display result search
منو
تفسیر آیات 94 تا 99 سوره اعراف

تفسیر آیات 94 تا 99 سوره اعراف

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 67 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 94 تا 99 سوره اعراف"

خطوط کلی وحی و نبوت در قرآن کریم ذکر شده است.
هیچ پیامبری نیامد که مردمش نسبت به او بد رفتاری بکنند نسبت به دینش کفر بورزند مگر اینکه ما آنها را اخذ کردیم



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ ما أَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیِّ إِلاّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ ٭ ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتّیٰ عَفَوْا وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرّاءُ وَ السَّرّاءُ فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ ٭ وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُریٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ ٭ أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُریٰ أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا بَیاتًا وَ هُمْ نائِمُونَ ٭ أوَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُریٰ أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا ضُحًیٰ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ ٭ أَفَأَمِنُوا مَکْرَ اللّهِ فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ﴾

گرچه ذات اقدس الهی جریان بسیاری از انبیا را به صورت مبسوط در قرآن ذکر نفرمود و برابر آنچه که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده است فرمود: ﴿مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا هم عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾ یعنی انبیای فراوانی برای هدایت اقوام و امم آمده‌اند و ما داستان بعضی از آنها را برای شما نقل کردیم و داستان بعضی را نقل نکردیم لکن خطوط کلی وحی و نبوت را در قرآن کریم ذکر کرد مشخصات هر پیغمبری را به نحو عام ذکر کرد مشخصات سعادت و شقاوت امم آنها را به صورت کلی ذکر کرد پس اگر انبیای فراوانی در روی زمین در طی تاریخ برای هدایت مردم آمدند و تاریخ جزئی آنها در قرآن کریم نیامد خطوط کلی رهبری آنها ذکر شد اینکه در آیات فراوانی نظیر اینکه ﴿مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاّ بِلِسَانِ قَوْمِه﴾ «ما ارسلنا من نبی الا کذا»، ﴿مَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأْتِیَ بِآیَةٍ إلاّ بِإِذْنِ اللَّه﴾ که آنها به عنوان قضایای کلی ذکر می‌شود اینها ناظر به نبوت عامه است اختصاصی به عصر و مصر ندارد یکی از آن آیات همین آیات قرائت شده سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 94 به بعد است می‌فرماید ما گرچه جریان نوح را و هود را و صالح را و لوط را و شعیب را بازگو کردیم اما آنچه را که گفتیم در جریان این انبیای پنج‌گانه و یا قصص انبیای دیگری را که در جریان سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» خواهد آمد اینها یک سلسله اصول کلی دارند که آن اصول کلی اختصاصی به هیچ پیغمبری و هیچ ملتی ندارد و آن اصول کلی بعضی از آنها همین است که در آیهٴ 94 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هست که فرمود: ﴿وَ ما أَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیِّ إِلاّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ﴾ که این ناظر به نبوت عامه است نه جمع‌بندی انبیای خمسه گذشته یک وقت است که قصه پنج پیغمبر شش پیغمبر را قرآن ذکر می‌کند بعد ممکن است عصاره این قصص پنج‌گانه یا شش‌گانه را جمع‌بندی کند یک وقت است نه یک سرفصلی است که هم مربوط به انبیا و اممم گذشته است هم مربوط به انبیا و اممی است که قصه‌شان بعداً خواهد آمد و هم مربوط به انبیا و اممی است که قصه‌شان اصلاً در قرآن ذکر نشده این آیهٴ 94 از بخش سوم است یعنی جمع‌بندی انبیای خمسه گذشته نیست پیش درآمدی برای انبیای بعدی نظیر جریان حضرت موسی(سلام الله علیه) نیست جمع‌بندی عصاره اقوام گذشته خمسه و آینده مشخص و معدود نیست بلکه مربوط به نبوت عام است یعنی آنچه که خدا به عنوان پیامبر فرستاد و برای آنها فرستاد اقوام و اممی که با انبیا برخورد زشت و زیبا داشتند جمع‌بندی چه آن انبیا که قصصش در قرآن آمده و چه نیامده بنابراین این جزء خطوط کلی نبوت عام است.
مطلب دوم آن است که اینکه فرمود ما هیچ پیامبری را در هیچ سرزمینی نفرستادیم مگر اینکه اهلش را با بأساء و ضراء گرفتیم و مؤاخذه کردیم این یک مقدمه مطوی دارد این‌چنین نیست که لازمه هر نبوتی این باشد که هر پیامبری که آمد مردمش سختی ببینند این‌طور نیست نه برهان عقلی او را تأیید می‌کند که حتماً چنین باشد نه با آیه بعدی هماهنگ است بلکه یک امر مطوی در بین هست و آن این است که ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ﴾ هیچ پیامبری نیامد که مردمش نسبت به او بد رفتاری بکنند نسبت به دینش کفر بورزند مگر اینکه ما آنها را اخذ کردیم این مطلب دوم، مطلب سوم این است که اخذ گاهی با اکرام و احترام و تعظیم و تجلیل و مهر و عطوفت همراه است گاهی با قهر آمیخته است آن اخذی که با مهر همراه باشد نظیر اینکه فرمود: ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» خودش را به عنوان آخذ صدقات معرفی کرده است که هر کسی صدقه‌ای در راه ذات اقدس الهی می‌دهد یا توبه‌ای می‌کند قابل توبه خود خداست که توبه را قبول می‌کند و پذیرای صدقات و اعانات خود خداست که ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ این است که به ما دستور دادند اگر شما کمکی کردید دستی به طرف کار خیر باز شده است در صندوق خیریه کمیته امداد یا غیر امداد کمی کردید یا به مستمند آبرومندی چیزی عطا کردید دستتان را ببوسید ببویید به صورت بمالید بالای سر بگذارید به همین جهات است اگر واقعاً انسان مال طیب و طاهر فراهم کرده باشد ﴿وَلاَ تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَلَسْتُم بِآخِذِیهِ إِلاّ أَن تُغْمِضُوا فِیهِ﴾ به این آیه هم عمل بکند مال خوب طیب و طاهر فراهم بکند و همان طیب و طاهر را در راه خدا بدهد نه مال فاسد را چنین مالی را که خدا دستور داد از این مال انتخاب بکنید و با قربت هم عطا بکند خب آن دست بوسیدن دارد چه بهتر که آدم دست خودش را ببوسد این بارها به عرضتان رسید نه دست کسی را ببوسید نه به این فکر باشید کسی دست شما را ببوسد حالا امام(سلام الله علیه) آن(رضوان الله علیه) یک حساب دیگری داشت آدم تا می‌توانست خب دست خودش را می‌بوسد دیگر چرا دست این و آن را ببوسد و چرا بگذارد دست او را ببوسند نه بگذارید کسی دست شما را ببوسد نه شما دست کسی را ببوسید خب حیف نیست آدم وقتی بتواند دست خودش را ببوسد دست دیگری را ببوسد گفتند دستی که در دعا بلند شد آن بوسیدن دارد دستی که در راه کار خیر صدقه داده شد آن بوسیدن دارد اینکه ائمه(علیهم السلام) دست خودشان را گاهی می‌بوییدند گاهی به صورت می‌کشیدند گاهی بالای سر می‌گذاشتند گاهی می‌بوسیدند همین بود دیگر دستی که به طرف خدا دراز بشود خالصاً مگر خالی برمی‌گردد یقیناً خالی برنمی‌گردد این دست با دست بی‌دستی الله تماس گرفته است آن یداللهی که معقول است نه محسوس با آن تماس گرفته خب این دست بوسیدن دارد دیگر اینکه امام راحل(رضوان الله علیه) فرمود من دست بسیجیها را که بالای آنها دست خداست این تعلیق وصف به حکم مشعر به علیت است یعنی من دارم یدالله را می‌بوسم خب غرض این است که اگر آدم بتواند دست خودش را ببوسد چرا من از این فیض محروم بشود.
‌پرسش ...
پاسخ: بله خب حالا خودت فقیه باش دست خودت را ببوس اگر نشد بله ولی حالا تو راه نزدیکتر داری چرا راه دور می‌روی؟ خب مگر آن راه نیست شما یک قلم دست بگیر عالمانه چیز بنویس نه مقلدانه محققانه بنویس نه مقلدانه خالصانه بنویس نه اینکه خودت را نشان بدهید بعد همین دست را ببوس وقتی می‌شود آدم دست خودش را ببوسد چرا دست زید را ببوسد اگر کسی یک صفحه علم نوشت یعنی روی تحقیق نوشت نخواست خودش را نشان بدهد برای هدایت خود و دیگران نوشت خب آن دست بوسیدن دارد دیگر خب حالا چرا دست زید را ببوسیم دست خودمان را می‌بوسیم اگر نشد بله خب.
‌پرسش ...
پاسخ: بله خب آدم چه داعی دارد وقتی که خودش بتواند این راه را بلا واسطه طی بکند چرا دست خودش را نبوسد.
‌پرسش ...
پاسخ: منظور آن است که وقتی آدم می‌تواند یک آیه‌ای را خودش تفسیر بکند و نورانی بشود و دیگران را نورانی کند با همین قلم دست خودش را ببوسد خب چرا دست خودش را نبوسد؟
پرسش ...
پاسخ: منافات ندارد این کدام مقدم است؟
‌پرسش ...
پاسخ: خب بله اگر خودش را نادیده بگیرد داعی ندارد گفتند چو دریا به سرمایه خویش باش وقتی بتوانی دست خودت را ببوسی چرا دست زید را ببوسی اینکه راه که باز است که اگر کسی نتوانست محقق باشد بله راه تقلید بد نیست.
خب پس این ﴿ إِلاّ أَخَذْنَا﴾ این اخذ در آنجا با احترام همراه است ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ و به همین مناسبت هم آن اخذی که ذات اقدس الهی دارد که صدقات را قبول می‌کند رسول خدا هم همان اصل را دارد که فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ بها وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ﴾ آن اخذ با احترام همراه است لذا با دعا آمیخته است در مقابل چنین اخذ پربرکتی اخذ با قهر است که فرمود خدا مؤاخذه می‌کند این اخذ همان مؤاخذه کردن است ﴿أَخَذْنَا أَهْلَهَا﴾ یعنی مواخذه می‌کنیم پس این اخذ با اخذ سورهٴ «توبه» خیلی فرق می‌کند ﴿إِلاّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ﴾.
مطلب بعدی آن است که جناب فخر رازی این ﴿لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ﴾ را ذکر می‌کند می‌گوید که معتزله با این لعل و به این لعل استشهاد کردند که فعل خدا علت‌پذیر است معلوم می‌شد خدا کاری را انجام می‌دهد برای یک هدفی ولی اشاعره که خودش از اشاعره است می‌گوید که این لعل برای تعلیل نیست چون کار خدا معلل نیست بلکه کار خدا طوری است که اگر این کار را دیگری انجام می‌داد می‌توانست روی این علت باشد این تنزیلاً و تشبیها بفعل الله بفعل غیره بیان شده است وگرنه کار خدا معلل بالاغراض نیست برای اینکه خدا ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ﴾ این سخن جناب فخررازی ناصواب است برای اینکه معنای ﴿لاَ یُسْئَلُ﴾ همان‌طوری که بارها به عرضتان رسید در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آمده است یعنی خدا زیر سؤال قرار نمی‌گیرد یک علت قاهره‌ای از بالا سؤال بکند که چرا این کار را کردی و اصلاً چیزی که مورد سؤال است بالأخره یا از ماده‌اش سؤال می‌کنند یا از صورتش سؤال می‌کندن یا می‌گویند مواد اولش‌اش چه چیزی بوده یا می‌گویند به چه صورت ساخته شده چیزی که مجرد محض است که سؤال مادی را صوری ندارد یک چون سؤال، سؤال از علت است دیگر و اگر کسی خودش فاعل محض بود و علة العلل بود و علت نداشت دیگر سؤال از علت درباره او معنا ندارد و اگر چیزی غایة الغایات بود و آخر الاخر بود و خودش مبدأ غایی بود دیگر درباره او سؤال نمی‌شود که برای چه؟ چون او خودش هدف همه چیزهاست دیگر نمی‌شود سؤال هدف خدا چیست؟ چه اینکه نمی‌شود سؤال کرد که خدا را چه کسی آفرید؟ مبدأ فاعلی او چیست؟ چون خودش فاعل الفواعل است لذا سؤال اصلاً درباره خدا راه ندارد نه ممنوع است بلکه ممتنع است این معنای ﴿لاَ یُسْئَلُ﴾ است پس اگر بخواهیم بگوییم او را کسی زیر سؤال ببرد هیچ قانونی فوق او نیست چون همه قوانین مادون است او عدل محض است بخواهیم حکیمانه از علت سؤال بکنیم او که ماده و صورت ندارد تا از علل فاعلی و مادی او سؤال بشود او خودش فاعل فواعل است و غایت غایات مبدأ نخست هر فاعل است و پایان هر هدف بنابراین سؤال درباره حق ممتنع است نه ممنوع اما چون ذات اقدس الهی حکیم محض است سراسر کار او با منفعت همراه است کار او برای این است که انسان متنبه بشود پس این تعلیلی که معتزله ذکر کردند تام است نمی‌شود گفت کار خدا معلل اغراض نیست حکما می‌گویند کار خدا معلل اغراض نیست اما نه به معنای اراده جزافیه‌ای که جناب فخر رازی در تفسیر زیاد از او یاد می‌کند.
مطلب بعدی آن است که شما در علوم انسانی این وضع را فعلاً می‌بینید در گزارشهای رسانه‌های گروهی این وضع را می‌بینید در بیان اسرار و عجایب خلقت این وضع را می‌بینید که از سیر افقی اشیا بحث می‌شود کیفیت تغذیه زیست نکاح و ازدواج و تولید و تولد ماهیها یا حیوانات صحرایی یا حیوانات فضایی همه‌اش سخن از این است که اینها قبلاً این‌طور بودند الآن این‌طور هستند در آینده نزدیک را دور طور دیگر می‌شوند این سبک اسرار خلقت را بیان کردن سبک اسرار الهی نیست طرز بیان کردن اسرار خلقت به سبک الهی این است که ضمن اینکه انسان نظام داخلی اشیا را بیان می‌کند آن نظام فاعلی و غایی را هم بیان می‌کند که چه کسی کرد؟ برای چه چیزی کرد؟ این ﴿هُوَ الأوَّلُ﴾ باید در همه این مباحث بیاید یک «هو الاخر» هم باید ظهور کرده باشد دو، و این جایش خالی است هم در رسانه‌ها خالی است هم در مطبوعات خالی است هم در علوم تجربی دانشگاهی خالی است چه کسی کرد؟ برای چه چیزی کرد؟ جایش خالی است اما قرآن کریم در عین حال که همه اینها را تبیین می‌کند به آن راز و رمز مبدأ فاعلی و غایی هم اشاره می‌کند که چه کسی کرد؟ برای چه چیزی کرد؟ فرمود افرادی که انبیایشان را نپذیرفتند این حسنات و سیئات را بأساء و ضراء را از یک سو سرّاء را از سوی دیگر ببینند می‌گویند این سیر تاریخ است گاهی انسان متنعم است گاهی رنجور است گاهی سالم است گاهی بیمار است همین ﴿قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ﴾ این همان است که ﴿إِنْ هِیَ إلاّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾ اما چه کسی کرد و چرا کرد؟ این مطرح نیست فرمود که ما اینها را با این شرایط گوناگون آزمودیم ولی اینها بیدار نشدند ﴿ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتّیٰ عَفَوْا وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرّاءُ وَ السَّرّاءُ﴾ یعنی این تحولات که گاهی به سود ماست گاهی به زیان ماست این طبع تاریخ است طبع طبیعت است همین گاهی آن‌طور است گاهی این‌طور است در حالی که برای هر کدام یک حساب و کتابی هست بیماری‌هایی که انسان در اثر رعایت نکردن مسائل بهداشتی مبتلا می‌شود اگر در اثر تقصیر عمدی باشد که کیفر است و اگر در اثر قصور باشد که آزمون الهی است به هر تقدیر حتی در آن صورت هم که تقصیر باشد و کیفر می‌بیند باز هم آزمون الهی است که آیا برمی‌گردد یا برنمی‌گردد دین به ما دستور داد که انسان یاد بگیرد یک وقت است که به ما می‌گفتند که «اطلبوا العلم ولو بالصین» حالا انقلاب اسلامی به برکت امام کاری کرده است که چینیها هم می‌گویند «اطلبوا العلم ولو بایران» این می‌شود که انسان از دورترین نقطه بیاید به اینجا حرفها را یاد بگیرد و برود وگرنه طلبه چینی در حوزه علمیه قم و مشهد سابقه نداشت که از چین طلبه بیاید در ایران هر جایی که سخن از علم است انسان باید برود و یاد بگیرد و به آن علم عمل کند آن روز دورترین نقطه چین بود علمی که به حال انسان سودمند باشد حالا اگر یک وقتی یک علم نافعی در غیر چین بود گرچه بزرگان اهل معرفت می‌گویند آن علم معرفةالنفس است که انسان برای فراگیری چنین علمی دورترین نقطه هم باید برود ولی این پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) حرفش برای همیشه و در همه جا زنده است اگر یک وقتی ـ معاذ‌الله ـ این بخشهای خاور میانه علم منزوی بشود و از چین سر در بیاورد این حدیث «اطلبوا العلم ولو بالصین» زنده خواهد بود الآن که در حوزه‌های خاورمیانه مثل قم و امثال قم حوزه‌های علمی پر رونق است به مردم مصر مردم چین همین حدیث می‌گوید «اطلبوا العلم و لو بقم» این که خصوصیتی ندارد این نظیر کعبه نیست که در یک جایی معینی باشد آدم برود طواف بکند که به هر تقدیر این گونه از علوم که یادآور مبدأ فاعلی و یادآور مبدأ غایی است از برکت قرآن کریم برمی‌خیزد کسی نگوید این چنین بوده است این عالم حسابی دارد اگر یک وقتی بأساء و ضراء است حسابی دارد صدفه و اتفاق محال است یک اگر صدفه و اتفاق محال است آن مبدأ فاعلی روی نظم و حکمت کارها را انجام می‌دهند حکمت گاهی آزمون است گاهی کیفر است و گاهی پاداش است و همه اینها قابل بررسی است پس این‌چنین نیست که انسان بگوید: ﴿قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرّاءُ وَ السَّرّاءُ﴾ وقتی این‌طور گفتند آن وقت می‌فرماید: ﴿فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ﴾ آن اخذ اولی اخذ آزمونی است این اخذ دوم اخذ کیفری است یعنی در آیهٴ 94 که فرمود: ﴿وَ ما أَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیِّ إِلاّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ﴾ اخذ آزمونی است این اخذی که در آیهٴ 95 دارد که بعد از تبدیل سیئه به حسنه بعد از تبدیل آن بأساء و ضراء به سراء ﴿حَتَّیٰ عَفَوْا﴾ باز گفتند: ﴿قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرّاءُ وَ السَّرّاءُ﴾ متنبه نشدند ﴿فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً﴾ مؤاخذه کردیم آنها را دفعتاً گرفتیم چون عذاب اگر تدریجی باشد فشار روحی‌اش کمتر است دفعی که باشد ﴿فتبهتم﴾ خواهد بود انسان را مبهوت می‌ کند چون راه برای فرار بسته است.
‌پرسش ...
پاسخ: البته کیفر نهایی نیست آن آزمون است نسبت به مقدمه دیگر چون اینجا دارد ﴿لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ﴾
‌پرسش ...
پاسخ: به دلیل اینکه در جمله بعد فرمود: ﴿ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ﴾ این هم آزمون است با اینکه آنجا کیفر در آن نیست وقتی که ما اینها را متنعم کردیم این باز فقط جنبه آزمونی دارد اما اینکه فرمود ﴿فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ﴾ این کیفری است.
اما آیهٴ 96 فرمود: ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ﴾ قرا را که جمع قریه است از این جهت قریه گفتند که محل اجتماع مردم است به تعبیر فخر رازی مدینه را هم شامل می‌شود یعنی مدینه را هم می‌شود گفت که قریه فرمود اگر مردم سرزمینهای زیست ایمان بیاورند و با تقوا باشند ما برکاتی را از آسمانها و زمین برای اینها نازل می‌کنیم لکن این‌چنین نبودند اینها تکذیب کردند ما اینها را در برابر اعمال بدشان مؤاخذه کردیم مشابه این آیه که بین اعمال انسان و حوادث روزگار رابطه است در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ 65 مبسوطاً گذشت 65 و 66 در سورهٴ مائده آیهٴ 65 و 66 این بود: ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَکَفَّرْنا عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ َلأَدْخَلْناهُمْ جَنّاتِ النَّعیمِ ٭ وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ َلأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُونَ﴾ در آنجا روشن شد که بین اعمال مردم و حوادث روزگار رابطه است الآن انسان پنج میلیارد یا بیش از پنج میلیارد بشر روی زمین زندگی می‌کنند باد و بارانی هم هست منابعی هم هست مزارعی هم هست باغاتی هم هست دامی هم هست این‌چنین نیست که این انسان پنج میلیارد انسان که هر کدام دهها یا صدها کار دارند از عقاید و اخلاق گرفته یا گفتار و رفتار و نوشتار این‌چنین نیست که این همه کارهایی که بشر دارد انجام می‌دهد گیسخته از حوادث روزگار باشد هیچ ارتباطی بین اعمال بشر و حوادث روزگار نباشد این‌طور نیست چه اینکه حوادث روزگار هم تأثیر مستقیم یا غیر مستقیم در طرز تفکر مردم معیشت مردم رفتار و گفتار مردم دارد این‌طور نیست که انسانها روی زمین زندگی می‌کنند گسیخته از حوادث روزگار باشند او بالعکس هم حوادث روزگار در طرز تفکر و رفتار و گفتار مردم مؤثر است هم اعمال مردم در حوادث مؤثر است این‌طور نیست مردم چه بد باشند چه خوب باران خواهد آمد آفتاب خواهد تابید زمین هم خواهد رویید نه این‌طور نیست و این‌طور هم نیست که زمین چه بروید چه نروید آفتاب چه بتاید چه نتابد باران چه ببارد چه نبارد مردم همین مردم‌اند نه این‌طور نیست بلکه بین حوادث روزگار و اعمال مردم از یک سو بین اعمال مردم و حوادث روزگار از سوی دیگر یک ارتباط متقابل هست و قرآن کریم مکرر در این زمینه سخن گفت که اگر آدمهای خوب باشید نعمتهای خوبی دارید و اگر بد باشید رفتارتان بد باشد ز بسیاری از نعمتها محرومید این یک مطلب پس بین انسان و طبیعت بین طبیعت و انسان یک تأثیر و تأثّر متقابل هست.
مطلب دیگر آن است که در قرآن کریم برای مؤاخذه و کیفر یک چیز شرط است برای پاداش دو چیز شرط است شما در جایی نمی‌بینید که ذات اقدس الهی برای کیفر حتماً دو چیز را شرط بکند آنچه که محور اصلی کیفر است یک چیز است و در پاداش هم نمی‌بینید که خداوند در قرآن کریم در پاداش به یک چیز اکتفا بکند حالا یا بالمطابقه یا بالتضمن یا بالالتزام در همه موارد وقتی سخن از پاداش است دو چیز محور است نه یک چیز بیان ذلک این است که در کیفر تنها یک چیز مدار است و آن گناه است هر کسی گناه کرد کیفر می‌بیند خواه کافر باشد خواه غیر کافر گناه که عمل بد است با کفر هم جمع می‌شود با ایمان هم جمع می‌شود این‌چنین نیست که اگر کسی کافر بود و کار بد کرد کیفر می‌بیند نه اگر کسی کار بد کرد کیفر می‌بیند چه کافر چه غیر کافر عمل سیّء خودش سیئه به تنهایی برای کیفر کافی است دیگر دو چیز شرط نیست ولی برای بهشت رفتن هرگز نه ایمان به تنهایی کافی است نه عمل صالح به تنهایی کافی است بلکه ایمان لازم است تا حسن فاعلی تأمین بشود عمل صالح لازم است تا حسن فعلی تأمین بشود آدم خوب اگر کار خوب بکند بهشت می‌رود این درباره فضایل آخرت و بهشت رفتن و آن درباره دوزخ اگر کسی بخواهد عذاب ببیند لازم نیست حتماً کافر باشد خب اما در بخشهای مربوط به برکات دنیایی درباره برکات دنیایی اگر برکت باشد واقعاً نه امتحان آن هم این‌چنین است هم ایمان لازم است هم عمل صالح لذا هم درآیه 65 و 66 سورهٴ «مائده» قبلاً گذشت که ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَکَفَّرْنا عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ َلأَدْخَلْناهُمْ جَنّاتِ النَّعیمِ ٭ وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ َلأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ که هم برکات ظاهری را دارد هم برکات باطنی و هم در آیه محل بحث سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» می‌فرماید ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُریٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ﴾ آنجا هم ایمان بود و تقوا اینجا هم ایمان است و تقوا، تقوا یعنی عمل صالح گاهی می‌فرماید کسی که مؤمن باشد و عمل صالح بکند فله کذا و کذا خب اگر کسی وظیفه‌اش را نشناسد اینکه خدا فرمود ما روزی شما را در زمین قرار دادیم ﴿فَامْشُوا فِی مَنَاکِبَها﴾ نشناسد طبق بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود: «من وجد ماء و تراباً ثم افتقر فابعده الله» به این حدیث عمل نکند نرود درس کشاورزی نخواند نرود فن دامداری یاد نگیرد با اینکه حضرت فرمود اگر کسی آب دارد خاک دارد مع‌ذلک از نظر اقتصادی مشکل داشته باشد «فابعده الله» یعنی خب برو یاد بگیر خاک‌شناس باشد آب‌شناس باش این آبها را مهار بکن سد ببند یا خاکی یا آبی از آب مسدود کمک بگیر برای مزرعه خب دیگر از علی با تقواتر دیگر شما چه کسی را می‌خواهید این را مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) نقل کرده در کتاب معیشت فرمود ملتی که آب دارد خاک دارد مع‌ذلک دستش نزد دیگران دراز است «فابعده الله» معلوم می‌شود باتقوا نیست دیگر خب کسی که حرف امامش را گوش ندهد دستور قرآنش را عمل نکند خب چنین کسی تقوا ندارد که پس تقوا تنها این نیست که غیبت نکن دروغ نگوید این یک گوشه‌ای از تقواست تقوای اقتصادی هم هست فرمود اگر مردم مردم سرزمین ایمان بیاورند و متقی باشند ما برکات فراونی هم داریم کلمه برکات را هم همان‌طوری که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) در موارد گوناگون بازگو کرده‌اند آن شیء ماندنی که همراه با خیر باشد به آن می‌گویند برکات این قسمت موهای جلوی سینه شتر را می‌گویند برک پارچه برکی همین است همین است این هم نرم است و محکم است و با دوام چون شتر سینه خیز اینجا‌ها می‌خوابد می‌گویند مبارک ابل در کتاب صلات در بحث مکان مصلی آنجا می‌گویند که مبارک ابل نماز خواندن مثلاً مکروه است آبی که در بیابانی جایی جمع می‌شود می‌گویند برکه برای اینکه می‌ماند برکت از همین ماده است بالأخره خب مال ماندنی که آثار خیری هم به همراه داشته باشد می‌شود برکات و این اختصاصی هم به امور مادی ندارد معنوی هم هست علم هست وحدت هست هماهنگی هست هم‌آوایی هست اینها برکات است به دلیل اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که قبلاً گذشت عذاب دو قسم بود یک عذاب معنوی یک عذاب مادی برکات هم دو قسم خواهد بود آیهٴ 65 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که قبلاً بحث شد این بود: ﴿قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلیٰ أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا وَ یُذیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ﴾ خب عذاب دو قسم است فرمود یا صاعقه است یا سیل است یا زلزله است اینها عذابهای جزئی است ﴿أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً﴾ اختلاف داخلی بالأخره دل در دست مقلب القلوب است دیگر این‌چنین نیست که انسان بتواند با مسائل عادی و مادی دلها را به هم مرتبط کند فرمود اگر بیراهه رفتید ما اختلاف بین شما القا می‌کنیم بدترین عذاب همین ﴿أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً﴾ست که برخی گفتند این عذابها از ادنی به اعلی از اوهن به اشد ترقی کرده است قوس صعود را طی می‌کند صاعقه یک عذاب کوچکی است سیل یک عذاب کوچکی است زلزله یک عذاب کوچکی است و اختلاف عذاب بزرگ ﴿قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِکُمْ﴾ بشود صاعقه ﴿أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ﴾ بشود زلزله ﴿أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا﴾ اختلاف خب پس عذاب دو قسم است اگر انسان بیراهه برود یا به عذاب معنوی یا به عذاب مادی گرفتار خواهد شد حالا اگر در راه بود متنعم می‌شود نعمتها هم دو قسم است هم اتحاد که از برکات الهی است و هم نعمتهای مادی.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:57

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی