- 462
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 90 تا 93 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 90 تا 93 سوره اعراف"
اگر ما موظفیم رسول را با رسالت بشناسیم خود رسالت بینه است
آن که رسولشناس نیست رسالتشناس نیست
کسی معنای الوهیت را بشناسد خدا را میشناسد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿وَ قالَ الْمَلأُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْبًا إِنَّکُمْ إِذًا لَخاسِرُونَ ٭ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فی دارِهِمْ جاثِمینَ ٭ الَّذینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیهَا الَّذینَ کَذَّبُوا شُعَیْبًا کانُوا هُمُ الْخاسِرینَ ٭ فَتَوَلّی عَنْهُمْ وَقالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالاتِ رَبّی وَنَصَحْتُ لَکُمْ فَکَیْفَ آسی عَلی قَوْمٍ کافِرینَ﴾
نکاتی که درباره جریان شعیب (سلام الله علیه) و قومش مانده است عبارت از اینکه است که این وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) وقتی که مبعوث شد به قوم خود فرمود که ﴿إِنِّی عَلَی بَیِّنَةٍ﴾ که سخن در این بود که بینه و معجزه او چیست یک تذکری هم در این زمینه لازم است آن آیه عبارت از آیه 85 همین سوره «اعراف» بود که فرمود: ﴿وَإِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْبًا قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ﴾ که بحث بود بینه شعیب (سلام الله علیه) چیست؟ البته خیلی از معجزاتی که انبیا (علیهم السلام) آوردند ولی قرآن تصریح نفرمود مهمترین معجزه خود رسالت است اگر بر اساس آنچه را که مرحوم کلینی نقل کرده است که «اعرفوا الله بالله وَالرسول بالرسالة وَاولی الامر بالامر بالمعروف وَ العدل وَ الاحسان» اگر ما موظفیم رسول را با رسالت بشناسیم خود رسالت بینه است منتها آن که رسولشناس نیست رسالتشناس نیست به دنبال معجزه جستجو میکند فحص میکند اگر خواصی از اهل مدین در جمع آنها حضور داشتند اینکه وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) فرمود: ﴿قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ﴾ همین رسالت او بیّنه است اگر بررسی میکردند آثار رسالت را میشناختند او را رسولالله میدانستند برای اینکه بهترین راه شناخت رسول رسالت اوست چه اینکه بهترین راه شناخت خدا خدایی است اگر کسی معنای الوهیت را بشناسد خدا را میشناسد چه اینکه اگر کسی معنای امامت را و حقیقت امامت را بشناسد امامشناس خوبی هم خواهد بود.
پرسش ...
پاسخ: بله اشاره شد به اینکه برای خواص اگر در جمعشان باشد برای همین نکته است دیگر، این مطلب اول
مطلب دوم آن است که اینکه فرمود: ﴿فَأَوْفُوا الکَیْلَ وَالمِیزَانَ﴾ که در سوره «هود» دارد ﴿المِکْیَالَ وَالمِیزَانَ﴾ این هم مکیال و میزان حسی را شامل میشود هم مکیال و میزان عقلی و معنوی را اگر درباره موازین قسط از ائمه (علیهم السلام) رسیده است که «نحن الموازین القسط» این اختصاص به ائمه (علیهم السلام) ندارد اصولاً اولیا و انبیا و معصومین در هر عصری میزان قسط آن عصرند و اگر ما به وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) در عرض ارادت و زیارت عرض میکنیم «السلام علی میزان الاعمال» امم گذشته هم به اولیائشان به ائمهشان به خلفائشان و انبیائشان عرض ارادت میکردند میگفتند: «السلام علی میزان الاعمال». بنابراین این ایفای کیل و میزان هم شامل کیل و میزان حسی است که در فروش کالاهای مادی کم ندهند و هم کیل و وزن معنوی است که در ارزیابی ارزشها معارف و علوم نظری و ملکات عملی کم نیایند هر دو را شامل میشود.
پرسش ...
پاسخ: برای اینکه اگر کسی شک داشته باشد که این عقیده صحیح است یا نه این عقیدهاش را با عقیده میزان اعمال میسنجد همان کاری که حضرت عبدالعظیم حسنی در پیشگاه حضرت هادی (سلام الله علیه) کردند عرض عقیده کرد این عرض عقیده در حقیقت توزین کالای عقیده است حضرت عبدالعظیم حسنی به وجود مبارک حضرت هادی (سلام الله علیه) عرض کرد من عقایدم را عرضه کنم ببینید درست است یا نه وقتی عرضه کرد حضرت فرمود بله درست است ثابت باش اگر کسی خود را بر کتاب خدا عرضه کند بر سنت قطعی اهل بیت عرضه کند در حقیقت خود را سنجید به ما هم گفتهاند «زنوا أنفسکم من قبل ان توزنوا وَ حاسبوها من قبل ان تحاسبوا» قبل از اینکه شما را در قیامت وزن کنند خود را توزین کنید بکشید توزین کنید معنایش این نیست که فقط جسمتان را بکشید ببینید که سالمید یا سالم نیستید این کار پزشکان است اینکه کار عارفان و زاهدان و عابدان و معلمان اخلاق است این است که «زنوا أنفسکم من قبل ان توزنوا» این از بیانات نورانی اهلبیت (علیهم السلام) است که بخشی از دستورات میزان و محاسبه و در نهجالبلاغه آمده «حاسبوها من قبل ان تحاسبوا» خب اگر ما موظفیم که عقیدهمان را بسنجیم و ببینیم که افراط است یا تفریط بالأخره یک میزانالعقایدی داریم میزانالاعمالی داریم دیگر.
مطلب سوم آن است که شعیب (سلام الله علیه) در قبال تعبیر آنها که گفت: ﴿أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا﴾ نفرمود به اینکه ما خدا را شاکریم که خدا ما را از ملت شما اخراج کرده است این کلمه عود نشان میدهد که شما قبلاً در این ملت بودید خارج شدید این موهم این معنا است که دو وجه برای توجیه کلمه عود ذکر شد یکی اینکه آنها گمان میکردند وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) هم فکر آنها بود چون حضرت مأمور به ابلاغ نبود مأمور به هدایت نبود مانند فرد عادی مردم مدین زندگی میکرد آنها فکر میکردند که مانند دیگران بتپرست است _معاذالله_ یا نه این را به حساب تغلیب ذکر کردند چون غلبه آن کسانی که همراه شعیب (سلام الله علیه) بودند این مجموع شعیب و همراهانش غالبشان قبلاً وثنی بودند تنها شعیب (سلام الله علیه) بود که مستثنا بود لذا تغلیباً این طور گفتند در قبال وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) نفرمود به اینکه «قَدِ افْتَرَیْنَا عَلَی اللّهِ کَذِباً إِنْ عُدْنَا فِی مِلَّتِکُمْ بَعْدَ إِذْ اخرجنا الله» منها بلکه فرمود بعد: ﴿إِذْ نَجَّانَا اللّهُ مِنْهَا﴾ خدا ما را از این کار نجات داد خب نجات معنایش این نیست که ما افتادیم بعد نجات داد که یعنی نگذاشت ما غرق بشویم یا آلوده بشویم از اینکه آنها تعبیر به عود کردند ولی وجود مبارک شعیب تعبیر به نجات کرد معلوم میشود که این از صنف خروج نبود که بفرماید «بعد اذ اخرجنا الله منها» بلکه فرمود: ﴿بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللّهُ مِنْهَا﴾.
مطلب چهارم آن است که وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) در آن توحید ربوبی متوغل بود آنچنان که در بسیاری از موارد هم کلمه الله را ذکر میکند هم به عنوان رب یاد میکند هم با اینکه از نظر ادبی اختصار ادبی اقتضا میکند که این جاها ضمیر بیاورد ولی در همه موارد به اسم ظاهر میپردازد با اینکه هیچ نیازی به اسم ظاهر نیست و ضمیر کافی است در آیه 89 اینچنین میفرماید: ﴿قَدِ افْتَرَیْنا عَلَی اللّهِ کَذِبًا إِنْ عُدْنا فی مِلَّتِکُمْ بَعْدَ إِذْ نَجّانَا اللّهُ مِنْها﴾ خب ﴿بَعْدَ إِذْ نَجّانَا﴾ کافی بود: ﴿وَما یَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فیها إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ﴾ باز کلمه ﴿اللّهُ﴾ را آورده اسم ظاهر، تکرار و تأکید این کلمه ﴿اللّهُ﴾ با ربوبیت یاد کردهاند فرمود: ﴿إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ رَبُّنا﴾ این اسمهای ظاهر و تکرار اسم ظاهر و مانند آن نشانه توغل حضرت شعیب (سلام الله علیه) در توحید است.
مطلب پنجم آن است که اینکه فرمود: ﴿عَلَی اللّهِ تَوَکَّلْنَا﴾ آنها گفتند که ﴿لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَالَّذینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا﴾ تهدید کردند این هم میفرماید: ﴿عَلَی اللّهِ تَوَکَّلْنَا﴾ در قبال آن تحدید این توکل را ایشان ارائه میکنند با این جا هم به اسم ظاهر میپردازد به ضمیر اکتفا نمیکند با اینکه چند بار کلمه الله و رب در همین آیه 89 ذکر شد معذلک نمیفرماید «علیه توکلنا» باز هم میفرماید: ﴿عَلَی اللّهِ تَوَکَّلْنَا﴾ این هم از سنخ وضع اسم ظاهر موضع ضمیر است تا توغل در ربوبیت و توحید ناب را نشان بدهد.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَسِعَ رَبُّنا کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً﴾ نشان میدهد که آن تعبیر﴿إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ رَبُّنا﴾ از باب تعلیق به محال است یعنی نظیر اینکه ﴿إِن کَانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ العَابِدِینَ﴾ از آن سنخ است اینکه فرمود ما هرگز برنمیگردینم به ملت شما مگر اینکه خدا بخواهد این تعلیق به محال است چون خدا که هرگز نمیخواهد خدا که شرک را نمیخواهد: ﴿کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهًا﴾ در آیات سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بعد از اینکه مسئله توحید را و بعضی از مسائل حکمت نظری و عملی را مسائل محرمات را ذکر کرده است فرمود همه اینها نزد خدا مکروه است خدا نسبت به اینها کراهت دارد: ﴿کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهًا﴾ آن وقت چگونه ذات اقدس الهی اراده شرک کند پس این از سنخ تعلیق به محال است.
پرسش ...
پاسخ: بله ولی میخواهد بگوید که تنها راهی که نه اینکه آن برای تصمیمگیری است ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً﴾ مگر اینکه خدا بخواهد هرجا که کاری میخواهی انجام بدهی نگو که من میخواهم انجام بدهم مگر کلمه انشاءالله را بگویی اما این جا تصمیم بر ترک است یعنی ما هرگز دوباره بر نمیگردیم به ملت شما یا خدایی که ما را نجات داد اصلاً در ملت شما نبودیم حدوثاً هم در ملت شما نخواهیم آمد مگر اینکه خدا بخواهد این مگر اینکه خدا بخواهد تعلیق بر محال است بر خلاف آنجا که استمداد است آنجا میگوییم اگر خدا بخواهد داریم استمداد میکنیم اینجا تعلیق بر محال است یقیناً خدا نمیخواهد و ما هم یقیناً نمیکنیم آن وقت.
﴿إِلاَّ أَنْ یَشَاءَ اللّهُ﴾ عدمه باید یک چیزی تقدیر بگیریم در حالی که خلافش؟ ظاهرش وفاق است نه خلاف یعنی ما برنمیگردیم مگر اینکه خدا بخواهد که ما برگردیم خدا هم که نمیخواهد.
مطلب بعدی آن است که چرا خدا نمیخواهد؟ برای اینکه ﴿وَسِعَ رَبُّنا کُلَّ شَیْءٍ عِلْمًا﴾ زشتی این را میداند او همه چیز را میداند یک وقت است که او _معاذالله_ در علمش محدودیتی است قبلاً نمیدانست توحید چیز خوبی است شرک چیز بدی است ما را به توحید امر کرده الآن میفهمد که شرک چیز خوبی است ما را به شرک امر میکند اینچنین که نیست چون علم او نامحدود است قبلاً که به توحید دستور داد معلوم میشود که حق همان توحید است و لا غیر قبلاً که ما را از شرک نهی میکرد معلوم میشود که شرک باطل است و لا غیر خب خدایی که به کل شیء علیم است به ما دستور به توحید داد و پرهیز از شرک چنین خدایی که نمیخواهد که ما دوباره برگردیم و مشرک بشویم.
مطلب بعدی آن است که این جریانی که آنها گفتند: ﴿لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا﴾ حرفی است که همان افراد مخالف انقلاب به انقلابیون میگویند که شما برگردید به آن حالت قبل از انقلاب وجود مبارک شعیب آمده انقلاب فرهنگی کرده عقیدهای را ارائه کرد عدهای به او گرویدند و دینی را عرضه کرد عدهای پذیرفتند آن ملأ مطرف مسرف مستکبر اصرار دارند که اینها به حالت قبل از انقلاب برگردند، فرمود نه آنچه را که من از طرف خدا آوردم حق است دیگر ممکن نیست از آن برگردیم.
پرسش ...
پاسخ: بسیار خب ولی بالأخره که تکویناً کل شی در اختیار خداست تکویناً خداوند انسان را آزاد کرده است خود ذات اقدس الهی فرمود من انسان را در نظام تکوین آزاد آفریدم این افاضه و لطف خداست لکن در نظام تشریع او موظف است موحد باشد و از شرک بپرهیزد الآن سخن در تشریع است که شما اختیاراً این را حق بدانید میفرماید به اینکه هرگز ما چنین کاری را نمیکنیم.
مطلب بعدی آن است که اینکه آنها گفتند شما باید برگردید وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) میفرماید به اینکه برگشت به اراده الهی وابسته است و خدا یقیناً هم اراده نمیکند آنگاه سر انجام فرمود به اینکه در آن بخش دیگر﴿أَوَلَوْ کُنَّا کَارِهِینَ﴾ این ﴿أَوَلَوْ کُنّا کارِهینَ﴾ نظیر﴿لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ﴾ است همان طوری که در سوره مبارکه «بقره» گذشت به اینکه ﴿فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَلا تُظْلَمُونَ﴾ در مسائل حقوقی این طور است که نه سلطهپذیر باشید نه سلطهگر نه مال مردم را ببرید نه اجازه بدهید که کسی مال شما را ببرد حق شما را ببرد در مسائل فکری و اعتقادی هم اینچنین است نه کسی را اکراه کنید نه تحت اکراه کسی بروید هم ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ هم ﴿أَوَلَوْ کُنّا کارِهینَ﴾ نه شما حق داری که کسی را مجبور کنید که یک عقیدهای را بپذیرد نه تحت اجبار دیگران قرار بگیرید که با کراهت یک عقیدهای را به شما تحمیل بکنند وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) فرمود: ﴿أَوَلَوْ کُنّا کارِهینَ﴾ شما دارید ما را اکراه میکنید ما کارهیم مایل نیستیم بر خلاف آزادی است چگونه ما حرف شما را بپذیریم؟ خب در نظام تشریع البته اختیار انسان باید برابر وحی باشد و عرضه کند اختیار خود را ولی در نظام تکوین انسان آزاد است کراهتپذیر نیست اکراهپذیر نیست نه میتوان عقیدهای را بر کسی تحمیل کرد نه میتوان با اکراه عقیده کسی را پذیرفت این ناظر آن ﴿أَوَلَوْ کُنّا کارِهینَ﴾ خواهد بود.
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی در آیه نود از طرف آنها نقل کرد: ﴿وَقالَ الْمََلأُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْباً﴾ سیدنا الاستاذ مرحوم علامه (رضوان الله علیه) دارند به اینکه اینها چون احساس کردند که این تحدید در شعیب اثر میگذارد شعیب هجرت میکند ممکن است که مؤمنین به شعیب هم همراه شعیب هجرت میکنند و پیرو او باشند لذا به آنها گفتند: ﴿لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْباً إِنَّکُمْ إِذًا لَخاسِرُونَ﴾ در همان نوبتهای قبل اشاره شد که این شاید مخصوص به آن نباشد چون سخن از هجرت نیست سخن از تبعید است در همان آیه 88 سخن در این نبود که شعیب (سلام الله علیه) هجرت کند سخن از تبعید بود که ﴿لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَالَّذینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا﴾ ما همهتان را بیرون میکنیم همهتان را بیرون میکنیم از کجا حالا میشود استنباط کرد که شعیب تصمیم گرفت که هجرت کند اینها هم همراه شعیب بروند آنها خواستهاند که اصلاً شعیب و قومش را تبعید کنند بیرون کنند بنابراین میشود این ﴿اتَّبَعْتُمْ شُعَیْباً﴾ را هم به همان معنای اولی پیروی رهبری معنا کرد آنگاه هر کاری که رهبر بکند شما هم اگر بکنید خسارت میبینید زیر مجموعه پیروی از پیغمبر این است که اگر او یک وقتی او هجرت کرد شما هم بخواهید همراه او هجرت کنید آسیب میبینید چه اینکه پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی هجرت فرمودند اصحاب هم همراه او هجرت کردند غرض آن است که ﴿لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْباً﴾ اختصاص به جریان هجرت ندارد اصل پیروی را میگیرد هم پیروی اعتقادی هم پیروی عملی.
مطلب بعد آن است که اینها اول به شعیب و همراهان شعیب پرداختند بعد اخیراً به خود همراهان شعیب یعنی در آیه 88 گفتند که ﴿لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَالَّذینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا﴾ در آیه نود مستقیماً به خود شعیب و پیروان شعیب و مؤمنین شعیب گفتند که ﴿لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْبًا إِنَّکُمْ إِذًا لَخاسِرُونَ﴾ وقتی دیدند شعیب (سلام الله علیه) آنها را ناامید کرد و پاسخ قاطع داد آنها به قوم شعیب و مؤمنین شعیب خطاب کردند.
مطلب بعدی آن است که کلمه فتح، مفاتحه افتتاح این معانی متعددی دارد که یا معنای واحد به مصادیق متعددی دارد که یکی از موارد جریان فصل خصومت است که گفتند ابن عباس گفت من معنای فاتح و مفاتحه را متوجه نشدم مگر اینکه عربی به همسرش گفته بود به اینکه «افاتحک لدی القاضی»، فهمیدم افاتح یعنی مخاصمه میکنم چون فصل خصومت بالأخره فتح است یک گشایشی است بین متخاصمین و ذات اقدس الهی هم در بخشهایی از قرآن کریم فرمود به اینکه اگر پیامبری بیاید قوم او حرفش را اطاعت نکنند ﴿قُضِیَ بَیْنَهُم بِالقِسْطِ﴾ ما به قسط و عدل بیبن آنها قاضیانه داوری میکنیم ﴿قُضِیَ بَیْنَهُم بِالقِسْطِ﴾ همین است وقتی که شعیب (سلام الله علیه) عرض میکند﴿رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ قَوْمِنَا بِالحَقِّ﴾ مثل این است که عرض کرده باشد « ربنا احکم بیننا و بین قومنا بالحق» خدایا تو حکمی تو حاکمی تو خیرالحاکمینی تو داور باش.
مطلب بعدی آن است که همین مستکبرین و ملأ و مطرف به قوم شعیب گفتند اگر شما به پیروی شعیب ادامه دهید: ﴿إِنَّکُمْ إِذًا لَخاسِرُونَ﴾ خسارتی که مشرکین داشتند و تلقی میکردند هم خسارت مادی بود که تبعید و خسارتهای دیگر بود و هم خسارت معنوی چون آنها فکر میکردند که از بتها کاری ساخته است و بتها به انسان آسیب میرسانند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «هود» از بعضی از وثنیین نقل میکند که اینها به پیغمبرشان میگفتند که ﴿إِلاَّ اعْتَراکَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ﴾ تو نسبت به بتهای ما بدرفتاری کردی بتهای ما تو را به این سورت جنون در آوردند: ﴿إِلاَّ اعْتَراکَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ﴾ خب یک چنین عقیدهٴ باطل و موهومی داشتند که اگر کسی نسبت به بتهای ما احترام کند فیض میبیند و اگر اهانت کند آسیب میبیند لذا ممکن است این خسارتی را که مشرکین مدین تلقی میکردند اعم از خسارتهای مادی و معنوی باشد.
پرسش ...
پاسخ: خب بالأخره حاکم نظام طاغوتی بود مترف و مسرف و مستکبر همه کسانی بودند که در نظام بتپرستی سمتی داشتند میشود آنها را به عنوان مصداق ذکر کرد.
مطلب بعدی آن است که اینکه آنها گفتند ﴿إِنَّکُمْ إِذاً لَخَاسِرُونَ﴾ ذات اقدس الهی در قبال آنها پاسخ داد که خسارت برای شماست که حالا بعد خواهیم گفت. بعد میرسیم به آیه 91 که فرمود: ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فی دارِهِمْ جاثِمینَ﴾ در جریان قوم عاد مشابه این گذشت که گاهی خدا تعبیر به رجفه میکند گاهی صیحه میکند گاهی هم صاعقه میکند وقتی یک صاعقهای از آسمان نازل میشود صیحه را به همراه دارد رجفه و لرزه را به همراه دارد لذا در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» سوره «شعراء» سوره «هود» هر کدام به گوشهای از این قصه اشاره میشود اینچنین نیست که اینها با هم اختلاف داشته باشند تا گفته شود به اینکه چرا در سوره «هود» یا «شعراء» تعبیر به صیحه فرمود یا صاعقه فرمود اینجا تعبیر به رجفه چون همهاش درست است وقتی صاعقه میآید صیحه و خروش دارد رجفه و زلزله و لرزه را هم به همراه خواهد داشت معنای جاثم هم قبلاً گذشت که جثم نه ناقص است و نه اجوف با آن جثا که جثیاً از اوست و ناقص است فرق دارد گرچه نزدیک هماند ولی عین هم نیستند و آنچه را که مرحوم امینالاسلام در مجمعالبیان در جریان جثومی که درباره قوم عاد گذشت آن نقص ادبی هم قبلاً اشاره شد که بالأخره جثم خلاصه معتل نیست ناقص نیست حرف عله ندارد ولی جثیاً جثَی ناقص است حرف عله دارد و معنایش هم فرق دارد گرچه نزدیک هماند اینها به سینه در آمدن یا بروک علی الصدر را هم مرحوم امینالاسلام در مجمعالبیان در کنار معنای جاثم آورده است.
مطلب بعدی آن است که آنها گفتهاند که ﴿ إِنَّکُمْ إِذاً لَخَاسِرُونَ﴾ خدا فرمود که ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فی دارِهِمْ جاثِمینَ﴾ آنگاه در پایان جریان قوم شعیب به عنوان جمعبندی دیگر از آنها به اسم ظاهر یاد نمیکند یک به ضمیر یاد نمیکند دو، به عنوان ﴿الَّذینَ﴾ یاد میکند که این به فلسفه تاریخ برمیگردد یعنی حالا اختصاص به قوم شعیب و ساکنین مدین و اینها اختصاص ندارد هر کس پیغمبر خود را تکذیب کند به همین سرنوشت مبتلا میشود: ﴿الَّذینَ کَذَّبُوا شُعَیْبًا
کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیهَا الَّذینَ کَذَّبُوا شُعَیْبًا کانُوا هُمُ الْخاسِرینَ﴾ این تکراری است بدون اینکه اسم ظاهری اینها ببرد یک بدون اینکه از اینها به ضمیر یاد کند دو، بلکه به عنوان ﴿الَّذینَ﴾ کسانی که این به فلسفه تاریخ بر میگردد: ﴿وَالَّذینَ کَذَّبُوا شُعَیْبًا﴾ آنچنان گرفتار رجفه و زلزله و صاعقه و صیحه شدند که اصلا گویا در این سرزمین نبودند در بعضی از بخشها نسبت به امم دیگر دارد که ﴿کَأَن لَمْ تَغْنَ بِالأَمْسِ﴾ این کلمه امس در بعضی از بخشها نسبت به همین صنادید شرک دارد آن ناظر به این است که ما آنچنان اینها را ریشهکن کردیم گرچه ریشههای فراوانی داشتند ولی گویا اصلاً دیروز در این سرزمین نبودند شما یک وقت است که یک چنار ریشهداری که چند متر عمق زمین او در ریشههای فرو رفته است این را از زمین میکنید این تا ماهها جایش خالی است معلوم است که درخت بوده و کندهاند یک وقت است که یک بوته ضعیف و ظریفی که یک سانت مجموع طول و عرض و عمق اوست این مجموع قد او اعم از جوانه و ریشه است این را میکنید، خب فردا هم که بروید اثری ندارد دیروز که بود جایی را نگرفته بود فردا هم که بروید خب معلوم نیست که شما این بوته را اینجا کندهاید چون چیزی کنده کاو نشده خاکی جابهجا نشده سنگی جابهجا نشده. فرمود ما آنچنان این صنادید را از جا کندیم گرچه اینها خیلی ریشه داشتند و همه جا ریشه دوانده بودند ولی نزد ما مثل یک علف یک سانتیاند گرچه نزد شما مثل چنارند که اگر چنار را بکنید ماهها جایش خالیست و معلوم میشود چیزی را اینجا کندهاند اینجا، اما نزد ما مثل یک علف یک سانتیاند اگر شما یک بوته یک سانتی را امروز بکنید و فردا بیایید اصلاً معلوم نمیشود که دیروز اینجا علف بود فرمود آنچنان ما اینها را ریشه کن کردیم «کَأن لَم تغنَ» «تغن» «تَغنَوا» «یغنوا فیها» «بالأمس» دودمان پهلوی را هم این طور کند که وقتی انقلاب شد طولی نکشید که اثری از اینها در این مملکت نبود با اینکه همه جا سخن از عدل پهلوی بود. کار خدا اسن است «کَأن لَم تغنَ» «یغن» «تَغنَوا» «یغنوا بالأمس» یعنی گویا اصلاً در اینجا نبودند. نسبت به هر ظالمی ذات اقدس الهی بخواهد ریشهکن کند اینچنین ریشهکن میکند.
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی به اینها فرمود که صدّ عن سبیلالله نکنید: ﴿وَلا تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ﴾ نمونه بارز اینکه آنها سر راه مینشستند و ایعاد میکردند و تحدید میکردند همین بود که میگفتند ﴿لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْبًا إِنَّکُمْ إِذًا لَخاسِرُونَ﴾ آن ایعاد و قعود علی الصلاة و نهی از معروف و امر به منکر است. این کلمه ﴿لَئِنِ﴾ را نسبت به قوم ﴿لَنُخْرِجَنَّکَ﴾ را نسبت به شعیب و قوم شعیب را همه را با تأکید یاد میکردند از پس در دین باطل خود جمود داشتند لذا همه این تعبیرات با تأکید همراه است.
مطلب بعدی آن که اینکه آنها به قوم شعیب گفتند: ﴿إِنَّکُمْ إِذًا لَخاسِرُونَ﴾ ذات اقدس الهی در آیه 92 دو پاسخ داد فرمود: ﴿الَّذینَ کَذَّبُوا شُعَیْبًا کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیهَا﴾ این یک ﴿الَّذینَ کَذَّبُوا شُعَیْبًا کانُوا هُمُ الْخاسِرینَ﴾ که معنویت است دو. در جریان خسارت فرمود شما گفتید: ﴿لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْبًا إِنَّکُمْ إِذًا لَخاسِرُونَ﴾ آنها خاسر نیستند خاسر شمایید این یک. ضمیر فصل آورده است تا حصر غلبه کرده باشد دو. نه فرمود آنها خسارت ندیدند شما خسارت دیدید فرمود فقط شما خاسرید این ﴿کانُوا هُمُ الْخاسِرینَ﴾ این ضمیر فصل کارش برای حصر است خب خبر معرفه است به الف و لام ضمیر فصل هم آمده است با برای حصر مفید باشد در آن بخشهای پایانی وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) اینچنین فرمود: ﴿فَتَوَلّی عَنْهُمْ وَقالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالاتِ رَبّی وَنَصَحْتُ لَکُمْ فَکَیْفَ آسی عَلی قَوْمٍ کافِرینَ﴾ فرمود من اظهار أسف تأسف افسوس نمیکنم برای اینکه من رسالات الهی را گفتم همه رسالاتها را گفتم خالصانه نصیحت کردم و شما اعراض کردید من چرا تأسف داشته باشم این فرمایش را یا در هنگام نزول عذاب فرمود که فرمود حالا دیگر من اظهار تأسف نمیکنم یا نه بعد از اینکه معذب شدند و به عذاب الهی گرفتار شدند فرمود. خطاب به اجساد معذبین کم نیست مشابهاش در جریان اقوام گذشته بازگو شد یک و در جریان بدر هم اشاره شد دو.
«وَالحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمِینَ»
اگر ما موظفیم رسول را با رسالت بشناسیم خود رسالت بینه است
آن که رسولشناس نیست رسالتشناس نیست
کسی معنای الوهیت را بشناسد خدا را میشناسد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿وَ قالَ الْمَلأُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْبًا إِنَّکُمْ إِذًا لَخاسِرُونَ ٭ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فی دارِهِمْ جاثِمینَ ٭ الَّذینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیهَا الَّذینَ کَذَّبُوا شُعَیْبًا کانُوا هُمُ الْخاسِرینَ ٭ فَتَوَلّی عَنْهُمْ وَقالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالاتِ رَبّی وَنَصَحْتُ لَکُمْ فَکَیْفَ آسی عَلی قَوْمٍ کافِرینَ﴾
نکاتی که درباره جریان شعیب (سلام الله علیه) و قومش مانده است عبارت از اینکه است که این وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) وقتی که مبعوث شد به قوم خود فرمود که ﴿إِنِّی عَلَی بَیِّنَةٍ﴾ که سخن در این بود که بینه و معجزه او چیست یک تذکری هم در این زمینه لازم است آن آیه عبارت از آیه 85 همین سوره «اعراف» بود که فرمود: ﴿وَإِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْبًا قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ﴾ که بحث بود بینه شعیب (سلام الله علیه) چیست؟ البته خیلی از معجزاتی که انبیا (علیهم السلام) آوردند ولی قرآن تصریح نفرمود مهمترین معجزه خود رسالت است اگر بر اساس آنچه را که مرحوم کلینی نقل کرده است که «اعرفوا الله بالله وَالرسول بالرسالة وَاولی الامر بالامر بالمعروف وَ العدل وَ الاحسان» اگر ما موظفیم رسول را با رسالت بشناسیم خود رسالت بینه است منتها آن که رسولشناس نیست رسالتشناس نیست به دنبال معجزه جستجو میکند فحص میکند اگر خواصی از اهل مدین در جمع آنها حضور داشتند اینکه وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) فرمود: ﴿قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ﴾ همین رسالت او بیّنه است اگر بررسی میکردند آثار رسالت را میشناختند او را رسولالله میدانستند برای اینکه بهترین راه شناخت رسول رسالت اوست چه اینکه بهترین راه شناخت خدا خدایی است اگر کسی معنای الوهیت را بشناسد خدا را میشناسد چه اینکه اگر کسی معنای امامت را و حقیقت امامت را بشناسد امامشناس خوبی هم خواهد بود.
پرسش ...
پاسخ: بله اشاره شد به اینکه برای خواص اگر در جمعشان باشد برای همین نکته است دیگر، این مطلب اول
مطلب دوم آن است که اینکه فرمود: ﴿فَأَوْفُوا الکَیْلَ وَالمِیزَانَ﴾ که در سوره «هود» دارد ﴿المِکْیَالَ وَالمِیزَانَ﴾ این هم مکیال و میزان حسی را شامل میشود هم مکیال و میزان عقلی و معنوی را اگر درباره موازین قسط از ائمه (علیهم السلام) رسیده است که «نحن الموازین القسط» این اختصاص به ائمه (علیهم السلام) ندارد اصولاً اولیا و انبیا و معصومین در هر عصری میزان قسط آن عصرند و اگر ما به وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) در عرض ارادت و زیارت عرض میکنیم «السلام علی میزان الاعمال» امم گذشته هم به اولیائشان به ائمهشان به خلفائشان و انبیائشان عرض ارادت میکردند میگفتند: «السلام علی میزان الاعمال». بنابراین این ایفای کیل و میزان هم شامل کیل و میزان حسی است که در فروش کالاهای مادی کم ندهند و هم کیل و وزن معنوی است که در ارزیابی ارزشها معارف و علوم نظری و ملکات عملی کم نیایند هر دو را شامل میشود.
پرسش ...
پاسخ: برای اینکه اگر کسی شک داشته باشد که این عقیده صحیح است یا نه این عقیدهاش را با عقیده میزان اعمال میسنجد همان کاری که حضرت عبدالعظیم حسنی در پیشگاه حضرت هادی (سلام الله علیه) کردند عرض عقیده کرد این عرض عقیده در حقیقت توزین کالای عقیده است حضرت عبدالعظیم حسنی به وجود مبارک حضرت هادی (سلام الله علیه) عرض کرد من عقایدم را عرضه کنم ببینید درست است یا نه وقتی عرضه کرد حضرت فرمود بله درست است ثابت باش اگر کسی خود را بر کتاب خدا عرضه کند بر سنت قطعی اهل بیت عرضه کند در حقیقت خود را سنجید به ما هم گفتهاند «زنوا أنفسکم من قبل ان توزنوا وَ حاسبوها من قبل ان تحاسبوا» قبل از اینکه شما را در قیامت وزن کنند خود را توزین کنید بکشید توزین کنید معنایش این نیست که فقط جسمتان را بکشید ببینید که سالمید یا سالم نیستید این کار پزشکان است اینکه کار عارفان و زاهدان و عابدان و معلمان اخلاق است این است که «زنوا أنفسکم من قبل ان توزنوا» این از بیانات نورانی اهلبیت (علیهم السلام) است که بخشی از دستورات میزان و محاسبه و در نهجالبلاغه آمده «حاسبوها من قبل ان تحاسبوا» خب اگر ما موظفیم که عقیدهمان را بسنجیم و ببینیم که افراط است یا تفریط بالأخره یک میزانالعقایدی داریم میزانالاعمالی داریم دیگر.
مطلب سوم آن است که شعیب (سلام الله علیه) در قبال تعبیر آنها که گفت: ﴿أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا﴾ نفرمود به اینکه ما خدا را شاکریم که خدا ما را از ملت شما اخراج کرده است این کلمه عود نشان میدهد که شما قبلاً در این ملت بودید خارج شدید این موهم این معنا است که دو وجه برای توجیه کلمه عود ذکر شد یکی اینکه آنها گمان میکردند وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) هم فکر آنها بود چون حضرت مأمور به ابلاغ نبود مأمور به هدایت نبود مانند فرد عادی مردم مدین زندگی میکرد آنها فکر میکردند که مانند دیگران بتپرست است _معاذالله_ یا نه این را به حساب تغلیب ذکر کردند چون غلبه آن کسانی که همراه شعیب (سلام الله علیه) بودند این مجموع شعیب و همراهانش غالبشان قبلاً وثنی بودند تنها شعیب (سلام الله علیه) بود که مستثنا بود لذا تغلیباً این طور گفتند در قبال وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) نفرمود به اینکه «قَدِ افْتَرَیْنَا عَلَی اللّهِ کَذِباً إِنْ عُدْنَا فِی مِلَّتِکُمْ بَعْدَ إِذْ اخرجنا الله» منها بلکه فرمود بعد: ﴿إِذْ نَجَّانَا اللّهُ مِنْهَا﴾ خدا ما را از این کار نجات داد خب نجات معنایش این نیست که ما افتادیم بعد نجات داد که یعنی نگذاشت ما غرق بشویم یا آلوده بشویم از اینکه آنها تعبیر به عود کردند ولی وجود مبارک شعیب تعبیر به نجات کرد معلوم میشود که این از صنف خروج نبود که بفرماید «بعد اذ اخرجنا الله منها» بلکه فرمود: ﴿بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللّهُ مِنْهَا﴾.
مطلب چهارم آن است که وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) در آن توحید ربوبی متوغل بود آنچنان که در بسیاری از موارد هم کلمه الله را ذکر میکند هم به عنوان رب یاد میکند هم با اینکه از نظر ادبی اختصار ادبی اقتضا میکند که این جاها ضمیر بیاورد ولی در همه موارد به اسم ظاهر میپردازد با اینکه هیچ نیازی به اسم ظاهر نیست و ضمیر کافی است در آیه 89 اینچنین میفرماید: ﴿قَدِ افْتَرَیْنا عَلَی اللّهِ کَذِبًا إِنْ عُدْنا فی مِلَّتِکُمْ بَعْدَ إِذْ نَجّانَا اللّهُ مِنْها﴾ خب ﴿بَعْدَ إِذْ نَجّانَا﴾ کافی بود: ﴿وَما یَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فیها إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ﴾ باز کلمه ﴿اللّهُ﴾ را آورده اسم ظاهر، تکرار و تأکید این کلمه ﴿اللّهُ﴾ با ربوبیت یاد کردهاند فرمود: ﴿إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ رَبُّنا﴾ این اسمهای ظاهر و تکرار اسم ظاهر و مانند آن نشانه توغل حضرت شعیب (سلام الله علیه) در توحید است.
مطلب پنجم آن است که اینکه فرمود: ﴿عَلَی اللّهِ تَوَکَّلْنَا﴾ آنها گفتند که ﴿لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَالَّذینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا﴾ تهدید کردند این هم میفرماید: ﴿عَلَی اللّهِ تَوَکَّلْنَا﴾ در قبال آن تحدید این توکل را ایشان ارائه میکنند با این جا هم به اسم ظاهر میپردازد به ضمیر اکتفا نمیکند با اینکه چند بار کلمه الله و رب در همین آیه 89 ذکر شد معذلک نمیفرماید «علیه توکلنا» باز هم میفرماید: ﴿عَلَی اللّهِ تَوَکَّلْنَا﴾ این هم از سنخ وضع اسم ظاهر موضع ضمیر است تا توغل در ربوبیت و توحید ناب را نشان بدهد.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَسِعَ رَبُّنا کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً﴾ نشان میدهد که آن تعبیر﴿إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ رَبُّنا﴾ از باب تعلیق به محال است یعنی نظیر اینکه ﴿إِن کَانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ العَابِدِینَ﴾ از آن سنخ است اینکه فرمود ما هرگز برنمیگردینم به ملت شما مگر اینکه خدا بخواهد این تعلیق به محال است چون خدا که هرگز نمیخواهد خدا که شرک را نمیخواهد: ﴿کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهًا﴾ در آیات سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بعد از اینکه مسئله توحید را و بعضی از مسائل حکمت نظری و عملی را مسائل محرمات را ذکر کرده است فرمود همه اینها نزد خدا مکروه است خدا نسبت به اینها کراهت دارد: ﴿کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهًا﴾ آن وقت چگونه ذات اقدس الهی اراده شرک کند پس این از سنخ تعلیق به محال است.
پرسش ...
پاسخ: بله ولی میخواهد بگوید که تنها راهی که نه اینکه آن برای تصمیمگیری است ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً﴾ مگر اینکه خدا بخواهد هرجا که کاری میخواهی انجام بدهی نگو که من میخواهم انجام بدهم مگر کلمه انشاءالله را بگویی اما این جا تصمیم بر ترک است یعنی ما هرگز دوباره بر نمیگردیم به ملت شما یا خدایی که ما را نجات داد اصلاً در ملت شما نبودیم حدوثاً هم در ملت شما نخواهیم آمد مگر اینکه خدا بخواهد این مگر اینکه خدا بخواهد تعلیق بر محال است بر خلاف آنجا که استمداد است آنجا میگوییم اگر خدا بخواهد داریم استمداد میکنیم اینجا تعلیق بر محال است یقیناً خدا نمیخواهد و ما هم یقیناً نمیکنیم آن وقت.
﴿إِلاَّ أَنْ یَشَاءَ اللّهُ﴾ عدمه باید یک چیزی تقدیر بگیریم در حالی که خلافش؟ ظاهرش وفاق است نه خلاف یعنی ما برنمیگردیم مگر اینکه خدا بخواهد که ما برگردیم خدا هم که نمیخواهد.
مطلب بعدی آن است که چرا خدا نمیخواهد؟ برای اینکه ﴿وَسِعَ رَبُّنا کُلَّ شَیْءٍ عِلْمًا﴾ زشتی این را میداند او همه چیز را میداند یک وقت است که او _معاذالله_ در علمش محدودیتی است قبلاً نمیدانست توحید چیز خوبی است شرک چیز بدی است ما را به توحید امر کرده الآن میفهمد که شرک چیز خوبی است ما را به شرک امر میکند اینچنین که نیست چون علم او نامحدود است قبلاً که به توحید دستور داد معلوم میشود که حق همان توحید است و لا غیر قبلاً که ما را از شرک نهی میکرد معلوم میشود که شرک باطل است و لا غیر خب خدایی که به کل شیء علیم است به ما دستور به توحید داد و پرهیز از شرک چنین خدایی که نمیخواهد که ما دوباره برگردیم و مشرک بشویم.
مطلب بعدی آن است که این جریانی که آنها گفتند: ﴿لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا﴾ حرفی است که همان افراد مخالف انقلاب به انقلابیون میگویند که شما برگردید به آن حالت قبل از انقلاب وجود مبارک شعیب آمده انقلاب فرهنگی کرده عقیدهای را ارائه کرد عدهای به او گرویدند و دینی را عرضه کرد عدهای پذیرفتند آن ملأ مطرف مسرف مستکبر اصرار دارند که اینها به حالت قبل از انقلاب برگردند، فرمود نه آنچه را که من از طرف خدا آوردم حق است دیگر ممکن نیست از آن برگردیم.
پرسش ...
پاسخ: بسیار خب ولی بالأخره که تکویناً کل شی در اختیار خداست تکویناً خداوند انسان را آزاد کرده است خود ذات اقدس الهی فرمود من انسان را در نظام تکوین آزاد آفریدم این افاضه و لطف خداست لکن در نظام تشریع او موظف است موحد باشد و از شرک بپرهیزد الآن سخن در تشریع است که شما اختیاراً این را حق بدانید میفرماید به اینکه هرگز ما چنین کاری را نمیکنیم.
مطلب بعدی آن است که اینکه آنها گفتند شما باید برگردید وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) میفرماید به اینکه برگشت به اراده الهی وابسته است و خدا یقیناً هم اراده نمیکند آنگاه سر انجام فرمود به اینکه در آن بخش دیگر﴿أَوَلَوْ کُنَّا کَارِهِینَ﴾ این ﴿أَوَلَوْ کُنّا کارِهینَ﴾ نظیر﴿لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ﴾ است همان طوری که در سوره مبارکه «بقره» گذشت به اینکه ﴿فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَلا تُظْلَمُونَ﴾ در مسائل حقوقی این طور است که نه سلطهپذیر باشید نه سلطهگر نه مال مردم را ببرید نه اجازه بدهید که کسی مال شما را ببرد حق شما را ببرد در مسائل فکری و اعتقادی هم اینچنین است نه کسی را اکراه کنید نه تحت اکراه کسی بروید هم ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ هم ﴿أَوَلَوْ کُنّا کارِهینَ﴾ نه شما حق داری که کسی را مجبور کنید که یک عقیدهای را بپذیرد نه تحت اجبار دیگران قرار بگیرید که با کراهت یک عقیدهای را به شما تحمیل بکنند وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) فرمود: ﴿أَوَلَوْ کُنّا کارِهینَ﴾ شما دارید ما را اکراه میکنید ما کارهیم مایل نیستیم بر خلاف آزادی است چگونه ما حرف شما را بپذیریم؟ خب در نظام تشریع البته اختیار انسان باید برابر وحی باشد و عرضه کند اختیار خود را ولی در نظام تکوین انسان آزاد است کراهتپذیر نیست اکراهپذیر نیست نه میتوان عقیدهای را بر کسی تحمیل کرد نه میتوان با اکراه عقیده کسی را پذیرفت این ناظر آن ﴿أَوَلَوْ کُنّا کارِهینَ﴾ خواهد بود.
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی در آیه نود از طرف آنها نقل کرد: ﴿وَقالَ الْمََلأُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْباً﴾ سیدنا الاستاذ مرحوم علامه (رضوان الله علیه) دارند به اینکه اینها چون احساس کردند که این تحدید در شعیب اثر میگذارد شعیب هجرت میکند ممکن است که مؤمنین به شعیب هم همراه شعیب هجرت میکنند و پیرو او باشند لذا به آنها گفتند: ﴿لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْباً إِنَّکُمْ إِذًا لَخاسِرُونَ﴾ در همان نوبتهای قبل اشاره شد که این شاید مخصوص به آن نباشد چون سخن از هجرت نیست سخن از تبعید است در همان آیه 88 سخن در این نبود که شعیب (سلام الله علیه) هجرت کند سخن از تبعید بود که ﴿لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَالَّذینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا﴾ ما همهتان را بیرون میکنیم همهتان را بیرون میکنیم از کجا حالا میشود استنباط کرد که شعیب تصمیم گرفت که هجرت کند اینها هم همراه شعیب بروند آنها خواستهاند که اصلاً شعیب و قومش را تبعید کنند بیرون کنند بنابراین میشود این ﴿اتَّبَعْتُمْ شُعَیْباً﴾ را هم به همان معنای اولی پیروی رهبری معنا کرد آنگاه هر کاری که رهبر بکند شما هم اگر بکنید خسارت میبینید زیر مجموعه پیروی از پیغمبر این است که اگر او یک وقتی او هجرت کرد شما هم بخواهید همراه او هجرت کنید آسیب میبینید چه اینکه پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی هجرت فرمودند اصحاب هم همراه او هجرت کردند غرض آن است که ﴿لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْباً﴾ اختصاص به جریان هجرت ندارد اصل پیروی را میگیرد هم پیروی اعتقادی هم پیروی عملی.
مطلب بعد آن است که اینها اول به شعیب و همراهان شعیب پرداختند بعد اخیراً به خود همراهان شعیب یعنی در آیه 88 گفتند که ﴿لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَالَّذینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا﴾ در آیه نود مستقیماً به خود شعیب و پیروان شعیب و مؤمنین شعیب گفتند که ﴿لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْبًا إِنَّکُمْ إِذًا لَخاسِرُونَ﴾ وقتی دیدند شعیب (سلام الله علیه) آنها را ناامید کرد و پاسخ قاطع داد آنها به قوم شعیب و مؤمنین شعیب خطاب کردند.
مطلب بعدی آن است که کلمه فتح، مفاتحه افتتاح این معانی متعددی دارد که یا معنای واحد به مصادیق متعددی دارد که یکی از موارد جریان فصل خصومت است که گفتند ابن عباس گفت من معنای فاتح و مفاتحه را متوجه نشدم مگر اینکه عربی به همسرش گفته بود به اینکه «افاتحک لدی القاضی»، فهمیدم افاتح یعنی مخاصمه میکنم چون فصل خصومت بالأخره فتح است یک گشایشی است بین متخاصمین و ذات اقدس الهی هم در بخشهایی از قرآن کریم فرمود به اینکه اگر پیامبری بیاید قوم او حرفش را اطاعت نکنند ﴿قُضِیَ بَیْنَهُم بِالقِسْطِ﴾ ما به قسط و عدل بیبن آنها قاضیانه داوری میکنیم ﴿قُضِیَ بَیْنَهُم بِالقِسْطِ﴾ همین است وقتی که شعیب (سلام الله علیه) عرض میکند﴿رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ قَوْمِنَا بِالحَقِّ﴾ مثل این است که عرض کرده باشد « ربنا احکم بیننا و بین قومنا بالحق» خدایا تو حکمی تو حاکمی تو خیرالحاکمینی تو داور باش.
مطلب بعدی آن است که همین مستکبرین و ملأ و مطرف به قوم شعیب گفتند اگر شما به پیروی شعیب ادامه دهید: ﴿إِنَّکُمْ إِذًا لَخاسِرُونَ﴾ خسارتی که مشرکین داشتند و تلقی میکردند هم خسارت مادی بود که تبعید و خسارتهای دیگر بود و هم خسارت معنوی چون آنها فکر میکردند که از بتها کاری ساخته است و بتها به انسان آسیب میرسانند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «هود» از بعضی از وثنیین نقل میکند که اینها به پیغمبرشان میگفتند که ﴿إِلاَّ اعْتَراکَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ﴾ تو نسبت به بتهای ما بدرفتاری کردی بتهای ما تو را به این سورت جنون در آوردند: ﴿إِلاَّ اعْتَراکَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ﴾ خب یک چنین عقیدهٴ باطل و موهومی داشتند که اگر کسی نسبت به بتهای ما احترام کند فیض میبیند و اگر اهانت کند آسیب میبیند لذا ممکن است این خسارتی را که مشرکین مدین تلقی میکردند اعم از خسارتهای مادی و معنوی باشد.
پرسش ...
پاسخ: خب بالأخره حاکم نظام طاغوتی بود مترف و مسرف و مستکبر همه کسانی بودند که در نظام بتپرستی سمتی داشتند میشود آنها را به عنوان مصداق ذکر کرد.
مطلب بعدی آن است که اینکه آنها گفتند ﴿إِنَّکُمْ إِذاً لَخَاسِرُونَ﴾ ذات اقدس الهی در قبال آنها پاسخ داد که خسارت برای شماست که حالا بعد خواهیم گفت. بعد میرسیم به آیه 91 که فرمود: ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فی دارِهِمْ جاثِمینَ﴾ در جریان قوم عاد مشابه این گذشت که گاهی خدا تعبیر به رجفه میکند گاهی صیحه میکند گاهی هم صاعقه میکند وقتی یک صاعقهای از آسمان نازل میشود صیحه را به همراه دارد رجفه و لرزه را به همراه دارد لذا در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» سوره «شعراء» سوره «هود» هر کدام به گوشهای از این قصه اشاره میشود اینچنین نیست که اینها با هم اختلاف داشته باشند تا گفته شود به اینکه چرا در سوره «هود» یا «شعراء» تعبیر به صیحه فرمود یا صاعقه فرمود اینجا تعبیر به رجفه چون همهاش درست است وقتی صاعقه میآید صیحه و خروش دارد رجفه و زلزله و لرزه را هم به همراه خواهد داشت معنای جاثم هم قبلاً گذشت که جثم نه ناقص است و نه اجوف با آن جثا که جثیاً از اوست و ناقص است فرق دارد گرچه نزدیک هماند ولی عین هم نیستند و آنچه را که مرحوم امینالاسلام در مجمعالبیان در جریان جثومی که درباره قوم عاد گذشت آن نقص ادبی هم قبلاً اشاره شد که بالأخره جثم خلاصه معتل نیست ناقص نیست حرف عله ندارد ولی جثیاً جثَی ناقص است حرف عله دارد و معنایش هم فرق دارد گرچه نزدیک هماند اینها به سینه در آمدن یا بروک علی الصدر را هم مرحوم امینالاسلام در مجمعالبیان در کنار معنای جاثم آورده است.
مطلب بعدی آن است که آنها گفتهاند که ﴿ إِنَّکُمْ إِذاً لَخَاسِرُونَ﴾ خدا فرمود که ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فی دارِهِمْ جاثِمینَ﴾ آنگاه در پایان جریان قوم شعیب به عنوان جمعبندی دیگر از آنها به اسم ظاهر یاد نمیکند یک به ضمیر یاد نمیکند دو، به عنوان ﴿الَّذینَ﴾ یاد میکند که این به فلسفه تاریخ برمیگردد یعنی حالا اختصاص به قوم شعیب و ساکنین مدین و اینها اختصاص ندارد هر کس پیغمبر خود را تکذیب کند به همین سرنوشت مبتلا میشود: ﴿الَّذینَ کَذَّبُوا شُعَیْبًا
کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیهَا الَّذینَ کَذَّبُوا شُعَیْبًا کانُوا هُمُ الْخاسِرینَ﴾ این تکراری است بدون اینکه اسم ظاهری اینها ببرد یک بدون اینکه از اینها به ضمیر یاد کند دو، بلکه به عنوان ﴿الَّذینَ﴾ کسانی که این به فلسفه تاریخ بر میگردد: ﴿وَالَّذینَ کَذَّبُوا شُعَیْبًا﴾ آنچنان گرفتار رجفه و زلزله و صاعقه و صیحه شدند که اصلا گویا در این سرزمین نبودند در بعضی از بخشها نسبت به امم دیگر دارد که ﴿کَأَن لَمْ تَغْنَ بِالأَمْسِ﴾ این کلمه امس در بعضی از بخشها نسبت به همین صنادید شرک دارد آن ناظر به این است که ما آنچنان اینها را ریشهکن کردیم گرچه ریشههای فراوانی داشتند ولی گویا اصلاً دیروز در این سرزمین نبودند شما یک وقت است که یک چنار ریشهداری که چند متر عمق زمین او در ریشههای فرو رفته است این را از زمین میکنید این تا ماهها جایش خالی است معلوم است که درخت بوده و کندهاند یک وقت است که یک بوته ضعیف و ظریفی که یک سانت مجموع طول و عرض و عمق اوست این مجموع قد او اعم از جوانه و ریشه است این را میکنید، خب فردا هم که بروید اثری ندارد دیروز که بود جایی را نگرفته بود فردا هم که بروید خب معلوم نیست که شما این بوته را اینجا کندهاید چون چیزی کنده کاو نشده خاکی جابهجا نشده سنگی جابهجا نشده. فرمود ما آنچنان این صنادید را از جا کندیم گرچه اینها خیلی ریشه داشتند و همه جا ریشه دوانده بودند ولی نزد ما مثل یک علف یک سانتیاند گرچه نزد شما مثل چنارند که اگر چنار را بکنید ماهها جایش خالیست و معلوم میشود چیزی را اینجا کندهاند اینجا، اما نزد ما مثل یک علف یک سانتیاند اگر شما یک بوته یک سانتی را امروز بکنید و فردا بیایید اصلاً معلوم نمیشود که دیروز اینجا علف بود فرمود آنچنان ما اینها را ریشه کن کردیم «کَأن لَم تغنَ» «تغن» «تَغنَوا» «یغنوا فیها» «بالأمس» دودمان پهلوی را هم این طور کند که وقتی انقلاب شد طولی نکشید که اثری از اینها در این مملکت نبود با اینکه همه جا سخن از عدل پهلوی بود. کار خدا اسن است «کَأن لَم تغنَ» «یغن» «تَغنَوا» «یغنوا بالأمس» یعنی گویا اصلاً در اینجا نبودند. نسبت به هر ظالمی ذات اقدس الهی بخواهد ریشهکن کند اینچنین ریشهکن میکند.
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی به اینها فرمود که صدّ عن سبیلالله نکنید: ﴿وَلا تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ﴾ نمونه بارز اینکه آنها سر راه مینشستند و ایعاد میکردند و تحدید میکردند همین بود که میگفتند ﴿لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْبًا إِنَّکُمْ إِذًا لَخاسِرُونَ﴾ آن ایعاد و قعود علی الصلاة و نهی از معروف و امر به منکر است. این کلمه ﴿لَئِنِ﴾ را نسبت به قوم ﴿لَنُخْرِجَنَّکَ﴾ را نسبت به شعیب و قوم شعیب را همه را با تأکید یاد میکردند از پس در دین باطل خود جمود داشتند لذا همه این تعبیرات با تأکید همراه است.
مطلب بعدی آن که اینکه آنها به قوم شعیب گفتند: ﴿إِنَّکُمْ إِذًا لَخاسِرُونَ﴾ ذات اقدس الهی در آیه 92 دو پاسخ داد فرمود: ﴿الَّذینَ کَذَّبُوا شُعَیْبًا کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیهَا﴾ این یک ﴿الَّذینَ کَذَّبُوا شُعَیْبًا کانُوا هُمُ الْخاسِرینَ﴾ که معنویت است دو. در جریان خسارت فرمود شما گفتید: ﴿لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْبًا إِنَّکُمْ إِذًا لَخاسِرُونَ﴾ آنها خاسر نیستند خاسر شمایید این یک. ضمیر فصل آورده است تا حصر غلبه کرده باشد دو. نه فرمود آنها خسارت ندیدند شما خسارت دیدید فرمود فقط شما خاسرید این ﴿کانُوا هُمُ الْخاسِرینَ﴾ این ضمیر فصل کارش برای حصر است خب خبر معرفه است به الف و لام ضمیر فصل هم آمده است با برای حصر مفید باشد در آن بخشهای پایانی وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) اینچنین فرمود: ﴿فَتَوَلّی عَنْهُمْ وَقالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالاتِ رَبّی وَنَصَحْتُ لَکُمْ فَکَیْفَ آسی عَلی قَوْمٍ کافِرینَ﴾ فرمود من اظهار أسف تأسف افسوس نمیکنم برای اینکه من رسالات الهی را گفتم همه رسالاتها را گفتم خالصانه نصیحت کردم و شما اعراض کردید من چرا تأسف داشته باشم این فرمایش را یا در هنگام نزول عذاب فرمود که فرمود حالا دیگر من اظهار تأسف نمیکنم یا نه بعد از اینکه معذب شدند و به عذاب الهی گرفتار شدند فرمود. خطاب به اجساد معذبین کم نیست مشابهاش در جریان اقوام گذشته بازگو شد یک و در جریان بدر هم اشاره شد دو.
«وَالحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمِینَ»
تاکنون نظری ثبت نشده است