- 421
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 59 تا 64 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 59 تا 64 سوره اعراف"
خداوند از جریان طوفان و آفرینش آدم و هوا و آفرینش حضرت عیسی ع به عنوان آیه جهانی یاد میکند
اولین پیامبری که با وسعت قصهاش در قرآن کریم آمده است حضرت نوح (ع)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا إِلى قَوْمِهِ فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ إِنّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ ٭ قالَ الْمََلأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنّا لَنَراکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ ٭ قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بی ضَلالَةٌ وَ لکِنّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ ٭ أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبّی وَ أَنْصَحُ لَکُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ ٭ أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلی رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ٭ فَکَذَّبُوهُ فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذینَ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمًا عَمینَ﴾
گرچه جریان نوح(سلام الله علیه) به عنوان اولین بار در قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» مطرح است و بعداً هم مبسوطاً خواهد آمد اما معلوم نیست که این جریان اولین برخورد نوح(سلام الله علیه) باشد فرق است بین اینکه آنچه در قرآن کریم از نظر نظم آیات آمده است اولین باری که در قرآن کریم جریان نوح به صورت داستان مطرح است سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است این یک مطلب، مطلب دیگر این است که این گفتگو برای مرحله آغازین رسالت نوح است یا این حرف را در اثنای رسالت گفته یا در بخش پایانی رسالت گفته این سوره هم که سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است و این هم جزء عتایق سور نیست از نظر آیات ممکن است در بخشهای دیگر آن قسمتهای اولیه رسالت و گفتگوی نوح(سلام الله علیه) با قومش در میان گذاشته شده و این مربوط به اثنای رسالت اوست یا مربوط به بخش پایانی رسالت اوست خلاصه فرق است بین اینکه از نظر سیر آیات این قسمت اولین بخشی است که ما به آن برخورد میکنیم در قرآن کریم بین اینکه آیا این هم اولین مطلبی است که نوح گفته با اینکه اولین باری است قرآن دارد مطرح میکند بین این دو خیلی فرق است روی این مقدمه میتوان گفت گرچه سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) فرمودند که منظور از این عذاب ﴿إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ﴾ ناظر به معاد است جریان طوفان را طرح نکردند ولی المنار جریان طوفان را طرح کرد و تضعیف کرد گفت قیل که منظور از این عذاب ﴿عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ﴾ طوفان است و یضعّف تضعیف میشود به اینکه نوح که در طلیعه امر از طوفان انذار نکرد نوح(سلام الله علیه) در حدود نه قرن و نیم به رسالت مشغول بود در اواخر امر سخن از طوفان به میان آمده این خلطی که جناب المنار کرده است منشأ این تضعیف شد آن احتمال دهنده میگوید که محتمل است منظور از این عذاب عظیم عذاب جریان طوفان باشد ایشان میگوید که نوح که اولین بار از طوفان انذار نکرد بله خب اولین بار از طوفان انذار نکرده همان اولین روزی که آمده نفرموده مردم اگر ایمان نیاوردید طوفان میآید اما این حرف که حرف اول او نیست شما از کجا میگویید این اولین حرف اوست یا حرف روز اول اوست این هم که اولین سورهای نیست که در قرآن نازل شده چندین بار قصه نوح قبلاً ذکر شده شاهد اینکه ممکن است این عذاب عذاب طوفان هم باشد نه منحصراً در او عذاب طوفان هم باشد این است که پایان همین قصه جریان طوفان مطرح است فرمود: ﴿فَکَذَّبُوهُ فَأَنْجَیْنَاهُ وَالَّذِینَ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَأَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً عَمِینَ﴾ پس آن بزرگانی که قبلاً گفتند محتمل است این عذاب یوم عظیم جریان طوفان باشد نمیشود او را طرد کرد و تضعیف کرد به اینکه نوح که اولین بار از طوفان سخن به میان نیاورد مطلب دیگر این است که البته نمیشود این ﴿عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ﴾ را بر طوفان حمل کرد چون این گونه از تعبیرات عند الاطلاق جریان معاد را تداعی میکند ولی میشود گفت که گذشته از آن عذاب آخرت عذاب دنیا را هم در بر دارد چه اینکه در بعضی از آیات دارد که ﴿لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الآخِرَةِ﴾ هر دو عذاب را ذکر میکند.
مطلب بعدی آن است که این نوح(سلام الله علیه) از جهت اینکه نه قرن و نیم سابقه تبلیغی داشت در جهان اسلام و قصه او هم آیت جهانشمول بود و خداوند از جریان طوفان به عنوان آیه جهانی یاد میکند نظیر عصای موسی نیست فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾ بعضی از معجزههاست که جهانی است خب عصای موسی آیه جهانی نیست فرمود این آیه است یا ناقه صالح آیه مبصره است یعنی یک آیه روشن اما آیه جهانی باشد نیست حالا این طوفان همه کره خاک را گرفت یا اکثر معموره را گرفت؟ که بالأخره طوری است که قابل اثبات است که میشود ثابت کرد طبق اصول زمینشناسی که بخش عظیمی از کره خاک یک وقتی زیر آب رفت لذا میشود آیه جهانی ﴿آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾ اما جریان مریم و عیسی(سلام الله علیهما) این را هم به عنوان آیه جهانی میداند که «و جعلنا ابن مریم و امه آیة للعالمین» خب خیلی فرق است بین عصای موسی و خود عیسی بین عصای موسی و جریان مریم(سلام الله علیها) آیه جهانی شدن کار آسانی نیست اولین پیامبری که با این وسعت نام شریفش و قصهاش در قرآن کریم آمده نوح(سلام الله علیه) است قبل از او ادریس و شیث بوده است آنطوری که جناب زمخشری در کشاف نقل میکند سی صحیفه از ادریس به جا مانده بود و پنجاه صحیفه از شیث(سلام الله علیهما) به جا مانده بود منتها اینها را نوح(سلام الله علیه) روی اینکه پیغمبر بود و علم غیب داشت آگاه بود لذا به قومش گفت (انی ابلغکم رسالات ربی) نه تنها رسالت خودم رسالت انبیای سلف را رسالت ادریس را رسالت شیث را هم به شما میگویم اما جریان حضرت آدم(سلام الله علیه) به عنوان رسالت در قرآن کریم مطرح نشد برای اینکه قومی قبلاً نبودند تا خدا بفرماید «لقد ارسلنا آدم الی قومه» اولین کسی که روی کره خاک در نسل کنونی به دنیا آمده است وجود مبارک حضرت آدم بود البته طبق برهان عقلی هر انسانی یا پیغمبر است یا پیغمبر دارد ممکن نیست نه پیغمبر باشد و نه پیغمبر داشته باشد و خدا همینطور او را رها بکند و خود حضرت آدم(سلام الله علیه) پیغمبر بود بعد قوم آنچنانی هم نبود تا اینکه با او درگیر شوند جنگی و مانند آن بشرهای اولی هم به همان زندگی بسیطانه قناعت میکردند کسی که نداند مرده را چطور دفن میکنند خب خیلی بسیط است خب بالأخره قابیل ندانست که چکار بکند با نعش برادرش مانده بود تا ﴿فَبَعَثَ اللّهُ غُرابًا یَبْحَثُ فِی اْلأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُواری سَوْأَةَ أَخیهِ﴾ این نشان میدهد که بشرهایی که قبلاً بودند آنها رخت بربستند نسلشان منقرض شد و اینها یک نسل نوییاند گرچه طبق شواهد عقلی و نقلی و تجربی بشرهای فراوانی قبلاً بودند و رخت بربستند ولی کل آنها نسلشان منقرض شد و آنچه که در روی زمین فعلاً زندگی میکنند به وجود مبارک آدم و حوا(سلام الله علیهما) ختم میشود آنها هم فرزند کسی نبودند در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» مبسوطاً این بحث گذشت که خدا میفرماید شما چرا درباره عیسی(سلام الله علیه) تردید میکنید ﴿إِنَّ مَثَلَ عیسی عِنْدَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾ خب اگر آدم(سلام الله علیه) پدر و مادر میداشت اینکه بعضیها فکر میکردند که انسانهایی بودند منتها غیر مسئول و اولین انسان مسئول وجود مبارک آدم و حوا(سلام الله علیهما) هستند اینها هم پدر دارند و مادر دارند آنگاه احتجاج خداوند تام نبود -معاذالله- خدا میفرماید شما چرا درباره عیسی تردید میکنید به مسیحیها میفرماید میفرماید شما که حضرت آدم را قبول دارید حضرت حوا را قبول دارید خب میدانید که آدم پدر و مادری نداشت و ذات اقدس الهی او را بدون پدر و مادر آفرید وقتی که خدا بتواند انسان را بدون پدر و مادر خلق کند درباره آفرینش یک انسان با مادر و بدون پدر تردید میکنید؟ ﴿إِنَّ مَثَلَ عیسی عِنْدَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾ حالا هر که کشفیاتی بشود از نسلها از حیوانها از انسانها از فسیلها از دایناسورها هیچ کدام منافی با هیچ چیزی نیست برای اینکه قرآن یا روایات که نمیگوید آدم اولین انسانی است که روی کره خاک پیدا شده میفرماید نسل کنونی به آدم و حوا منتهی میشود نسلهای فراوانی بودند منقرض شدند و مانند آن چون جریان حضرت آدم به آن صورت رسالت و اینها مطرح نشده بود قرآن هم به آن صورت ذکر نکرده است و انسانهای اولی هم با یک زندگی بسیط و ساده به سر میبردند اختلافاتشان کم بود تا اینکه وقتی به مرز اختلافات و تعدد آراء رسیدند آنگاه برابر آیه 213 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که مبسوطاً بحث شد انبیا آمدند تا به این اختلافات خاتمه دهند نه اینکه قبل از نوح کسی پیامبر نبود ﴿کانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ﴾ کتاب داشتند کتاب به اصطلاح قرآن کریم همان است که مجموع احکام و عقود و حدود و ایقاعات و تعزیرات و امثال ذلک باشد این را میگویند کتاب قبلاً صحیفه بود و مانند آن بود اما کتاب به اصطلاح قرآن همان است که انبیای اولوالعزم آوردند دارای شریعت باشند پس قبل از حضرت نوح آدم(سلام الله علیه) بود بعد ادریس بود شیث بود اینها بودند صحف اینها از راه علم غیب نزد نوح(سلام الله علیه) بود لذا نوح میفرماید من گذشته از اینکه رسالت خودم را به شما ابلاغ میکنم رسالت انبیای گذشته را هم به شما ابلاغ میکنم ﴿أُبَلِّغُکُمْ رِسَالاَتِ رَبِّی﴾ رسالت خود من هم بخشی به عقاید برمیگردد بخشی به اخلاق برمیگردد بخشی به احکام برمیگردد پس هم اگر به لحاظ خودم حساب بکند دارای رسالاتم اگر مجموع رسالتهای انبیای گذشته را هم به شما ابلاغ بکنم میشود رسالات هر پیامبری که آمده است نسبت به گذشته هم رسالت خودش را اعلام میکند هم رسالتهای انبیای سلف را اعلام میکند.
پرسش ...
پاسخ: نه منتها فرق میکرد چون نیاز بشر آن روز به قوانین قصاص و حدود و تعزیرات و امثال ذلک کم بود رسالتش هم کم بود چون بشری که هنوز نداند مرده را چطور دفن میکنند باید از مکتب غراب بیاموزد خب چنین بشری راه خیلی از معاصی را هم نمیداند.
پرسش ...
پاسخ: نیاز نیست آنها را هم دارد چون آنها را هم دارد آنها را هم ابلاغ میکند.
مطلب بعدی آن است که تعبیراتی که قوم داشتند با جوابهایی که ذات اقدس الهی به نوح تعلیم میدهد که شما به آنها بگویید خیلی فرق میکند این اقوام تبهکار گاهی میگویند ما حرفمان این است منطقمان این است یک، گاهی میگویند ما از نظر تاریخی از پدرانمان نشنیدیم ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الأوَّلِینَ﴾ دو، گاهی میگویند رأی ما اصولاً این است این سه، در جریان کنونی اینها گفتند که ﴿قالَ الْمََلأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنّا لَنَراکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ رأی ما این است که منظور رویت قلب است نه رویت بصر خدا در پاسخ میفرماید شما که خب کورید کور که رأی ندارد که ﴿إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً عَمِینَ﴾ این عمین جمع عَمْی است اعمی برای کسی که بصر ندارد عمی برای کسی که بصیرت ندارد فرمود شما چگونه میگویید قلب ما اینطور فتوا میدهد شما قلبی ندارید کسی حق رأی دارد که عقل داشته باشد آنها ﴿لاَ تَعْمَی الأبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾ شما که کورید کور که حق رأی ندارد که کور ظاهر نمیتواند بگوید دست راست کدام طرف است دست چپ کدام طرف است راه کجاست چاه کجاست این کور ظاهری کور باطن حق رای ندارد خب این را ذات اقدس الهی در پاسخ هنگام غرق و طوفانزدن اعلام میکند بین جوابی که خدا میدهد با پاسخی که خود نوح میدهد خیلی فرق است وقتی وجود مبارک نوح از طرف ذات اقدس الهی مأمور شد که بگوید که ﴿یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ إِنّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾ آن اشراف و مترفین و مسرفین چنین گفتند: ﴿قالَ الْمََلأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنّا لَنَراکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ جمله اسمیه با تأکید ان با تأکید لام از رأی آنها یعنی رویت قلبی آنها خبر میدهد نوح(سلام الله علیه) میفرماید: ﴿یَا قَوْمِ لَیْسَ بِی ضَلاَلَةٌ﴾ این کمال ادب است اما ذات اقدس الهی بعد از اینکه صبر به نصاب خاص رسید آنگاه میفرماید که ﴿َأَنْجَیْناهُ وَ الَّذینَ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا﴾ خب چرا اینها را غرق کردیم؟ برای اینکه کورند کور که نباید علی وجهالارض باشد باید علی بطن الارض باشد تعبیر لطیف قرآن کریم هم این است که اینها غرق شدند در آب رفتند در آتش معلوم میشود آتش برزخی در دریا هم هست ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ با فای تفریع یعنی بدون فاصله یعنی همین که غرق شدند رفتند در آتش آخر این آتشی نیست که با هیزم افروخته بشود که دیگر با آب دریا خاموش بشود که اگر نارالله شد که ـ معاذالله ـ ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ شد ﴿تَطَّلِعُ عَلَی الأفْئِدَ﴾ این در دریا هم هست در صحرا هم هست نفرمود اینها غرق شدند بعد از اینکه ﴿وَ قیلَ یا أَرْضُ ابْلَعی ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعی وَ غیضَ الْماءُ وَ قُضِیَ اْلأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ﴾ این بدنها خشک شدند بدنا سوختند که با فاصله بعید که نه همین که در آب رفتند رفتند در آتش ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ چرا؟ ﴿إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً عَمِینَ﴾ آدم کور باید سوخته بشود این همه راهنمایی کردند که بالأخره بصیرت به شما بدهند همه آمدند گفتند: ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی﴾ شما همه اینها را تکذیب کردید خب یک وقت است که نوح پاسخ میدهد در کمال مهر و ادب است یک وقتی ذات اقدس الهی بر اساس ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ﴾ کیفر میگیرد فرمود: ﴿اغرقنا هم انهم کانوا قوما مجرمین﴾ معلل میکند.
مطلب بعدی آن است که مردم حجاز نه در آن محدوده پیغمبری بود که از راه غیب خبر داشته باشند نه اهل سواد بودند که تاریخ بخوانند دیگر امی بودند پیغمبر اسلام(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) در بین امیین محشور شد (فقد بعث فی الامیین رسولاً) برای امیین جریان چند قرن قبل را بازگو کردن نیاز به تأکید و توکید دارد لذا فرمود ﴿لَقَدْ أَرْسْلْنَا﴾ لام قسم حرف قد که در نوبت دیروز هم اشاره شد لذا اینها را از راه تأکید آن قسمت تاریخی را از راه وحی به اینها آگاه کردند قوم نوح هم آنطوری که برخیها گفتند صالحین قبلی خود را که از شاگردان ادریس بودند شاگردان شیث بودند شاگردان صلحای قبلی بودند تصاویر اینها را ترسیم میکردند بعد کم کم به صورت تماثیل و مجسمه درمیآمد بعد اینها را احترام میکردند بعد هم عبادت میکردند اینکه میگفتند الآن هم میگویند در معبدتان آن اتاقی که نماز میخوانید نه تنها روبهروی آن اتاقی که نماز میخوانید شایسته است که عکس نباشد برای همین کارهاست عکس را در اتاقی که نماز میگذارید نگذارید برای اینکه این کم کم یک چنین فتنهای را هم به همراه دارد این باعث بتپرستی مردم شد در زمان نوح(سلام الله علیه) البته وجود مبارک نوح همه اینها را ابطال کرده است فرمود دست به این کار نزنید.
مطلب بعدی آن است که آنها گفتند که ﴿إِنَّا لَنَرَاکَ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾ جمله خبریه و جمله موجبه هم هست اما نوح(سلام الله علیه) پاسخش مطابق با نقد آنها نیست آنها گفتند ﴿إِنَّا لَنَرَاکَ فِی ضَلاَلٍ﴾ نوح فرمود: ﴿لَیْسَ بِی ضَلاَلَةٌ﴾ نفرمود «لیس بی ضلال» برای اینکه این گذشته از اینکه نکره در سیاق نفی است و مفید عموم است من هیچ نحوه ضلالت ندارم به نحو دیگری هم ابلغ است برای اینکه ضلال و ضلاله اگر مثل تمر تمره و شجر و شجره باشد اگر کسی بگوید که شما در شجرید در شجر دارید زندگی میکنید یعنی منزلتان باغ هست درخت هست این درخت چون جنس است شجر چون جنس است میسازد که یک درخت باشد میسازد بیشتر اما اگر شما بگویید که «لیس فی بیتی شجرة» یعنی اصلاً من یک عدد درخت هم ندارم این نهایت مبالغه است اما اگر بگویید لیس فی بیتی شجر این روشن نیست که جنس را نفی کردید مفرد را نفی کردید اگر یک دانه شجر باشد دو شجر باشد سه شجر باشد دو شجر هم باشد هم باز صادق است که بگویید لیس فی بیتی شجر یعنی آن جنسی که فراگیر باشد باغ درست کند نه ندارم حالا یکی دوتا درخت بله هست وجود مبارک نوح فرمود: ﴿لَیْسَ بِی ضَلاَلَةٌ﴾ اصلاً ضلالة نیست نه تنها نکره در سیاق نفی مفید عموم است بلکه فرد را نفی کرده هیچ فردی از افراد ضلالت برای من نیست چرا؟ برای اینکه من خودم راهنمایم یک، راهنما باید در راه باشد دو، من وقتی رسولم در صراط مستقیم هستم مردم را به صراط مستقیم دعوت میکنم بلکه خودم صراط مستقیمم در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که اولیای الهی انبیای الهی صراط مستقیماند این که در روایات آمده صراط صراطان است در آخرت دین است در دنیا امام است این مبالغه و مانند آن نیست در بحثهای قبل هم ثابت شد که اصلاً صراط یک انسان کامل نمیتواند باشد این صراط بیابان و خیابان نیست که انسان آدرس بدهد فلان خیابان صراط است که صراط یعنی راه آنچه را که ما در قرآن کریم و سنت میخوانیم این وجود لفظی راه است آنچه را که مینویسیم این آیات را که مینویسیم بحثهایی که مینویسیم تقریراتی که مینویسیم این وجود کتبی صراط است تفسیری که داریم مفاهیمی که میفهمیم مفاهیمی که به اذهان یکدیگر منتقل میکنیم این وجود ذهنی دین است وجود ذهنی صراط است خب صراط کجاست یک انسان کاملی که عقیدتاً و خلقاً و عملاً قرآن را عمل کرده میشود وجود خارجی صراط وگرنه اینکه دیگر در بیابان و خیابان نیست که ما بگوییم صراط آن است انسان کامل مجازاً صراط نیست حالا این قرآن اگر در علی و اولاد علی(علیهم السلام) پیاده شد این حقیقتاً صراطاند دیگر آن که دارد بحث تفسیری میکند که وجود ذهنی صراط را دارد تشریح میکند این چکار به صراط خارجی دارد پس صراط آنکه قرآن مینویسد وجود لفظی صراط است آنکه قرآن میخواند وجود کتبی صراط است آنکه قرآن بحث میکند وجود ذهنی صراط است وجود عینی صراط کجاست این اهل بیتاند حالا اگر درباره اینها گفته شد «مثل اهل بیتی کمثل سفینة نوح» یک واقعیت است سخن از تشبیه و امثال ذلک نیست هر بحثی که حوزهها دارند از وجود لفظی و کتبی و ذهنی تجاوز نمیکند آنچه که به جامعه آمده عمل شده میشود وجود خارجی دین صراط مستقیم هم همان است دیگر نوح(سلام الله علیه) میگوید ﴿وَلکِنِّی﴾ این استدراک است من خودم در راه هستم یک، دیگران را راهنمایی میکنم دو، بلکه خودم عین راهم سه، آن وقت من در ضلالتم ضلالت یعنی کسی از راه گم بشود من که خودم راه هستم راه که نمیتواند گم بشود که کسی از راه کنار افتاده گم است من نه تنها در راه هستم نه تنها راهنمای دیگران هستم خودم راهم اصلاً راه میشود گم باشد؟ فرض ندارد که میبینید خیلی فرق میکند آنطوری که آنها اعتراض کردند آنطوری که این جواب میدهد ﴿إِنَّا لَنَرَاکَ فِی ضَلاَلٍ مُبِین ٭ قَالَ یَا قَوْمِ لَیْسَ بِی ضَلاَلَةٌ﴾ خب این جزء صفات سلبیه ﴿وَلکِنِّی رَسُولٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ ببینید آن مقدمه مطوی است این هم برهان اوست من گمراه نیستم پس کجا هستی؟ اگر گمراه نیستی یعنی در راهی دیگر به چه دلیل در راهی برای اینکه من خودم رسول الله هستم رسول الله صراط الله است چطور میشود میشود صراط الله در ضلالت باشد این ﴿وَلکِنِّی﴾ دلیل آن مدعای محذوف است من در ضلالت نیستم یعنی علی صراط مستقیم هستم چرا حالا علی صراط مستقیمم؟ برای اینکه رسول الله هستم رسول الله وجود لفظی صراط را دارد کتبی صراط را دارد علمی و ذهنی صراط را دارد بالاتر از همه وجود خارجی صراط را هم دارد ﴿وَلکِنِّی رَسُولٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾.
مطلب دیگر آن است که برخیها ابلغکم قرائت کردند اما این ﴿أُبَلِّغُکُمْ﴾ اولاست چون ابلغ همانطوری که معروف هم هست از ابلغ اولاست چون تبلیغ تکثیر را تدریج را تفسیر را و مانند آن را میرساند ابلاغ این معانی را نمیرساند بعد هم فرمود ﴿أُبَلِّغُکُمْ رِسَالاَتِ رَبِّی﴾ و انصحکم نه فرمود ﴿أَنصَحَ لَکُمْ﴾ این «نصحت له» کاملتر از نصحته است این نصحت له ﴿أَنصَحَ لَکُمْ﴾ این ﴿أَنصَحَ لَکُمْ﴾ ناظر به دو مطلب است یکی اینکه اینهایی هم که میگویم خالصانه میگویم یک، یکی اینکه غیر از اینکه من مطالب علمی را خالصانه میگویم مطالب خلوصآمیز یعنی موعظه پند اندرز نصیحت و مانند آن را هم دریغ ندارم هم این مطالب حکمت نظری و علمی را که در آن نصیحت نیست موعظه نیست خالصانه میگویم مثل اینکه کسی ریاضی را خالصانه تدریس میکند اینکه نصیحت نیست علوم تجربی علوم ریاضی علوم حکمت و کلام در آنها نصیحت نیست علم بود و نبود است نه باید و نباید اما همین بود و نبود را ناصحانه و خالصانه میگویم آنجا هم که مربوط به باید و نباید است آنجا هم نصیحت میکنم ﴿وَأَنْصَحُ لَکُمْ﴾ لذا از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که «الدین النصیحه» اگر امروز یک مقدار به طول کشید چون فردا تعطیل است برای شرکت آقایان در تبلیغ انتخابات سومین دوره خبرگان از طرف شورای مدیریت تأکید هم شده است یک دو سه دقیقهای اگر طول کشید عذرخواهی میکنیم از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است که «الدین نصیحة» عرض کردند «لمن» فرمود: «لله و لرسوله و لائمة الدین و لجماعة المسلمین» با هر چهار نفر خالصانه عمل کنید فرمود «الدین نصیحه» عرض کردند با چه کسی؟ با چه کسی خالصانه رفتار کنیم؟ فرمود با خدا «فی ما یرجع الی التوحید» با رسول خدا «فی ما یرجع الی الرساله» با ائمه مسلمین «فی ما یرجع الی الامامة و الولایة» با عامه مسلمین «فیما یرجع الی الجامعه» با همه خالصانه رفتار کنید این کلمه ﴿أَوَعَجِبْتُمْ﴾ آن همزهاش همزه انکاری است واوش گفتند عطف بر محذوف است یعنی «أ کذبتم و عجبتم» که این واوش عطف بر محذوف است آنگاه سه عامل ذکر شده است برای رسالت فرمود من آمدم تا انذار کنم آمدم تا شما با تقوا باشید آمدم تا شما را به رحمت الهی برسانم ﴿لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ﴾ این ﴿لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ﴾ نه برای آن است که اگر کسی با تقوا شد شاید برسد شاید نرسد اگر کسی با تقوا بود و با تقوا ماند یقیناً به رحمت میرسد چون ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ اما شاید تا آخر تقوا را حفظ نکند همیشه این لعل برای آن است که این کار علت تامه نیست برای اینکه شاید برگردد خدای ناکرده به سوء خاتمه مبتلا بشود اما آنها با همه این فضایل و معارفی که نوح(سلام الله علیه) به آنها افاضه کرده است و تبیین فرمود ﴿فَکَذَّبُوهُ﴾ لذا ﴿فَأَنْجَیْنَاهُ﴾ ما او را نجات دادیم ﴿وَالَّذِینَ مَعَهُ﴾ اینها را در کشتی نجات دادیم ﴿وَأَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا﴾ چرا؟ ﴿إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً عَمِینَ﴾ و هر کسی عمین بود یعنی نابینا بود و اهل کوردلی بود گرفتار میشود.
«اعاذنا الله من شرور انفسنا»
«و الحمد لله رب العالمین»
خداوند از جریان طوفان و آفرینش آدم و هوا و آفرینش حضرت عیسی ع به عنوان آیه جهانی یاد میکند
اولین پیامبری که با وسعت قصهاش در قرآن کریم آمده است حضرت نوح (ع)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا إِلى قَوْمِهِ فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ إِنّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ ٭ قالَ الْمََلأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنّا لَنَراکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ ٭ قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بی ضَلالَةٌ وَ لکِنّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ ٭ أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبّی وَ أَنْصَحُ لَکُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ ٭ أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلی رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ٭ فَکَذَّبُوهُ فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذینَ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمًا عَمینَ﴾
گرچه جریان نوح(سلام الله علیه) به عنوان اولین بار در قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» مطرح است و بعداً هم مبسوطاً خواهد آمد اما معلوم نیست که این جریان اولین برخورد نوح(سلام الله علیه) باشد فرق است بین اینکه آنچه در قرآن کریم از نظر نظم آیات آمده است اولین باری که در قرآن کریم جریان نوح به صورت داستان مطرح است سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است این یک مطلب، مطلب دیگر این است که این گفتگو برای مرحله آغازین رسالت نوح است یا این حرف را در اثنای رسالت گفته یا در بخش پایانی رسالت گفته این سوره هم که سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است و این هم جزء عتایق سور نیست از نظر آیات ممکن است در بخشهای دیگر آن قسمتهای اولیه رسالت و گفتگوی نوح(سلام الله علیه) با قومش در میان گذاشته شده و این مربوط به اثنای رسالت اوست یا مربوط به بخش پایانی رسالت اوست خلاصه فرق است بین اینکه از نظر سیر آیات این قسمت اولین بخشی است که ما به آن برخورد میکنیم در قرآن کریم بین اینکه آیا این هم اولین مطلبی است که نوح گفته با اینکه اولین باری است قرآن دارد مطرح میکند بین این دو خیلی فرق است روی این مقدمه میتوان گفت گرچه سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) فرمودند که منظور از این عذاب ﴿إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ﴾ ناظر به معاد است جریان طوفان را طرح نکردند ولی المنار جریان طوفان را طرح کرد و تضعیف کرد گفت قیل که منظور از این عذاب ﴿عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ﴾ طوفان است و یضعّف تضعیف میشود به اینکه نوح که در طلیعه امر از طوفان انذار نکرد نوح(سلام الله علیه) در حدود نه قرن و نیم به رسالت مشغول بود در اواخر امر سخن از طوفان به میان آمده این خلطی که جناب المنار کرده است منشأ این تضعیف شد آن احتمال دهنده میگوید که محتمل است منظور از این عذاب عظیم عذاب جریان طوفان باشد ایشان میگوید که نوح که اولین بار از طوفان انذار نکرد بله خب اولین بار از طوفان انذار نکرده همان اولین روزی که آمده نفرموده مردم اگر ایمان نیاوردید طوفان میآید اما این حرف که حرف اول او نیست شما از کجا میگویید این اولین حرف اوست یا حرف روز اول اوست این هم که اولین سورهای نیست که در قرآن نازل شده چندین بار قصه نوح قبلاً ذکر شده شاهد اینکه ممکن است این عذاب عذاب طوفان هم باشد نه منحصراً در او عذاب طوفان هم باشد این است که پایان همین قصه جریان طوفان مطرح است فرمود: ﴿فَکَذَّبُوهُ فَأَنْجَیْنَاهُ وَالَّذِینَ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَأَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً عَمِینَ﴾ پس آن بزرگانی که قبلاً گفتند محتمل است این عذاب یوم عظیم جریان طوفان باشد نمیشود او را طرد کرد و تضعیف کرد به اینکه نوح که اولین بار از طوفان سخن به میان نیاورد مطلب دیگر این است که البته نمیشود این ﴿عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ﴾ را بر طوفان حمل کرد چون این گونه از تعبیرات عند الاطلاق جریان معاد را تداعی میکند ولی میشود گفت که گذشته از آن عذاب آخرت عذاب دنیا را هم در بر دارد چه اینکه در بعضی از آیات دارد که ﴿لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الآخِرَةِ﴾ هر دو عذاب را ذکر میکند.
مطلب بعدی آن است که این نوح(سلام الله علیه) از جهت اینکه نه قرن و نیم سابقه تبلیغی داشت در جهان اسلام و قصه او هم آیت جهانشمول بود و خداوند از جریان طوفان به عنوان آیه جهانی یاد میکند نظیر عصای موسی نیست فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾ بعضی از معجزههاست که جهانی است خب عصای موسی آیه جهانی نیست فرمود این آیه است یا ناقه صالح آیه مبصره است یعنی یک آیه روشن اما آیه جهانی باشد نیست حالا این طوفان همه کره خاک را گرفت یا اکثر معموره را گرفت؟ که بالأخره طوری است که قابل اثبات است که میشود ثابت کرد طبق اصول زمینشناسی که بخش عظیمی از کره خاک یک وقتی زیر آب رفت لذا میشود آیه جهانی ﴿آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾ اما جریان مریم و عیسی(سلام الله علیهما) این را هم به عنوان آیه جهانی میداند که «و جعلنا ابن مریم و امه آیة للعالمین» خب خیلی فرق است بین عصای موسی و خود عیسی بین عصای موسی و جریان مریم(سلام الله علیها) آیه جهانی شدن کار آسانی نیست اولین پیامبری که با این وسعت نام شریفش و قصهاش در قرآن کریم آمده نوح(سلام الله علیه) است قبل از او ادریس و شیث بوده است آنطوری که جناب زمخشری در کشاف نقل میکند سی صحیفه از ادریس به جا مانده بود و پنجاه صحیفه از شیث(سلام الله علیهما) به جا مانده بود منتها اینها را نوح(سلام الله علیه) روی اینکه پیغمبر بود و علم غیب داشت آگاه بود لذا به قومش گفت (انی ابلغکم رسالات ربی) نه تنها رسالت خودم رسالت انبیای سلف را رسالت ادریس را رسالت شیث را هم به شما میگویم اما جریان حضرت آدم(سلام الله علیه) به عنوان رسالت در قرآن کریم مطرح نشد برای اینکه قومی قبلاً نبودند تا خدا بفرماید «لقد ارسلنا آدم الی قومه» اولین کسی که روی کره خاک در نسل کنونی به دنیا آمده است وجود مبارک حضرت آدم بود البته طبق برهان عقلی هر انسانی یا پیغمبر است یا پیغمبر دارد ممکن نیست نه پیغمبر باشد و نه پیغمبر داشته باشد و خدا همینطور او را رها بکند و خود حضرت آدم(سلام الله علیه) پیغمبر بود بعد قوم آنچنانی هم نبود تا اینکه با او درگیر شوند جنگی و مانند آن بشرهای اولی هم به همان زندگی بسیطانه قناعت میکردند کسی که نداند مرده را چطور دفن میکنند خب خیلی بسیط است خب بالأخره قابیل ندانست که چکار بکند با نعش برادرش مانده بود تا ﴿فَبَعَثَ اللّهُ غُرابًا یَبْحَثُ فِی اْلأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُواری سَوْأَةَ أَخیهِ﴾ این نشان میدهد که بشرهایی که قبلاً بودند آنها رخت بربستند نسلشان منقرض شد و اینها یک نسل نوییاند گرچه طبق شواهد عقلی و نقلی و تجربی بشرهای فراوانی قبلاً بودند و رخت بربستند ولی کل آنها نسلشان منقرض شد و آنچه که در روی زمین فعلاً زندگی میکنند به وجود مبارک آدم و حوا(سلام الله علیهما) ختم میشود آنها هم فرزند کسی نبودند در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» مبسوطاً این بحث گذشت که خدا میفرماید شما چرا درباره عیسی(سلام الله علیه) تردید میکنید ﴿إِنَّ مَثَلَ عیسی عِنْدَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾ خب اگر آدم(سلام الله علیه) پدر و مادر میداشت اینکه بعضیها فکر میکردند که انسانهایی بودند منتها غیر مسئول و اولین انسان مسئول وجود مبارک آدم و حوا(سلام الله علیهما) هستند اینها هم پدر دارند و مادر دارند آنگاه احتجاج خداوند تام نبود -معاذالله- خدا میفرماید شما چرا درباره عیسی تردید میکنید به مسیحیها میفرماید میفرماید شما که حضرت آدم را قبول دارید حضرت حوا را قبول دارید خب میدانید که آدم پدر و مادری نداشت و ذات اقدس الهی او را بدون پدر و مادر آفرید وقتی که خدا بتواند انسان را بدون پدر و مادر خلق کند درباره آفرینش یک انسان با مادر و بدون پدر تردید میکنید؟ ﴿إِنَّ مَثَلَ عیسی عِنْدَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾ حالا هر که کشفیاتی بشود از نسلها از حیوانها از انسانها از فسیلها از دایناسورها هیچ کدام منافی با هیچ چیزی نیست برای اینکه قرآن یا روایات که نمیگوید آدم اولین انسانی است که روی کره خاک پیدا شده میفرماید نسل کنونی به آدم و حوا منتهی میشود نسلهای فراوانی بودند منقرض شدند و مانند آن چون جریان حضرت آدم به آن صورت رسالت و اینها مطرح نشده بود قرآن هم به آن صورت ذکر نکرده است و انسانهای اولی هم با یک زندگی بسیط و ساده به سر میبردند اختلافاتشان کم بود تا اینکه وقتی به مرز اختلافات و تعدد آراء رسیدند آنگاه برابر آیه 213 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که مبسوطاً بحث شد انبیا آمدند تا به این اختلافات خاتمه دهند نه اینکه قبل از نوح کسی پیامبر نبود ﴿کانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ﴾ کتاب داشتند کتاب به اصطلاح قرآن کریم همان است که مجموع احکام و عقود و حدود و ایقاعات و تعزیرات و امثال ذلک باشد این را میگویند کتاب قبلاً صحیفه بود و مانند آن بود اما کتاب به اصطلاح قرآن همان است که انبیای اولوالعزم آوردند دارای شریعت باشند پس قبل از حضرت نوح آدم(سلام الله علیه) بود بعد ادریس بود شیث بود اینها بودند صحف اینها از راه علم غیب نزد نوح(سلام الله علیه) بود لذا نوح میفرماید من گذشته از اینکه رسالت خودم را به شما ابلاغ میکنم رسالت انبیای گذشته را هم به شما ابلاغ میکنم ﴿أُبَلِّغُکُمْ رِسَالاَتِ رَبِّی﴾ رسالت خود من هم بخشی به عقاید برمیگردد بخشی به اخلاق برمیگردد بخشی به احکام برمیگردد پس هم اگر به لحاظ خودم حساب بکند دارای رسالاتم اگر مجموع رسالتهای انبیای گذشته را هم به شما ابلاغ بکنم میشود رسالات هر پیامبری که آمده است نسبت به گذشته هم رسالت خودش را اعلام میکند هم رسالتهای انبیای سلف را اعلام میکند.
پرسش ...
پاسخ: نه منتها فرق میکرد چون نیاز بشر آن روز به قوانین قصاص و حدود و تعزیرات و امثال ذلک کم بود رسالتش هم کم بود چون بشری که هنوز نداند مرده را چطور دفن میکنند باید از مکتب غراب بیاموزد خب چنین بشری راه خیلی از معاصی را هم نمیداند.
پرسش ...
پاسخ: نیاز نیست آنها را هم دارد چون آنها را هم دارد آنها را هم ابلاغ میکند.
مطلب بعدی آن است که تعبیراتی که قوم داشتند با جوابهایی که ذات اقدس الهی به نوح تعلیم میدهد که شما به آنها بگویید خیلی فرق میکند این اقوام تبهکار گاهی میگویند ما حرفمان این است منطقمان این است یک، گاهی میگویند ما از نظر تاریخی از پدرانمان نشنیدیم ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الأوَّلِینَ﴾ دو، گاهی میگویند رأی ما اصولاً این است این سه، در جریان کنونی اینها گفتند که ﴿قالَ الْمََلأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنّا لَنَراکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ رأی ما این است که منظور رویت قلب است نه رویت بصر خدا در پاسخ میفرماید شما که خب کورید کور که رأی ندارد که ﴿إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً عَمِینَ﴾ این عمین جمع عَمْی است اعمی برای کسی که بصر ندارد عمی برای کسی که بصیرت ندارد فرمود شما چگونه میگویید قلب ما اینطور فتوا میدهد شما قلبی ندارید کسی حق رأی دارد که عقل داشته باشد آنها ﴿لاَ تَعْمَی الأبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾ شما که کورید کور که حق رأی ندارد که کور ظاهر نمیتواند بگوید دست راست کدام طرف است دست چپ کدام طرف است راه کجاست چاه کجاست این کور ظاهری کور باطن حق رای ندارد خب این را ذات اقدس الهی در پاسخ هنگام غرق و طوفانزدن اعلام میکند بین جوابی که خدا میدهد با پاسخی که خود نوح میدهد خیلی فرق است وقتی وجود مبارک نوح از طرف ذات اقدس الهی مأمور شد که بگوید که ﴿یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ إِنّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾ آن اشراف و مترفین و مسرفین چنین گفتند: ﴿قالَ الْمََلأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنّا لَنَراکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ جمله اسمیه با تأکید ان با تأکید لام از رأی آنها یعنی رویت قلبی آنها خبر میدهد نوح(سلام الله علیه) میفرماید: ﴿یَا قَوْمِ لَیْسَ بِی ضَلاَلَةٌ﴾ این کمال ادب است اما ذات اقدس الهی بعد از اینکه صبر به نصاب خاص رسید آنگاه میفرماید که ﴿َأَنْجَیْناهُ وَ الَّذینَ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا﴾ خب چرا اینها را غرق کردیم؟ برای اینکه کورند کور که نباید علی وجهالارض باشد باید علی بطن الارض باشد تعبیر لطیف قرآن کریم هم این است که اینها غرق شدند در آب رفتند در آتش معلوم میشود آتش برزخی در دریا هم هست ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ با فای تفریع یعنی بدون فاصله یعنی همین که غرق شدند رفتند در آتش آخر این آتشی نیست که با هیزم افروخته بشود که دیگر با آب دریا خاموش بشود که اگر نارالله شد که ـ معاذالله ـ ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ شد ﴿تَطَّلِعُ عَلَی الأفْئِدَ﴾ این در دریا هم هست در صحرا هم هست نفرمود اینها غرق شدند بعد از اینکه ﴿وَ قیلَ یا أَرْضُ ابْلَعی ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعی وَ غیضَ الْماءُ وَ قُضِیَ اْلأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ﴾ این بدنها خشک شدند بدنا سوختند که با فاصله بعید که نه همین که در آب رفتند رفتند در آتش ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ چرا؟ ﴿إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً عَمِینَ﴾ آدم کور باید سوخته بشود این همه راهنمایی کردند که بالأخره بصیرت به شما بدهند همه آمدند گفتند: ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی﴾ شما همه اینها را تکذیب کردید خب یک وقت است که نوح پاسخ میدهد در کمال مهر و ادب است یک وقتی ذات اقدس الهی بر اساس ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ﴾ کیفر میگیرد فرمود: ﴿اغرقنا هم انهم کانوا قوما مجرمین﴾ معلل میکند.
مطلب بعدی آن است که مردم حجاز نه در آن محدوده پیغمبری بود که از راه غیب خبر داشته باشند نه اهل سواد بودند که تاریخ بخوانند دیگر امی بودند پیغمبر اسلام(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) در بین امیین محشور شد (فقد بعث فی الامیین رسولاً) برای امیین جریان چند قرن قبل را بازگو کردن نیاز به تأکید و توکید دارد لذا فرمود ﴿لَقَدْ أَرْسْلْنَا﴾ لام قسم حرف قد که در نوبت دیروز هم اشاره شد لذا اینها را از راه تأکید آن قسمت تاریخی را از راه وحی به اینها آگاه کردند قوم نوح هم آنطوری که برخیها گفتند صالحین قبلی خود را که از شاگردان ادریس بودند شاگردان شیث بودند شاگردان صلحای قبلی بودند تصاویر اینها را ترسیم میکردند بعد کم کم به صورت تماثیل و مجسمه درمیآمد بعد اینها را احترام میکردند بعد هم عبادت میکردند اینکه میگفتند الآن هم میگویند در معبدتان آن اتاقی که نماز میخوانید نه تنها روبهروی آن اتاقی که نماز میخوانید شایسته است که عکس نباشد برای همین کارهاست عکس را در اتاقی که نماز میگذارید نگذارید برای اینکه این کم کم یک چنین فتنهای را هم به همراه دارد این باعث بتپرستی مردم شد در زمان نوح(سلام الله علیه) البته وجود مبارک نوح همه اینها را ابطال کرده است فرمود دست به این کار نزنید.
مطلب بعدی آن است که آنها گفتند که ﴿إِنَّا لَنَرَاکَ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾ جمله خبریه و جمله موجبه هم هست اما نوح(سلام الله علیه) پاسخش مطابق با نقد آنها نیست آنها گفتند ﴿إِنَّا لَنَرَاکَ فِی ضَلاَلٍ﴾ نوح فرمود: ﴿لَیْسَ بِی ضَلاَلَةٌ﴾ نفرمود «لیس بی ضلال» برای اینکه این گذشته از اینکه نکره در سیاق نفی است و مفید عموم است من هیچ نحوه ضلالت ندارم به نحو دیگری هم ابلغ است برای اینکه ضلال و ضلاله اگر مثل تمر تمره و شجر و شجره باشد اگر کسی بگوید که شما در شجرید در شجر دارید زندگی میکنید یعنی منزلتان باغ هست درخت هست این درخت چون جنس است شجر چون جنس است میسازد که یک درخت باشد میسازد بیشتر اما اگر شما بگویید که «لیس فی بیتی شجرة» یعنی اصلاً من یک عدد درخت هم ندارم این نهایت مبالغه است اما اگر بگویید لیس فی بیتی شجر این روشن نیست که جنس را نفی کردید مفرد را نفی کردید اگر یک دانه شجر باشد دو شجر باشد سه شجر باشد دو شجر هم باشد هم باز صادق است که بگویید لیس فی بیتی شجر یعنی آن جنسی که فراگیر باشد باغ درست کند نه ندارم حالا یکی دوتا درخت بله هست وجود مبارک نوح فرمود: ﴿لَیْسَ بِی ضَلاَلَةٌ﴾ اصلاً ضلالة نیست نه تنها نکره در سیاق نفی مفید عموم است بلکه فرد را نفی کرده هیچ فردی از افراد ضلالت برای من نیست چرا؟ برای اینکه من خودم راهنمایم یک، راهنما باید در راه باشد دو، من وقتی رسولم در صراط مستقیم هستم مردم را به صراط مستقیم دعوت میکنم بلکه خودم صراط مستقیمم در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که اولیای الهی انبیای الهی صراط مستقیماند این که در روایات آمده صراط صراطان است در آخرت دین است در دنیا امام است این مبالغه و مانند آن نیست در بحثهای قبل هم ثابت شد که اصلاً صراط یک انسان کامل نمیتواند باشد این صراط بیابان و خیابان نیست که انسان آدرس بدهد فلان خیابان صراط است که صراط یعنی راه آنچه را که ما در قرآن کریم و سنت میخوانیم این وجود لفظی راه است آنچه را که مینویسیم این آیات را که مینویسیم بحثهایی که مینویسیم تقریراتی که مینویسیم این وجود کتبی صراط است تفسیری که داریم مفاهیمی که میفهمیم مفاهیمی که به اذهان یکدیگر منتقل میکنیم این وجود ذهنی دین است وجود ذهنی صراط است خب صراط کجاست یک انسان کاملی که عقیدتاً و خلقاً و عملاً قرآن را عمل کرده میشود وجود خارجی صراط وگرنه اینکه دیگر در بیابان و خیابان نیست که ما بگوییم صراط آن است انسان کامل مجازاً صراط نیست حالا این قرآن اگر در علی و اولاد علی(علیهم السلام) پیاده شد این حقیقتاً صراطاند دیگر آن که دارد بحث تفسیری میکند که وجود ذهنی صراط را دارد تشریح میکند این چکار به صراط خارجی دارد پس صراط آنکه قرآن مینویسد وجود لفظی صراط است آنکه قرآن میخواند وجود کتبی صراط است آنکه قرآن بحث میکند وجود ذهنی صراط است وجود عینی صراط کجاست این اهل بیتاند حالا اگر درباره اینها گفته شد «مثل اهل بیتی کمثل سفینة نوح» یک واقعیت است سخن از تشبیه و امثال ذلک نیست هر بحثی که حوزهها دارند از وجود لفظی و کتبی و ذهنی تجاوز نمیکند آنچه که به جامعه آمده عمل شده میشود وجود خارجی دین صراط مستقیم هم همان است دیگر نوح(سلام الله علیه) میگوید ﴿وَلکِنِّی﴾ این استدراک است من خودم در راه هستم یک، دیگران را راهنمایی میکنم دو، بلکه خودم عین راهم سه، آن وقت من در ضلالتم ضلالت یعنی کسی از راه گم بشود من که خودم راه هستم راه که نمیتواند گم بشود که کسی از راه کنار افتاده گم است من نه تنها در راه هستم نه تنها راهنمای دیگران هستم خودم راهم اصلاً راه میشود گم باشد؟ فرض ندارد که میبینید خیلی فرق میکند آنطوری که آنها اعتراض کردند آنطوری که این جواب میدهد ﴿إِنَّا لَنَرَاکَ فِی ضَلاَلٍ مُبِین ٭ قَالَ یَا قَوْمِ لَیْسَ بِی ضَلاَلَةٌ﴾ خب این جزء صفات سلبیه ﴿وَلکِنِّی رَسُولٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ ببینید آن مقدمه مطوی است این هم برهان اوست من گمراه نیستم پس کجا هستی؟ اگر گمراه نیستی یعنی در راهی دیگر به چه دلیل در راهی برای اینکه من خودم رسول الله هستم رسول الله صراط الله است چطور میشود میشود صراط الله در ضلالت باشد این ﴿وَلکِنِّی﴾ دلیل آن مدعای محذوف است من در ضلالت نیستم یعنی علی صراط مستقیم هستم چرا حالا علی صراط مستقیمم؟ برای اینکه رسول الله هستم رسول الله وجود لفظی صراط را دارد کتبی صراط را دارد علمی و ذهنی صراط را دارد بالاتر از همه وجود خارجی صراط را هم دارد ﴿وَلکِنِّی رَسُولٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾.
مطلب دیگر آن است که برخیها ابلغکم قرائت کردند اما این ﴿أُبَلِّغُکُمْ﴾ اولاست چون ابلغ همانطوری که معروف هم هست از ابلغ اولاست چون تبلیغ تکثیر را تدریج را تفسیر را و مانند آن را میرساند ابلاغ این معانی را نمیرساند بعد هم فرمود ﴿أُبَلِّغُکُمْ رِسَالاَتِ رَبِّی﴾ و انصحکم نه فرمود ﴿أَنصَحَ لَکُمْ﴾ این «نصحت له» کاملتر از نصحته است این نصحت له ﴿أَنصَحَ لَکُمْ﴾ این ﴿أَنصَحَ لَکُمْ﴾ ناظر به دو مطلب است یکی اینکه اینهایی هم که میگویم خالصانه میگویم یک، یکی اینکه غیر از اینکه من مطالب علمی را خالصانه میگویم مطالب خلوصآمیز یعنی موعظه پند اندرز نصیحت و مانند آن را هم دریغ ندارم هم این مطالب حکمت نظری و علمی را که در آن نصیحت نیست موعظه نیست خالصانه میگویم مثل اینکه کسی ریاضی را خالصانه تدریس میکند اینکه نصیحت نیست علوم تجربی علوم ریاضی علوم حکمت و کلام در آنها نصیحت نیست علم بود و نبود است نه باید و نباید اما همین بود و نبود را ناصحانه و خالصانه میگویم آنجا هم که مربوط به باید و نباید است آنجا هم نصیحت میکنم ﴿وَأَنْصَحُ لَکُمْ﴾ لذا از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که «الدین النصیحه» اگر امروز یک مقدار به طول کشید چون فردا تعطیل است برای شرکت آقایان در تبلیغ انتخابات سومین دوره خبرگان از طرف شورای مدیریت تأکید هم شده است یک دو سه دقیقهای اگر طول کشید عذرخواهی میکنیم از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است که «الدین نصیحة» عرض کردند «لمن» فرمود: «لله و لرسوله و لائمة الدین و لجماعة المسلمین» با هر چهار نفر خالصانه عمل کنید فرمود «الدین نصیحه» عرض کردند با چه کسی؟ با چه کسی خالصانه رفتار کنیم؟ فرمود با خدا «فی ما یرجع الی التوحید» با رسول خدا «فی ما یرجع الی الرساله» با ائمه مسلمین «فی ما یرجع الی الامامة و الولایة» با عامه مسلمین «فیما یرجع الی الجامعه» با همه خالصانه رفتار کنید این کلمه ﴿أَوَعَجِبْتُمْ﴾ آن همزهاش همزه انکاری است واوش گفتند عطف بر محذوف است یعنی «أ کذبتم و عجبتم» که این واوش عطف بر محذوف است آنگاه سه عامل ذکر شده است برای رسالت فرمود من آمدم تا انذار کنم آمدم تا شما با تقوا باشید آمدم تا شما را به رحمت الهی برسانم ﴿لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ﴾ این ﴿لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ﴾ نه برای آن است که اگر کسی با تقوا شد شاید برسد شاید نرسد اگر کسی با تقوا بود و با تقوا ماند یقیناً به رحمت میرسد چون ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ اما شاید تا آخر تقوا را حفظ نکند همیشه این لعل برای آن است که این کار علت تامه نیست برای اینکه شاید برگردد خدای ناکرده به سوء خاتمه مبتلا بشود اما آنها با همه این فضایل و معارفی که نوح(سلام الله علیه) به آنها افاضه کرده است و تبیین فرمود ﴿فَکَذَّبُوهُ﴾ لذا ﴿فَأَنْجَیْنَاهُ﴾ ما او را نجات دادیم ﴿وَالَّذِینَ مَعَهُ﴾ اینها را در کشتی نجات دادیم ﴿وَأَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا﴾ چرا؟ ﴿إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً عَمِینَ﴾ و هر کسی عمین بود یعنی نابینا بود و اهل کوردلی بود گرفتار میشود.
«اعاذنا الله من شرور انفسنا»
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است