- 887
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 86 تا 88 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 86 تا 88 سوره اعراف"
معجزه هر پیغمبری مناسب با پیشرفتهترین رشتههای علمی آن عصر است
اگر کسی به یک واقعیتی معتقد باشد میفهمد که این احکام خمسه به سود اوست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿وَلاَ تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَتَبْغُونَهَا عِوَجاً وَاذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلِیلاً فَکَثَّرَکُمْ وَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ المُفْسِدِینَ ٭ وَإِنْ کانَ طائِفَةٌ مِنْکُمْ آمَنُوا بِالَّذی أُرْسِلْتُ بِهِ وَطائِفَةٌ لَمْ یُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتّی یَحْکُمَ اللّهُ بَیْنَنا وَهُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ ٭ قالَ الْمََلأُ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَالَّذینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فی مِلَّتِنا قالَ أَ وَلَوْ کُنّا کارِهینَ﴾
در جریان شعیب (سلام الله علیه) نکاتی مانده است که یکی از آنها این است که گرچه معجزه هر پیغمبری مناسب با پیشرفتهترین رشتههای علمی و فنی و هنری و صنعتی آن ملت است لکن هرگز معجزه مناسب با آن گناه رایج نیست لذا نمیشود گفت که معجزه شعیب از سنخ کیل و وزن و امثال ذلک بوده است تطور معجزه تنوع معجزه طبق بیانی که از امام رضا (سلام الله علیه) در عللالشرایع آمده است این است که در هر رشتهای که مردم عصر هر پیغمبری در آن رشته صاحبنظر و صاحباثر شدند متخصصاند معجزه هر پیغمبری مناسب با پیشرفتهترین رشتههای علمی آن عصر است تا کارشناسان به خوبی بتواند برسی کنند و اظهار نظر کنند اما نه تناسبی در کار است نه دلیل نقلی هم او را تأیید میکند که معجزه هر پیغمبر مناسب با گناه رایج آن مردم باشد.
مطلب بعدی آن است که در جریان شعیب آیه 85 سوره «اعراف» که محل بحث است به کیل یاد کرده است فرمود: ﴿فَأَوْفُوا الکَیْلَ وَالمِیزَانَ﴾ لکن در سوره «هود» و مانند آن همان طوری که وزن نفرمود میزان فرمود کیل هم نفرمود «مکیال» فرمود: ﴿أَوْفُوا المِکْیَالَ وَالمِیزَانَ﴾ اینجا اگر چنانچه کیل گفته شد به معنای همان مکیال است که با میزان هماهنگ باشد چه اینکه آن مواردی که مکیال و میزان بازگو شدهاند آنجا هم به این معنا است که در کشیدن و وزن کم ندهید چنان که در سوره «مطففین» به این صورت کیل و وزن ذکر شده است که ﴿الَّذینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النّاسِ یَسْتَوْفُونَ ٭ وَإِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ﴾ .
مطلب سوم این است که برخی از مفسرها این ﴿وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُم﴾ اینها را دو مفعول برای ﴿تَبْخَسُوا﴾ گرفتند گفتند این بخس دو مفعول میگیرد قهراً اشیاء دیگر بدل ناس نخواهد بود مفعول ثانی است بخس زیدا متاعه یا حقه یعنی نقص آن وقت.
پرسش ...
پاسخ: چرا دیگر ذکر عام بعد از خاص است ضابطه است همان بیان کرده ضابطه همین است دیگر آن ذکر خاص بعد از عام نکتهاش اهمیت است نظیر ﴿مَنْ کَانَ عَدُوًّا﴾ برای ملائکه ﴿وَجِبْرِیلَ وَمِیکَالَ﴾ آنجا ذکر جبرئیل و میکائیل (سلام الله علیهما) بعد از ملائکه از باب ذکر خاص بعد از عام است نظیر اینکه گاهی امر به ذکرالله میشود بعد به خصوص نماز امر میشود که خاص بعد از عام است برای اهمیت اما ذکر عام بعد از خاص برای بیان ضابطه است اول نمونهها را ذکر میکند بعد جمعبندی شده را به عنوان ضابطه ارائه میکنند.
مطلب بعدی آن است که این احکام خمسهای که ذکر فرمود که بخشی به حقالله برمیگردد و بخشی به حقالناس برمیگردد لزوم توحید عبادی از سو وفای به کیل از یک سوی دیگر وفای به وزن از سوی سوم پرهیز از بخس مردم از سوی چهارم پرهیز از «فساد فی الارض» از سوی پنجم این برای کسی است که به یک پایگاهی معتقد باشد اگر کسی گرفتار هرج و مرج فکری شد و به تعبیر قرآن کریم ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ شد در هرج و مرج فکری به سر برد این از این خیرات بهرهای نمیبرد ولی اگر کسی به یک واقعیتی معتقد باشد بهره میبرد گرچه ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ نمیخواهد بگوید که آنها گرفتار هرج و مرج فکریاند میخواهد بگوید اینها آشفته شدهاند و نظمشان بهم خورده به نحو تعذیب پس اگر کسی به یک واقعیتی معتقد باشد میفهمد که این احکام خمسه به سود اوست.
مطلبی که مربوط به بعضی از بحثهای گذشته بود درباره آزادی گاهی ممکن است کسی بگوید به اینکه ما قبول داریم انسان تکویناً آزاد است آیات ﴿قُلِ الحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُر﴾ یا ﴿ إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾ ﴿وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ﴾ و مانند آن تکویناً آزاد است این را قبول داریم تشریعاً محدود است آن را قبول داریم اگر کسی تعدی از شریعت کرد عذاب میشود این را قبول داریم ولی عذاب کننده خداست آن هم در قیامت کسی حق ندارد که در دنیا آزادی مردم را محدود کند مگر آنجا که باعث سلب آسایش و امنیت عموم بشود. این سخن ارجاع به قیامت برای کسی است که به قیامت باور ندارد این برای اینکه بگوید خب شما فعلاً کار کار نداشته باشید و کار را به خدا واگذار کنید در حالی که اگر قیامت باشد کما هو الحق الذی لا ریب فیه باید در دنیا تلاش و کوشش کرد که کسی نسوزد تمام تلاش و کوشش انبیا این بود که مردم به جهنم نروند این همه غصه پیغمبر برای این بود که مردم گرفتار سوخت و سوز نشوند: ﴿فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفاً﴾ لذا ذات اقدس الهی هم به پیغمبر هم به پیروان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور دادند که امر به معروف کنید نهی از منکر کنید امر به معروف غیر از تعلیم کتاب و سنت است غیر از درس گفتن است غیر از ارشاد و سخنرانی کردن است اینها موعظه است اینها امر به معروف نیست امر به معروف فرمان است غیر از ارشاد، غیر از موعظه، جلوگیری کردن، انسان به صورت قاطع جلوی زشتی را بگیرد، این جلوی زشتی را گرفتن دو گونه است یک وقت است که به مرحله ضرب و جرح و قتل و اینها نمیرسد این یک وظیفه عمومی که هر مسلمانی موظف است که امر به معروف کند نهی از منکر کند به عنوان دفع نه به عنوان رفع تا جرم وارد نشود که فرمود: ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ امر مقام فرمانروایی است نه موعظه و سخنرانی کردن آنها را گرچه برخی به زیر مجموعه امر به معروف بردهاند ولی آنها از مقوله ارشاد و تعلیم و اینهاست غیر از امر به معروف است امر به معرف آن است که شخص معیّن را درباره گناه معیّن مورد عتاب قرار بدهد نگذارد که او گناه بکند امر به معروف و نهی از منکر ناظر به مقام دفع است که کسی گناه نکند واجب را ترک نکند این یک اگر امر به معروف اثر نکرد کسی دستش آلوده شد از این به بعد مسئله قصاص و حدود و تعزیرات و دیات مطرح است که میگویند چرا کردی؟ کار دستگاه قضائی در بخش قصاص و حدود و دیات و تعزیرات این است که میگوید چرا کردی؟ امر به معروف و نهی از منکر این است که نکن اینها دو باب جدای منفکی است که بینهما کالارض و السماء فاصله است یکی مربوط به این است که نکن، یکی میگوید چرا کردی؟ بنابراین آن هم اثر امر به معروف و نهی از منکر را دارد یعنی اگر قصاص زنده شد سبب حیات است ﴿وَلَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی اْلأَلْبابِ﴾ چه اینکه در اجرای حد فحشا فرمود به اینکه یک عدهای حاضر شدند تا عبرت بگیرند بعداً این کار را نکنند اما غرض این است که آن کسی که دستگاه قضایی دارند محکمههای شرعی دارند چه درباره قصاص چه درباره حد چه درباره دیه چه درباره تعزیر این برای جرم واقع شده است که به مجرم میگویند چرا کردی؟ امر به معروف و نهی از منکر این است که نکن. این مرحله از امر به معروف و نهی از منکر که واجب است بر همگان هم واجب است و قرآن هم بیان دارد این مراحلی دارد اولین مرحلهاش که انزجار قلبی است بعد ذکر لسانی است بعد جلوگیری عملی است این جلوگیری عملی اگر به ضرب و قتل جرح و امثال ذلک منتهی نشود جزء وظایف عمومی است و آن مرحله که به جرح و ضرب و قتل و امثال ذلک منتهی میشود آن برای وظیفه حکومت است ممکن است کسی را بزنند و نگذارند کار بد بکند تا برسد بالقتل که او را از پا در بیاورند وقتی ببینند دارد یک نظامی را بهم میزند منتظر نیستند که بهم بزند بعد او را تعزیز کنند یا حد جاری کنند که این مراحلی که برای امر به معروف و نهی از منکر است اینها همه برای دفع است که گناه واقع نشود توده مردم در حد جلوگیری دستش را میگیرند پایش را میگیرند نمیگذارند این کار را انجام بدهد گاهی تشر میزنند گاهی اعتراض میکنند گاهی فریاد بر میآورند آنجا که به جرح و قتل برمیگردد دیگر در اختیار حاکم است حاکم در حکومت اسلامی میتواند جلوی طاغیان را بگیرد حتی بالقتل تا اینها «فساد فی الارض» را مرتکب نشوند، خب این هم جزء امر است جزء شریعت است یا نیست اینها دین گفته یا نگفته اینها کتاب و سنت بیان کرهاند یا نکردهاند؟ پس معلوم میشود که آن که مینویسد یا میگوید که ما آزادی را قبول داریم تکویناً آزادند و شرعاً محدودند و اگر کسی از شریعت تجاوز کند کیفر میبیند اما کیفرش جهنم است و خدا باید بدهد آن را به نسیه حواله میدهد برای اینکه باور ندارد چطور شما کار خدا را قبول درید آن سوخت و سوز عذابی که احدی تحمل ندارد ﴿لا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ﴾ آن را قبول دارید اما اینجا چهارتا شلاق که به دستور خدا میزنند که مبادا به آن آتش گرفتار شود این را مشکل دارید معلوم میشود که آن را نمیپذیرند اگر آن را بپذیرند چرا بیچاره برود بسوزد مگر آن عذاب قابل تحمل است اینجا بالأخره یک مختصری حل میشود اما آن عذاب قابل تحمل نیست «دارٌ لیس فیها رحمة» این نکره در سیاق نفی است و در نهجالبلاغه آمده فرمود هیچ رحمتی در جهنم نیست اگر کسی واقعاً باور دارد چرا ما «بگذاریم تا بیافتد و ببیند سزای خویش» این حرف صحیح نیست و قرآن کریم هم عدهای را به عنوان حافظان حدود الهی معرفی کرده است ﴿وَالحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ﴾ در سوره مبارکه «توبه» است.
پرسش ...
پاسخ: آن را قبول دارند که اگر آزادی مخل امنیت دیگران باشد آن را قبول دارند میگویند اگر کسی میخواهد بیحجاب باشد شما چه کار دارید در این محدوده حرف دارند البته درباره عقاید شخصی در نظام اسلامی صرف عقیده خب آزاد است کسی عقیدهای داشته باشد آزاد است مادامی که تبلیغ نکند اگر تبلیغ کرده است چیزی نوشته است آن میشود در بخشهای کتب ضلال، در کتب ضلال ملاحظه فرمودید در فقه دوتا بحث برای کتب ضلال است سیدنا الاستاد امام (رضوان الله علیه) در کتاب تحریرالوسیلة دوتا بحث در کتاب ضلال دارد یکی در باب بیع و خرید و فروش کتاب ضلال دارد یکی دیگر در باب حدود و تعزیرات و دیات که اگر کسی این کار را کرده کیفرش چیست؟ که آنجا به بخش فقه سیاسی برمیگردد و این به بخش فقه اقتصادی برمیگردد، اینکه مرحوم شیخ و امثال شیخ در مکاسب از کتب ضلال سخن به میان آوردند فقط از جهت اقتصادیاش بحث کردند خرید و فروشش چه طور است؟ اما حالا اگر کسی این کار را کرد باید با او چه کرد؟ کسی بخواهد کتب ضلال را منتشر کرد باید با او چه کرد؟ این دیگر در مکاسب و امثال مکاسب نیست این امام میخواهد که هم در حدود و تعزیرات از کتب ضلال سخن به میان بیاورد در تحریرالوسیلة فتوی بدهد هم در بخش مکاسب درباره کتب ضلال فتوی بدهد در تحریرالوسیلة که ملاحظه بفرمایید از کتب ضلال در دو جا بحث کرده دو فتوا داده یکی اقتصادی یکی سیاسی.
بنابراین درباره احوال شخصی کسی در خانهاش چه کار میکنند این را البته منع کردهاند تو چه کار به اسرار مردم داری اما اگر کسی بخواهد علناً گناه کند این را نمیشود جلویش باز گذاشت اول ارشاد است اگر نمیداند باید تعلیمش کرد اگر نمیداند که امر به معروف و نهی از منکر نیست آنجا تعلیم است ارشاد است موعظه است اگر کسی نمیداند این حرام است اینجا که جای امر به معروف نیست امر به معروف جایی است که شخص عالماً عامداً دارد گناه میکند اگر کسی نمیداند که معصیت است اینجا جای تعلیم کتاب و حکمت است جای ارشاد است جای موعظه است نه جای امر به معروف، یا میداند ولی غافل است ناسی است ساهی است عامد نیست باز هم جای امر به معروف نیست اینجا جای تذکر است امر به معروف و نهی از منکر فقط در جایی است که شخصی عالماً عامداً دارد گناه میکند اینجا جای فرمان است نه جای نصیحت.
مطلب دیگر اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که قبلاً بحث شد که شیطان چنین چیزی را تحدید کرده است آیه شانزده همین سوره «اعراف» این بود که ﴿قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنی َلأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ﴾ من سر راه راست آنها مینشینم منظور از این راه راست همان راهی که انبیا آوردهاند هم همان جا میرود کمین میزند اگر ذات اقدس الهی به رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿إِنَّکَ عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ برای اینکه هم راهی هم راهنما شیطان چون راهزن است در صراط مستقیم است وگرنه در بیراهه که راهزن جا ندارد که راهزن هم میآید در مسیر راه قافله شیطان هم دو صراط مستقیم است آنجا کمین میزند وگرنه در راههای انحرافی جای شیطنت نیست آنهایی که از راه مستقیم پرت شدهاند دیگر زیر مجموعه شیطاناند و در راههای غیر مستقیم به سر میبرند پس شیطان هم برای کمین زدن و راهزنی میآید در صراط مستقیم گفت: ﴿َلأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ﴾ این گروهی که در برابر شعیب (سلام الله علیه) به مقابله پرداختند جزء شیاطین انس بودند اینها همه در صراط مستقیم کمین میزدند وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) طبق دستور الهی به اینها فرمود: ﴿وَلا تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ﴾ جزء شیاطین انس نباشید که سر راه مردم بنشینید خب این نشان میدهد که سر راه مردم نشستن تنها به این نحو نیست که کسانی که از شهر یا روستاهای دور میآمدند برای ملاقات شعیب (سلام الله علیه) اینها سر راه آنها بنشینند تخویف کنند تهدید کنند ارعاب کنند بلکه راه فکری مردم را هم میبستند با نوشتن با گفتن به دلیل اینکه «قعود علی الصراط» این اختصاص به راه ظاهری ندارد نشانهاش همان آیه شانزده همین سوره «اعراف» است که شیطان سر راه راست مردم مینشیند یعنی در آن راه فکری مردم مینشیند و تعبیر ﴿وَتَبْغُونَهَا عِوَجاً﴾ هم همین را تأیید میکند چون عَوج با فتح عین برای دیوار و بناهای دیگر است یک شاقول میگذارند تا ببینند که این دیوار کج است یا نه اگر دیوار کج بود میگویند این دیوار عَوج دارد به فتح عین اما اگر یک فکری کج بود میگویند این فکر عِوج دارد به کسر عین درباره قرآن کریم هم که ﴿غَیْرَ ذِی عِوَجٍ﴾ است نه تنها معوج نیست نه تنها عوج ندارد ﴿غَیْرَ ذِی عِوَجٍ﴾ است. شاید تو بحثهایی که به یک مناسبت درباره ﴿اَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ﴾ بیان شد آنجا اشاره شد که زمین چند قسم است؟ یک وقت زمین دایر است یعنی حی بالفعل است مزرع است و مرتع یک وقت است که نه بایر است این زمین بایر که دارای بوار و هلاکت است و فعلاً میته است این زمین لم یزرع است زمین لم یزرع چون عدم ملکه است در برابر مضروب یعنی این شأنیت زرع دارد ولی امثال کشت و زرع به این میگویند زمین لم یزرع، قسم سوم زمین سنگلاخی است که نه آب دارد نه جا برای کشت و کار است نه جا برای شیار است به این را میگویند: ﴿غَیْرِ ذی زَرْعٍ﴾ نه «لم یزرع»، وجود مبارک حضرت ابراهیم (سلام الله علیه) به خدا عرض کرد که اینجا نه تنها دایر نیست بائر هم نیست اینجا نه تنها مزرع و مزروع نیست لم یزرع هم نیست که حالا قابل زرع باشد ولی کسی کشت نکرده باشد چون آب ندارد ﴿غَیْرِ ذی زَرْعٍ﴾ است چنین چیزی، درباره قرآن عکس است فرمود اصلاً ﴿غَیْرَ ذِی عِوَجٍ﴾ است اصلاً راه برای اعوجاج در آنجا نیست این نقطه مقابل اوست ﴿غَیْرَ ذِی عِوَجٍ﴾ است، خب از اینکه ﴿عِوَجٍ﴾ به کسر عین معمولاً ضبط شد و قرائت میشود و این اعوجاج مربوط به اعوجاج معنوی است نه ظاهری معلوم میشود که آن بیگانگان میخواستند همین راه را کج کنند یعنی این راه دینی را کج کنند و سر همین راه هم مینشستند بنابر این آن که با قلمش با گفتارش با تبیغات سوئش شبه ایجاد میکند مشمول همین است که ﴿لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ﴾ است و نهی شعیب (سلام الله علیه) هم شاملش میشود که ﴿وَلا تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ﴾ منتها دیگران که آمدند و گفتند ﴿تُوعِدُونَ﴾ منظور از صراط این است که سر راه مینشستند و نمیگذاشتند که کسی با شعیب (سلام الله علیه) مصاحبه کند از این کلمه ﴿تُوعِدُونَ﴾ خواستند کمک بگیرند ﴿تُوعِدُونَ﴾ هم خیلی صریح نیست در ایعاد ظاهری فیزیکی که اگر شما رفتید با شعیب (سلام الله علیه) ملاقات کردید ما شما را زندان میبریم اعدامتان میکنیم ایعاد هم ممکن است که درباره مسائل مادی باشد مثل ضرب و جرح و قتل گاهی هم ممکن است تخفیف به سفاهت فکری باشد لذا تحدید میکند که شما را به ارتجاع میکشاند شما را واپسگرا میکند شما را از آزادیتان باز میدارد و مانند آن اینها هم مشمول ایعاد است لذا ﴿وَلا تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَتَبْغُونَها عِوَجًا﴾ شامل راههای ظاهری و راههای باطنی میشود شامل تهدید و ارعاب ظاهری و تهدید و ارعاب باطنی و شامل القا شبه و همه اینها خواهد شد .
مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿وَاذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلِیلاً فَکَثَّرَکُم﴾ این کثرت شامل تنها کثرت نسل نیست که مشکلات شنا در اثر ازدیاد جمعیت حل میشود و تنها مربوط به کثرت مادی هم نیست که در اثر غنا آن مشکل فقرتان حل شود پس اقتدار را هم شامل میشود شما قلیل بودید ﴿فَکَثَّرَکُم﴾ یعنی ضعیف بودید و خدا شما را قوی کرده است یک ملت مقتدر از نظر نیرو کثیر است پس هم کمی را شامل میشود هم کیفی را، فرمود: ﴿وَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ المُفْسِدِینَ﴾ که مفسدین از جریان نوح گرفته تا قوم لوط که قوم لوط نزدیکترین قوم بودند نسبت به اینها که در بخشهای دیگر فرمود: ﴿وَمَا قَوْمُ لُوطٍ مِنکُم بِبَعِیدٍ﴾ آنگاه فرمود: ﴿وَإِنْ کانَ طائِفَةٌ مِنْکُمْ آمَنُوا بِالَّذی أُرْسِلْتُ بِهِ وَطائِفَةٌ لَمْ یُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتّی یَحْکُمَ اللّهُ بَیْنَنا وَهُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ﴾ قوم شعیب یک اعتراض مستقیم با خود او داشتند و یک اعتراضی هم با او و مؤمنان و همراهان او داشتند و یک درگیری هم با خود داخله مؤمنین داشتند آنجا که با خود شعیب (سلام الله علیه) درگیرند با او حرف میزنند که میگویند ما تو را رجم میکنیم آن را ذات اقدس الهی در سوره مبارکه «هود» بیان میکند آیه 91 سوره «هود» ﴿قالُوا یا شُعَیْبُ ما نَفْقَهُ کَثیرًا مِمّا تَقُولُ وَإِنّا لَنَراکَ فینا ضَعیفًا وَلَوْ لا رَهْطُکَ لَرَجَمْناکَ وَما أَنْتَ عَلَیْنا بِعَزیزٍ﴾ ما تو را سنگباران میکنیم رجم میکنیم آنگاه وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) شخصا به جواب پرداخت ﴿قالَ یا قَوْمِ أَ رَهْطی أَعَزُّ عَلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَکُمْ ظِهْرِیًّا إِنَّ رَبّی بِما تَعْمَلُونَ مُحیطٌ﴾ آن برخورد کفار از قوم با شخص خود شعیب (سلام الله علیه) یک برخوری هم با شعیب و قوم شعیب دارند و آن آیه 88 همین سوره مبارکه «اعراف» است که در مورد بحث است ﴿قالَ الْمََلأُ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَالَّذینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا﴾ این یک تحدیدی است که مستقیماً متوجه شعیب و همراهان شعیب، آنچه که در سوره «هود» است مستقیماً با خود شعیب است که ﴿لَرَجَمْناکَ﴾ آنچه در آیه 88 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است این است که ﴿لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَالَّذینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا﴾ این دو بخش فعلاً از محل بحث بیرون است آنچه که به سوره «هود» برمیگردد که درگیری تنگاتنگ با خود شعیب (سلام الله علیه) است در سوره «هود» مطرح است و آنچه که درگیری با شعیب و قوم شعیب است آن در آیه بعد مطرح میشود به خواست خدا در همین سوره اما آنچه که در این آیه 87 سوره «اعراف» محل بحث است معلوم میشود مؤمنین با کفار یک درگیری داخلی داشتند اینجا وجود مبارک شعیب دارد به هر دو گروه نصیحت میکند که شما با هم اختلاف نکنید بگذارید این کشور به سلامت به مقصد برسد عادی اداره شود دیگر داخلی را بهم نزنید فرمود: ﴿وَإِنْ کانَ طائِفَةٌ مِنْکُمْ آمَنُوا بِالَّذی أُرْسِلْتُ بِهِ﴾ که اگر یک عده از شما من را قبول دارید: ﴿وَطائِفَةٌ لَمْ یُؤْمِنُوا﴾ دیگر به جان هم نیفتید: ﴿فَاصْبِرُوا﴾ بالأخره خدا ﴿أَحْکَمُ الحَاکِمِینَ﴾ است مسئله را یک طرفه میکند شما این زندگی مسالمتآمیز و وحدت ملی را به هم نزنید آنها که الآن بیگانه نیستند به جنگ هم بفیتند که حالا اگر مسئله دین نیست این وحدت ملی را بهم نزنید بگذارید آرام باشد مملکت ﴿وَإِنْ کانَ طائِفَةٌ مِنْکُمْ آمَنُوا بِالَّذی أُرْسِلْتُ بِهِ وَطائِفَةٌ لَمْ یُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا﴾ یک وقت است که این نصیحت به صبر و حلم فقط متوجه مؤمنین است نظیر کار موسی (سلام الله علیه) که به مؤمنین همراهش میگویند که صبر بکنید ما در اثنای مبارزهایم ﴿وَالعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ یک وقت است که خطاب به خصوص کفار است که منتظر باشید که این انتظار تهدیدآمیز است نظیر جریان عاد که در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بحثش گذشت که فرمود: ﴿فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ المُنْتَظِرِینَ﴾ آیه 71 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بود که وجود مبارک هود طبق دستور الهی به قومش فرمود: ﴿تُجادِلُونَنی فی أَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَآباؤُکُمْ ما نَزَّلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرینَ﴾ این امر به انتظار است که آمیخته با تهدید و ارعاب و انذار یک وقت است که نه خطاب به خصوص مؤمنین است دستور صبر داد فرمود: ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ﴾ اینها در اثناء مبارزه اند فرمود صبر کنید درست میشود نه نظیر آن دستور ارعابآمیز حضرت هود نسبت به قوم عاد بود که فرمود: ﴿فَانْتَظِرُوا إِنّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرینَ﴾ که به خصوص کفار میگوید که این تهدید است یعنی منتظر عذاب الهی باشید ما هم منتظر هستیم. بلکه امر به صبر است نسبت به هر دو گروه فرمود هم مؤمنان صبر کنند هم کافران صبر کنند بالأخره در جهان هستی یکی هست که حرف آخر را میزند و آن خداست این طور نیست که عالم حسابی نداشته باشد کتابی نداشته باشد بالأخره یکی دارد جهان را اداره میکند یا نه؟ و هوالحق شما اوضاع داخلی را به هم نزنید ما که در دو شهر نیستیم در دو کشور نیستیم که به جان هم بیفتیم در یک کشور داریم زندگی میکنیم تو یک محدوده داریم به سر می بریم ﴿فَاصْبِرُوا حَتّی یَحْکُمَ اللّهُ بَیْنَنا وَهُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ﴾ این حکومت حکومت تکوینی خداست یک حکومت تشریعی است که در طلیعه سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بحثش گذشت آیه یک سوره مائده این بود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهیمَةُ اْلأَنْعامِ إِلاّ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللّهَ یَحْکُمُ ما یُریدُ﴾ این مربوط به شریعت است که چه حلال است چه حلال نیست به چه وفا کنید به چه وفا نکنید و مانند آن این میشود حکم تشریعی یک وقت است که شعیب (سلام الله علیه) که ملتش میگوید که او خیرالحاکمین است حکم میکند حکم تشریعی را کرده کرده این احکام خمسه را که من آوردم از طرف اوست دیگر فرمود: ﴿اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ حرف اوست ﴿أَوْفُوا المِکْیَالَ وَالمِیزَانَ﴾ حرف اوست ﴿وَلاَ تُفْسِدُوا فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا﴾ حرف اوست ﴿وَلاَ تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ﴾ به حرف اوست. اینها حکمهای تشریعی است که او گفته است از این به بعد منتظر حکم تکوینی ذات اقدس الهی هستیم حالا ببینید رسالت انبیا تا کجاست برای حفظ امنیت ملی و برقراری امنیت تا کجا تلاش و کوشش میکنند میگویند اگر بیگانه بودید خب ما دست به شمشیر میکردیم و با یکدیگر میجنگیدیم اما همه آشنایند در یک شهر داریم زندگی میکنیم آنجا را بهم نزنیم شما هم صبر بکنید شما هم صبر کنید تا بالأخره آن کسی که حرف آخر را باید بزند بزند.
«وَالحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمِینَ»
معجزه هر پیغمبری مناسب با پیشرفتهترین رشتههای علمی آن عصر است
اگر کسی به یک واقعیتی معتقد باشد میفهمد که این احکام خمسه به سود اوست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿وَلاَ تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَتَبْغُونَهَا عِوَجاً وَاذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلِیلاً فَکَثَّرَکُمْ وَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ المُفْسِدِینَ ٭ وَإِنْ کانَ طائِفَةٌ مِنْکُمْ آمَنُوا بِالَّذی أُرْسِلْتُ بِهِ وَطائِفَةٌ لَمْ یُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتّی یَحْکُمَ اللّهُ بَیْنَنا وَهُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ ٭ قالَ الْمََلأُ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَالَّذینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فی مِلَّتِنا قالَ أَ وَلَوْ کُنّا کارِهینَ﴾
در جریان شعیب (سلام الله علیه) نکاتی مانده است که یکی از آنها این است که گرچه معجزه هر پیغمبری مناسب با پیشرفتهترین رشتههای علمی و فنی و هنری و صنعتی آن ملت است لکن هرگز معجزه مناسب با آن گناه رایج نیست لذا نمیشود گفت که معجزه شعیب از سنخ کیل و وزن و امثال ذلک بوده است تطور معجزه تنوع معجزه طبق بیانی که از امام رضا (سلام الله علیه) در عللالشرایع آمده است این است که در هر رشتهای که مردم عصر هر پیغمبری در آن رشته صاحبنظر و صاحباثر شدند متخصصاند معجزه هر پیغمبری مناسب با پیشرفتهترین رشتههای علمی آن عصر است تا کارشناسان به خوبی بتواند برسی کنند و اظهار نظر کنند اما نه تناسبی در کار است نه دلیل نقلی هم او را تأیید میکند که معجزه هر پیغمبر مناسب با گناه رایج آن مردم باشد.
مطلب بعدی آن است که در جریان شعیب آیه 85 سوره «اعراف» که محل بحث است به کیل یاد کرده است فرمود: ﴿فَأَوْفُوا الکَیْلَ وَالمِیزَانَ﴾ لکن در سوره «هود» و مانند آن همان طوری که وزن نفرمود میزان فرمود کیل هم نفرمود «مکیال» فرمود: ﴿أَوْفُوا المِکْیَالَ وَالمِیزَانَ﴾ اینجا اگر چنانچه کیل گفته شد به معنای همان مکیال است که با میزان هماهنگ باشد چه اینکه آن مواردی که مکیال و میزان بازگو شدهاند آنجا هم به این معنا است که در کشیدن و وزن کم ندهید چنان که در سوره «مطففین» به این صورت کیل و وزن ذکر شده است که ﴿الَّذینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النّاسِ یَسْتَوْفُونَ ٭ وَإِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ﴾ .
مطلب سوم این است که برخی از مفسرها این ﴿وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُم﴾ اینها را دو مفعول برای ﴿تَبْخَسُوا﴾ گرفتند گفتند این بخس دو مفعول میگیرد قهراً اشیاء دیگر بدل ناس نخواهد بود مفعول ثانی است بخس زیدا متاعه یا حقه یعنی نقص آن وقت.
پرسش ...
پاسخ: چرا دیگر ذکر عام بعد از خاص است ضابطه است همان بیان کرده ضابطه همین است دیگر آن ذکر خاص بعد از عام نکتهاش اهمیت است نظیر ﴿مَنْ کَانَ عَدُوًّا﴾ برای ملائکه ﴿وَجِبْرِیلَ وَمِیکَالَ﴾ آنجا ذکر جبرئیل و میکائیل (سلام الله علیهما) بعد از ملائکه از باب ذکر خاص بعد از عام است نظیر اینکه گاهی امر به ذکرالله میشود بعد به خصوص نماز امر میشود که خاص بعد از عام است برای اهمیت اما ذکر عام بعد از خاص برای بیان ضابطه است اول نمونهها را ذکر میکند بعد جمعبندی شده را به عنوان ضابطه ارائه میکنند.
مطلب بعدی آن است که این احکام خمسهای که ذکر فرمود که بخشی به حقالله برمیگردد و بخشی به حقالناس برمیگردد لزوم توحید عبادی از سو وفای به کیل از یک سوی دیگر وفای به وزن از سوی سوم پرهیز از بخس مردم از سوی چهارم پرهیز از «فساد فی الارض» از سوی پنجم این برای کسی است که به یک پایگاهی معتقد باشد اگر کسی گرفتار هرج و مرج فکری شد و به تعبیر قرآن کریم ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ شد در هرج و مرج فکری به سر برد این از این خیرات بهرهای نمیبرد ولی اگر کسی به یک واقعیتی معتقد باشد بهره میبرد گرچه ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ نمیخواهد بگوید که آنها گرفتار هرج و مرج فکریاند میخواهد بگوید اینها آشفته شدهاند و نظمشان بهم خورده به نحو تعذیب پس اگر کسی به یک واقعیتی معتقد باشد میفهمد که این احکام خمسه به سود اوست.
مطلبی که مربوط به بعضی از بحثهای گذشته بود درباره آزادی گاهی ممکن است کسی بگوید به اینکه ما قبول داریم انسان تکویناً آزاد است آیات ﴿قُلِ الحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُر﴾ یا ﴿ إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾ ﴿وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ﴾ و مانند آن تکویناً آزاد است این را قبول داریم تشریعاً محدود است آن را قبول داریم اگر کسی تعدی از شریعت کرد عذاب میشود این را قبول داریم ولی عذاب کننده خداست آن هم در قیامت کسی حق ندارد که در دنیا آزادی مردم را محدود کند مگر آنجا که باعث سلب آسایش و امنیت عموم بشود. این سخن ارجاع به قیامت برای کسی است که به قیامت باور ندارد این برای اینکه بگوید خب شما فعلاً کار کار نداشته باشید و کار را به خدا واگذار کنید در حالی که اگر قیامت باشد کما هو الحق الذی لا ریب فیه باید در دنیا تلاش و کوشش کرد که کسی نسوزد تمام تلاش و کوشش انبیا این بود که مردم به جهنم نروند این همه غصه پیغمبر برای این بود که مردم گرفتار سوخت و سوز نشوند: ﴿فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفاً﴾ لذا ذات اقدس الهی هم به پیغمبر هم به پیروان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور دادند که امر به معروف کنید نهی از منکر کنید امر به معروف غیر از تعلیم کتاب و سنت است غیر از درس گفتن است غیر از ارشاد و سخنرانی کردن است اینها موعظه است اینها امر به معروف نیست امر به معروف فرمان است غیر از ارشاد، غیر از موعظه، جلوگیری کردن، انسان به صورت قاطع جلوی زشتی را بگیرد، این جلوی زشتی را گرفتن دو گونه است یک وقت است که به مرحله ضرب و جرح و قتل و اینها نمیرسد این یک وظیفه عمومی که هر مسلمانی موظف است که امر به معروف کند نهی از منکر کند به عنوان دفع نه به عنوان رفع تا جرم وارد نشود که فرمود: ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ امر مقام فرمانروایی است نه موعظه و سخنرانی کردن آنها را گرچه برخی به زیر مجموعه امر به معروف بردهاند ولی آنها از مقوله ارشاد و تعلیم و اینهاست غیر از امر به معروف است امر به معرف آن است که شخص معیّن را درباره گناه معیّن مورد عتاب قرار بدهد نگذارد که او گناه بکند امر به معروف و نهی از منکر ناظر به مقام دفع است که کسی گناه نکند واجب را ترک نکند این یک اگر امر به معروف اثر نکرد کسی دستش آلوده شد از این به بعد مسئله قصاص و حدود و تعزیرات و دیات مطرح است که میگویند چرا کردی؟ کار دستگاه قضائی در بخش قصاص و حدود و دیات و تعزیرات این است که میگوید چرا کردی؟ امر به معروف و نهی از منکر این است که نکن اینها دو باب جدای منفکی است که بینهما کالارض و السماء فاصله است یکی مربوط به این است که نکن، یکی میگوید چرا کردی؟ بنابراین آن هم اثر امر به معروف و نهی از منکر را دارد یعنی اگر قصاص زنده شد سبب حیات است ﴿وَلَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی اْلأَلْبابِ﴾ چه اینکه در اجرای حد فحشا فرمود به اینکه یک عدهای حاضر شدند تا عبرت بگیرند بعداً این کار را نکنند اما غرض این است که آن کسی که دستگاه قضایی دارند محکمههای شرعی دارند چه درباره قصاص چه درباره حد چه درباره دیه چه درباره تعزیر این برای جرم واقع شده است که به مجرم میگویند چرا کردی؟ امر به معروف و نهی از منکر این است که نکن. این مرحله از امر به معروف و نهی از منکر که واجب است بر همگان هم واجب است و قرآن هم بیان دارد این مراحلی دارد اولین مرحلهاش که انزجار قلبی است بعد ذکر لسانی است بعد جلوگیری عملی است این جلوگیری عملی اگر به ضرب و قتل جرح و امثال ذلک منتهی نشود جزء وظایف عمومی است و آن مرحله که به جرح و ضرب و قتل و امثال ذلک منتهی میشود آن برای وظیفه حکومت است ممکن است کسی را بزنند و نگذارند کار بد بکند تا برسد بالقتل که او را از پا در بیاورند وقتی ببینند دارد یک نظامی را بهم میزند منتظر نیستند که بهم بزند بعد او را تعزیز کنند یا حد جاری کنند که این مراحلی که برای امر به معروف و نهی از منکر است اینها همه برای دفع است که گناه واقع نشود توده مردم در حد جلوگیری دستش را میگیرند پایش را میگیرند نمیگذارند این کار را انجام بدهد گاهی تشر میزنند گاهی اعتراض میکنند گاهی فریاد بر میآورند آنجا که به جرح و قتل برمیگردد دیگر در اختیار حاکم است حاکم در حکومت اسلامی میتواند جلوی طاغیان را بگیرد حتی بالقتل تا اینها «فساد فی الارض» را مرتکب نشوند، خب این هم جزء امر است جزء شریعت است یا نیست اینها دین گفته یا نگفته اینها کتاب و سنت بیان کرهاند یا نکردهاند؟ پس معلوم میشود که آن که مینویسد یا میگوید که ما آزادی را قبول داریم تکویناً آزادند و شرعاً محدودند و اگر کسی از شریعت تجاوز کند کیفر میبیند اما کیفرش جهنم است و خدا باید بدهد آن را به نسیه حواله میدهد برای اینکه باور ندارد چطور شما کار خدا را قبول درید آن سوخت و سوز عذابی که احدی تحمل ندارد ﴿لا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ﴾ آن را قبول دارید اما اینجا چهارتا شلاق که به دستور خدا میزنند که مبادا به آن آتش گرفتار شود این را مشکل دارید معلوم میشود که آن را نمیپذیرند اگر آن را بپذیرند چرا بیچاره برود بسوزد مگر آن عذاب قابل تحمل است اینجا بالأخره یک مختصری حل میشود اما آن عذاب قابل تحمل نیست «دارٌ لیس فیها رحمة» این نکره در سیاق نفی است و در نهجالبلاغه آمده فرمود هیچ رحمتی در جهنم نیست اگر کسی واقعاً باور دارد چرا ما «بگذاریم تا بیافتد و ببیند سزای خویش» این حرف صحیح نیست و قرآن کریم هم عدهای را به عنوان حافظان حدود الهی معرفی کرده است ﴿وَالحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ﴾ در سوره مبارکه «توبه» است.
پرسش ...
پاسخ: آن را قبول دارند که اگر آزادی مخل امنیت دیگران باشد آن را قبول دارند میگویند اگر کسی میخواهد بیحجاب باشد شما چه کار دارید در این محدوده حرف دارند البته درباره عقاید شخصی در نظام اسلامی صرف عقیده خب آزاد است کسی عقیدهای داشته باشد آزاد است مادامی که تبلیغ نکند اگر تبلیغ کرده است چیزی نوشته است آن میشود در بخشهای کتب ضلال، در کتب ضلال ملاحظه فرمودید در فقه دوتا بحث برای کتب ضلال است سیدنا الاستاد امام (رضوان الله علیه) در کتاب تحریرالوسیلة دوتا بحث در کتاب ضلال دارد یکی در باب بیع و خرید و فروش کتاب ضلال دارد یکی دیگر در باب حدود و تعزیرات و دیات که اگر کسی این کار را کرده کیفرش چیست؟ که آنجا به بخش فقه سیاسی برمیگردد و این به بخش فقه اقتصادی برمیگردد، اینکه مرحوم شیخ و امثال شیخ در مکاسب از کتب ضلال سخن به میان آوردند فقط از جهت اقتصادیاش بحث کردند خرید و فروشش چه طور است؟ اما حالا اگر کسی این کار را کرد باید با او چه کرد؟ کسی بخواهد کتب ضلال را منتشر کرد باید با او چه کرد؟ این دیگر در مکاسب و امثال مکاسب نیست این امام میخواهد که هم در حدود و تعزیرات از کتب ضلال سخن به میان بیاورد در تحریرالوسیلة فتوی بدهد هم در بخش مکاسب درباره کتب ضلال فتوی بدهد در تحریرالوسیلة که ملاحظه بفرمایید از کتب ضلال در دو جا بحث کرده دو فتوا داده یکی اقتصادی یکی سیاسی.
بنابراین درباره احوال شخصی کسی در خانهاش چه کار میکنند این را البته منع کردهاند تو چه کار به اسرار مردم داری اما اگر کسی بخواهد علناً گناه کند این را نمیشود جلویش باز گذاشت اول ارشاد است اگر نمیداند باید تعلیمش کرد اگر نمیداند که امر به معروف و نهی از منکر نیست آنجا تعلیم است ارشاد است موعظه است اگر کسی نمیداند این حرام است اینجا که جای امر به معروف نیست امر به معروف جایی است که شخص عالماً عامداً دارد گناه میکند اگر کسی نمیداند که معصیت است اینجا جای تعلیم کتاب و حکمت است جای ارشاد است جای موعظه است نه جای امر به معروف، یا میداند ولی غافل است ناسی است ساهی است عامد نیست باز هم جای امر به معروف نیست اینجا جای تذکر است امر به معروف و نهی از منکر فقط در جایی است که شخصی عالماً عامداً دارد گناه میکند اینجا جای فرمان است نه جای نصیحت.
مطلب دیگر اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که قبلاً بحث شد که شیطان چنین چیزی را تحدید کرده است آیه شانزده همین سوره «اعراف» این بود که ﴿قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنی َلأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ﴾ من سر راه راست آنها مینشینم منظور از این راه راست همان راهی که انبیا آوردهاند هم همان جا میرود کمین میزند اگر ذات اقدس الهی به رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿إِنَّکَ عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ برای اینکه هم راهی هم راهنما شیطان چون راهزن است در صراط مستقیم است وگرنه در بیراهه که راهزن جا ندارد که راهزن هم میآید در مسیر راه قافله شیطان هم دو صراط مستقیم است آنجا کمین میزند وگرنه در راههای انحرافی جای شیطنت نیست آنهایی که از راه مستقیم پرت شدهاند دیگر زیر مجموعه شیطاناند و در راههای غیر مستقیم به سر میبرند پس شیطان هم برای کمین زدن و راهزنی میآید در صراط مستقیم گفت: ﴿َلأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ﴾ این گروهی که در برابر شعیب (سلام الله علیه) به مقابله پرداختند جزء شیاطین انس بودند اینها همه در صراط مستقیم کمین میزدند وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) طبق دستور الهی به اینها فرمود: ﴿وَلا تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ﴾ جزء شیاطین انس نباشید که سر راه مردم بنشینید خب این نشان میدهد که سر راه مردم نشستن تنها به این نحو نیست که کسانی که از شهر یا روستاهای دور میآمدند برای ملاقات شعیب (سلام الله علیه) اینها سر راه آنها بنشینند تخویف کنند تهدید کنند ارعاب کنند بلکه راه فکری مردم را هم میبستند با نوشتن با گفتن به دلیل اینکه «قعود علی الصراط» این اختصاص به راه ظاهری ندارد نشانهاش همان آیه شانزده همین سوره «اعراف» است که شیطان سر راه راست مردم مینشیند یعنی در آن راه فکری مردم مینشیند و تعبیر ﴿وَتَبْغُونَهَا عِوَجاً﴾ هم همین را تأیید میکند چون عَوج با فتح عین برای دیوار و بناهای دیگر است یک شاقول میگذارند تا ببینند که این دیوار کج است یا نه اگر دیوار کج بود میگویند این دیوار عَوج دارد به فتح عین اما اگر یک فکری کج بود میگویند این فکر عِوج دارد به کسر عین درباره قرآن کریم هم که ﴿غَیْرَ ذِی عِوَجٍ﴾ است نه تنها معوج نیست نه تنها عوج ندارد ﴿غَیْرَ ذِی عِوَجٍ﴾ است. شاید تو بحثهایی که به یک مناسبت درباره ﴿اَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ﴾ بیان شد آنجا اشاره شد که زمین چند قسم است؟ یک وقت زمین دایر است یعنی حی بالفعل است مزرع است و مرتع یک وقت است که نه بایر است این زمین بایر که دارای بوار و هلاکت است و فعلاً میته است این زمین لم یزرع است زمین لم یزرع چون عدم ملکه است در برابر مضروب یعنی این شأنیت زرع دارد ولی امثال کشت و زرع به این میگویند زمین لم یزرع، قسم سوم زمین سنگلاخی است که نه آب دارد نه جا برای کشت و کار است نه جا برای شیار است به این را میگویند: ﴿غَیْرِ ذی زَرْعٍ﴾ نه «لم یزرع»، وجود مبارک حضرت ابراهیم (سلام الله علیه) به خدا عرض کرد که اینجا نه تنها دایر نیست بائر هم نیست اینجا نه تنها مزرع و مزروع نیست لم یزرع هم نیست که حالا قابل زرع باشد ولی کسی کشت نکرده باشد چون آب ندارد ﴿غَیْرِ ذی زَرْعٍ﴾ است چنین چیزی، درباره قرآن عکس است فرمود اصلاً ﴿غَیْرَ ذِی عِوَجٍ﴾ است اصلاً راه برای اعوجاج در آنجا نیست این نقطه مقابل اوست ﴿غَیْرَ ذِی عِوَجٍ﴾ است، خب از اینکه ﴿عِوَجٍ﴾ به کسر عین معمولاً ضبط شد و قرائت میشود و این اعوجاج مربوط به اعوجاج معنوی است نه ظاهری معلوم میشود که آن بیگانگان میخواستند همین راه را کج کنند یعنی این راه دینی را کج کنند و سر همین راه هم مینشستند بنابر این آن که با قلمش با گفتارش با تبیغات سوئش شبه ایجاد میکند مشمول همین است که ﴿لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ﴾ است و نهی شعیب (سلام الله علیه) هم شاملش میشود که ﴿وَلا تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ﴾ منتها دیگران که آمدند و گفتند ﴿تُوعِدُونَ﴾ منظور از صراط این است که سر راه مینشستند و نمیگذاشتند که کسی با شعیب (سلام الله علیه) مصاحبه کند از این کلمه ﴿تُوعِدُونَ﴾ خواستند کمک بگیرند ﴿تُوعِدُونَ﴾ هم خیلی صریح نیست در ایعاد ظاهری فیزیکی که اگر شما رفتید با شعیب (سلام الله علیه) ملاقات کردید ما شما را زندان میبریم اعدامتان میکنیم ایعاد هم ممکن است که درباره مسائل مادی باشد مثل ضرب و جرح و قتل گاهی هم ممکن است تخفیف به سفاهت فکری باشد لذا تحدید میکند که شما را به ارتجاع میکشاند شما را واپسگرا میکند شما را از آزادیتان باز میدارد و مانند آن اینها هم مشمول ایعاد است لذا ﴿وَلا تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَتَبْغُونَها عِوَجًا﴾ شامل راههای ظاهری و راههای باطنی میشود شامل تهدید و ارعاب ظاهری و تهدید و ارعاب باطنی و شامل القا شبه و همه اینها خواهد شد .
مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿وَاذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلِیلاً فَکَثَّرَکُم﴾ این کثرت شامل تنها کثرت نسل نیست که مشکلات شنا در اثر ازدیاد جمعیت حل میشود و تنها مربوط به کثرت مادی هم نیست که در اثر غنا آن مشکل فقرتان حل شود پس اقتدار را هم شامل میشود شما قلیل بودید ﴿فَکَثَّرَکُم﴾ یعنی ضعیف بودید و خدا شما را قوی کرده است یک ملت مقتدر از نظر نیرو کثیر است پس هم کمی را شامل میشود هم کیفی را، فرمود: ﴿وَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ المُفْسِدِینَ﴾ که مفسدین از جریان نوح گرفته تا قوم لوط که قوم لوط نزدیکترین قوم بودند نسبت به اینها که در بخشهای دیگر فرمود: ﴿وَمَا قَوْمُ لُوطٍ مِنکُم بِبَعِیدٍ﴾ آنگاه فرمود: ﴿وَإِنْ کانَ طائِفَةٌ مِنْکُمْ آمَنُوا بِالَّذی أُرْسِلْتُ بِهِ وَطائِفَةٌ لَمْ یُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتّی یَحْکُمَ اللّهُ بَیْنَنا وَهُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ﴾ قوم شعیب یک اعتراض مستقیم با خود او داشتند و یک اعتراضی هم با او و مؤمنان و همراهان او داشتند و یک درگیری هم با خود داخله مؤمنین داشتند آنجا که با خود شعیب (سلام الله علیه) درگیرند با او حرف میزنند که میگویند ما تو را رجم میکنیم آن را ذات اقدس الهی در سوره مبارکه «هود» بیان میکند آیه 91 سوره «هود» ﴿قالُوا یا شُعَیْبُ ما نَفْقَهُ کَثیرًا مِمّا تَقُولُ وَإِنّا لَنَراکَ فینا ضَعیفًا وَلَوْ لا رَهْطُکَ لَرَجَمْناکَ وَما أَنْتَ عَلَیْنا بِعَزیزٍ﴾ ما تو را سنگباران میکنیم رجم میکنیم آنگاه وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) شخصا به جواب پرداخت ﴿قالَ یا قَوْمِ أَ رَهْطی أَعَزُّ عَلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَکُمْ ظِهْرِیًّا إِنَّ رَبّی بِما تَعْمَلُونَ مُحیطٌ﴾ آن برخورد کفار از قوم با شخص خود شعیب (سلام الله علیه) یک برخوری هم با شعیب و قوم شعیب دارند و آن آیه 88 همین سوره مبارکه «اعراف» است که در مورد بحث است ﴿قالَ الْمََلأُ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَالَّذینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا﴾ این یک تحدیدی است که مستقیماً متوجه شعیب و همراهان شعیب، آنچه که در سوره «هود» است مستقیماً با خود شعیب است که ﴿لَرَجَمْناکَ﴾ آنچه در آیه 88 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است این است که ﴿لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَالَّذینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا﴾ این دو بخش فعلاً از محل بحث بیرون است آنچه که به سوره «هود» برمیگردد که درگیری تنگاتنگ با خود شعیب (سلام الله علیه) است در سوره «هود» مطرح است و آنچه که درگیری با شعیب و قوم شعیب است آن در آیه بعد مطرح میشود به خواست خدا در همین سوره اما آنچه که در این آیه 87 سوره «اعراف» محل بحث است معلوم میشود مؤمنین با کفار یک درگیری داخلی داشتند اینجا وجود مبارک شعیب دارد به هر دو گروه نصیحت میکند که شما با هم اختلاف نکنید بگذارید این کشور به سلامت به مقصد برسد عادی اداره شود دیگر داخلی را بهم نزنید فرمود: ﴿وَإِنْ کانَ طائِفَةٌ مِنْکُمْ آمَنُوا بِالَّذی أُرْسِلْتُ بِهِ﴾ که اگر یک عده از شما من را قبول دارید: ﴿وَطائِفَةٌ لَمْ یُؤْمِنُوا﴾ دیگر به جان هم نیفتید: ﴿فَاصْبِرُوا﴾ بالأخره خدا ﴿أَحْکَمُ الحَاکِمِینَ﴾ است مسئله را یک طرفه میکند شما این زندگی مسالمتآمیز و وحدت ملی را به هم نزنید آنها که الآن بیگانه نیستند به جنگ هم بفیتند که حالا اگر مسئله دین نیست این وحدت ملی را بهم نزنید بگذارید آرام باشد مملکت ﴿وَإِنْ کانَ طائِفَةٌ مِنْکُمْ آمَنُوا بِالَّذی أُرْسِلْتُ بِهِ وَطائِفَةٌ لَمْ یُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا﴾ یک وقت است که این نصیحت به صبر و حلم فقط متوجه مؤمنین است نظیر کار موسی (سلام الله علیه) که به مؤمنین همراهش میگویند که صبر بکنید ما در اثنای مبارزهایم ﴿وَالعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ یک وقت است که خطاب به خصوص کفار است که منتظر باشید که این انتظار تهدیدآمیز است نظیر جریان عاد که در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بحثش گذشت که فرمود: ﴿فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ المُنْتَظِرِینَ﴾ آیه 71 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بود که وجود مبارک هود طبق دستور الهی به قومش فرمود: ﴿تُجادِلُونَنی فی أَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَآباؤُکُمْ ما نَزَّلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرینَ﴾ این امر به انتظار است که آمیخته با تهدید و ارعاب و انذار یک وقت است که نه خطاب به خصوص مؤمنین است دستور صبر داد فرمود: ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ﴾ اینها در اثناء مبارزه اند فرمود صبر کنید درست میشود نه نظیر آن دستور ارعابآمیز حضرت هود نسبت به قوم عاد بود که فرمود: ﴿فَانْتَظِرُوا إِنّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرینَ﴾ که به خصوص کفار میگوید که این تهدید است یعنی منتظر عذاب الهی باشید ما هم منتظر هستیم. بلکه امر به صبر است نسبت به هر دو گروه فرمود هم مؤمنان صبر کنند هم کافران صبر کنند بالأخره در جهان هستی یکی هست که حرف آخر را میزند و آن خداست این طور نیست که عالم حسابی نداشته باشد کتابی نداشته باشد بالأخره یکی دارد جهان را اداره میکند یا نه؟ و هوالحق شما اوضاع داخلی را به هم نزنید ما که در دو شهر نیستیم در دو کشور نیستیم که به جان هم بیفتیم در یک کشور داریم زندگی میکنیم تو یک محدوده داریم به سر می بریم ﴿فَاصْبِرُوا حَتّی یَحْکُمَ اللّهُ بَیْنَنا وَهُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ﴾ این حکومت حکومت تکوینی خداست یک حکومت تشریعی است که در طلیعه سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بحثش گذشت آیه یک سوره مائده این بود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهیمَةُ اْلأَنْعامِ إِلاّ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللّهَ یَحْکُمُ ما یُریدُ﴾ این مربوط به شریعت است که چه حلال است چه حلال نیست به چه وفا کنید به چه وفا نکنید و مانند آن این میشود حکم تشریعی یک وقت است که شعیب (سلام الله علیه) که ملتش میگوید که او خیرالحاکمین است حکم میکند حکم تشریعی را کرده کرده این احکام خمسه را که من آوردم از طرف اوست دیگر فرمود: ﴿اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ حرف اوست ﴿أَوْفُوا المِکْیَالَ وَالمِیزَانَ﴾ حرف اوست ﴿وَلاَ تُفْسِدُوا فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا﴾ حرف اوست ﴿وَلاَ تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ﴾ به حرف اوست. اینها حکمهای تشریعی است که او گفته است از این به بعد منتظر حکم تکوینی ذات اقدس الهی هستیم حالا ببینید رسالت انبیا تا کجاست برای حفظ امنیت ملی و برقراری امنیت تا کجا تلاش و کوشش میکنند میگویند اگر بیگانه بودید خب ما دست به شمشیر میکردیم و با یکدیگر میجنگیدیم اما همه آشنایند در یک شهر داریم زندگی میکنیم آنجا را بهم نزنیم شما هم صبر بکنید شما هم صبر کنید تا بالأخره آن کسی که حرف آخر را باید بزند بزند.
«وَالحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمِینَ»
تاکنون نظری ثبت نشده است