display result search
منو
تفسیر آیات 35 تا 39 سوره اعراف

تفسیر آیات 35 تا 39 سوره اعراف

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 65 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 35 تا 39 سوره اعراف"
مرسل از سنخ انسان است ولی مرسل الیه اعم از انسان و جن
کیفر را عقوبت هم می‌گویند برای اینکه در عقب آن گناه است
کسی که متقی است، انبیا را می‌پذیرد.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی فَمَنِ اتَّقَی وَ أَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ٭ وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْهَا أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ٭ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَی اللّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ أُوْلئِکَ یَنَالُهُمْ نَصِیبُهُم مِنَ الْکِتَابِ حَتَّی إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا یَتَوَفَّوْنَهُمْ قَالُوا أَیْنَ مَاکُنتُمْ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَ شَهِدُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ ٭ قَالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُم مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِی النَّارِ کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَکُوا فِیهَا جَمِیعاً قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِن لاَ تَعْلَمُونَ ٭ وَ قَالَتْ أُولاَهُمْ لِأُخْرَاهُمْ فَمَا کَانَ لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْسِبُونَ﴾

بعد از جریان حضرت آدم و حوا (سلام الله علیهما) سخن از نزول شریعت و وحی و تکلیف و دین است چه اینکه هم در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بحث گذشت هم در سوره «طه» خواهد آمد در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیه 38 این بود ﴿قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ٭ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «طه» هم که خواهد آمد همین مضمون است آیه صد و بیست و سوم سورهٴ مبارکهٴ «طه» این است که ﴿قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلاَ یَضِلُّ وَ لاَ یَشْقَی ٭ وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی﴾ این اصل مشترک است بین سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و «اعراف» و «طه» منتها می‌فرماید اگر انبیا آمدند شریعت آمد افراد دو دسته‌اند بعضی می‌پذیرند بعضی نمی‌پذیرند پاداشی که برای مؤمنین ذکر می‌کنند و همچنین کیفر تلخی که برای کاذبین و مکذبین ذکر می‌کنند گرچه یک جهت جامعی دارند ولی در این سه بخش از سوره «بقره» و «اعراف» و «طه» یکسان نیست مثلاً در سوره «طه» می‌فرماید وقتی که انبیا و مرسلین آمدند شریعت آوردند اگر کسی پیروی کرد که گرفتار ضلالت و شقاوت نمی‌شود و اگر کسی اعراض کرد معیشت ضنک دارد در قیامت نابینا محشور می‌شود و مانند آن در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که محل بحث است فرمود اگر کسی پذیرفت ﴿فَمَنِ اتَّقَی وَ أَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ و کسی نپذیرفت ﴿أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ﴾ که مشابه آن تعبیری است که سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آمده است در سوره «بقره» همان قسمتی که فرمود اگر کسی نپذیرفت ﴿أَصْحَابُ النَّارِ﴾ است ﴿هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ﴾ یعنی آیه 38 و 39 این برابر با تهدیدی است که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» به عمل آمده است.

مطلب بعدی آن است که این خطاب در حقیقت به بنی‌آدم است در طول تاریخ لذا می‌فرماید ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ که این اختصاص به زمان پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ندارد گذشته هم همین‌طور بود یعنی در گذشته هم ما چنین حرفی را زدیم ﴿إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ﴾ این ﴿رُسُلٌ﴾ از جنس شماست ولی مرسل الیه فرق می‌کنند بعضی جن‌اند بعضی انس ولی رسولان از انس‌اند ﴿یَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ﴾ که ظاهرش این است که این مرسلین از سنخ انسان‌اند مرسل الیه فرق می‌کنند بعضی انسان‌اند بعضی جن لذا در آیه بعد فرمود که ﴿قَالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُم مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِی النَّارِ﴾ اگر جن مرسل الیه نبود مکلف نبود در قیامت محکوم به دخول نار نمی‌شد معلوم می‌شود که مرسل از سنخ انسان است ولی مرسل الیه اعم از انسان و جن فرمود: ﴿یَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ﴾ این قصه یا از قصّ الجناح است قصّ یعنی قطع یا از قصّ القصه است که به معنی متتابع گفتن و پشت سر هم سخن گفتن قصه را که قصه گفتند برای اینکه کلماتش و مطالبش در تلو هم است قصاص را هم که قصاص گفتند برای اینکه این عقوبت به دنبال آن کیفر است چه اینکه به همین مناسبت کیفر را هم عقوبت هم می‌گویند عقاب هم می‌گویند برای اینکه در عقب آن گناه است چون در عقب گناه است به آن عقاب و عقوبت می‌گویند قصاص می‌گویند یا از این باب است که این آیات را متواتر متوالی پشت سر هم برای شما بازگو می‌کنند یا از قصّ الجناح است آن پرنده‌ای که پرش بریده است می‌گویند مقصوص الجناح است بالش بریده است آنکه بال بریده است آن هم مقصوص الجناح است جناح همان بال است اگر قصه این ﴿یَقُصُّونَ﴾ از قص الجناح باشد که مقطوع الجناح یعنی مقصوص الجناح برای آن است که این معارف از آن مخزن اولی جدا شده به اطلاع رسیده به سمع شما رسیده یک چنین تناسبی باید داشته باشد به هر تقدیر منظور از این قصه صرف تلاوت نیست تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه هم همراه این هست گاهی می‌فرمایند انبیا ﴿عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ گاهی از آن مجموعه به عنوان قصه یاد می‌کنند می‌فرماید که ﴿رُسُلٌ مِنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی﴾ خب ﴿إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی﴾ اگر کسی پذیرفت ﴿فَمَنِ اتَّقَی وَ أَصْلَحَ﴾ تقوا داشت از کذب تقوا داشت از تکذیب یعنی آنچه را که موجود بود انکار نکرد آنچه را که موجود نیست ادعا نمی‌کند چنین چیزی تقواست گرچه تقوا در موارد دیگر و معانی دیگر و مصادیق دیگر خواهد بود اما مصداق تقوا در اینجا به قرینه تقابل پرهیز از کذب و تکذیب است دروغ آن است که انسان چیزی را که نیست بگوید هست یا بالعکس تکذیب آن است که یک چیزی را که پیامبر مثلاً (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آورد کسی انکار کند نپذیرد این کذب هر دو قسم را شامل می‌شود ولی افترا در مقابل تکذیب است تکذیب انکار موجود است افترا ادعای معدوم است فرمود در برابر وحی بعضیها تکذیب می‌کنند بعضیها تقوا دارند این تقوا در مقابل تکذیب به وسیله تقابل پرهیز است تکذیب است کسی که متقی است یعنی تکذیب نمی‌کند انبیا را می‌پذیرد حرف آنها را و همچنین کسی که متقی است خود داعیه وحی هم ندارد نه دروغ می‌گوید که بشود افترا نه تکذیب می‌کند که بشود انکار ﴿فَمَنِ اتَّقَی وَ أَصْلَحَ﴾ ﴿أَصْلَحَ﴾ هم شامل اصلح ما بینه و بین الله می‌شود هم ﴿أَصْلَحَ﴾ شامل اصلح بینه و بین الناس می‌شود هم ﴿أَصْلَحَ﴾ به معنای عمل صالحا می‌شود هم ﴿أَصْلَحَ﴾ یعنی اصلح بین الناس می‌شود همه اینها زیر مجموعه اصلاح هست اما آنچه قدر متیقن است این است که ﴿أَصْلَحَ﴾ یعنی اتی بعمل صالح اگر کسی وحی را تصدیق کند و عمل صالح داشته باشد نه در دنیا هراسی دارد نه در آخرت غم به مقام اولیای الهی می‌رسد که برای اولیای الهی خوف و حزنی نیست ﴿فَمَنِ اتَّقَی وَ أَصْلَحَ﴾ که آن تقوا ناظر به آن است که بپذیرد و تکذیب نکند این اصلاح هم ناظر به عمل صالح است مثل آن است که بفرماید: «من آمن و عمل صالحا فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون» اما در مقابل این گروه کسانی‌اند که یا خودشان داعیه نبوت دارند می‌شود مفتری یا نه نبوت موجود را تکذیب می‌کنند می‌شود انکار ﴿وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْهَا﴾ اینهایی که تکذیب کردند نپذیرفتند وحی و نبوت را مستکبرانه برخورد کردند ﴿أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هم یک چنین تهدیدی آمده بعد کسانی هم که نمی‌پذیریند یا خودشان اهل ادعایند نظیر مسیلمه یا نه اهل ادعا نیستند ﴿فَمَنْ﴾ آن‌گاه هر دو گروه را ذکر می‌کند می‌فرماید: ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَی اللّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ﴾ چه کسی از این دو گروه ظالم‌تر است؟ چون ظلم به اندازه آن عمل و متعلق عمل است اگر عمل قلبی باشد ظلمش بیشتر است اگر جارحه‌ای باشد ظلمش کمتر است ظلم اعتقادی مهم‌تر از ظلم عملی است ظلم درباره حکم خدا و حق خدا و نفی آنچه خدا فرمود یا جعل شریک برای خدا از سایر ظلمها بدتر است لذا در قرآن کریم این کلمه ظالم‌تر در همین محورها به کار رفته آن کسی که برای خدا شریک قائل است که دروغ می‌گوید این یک فریه‌ای بیش نیست یا وحی الهی را تکذیب می‌کند که بالأخره کذب و تکذیب در محور اصول دین قرار می‌گیرد از این جهت تعبیر قرآن کریم از این گناهها به عنوان ﴿أَظْلَمُ﴾ هست چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» قبلاً همین مطالب گذشت که تعبیر به ﴿أَظْلَمُ﴾ شده است چه کسی ظالم‌تر است از این گروه‌هایی که اهل تکذیب یا اهل کذب‌اند آیه 157 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این است که ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن کَذَّبَ بِآیَاتِ اللّهِ وَ صَدَفَ عَنْهَا﴾ آیه 144 سوره «انعام» هم که قبلاً گذشت این بود: ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللّهِ کَذِباً لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللّهَ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ﴾ بگوید و به خود اسناد بدهد داعیه نبوت داشته باشد بگوید من رسول خدایم یا آنچه را که خدا فرمود او انکار کند تکذیب می‌شود در همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» باز کلمه ﴿أَظْلَمُ﴾ به کار رفته است درباره کسانی که گرفتار افترا یا تکذیب‌اند آیه 21 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این بود: ﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ إِنَّهُ لاَیُفْلِحُ الظَّالِمُونَ﴾ موارد دیگری هم باز به همین مضمون آمده است چون این مطلب از مطالب دیگر مهم‌تر است نفی این هم نسبت به مطالب دیگر مهم‌تر است لذا تعبیر به ﴿أَظْلَمُ﴾ شده است ﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللّهِ کَذِباً﴾ می‌خواهد درباره توحید افترا بندد برای خدا شریک قائل باشد یا نه داعیه نبوت داشته باشد خدایی که به طرف او وحی را فرستاده او را رسول خود قرار نداده او مدعی نبوت و رسالت از طرف خدا باشد این می‌شود افترا ﴿أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ﴾ یعنی آیات الهی را رسالت مرسل را نبوت نبی را که موجود است انکار کند یا ادعای شیء معدوم می‌شود افترا یا انکار شیء موجود می‌شود تکذیب و چون محور هر دو حق الله از این جهت این ظلم از دیگر ظلمها بدتر است ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ أُوْلئِکَ یَنَالُهُمْ نَصِیبُهُم مِنَ الْکِتَابِ﴾ فرمود این گروه مردم بهره‌های دنیایی و اینها را می‌برند در دنیا بهره‌های خاص خودشان را می‌برند نه تنها بهره‌های خود را از دنیا می‌برند بلکه بهره‌های دنیایی اینها به اینها می‌رسد تعبیر قرآن این نیست که اینها از فیض خدا سهمی دارند فیض خدا را نائل می‌شوند بلکه تعبیر قرآن این است که آن مقدراتی که خدا برای اینها تنظیم کرده به اینها می‌رسد ﴿یَنَالُهُمْ نَصِیبُهُم مِنَ الْکِتَابِ﴾ نه «ینالون نصیبا من الکتاب» در جریان حضرت ابراهیم (سلام الله علیه) که دعا کرد خداوند سرزمین مکه را پر نعمت کند آنجا به خدا عرض کرد که آنها را از نعمت برخوردار بفرما خداوند هم فرمود که من مردم این سرزمین را از نعمت برخوردار می‌کنم و اما آنهایی که کفر ورزیدند این‌چنین نیست که از نعمتهای دنیا محرومشان کنم این سرزمین سرزمین نعمت است اینها مقداری از نعمتهای دنیا در همین سرزمین حجاز بهره می‌برند اما طولی نمی‌کشد که به عذاب الهی گرفتار خواهند شد که این در جریان دعای حضرت ابراهیم هست اما در اینجا فرمود که برای هر کسی روزی مقرر کرده مقامی مقرر کرده به عنوان آزمون به او می‌دهد این‌چنین نیست که از اینها سلب بکند وگرنه مردم به اضطرار مؤمن می‌شدند فرمود اینها کسانی‌اند که هر چه در قضا و قدر الهی و کتاب الهی تثبیت شده است که به این گروه برسد می‌رسد ولی بهره اخروی خودشان را از دست دادند ﴿أُوْلئِکَ یَنَالُهُمْ نَصِیبُهُم مِنَ الْکِتَابِ﴾ نه «ینالون نصیبهم من الکتاب» این کتاب هم همان کتاب قضا و قدر است آنچه در کتاب قضا و قدر برای اینها سهم بندی شده است به اینها می‌رسد اینها که دسترسی ندارند که قضا و قدر الهی است دارد به اینها برسد اینها که دسترسی ندارند که لذا تعبیر این نیست که اینها به آنچه در قضا و قدر است می‌رسند بلکه می‌فرماید آنچه در کتاب الهی تثبیت شده است به اینها برسد می‌رسد ﴿أُوْلئِکَ یَنَالُهُمْ نَصِیبُهُم مِنَ الْکِتَابِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا یَتَوَفَّوْنَهُمْ﴾ تا اینکه مأمورانی الهی برای قبض روح و توفی که اخذ تام است به سراغ او ‌می‌آیند از آنها می‌پرسند: ﴿أَیْنَ مَاکُنتُمْ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ﴾؟ این ادعاهای باطلی که داشتید اگر برای خدا شریک قائل بودید و مشرک بودید وثنی بودید صنمی بودید و قائل به شفاعت بتها بودید کو آنها؟ کجا رفتند آن بتها؟ کجا رفتن شفاعت آنها؟ اگر داعیه نبوت داشتید کجا رفت آن مقام؟ ﴿قَالُوا أَیْنَ مَا کُنتُمْ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ﴾ آن بتهایی که شما می‌خواستید و می‌خواندید آنها کجا رفتند؟ ﴿قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَ شَهِدُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ﴾ در چنین مواردی به جای اینکه بفرماید اقرار می‌فرماید: ﴿شَهِدُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾ اینها در حقیقت اقرار می‌کنند لکن تعبیر از این اقرار به شهادت است سرّش آن است که کل آن صحنه مشهود است و حاضر چنین اقراری سودمند نیست برای اینکه اقرار وقتی نافع است که انکار ممکن باشد یک فعل اختیاری باشد یک کمالی باشد برای نفس انسان اقرار می‌کند این است که در بعضی از ادعیه در بعضی از مناجاتها اقرار به گناه جزء وسائل تقرب الی الله است اینکه گفته شد ﴿وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ انسان بین خود و بین خدای خودش اقرار کند خدایا من این گناه را کردم من اعتراف دارم «علت الاقرار بالذنب الیک وسیلتی» تو که فرمودی: ﴿وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ یکی از وسائل خوب من این است که من اقرار بکنم بد کردم این کمال است نه در حضور دیگران حضور دیگران می‌شود اشاعه فحشا هم زشت است هم نقص است هم زمینه اشاعه فحشا چرا در حضور دیگران کسی اقرار بکند وقتی انسان تنها شد با خدای خودش در میان می‌گذارد مناجات می‌کند خدایا من بد کردم خب «جعلت الاقرار بالذنب الیک وسیلتی» تو هم که فرمودی: ﴿وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ این اقرار کمال است اما در حال عند الاحتضار که حالا صحنه روشن شد انسان نمی‌تواند انکار بکند وقتی انکار ممکن نیست متن جریان حاضر است این اقرار که فضیلتی ندارد که گذشته از اینکه چون خود آن صحنه گناه مشهود است از این اقرار به شهادت یاد شد است ﴿وَ شَهِدُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ﴾ گاهی در طلیعه امر این‌چنین است وقتی حادثه اتفاق می‌افتد انسان همان دفعتاً واحده در دفعه اولی اقرار می‌کند بعدها ممکن است که کم کم به ترفندی پناهنده بشود و انکار بکند هم آنچه را که قبلاً انکار می‌کرد در سورهٴ مبارکهٴ انعام بحثش قبلاً گذشت که ﴿وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکَاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنتُمْ تَزْعُمُونَ ٭ ثُمَّ لَمْ تَکُن فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَن قَالُوا وَ اللّهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ﴾ این بعدها یک ترفندی دارد فتنه اینها همان ترفند اینهاست می‌گویند ما که مشرک نبودیم حالا یا موقفها فرق می‌کند یا در حدوث و بقاء فرق می‌کنند بالأخره در طلیعه امر ﴿شَهِدُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ﴾ ولی در موقف دیگر باز همان ملکات دروغ گویی اینها ظهور می‌کند و می‌گویند ما که مشرک نبودیم و خدا می‌فرماید: ﴿انظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾ خب پس در طلیعه امر ﴿حَتَّی إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا یَتَوَفَّوْنَهُمْ قَالُوا أَیْنَ مَاکُنتُمْ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا﴾ آنها از ما گم شدند آنها از ما گم شدند یعنی ما مدعی الوهیت این اصنام و اوثان بودیم این الولهیت رخت بربست وگرنه این سنگها موجود‌ند ﴿انتم و ما تعبدون من دون الله حطب جهنم إِنَّکُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ خب خود این سنگ هست سنگی را که بت‌ تراش به صورت بت‌تراشی و بت‌فروش هم این را به عنوان بت‌ فروخت بت‌پرست هم این را پرستید این سنگ هست با بت‌فروش و بت‌تراش و بت‌پرست با هم می‌سوزند ﴿إِنَّکُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ پس آن ماده خام هست آن بت بودن او از بین می‌رود سراب است چون بت بودن او سراب است این سنگ یا این چوب سمتی داشته باشد جز سراب چیز دیگر نیست لذا فرمود این گم شده ﴿ضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ﴾ وگرنه آن مواد خام هست آن چوبها هست با هم می‌سوزند آن سنگها هست باهم می‌سوزند ﴿قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا﴾ اینها گم شدند بعد هم شهادت می‌دهند ﴿عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ﴾ این باید اقرار باشد نه شهادت اما سرّش همین است که این اقرار در مقابل انکار نیست برای اینکه انکار ممکن نیست و گناه هم مشهود است چون مشهود است از چنین اقراری به شهادت تعبیر شده است وگرنه شهادت آن است که انسان علیه کسی سخن بگوید نه علیه خودش اگر علیه خود حرف بزند که اقرار است ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ این را نمی‌گویند شهادت یک وقت شهادت عملی است مثل آن آیه است که ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ ـ معاذ‌الله ـ اگر یک کسی به صورت یک حیوان درنده در آمد این شهادت عملی می‌دهد یعنی اعضا و جوارح او شهادت می‌دهند این که در دنیا بود یک انسان درنده‌ای بود که حالا به این صورت درآمده آنها اگر به صورت مور محشور می‌شوند اعضا و جوارح او شهادت می‌دهند که این در دنیا طمّاع بود این شهادت عملی اما شهادت لفظی در این گونه از موارد برای این است که جرم مشهود است وگرنه باید می‌فرمود اقرار کردند اقرار بکنند چه اینکه در آیه دیگر فرمود: ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ خب در چنین موقعیتی ذات اقدس الهی بعد از اینکه همه اینها رخت بربستند فرمان عام صادر می‌کنند نسبت به تبهکاران ﴿قَالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ﴾ این فرمان الهی می‌آید که شما در جمع دیگران وارد آتش بشوید ﴿قَالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُم مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ﴾ کسانی که قبل از شما بودند انسها و جنها که قبل از شما بودند و تبهکار بودند و به دوزخ رفتند شما هم وارد دوزخ بشوید معلوم می‌شود که جن مثل انس مکلف است بهشت و جهنمی دارد بهشتیهایشان مؤمنین‌شان بهشتی‌اند و کفارشان جهنمی ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ اخت یعنی مثل که قبلاً هم گذشت هر وقت یکی از این امم کافره وارد جهنم بشود مشابه خود را لعنت می‌کند ﴿حَتَّی إِذَا ادَّارَکُوا فِیهَا جَمِیعاً﴾ ﴿ادَّارَکُوا﴾ یعنی تدارکوا «تدارک بعضهم» بعضا وقتی همه وارد شدند این لاحقیها سابقی را ادراک می‌کنند همه یکجا وارد جهنم شدند حالا وقتی ﴿اذا ادراکوا فیها جمیعا﴾ در آتش همه شان باهم جمع شدند ﴿قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ این متأخرین درباره متقدمین یک چنین حرفی زدند می‌گویند خدایا آنها ما را گمراه کردند گرچه ما مستحق عذابیم ولی عذاب آنها باید دو برابر باشد برای اینکه آنها ما را گمراه کردند خداوند می‌فرماید که عذاب آنها هم دو برابر است منتها شما نمی‌دانید نه شما از حجم عذاب خودتان خبر دارید نه از حجم عذاب آنها آنها هم نه از حجم عذاب خود با خبرند نه از حجم عذاب شما نه آنها می‌دانند که عذابشان دو برابر است نه شما می‌دانید عذابتان دو برابر است نه شما می‌دانید که عذاب آنها دو برابر است نه آنها می‌دانند که عذاب شما دو برابر است چرا؟ برای اینکه همه‌تان گرفتار سوخت و سوزید درک نمی‌کنید که چقدر عذاب دارید و چرا این قدر عذاب دارید و چرا آنها این قدر عذاب دارند؟ الآن دو مطلب باید اینجا روشن بشود یکی اینکه منظور از اولی و اخری چیست؟ یکی منظور از ضعف چیست؟ منظور از این اولی و اخری صرف سبق زمانی نیست که گروهی که قبلاً از نظر تاریخ کافر بودند و قبلاً به جهنم رفتند و گروهی که بعداً جهنم رفتند این کسانی که زماناً متأخرند از خدا بخواهند آنهایی که زماناً متقدم‌اند عذاب آنها را دو برابر کند صرف سبق زمانی نیست به دلیل اینکه تعلیلی که اینها می‌کنند می‌گویند که این سابقین باعث ضلالت ما شدند منظور از این اولی و اخری سبق و لحوق زمانی و تاریخی نیست منظور سبق و لحوق رتبی و مانند آن است اینهایی که ﴿وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ یا نظییر آنچه درباره شیطان آمده است ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدِیهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ﴾ یا آنچه درباره فرعون آمده است ﴿یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾ از این قبیل است اولاً اینها با یکدیگر یک تخاصم و درگیری و دشمنی دارند که در سورهٴ مبارکهٴ «ص» به این صورت ذکر شده است که ﴿إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ﴾ سوره «ص» این است ﴿أَتَّخَذْنَاهُمْ سِخْرِیّاً أَمْ زَاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصَارُ ٭ إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ﴾ که اینها با هم مخاصمه دارند و اعلان خصومت اینها هم در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» به این صورت بیان شده است که ﴿إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوْا﴾ آیه 166 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود ﴿إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوْا وَ رَأَوُا الْعَذَابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ ٭ وَ قَالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَیْهِمْ وَ مَا هُمْ بِخَارِجِینَ﴾ در قیامت آن مجرمینی که زمامدار کفر بودند از پیروانشان تبری می‌جویند می‌گویند ارتباطی ما با شما قطع است پیروان آنها می‌گویند ‌ای کاش ما برمی‌گشتیم دنیا ما هم از شما قطع علاقه می‌کردیم قطع رابطه می‌کردیم و حسرت عمل آنها را ذات اقدس الهی به آنها ارائه می‌کند خب پس یک مرحله تخاصم است یک مرحله تبرّی از یکدیگر است یک مرحله نفرین یکدیگر که ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ یکدیگر را لعن می‌کنند این می‌گوید تو باعث شدی آن می‌گوید تو باعث شدی بعد اینها کسانی‌اند که در دنیا دوستان یکدیگر بودند ﴿الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ﴾ دوستی غیر تقوا که در محور تقوا نباشد پایانش همان لعن در جهنم خواهد بود اینها به ذات اقدس الهی عرض می‌کنند این سابقین یا کتابهایی نوشتند ما را گمراه کردند یا با مجلات و عکسها با روزنامه‌های فریب‌کارانه ما را فریب دادند یا نه ما یک حرمت خاصی برای اینها قائل بودیم اینها بزرگ قبیله بودند بزرگ خانواده بودند بزرگ دودمان بودند ما مقلد اینها بودیم ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُهْتَدُونَ﴾ مقتدون و مانند آن به هر تقدیر آنها باید در ضلالت متأخرین یک نقشی داشته باشند تا این مهاجه و تخاصم شکل بگیرد اگر هیچ ارتباطی ندارند فقط سبق زمانی است خب به چه دلیل لاحقین به سابقین درباره سابقین از ذات اقدس الهی عذاب مضاعف طلب بکنند؟ گذشته از اینکه استدلالها هم نشان می‌دهد که تنها سبق زمانی نیست در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیه 66 به بعد این است ﴿یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یَالَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ ٭ وَ قَالُوا رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ ٭ رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیِنِ مِنَ الْعَذَابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً﴾ اینها می‌گویند ما دنباله روی بزرگانمان بودیم آنها ما را گمراه کردند عذاب آنها را دو برابر بکنید گاهی هم آنها می‌گویند که شما می‌خواستید نیایید به سراغ ما.
‌پرسش...
پاسخ: کدام قسمت؟ ﴿حَتَّی إِذَا ادَّارَکُوا فِیهَا جَمِیعاً﴾ قبلاً یک عده‌ای رفتند این لاحقین به سابقین الان ملحق شدند ادراک یعنی تدارک تدارک یعنی «ادرک بعضهم بعضا» حالا همه با هم جمع شدند در اینجا چند مرحله باهم درگیرند یکی تخاصم است که در سوره «ص» آمده ﴿إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ﴾ یکی اعلام تبرّی و انزجار است که در سوره «بقره» آمده است ﴿إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوْا﴾ یکی هم لعن و نفرین است که ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ یکی هم درخواست عذاب مضاعف است این درخواست عذاب مضاعف را تعلیل می‌کنند می‌گویند چرا عذاب آنها را دو برابر کنید؟ برای اینکه آنها صرف اینکه قبلاً آمدند عذاب آنها را دو برابر کنید که صرف سبق زمانی است؟ ﴿قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ﴾ این اولی و آخری مقدم و مؤخر صرف سبق تاریخ است؟ خب چرا صرف سبق زمانی و تاریخی باعث این لعن باعث این درخواست عذاب مضاعف بشود این‌چنین یقیناً نیست بلکه یک سبق و لحوقی است که لاحقی را به دنبال سابقی کشانده حالا یا چون سابقی جزء ائمه کفر بود ﴿وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ یا نظیر ابلیس ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدِیهِ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ﴾ یا نظیر ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُهْتَدُونَ﴾ مقتدون و مانند آن یا انحای دیگر که بالأخره لاحقی دنباله‌روی سابقی است باید این‌چنین باشد تا لاحقی به خدا عرض کند که عذاب سابقی را دو برابر بکن تعلیلی هم که هست این است که در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» این است که می‌گویند: ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾ بعد هم آنها گفتند که نه مستکبرین هم در آیات دیگر به اینها جواب می‌دهند که شما خودتان بیراهه رفتید آنها پاسخ می‌دهند ﴿بَلْ مَکْرُ الَّیْلِ وَ النَّهَارِ﴾ آن نقشه‌های شبانه و روزانه شما ما را گرفتار کرده است ما البته تقصیر داریم ﴿بَلْ مَکْرُ الَّیْلِ وَ النَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّکْفُرَ بِاللَّهِ﴾ آن نقشه‌ها که شبها می‌کشیدید روزها می‌کشیدید ما را گرفتار کردید البته آن مستکبرینی که جزء ائمه کفرند آنها عذابشان بیشتر هست لکن در بعضی از محدوده عذاب تابع و متبوع یکسان است حالا برهان قرآن کریم چیست؟ استدلالی که اینها می‌کنند در همین آیه سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این است که ﴿قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾ عذاب آنها باید دو برابر باشد برای اینکه آنها هم بیراهه رفتند هم ما را به بیراهه کشاندند چون دوتا گناه کردند با ید دوتا عذاب داشته باشند ما فقط بیراهه رفتیم چرا عذاب ما با عذاب آنها باید یکسان باشد این گناه را آنها هم کردند ما هم کردیم ولی آنها هم گناه کردند هم ما را گمراه کردند آنها هم باید کیفر گناه را بچشند هم کیفر گمراه کردن را ﴿رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾ لکن ذات اقدس الهی می‌فرماید که ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ شما اگر بررسی کنید اولاً عذاب شما هم دو برابر است و شما باید هم دو برابر عذاب بشوید یک عذاب آن است که گناه کردید عذاب دیگر آن است که ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ انبیا بودند اولیا بودند رهبران حق بودند ائمه هدا بودند ﴿وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾ بودند ﴿وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ هم بودند خب شما با داشتن ﴿وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ﴾ با داشتن اینها رفتید سراغ ﴿وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ خب اگر شما نمی‌رفتید به سراغ ائمه کفر ائمه هدا که خانه نشین نمی‌شدند وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) به آن شخص گفت اگر تو و امثال تو دربار اموی نمی‌رفتید که خانه ما بسته نمی‌شد پس یک مستضعفی که جزء رجّاله ائمه کفر است مثل مستکبر عذابش دو برابر است اگر امام نباشد بله خب اگر ولی مسلمین نباشد بله خب اگر حق روشن نشده باشد بله اما حالا که امام صادق (سلام الله علیه) هست جانشین امام صادق هست آن وقت کسی عمداً اینها را رها کند به سراغ ائمه کفر برود لذا عذاب چنین مستضعفی همتای عذاب مستکبر است ﴿قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ یک وقت است کسی مستضعف فکری است این ﴿وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾ است ﴿إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ﴾ ممکن است اصلاً ذات اقدس الهی چنان مستضعف فکری را عذاب نکند این لطف الهی ممکن است شامل حالش بشود اما اگر نه استضعاف فکری نیست کسی است که ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ هم ائمه کفرند هم ائمه هدایند این به سوء اختیار خود به دنبال ائمه کفر راه افتاده فرمود تو هم دو گناه کردی یکی اینکه اصل آن عمل فاسد را مرتکب شدی یکی اینکه رهبران الهی را خانه نشین کردی و ائمه کفر را تقویت کردی.
‌پرسش...
پاسخ: آن هم روی دو جهت است دیگر آن از بحث خارج است آن به زنان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به اینها می‌فرماید که اگر شما اطاعت کردید پاداشتان دو برابر از زنهای دیگر است و اگر خدای ناکرده گناه کردید عذابتان هم دو برابر است ﴿لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ﴾ سرّش آن است که شما هم دین را هم حفظ کردید هم گناه نکردید هم حیثیت پیغمبر را حفظ کردید و اگر کسی بیراهه برود هم حیثیت پیغمبر را از بین برده است هم گناه کرده است در آنجا در دو طرف فرمود که ضعف است برهانش هم این است که ﴿یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ﴾ اگر چنانچه کار بد کردید یضاعف کار خیر هم کردید یضاعف ﴿یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ مَن یَأْتِ مِنکُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ وَ کَانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً﴾ این درباره سیئات است ﴿وَ مَن یَقْنُتْ مِنکُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صَالِحاً نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَیْنِ﴾ این درباره حسنات چون در بخشهای دیگر دارد که ﴿یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ﴾ شما بالأخره وابسته به خانواده پیغمبرید حیثیت پیغمبر هم مطرح است.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:43

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی