- 460
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 96 تا 99 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 96 تا 99 سوره اعراف"
سنت ذات اقدس الهی بر این است که برای هدایت مردم انبیا و مرسلین(ع) را اعزام کند
اگرامتی براهین پیامبرشان را پذیرفتند نعمتها و حسنات آنها افزوده خواهد شد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُر آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ ٭ أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُری أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا بَیاتًا وَ هُمْ نائِمُونَ ٭ أَوَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُریٰ أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا ضُحًی وَ هُمْ یَلْعَبُونَ ٭ أَفَأَمِنُوا مَکْرَ اللّهِ فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ﴾
تا کنون ثابت شد که سنت ذات اقدس الهی بر این است که برای هدایت مردم انبیا و مرسلین(علیهم السلام) را اعزام کند این مطلب اول که هرگز خداوند ملتی را بدون راهنمای آسمانی و غیبی رها نمیکند مطلب دوم این است که اگر آن امت براهین حکمت موعظه و جدال احسن آن پیامبر را پذیرفتند از نظر اعتقاد و به عمل صالح موفق شدند از نظر عمل نه تنها آسیب نمیبینند بلکه نعمتهای آنها حسنات آنها افزوده خواهد شد این دو سوم اینکه اگر اینها کفر ورزیدند و عمل طالح پیشه گرفتند ذات اقدس الهی به اینها برای مدت معینی مهلت میدهد بلکه برگردند و یکی از راههای برگشت آزمون الهی است که اینها را گاهی با حسنات گاهی با سیئات گاهی با خیر گاهی با شر ﴿وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ و مانند آن میآزماید گاهی ﴿بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ﴾ میآزمایند ﴿لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ﴾ ﴿لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ﴾ که در سورهٴ «انعام» و سورهٴ «اعراف» با این تعبیرات مختلف آمده است این بخش بعدی اگر آنها در اثر آزمون با بأساء و الضراء متضرع شدند ناله کردند لابه کردند به حال آمدند که غضب الهی برداشته میشود و اگر اینها اهل ناله و لابه و تنبه نبودند ذات اقدس الهی این بأساء و ضراء را تبدیل میکند به سرّاء یعنی چیزهای مسرتبخش که از این به بعد دیگر زمینه استدراج است و زمینه مؤاخذه است وقتی آن مشکلاتشان به رفاه مبدل شد اینها میگویند که گذشتگان ما هم گاهی سختی میدیدند گاهی رفاه یک منشأ خارجی نیست که ما را بیازماید بلکه این نظام طبیعت است که گاهی آنچنان است گاهی اینچنین در گذشته تاریخ هم همینطور بود ﴿قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرّاءُ وَ السَّرّاءُ﴾ نیاکان ما تبار و گذشتگان ما هم گاهی سختی میدیدند گاهی رفاه میدیدند گاهی فقر میدیدند تهیدستی گاهی توانگری ما هم همینطوریم مبدئی در کار باشد ـ معاذالله ـ نیست و آزمونی باشد نیست مؤاخذهای باشد نیست ﴿قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرّاءُ وَ السَّرّاءُ﴾ در چنین حالتی که حرفشان این است که غیر از طبیعت منشأ دیگری نیست با اینکه انبیا آمدند برهان اقامه کردند نپذیرفتند با موعظه سخن گفتند نپذیرفتند با جدال احسن به مکالمه نشستند نپذیرفتند راههای علمی را فروگذار نکردند اینها نپذیرفتند راههای عملی را که آزمون به ضرّاء و البأساء بود اعمال فرمود اینها نپذیرفتند پس هم راههای احتجاجات علمی به نصاب رسید هم راههای آزمون عملی به نصاب رسید از آن به بعد ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ خواهد شد آنگاه میفرماید ما اینها را متنعم میکنیم ﴿حَتّی عَفَوْا﴾ وقتی فربه شدند نعمت افزایش یافت و اضافه آمد اینها در امنیت کاذب به سر میبرند وقتی در امنیت کاذب به سر بردند ﴿أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُبْلِسُونَ﴾ دفعتاً عذاب الهی میآید امنیت صادق آن است که برابر با وعده الهی باشد که فرمود: ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِکَ لَهُمُ الأمْنُ وَهُم مُهْتَدُونَ﴾ یا درباره اولیای الهی فرمود: ﴿أَلاَ إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ این امنیت صادق است اما امنیتی که تبهکاران دارند امنیت کاذب است که فرمود: ﴿فَلاَ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ﴾ خب این درباره غالب اقوام و امم اینطور است اما آنچه را که ممکن است در عصر پیشرفت صنعت و علم پدید بیاید قرآن در این باره چه میگوید تبهکاران و کافران و کسانی که دست به اعمال طالح و معصیت میزنند اینها دو دستهاند عدهاند که در اثر ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ ﴿زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ﴾ ﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ﴾ روی این جهات به دام گناه میافتند عدهایاند که نه تحصیل کردهاند عالماند منتها عاقل نیستند خیال میکنند علم به جای دین نشسته است و دین در اثر اینکه کرسی داوری خالی بود آمد روی کرسی نشست میگویند علم جای دین مینشیند و اگر مردمی در اعصار گذشته یا در منطقههای مخصوص به فکر دیناند چون میبینند کرسی علم خالی است اینها دین را به جای علم روی کرسی داوری مینشانند وقتی علم ظهور کرد صاحب این کرسی است روی این کرسی مینشیند و جهان را اداره میکند بیان ذلک روی توهم آنها و بعد روی تحقیق قرآن کریم و پاسخ قرآن کریم این است که آنها میگویند هیچ چیزی بدون علت نیست این یک، بیماریها روی علل است درمان هم روی علل فقر و مشکلات اقتصادی روی علل است توانگری و توانمندی روی علل صلح و آرامش روی علل است جنگ و خونریزی روی علل هیچ چیزی بدون سبب نیست این یک، و چون علل و اسباب این حوادث برای مردم نسلهای گذشته ناشناخته بود آنها چیزی را ـ معاذالله ـ به عنوان خدا به عنوان ماورای طبیعت به عنوان جهان غیب به جای این علل مینشاندند میگفتند خدا مریض میکند خدا شفا میدهد خدا فقر میآورد خدا غنا میآورد خدا جنگ میآورد خدا صلح میآورد خدا صاعقه و سیل و زلزله میآورد خدا امنیت میآورد وقتی علم ترقی کرد همه این اشیا به اسباب خاصشان ارتباط پیدا کردند معلوم شد که سبب مرض چیست علت شفا چیست معلوم شد سبب جنگ چیست سبب صلح چیست معلوم شد سبب فقر چیست سبب غنا چیست پس این علل و اسباب آن خلأ را پر کرده است دیگر جای خالی نیست تا کسی بگوید خدا رعد و برق میآورد خدا سیل و زلزله میآورد خدا صاعقه میآورد خدا مرض میآورد خدا غنا و توانگری میآورد یا فقر میآورد اینچنین نیست برای هر کدام از اینها یک علل و اسبابی است که علم به اینها پی برده است با پیشرفت علم جا برای دین و فلسفه و امثال ذلک نیست همه اینها رخت برمیبندد در چنین فضایی عدهای طغیانگرانه به این فکر افتادند که اگر دیگران آمدند جهان را تفسیر کردند ما باید جهان را تغییر بدهیم حرف مارکس و انگلس این بود که اگر دیگران مفسر جهاناند ما مغیر جهانیم ما آمدیم وضع را دگرگون کنیم اینقدر مغرور شدند این خلاصه عصیان علمی نسل نو قرآن کریم که کتابی است حی لا یموت چون سخن حی لا یموت است برای هر عصری شبهه را طرح میکند و پاسخ میدهد میفرماید وثنیین و بتپرستها اینها به دو گروه تقسیم شده بودند عدهای جزء عوام و درسنخواندههای از وثنیین بودند عدهای هم جزء اندیشوران از اهل وثنیت بودند آنهایی که درس نخوانده بودند و بتپرست بر اساس سنت باطل نیاکانشان بتپرستی را حفظ میکردند میگفتند که ﴿إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلیٰ أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلیٰ آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ﴾ ﴿مُقْتَدُونَ﴾ و مانند آن ﴿أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فی أَمْوالِنا ما نَشؤُا﴾ و مانند آن اینها روی تقلید باطل کار خود را توجیه و تقریر میکردند محققین از اهل وثنیت و تحصیل کردههای آنها که به اصل وجود ربالعالمین معتقد بودند یک قیاس مغالطی باطلی ترتیب میدادند به استناد آن قیاس مغالطی باطل این وثنیت و شرکشان را توجیه میکردند میگفتند: ﴿لَوْ شاءَ اللّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ﴾ میگفتند این شرک ما محبوب و مطلوب خداست دینی است خداپسند زیرا اگر خدا این شرک را نمیپذیرفتند خب رد میکرد چون رد نکرد پس شرک مرضی خداست خدا را به عنوان خالق کل قبول داشتند یک، به عنوان رب کل قبول داشتند ربالارباب ربالعالمین دو، اما امور جزئیه انسان را صحرا را دریا را باران را آفتاب را باد را کشاورزی را دامداری را به ارباب متفرق میسپردند سه، وگرنه وثنیین که خالق را منکر نبودند ﴿وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللّهُ﴾ ربالارباب را هم منکر نبودند این ربوبیبت جزئی را این ارباب متفرقه را به عنوان بدعت پدید آوردند و میگفتند که آن ربالارباب قادر کل است و عالم به همه چیز است بتپرستی ما را میبیند و اگر صحیح نبود خب تغییر میداد قدرت که داشت که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» و مانند آن این گونه از مغالطههای آنها مطرح شد و اشاره شد که اینها بین اراده تکوینی و تشریعی خلط کردند البته ذات اقدس الهی قدرت مطلقه دارد خودش هم در قرآن فرمود من اگر بخواهم با اضطرار و الجاء مردم را مؤمن کنم همه افراد روی زمین مسلمان خواهند شد ﴿وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ َلآمَنَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعًا﴾ ولی خدا ایمان روی الجاء و اضطرار را که نمیطلبد چون این کمال نیست اراده تشریعی خدا که سخن از شریعت است و امر است نهی تعلق گرفته به توحید و نهی کرده از شرک وثنیت که خداوند هم از قتل نفس جلوگیری کرده هم هتک حرمت والدین را جلوگیری کرده هم شرک را جلوگیری کرده و مانند آن پس آنها بین اراده تکوینی و تشریعی خدا خلط کردند گفتند چون خدا جلوی ما را نگرفته است پس اراده دارد خب تکویناً خدا اراده کرده است شما آزاد باشید اما تشریعاً شرک را نهی کرده و تبر به دست پیغمبرش داد به نام خلیل خدا(سلام الله علیه) که او ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلاّ کَبِیراً لَّهُمْ﴾ خب بنابراین چون مغالطه تکوین و تشریع در قیاس اقترانی محققین از اهل وثنیت ظهور داشت قرآن کریم همان را نقل کرد با فرق گذاشتن بین ارادتین و شرک را باطل کرده است این درباره وثنیت بود که حرف مقلدین را نقل کرد و ابطال کرد فرمود: ﴿أَوَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَ لا یَهْتَدُونَ﴾ حرف اندیشمندان آنها را هم نقل کرد و ابطال کرد اما در عصر کنونی در عصر کنونی کسانی که تن به گناه میدهند دو گروهاند یک عده درس نخواندهاند که ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ یک عده صاحبنظران علمیاند که آنها هم در حقیقت ﴿سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ﴾ درباره درس نخواندهها که تن به گناه میدهند که آیات فراوانی بود برای ابطال طریقت آنها و درباره درس خواندههایی که عالمانه فکر میکنند میاندیشند نسبت به اینها پاسخ داد فرمود که انبیا که آمدند اینها را به مراحل الهی دعوت میکنند ﴿فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾ همین علمهای مادی و تجربی که دارند به همین بسنده میکنند و خوشحالاند خیال میکنند این مشکل را حل میکند آنگاه دانه دانه تک تک این مسائل را به صورت عقلی تحلیل میکند و جواب میدهد میفرماید از اینکه هیچ چیزی بیسبب نیست صدقتاً نیست تصادف نیست و اتفاق نیست این حق است اما پدیدآورنده این اشیا نه شمایید نه آلهه بتپرستان بالأخره یک موجودی که هستی او عین ذات اوست باید چیزی را بیافریند وگرنه یک موجودی که نبود و بعد پدید آمد و بعد در آینده نزدیک یا دور رخت برمیبندد او که نمیتواند زمامدار هستی جهان باشد که فرمود: ﴿ءَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ اذا «وقعه» یا درباره اصل نظام خلقت فرمود که ﴿أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ﴾ بالأخره خود شما که یک سلسله محققین اندیشورید خودتان خودتان را آفریدید؟ نه. صدقتاً تصادفاً بدون علت خلق شدید؟ نه. کسی که مثل شماست شما را آفرید؟ نه. چون او هم مثل شماست بالأخره نظام کیانی را شما آفریدید؟ نه. یقیناً سبب دارد آن سبب شمایید؟ نه. پس نه بیسبب چیزی پدید میآید نه آن سبب شما و امثال شمایید ﴿أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ﴾ یعنی «من غیر علة فاعلیة» چون علت قابلی مشکلی را حل نمیکند بگویید قبلاً این شیء خاک بود این خاک قبلاً صورت دیگر داشت و هکذا و هکذا بالأخره پذیرش علت قابلی مشکل را حل نمیکند اینها که قانون علیت را میپذیرند در حقیقت آن محور اصلی علیّت را که علت فاعلی و علت غایی باشد منکرند اینها در حقیقت علیّت را نمیپذیرند وقتی در دستگاههای عقلی و الهی مسئله علیت مطرح میشود معلوم میشود که آن رکن اساسی قانون علیت علت فاعلی و علت غایی است وگرنه علت مادی در بخشی از محدوده جهان حضور دارد یک، در بخشهای مهم سخن از علت مادی و صوری نیست دو، آنجایی که سخن از تجرد است اندیشههای علمی است حقایق غیبی است آنجا نه علت مادی وجود دارد نه علت صوری با اینکه آنها هم فاعل دارند هم غایت محور اصلی قانون علّیت علت فاعلی است که هو الاول است و علت غایی است که هو الاخر است این دوتا علت را مادیین منکرند یعنی مبدأ و معاد را که علت فاعلی و علت غایی است نمیپذیرند آن علتی که اینها میپذیرند علت اعدادی است و امدادی نه علت فاعلی و حقیقی آنها علل مادی را میپذیرند که از ماده کاری جز پذیرش ساخته نیست نه ساختن کاری نمیکند که او میپذیرد چیزی که ندارد پذیراست نه بخشنده خب «عقل داند طایر اندر بیضه بال و پر ندارد» به تعبیر شیخنا الاستاد مرحوم آقای الهی قمشهای خب این همه پرهای رنگارنگ طاووس که در تخم طاووس نبود که یک کسی بالأخره به اینها داد دیگر اینکه هنوز اندیشمندان سالیان متمادی باید تلاش و کوشش کنند تا رنگهای پرهای گوناگون طاووس را بفهمند همه اینها را ذات اقدس الهی به یک تخم عطا میکند «عقل داند طایر اندر بیضه بال و پر ندارد» آن وقتی که تخم طاووس بود که این قدر رنگ و جمال و جلال نداشت که یکی از خطبههای نورانی نهجالبلاغه درباره همین پرهای طاووس است چه آنجا که مثلاً بنفشرنگ است اگر شما یک چنین پر بنفشی را بکنید باز به جای او بنفش درمیآید نه سبز نه رنگ دیگر این رنگهای گوناگون این نظم مخصوص که هنوز علم بشر به آن راه پیدا نکرده است این را که تخم نمیدانست که به خودش عطا بکند که خب هیچ قابلی آن فضایل و کمالات هستی صورت فعلیه و بعدی را ندارد و نمیداند تا به خود عطا کند بنابراین علوم مادی عندالتحلیل منکر آن محور اصلی علیتاند که آن علت فاعلی است یک، و غایتمدار بودن و هدفمند بودن یعنی علت غایی که کمال محض است دو، این دین است که میفرماید ﴿هُوَ الأوَّلُ﴾ است ﴿خَلَقَکُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ﴾ «هو الآخر» است ﴿إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الاُمورُ﴾ نه با سین که با صاد نه میروند بلکه میشوند یک حرکتی است با صیرورت آمیخته است ﴿أَلاَ إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الأمُورُ﴾ خب این لحظه به لحظه به طرف کمال میرود حالا هر اندازه کمالی را فراهم کرده است برابر استعداد و استحقاق او ذات اقدس الهی میفرماید هرگز علم به جای دین نمینشیند علم اگر علم تجربی است قلمرو او اثبات ماده و علتهای مادی و علتهای قابلی و امدادی و اعدادی است او نه توان این را دارد که خدا ثابت کند نه توان آن را دارد که خدا را نفی کند یک تعبیر لطیفی سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی در کتاب شریف اصول فلسفه خودش دارند میفرمایند که یک طبیب از آن جهت که طبیب است یک مهندس از آن جهت که مهندس است یک زمینشناس یک ستارهشناس یک بحرشناس یک نهرشناس یک معدنشناس از آن جهت که معدنشناس است نه از آن جهت که درس الهی خوانده است او هرگز نه میتواند خدا را اثبات کند نه میتواند خدا را نفی کند چون طب کاری با ماورا طبیعت ندارد مهندسی کاری به ماورای طبیعت ندارد این فقط بحث میکند که فلان حادثه یا فلان رخداد چند قرن قبل یا چند میلیون قرن قبل چنین بوده است هم اکنون این است در آینده نزدیک یا دور چنین میشود همین این سیر افقی دارد اما چه کسی کرد؟ چه کار کرد؟ این دیگر بحث طبی نیست بحث تجربی نیست بحث هندسی نیست بحث دریاشناسی و صحراشناسی و جانورشناسی نیست این بحث الهی است قانون علیت اصولاً در علوم تجربی جا ندارد این در حکمت و کلام جا دارد البته ممکن است یک طبیبی یک درس الهی خوانده باشد یا دید الهی داشته باشد بعد اینها را به چشم آیت بنگرد که همه اینها آیات و نشانه آن بینشاناند ﴿وَ فِی اْلأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ ٭ وَ فی أَنْفُسِکُمْ أَفَلا تُبْصِرُونَ﴾ بعد مثل زیبایی که سیدنا الاستاد در همان المیزان دارند این است که اگر یک خارکنی یک هیزمجمعکنی تبری داسی تیشهای ارهای به دست گرفته از دشت به بالای کوه و سینه کوه رفته که درختی تهیه کند و درختی را قطع کند این رفت و گشت و تلاش و کوشش کرد و دید درختی نیست که او قطع کند با تبر از بالای کوه دارد میآید پایین یک معدنشناسی هم از دامنه این کوه دارد میرود بالا که ردهها و رگههای این کوه و خاکها را شناسایی کند ببنید در عمق این کوه یک معدنی به نام معدن طلا و نقره هست یا نه اینها در راه به هم برخورد میکنند آن که تبر به دوش است از بالای کوه آمده وقتی به این معدنشناس میگوید برگرد چیزی نیست خیال میکند این هم برای هیزم رفته این چون خودش تبر دارد و برای هیزم رفته کوه را دیده و درخت خشک هیزمی در کوه ندید گفت برگرد چیزی نیست وقتی او میگوید چیزی نیست یعنی هیزم نیست یعنی من در سینه کوه قله کوه دامنه کوه درخت خشکی برای هیزم ندیدم او بیش از این پیامی ندارد او که از دل کوه خبر ندارد که بگوید در دل کوه معدنی نیست یک طبیب اگر بگوید خدا هست قابل باور نیست خدا نیست قابل باور نیست چون طب کاری به این ندارد یک مهندس به شرح ایضاً [همچنین] یک زمینشناس به شرح ایضاً [همچنین] یک گیاهشناس به شرح ایضاً [همچنین] یک اخترشناس به شرح ایضاً [همچنین] یک بحرشناس به شرح ایضاً [همچنین] مگر اینکه از این علوم تجربی به درآیند بیایند روی کرسی حکمت و کلام بنشینند یا کرسی تفسیر بنشینند آنگاه از راه تفسیر از راه حکمت از راه کلام بگویند در ماورای طبیعت چیزی هست یا نیست؟ آن ابزار کارش آن است اصولاً علوم تجربی چنین ابزاری ندارند خب البته اگر یک طبیبی موحّد بود درس حکمت و کلام خواند از آن جهت که موحّد است پیامش مسموع است یا از آن جهت که مفسر است پیامش مسموع است نه از آن جهت که طبیب است.
پرسش ...
پاسخ: خب بله دیگر ولی وقتی که بدانند که تجربه محدود است و خود تجربه به عقل تکیه میکند حجیت قیاسهای تجربی به عقل است بنابراین این راه شناخت را دو چیز میداند کم کم بالاتر میآید راه شناخت را سه چیز میداند هم حس و تجربه است هم برهان عقلی است هم کشف و شهود است از اینجا بالاتر میآید نقل هم برای او میشود حجت بالأخره انسان یا خودش باید جهانبین باشد یک، اگر عارف بود یا جهاننگر باشد دو، اگر حکیم یا متکلم بود یا نقل اینها را گوش بدهد اگر متعبد بود و بالاترین راه شهود شهود انبیا و اولیاست که بالاتر از عرفان هر عارف و عقل هر حکیم و متکلم است چون صاحب بصر است نه صاحبنظر اولاً و در بصارت او هم معصوم است ثانیاً، آن گاه نقل چنین مرجع معصومی هم میشود حجت نقل حجت است کشف حجت است عقل حجت است حس حجت است منتها همه اینها باید به بدیهی خودشان برگردند در علوم حصولی نظری باید به بدیهی برگردد در اقسام کشف و شهود باید کشف و شهود معصوم برگردد چون کشف و شهود معصوم به منزله بدیهی در بخشهای کشف است تا کشف و شهود غیر معصوم به کشف و شهود معصوم برنگردد مثل آن است که نظری به بدیهی ختم نشود معتبر و حجت نیست و اگر کسی نه اهل دل بود و نه اهل چشم باید اهل گوش باشد ببیند که صاحب شریعت چه گفته است خب این گروه وقتی در مدار علّیت سخن میگویند حرفشان علت مادی است لذا در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» فرمود انبیا که آمدند پیام الهی را به اینها ابلاغ کردهاند اینها به همان علوم بشری خودشان خوشحال شدند و اکتفا کردند ﴿فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾ آیهٴ 83 سورهٴ مبارکهٴ «غافر» این است ﴿فَلَمّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ﴾ مارکس و انگلس و دیگر متفکران سوسیالیستی و کمونیستی و مانند آن که بر این پندار باطل بودند که عالم را تغییر بدهند حالا معلوم میشود عالمی که مبدئی دارد حکیم منتهایی دارد حکیم ولو قوانین دارد حرکت میکند که فرمود ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾ خود انسان زیر مجموعه این عالم متقن است علومی هم که نصیب دانشمندان میشود برداشت شده از قوانین حاکم بر همین نظام است آن وقت انسان چگونه میتواند در کنار سفره علم جهان بنشیند و عالم را عوض کند اما صاحب این عالم راه را به ما نشان داد فرمود اگر بخواهید دنیا به کام شما باشد راه دارد اگر بخواهید بیراهه بروید مهلت هست ولی بعد از مهلت ناکام خواهی شد (افتادگی صوتی) یکبار و دوبار نیست این سنت ماست ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَ﴾ این یک ﴿إِن تَعُودُوا نَعُد﴾ این دو این دو آیه نشان میدهد که این یک اصل حاکمی است بر کل جهان بعد فرمود تمام روزیها را ذات اقدس الهی آفرید و در مخزن خود خزینه کرده است این یک ﴿لِلَّهِ خَزَائِنُ السَّماوَاتِ وَالأرْض﴾ کلید این خزائن هم به دست خودش است ﴿لَهُ مَقَالِیدُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ دو، راه دسترسی به این کلید را هم به شما نشان داد وآن ایمان و عمل صالح است سه، فرمود میخواهید یک گوشهای از این کلید به دست شما باشد که با آن من در خزینه را باز کنم یا شما به اذن من در خزینه را باز کنید؟ آن این است ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُریٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ﴾ این خزینه بسته است کلید دارد مفتاح دارد ﴿عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْب﴾ است یک ﴿لَهُ مَقَالِیدُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ است دو، در روایات ما آمده است که ذات اقدس الهی بخشی از کلیدها را به شماها نشان داد و آن دعای شماست آن ناله شماست قدر این نالهها را بدانید خب او مؤمن است و عمل صالح دارد نه زیر سلطه کسی میرود نه کسی را زیر سلطه خود میگیرد چنین کسی آه او اثر دارد اینچنین نیست که انسان یک موجودی باشد جدای از جهان از آن طرف محیط زیست را میتواند آلوده کند از آن طرف محیط زیست هم میتواند او را به فریاد درآورد اگر ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ﴾ اگر همین ناس راه تقوا و عمل صالح را طی کردند ﴿لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالأرْضِ﴾ اینچنین نیست تأثیر یک طرفه باشد بین جامعه بشری و حوادث روز یک تأثیر و تأثر متقابل است از آن طرف فرمود: ﴿ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النّاسِ﴾ از این طرف فرمود: ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُریٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
سنت ذات اقدس الهی بر این است که برای هدایت مردم انبیا و مرسلین(ع) را اعزام کند
اگرامتی براهین پیامبرشان را پذیرفتند نعمتها و حسنات آنها افزوده خواهد شد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُر آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ ٭ أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُری أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا بَیاتًا وَ هُمْ نائِمُونَ ٭ أَوَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُریٰ أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا ضُحًی وَ هُمْ یَلْعَبُونَ ٭ أَفَأَمِنُوا مَکْرَ اللّهِ فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ﴾
تا کنون ثابت شد که سنت ذات اقدس الهی بر این است که برای هدایت مردم انبیا و مرسلین(علیهم السلام) را اعزام کند این مطلب اول که هرگز خداوند ملتی را بدون راهنمای آسمانی و غیبی رها نمیکند مطلب دوم این است که اگر آن امت براهین حکمت موعظه و جدال احسن آن پیامبر را پذیرفتند از نظر اعتقاد و به عمل صالح موفق شدند از نظر عمل نه تنها آسیب نمیبینند بلکه نعمتهای آنها حسنات آنها افزوده خواهد شد این دو سوم اینکه اگر اینها کفر ورزیدند و عمل طالح پیشه گرفتند ذات اقدس الهی به اینها برای مدت معینی مهلت میدهد بلکه برگردند و یکی از راههای برگشت آزمون الهی است که اینها را گاهی با حسنات گاهی با سیئات گاهی با خیر گاهی با شر ﴿وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ و مانند آن میآزماید گاهی ﴿بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ﴾ میآزمایند ﴿لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ﴾ ﴿لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ﴾ که در سورهٴ «انعام» و سورهٴ «اعراف» با این تعبیرات مختلف آمده است این بخش بعدی اگر آنها در اثر آزمون با بأساء و الضراء متضرع شدند ناله کردند لابه کردند به حال آمدند که غضب الهی برداشته میشود و اگر اینها اهل ناله و لابه و تنبه نبودند ذات اقدس الهی این بأساء و ضراء را تبدیل میکند به سرّاء یعنی چیزهای مسرتبخش که از این به بعد دیگر زمینه استدراج است و زمینه مؤاخذه است وقتی آن مشکلاتشان به رفاه مبدل شد اینها میگویند که گذشتگان ما هم گاهی سختی میدیدند گاهی رفاه یک منشأ خارجی نیست که ما را بیازماید بلکه این نظام طبیعت است که گاهی آنچنان است گاهی اینچنین در گذشته تاریخ هم همینطور بود ﴿قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرّاءُ وَ السَّرّاءُ﴾ نیاکان ما تبار و گذشتگان ما هم گاهی سختی میدیدند گاهی رفاه میدیدند گاهی فقر میدیدند تهیدستی گاهی توانگری ما هم همینطوریم مبدئی در کار باشد ـ معاذالله ـ نیست و آزمونی باشد نیست مؤاخذهای باشد نیست ﴿قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرّاءُ وَ السَّرّاءُ﴾ در چنین حالتی که حرفشان این است که غیر از طبیعت منشأ دیگری نیست با اینکه انبیا آمدند برهان اقامه کردند نپذیرفتند با موعظه سخن گفتند نپذیرفتند با جدال احسن به مکالمه نشستند نپذیرفتند راههای علمی را فروگذار نکردند اینها نپذیرفتند راههای عملی را که آزمون به ضرّاء و البأساء بود اعمال فرمود اینها نپذیرفتند پس هم راههای احتجاجات علمی به نصاب رسید هم راههای آزمون عملی به نصاب رسید از آن به بعد ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ خواهد شد آنگاه میفرماید ما اینها را متنعم میکنیم ﴿حَتّی عَفَوْا﴾ وقتی فربه شدند نعمت افزایش یافت و اضافه آمد اینها در امنیت کاذب به سر میبرند وقتی در امنیت کاذب به سر بردند ﴿أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُبْلِسُونَ﴾ دفعتاً عذاب الهی میآید امنیت صادق آن است که برابر با وعده الهی باشد که فرمود: ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِکَ لَهُمُ الأمْنُ وَهُم مُهْتَدُونَ﴾ یا درباره اولیای الهی فرمود: ﴿أَلاَ إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ این امنیت صادق است اما امنیتی که تبهکاران دارند امنیت کاذب است که فرمود: ﴿فَلاَ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ﴾ خب این درباره غالب اقوام و امم اینطور است اما آنچه را که ممکن است در عصر پیشرفت صنعت و علم پدید بیاید قرآن در این باره چه میگوید تبهکاران و کافران و کسانی که دست به اعمال طالح و معصیت میزنند اینها دو دستهاند عدهاند که در اثر ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ ﴿زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ﴾ ﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ﴾ روی این جهات به دام گناه میافتند عدهایاند که نه تحصیل کردهاند عالماند منتها عاقل نیستند خیال میکنند علم به جای دین نشسته است و دین در اثر اینکه کرسی داوری خالی بود آمد روی کرسی نشست میگویند علم جای دین مینشیند و اگر مردمی در اعصار گذشته یا در منطقههای مخصوص به فکر دیناند چون میبینند کرسی علم خالی است اینها دین را به جای علم روی کرسی داوری مینشانند وقتی علم ظهور کرد صاحب این کرسی است روی این کرسی مینشیند و جهان را اداره میکند بیان ذلک روی توهم آنها و بعد روی تحقیق قرآن کریم و پاسخ قرآن کریم این است که آنها میگویند هیچ چیزی بدون علت نیست این یک، بیماریها روی علل است درمان هم روی علل فقر و مشکلات اقتصادی روی علل است توانگری و توانمندی روی علل صلح و آرامش روی علل است جنگ و خونریزی روی علل هیچ چیزی بدون سبب نیست این یک، و چون علل و اسباب این حوادث برای مردم نسلهای گذشته ناشناخته بود آنها چیزی را ـ معاذالله ـ به عنوان خدا به عنوان ماورای طبیعت به عنوان جهان غیب به جای این علل مینشاندند میگفتند خدا مریض میکند خدا شفا میدهد خدا فقر میآورد خدا غنا میآورد خدا جنگ میآورد خدا صلح میآورد خدا صاعقه و سیل و زلزله میآورد خدا امنیت میآورد وقتی علم ترقی کرد همه این اشیا به اسباب خاصشان ارتباط پیدا کردند معلوم شد که سبب مرض چیست علت شفا چیست معلوم شد سبب جنگ چیست سبب صلح چیست معلوم شد سبب فقر چیست سبب غنا چیست پس این علل و اسباب آن خلأ را پر کرده است دیگر جای خالی نیست تا کسی بگوید خدا رعد و برق میآورد خدا سیل و زلزله میآورد خدا صاعقه میآورد خدا مرض میآورد خدا غنا و توانگری میآورد یا فقر میآورد اینچنین نیست برای هر کدام از اینها یک علل و اسبابی است که علم به اینها پی برده است با پیشرفت علم جا برای دین و فلسفه و امثال ذلک نیست همه اینها رخت برمیبندد در چنین فضایی عدهای طغیانگرانه به این فکر افتادند که اگر دیگران آمدند جهان را تفسیر کردند ما باید جهان را تغییر بدهیم حرف مارکس و انگلس این بود که اگر دیگران مفسر جهاناند ما مغیر جهانیم ما آمدیم وضع را دگرگون کنیم اینقدر مغرور شدند این خلاصه عصیان علمی نسل نو قرآن کریم که کتابی است حی لا یموت چون سخن حی لا یموت است برای هر عصری شبهه را طرح میکند و پاسخ میدهد میفرماید وثنیین و بتپرستها اینها به دو گروه تقسیم شده بودند عدهای جزء عوام و درسنخواندههای از وثنیین بودند عدهای هم جزء اندیشوران از اهل وثنیت بودند آنهایی که درس نخوانده بودند و بتپرست بر اساس سنت باطل نیاکانشان بتپرستی را حفظ میکردند میگفتند که ﴿إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلیٰ أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلیٰ آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ﴾ ﴿مُقْتَدُونَ﴾ و مانند آن ﴿أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فی أَمْوالِنا ما نَشؤُا﴾ و مانند آن اینها روی تقلید باطل کار خود را توجیه و تقریر میکردند محققین از اهل وثنیت و تحصیل کردههای آنها که به اصل وجود ربالعالمین معتقد بودند یک قیاس مغالطی باطلی ترتیب میدادند به استناد آن قیاس مغالطی باطل این وثنیت و شرکشان را توجیه میکردند میگفتند: ﴿لَوْ شاءَ اللّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ﴾ میگفتند این شرک ما محبوب و مطلوب خداست دینی است خداپسند زیرا اگر خدا این شرک را نمیپذیرفتند خب رد میکرد چون رد نکرد پس شرک مرضی خداست خدا را به عنوان خالق کل قبول داشتند یک، به عنوان رب کل قبول داشتند ربالارباب ربالعالمین دو، اما امور جزئیه انسان را صحرا را دریا را باران را آفتاب را باد را کشاورزی را دامداری را به ارباب متفرق میسپردند سه، وگرنه وثنیین که خالق را منکر نبودند ﴿وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللّهُ﴾ ربالارباب را هم منکر نبودند این ربوبیبت جزئی را این ارباب متفرقه را به عنوان بدعت پدید آوردند و میگفتند که آن ربالارباب قادر کل است و عالم به همه چیز است بتپرستی ما را میبیند و اگر صحیح نبود خب تغییر میداد قدرت که داشت که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» و مانند آن این گونه از مغالطههای آنها مطرح شد و اشاره شد که اینها بین اراده تکوینی و تشریعی خلط کردند البته ذات اقدس الهی قدرت مطلقه دارد خودش هم در قرآن فرمود من اگر بخواهم با اضطرار و الجاء مردم را مؤمن کنم همه افراد روی زمین مسلمان خواهند شد ﴿وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ َلآمَنَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعًا﴾ ولی خدا ایمان روی الجاء و اضطرار را که نمیطلبد چون این کمال نیست اراده تشریعی خدا که سخن از شریعت است و امر است نهی تعلق گرفته به توحید و نهی کرده از شرک وثنیت که خداوند هم از قتل نفس جلوگیری کرده هم هتک حرمت والدین را جلوگیری کرده هم شرک را جلوگیری کرده و مانند آن پس آنها بین اراده تکوینی و تشریعی خدا خلط کردند گفتند چون خدا جلوی ما را نگرفته است پس اراده دارد خب تکویناً خدا اراده کرده است شما آزاد باشید اما تشریعاً شرک را نهی کرده و تبر به دست پیغمبرش داد به نام خلیل خدا(سلام الله علیه) که او ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلاّ کَبِیراً لَّهُمْ﴾ خب بنابراین چون مغالطه تکوین و تشریع در قیاس اقترانی محققین از اهل وثنیت ظهور داشت قرآن کریم همان را نقل کرد با فرق گذاشتن بین ارادتین و شرک را باطل کرده است این درباره وثنیت بود که حرف مقلدین را نقل کرد و ابطال کرد فرمود: ﴿أَوَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَ لا یَهْتَدُونَ﴾ حرف اندیشمندان آنها را هم نقل کرد و ابطال کرد اما در عصر کنونی در عصر کنونی کسانی که تن به گناه میدهند دو گروهاند یک عده درس نخواندهاند که ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ یک عده صاحبنظران علمیاند که آنها هم در حقیقت ﴿سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ﴾ درباره درس نخواندهها که تن به گناه میدهند که آیات فراوانی بود برای ابطال طریقت آنها و درباره درس خواندههایی که عالمانه فکر میکنند میاندیشند نسبت به اینها پاسخ داد فرمود که انبیا که آمدند اینها را به مراحل الهی دعوت میکنند ﴿فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾ همین علمهای مادی و تجربی که دارند به همین بسنده میکنند و خوشحالاند خیال میکنند این مشکل را حل میکند آنگاه دانه دانه تک تک این مسائل را به صورت عقلی تحلیل میکند و جواب میدهد میفرماید از اینکه هیچ چیزی بیسبب نیست صدقتاً نیست تصادف نیست و اتفاق نیست این حق است اما پدیدآورنده این اشیا نه شمایید نه آلهه بتپرستان بالأخره یک موجودی که هستی او عین ذات اوست باید چیزی را بیافریند وگرنه یک موجودی که نبود و بعد پدید آمد و بعد در آینده نزدیک یا دور رخت برمیبندد او که نمیتواند زمامدار هستی جهان باشد که فرمود: ﴿ءَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ اذا «وقعه» یا درباره اصل نظام خلقت فرمود که ﴿أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ﴾ بالأخره خود شما که یک سلسله محققین اندیشورید خودتان خودتان را آفریدید؟ نه. صدقتاً تصادفاً بدون علت خلق شدید؟ نه. کسی که مثل شماست شما را آفرید؟ نه. چون او هم مثل شماست بالأخره نظام کیانی را شما آفریدید؟ نه. یقیناً سبب دارد آن سبب شمایید؟ نه. پس نه بیسبب چیزی پدید میآید نه آن سبب شما و امثال شمایید ﴿أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ﴾ یعنی «من غیر علة فاعلیة» چون علت قابلی مشکلی را حل نمیکند بگویید قبلاً این شیء خاک بود این خاک قبلاً صورت دیگر داشت و هکذا و هکذا بالأخره پذیرش علت قابلی مشکل را حل نمیکند اینها که قانون علیت را میپذیرند در حقیقت آن محور اصلی علیّت را که علت فاعلی و علت غایی باشد منکرند اینها در حقیقت علیّت را نمیپذیرند وقتی در دستگاههای عقلی و الهی مسئله علیت مطرح میشود معلوم میشود که آن رکن اساسی قانون علیت علت فاعلی و علت غایی است وگرنه علت مادی در بخشی از محدوده جهان حضور دارد یک، در بخشهای مهم سخن از علت مادی و صوری نیست دو، آنجایی که سخن از تجرد است اندیشههای علمی است حقایق غیبی است آنجا نه علت مادی وجود دارد نه علت صوری با اینکه آنها هم فاعل دارند هم غایت محور اصلی قانون علّیت علت فاعلی است که هو الاول است و علت غایی است که هو الاخر است این دوتا علت را مادیین منکرند یعنی مبدأ و معاد را که علت فاعلی و علت غایی است نمیپذیرند آن علتی که اینها میپذیرند علت اعدادی است و امدادی نه علت فاعلی و حقیقی آنها علل مادی را میپذیرند که از ماده کاری جز پذیرش ساخته نیست نه ساختن کاری نمیکند که او میپذیرد چیزی که ندارد پذیراست نه بخشنده خب «عقل داند طایر اندر بیضه بال و پر ندارد» به تعبیر شیخنا الاستاد مرحوم آقای الهی قمشهای خب این همه پرهای رنگارنگ طاووس که در تخم طاووس نبود که یک کسی بالأخره به اینها داد دیگر اینکه هنوز اندیشمندان سالیان متمادی باید تلاش و کوشش کنند تا رنگهای پرهای گوناگون طاووس را بفهمند همه اینها را ذات اقدس الهی به یک تخم عطا میکند «عقل داند طایر اندر بیضه بال و پر ندارد» آن وقتی که تخم طاووس بود که این قدر رنگ و جمال و جلال نداشت که یکی از خطبههای نورانی نهجالبلاغه درباره همین پرهای طاووس است چه آنجا که مثلاً بنفشرنگ است اگر شما یک چنین پر بنفشی را بکنید باز به جای او بنفش درمیآید نه سبز نه رنگ دیگر این رنگهای گوناگون این نظم مخصوص که هنوز علم بشر به آن راه پیدا نکرده است این را که تخم نمیدانست که به خودش عطا بکند که خب هیچ قابلی آن فضایل و کمالات هستی صورت فعلیه و بعدی را ندارد و نمیداند تا به خود عطا کند بنابراین علوم مادی عندالتحلیل منکر آن محور اصلی علیتاند که آن علت فاعلی است یک، و غایتمدار بودن و هدفمند بودن یعنی علت غایی که کمال محض است دو، این دین است که میفرماید ﴿هُوَ الأوَّلُ﴾ است ﴿خَلَقَکُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ﴾ «هو الآخر» است ﴿إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الاُمورُ﴾ نه با سین که با صاد نه میروند بلکه میشوند یک حرکتی است با صیرورت آمیخته است ﴿أَلاَ إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الأمُورُ﴾ خب این لحظه به لحظه به طرف کمال میرود حالا هر اندازه کمالی را فراهم کرده است برابر استعداد و استحقاق او ذات اقدس الهی میفرماید هرگز علم به جای دین نمینشیند علم اگر علم تجربی است قلمرو او اثبات ماده و علتهای مادی و علتهای قابلی و امدادی و اعدادی است او نه توان این را دارد که خدا ثابت کند نه توان آن را دارد که خدا را نفی کند یک تعبیر لطیفی سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی در کتاب شریف اصول فلسفه خودش دارند میفرمایند که یک طبیب از آن جهت که طبیب است یک مهندس از آن جهت که مهندس است یک زمینشناس یک ستارهشناس یک بحرشناس یک نهرشناس یک معدنشناس از آن جهت که معدنشناس است نه از آن جهت که درس الهی خوانده است او هرگز نه میتواند خدا را اثبات کند نه میتواند خدا را نفی کند چون طب کاری با ماورا طبیعت ندارد مهندسی کاری به ماورای طبیعت ندارد این فقط بحث میکند که فلان حادثه یا فلان رخداد چند قرن قبل یا چند میلیون قرن قبل چنین بوده است هم اکنون این است در آینده نزدیک یا دور چنین میشود همین این سیر افقی دارد اما چه کسی کرد؟ چه کار کرد؟ این دیگر بحث طبی نیست بحث تجربی نیست بحث هندسی نیست بحث دریاشناسی و صحراشناسی و جانورشناسی نیست این بحث الهی است قانون علیت اصولاً در علوم تجربی جا ندارد این در حکمت و کلام جا دارد البته ممکن است یک طبیبی یک درس الهی خوانده باشد یا دید الهی داشته باشد بعد اینها را به چشم آیت بنگرد که همه اینها آیات و نشانه آن بینشاناند ﴿وَ فِی اْلأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ ٭ وَ فی أَنْفُسِکُمْ أَفَلا تُبْصِرُونَ﴾ بعد مثل زیبایی که سیدنا الاستاد در همان المیزان دارند این است که اگر یک خارکنی یک هیزمجمعکنی تبری داسی تیشهای ارهای به دست گرفته از دشت به بالای کوه و سینه کوه رفته که درختی تهیه کند و درختی را قطع کند این رفت و گشت و تلاش و کوشش کرد و دید درختی نیست که او قطع کند با تبر از بالای کوه دارد میآید پایین یک معدنشناسی هم از دامنه این کوه دارد میرود بالا که ردهها و رگههای این کوه و خاکها را شناسایی کند ببنید در عمق این کوه یک معدنی به نام معدن طلا و نقره هست یا نه اینها در راه به هم برخورد میکنند آن که تبر به دوش است از بالای کوه آمده وقتی به این معدنشناس میگوید برگرد چیزی نیست خیال میکند این هم برای هیزم رفته این چون خودش تبر دارد و برای هیزم رفته کوه را دیده و درخت خشک هیزمی در کوه ندید گفت برگرد چیزی نیست وقتی او میگوید چیزی نیست یعنی هیزم نیست یعنی من در سینه کوه قله کوه دامنه کوه درخت خشکی برای هیزم ندیدم او بیش از این پیامی ندارد او که از دل کوه خبر ندارد که بگوید در دل کوه معدنی نیست یک طبیب اگر بگوید خدا هست قابل باور نیست خدا نیست قابل باور نیست چون طب کاری به این ندارد یک مهندس به شرح ایضاً [همچنین] یک زمینشناس به شرح ایضاً [همچنین] یک گیاهشناس به شرح ایضاً [همچنین] یک اخترشناس به شرح ایضاً [همچنین] یک بحرشناس به شرح ایضاً [همچنین] مگر اینکه از این علوم تجربی به درآیند بیایند روی کرسی حکمت و کلام بنشینند یا کرسی تفسیر بنشینند آنگاه از راه تفسیر از راه حکمت از راه کلام بگویند در ماورای طبیعت چیزی هست یا نیست؟ آن ابزار کارش آن است اصولاً علوم تجربی چنین ابزاری ندارند خب البته اگر یک طبیبی موحّد بود درس حکمت و کلام خواند از آن جهت که موحّد است پیامش مسموع است یا از آن جهت که مفسر است پیامش مسموع است نه از آن جهت که طبیب است.
پرسش ...
پاسخ: خب بله دیگر ولی وقتی که بدانند که تجربه محدود است و خود تجربه به عقل تکیه میکند حجیت قیاسهای تجربی به عقل است بنابراین این راه شناخت را دو چیز میداند کم کم بالاتر میآید راه شناخت را سه چیز میداند هم حس و تجربه است هم برهان عقلی است هم کشف و شهود است از اینجا بالاتر میآید نقل هم برای او میشود حجت بالأخره انسان یا خودش باید جهانبین باشد یک، اگر عارف بود یا جهاننگر باشد دو، اگر حکیم یا متکلم بود یا نقل اینها را گوش بدهد اگر متعبد بود و بالاترین راه شهود شهود انبیا و اولیاست که بالاتر از عرفان هر عارف و عقل هر حکیم و متکلم است چون صاحب بصر است نه صاحبنظر اولاً و در بصارت او هم معصوم است ثانیاً، آن گاه نقل چنین مرجع معصومی هم میشود حجت نقل حجت است کشف حجت است عقل حجت است حس حجت است منتها همه اینها باید به بدیهی خودشان برگردند در علوم حصولی نظری باید به بدیهی برگردد در اقسام کشف و شهود باید کشف و شهود معصوم برگردد چون کشف و شهود معصوم به منزله بدیهی در بخشهای کشف است تا کشف و شهود غیر معصوم به کشف و شهود معصوم برنگردد مثل آن است که نظری به بدیهی ختم نشود معتبر و حجت نیست و اگر کسی نه اهل دل بود و نه اهل چشم باید اهل گوش باشد ببیند که صاحب شریعت چه گفته است خب این گروه وقتی در مدار علّیت سخن میگویند حرفشان علت مادی است لذا در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» فرمود انبیا که آمدند پیام الهی را به اینها ابلاغ کردهاند اینها به همان علوم بشری خودشان خوشحال شدند و اکتفا کردند ﴿فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾ آیهٴ 83 سورهٴ مبارکهٴ «غافر» این است ﴿فَلَمّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ﴾ مارکس و انگلس و دیگر متفکران سوسیالیستی و کمونیستی و مانند آن که بر این پندار باطل بودند که عالم را تغییر بدهند حالا معلوم میشود عالمی که مبدئی دارد حکیم منتهایی دارد حکیم ولو قوانین دارد حرکت میکند که فرمود ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾ خود انسان زیر مجموعه این عالم متقن است علومی هم که نصیب دانشمندان میشود برداشت شده از قوانین حاکم بر همین نظام است آن وقت انسان چگونه میتواند در کنار سفره علم جهان بنشیند و عالم را عوض کند اما صاحب این عالم راه را به ما نشان داد فرمود اگر بخواهید دنیا به کام شما باشد راه دارد اگر بخواهید بیراهه بروید مهلت هست ولی بعد از مهلت ناکام خواهی شد (افتادگی صوتی) یکبار و دوبار نیست این سنت ماست ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَ﴾ این یک ﴿إِن تَعُودُوا نَعُد﴾ این دو این دو آیه نشان میدهد که این یک اصل حاکمی است بر کل جهان بعد فرمود تمام روزیها را ذات اقدس الهی آفرید و در مخزن خود خزینه کرده است این یک ﴿لِلَّهِ خَزَائِنُ السَّماوَاتِ وَالأرْض﴾ کلید این خزائن هم به دست خودش است ﴿لَهُ مَقَالِیدُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ دو، راه دسترسی به این کلید را هم به شما نشان داد وآن ایمان و عمل صالح است سه، فرمود میخواهید یک گوشهای از این کلید به دست شما باشد که با آن من در خزینه را باز کنم یا شما به اذن من در خزینه را باز کنید؟ آن این است ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُریٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ﴾ این خزینه بسته است کلید دارد مفتاح دارد ﴿عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْب﴾ است یک ﴿لَهُ مَقَالِیدُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ است دو، در روایات ما آمده است که ذات اقدس الهی بخشی از کلیدها را به شماها نشان داد و آن دعای شماست آن ناله شماست قدر این نالهها را بدانید خب او مؤمن است و عمل صالح دارد نه زیر سلطه کسی میرود نه کسی را زیر سلطه خود میگیرد چنین کسی آه او اثر دارد اینچنین نیست که انسان یک موجودی باشد جدای از جهان از آن طرف محیط زیست را میتواند آلوده کند از آن طرف محیط زیست هم میتواند او را به فریاد درآورد اگر ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ﴾ اگر همین ناس راه تقوا و عمل صالح را طی کردند ﴿لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالأرْضِ﴾ اینچنین نیست تأثیر یک طرفه باشد بین جامعه بشری و حوادث روز یک تأثیر و تأثر متقابل است از آن طرف فرمود: ﴿ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النّاسِ﴾ از این طرف فرمود: ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُریٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است