- 410
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 35 و 36 سوره اعراف _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 35 و 36 سوره اعراف _ بخش اول"
انسان غیور و غیرتمند است که تن به فحشا نمیدهد «ما زنی غیور قط»
حداقل نصاب انسانیت، تکلیف، سعادت در همه انسانها هست
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا بنیآدم إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی فَمَنِ اتَّقَی وَ أَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ٭ وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْهَا أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ﴾
بعد از بحث قرآنی روایات فراوانی که در ضمن این آیات مطرح شده بود تا حدودی مطرح شد از بعضی از آیات قرآن و همچنین روایات برمیآید به اینکه بهرهبرداری از مواهب طبیعی در عین حال که مباح است نشانه کمال و سعادت نیست استقلال یک ملت کمال هست استقلال اقتصادی فرد یا جامعه کمال آنهاست این در حقیقت استقلال است که کمال است و عدم نیاز به بیگانههاست که کمال است اما نه داشتن انسان مستقل باشد و نیازمند به بیگانه مخصوصاً کفار نباشد این کمال است اما خود داشتن و بهرهبرداری کردن از مواهب این کمال نیست این مباح است داشتن مال نظیر داشتن علم، نظیر داشتن عدل، نظیر داشتن عقل اینها جزء کمالات باشد اینچنین نیست از آن تحلیل نهجالبلاغه که کاملاً بر آمد از آیات سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» هم استفاده میشود آیه 32 و 33 سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» این است: ﴿أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِیّاً﴾ اما ﴿وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ﴾ فرمود این تفاوتهای مادی برای تسخیر متقابل انسانهاست که انسانها یکدیگر را تسخیر کنند ولی متقابل هم نه مسخره کنند یک، یا تسخیر یک جانبه باشد دو، اینها هر دو ممنوع است تسخیر متقابل هر کسی خدمتی ارائه کند و در مقابل غنیمتی دریافت کند این حق است لکن در عین حال که از معیشتهای دنیای سخن فرمود آنگاه اضافه فرمود که ﴿وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ﴾ رحمت الهی بهتر از مالی است که اینها دارند جمع میکنند آنگاه در آیه سی و سوم فرمود: ﴿وَ لَوْلاَ أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِن فِضَّةٍ وَ مَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ ٭ وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْوَاباً وَ سُرراً عَلَیْهَا یتَّکِئُونَ ٭ وَ زُخْرُفاً﴾ ما اگر هراس این نبود که مردم دست از دین بردارند و به طرف کفر گرایش پیدا کنند هر کس که کافر بود وضع مالی او را روبهراه میکردیم و کافر اینقدر نعمت میدادیم که این سقف خانهاش را از نقره درست کند الآن این سقفها بالأخره یک مقدارش را تیر چوبی است یا تیر آهن است یک مقدارش هم سیمان فرمود ما اگر این خوف و هراس نبود اینقدر به کفار میدادیم که اینها به جای تیر آهن تیر نقره در سقفشان کار ببرند، سقف نقرهای درست کنند، ولی میترسیم که افراد کوتهنظر بگویند که چون کافر متنعم است اینها به کفر گرایش پیدا کنند وگرنه برای ما سرگرم کردن کفار به متاع الدنیا آسان است و داشتن کمال نیست ﴿وَ لَوْلاَ أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ همهشان یکسره به طرف کفر نروند اگر این ترس نبود ﴿لَجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِن فِضَّةٍ وَ مَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ﴾ نردبانها و پلکانها و راههایی که اینها ظهور دارند، تبرّج دارند و روی آن پلهها رفت و آمد میکنند ﴿وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْوَاباً وَ سُرراً عَلَیْهَا یتَّکِئُونَ﴾ برای خانههای آنها درهایی باشد و در خانههای آنها تختهایی باشد که روی تخت زندگی کنند نه روی زمین ﴿وَ زُخْرُفاً﴾ زیورها و زینتهایی برای آنها قرار میدهیم اما ﴿وَ إِن کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةُ عِندَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ﴾ این نشان میدهد که مال بما انه مال مثل علم نیست، مالدار نظیر علمدار نیست، نظیر عدلدار نیست آن هم تحلیلی که در نهجالبلاغه به عمل آمده پس یک مطلب راجع به این است که بهرهبرداری از مواهب الهی حلال است یک، یکی اینکه داشتن این مال کمال نیست این دو، سوم اینکه استقلال و تمامیت ارضی اینها جزء کمالات است آنها مقدمه این کمال است این سه، چهارم اینکه وقتی آدم دستش به این مواد رسید عادلانه توزیع میکند این چهار، در آن بحثهای قبل از وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) نقل شد که ابن ابی الحدید میگوید که کار حضرت این بود که هر هفته این بیت المال را رفت و رو میکرد و دو رکعت نماز میخواند میگفت: «لیشهد لى یوم القیامة» خب این کاری است بالأخره برای خود آن حضرت که انسان بتواند هر چه زودتر این اموال عمومی را بین مستمندان توزیع کند بعد بیت المال را جارو کند و دو رکعت هم نماز بخواند بفرماید: «لیشهد لی یوم القیامة» خب ولی بهرهبرداری از مواهب الهی در مراکز عبادی صبغه دینی دارد که انسان جامه خوب را در هنگام نماز بپوشد، در روز جمعه بپوشد، برای عیدین بپوشد و مانند آن روایاتی هم در این مسئله بود که بخشی از آن روایات خوانده شد روایاتش فراوان هم هست یک مقدار هم از آن روایات را بخوانیم آن روایتها تقریباً شبیه احادیثی است که قبلاً خوانده شد که حتماً مطالعه میفرمایید و محصول تازهای ندارند مهمترین بحث همان بحثی است که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) در کتاب شریف المیزان به عنوان بحث مختلط قرآنی روایی ذکر میکند که بعضی از اینها مربوط به آیات است بعضی از اینها مربوط به روایات است که آنها ذیل کریمه ﴿کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ﴾ آمده است و روایات مشکلی هم هست روایات حلش مشکلتر و پیچیدهتر از آیات است به کمک آیات و روایات دیگر آن سلسله روایاتی که به عنوان روایات طینت هست و حلش آسان نیست تقریباً حل میشوند الآن ما به بقیه روایاتی که در تفسیر شریف برهان هست به اینکه بپردازیم بعد انشاءالله این بحث مختلط قرآنی روایی ایشان را مطرح کنیم در همین کتاب تفسیر برهان جلد دوم صفحه 534 به بعد این روایاتی است که ملاحظه فرمودید و بعدش هم الآن باید بخوانیم در بعضی از روایات دارد که وجود مبارک ابیالحسن(سلام الله علیه) میفرماید که اینها مواهب الهی است، وجود مبارک یوسف صدیق وقتی به این مقام رسید از این لباسها استفاده میکرد و آنچه که خداوند از حاکم میطلبد عدل است و «انما یحتاج من الامام اذا قال صدق و اذا وعد انجز و اذا حکم عدل» از امام عدالت میخواهند و صداقت میخواهند و وفای به عهد میخواهند «ان الله لا یحرم طعاما و لا شرابا من حلال و انما حرم الحرام قلّ او کثر» بعد ﴿مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ﴾ را قرائت فرمودند آن جریان ﴿قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ آن را هم به سبکی که قبلاً بحث شده است تفسیر میفرمایند در روایت دیگری که در صفحه 536 هست معاویةبن میسره عن حکمبن عطیبه میگوید من وارد شدن بر ابی جعفر (علیه السلام) او در یک خانه تمیزی بود و قمیص تازهای داشت، ملحفه رنگینی دربر کرده بود که اثر رنگ در دوش آن حضرت پیدا شد من به خانه و هیئت حضرت نگاه کردم حضرت فرمود: «یا حکم ما تقول فی هذا فقلت و ما عسیت ان اقول و انا اراه علیک و اما عندنا فانما یفعله الشاب» من حرفی ندارم خب شما اینها را انجام میدهید ولی جوانها این کارها را میکنند شما چرا؟ حضرت فرمود: «یا حکم من حرّم زینة الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق و هذا مما اخرج الله لعباده فأما هذا البیت الذی تری فهو بیت المرأة و انا قریب العهد بالعرس و بیت بیتی البیت الذی تعرف» این خانه برای من نیست این خانه برای مرئهای است که «انا قریب العهد بالعرس» خب جامهها را گوناگون میپوشیدند البته آن روایت هم شهادت داد آن جامهای که به بدن خودشان میچسباندند آن معمولاً زبر بود تا بدن عادت نکند به رفاه وجود مبارک حضرت امیر نامهای هم برای مردم مصر نوشت وقتی که محمدبن ابی بکر را والی مصر کرد نامهای نوشت و در آن نامه به مردم اینچنین دستور داد برای محمدبن ابی بکر هم اینطور مرقوم فرمود که «ان المتقین ذهبوا بعاجل الدنیا و آجل الآخرة فشارکوا اهل الدنیا فی دنیاهم و لم یشارکوا اهل الدنیا فی آخرتهم» مردان با تقوا با مردان اهل ایمان در دنیا شریکاند ولی مردم اهل دنیا در آخرت متقین هم شریک نیستند آنگاه در همان نامه این آیه ﴿مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ﴾ را مرقوم فرمود.
روایت بعدی هم که از عیاشی است در صفحه 537 این است که حکم بن عطیبه میگوید من دیدم وجود مبارک ابی جعفر (علیه السلام) یک ازار احمری، سرخ رنگی در بر کرده است «فاحددت النظر الیه» من چشمم را دوختم حدید کردم با حدّت نظر با تیزی نگاه به آن حضرت نگاه کردم، حضرت فرمود: «یا ابا محمد ان هذا لیس به بأس» بعد آیه ﴿مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ﴾ را تلاوت فرمود، جریان جبه خز و طیلسان خز هم که وجود مبارک امام صادق فرمود عیب ندارد جریان سیدالشهداء را هم استشهاد کرد که «قد اصیب الحسین بن علی (علیه السلام) و علیه جبة خز» روایت دیگری است که وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) استشهاد میکند میفرماید: «اما علمت ان یوسف بن یعقوب نبی ابن نبی کان یلبس أقبیة الدیباج مزرورة بالذهب و یجلس فی مجالس آل فرعون یحکم فلم یحتج الناس الی لباسه و انما احتاجوا الی قسطه و انما یحتاج من الامام فی أنّ اذا قال صدق و اذا وعد انجز و اذا حکم عدل ان الله لا یحرم طعاما و لا شرابا من حلال» فقط حرام را تحریم کرده است.
روایات دیگری هم در همین زمینه هست که ملاحظه میفرمایید در جریان ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ﴾ آمده است که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عرض آن حضرت رساندند که سعد میگوید من اگر نامحرمی را با همسرم ببینم او را با شمشیر میکشم، حضرت فرمود که سعد خیلی آدم غیوری است و من از او غیرتمندترم و غیرتمندتر از همه خداست به دلیل اینکه فحشا را حرام کرده است انسان غیور و غیرتمند است که تن به فحشا نمیدهد «ما زنی غیور قط» این از بیانات نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) است هرگز انسان غیرتمند چشمش به ناموس دیگری دراز نمیشود آن بیغیرت است که این کار را میکند برای اینکه برای او بیتفاوت است دیگر انسان غیور تن به این گناه نمیدهد «ما زنی غیور قط» وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید من از سعد غیرتمندترم و غیرتمندتر از همه خداست که فحشا را حرام کرده است این روایت در سایر جوامع روایی ما هم آمده در کتاب شریف برهان هم هست بعضی از روایات دیگری هم که نخواندیم مشابه همان روایتی است که خواندیم عمده همان بحثهایی است که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) مطرح کردند که آنها خیلی مهمند بخشی از آنها در جلد دوم اصول کافی هست و قسمت مهم اینها را مرحوم فیض (رضوان الله علیه) در وافی جمع کرده و آن احادیث هم جزء احادیث مشکله ماست و آن این است که ظاهر این آیه محل بحث که فرمود خداوند افراد را که آفرید دو گروهاند ﴿فَمِنْهُم مَّنْ هَدَی اللَّهُ وَ مِنْهُم مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلاَلَةُ﴾ ﴿کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ ٭ فَرِیقاً هَدَی وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلاَلَةُ﴾ ظاهر این آیه آن است که آینده مثل گذشته است، معاد مثل مبدء است، اگر انسانها در معاد دو دستهاند بعضی مهتدیاند بعضی ضالاند برای آن است که در مبدأ اینگونه بودند، در قبال این آیات روایات فراوانی است که آنها چند طایفه هستند یک طایفه نظیر همین آیات میگویند که در ازل ذات اقدس الهی که انسانها را میآفرید دو دسته بودند «منهم کافر و منهم مؤمن» نظیر آنچه در صدر سورهٴ مبارکهٴ «تغابن» هست ﴿فَمِنکُمْ کَافِرٌ وَ مِنکُم مُؤْمِنٌ﴾ این طایفه محذوری ندارد برای اینکه دارد مردم دو دستهاند یک عده مؤمناند یک عده کافر خب درست است در ازل هم خدا اینچنین مقدر کرد و میدانست که یک عده مؤمناند و یک عده کافر و تقدیر او برابر با کارهای عالمانه و مختارانهای است که مردم انجام میدهند یعنی خدا در ازل میدانست یک عده ایمان میآورند یک عده ایمان نمیآورند اما آن عده کیاناند؟ چه گروهیاند؟ اینها مشخص نیست این طایفه اولی بیمحذور است اصل اینکه مردم دو دستهاند بله مردم دو دستهاند همه مؤمن نیستند همه هم کافر نیستند یک عده ایمان میآورند یک عده ایمان نمیآورند اما آن عده چه کسانیاند؟ چطور شده؟ چگونه شده؟ هیچ کدام در آن نیست.
پرسش: ...
پاسخ: عیب ندارد چون درباره زید مشخص و عمر معین که نیست.
پرسش: ...
پاسخ: بله اگر درباره خصوص زید باشد میشود طایفه ثانیه و ثالثه روایات اما در طایفه اولی خدا میفرماید که میداند یک عده مؤمناند یک عده کافر اما چه کسانیاند؟ مثل اینکه وقتی امتحان کنکور عمومی هست ما میدنیم یک عده قبولاند یک عده قبول نیستند، همه قبول نیستند و همه هم رد نیستند این علم مشکلی ایجاد نمیکند اما حالا چه کسی قبول میشود چه کسی قبول نمیشود؟ آن اول بحث است که حالا چرا این شخصی که قبول شد رد نشد و بالعکس؟ اما ما میدانیم به اینکه وضع طوری نیست که همه قبول باشند همه آن استعداد را ندارند که قبول باشند این را یقین میدانیم که استعدادها مختلف، امتحان هم موادش دشوار، همه به این پاسخ صحیح بدهند این طور نیست هیچ کسی اشتباه نکند هیچ کسی جاهل نباشد بالأخره بعضی اشتباه میکنند.
پس این طایفه که طایفه اولی است این مشکلی ایجاد نمیکند نظیر همان آیاتی است که در سورهٴ مبارکهٴ «تغابن» هست که ﴿هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنکُمْ کَافِرٌ وَ مِنکُم مُؤْمِنٌ﴾ اما طایفه ثانیه است که طلیعه اشکال را به ذهن میآورد و آن این است که خداوند که خواست افراد را خلق بکند از مناطق گوناگون زمین خاک گرفت بعضی از جاها شورهزار بودند بعضی از جاها آب شیرین داشتند بعضی از جاها خاکش آماده بود بعضی از جاها خاکش آماده نبود هم از نظر خاک روایات مختلف است هم از نظر آب مختلف است هم از نظر اینکه طینت بعضیها بهشتی است طینت بعضیها دوزخی است مختلف است اینهاست این روایات طینت که بعضیها از خاک پاک بعضی از خاک آلوده بعضی از آب پاک بعضی از آب آلوده بعضی از بهشت بعضی از جهنم خلق شدهاند این مشکل آفرین است خب ما برای حل این مشکل باید این مقدمات و اصول را یکی پس از دیگری طی کنیم اول اینکه اینکه احیاناً دارد بعضی سعادتمندند بعضی شقیاند «السعید من سعد فی بطن امه» یا «الشقی من شقی فی بطن امه» این ناظر به این نیست که بعضی افراد ذاتاً سعادتمندند، بعضی افراد ذاتاً شقیاند، آن طوری سعادت و شقاوت ذاتی اشخاص است که هیچ عاملی دخیل نیست این با قدرت مطلقه و مالکیت مطلقه ذات اقدس الهی هماهنگ نیست خب چطور بنده خدا یک وصفی دارد که خدا در آن وصف دخیل نیست؟ اگر ذاتی باشد به این معنا که نه قابل اثبات باشد نه قابل سلب باشد نه قابل اعطا باشد نه قابل نفی باشد این با مالکیت مطلقه، علیت مطلقه، قدرت مطلقه ذات اقدس الهی هماهنگ نیست پس اگر در بعضی از روایات آمده است که یک عده شقیاند در بطن ام، یک عده سعیدند در بطن ام به این معنا یقیناً نخواهد بود این یک، اصل دوم آن است که نظیر ذاتی به معنای زوجیت اربعه و مانند آن نیست که زوجیت اربعه گرچه ذاتی اربعه است ولی مجعول معالواسطه است یعنی اگر ذات اقدس الهی اربعه را جعل نکند به اوهستی ندهد به او وجود اعطا نکند اربعه معدوم اربعه نیست چه رسد به اینکه زوج باشد یا فرد، شیء معدوم خودش خودش نیست، چه رسید به اینکه وصف او برای او ثابت بشود خب در این حد قابل قبول هست که بعضی از امور ذاتی اشیاء باشند و ذاتی اینکه میگویند قابل جعل نیست یعنی جعل جدید نمیطلبد و به تبع ذات جعل میشود یعنی همان خدایی که هستی نار را به نار داد، حرارت همبه تبع او جعل شد، هستی را به اربعه داد، زوجیت هم به تبع این هستی جعل شد، ذاتی به این معنا قابل قبول هست در خارج هم محقق هست منتها اینها مجعول مع الواسطهاند جعل بسیط و جدا نمیطلبد یک، جعل تعلیفی مستقل نمیطلبد دو، به تبع جعل بسیط اول مجعول میشود سه، یعنی همین که ذات اقدس الهی اربعه را ایجاد فرمود لازمه اربعه زوجیت است و اگر اربعه را ایجاد نکند اربعه معدوم اصلاً اربعه نیست تا زوج یا فرد باشد، ذاتی به این معنا قابل قبول هست اما سعادت و شقاوت ذاتی به این معنا نیست برای اینکه این با تعلیم انبیا سازگار نیست با هدایت انبیا سازگار نیست این همه انبیاء آمدند که مردم را هدایت کنند راهنمایی کند خب اگر سعادت برای بعضیها ذاتی باشد شقاوت برای بعضیها ذاتی باشد ذاتی که نه اختلافپذیر است نه تخلفپذیر خب انبیا میآیند چه کنند؟ نه تنها از نظر برهان عقلی هماهنگ نیست قابل نقض هم هست، برای اینکه ما خیلی افراد دیدم اول صالح بودند بعد طالح شدند یا اول طالح بودند بعد صالح شدند توبه به همین معناست خیلیها خوب بودند بد شدند خیلیها بد بودند خوب شدند راه برای تغییر باز است پس معلوم میشود هیچ کدام از اینها ذاتی نیست تغییر ممکن است گذشته از این دو مطلب عقلی راه عقلا آنهایی هم که موحّد نیستند بالأخره تعلیم و تربیت را مؤثّر میدانند اگر تعلیم و تربیت مؤثّر نباشد و هر کسی بالذات یا سعید است یا شقی که این همه بحثهای تربیتی در عالم مطرح نیست خب پس اینچنین نیست که سعادت و شقاوت صلاح و فلاح ذاتی افراد باشد یعنی حتی در حد زوجیت اربعه به این معنا نیست پس اگر روایات فراوانی درباره طینت آمده که مربو طبه آب و خاک است یک، مربوط به هواست دو، وراثت است سه، محیط خانوادگی است چهار محیط اجتماعی است پنج، یا به تعیبرات دیگر بعضیها طینتشان از علیین است بعضی از سجّیین شش، یا بعضی از بهشتاند بعضی از جهنم هفت، همه اینها در دو پیام خلاصه میشود یکی اینکه به نحو علیت تامه نیست یعنی اینچنین نیست که آن که از محیط خوب آب و هوای خوب فضای خوب تربیت خوب این علت تامه باشد برای سعادت و هرگز شقی نشود این یک، و آنهایی که از محیط نامناسب برخواستند علت تامه باشد برای شقاوت این هم نیست برای اینکه ما از هر جهت نمونههای خلاف داریم گاهی میبینیم کسانی با شرایط خوبی زندگی کردند البته آب و هوای خوب، محیط خوب، غذای سالم، اینها زمینه است در حد اقتضا نه علیت. زمینه است برای رشد و شکوفایی اما میبینیم در همین شرایط افراد فاسد و طالح برمیخیزند گاهی میبینیم در منطقههای سوزان استوایی یک افراد نابغهای برمیخیزند این نشان میدهد هیچ کدام از اینها ذاتی نیست گذشته از اینکه ما میبینیم در یک شرایط مساعد یک خانواده دوتا برادر پیدا میشوند که یکی کمیلبن زیاد نخعی میشود از اصحاب سرّ حضرت امیر (سلام الله علیه) یکی هم حارثبن زیاد نخعی میشود که جزء اشقیاء است که قاتل فرزندان مسلم (سلام الله علیهم اجمعین) است خب بالأخره هر دو برادرند دیگر همان حارثبن زیاد نخعی هم این کمیل بن زیاد نخعی، فرزندان امام هم همینطوراند یکی جعفر کذاب در میآید یکی مثلاً امام معصوم در میآید پس شرایط یکی، حوادث عادی یکی، اما افراد مختلف معلوم میشود اسرار و علل فراوانی پشت پرده است که ما به آنها دسترسی نداریم.
مطلب دیگر آن است که این شرایط مختلف هیچ کدام از اینها در آن عنصر محوری نصاب دخیل نیست حداقل نصاب انسانیت، تکلیف، سعادت در همه انسانها هست حتی افرادی که ولد غیر حلالاند اینکه دارند اگر کسی ولد حلال نباشد سعادتمند نمیشود یعنی آن کمالات عالیه را پیدا نمیکنند وگرنه حداقل نصاب تکلیف را داراست و به همان اندازه که داراست مسئول است خدا بیش از او هم نمیطلبد، آنهایی که امکانات بیشتری دارند در برابر آنها مسئولیتشان هم بیشتر است، این طور نیست که کسی که در یک آب و هوای معتدلی تربیت بشود در یک خانواده مرفهی تربیت بشود دسترسیاش به مراکز علمی مناسب باشد اما مسئولیتی که او دارد با مسئولیت یک کسی که در منطقه سوزان استوایی زندگی میند یکسان باشد این طور که نیست ذات اقدس الهی از او یک مسئولیت بیشتری میطلبد از آن کسی که فاقد شرایط اقلیمی است مسئولیت کمتری میطلبد آن حد اقل نصاب تکلیف که انسان جهنم نرود، بهشت برود، تکالیف را درک بکند و امتثال بکند در همه هست چون این فرمود «لا تبدیل لخلق الله» اگر تفاوتی هست و تفاضلی هست در مازاد نصاب است وگرنه این ﴿وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا﴾ برای قطبی و استوایی و بین القطب و الاستوا یکسان است ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً﴾ برای قطبی و استوایی و بینالقطب و الاستواست آن حداقل نصاب برای اصل تکلیف برای اصل سعادت برای رسیدن به بهشت برای نجات از جهنم در همه هست اگر تفاوتی هست نسبت به آن مراتب برتر است البته هر کسی نعمتش بیشتر باشد مسئولیتش بیشتر است به چه دلیل فرمودند عالم لبه جهنم حرکت میکند و جاهل هفتاد قدم این فاصله هفتاد قدم نشانه کثرت است یعنی جاهل از جهنم خیل دور است او اگر یکبار -معاذالله- گناه کرد ممکن است بیفتد ولی در جاده خاکی میافتد هنوز جای جهنم نیست، بار دوم میافتد، بار سوم میافتد بالأخره نجات پیدا میکند اما عالم «علی شفا حفرة من النار» حرکت میکند که افتادن همان و سوختن همان «یغفر للجاهل سبعون ذنبا قبل ان یغفر للعالم ذنب واحد» خب این یک نعمت بیشتری دارد مسئولیتش هم بیشتر است چرا ذات اقدس الهی به زنان پیغمبر فرمود شما اگر گناه کردید دو برابر دیگران معاقبید؟ اینکه منحصر به آنها نیست که یک تمثیل است نه تعیین فرمود: ﴿لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ﴾ ، ﴿وَ مَن یَقْنُتْ مِنکُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صَالِحاً نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَیْنِ﴾ و اگر کسی -معاذالله- کسی همسر پیغمبر بود و گناه کرد دو برابر دیگران عقاب میشود خب حالا اگر کسی عالم بود اینچنین است فرزند عالم بود اینچنین است در حوزه بود اینچنین است کسی که نعمت او بیشتر است مسئولیت او هم بیشتر است دیگر خب اینکه به زنهای پیغمبر خطاب کرد، به دختران پیغمبر هم خطاب کرده یا نه؟ به پسران پیغمبر خطاب کرد یا نه؟ به خواهران پیغمبر هم خطاب کرد یا نه؟ بالأخره آنهایی که در بیت وحی و نبوتاند یک حسابی دارن دیگر به این بیت منسوباند فرمود: ﴿لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ﴾ ، خب اگر کسی اهل تقوا باشد ﴿نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَیْنِ﴾ اگر کسی بیتقوایی کرد -معاذالله- دو برابر دیگران کیفر میبیند حالا درباره همسرهای پیغمبر مادرهای پیغمبر چطور؟ دخترهای پیغمبر چطور؟ خواهرهای پیغمبر چطور؟ برادرهای پیغمبر چطور؟ خب آنها هم همین است دیگر در این بیتاند مگر اینکه کسی رابطه نداشته باشند، پس هر اندازه نعمت ذات اقدس الهی بیشتر شد مسئولیتش هم بیشتر است خب یک مطلب این است که ما ضرورتاً بین افعال اختیاری و اضطراری فرق میگذاریم یک وقت است کسی با میل و اختیار خودش از مسجد بیرون میبرد، یک وقت دست کسی را میگیرند از مسجد بیرون میبرند خب یقیناً بین این دو کار عقلاً فرق است یک جا شخص مضطر است مورد فعل است یک جا مختار است مصدر فعل است این فرق هست، پس نمیشود گفت انسان هیچ سمتی ندارد افعال هم برخیها حسناند برخیها قبیح این را هم نمیشود انسان منکر این بدیهی حکمت عملی بشود آن بدیهی حکمت نظری است این بدیهی حکمت عملی و ذات اقدس الهی در حد اقتضا این امور را ذکر کرد روایات فراوان است روایات باب طینت گاهی به تراب برمیگردد، گاهی به ماء عذب فرات و ملح اجاج برمیگردد، گاهی به طبیعت جنت و نار برمیگردد، اما محصول همه این طوایف گوناگون این است که در حد اقتضاء است نه در حد علیت، آن هم آن نصاب لازم را همگان دارند هیچ کس فاقد آن نصاب نیست -معاذالله- اگر کسی فاقد آن نصاب بود هم مکلف نیست.
پرسش: ...
پاسخ: همین دیگر اگر کسی ولد حلال نبود آن نصاب لازم درک را بر اساس ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ داراست بر اساس ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً﴾ داراست البته او با کمالات علمی و عقلی و طهارت روحی کمتر دسترسی پیدا میکند، مسئولیت او هم کمتر است از این افراد مثل او هم در عالم فراواناند افرادی که ولد حلالاند و در حد او درک میکنند اینچنین نیست که تنها او باشد که این مقدار چیز میفهمد که افراد حلالزاده در عالم فراواناند که در حد او درک میکنند.
از روایات طینت برنمیآید که انسان مجبور است و همین محصول در کتاب شریف توحید مرحوم صدوق آمده که آنجا مرحوم صدوق نقل کرد از وجود مبارک معصوم (سلام الله علیه) سؤال میکنند که «الشقی من شقی فی بطن امه» یعنی چه؟ فرمود که ذات اقدس الهی میداند که «انه سیعمل أعمال الاشقیاء» این کودکی که در بطن مادر هست خداوند میداند که این شرایط رشدش چگونه است، با چه کسی رفاقت میکند در حالی که میتواند نکند، با چه گروهی رفاقت نمیکند در حالی که میتواند رفاقت بکند، کجا با حسن اختیار خود راه خوب را طی میکند در حالی که میتواند نرود، کجا با سوء اختیار خود راه بد را میپیماید در عین حال که میتواند به خلاف برود «انه سیعمل أعمال الاشقیاء» بنابراین نه سخن از جبر هست نه سخن از ناامیدی انسان تا آخرین لحظه هم مکلف است و هم امیدوار، حالا بقیه بحث را یعنی این بحث مختلط قرآنی روایی تقریباً در حدود هشت ده صفحه هست عصاره پنج شش صفحهاش اینجا به عرضتان رسید پنج شش صفحهاش را هم میبینید که این بحث تمام بشود انشاءالله.
«و الحمد لله رب العالمین»
انسان غیور و غیرتمند است که تن به فحشا نمیدهد «ما زنی غیور قط»
حداقل نصاب انسانیت، تکلیف، سعادت در همه انسانها هست
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا بنیآدم إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی فَمَنِ اتَّقَی وَ أَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ٭ وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْهَا أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ﴾
بعد از بحث قرآنی روایات فراوانی که در ضمن این آیات مطرح شده بود تا حدودی مطرح شد از بعضی از آیات قرآن و همچنین روایات برمیآید به اینکه بهرهبرداری از مواهب طبیعی در عین حال که مباح است نشانه کمال و سعادت نیست استقلال یک ملت کمال هست استقلال اقتصادی فرد یا جامعه کمال آنهاست این در حقیقت استقلال است که کمال است و عدم نیاز به بیگانههاست که کمال است اما نه داشتن انسان مستقل باشد و نیازمند به بیگانه مخصوصاً کفار نباشد این کمال است اما خود داشتن و بهرهبرداری کردن از مواهب این کمال نیست این مباح است داشتن مال نظیر داشتن علم، نظیر داشتن عدل، نظیر داشتن عقل اینها جزء کمالات باشد اینچنین نیست از آن تحلیل نهجالبلاغه که کاملاً بر آمد از آیات سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» هم استفاده میشود آیه 32 و 33 سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» این است: ﴿أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِیّاً﴾ اما ﴿وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ﴾ فرمود این تفاوتهای مادی برای تسخیر متقابل انسانهاست که انسانها یکدیگر را تسخیر کنند ولی متقابل هم نه مسخره کنند یک، یا تسخیر یک جانبه باشد دو، اینها هر دو ممنوع است تسخیر متقابل هر کسی خدمتی ارائه کند و در مقابل غنیمتی دریافت کند این حق است لکن در عین حال که از معیشتهای دنیای سخن فرمود آنگاه اضافه فرمود که ﴿وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ﴾ رحمت الهی بهتر از مالی است که اینها دارند جمع میکنند آنگاه در آیه سی و سوم فرمود: ﴿وَ لَوْلاَ أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِن فِضَّةٍ وَ مَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ ٭ وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْوَاباً وَ سُرراً عَلَیْهَا یتَّکِئُونَ ٭ وَ زُخْرُفاً﴾ ما اگر هراس این نبود که مردم دست از دین بردارند و به طرف کفر گرایش پیدا کنند هر کس که کافر بود وضع مالی او را روبهراه میکردیم و کافر اینقدر نعمت میدادیم که این سقف خانهاش را از نقره درست کند الآن این سقفها بالأخره یک مقدارش را تیر چوبی است یا تیر آهن است یک مقدارش هم سیمان فرمود ما اگر این خوف و هراس نبود اینقدر به کفار میدادیم که اینها به جای تیر آهن تیر نقره در سقفشان کار ببرند، سقف نقرهای درست کنند، ولی میترسیم که افراد کوتهنظر بگویند که چون کافر متنعم است اینها به کفر گرایش پیدا کنند وگرنه برای ما سرگرم کردن کفار به متاع الدنیا آسان است و داشتن کمال نیست ﴿وَ لَوْلاَ أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ همهشان یکسره به طرف کفر نروند اگر این ترس نبود ﴿لَجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِن فِضَّةٍ وَ مَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ﴾ نردبانها و پلکانها و راههایی که اینها ظهور دارند، تبرّج دارند و روی آن پلهها رفت و آمد میکنند ﴿وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْوَاباً وَ سُرراً عَلَیْهَا یتَّکِئُونَ﴾ برای خانههای آنها درهایی باشد و در خانههای آنها تختهایی باشد که روی تخت زندگی کنند نه روی زمین ﴿وَ زُخْرُفاً﴾ زیورها و زینتهایی برای آنها قرار میدهیم اما ﴿وَ إِن کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةُ عِندَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ﴾ این نشان میدهد که مال بما انه مال مثل علم نیست، مالدار نظیر علمدار نیست، نظیر عدلدار نیست آن هم تحلیلی که در نهجالبلاغه به عمل آمده پس یک مطلب راجع به این است که بهرهبرداری از مواهب الهی حلال است یک، یکی اینکه داشتن این مال کمال نیست این دو، سوم اینکه استقلال و تمامیت ارضی اینها جزء کمالات است آنها مقدمه این کمال است این سه، چهارم اینکه وقتی آدم دستش به این مواد رسید عادلانه توزیع میکند این چهار، در آن بحثهای قبل از وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) نقل شد که ابن ابی الحدید میگوید که کار حضرت این بود که هر هفته این بیت المال را رفت و رو میکرد و دو رکعت نماز میخواند میگفت: «لیشهد لى یوم القیامة» خب این کاری است بالأخره برای خود آن حضرت که انسان بتواند هر چه زودتر این اموال عمومی را بین مستمندان توزیع کند بعد بیت المال را جارو کند و دو رکعت هم نماز بخواند بفرماید: «لیشهد لی یوم القیامة» خب ولی بهرهبرداری از مواهب الهی در مراکز عبادی صبغه دینی دارد که انسان جامه خوب را در هنگام نماز بپوشد، در روز جمعه بپوشد، برای عیدین بپوشد و مانند آن روایاتی هم در این مسئله بود که بخشی از آن روایات خوانده شد روایاتش فراوان هم هست یک مقدار هم از آن روایات را بخوانیم آن روایتها تقریباً شبیه احادیثی است که قبلاً خوانده شد که حتماً مطالعه میفرمایید و محصول تازهای ندارند مهمترین بحث همان بحثی است که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) در کتاب شریف المیزان به عنوان بحث مختلط قرآنی روایی ذکر میکند که بعضی از اینها مربوط به آیات است بعضی از اینها مربوط به روایات است که آنها ذیل کریمه ﴿کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ﴾ آمده است و روایات مشکلی هم هست روایات حلش مشکلتر و پیچیدهتر از آیات است به کمک آیات و روایات دیگر آن سلسله روایاتی که به عنوان روایات طینت هست و حلش آسان نیست تقریباً حل میشوند الآن ما به بقیه روایاتی که در تفسیر شریف برهان هست به اینکه بپردازیم بعد انشاءالله این بحث مختلط قرآنی روایی ایشان را مطرح کنیم در همین کتاب تفسیر برهان جلد دوم صفحه 534 به بعد این روایاتی است که ملاحظه فرمودید و بعدش هم الآن باید بخوانیم در بعضی از روایات دارد که وجود مبارک ابیالحسن(سلام الله علیه) میفرماید که اینها مواهب الهی است، وجود مبارک یوسف صدیق وقتی به این مقام رسید از این لباسها استفاده میکرد و آنچه که خداوند از حاکم میطلبد عدل است و «انما یحتاج من الامام اذا قال صدق و اذا وعد انجز و اذا حکم عدل» از امام عدالت میخواهند و صداقت میخواهند و وفای به عهد میخواهند «ان الله لا یحرم طعاما و لا شرابا من حلال و انما حرم الحرام قلّ او کثر» بعد ﴿مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ﴾ را قرائت فرمودند آن جریان ﴿قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ آن را هم به سبکی که قبلاً بحث شده است تفسیر میفرمایند در روایت دیگری که در صفحه 536 هست معاویةبن میسره عن حکمبن عطیبه میگوید من وارد شدن بر ابی جعفر (علیه السلام) او در یک خانه تمیزی بود و قمیص تازهای داشت، ملحفه رنگینی دربر کرده بود که اثر رنگ در دوش آن حضرت پیدا شد من به خانه و هیئت حضرت نگاه کردم حضرت فرمود: «یا حکم ما تقول فی هذا فقلت و ما عسیت ان اقول و انا اراه علیک و اما عندنا فانما یفعله الشاب» من حرفی ندارم خب شما اینها را انجام میدهید ولی جوانها این کارها را میکنند شما چرا؟ حضرت فرمود: «یا حکم من حرّم زینة الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق و هذا مما اخرج الله لعباده فأما هذا البیت الذی تری فهو بیت المرأة و انا قریب العهد بالعرس و بیت بیتی البیت الذی تعرف» این خانه برای من نیست این خانه برای مرئهای است که «انا قریب العهد بالعرس» خب جامهها را گوناگون میپوشیدند البته آن روایت هم شهادت داد آن جامهای که به بدن خودشان میچسباندند آن معمولاً زبر بود تا بدن عادت نکند به رفاه وجود مبارک حضرت امیر نامهای هم برای مردم مصر نوشت وقتی که محمدبن ابی بکر را والی مصر کرد نامهای نوشت و در آن نامه به مردم اینچنین دستور داد برای محمدبن ابی بکر هم اینطور مرقوم فرمود که «ان المتقین ذهبوا بعاجل الدنیا و آجل الآخرة فشارکوا اهل الدنیا فی دنیاهم و لم یشارکوا اهل الدنیا فی آخرتهم» مردان با تقوا با مردان اهل ایمان در دنیا شریکاند ولی مردم اهل دنیا در آخرت متقین هم شریک نیستند آنگاه در همان نامه این آیه ﴿مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ﴾ را مرقوم فرمود.
روایت بعدی هم که از عیاشی است در صفحه 537 این است که حکم بن عطیبه میگوید من دیدم وجود مبارک ابی جعفر (علیه السلام) یک ازار احمری، سرخ رنگی در بر کرده است «فاحددت النظر الیه» من چشمم را دوختم حدید کردم با حدّت نظر با تیزی نگاه به آن حضرت نگاه کردم، حضرت فرمود: «یا ابا محمد ان هذا لیس به بأس» بعد آیه ﴿مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ﴾ را تلاوت فرمود، جریان جبه خز و طیلسان خز هم که وجود مبارک امام صادق فرمود عیب ندارد جریان سیدالشهداء را هم استشهاد کرد که «قد اصیب الحسین بن علی (علیه السلام) و علیه جبة خز» روایت دیگری است که وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) استشهاد میکند میفرماید: «اما علمت ان یوسف بن یعقوب نبی ابن نبی کان یلبس أقبیة الدیباج مزرورة بالذهب و یجلس فی مجالس آل فرعون یحکم فلم یحتج الناس الی لباسه و انما احتاجوا الی قسطه و انما یحتاج من الامام فی أنّ اذا قال صدق و اذا وعد انجز و اذا حکم عدل ان الله لا یحرم طعاما و لا شرابا من حلال» فقط حرام را تحریم کرده است.
روایات دیگری هم در همین زمینه هست که ملاحظه میفرمایید در جریان ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ﴾ آمده است که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عرض آن حضرت رساندند که سعد میگوید من اگر نامحرمی را با همسرم ببینم او را با شمشیر میکشم، حضرت فرمود که سعد خیلی آدم غیوری است و من از او غیرتمندترم و غیرتمندتر از همه خداست به دلیل اینکه فحشا را حرام کرده است انسان غیور و غیرتمند است که تن به فحشا نمیدهد «ما زنی غیور قط» این از بیانات نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) است هرگز انسان غیرتمند چشمش به ناموس دیگری دراز نمیشود آن بیغیرت است که این کار را میکند برای اینکه برای او بیتفاوت است دیگر انسان غیور تن به این گناه نمیدهد «ما زنی غیور قط» وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید من از سعد غیرتمندترم و غیرتمندتر از همه خداست که فحشا را حرام کرده است این روایت در سایر جوامع روایی ما هم آمده در کتاب شریف برهان هم هست بعضی از روایات دیگری هم که نخواندیم مشابه همان روایتی است که خواندیم عمده همان بحثهایی است که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) مطرح کردند که آنها خیلی مهمند بخشی از آنها در جلد دوم اصول کافی هست و قسمت مهم اینها را مرحوم فیض (رضوان الله علیه) در وافی جمع کرده و آن احادیث هم جزء احادیث مشکله ماست و آن این است که ظاهر این آیه محل بحث که فرمود خداوند افراد را که آفرید دو گروهاند ﴿فَمِنْهُم مَّنْ هَدَی اللَّهُ وَ مِنْهُم مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلاَلَةُ﴾ ﴿کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ ٭ فَرِیقاً هَدَی وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلاَلَةُ﴾ ظاهر این آیه آن است که آینده مثل گذشته است، معاد مثل مبدء است، اگر انسانها در معاد دو دستهاند بعضی مهتدیاند بعضی ضالاند برای آن است که در مبدأ اینگونه بودند، در قبال این آیات روایات فراوانی است که آنها چند طایفه هستند یک طایفه نظیر همین آیات میگویند که در ازل ذات اقدس الهی که انسانها را میآفرید دو دسته بودند «منهم کافر و منهم مؤمن» نظیر آنچه در صدر سورهٴ مبارکهٴ «تغابن» هست ﴿فَمِنکُمْ کَافِرٌ وَ مِنکُم مُؤْمِنٌ﴾ این طایفه محذوری ندارد برای اینکه دارد مردم دو دستهاند یک عده مؤمناند یک عده کافر خب درست است در ازل هم خدا اینچنین مقدر کرد و میدانست که یک عده مؤمناند و یک عده کافر و تقدیر او برابر با کارهای عالمانه و مختارانهای است که مردم انجام میدهند یعنی خدا در ازل میدانست یک عده ایمان میآورند یک عده ایمان نمیآورند اما آن عده کیاناند؟ چه گروهیاند؟ اینها مشخص نیست این طایفه اولی بیمحذور است اصل اینکه مردم دو دستهاند بله مردم دو دستهاند همه مؤمن نیستند همه هم کافر نیستند یک عده ایمان میآورند یک عده ایمان نمیآورند اما آن عده چه کسانیاند؟ چطور شده؟ چگونه شده؟ هیچ کدام در آن نیست.
پرسش: ...
پاسخ: عیب ندارد چون درباره زید مشخص و عمر معین که نیست.
پرسش: ...
پاسخ: بله اگر درباره خصوص زید باشد میشود طایفه ثانیه و ثالثه روایات اما در طایفه اولی خدا میفرماید که میداند یک عده مؤمناند یک عده کافر اما چه کسانیاند؟ مثل اینکه وقتی امتحان کنکور عمومی هست ما میدنیم یک عده قبولاند یک عده قبول نیستند، همه قبول نیستند و همه هم رد نیستند این علم مشکلی ایجاد نمیکند اما حالا چه کسی قبول میشود چه کسی قبول نمیشود؟ آن اول بحث است که حالا چرا این شخصی که قبول شد رد نشد و بالعکس؟ اما ما میدانیم به اینکه وضع طوری نیست که همه قبول باشند همه آن استعداد را ندارند که قبول باشند این را یقین میدانیم که استعدادها مختلف، امتحان هم موادش دشوار، همه به این پاسخ صحیح بدهند این طور نیست هیچ کسی اشتباه نکند هیچ کسی جاهل نباشد بالأخره بعضی اشتباه میکنند.
پس این طایفه که طایفه اولی است این مشکلی ایجاد نمیکند نظیر همان آیاتی است که در سورهٴ مبارکهٴ «تغابن» هست که ﴿هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنکُمْ کَافِرٌ وَ مِنکُم مُؤْمِنٌ﴾ اما طایفه ثانیه است که طلیعه اشکال را به ذهن میآورد و آن این است که خداوند که خواست افراد را خلق بکند از مناطق گوناگون زمین خاک گرفت بعضی از جاها شورهزار بودند بعضی از جاها آب شیرین داشتند بعضی از جاها خاکش آماده بود بعضی از جاها خاکش آماده نبود هم از نظر خاک روایات مختلف است هم از نظر آب مختلف است هم از نظر اینکه طینت بعضیها بهشتی است طینت بعضیها دوزخی است مختلف است اینهاست این روایات طینت که بعضیها از خاک پاک بعضی از خاک آلوده بعضی از آب پاک بعضی از آب آلوده بعضی از بهشت بعضی از جهنم خلق شدهاند این مشکل آفرین است خب ما برای حل این مشکل باید این مقدمات و اصول را یکی پس از دیگری طی کنیم اول اینکه اینکه احیاناً دارد بعضی سعادتمندند بعضی شقیاند «السعید من سعد فی بطن امه» یا «الشقی من شقی فی بطن امه» این ناظر به این نیست که بعضی افراد ذاتاً سعادتمندند، بعضی افراد ذاتاً شقیاند، آن طوری سعادت و شقاوت ذاتی اشخاص است که هیچ عاملی دخیل نیست این با قدرت مطلقه و مالکیت مطلقه ذات اقدس الهی هماهنگ نیست خب چطور بنده خدا یک وصفی دارد که خدا در آن وصف دخیل نیست؟ اگر ذاتی باشد به این معنا که نه قابل اثبات باشد نه قابل سلب باشد نه قابل اعطا باشد نه قابل نفی باشد این با مالکیت مطلقه، علیت مطلقه، قدرت مطلقه ذات اقدس الهی هماهنگ نیست پس اگر در بعضی از روایات آمده است که یک عده شقیاند در بطن ام، یک عده سعیدند در بطن ام به این معنا یقیناً نخواهد بود این یک، اصل دوم آن است که نظیر ذاتی به معنای زوجیت اربعه و مانند آن نیست که زوجیت اربعه گرچه ذاتی اربعه است ولی مجعول معالواسطه است یعنی اگر ذات اقدس الهی اربعه را جعل نکند به اوهستی ندهد به او وجود اعطا نکند اربعه معدوم اربعه نیست چه رسد به اینکه زوج باشد یا فرد، شیء معدوم خودش خودش نیست، چه رسید به اینکه وصف او برای او ثابت بشود خب در این حد قابل قبول هست که بعضی از امور ذاتی اشیاء باشند و ذاتی اینکه میگویند قابل جعل نیست یعنی جعل جدید نمیطلبد و به تبع ذات جعل میشود یعنی همان خدایی که هستی نار را به نار داد، حرارت همبه تبع او جعل شد، هستی را به اربعه داد، زوجیت هم به تبع این هستی جعل شد، ذاتی به این معنا قابل قبول هست در خارج هم محقق هست منتها اینها مجعول مع الواسطهاند جعل بسیط و جدا نمیطلبد یک، جعل تعلیفی مستقل نمیطلبد دو، به تبع جعل بسیط اول مجعول میشود سه، یعنی همین که ذات اقدس الهی اربعه را ایجاد فرمود لازمه اربعه زوجیت است و اگر اربعه را ایجاد نکند اربعه معدوم اصلاً اربعه نیست تا زوج یا فرد باشد، ذاتی به این معنا قابل قبول هست اما سعادت و شقاوت ذاتی به این معنا نیست برای اینکه این با تعلیم انبیا سازگار نیست با هدایت انبیا سازگار نیست این همه انبیاء آمدند که مردم را هدایت کنند راهنمایی کند خب اگر سعادت برای بعضیها ذاتی باشد شقاوت برای بعضیها ذاتی باشد ذاتی که نه اختلافپذیر است نه تخلفپذیر خب انبیا میآیند چه کنند؟ نه تنها از نظر برهان عقلی هماهنگ نیست قابل نقض هم هست، برای اینکه ما خیلی افراد دیدم اول صالح بودند بعد طالح شدند یا اول طالح بودند بعد صالح شدند توبه به همین معناست خیلیها خوب بودند بد شدند خیلیها بد بودند خوب شدند راه برای تغییر باز است پس معلوم میشود هیچ کدام از اینها ذاتی نیست تغییر ممکن است گذشته از این دو مطلب عقلی راه عقلا آنهایی هم که موحّد نیستند بالأخره تعلیم و تربیت را مؤثّر میدانند اگر تعلیم و تربیت مؤثّر نباشد و هر کسی بالذات یا سعید است یا شقی که این همه بحثهای تربیتی در عالم مطرح نیست خب پس اینچنین نیست که سعادت و شقاوت صلاح و فلاح ذاتی افراد باشد یعنی حتی در حد زوجیت اربعه به این معنا نیست پس اگر روایات فراوانی درباره طینت آمده که مربو طبه آب و خاک است یک، مربوط به هواست دو، وراثت است سه، محیط خانوادگی است چهار محیط اجتماعی است پنج، یا به تعیبرات دیگر بعضیها طینتشان از علیین است بعضی از سجّیین شش، یا بعضی از بهشتاند بعضی از جهنم هفت، همه اینها در دو پیام خلاصه میشود یکی اینکه به نحو علیت تامه نیست یعنی اینچنین نیست که آن که از محیط خوب آب و هوای خوب فضای خوب تربیت خوب این علت تامه باشد برای سعادت و هرگز شقی نشود این یک، و آنهایی که از محیط نامناسب برخواستند علت تامه باشد برای شقاوت این هم نیست برای اینکه ما از هر جهت نمونههای خلاف داریم گاهی میبینیم کسانی با شرایط خوبی زندگی کردند البته آب و هوای خوب، محیط خوب، غذای سالم، اینها زمینه است در حد اقتضا نه علیت. زمینه است برای رشد و شکوفایی اما میبینیم در همین شرایط افراد فاسد و طالح برمیخیزند گاهی میبینیم در منطقههای سوزان استوایی یک افراد نابغهای برمیخیزند این نشان میدهد هیچ کدام از اینها ذاتی نیست گذشته از اینکه ما میبینیم در یک شرایط مساعد یک خانواده دوتا برادر پیدا میشوند که یکی کمیلبن زیاد نخعی میشود از اصحاب سرّ حضرت امیر (سلام الله علیه) یکی هم حارثبن زیاد نخعی میشود که جزء اشقیاء است که قاتل فرزندان مسلم (سلام الله علیهم اجمعین) است خب بالأخره هر دو برادرند دیگر همان حارثبن زیاد نخعی هم این کمیل بن زیاد نخعی، فرزندان امام هم همینطوراند یکی جعفر کذاب در میآید یکی مثلاً امام معصوم در میآید پس شرایط یکی، حوادث عادی یکی، اما افراد مختلف معلوم میشود اسرار و علل فراوانی پشت پرده است که ما به آنها دسترسی نداریم.
مطلب دیگر آن است که این شرایط مختلف هیچ کدام از اینها در آن عنصر محوری نصاب دخیل نیست حداقل نصاب انسانیت، تکلیف، سعادت در همه انسانها هست حتی افرادی که ولد غیر حلالاند اینکه دارند اگر کسی ولد حلال نباشد سعادتمند نمیشود یعنی آن کمالات عالیه را پیدا نمیکنند وگرنه حداقل نصاب تکلیف را داراست و به همان اندازه که داراست مسئول است خدا بیش از او هم نمیطلبد، آنهایی که امکانات بیشتری دارند در برابر آنها مسئولیتشان هم بیشتر است، این طور نیست که کسی که در یک آب و هوای معتدلی تربیت بشود در یک خانواده مرفهی تربیت بشود دسترسیاش به مراکز علمی مناسب باشد اما مسئولیتی که او دارد با مسئولیت یک کسی که در منطقه سوزان استوایی زندگی میند یکسان باشد این طور که نیست ذات اقدس الهی از او یک مسئولیت بیشتری میطلبد از آن کسی که فاقد شرایط اقلیمی است مسئولیت کمتری میطلبد آن حد اقل نصاب تکلیف که انسان جهنم نرود، بهشت برود، تکالیف را درک بکند و امتثال بکند در همه هست چون این فرمود «لا تبدیل لخلق الله» اگر تفاوتی هست و تفاضلی هست در مازاد نصاب است وگرنه این ﴿وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا﴾ برای قطبی و استوایی و بین القطب و الاستوا یکسان است ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً﴾ برای قطبی و استوایی و بینالقطب و الاستواست آن حداقل نصاب برای اصل تکلیف برای اصل سعادت برای رسیدن به بهشت برای نجات از جهنم در همه هست اگر تفاوتی هست نسبت به آن مراتب برتر است البته هر کسی نعمتش بیشتر باشد مسئولیتش بیشتر است به چه دلیل فرمودند عالم لبه جهنم حرکت میکند و جاهل هفتاد قدم این فاصله هفتاد قدم نشانه کثرت است یعنی جاهل از جهنم خیل دور است او اگر یکبار -معاذالله- گناه کرد ممکن است بیفتد ولی در جاده خاکی میافتد هنوز جای جهنم نیست، بار دوم میافتد، بار سوم میافتد بالأخره نجات پیدا میکند اما عالم «علی شفا حفرة من النار» حرکت میکند که افتادن همان و سوختن همان «یغفر للجاهل سبعون ذنبا قبل ان یغفر للعالم ذنب واحد» خب این یک نعمت بیشتری دارد مسئولیتش هم بیشتر است چرا ذات اقدس الهی به زنان پیغمبر فرمود شما اگر گناه کردید دو برابر دیگران معاقبید؟ اینکه منحصر به آنها نیست که یک تمثیل است نه تعیین فرمود: ﴿لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ﴾ ، ﴿وَ مَن یَقْنُتْ مِنکُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صَالِحاً نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَیْنِ﴾ و اگر کسی -معاذالله- کسی همسر پیغمبر بود و گناه کرد دو برابر دیگران عقاب میشود خب حالا اگر کسی عالم بود اینچنین است فرزند عالم بود اینچنین است در حوزه بود اینچنین است کسی که نعمت او بیشتر است مسئولیت او هم بیشتر است دیگر خب اینکه به زنهای پیغمبر خطاب کرد، به دختران پیغمبر هم خطاب کرده یا نه؟ به پسران پیغمبر خطاب کرد یا نه؟ به خواهران پیغمبر هم خطاب کرد یا نه؟ بالأخره آنهایی که در بیت وحی و نبوتاند یک حسابی دارن دیگر به این بیت منسوباند فرمود: ﴿لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ﴾ ، خب اگر کسی اهل تقوا باشد ﴿نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَیْنِ﴾ اگر کسی بیتقوایی کرد -معاذالله- دو برابر دیگران کیفر میبیند حالا درباره همسرهای پیغمبر مادرهای پیغمبر چطور؟ دخترهای پیغمبر چطور؟ خواهرهای پیغمبر چطور؟ برادرهای پیغمبر چطور؟ خب آنها هم همین است دیگر در این بیتاند مگر اینکه کسی رابطه نداشته باشند، پس هر اندازه نعمت ذات اقدس الهی بیشتر شد مسئولیتش هم بیشتر است خب یک مطلب این است که ما ضرورتاً بین افعال اختیاری و اضطراری فرق میگذاریم یک وقت است کسی با میل و اختیار خودش از مسجد بیرون میبرد، یک وقت دست کسی را میگیرند از مسجد بیرون میبرند خب یقیناً بین این دو کار عقلاً فرق است یک جا شخص مضطر است مورد فعل است یک جا مختار است مصدر فعل است این فرق هست، پس نمیشود گفت انسان هیچ سمتی ندارد افعال هم برخیها حسناند برخیها قبیح این را هم نمیشود انسان منکر این بدیهی حکمت عملی بشود آن بدیهی حکمت نظری است این بدیهی حکمت عملی و ذات اقدس الهی در حد اقتضا این امور را ذکر کرد روایات فراوان است روایات باب طینت گاهی به تراب برمیگردد، گاهی به ماء عذب فرات و ملح اجاج برمیگردد، گاهی به طبیعت جنت و نار برمیگردد، اما محصول همه این طوایف گوناگون این است که در حد اقتضاء است نه در حد علیت، آن هم آن نصاب لازم را همگان دارند هیچ کس فاقد آن نصاب نیست -معاذالله- اگر کسی فاقد آن نصاب بود هم مکلف نیست.
پرسش: ...
پاسخ: همین دیگر اگر کسی ولد حلال نبود آن نصاب لازم درک را بر اساس ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ داراست بر اساس ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً﴾ داراست البته او با کمالات علمی و عقلی و طهارت روحی کمتر دسترسی پیدا میکند، مسئولیت او هم کمتر است از این افراد مثل او هم در عالم فراواناند افرادی که ولد حلالاند و در حد او درک میکنند اینچنین نیست که تنها او باشد که این مقدار چیز میفهمد که افراد حلالزاده در عالم فراواناند که در حد او درک میکنند.
از روایات طینت برنمیآید که انسان مجبور است و همین محصول در کتاب شریف توحید مرحوم صدوق آمده که آنجا مرحوم صدوق نقل کرد از وجود مبارک معصوم (سلام الله علیه) سؤال میکنند که «الشقی من شقی فی بطن امه» یعنی چه؟ فرمود که ذات اقدس الهی میداند که «انه سیعمل أعمال الاشقیاء» این کودکی که در بطن مادر هست خداوند میداند که این شرایط رشدش چگونه است، با چه کسی رفاقت میکند در حالی که میتواند نکند، با چه گروهی رفاقت نمیکند در حالی که میتواند رفاقت بکند، کجا با حسن اختیار خود راه خوب را طی میکند در حالی که میتواند نرود، کجا با سوء اختیار خود راه بد را میپیماید در عین حال که میتواند به خلاف برود «انه سیعمل أعمال الاشقیاء» بنابراین نه سخن از جبر هست نه سخن از ناامیدی انسان تا آخرین لحظه هم مکلف است و هم امیدوار، حالا بقیه بحث را یعنی این بحث مختلط قرآنی روایی تقریباً در حدود هشت ده صفحه هست عصاره پنج شش صفحهاش اینجا به عرضتان رسید پنج شش صفحهاش را هم میبینید که این بحث تمام بشود انشاءالله.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است