متر مکعب آب وارد شد دیگر آن هزار ملیارد ظرفیت را ندارد هزار ملیارد منهای ده متر دارد و اگر صد متر مکعب آب در آن ریخت دیگر هزار ملیارد متر مکعب آب را نمیتواند بپذیرد منهای صد متر و هکذا و هکذا و هکذا هر اندازه مظروف وارد ظرف بشود خاصیت ظرف مادی این است که مقداری از ظرفیت او اشغال میشود و دیگر ظرفیت سابق را ندارد «کل وعاء یتضیق بما فیه» اما «الا وعاء العلم» وعاء علم همین که آمد به ظرف ظرفیت میدهد یک کودکی که وارد مدرسه میشود این ظرفیت فراگیری پنج تا مطلب را دارد همین که دوتا مطلب را یاد گرفت یا سه تا مطلب را یاد گرفت در روز اول آن ظرفیت یادگیری پنج تا مطلب توسعه پیدا میکند دیگر این کودک میتواند هفت تا مطلب بفهمد اگر چهارتا مطلب یادش دادی ظرفیت یادگیری هفت تا مطلب توسعه پیدا میکند دیگر حالا این میتواند ده مطلب بفهمد اگر این ده مطلب را یادش دادی ظرفیت یادگیری او برای بیست تا مطلب آماده است این بیست تا مطلب را که اول نمیتوانست یاد بگیرد که اول فقط میتوانست یاد بگیرد الف با جیم دال همین وقتی این پنج تا حرف را یادش دادی پنج تا مطلب یادش دادی خود این علم آن ظرف را توسعه میدهد پس معلوم میشود از سنخ ماده نیست این از بیانات نورانی حضرت امیر است در نهجالبلاغه «کل وعاء یتضیق بما فیه الا وعاء العلم فانه یتسع» خب پس این مظروف نه تنها از ظرفیت ظرف کم نمیکند بلکه اضافه میکند به دنبالش شرح صدر هم هست به دنبالش ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ هست و مانند آن لذا جا برای طبع و مهر نیست که خدا مهر بکند بر خلاف سیئه سیئه بر اساس ﴿وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکًا﴾ در تنگنا قرار میگیرد یک انسان برگشته از نام و یاد خدا در دنیا که هست در فشار به سر میبرد هنگام احتضار و مرگ هم در فشار است در برزخ ضغطه قبر دارد در ساحره قیامت و در قیامت هم در عذاب است وقتی هم که وارد جهنم شد اینچنین نیست که یک میدان وسیع آتش را به او بدهند به او بگویند اینجا بسوز که در جهنم هم در یک مدار بستهای باید بسوزد ﴿مُقَرَّنِینَ فِی الأصْفَادِ﴾ است او با دست و بال بسته میسوزد فرصت دست و بال باز ندارد ـ اعاذنا الله ـ که آنجا دست و بال بزند که این انسان مداربسته در هر سه نشئه در فشار است هم ﴿و مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکًا﴾ هم ضغطه قبر دارند هم در جهنم هم ﴿مُقَرَّنِینَ فِی الأصْفَادِ﴾ است این خاصیت مداربسته بودن تبهکاری است لذا مسئله طبع درباره کفار آمده لکن طبع همیشه کیفری است نه ابتدایی -معاذالله- هرگز ذات اقدس الهی بدأً قلب کسی را طبع بکند مهر بزند اینچنین نیست این تعلیق حکم هم بر وصف مشعر به علیت است که فرمود: ﴿کَذلِکَ یَطْبَعُ اللّهُ عَلی قُلُوبِ الْکافِرینَ﴾ چون اینچنین است اینها اول ذات اقدس الهی برهان عقلی به اینها داد برهان فطری به اینها داد در نهان و نهاد اینها خودش را به اینها نشان داد «اشهدهم علی انفسهم» شد اینها قبول نکردند انبیا آمدند باز ﴿فَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا بِمَا کَذَّبُوا مِن قَبْلُ﴾ قبل از راه فطرت بود از راه برهان عقلی بود آیات آفاقی بود آیات انفسی بود نپذیرفتند حرفهای انبیا را هم که ﴿یثیر لهم دفائن العقول﴾ بود آن را هم نپذیرفتند انبیا که نیامدند که بر خلاف عقل بگویند که آمدند بگویند آن گنجینههایی را که داری اظهار کنیم برای شما و اینها چون اول آن راه عقل را طی نکردند راه فطرت را طی نکردند و مانند آن دیگر رسیدند به جای لجاجت به صورت کان منفی مستمر ذکر فرمود فرمود: ﴿فَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا بِمَا کَذَّبُوا﴾ من قبل دیگر اهل ایمان نبودند و این در اثر همان طبعی است که ذات اقدس الهی بر اینها تحمیل کرده است ﴿بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ است و مانند آن.
مطلب دیگر آن است که گاهی خداوند یک ملت تبهکار را با عذاب مادی با مرگ مادی اینها را معذّب میکند به حیات اینها خاتمه میدهد که فرمود ما اینها را هلاک کردیم در آیه صد فرمود که ﴿أَوَ لَمْ یَهْدِ لِلَّذینَ یَرِثُونَ اْلأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ﴾ گاهی مرگ فکری فرهنگی معنوی است که فرمود: ﴿وَنَطْبَعُ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ این میتواند تقسیم باشد میتواند واو جمع باشد گروهی را زنده نگه میدارند با آن مرگ فرهنگی ﴿وَنَطْبَعُ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ گروهی را با همان وقتی که تبهکاریشان زیاد شد دیگر هدایت نشدند با مرگ فیزیکی و مادی از بین میبرد گروهی را نه به هر دو عذاب معذّب بکند یعنی اینها را بعد از اینکه مدتی که اینها قلبشان مطبوع شد مختوم شد فوراً به حیات اینها با عذاب سیل و زلزله و صاعقه و امثال ذلک خاتمه بدهد.
مطلب دیگر آن است که فسق در قرآن ابهام ندارد اطلاق دارد فسق یعنی انحراف عن الطریق گاهی از طرق فرعی منتهی به آن شاهراه کسی منحرف میشود به وسیله معصیتهای صغیره و مانند آن گاهی از اصل راه منحرف میشود میشود کفر لذا کافر هم فاسق است معصیت کبیره هم فسق است و معصیت صغیره هم که زمینه ارتکاب معاصی کبیره باشد آن هم فسق است لذا ﴿فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ و مانند آن هم دارد ﴿أُوْلئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾ از آن مرحله شروع کرده تا درکات دیگر همه این درکات را میگویند فسق مثل اینکه کفر هم همینطور است کفر اعتقادی برای کسی است که مشرک باشد یا ملحد باشد کفر عملی نظیر آیه بخش پایانی آیه «حج» که ﴿لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیُّ عَنِ الْعالَمینَ﴾ این من کَفَر کُفر عملی است دیگر یا «الراد علیه کالراد علینا و الراد علینا کالراد علی الله... شرک» این رد ارتداد عملی است دیگر ارتداد اعتقادی که نیست اینچنین نیست که حالا اگر کسی حرف والی را و حرف حاکم را رد کند حکم قضایی قاضی جامعالشرایط را رد کند مشرک باشد که این کفر عملی است یک وقت است میگوید -معاذالله- من قبول ندارم خب آن خودش کفر اعتقادی است یک وقت است نه رد عملی است چه اینکه «ارتد الناس بعد النبی» آن هم ارتداد عن الولایه است نه ارتداد از اصل اسلام لذا محکوم به طهارت بودند آنها غرض این است که کفر درکاتی دارد فسق هم درکاتی دارند اینها چون ابهام ندارند اطلاق دارند منتها تعیین کدام مرتبه و کدام درکه به وسیله شواهد حافه است.
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر یعنی از پوست در آمده از راه بیرون رفته.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود ﴿وَ ما وَجَدْنا ِلأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقینَ﴾ قرآن هم عهد الهی را خیلی تقدیس میکند ﴿أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ﴾ عهد فطری را عهدی که با عقل از انسان گرفته است و هم عهدهایی را که انسان با سایر افراد میبندند به ما گفتند عهد را رعایت کنید ولو نسبت به اهل کتاب بعد به ما فرمودند عهد را رعایت کنید رعایت عهد واجب است ولو نسبت به ملحد همین که کسی انسان شد ولو موحّد نیست مشرک هم نیست بلکه ملحد است نه تنها اهل کتاب نیست بتپرست هم نیست بتپرست دین بد دارد یک وقت است کسی لائیک است اصلاً لا دین است فرمود چه اهل کتاب چه مشرک و چه ملحد عهد بستی با وفا باش این لزوم رعایت عهد از قوانین بینالمللی اسلام است این نظیر صوم و صلات که نیست این نظیر ارث که نیست ارث در حوزه اسلامی است صوم و صلات در حوزه اسلامی است اما قوانین تجاری و مانند آن این مواثیق بین الملل جزء برنامههای بین المللی اسلام است رعایت عدل هم همینطور است در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» که آنجا آمده که ﴿لا یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ﴾ خب حالا اگر کسی کافر بود و کاری با کشورهای اسلامی و نظام اسلامی نداشت نه در تبعید رهبران اسلامی نه در تضعیف نظام اسلامی نه در سرکوب مسلمین نه مباشر بود نه تسبیباً دخالت داشت خدا فرمود که ما شما را نهی نمیکنیم که با آنها روابط حسنه داشته باشید فقط کسانی که با نظامتان درگیرند با مسلمین درگیرند علیه نظامتان علیه دینتان علیه مسلمانها تلاش و کوشش کردند با آنها رابطه نداشته باشید آنها اعدای شما هستند ولی ﴿لا یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ﴾ نه تنها نهی کرده بلکه ضمناً امر کرده برای اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ﴾ خب حالا اگر کسی با یک کشور کفری رابطه برقرار کرد پیمان اقتصادی بست ایا وفای به این عهد واجب است یا نه؟ خب بله واجب است نقض عهد حرام است مشکل این مستکبران این نیست که آنها چون کافرند مشکلشان این است که آنها چون مستکبرند یعنی آنها اصلاً عهدشناس نیستند این ﴿وَمَا وَجَدْنَا لأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ﴾ این از همان قبیل است اینها نه عهود الهی را رعایت میکند نه عهود مردمی را در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» وقتی از مشرکین و صنادید شرک یاد میکند میفرماید جرم اینها تنها شرک نیست تنها بتپرستی نیست مشرکین حجاز مشکلشان این است آیه هشت سورهٴ مبارکهٴ «توبه» این است ﴿کَیفَ﴾ که قبلش فرمود: ﴿فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقیمُوا لَهُمْ﴾ مادامی که آنها کاری به شما ندارند شما مستقیم باشید اما ﴿کَیْفَ وَ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لا یَرْقُبُوا فیکُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً﴾ ال همان میثاق همان تعهد همان پیمان شبیه ذمه فرمود اینها اگر دسترسی پیدا کنند تمام عهدنامههای شما را باطل میکنند همان کاری که صدام پلید کرده بود آمده بود آن پیمان رسمی الجزایر را در جلوی تلوزیون پاره کرد اینها اینطورند فرمود اینها اصلاً عهدشناس نیستند و مشکل مستکبر هم این نیست که او کافر است بالأخره خیلیها هستند که خدا را قبول ندارند ولی روی زمین دارند زندگی میکنند اما خدا نفرمود دست به شمشیر کنید با آنها بجنگید اما درباره مستکبرین فرمود با آنها مبارزه کنید ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ نه «لا ایمان لهم» این چند بار به عرضتان رسید که ذات اقدس الهی کاری با ائمه کفر ندارد از آن جهت که کافرند کاربه رهبران استکبار دارد برهانی هم که اقامه میکند این نیست که آنها چون کافرند آنها چون مومن هستند بالأخره خودش میداند خیلیها فعلاً ایمان نمیآورند اما فرمود: ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ نه «لا ایمان لهم» اینها اهل یمین، میثاق، کنوانیسیون، تعهد، علم، قطعنامه، هیچ چیزی نیستند خب ملتی که نه قطعنامه را محترم میداند نه تعهد را محترم میداند نه تفاهم را محترم میشمارد خب با چنین ملتی که نمیشود زندگی کرد که فرمود: ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ اینهای که در برابر انبیا میایستادند اکثریشان اینچنین بودند فرمود ﴿مَا وَجَدْنَا لأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَا أَکْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ﴾ اینها نه عهود الهی را رعایت میکردند نه عهود مردمی را بالأخره مردم باید روی زمین زندگی کنند یا نه؟ این مستکبری که ﴿لا یَرْقُبُوا فیکُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً﴾ که نمیگذارد کسی زندگی بکند که خب.
پرسش: ...
پاسخ: نه برای اینکه آنها وظیفهشان را عمل کردند دیگر.
پرسش: ...
پاسخ: آن برای اینکه امر به معروف نکرده نهی از منکر نکرده وگرنه در همه موارد عذاب قرآن کریم ذات اقدس الهی آن گروه کم را به عنوان ناجی معرفی میفرماید میفرماید: ﴿فانجینا الذین آمنوا معه و اهلکنا﴾ اول نجات مؤمن را ذکر میکند بعد هلاکت تبهکاران را اینچنین نیست که همیشه و همه جا آن فتنه ﴿لا تصبین الذین ..﴾ باشد همه جا اینچنین نیست که اگر آتش افتاد خشک و تر نکند همه آتشهایی که افتاده خشک و تر کرده فرمود ﴿نَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ ﴿أَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ﴾ درباره نوح فرمود درباره هود فرمود درباره قوم ثمود یعنی صالح (سلام الله علیه) فرمود درباره شعیب فرمود درباره لوط فرمود همه ﴿أَنجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ معه بعد ﴿أَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ﴾ وقتی روی معجزه میآید یقیناً خشک و تر میکند.
پرسش: ...
پاسخ: برای اینکه آن اقلی نمیگذارند آن اقلی که ائمه کفرند نمیگذارند که انبیا بیایند فطرت مردم را شکوفا کنند اگر آن اقلی که ائمه کفرند آنها کنار بروند تبلیغ دین به وسیله انبیای الهی شکوفا بشود اکثری مردم رو به راه میشوند چه اینکه زمان حضرت حجت (سلام الله علیه) همینطور است الآن بسیاری از مردم نمیدانند دین چه چیزی میخواهد بگوید عدهای آمدند دین را افیون معرفی کردند اصولاً مارکس و انگلس آنها که اهل این نبودند که بیایند قرآن بخوانند نهجالبلاغه بخوانند ببینند قرآن چه چیزی میگوید نهجالبلاغه چه چیزی میگوید کافی چه چیزی میگوید وافی چه چیزی میگوید اینها را که نمیفهمیدند که اینها مساجد معمور آن روزها را میدیدند بعد میگفتند دین افیون است شناخت آنها از دین وضع مسجدها و تکیههای آن روز بود یک امام راحلی (رضوان الله علیه) خواست این کتابها که وجود ذهنی دارد و لفظی دارد و کتبی اینها را عینی کند وقتی این حرفهای قرآن و نهجالبلاغه را پیاده کرد فرمود که دین صائق است و قائد است و محرک الآن هم در مسیحیت اگر یک امامگونهای پیدا بشود که مسیحیت آمریکایی را از مسیحیت ناب عیسوی (سلام الله علیه) تشخیص بدهد و ترجیح بدهد غرب هم بیدار میشود وگرنه قرآن کریم به ما مسلمانها خطاب میکند مسلمانها جنگ را از مسیحیها یاد بگیرید ببینید مسیح چه چیزی گفته عیسی چکار کرده خب آن دین با عظمت را آوردند دین کلیسای راهبانه کردند اگر آنها هم یک امام میداشتند که این مسیحیت آمریکایی را از مسیحیت ناب عیسوی (سلام الله علیه) جدا بکنند آنگاه معلوم میشود عیسی چه کسی بود اولین کاری که عیسی کرد تمام نهضتهای موسای کلیم را تصدیق کرد ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ ببینید وقتی قرآن کریم جریان مسیح را ذکر میکند تمام مبارزات علیه فراعنه را امضا میکند بعد هم میفرماید که ﴿مَنْ أَنصَارِی إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فَآمَنَت طَائِفَةٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَکَفَرَت طَائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «صف» که اصلاً سوره سوره جنگ است اولش جنگ است وسطش جنگ است آخرش جنگ است این را باید سوره جنگ نامید از آن ﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِهِ صَفًّا﴾ شروع میشود وسط آیه ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ﴾ به اینجا میرسد در پایان آیه هم به ما مسلمانها میگوید مسلمانها مثل عیسویها بجنگید ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصارَ اللّهِ کَما قالَ عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوارِیِّینَ مَنْ أَنْصاری إِلَی اللّهِ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللّهِ فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَنی إِسْرائیلَ وَ کَفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذینَ آمَنُوا عَلی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرینَ﴾ این سوره سوره جنگ است اگر این سوره را اجازه میدادند که امام همین سوره را برای غرب باز کند آنها دیگر نمیگفتند که ما باید دیوارمان در واتیکان تنگتر باشد کاری به دیگران نداریم که این یک مسیحیت صددرصد آمریکایی است که در غرب حکومت میکند به هر تقدیر الآن آنچه که مطرح است این است که ذات اقدس الهی در جریان تعذیب که خدا اینها را عذاب میکند و لازمه عذاب گفته شد به این است که اینها به طرف جهنم میروند معنایش این نیست که اگر یک کسی خلاف کرده آن آتش درونی لازمه ذاتی این خلاف باشد و دیگر کار گذشته باشد اینچنین نیست بیان ذلک این است که معنای تجسم عمل این نیست که عمل علت تامه است نه فاعل تام علت تامه است برای اینکه خودش تبدیل بشود به آتش این آن نیست عمل به صورت آتش درمیآید اما اینچنین نیست که عمل علت تامه باشد برای آتش شدن اگر الآن هم درون یک عده را اولیای الهی میدیدند که مشتعل است یا جناب مرحوم ملا عبدالرزاق کاشانی در تأویلاتش میگوید خودم یا بعضی از اساتید میدیدیم وقتی یک عدهای دارند حرف میزنند از دهنشان آتش درمیآید یا عده دیگر مشاهده میکردند این موارد جزئی نشان نمیدهد که عمل یعنی معصیت علت تامه است برای تبدّل به نار اینچنین نیست بلکه حداکثر این زمینه است چون موارد جزئی آن اصل کلی را اثبات نمیکند آنچه که اصل کلی را اثبات میکند این است که ذات اقدس الهی میفرماید انسان تا زنده است در نشئه تحوّل است و تبدّل است وحرکت است به نام توبه این یک تا راه توبه باز است زمینه تبدیل سیئات به حسنات باز است ﴿َأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ﴾ تبدیل سیئه به حسنه اینچنین نیست که ذاتی را خدا عوض کرده باشد معلوم میشود ذاتی نیست این اقتضاست نه علت تامه گاهی پرده را از چشم صاحب دل برمیدارد یک، یا پرده را از روی نار مشتعل برمیدارد دو، که بالأخره انسان بتواند درون افراد را ببیند گاهی هم بر فرض این عمل رابطه تنگاتنگ با اشتعال داشته باشد حداکثر بشود نظیر آتش بیرونی خب آتش بیرونی هم گاهی با ﴿یَانَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً﴾ سرد خواهد شد هیچ برهان عقلی اقامه نشده است که گناه نظیر اربع است نسبت به زوجیت چون همه اینها در محدوده اعتبار است و تکیهگاه اینها تکوین است نه خود اینها تکیه دادن این امور اعتباری به آن امور تکوینی نیازمند محرک است و اینکه گفتند ذاتی شیء لا یعلل یعنی لا یعلل بعلة مستقلة خارجه وگرنه ذاتی شیئ هم معلل است ذاتی شیء به تبع آن شیء معلل است اگر گفتند ذاتی شیء لم یکن معللا همانها گفتند ای معللا بعلة زائدة عن علة ذاته اینچنین نیست که ذاتی علت نخواهد که ذاتی علت مستأنف طلب نمیکند نه علت نخواهد این یک، به تبع ذیالذات معلول است چون حدوثاً و بقائاً آن ذیالذات معلول است پس لوازم ذات هم به تبع آن حدوثاً و بقائاً معلول است از جهات گوناگون که شما بحثهای قرآنی میکنید میبینید انسان تا زنده است در نشئه حرکت است لذا در بخشهایی از قرآن کریم فرمود اینها که توبه کردند ﴿أُولئِکَ﴾ کسانیاند که ﴿یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ﴾ تبدیل سیئه به حسنه برای آن است که ما در نشئه تحول زندگی میکنیم مادامی که در نشئه تحوّل زندگی میکنیم راه برای تحوّل و تغیّر هست ارتداد -معاذالله- از این قبیل است و توبه هم از آن قبیل آیه توبه که بخشی از آن در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» آمده است این است آیه هفتاد سورهٴ «فرقان» ﴿یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ یَخْلُدْ فیهِ مُهانًا إِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحًا فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ﴾ فرمود شرک را به توحید تبدیل میکند همه مشرکین و صنمیین و وثنیین حجاز بودند که بعد وقتی مسلمان شدند شرکشان تبدیل به توحید شد این نفس تا زنده است در مسیر تحول است وقتی متحول شد اوضاعش هم برمیگردد فرمود: ﴿فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللّهُ غَفُورًا رَحیمًا﴾ تتمه مطالب میماند برای روز بعد انشاءالله.
«و الحمد لله رب العالمین»
در قیامت به تبهکاران اجازه عذرخواهی هم نمیدهند برای این جهت است که در دنیا ﴿مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّکُمْ﴾ شد.
انسان در دل معارف الهی بنگارد خدا شرح صدر میدهد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿تِلْکَ الْقُری نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبائِها وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ کَذلِکَ یَطْبَعُ اللّهُ عَلی قُلُوبِ الْکافِرینَ وَ ما وَجَدْنا ِلأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقینَ﴾
مطالبی که مربوط به آیات گذشته بود در جمعبندی یک مقدار بیان شد یک مقدار دیگر مانده است یکی از آنها این است که چون این بخش در مقام تهدید بود لذا هم تکرار فرمود هم به اسم ظاهر ذکر فرمود، فرمود: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوا﴾ بعد هم فرمود: ﴿أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنَا﴾ ﴿أَوْ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنَا﴾ دو بار تکرار کرد برای اینکه مسئله هم مهم بود و هم در مقام تهدید است مطلب دوم اینکه در این جمعبندی یک جا ذات اقدس الهی سنت خود را با توجه اجمالی به روش مردم ذکر میکند یکجا عادت مردم را با توجه اجمالی به سنت خودشان ذکر میکنند یعنی بعد از اینکه در پنج فصل قصه پنج پیغمبر (علیهم السلام) را ذکر فرمود یعنی از نوح و هود و صالح و لوط و شعیب دو جمعبندی فرمودند یکی از آیه 94 تا 95 است که جمعبندی این داستان انبیای پنجگانه است یکی هم آیه 101 و 102 است در جمعبندی اول فرمود: ﴿وَ ما أَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیِّ﴾ الا اینکه روش ما اول این بود یعنی ما هیچ راهی را برای عذر باقی نگذاشتیم اگر در قیامت اجازه عذرخواهی به اینها نمیدهیم ﴿لاَ یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ﴾ سرّش همین است در قیامت اجازه اعتذار نمیدهند عذرخواهی نمیدهند برای اینکه انسان اگر تبهکار بود و عذرخواهی کرد یک مقدار نزد خودش سبک میشود ولی وقتی اجازه عذرخواهی به او ندهند همچنان در عقده میماند سرّ اینکه در قیامت به تبهکاران اجازه عذرخواهی هم نمیدهند ﴿لا یوذن لهم فیعتذرون﴾ برای این جهت است که در دنیا ﴿مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّکُمْ﴾ شد و نصاب ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ رسید از راههای دینی همان سه راه معروف را طی فرمودند یعنی حکمت و موعظه و جدال احسن از راه عملی آزمون بأسا و صرّاء و سرّاء همه اینها به عمل آمد وقتی نصاب عذر به پایان رسید از آن به بعد مؤاخذه الهی شروع میشود لذا در قیامت به کسی هم اجازه عذرخواهی نمیدهند در آیه 94 و 95 سنت الهی را اینچنین ذکر فرمود: ﴿وَ ما أَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیِّ﴾ بعد از اینکه انبیا آن راههای الهی را از نظر علمی به اینها ارائه کردند ما از راه موعظه عملی و تنبه عملی آنها را میآزماییم ﴿إِلاّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ﴾ وقتی بأساء و ضرّاء اثر نکرد از راه تشویق و انعام اینها را میآزماییم ﴿ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتّی عَفَوْا﴾ در این حال هم به جای اینکه متنبه بشوند میگویند نه این روزگار است گاهی سخت است گاهی آسان ﴿وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرّاءُ وَ السَّرّاءُ﴾ از آن به بعد دیگر مؤاخذه الهی شروع میشود این خلاصه جمعبندی اول که در آیه 94 و 95 گذشت در جمعبندی دوم که آیه 101 و 102 است فرمود: ﴿تِلْکَ الْقُری نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبائِها وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ کَذلِکَ یَطْبَعُ اللّهُ عَلی قُلُوبِ الْکافِرینَ﴾ مسیر این جمعبندی دوم بازگو کردن عادت مردم است نه سنت الهی مگر اینکه در ذیل به طور اجمال به سنت الهی اشاره شود مسیر آن جمعبندی اول بیان سنت الهی است و عادت مردم به طور اجمال ذکر میشود یعنی در جمعبندی اول از قوس نزول میآید از طرف خدا شروع میکند در جمعبندی دوم از طرف مردم بررسی میشود این یک تفاوت جوهری است اما اینکه سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) فرمودند وزان جمعبندی دوم نظیر جمعبندی اول است از طبع سخن میگوید اینچنین نیست ظاهراً برای اینکه در جمعبندی اول از طبع قلوب سخنی به میان نیامده فقط در جمعبندی دوم است که فرمود؛ ﴿کَذلِکَ یَطْبَعُ اللّهُ عَلی قُلُوبِ الْکافِرینَ﴾ این تفاوت جوهری جمعبندی اول و جمعبندی دوم.
مطلب دیگر آن است که این طبع همیشه به عنوان کار کیفری است هرگز ذات اقدس الهی این لوح زرین دل را مهر نمیکند ختم نمیزند برای اینکه خیلی فرصت هست برای نوشتن و اگر چنانچه انسان در این دل معارف الهی بنگارد که خدا شرح صدر میدهد دیگر مهر نمیکند تمامشدنی نیست چون در طرف حسنه است اینکه به رسول خود (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور داد گفت: ﴿قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ برای آن است که وجود مبارک پیغمبر آن صحنه دل را روی معارف الهی مینگارد و تمام نمیشود یعنی خاصیت حسنات و معارف علمی این است که وقتی وارد لوح زرین دل شد این دل را توسعه میدهد نمیبندد و چون توسعه دارد جا برای مهر نیست برای اینکه هنوز جای خالی زیاد است ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ از آن طرف هم شرح صدر است لذا جا برای علوم بیپایان باز است جا برای مهر شدن نیست روزی انسان جاهل است که بگوید همین مقدار درس بس است خب پس به ما هم فرمودند که به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تأسی کنید او گفت: ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ شما هم بگویید: ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ شرح صدر هم نصیب شما میشود این از بیانات نورانی است که منسوب به حضرت امیر (سلام الله علیه) است حضرت فرمود که «کل وعاء یتضیق بما فیه الا وعاء العلم فانه یتسع» که خب جناب ابن ابی الحدید و مانند ایشان است این بیان برداشت عظیمی دارند بر اینکه این دلالت میکند بر تجرد روح حرف جناب ابن ابی الحدید و دیگران این است که این دلیل است بر اینکه روح انسان مجرد است برای اینکه حضرت امیر فرمود که هر مظروفی وقتی وارد هر ظرفی شد از ظرفیت آن ظرف میکاهد مگر مظروفی که علم باشد علم هر جا رفت نه تنها از ظرفیت ظرف نمیکاهد بلکه ظرف را توسعه میدهد «کل وعاء یتضیق بما فیه» حالا اگر استخر است اگر بالاتر دریاچه است و اگر بالاتر دریاست و اگر بالاتر اقیانوس است بالأخره مشخص است که این اقیانوس چند متر مکعب آب دارد بعد هم یک بارندگی بشود ناچار آن ساحلها را از بین میبرد خانههای اطراف را از بین میبرد خراب میکند جا پر میشود بالأخره هر ظرفی ولو اقیانوس با آمدن مظروف مقداری از ظرفیت او اشغال میشود یعنی اگر این اقیانوس ظرفیت هزار ملیارد متر مکعب آب داشت همین که ده متر مکعب آب وارد شد دیگر آن هزار ملیارد ظرفیت را ندارد هزار ملیارد منهای ده متر دارد و اگر صد متر مکعب آب در آن ریخت دیگر هزار ملیارد متر مکعب آب را نمیتواند بپذیرد منهای صد متر و هکذا و هکذا و هکذا هر اندازه مظروف وارد ظرف بشود خاصیت ظرف مادی این است که مقداری از ظرفیت او اشغال میشود و دیگر ظرفیت سابق را ندارد «کل وعاء یتضیق بما فیه» اما «الا وعاء العلم» وعاء علم همین که آمد به ظرف ظرفیت میدهد یک کودکی که وارد مدرسه میشود این ظرفیت فراگیری پنج تا مطلب را دارد همین که دوتا مطلب را یاد گرفت یا سه تا مطلب را یاد گرفت در روز اول آن ظرفیت یادگیری پنج تا مطلب توسعه پیدا میکند دیگر این کودک میتواند هفت تا مطلب بفهمد اگر چهارتا مطلب یادش دادی ظرفیت یادگیری هفت تا مطلب توسعه پیدا میکند دیگر حالا این میتواند ده مطلب بفهمد اگر این ده مطلب را یادش دادی ظرفیت یادگیری او برای بیست تا مطلب آماده است این بیست تا مطلب را که اول نمیتوانست یاد بگیرد که اول فقط میتوانست یاد بگیرد الف با جیم دال همین وقتی این پنج تا حرف را یادش دادی پنج تا مطلب یادش دادی خود این علم آن ظرف را توسعه میدهد پس معلوم میشود از سنخ ماده نیست این از بیانات نورانی حضرت امیر است در نهجالبلاغه «کل وعاء یتضیق بما فیه الا وعاء العلم فانه یتسع» خب پس این مظروف نه تنها از ظرفیت ظرف کم نمیکند بلکه اضافه میکند به دنبالش شرح صدر هم هست به دنبالش ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ هست و مانند آن لذا جا برای طبع و مهر نیست که خدا مهر بکند بر خلاف سیئه سیئه بر اساس ﴿وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکًا﴾ در تنگنا قرار میگیرد یک انسان برگشته از نام و یاد خدا در دنیا که هست در فشار به سر میبرد هنگام احتضار و مرگ هم در فشار است در برزخ ضغطه قبر دارد در ساحره قیامت و در قیامت هم در عذاب است وقتی هم که وارد جهنم شد اینچنین نیست که یک میدان وسیع آتش را به او بدهند به او بگویند اینجا بسوز که در جهنم هم در یک مدار بستهای باید بسوزد ﴿مُقَرَّنِینَ فِی الأصْفَادِ﴾ است او با دست و بال بسته میسوزد فرصت دست و بال باز ندارد ـ اعاذنا الله ـ که آنجا دست و بال بزند که این انسان مداربسته در هر سه نشئه در فشار است هم ﴿و مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکًا﴾ هم ضغطه قبر دارند هم در جهنم هم ﴿مُقَرَّنِینَ فِی الأصْفَادِ﴾ است این خاصیت مداربسته بودن تبهکاری است لذا مسئله طبع درباره کفار آمده لکن طبع همیشه کیفری است نه ابتدایی -معاذالله- هرگز ذات اقدس الهی بدأً قلب کسی را طبع بکند مهر بزند اینچنین نیست این تعلیق حکم هم بر وصف مشعر به علیت است که فرمود: ﴿کَذلِکَ یَطْبَعُ اللّهُ عَلی قُلُوبِ الْکافِرینَ﴾ چون اینچنین است اینها اول ذات اقدس الهی برهان عقلی به اینها داد برهان فطری به اینها داد در نهان و نهاد اینها خودش را به اینها نشان داد «اشهدهم علی انفسهم» شد اینها قبول نکردند انبیا آمدند باز ﴿فَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا بِمَا کَذَّبُوا مِن قَبْلُ﴾ قبل از راه فطرت بود از راه برهان عقلی بود آیات آفاقی بود آیات انفسی بود نپذیرفتند حرفهای انبیا را هم که ﴿یثیر لهم دفائن العقول﴾ بود آن را هم نپذیرفتند انبیا که نیامدند که بر خلاف عقل بگویند که آمدند بگویند آن گنجینههایی را که داری اظهار کنیم برای شما و اینها چون اول آن راه عقل را طی نکردند راه فطرت را طی نکردند و مانند آن دیگر رسیدند به جای لجاجت به صورت کان منفی مستمر ذکر فرمود فرمود: ﴿فَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا بِمَا کَذَّبُوا﴾ من قبل دیگر اهل ایمان نبودند و این در اثر همان طبعی است که ذات اقدس الهی بر اینها تحمیل کرده است ﴿بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ است و مانند آن.
مطلب دیگر آن است که گاهی خداوند یک ملت تبهکار را با عذاب مادی با مرگ مادی اینها را معذّب میکند به حیات اینها خاتمه میدهد که فرمود ما اینها را هلاک کردیم در آیه صد فرمود که ﴿أَوَ لَمْ یَهْدِ لِلَّذینَ یَرِثُونَ اْلأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ﴾ گاهی مرگ فکری فرهنگی معنوی است که فرمود: ﴿وَنَطْبَعُ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ این میتواند تقسیم باشد میتواند واو جمع باشد گروهی را زنده نگه میدارند با آن مرگ فرهنگی ﴿وَنَطْبَعُ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ گروهی را با همان وقتی که تبهکاریشان زیاد شد دیگر هدایت نشدند با مرگ فیزیکی و مادی از بین میبرد گروهی را نه به هر دو عذاب معذّب بکند یعنی اینها را بعد از اینکه مدتی که اینها قلبشان مطبوع شد مختوم شد فوراً به حیات اینها با عذاب سیل و زلزله و صاعقه و امثال ذلک خاتمه بدهد.
مطلب دیگر آن است که فسق در قرآن ابهام ندارد اطلاق دارد فسق یعنی انحراف عن الطریق گاهی از طرق فرعی منتهی به آن شاهراه کسی منحرف میشود به وسیله معصیتهای صغیره و مانند آن گاهی از اصل راه منحرف میشود میشود کفر لذا کافر هم فاسق است معصیت کبیره هم فسق است و معصیت صغیره هم که زمینه ارتکاب معاصی کبیره باشد آن هم فسق است لذا ﴿فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ و مانند آن هم دارد ﴿أُوْلئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾ از آن مرحله شروع کرده تا درکات دیگر همه این درکات را میگویند فسق مثل اینکه کفر هم همینطور است کفر اعتقادی برای کسی است که مشرک باشد یا ملحد باشد کفر عملی نظیر آیه بخش پایانی آیه «حج» که ﴿لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیُّ عَنِ الْعالَمینَ﴾ این من کَفَر کُفر عملی است دیگر یا «الراد علیه کالراد علینا و الراد علینا کالراد علی الله... شرک» این رد ارتداد عملی است دیگر ارتداد اعتقادی که نیست اینچنین نیست که حالا اگر کسی حرف والی را و حرف حاکم را رد کند حکم قضایی قاضی جامعالشرایط را رد کند مشرک باشد که این کفر عملی است یک وقت است میگوید -معاذالله- من قبول ندارم خب آن خودش کفر اعتقادی است یک وقت است نه رد عملی است چه اینکه «ارتد الناس بعد النبی» آن هم ارتداد عن الولایه است نه ارتداد از اصل اسلام لذا محکوم به طهارت بودند آنها غرض این است که کفر درکاتی دارد فسق هم درکاتی دارند اینها چون ابهام ندارند اطلاق دارند منتها تعیین کدام مرتبه و کدام درکه به وسیله شواهد حافه است.
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر یعنی از پوست در آمده از راه بیرون رفته.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود ﴿وَ ما وَجَدْنا ِلأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقینَ﴾ قرآن هم عهد الهی را خیلی تقدیس میکند ﴿أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ﴾ عهد فطری را عهدی که با عقل از انسان گرفته است و هم عهدهایی را که انسان با سایر افراد میبندند به ما گفتند عهد را رعایت کنید ولو نسبت به اهل کتاب بعد به ما فرمودند عهد را رعایت کنید رعایت عهد واجب است ولو نسبت به ملحد همین که کسی انسان شد ولو موحّد نیست مشرک هم نیست بلکه ملحد است نه تنها اهل کتاب نیست بتپرست هم نیست بتپرست دین بد دارد یک وقت است کسی لائیک است اصلاً لا دین است فرمود چه اهل کتاب چه مشرک و چه ملحد عهد بستی با وفا باش این لزوم رعایت عهد از قوانین بینالمللی اسلام است این نظیر صوم و صلات که نیست این نظیر ارث که نیست ارث در حوزه اسلامی است صوم و صلات در حوزه اسلامی است اما قوانین تجاری و مانند آن این مواثیق بین الملل جزء برنامههای بین المللی اسلام است رعایت عدل هم همینطور است در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» که آنجا آمده که ﴿لا یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ﴾ خب حالا اگر کسی کافر بود و کاری با کشورهای اسلامی و نظام اسلامی نداشت نه در تبعید رهبران اسلامی نه در تضعیف نظام اسلامی نه در سرکوب مسلمین نه مباشر بود نه تسبیباً دخالت داشت خدا فرمود که ما شما را نهی نمیکنیم که با آنها روابط حسنه داشته باشید فقط کسانی که با نظامتان درگیرند با مسلمین درگیرند علیه نظامتان علیه دینتان علیه مسلمانها تلاش و کوشش کردند با آنها رابطه نداشته باشید آنها اعدای شما هستند ولی ﴿لا یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ﴾ نه تنها نهی کرده بلکه ضمناً امر کرده برای اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ﴾ خب حالا اگر کسی با یک کشور کفری رابطه برقرار کرد پیمان اقتصادی بست ایا وفای به این عهد واجب است یا نه؟ خب بله واجب است نقض عهد حرام است مشکل این مستکبران این نیست که آنها چون کافرند مشکلشان این است که آنها چون مستکبرند یعنی آنها اصلاً عهدشناس نیستند این ﴿وَمَا وَجَدْنَا لأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ﴾ این از همان قبیل است اینها نه عهود الهی را رعایت میکند نه عهود مردمی را در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» وقتی از مشرکین و صنادید شرک یاد میکند میفرماید جرم اینها تنها شرک نیست تنها بتپرستی نیست مشرکین حجاز مشکلشان این است آیه هشت سورهٴ مبارکهٴ «توبه» این است ﴿کَیفَ﴾ که قبلش فرمود: ﴿فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقیمُوا لَهُمْ﴾ مادامی که آنها کاری به شما ندارند شما مستقیم باشید اما ﴿کَیْفَ وَ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لا یَرْقُبُوا فیکُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً﴾ ال همان میثاق همان تعهد همان پیمان شبیه ذمه فرمود اینها اگر دسترسی پیدا کنند تمام عهدنامههای شما را باطل میکنند همان کاری که صدام پلید کرده بود آمده بود آن پیمان رسمی الجزایر را در جلوی تلوزیون پاره کرد اینها اینطورند فرمود اینها اصلاً عهدشناس نیستند و مشکل مستکبر هم این نیست که او کافر است بالأخره خیلیها هستند که خدا را قبول ندارند ولی روی زمین دارند زندگی میکنند اما خدا نفرمود دست به شمشیر کنید با آنها بجنگید اما درباره مستکبرین فرمود با آنها مبارزه کنید ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ نه «لا ایمان لهم» این چند بار به عرضتان رسید که ذات اقدس الهی کاری با ائمه کفر ندارد از آن جهت که کافرند کاربه رهبران استکبار دارد برهانی هم که اقامه میکند این نیست که آنها چون کافرند آنها چون مومن هستند بالأخره خودش میداند خیلیها فعلاً ایمان نمیآورند اما فرمود: ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ نه «لا ایمان لهم» اینها اهل یمین، میثاق، کنوانیسیون، تعهد، علم، قطعنامه، هیچ چیزی نیستند خب ملتی که نه قطعنامه را محترم میداند نه تعهد را محترم میداند نه تفاهم را محترم میشمارد خب با چنین ملتی که نمیشود زندگی کرد که فرمود: ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ اینهای که در برابر انبیا میایستادند اکثریشان اینچنین بودند فرمود ﴿مَا وَجَدْنَا لأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَا أَکْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ﴾ اینها نه عهود الهی را رعایت میکردند نه عهود مردمی را بالأخره مردم باید روی زمین زندگی کنند یا نه؟ این مستکبری که ﴿لا یَرْقُبُوا فیکُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً﴾ که نمیگذارد کسی زندگی بکند که خب.
پرسش: ...
پاسخ: نه برای اینکه آنها وظیفهشان را عمل کردند دیگر.
پرسش: ...
پاسخ: آن برای اینکه امر به معروف نکرده نهی از منکر نکرده وگرنه در همه موارد عذاب قرآن کریم ذات اقدس الهی آن گروه کم را به عنوان ناجی معرفی میفرماید میفرماید: ﴿فانجینا الذین آمنوا معه و اهلکنا﴾ اول نجات مؤمن را ذکر میکند بعد هلاکت تبهکاران را اینچنین نیست که همیشه و همه جا آن فتنه ﴿لا تصبین الذین ..﴾ باشد همه جا اینچنین نیست که اگر آتش افتاد خشک و تر نکند همه آتشهایی که افتاده خشک و تر کرده فرمود ﴿نَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ ﴿أَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ﴾ درباره نوح فرمود درباره هود فرمود درباره قوم ثمود یعنی صالح (سلام الله علیه) فرمود درباره شعیب فرمود درباره لوط فرمود همه ﴿أَنجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ معه بعد ﴿أَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ﴾ وقتی روی معجزه میآید یقیناً خشک و تر میکند.
پرسش: ...
پاسخ: برای اینکه آن اقلی نمیگذارند آن اقلی که ائمه کفرند نمیگذارند که انبیا بیایند فطرت مردم را شکوفا کنند اگر آن اقلی که ائمه کفرند آنها کنار بروند تبلیغ دین به وسیله انبیای الهی شکوفا بشود اکثری مردم رو به راه میشوند چه اینکه زمان حضرت حجت (سلام الله علیه) همینطور است الآن بسیاری از مردم نمیدانند دین چه چیزی میخواهد بگوید عدهای آمدند دین را افیون معرفی کردند اصولاً مارکس و انگلس آنها که اهل این نبودند که بیایند قرآن بخوانند نهجالبلاغه بخوانند ببینند قرآن چه چیزی میگوید نهجالبلاغه چه چیزی میگوید کافی چه چیزی میگوید وافی چه چیزی میگوید اینها را که نمیفهمیدند که اینها مساجد معمور آن روزها را میدیدند بعد میگفتند دین افیون است شناخت آنها از دین وضع مسجدها و تکیههای آن روز بود یک امام راحلی (رضوان الله علیه) خواست این کتابها که وجود ذهنی دارد و لفظی دارد و کتبی اینها را عینی کند وقتی این حرفهای قرآن و نهجالبلاغه را پیاده کرد فرمود که دین صائق است و قائد است و محرک الآن هم در مسیحیت اگر یک امامگونهای پیدا بشود که مسیحیت آمریکایی را از مسیحیت ناب عیسوی (سلام الله علیه) تشخیص بدهد و ترجیح بدهد غرب هم بیدار میشود وگرنه قرآن کریم به ما مسلمانها خطاب میکند مسلمانها جنگ را از مسیحیها یاد بگیرید ببینید مسیح چه چیزی گفته عیسی چکار کرده خب آن دین با عظمت را آوردند دین کلیسای راهبانه کردند اگر آنها هم یک امام میداشتند که این مسیحیت آمریکایی را از مسیحیت ناب عیسوی (سلام الله علیه) جدا بکنند آنگاه معلوم میشود عیسی چه کسی بود اولین کاری که عیسی کرد تمام نهضتهای موسای کلیم را تصدیق کرد ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ ببینید وقتی قرآن کریم جریان مسیح را ذکر میکند تمام مبارزات علیه فراعنه را امضا میکند بعد هم میفرماید که ﴿مَنْ أَنصَارِی إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فَآمَنَت طَائِفَةٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَکَفَرَت طَائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «صف» که اصلاً سوره سوره جنگ است اولش جنگ است وسطش جنگ است آخرش جنگ است این را باید سوره جنگ نامید از آن ﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِهِ صَفًّا﴾ شروع میشود وسط آیه ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ﴾ به اینجا میرسد در پایان آیه هم به ما مسلمانها میگوید مسلمانها مثل عیسویها بجنگید ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصارَ اللّهِ کَما قالَ عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوارِیِّینَ مَنْ أَنْصاری إِلَی اللّهِ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللّهِ فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَنی إِسْرائیلَ وَ کَفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذینَ آمَنُوا عَلی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرینَ﴾ این سوره سوره جنگ است اگر این سوره را اجازه میدادند که امام همین سوره را برای غرب باز کند آنها دیگر نمیگفتند که ما باید دیوارمان در واتیکان تنگتر باشد کاری به دیگران نداریم که این یک مسیحیت صددرصد آمریکایی است که در غرب حکومت میکند به هر تقدیر الآن آنچه که مطرح است این است که ذات اقدس الهی در جریان تعذیب که خدا اینها را عذاب میکند و لازمه عذاب گفته شد به این است که اینها به طرف جهنم میروند معنایش این نیست که اگر یک کسی خلاف کرده آن آتش درونی لازمه ذاتی این خلاف باشد و دیگر کار گذشته باشد اینچنین نیست بیان ذلک این است که معنای تجسم عمل این نیست که عمل علت تامه است نه فاعل تام علت تامه است برای اینکه خودش تبدیل بشود به آتش این آن نیست عمل به صورت آتش درمیآید اما اینچنین نیست که عمل علت تامه باشد برای آتش شدن اگر الآن هم درون یک عده را اولیای الهی میدیدند که مشتعل است یا جناب مرحوم ملا عبدالرزاق کاشانی در تأویلاتش میگوید خودم یا بعضی از اساتید میدیدیم وقتی یک عدهای دارند حرف میزنند از دهنشان آتش درمیآید یا عده دیگر مشاهده میکردند این موارد جزئی نشان نمیدهد که عمل یعنی معصیت علت تامه است برای تبدّل به نار اینچنین نیست بلکه حداکثر این زمینه است چون موارد جزئی آن اصل کلی را اثبات نمیکند آنچه که اصل کلی را اثبات میکند این است که ذات اقدس الهی میفرماید انسان تا زنده است در نشئه تحوّل است و تبدّل است وحرکت است به نام توبه این یک تا راه توبه باز است زمینه تبدیل سیئات به حسنات باز است ﴿َأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ﴾ تبدیل سیئه به حسنه اینچنین نیست که ذاتی را خدا عوض کرده باشد معلوم میشود ذاتی نیست این اقتضاست نه علت تامه گاهی پرده را از چشم صاحب دل برمیدارد یک، یا پرده را از روی نار مشتعل برمیدارد دو، که بالأخره انسان بتواند درون افراد را ببیند گاهی هم بر فرض این عمل رابطه تنگاتنگ با اشتعال داشته باشد حداکثر بشود نظیر آتش بیرونی خب آتش بیرونی هم گاهی با ﴿یَانَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً﴾ سرد خواهد شد هیچ برهان عقلی اقامه نشده است که گناه نظیر اربع است نسبت به زوجیت چون همه اینها در محدوده اعتبار است و تکیهگاه اینها تکوین است نه خود اینها تکیه دادن این امور اعتباری به آن امور تکوینی نیازمند محرک است و اینکه گفتند ذاتی شیء لا یعلل یعنی لا یعلل بعلة مستقلة خارجه وگرنه ذاتی شیئ هم معلل است ذاتی شیء به تبع آن شیء معلل است اگر گفتند ذاتی شیء لم یکن معللا همانها گفتند ای معللا بعلة زائدة عن علة ذاته اینچنین نیست که ذاتی علت نخواهد که ذاتی علت مستأنف طلب نمیکند نه علت نخواهد این یک، به تبع ذیالذات معلول است چون حدوثاً و بقائاً آن ذیالذات معلول است پس لوازم ذات هم به تبع آن حدوثاً و بقائاً معلول است از جهات گوناگون که شما بحثهای قرآنی میکنید میبینید انسان تا زنده است در نشئه حرکت است لذا در بخشهایی از قرآن کریم فرمود اینها که توبه کردند ﴿أُولئِکَ﴾ کسانیاند که ﴿یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ﴾ تبدیل سیئه به حسنه برای آن است که ما در نشئه تحول زندگی میکنیم مادامی که در نشئه تحوّل زندگی میکنیم راه برای تحوّل و تغیّر هست ارتداد -معاذالله- از این قبیل است و توبه هم از آن قبیل آیه توبه که بخشی از آن در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» آمده است این است آیه هفتاد سورهٴ «فرقان» ﴿یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ یَخْلُدْ فیهِ مُهانًا إِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحًا فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ﴾ فرمود شرک را به توحید تبدیل میکند همه مشرکین و صنمیین و وثنیین حجاز بودند که بعد وقتی مسلمان شدند شرکشان تبدیل به توحید شد این نفس تا زنده است در مسیر تحول است وقتی متحول شد اوضاعش هم برمیگردد فرمود: ﴿فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللّهُ غَفُورًا رَحیمًا﴾ تتمه مطالب میماند برای روز بعد انشاءالله.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است