display result search
منو
تفسیر آیات 26 تا 28 سوره اعراف

تفسیر آیات 26 تا 28 سوره اعراف

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 60 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 26 تا 28 سوره اعراف"
آنچه بر انسان لازم است آن است که نعمت‌های الهی را از ناحیه خدا بداند و هنگام بهره‌برداری شاکر باشد
اگر کسی تصمیم گرفت کار خیر انجام بدهد ولی موفق نشد حسنه می‌نویسند.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ٭ یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُون ٭ وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءَنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَیَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَی اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾

تکرار این ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ برای اهمیت مطلب است انبیاء(علیهم السلام) هم برای اهمیت مطلب و جذب توجه مخاطب کلمه ﴿یَا قَوْمِ﴾ ﴿یَا قَوْمِ﴾ را تکرار می‌کردند واعظان الهی هم این کلمه ﴿یَا قَوْمِ﴾ ﴿یَا قَوْمِ﴾ را تکرار می‌کردند برای جلب توجه مخاطب در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» آیهٴ 38 و 39 این است: ﴿وَقَالَ الَّذِی آمَنَ یَاقَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشَاد ٭ یَا قَوْمِ إِنَّمَا هذهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِیَ دَارُ الْقَرَار ٭ ... وَیَا قَوْمِ مَا لِی أَدْعُوکُمْ إِلَی النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِی إِلَی النَّارِ﴾ این کلمه ﴿یَا قَوْمِ﴾ در این قسمت سه بار تکرار شده است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» گروهی که از جن حضور رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشرف شدند برگشتند آنها هم در نصیحت قومشان کلمه ﴿یَا قَوْمِ﴾ را تکرار کردند آیه 29 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» این است: ﴿وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْ إِلَی قَوْمِهِم مُنذِرِین ٭ قَالُوا یَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا کِتَاباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَی ... ٭ یَا قَوْمَنَا أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ﴾ این کلمه ﴿یَا قَوْمَنَا﴾ ﴿یَا قَوْمَنَا﴾ را تکرار می‌کردند چه اینکه انبیاء(علیهم السلام) هم ﴿یَا قَوْمِ﴾ ﴿یَا قَوْمِ﴾ را تکرار می‌کردند و همه اینها نحوه دعوت را هم از ذات اقدس الهی فرا گرفتند که خداوند در همین یک بخش از سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» چهارجا دارد ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ و مانند آن.

مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشاً﴾ برخی گفتند که این ﴿رِیشا﴾ وصف است وصف دوم لباس است وصف اول لباس ساتر بودن است ﴿یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ﴾ مثل آن است که بفرماید «انزلنا علیکم لباسا مواریا و ریشا مواریا یعنی ساترا ﴿رِیشا﴾ یعنی زینة یعنی «قد انزلنا علیکم لباسا ساترا و ریشا ساترا و زینة» نظیر آنچه که درباره خیل و انعام آمده است که ﴿لِتَرْکَبُوهَا وَزِینَةً﴾ یعنی اینها مرکوب‌اند و زیور حامل اثقال شمایند و زیور شمایند این احتمال قابل قبول هست و دلیل هم بر نفیش نیست.

مطلب بعدی آن است که در تفسیر المنار سخنی از استحباب استفاده لباس زینت را ذکر می‌کند می‌گوید چون ذات اقدس الهی منت نهاد و لباس زینت را نازل کرده است پس پذیرش این هم مستحب است که از این آیه خواستند استحباب تزیّن را و دربر کردن جامه زینت را استفاده کنند این استنباط ناتمام است برای اینکه ذات اقدس الهی در قرآن کریم منتهای فراوانی نهاده است بر آفرینش این نعم از همه اینها بیش از ترخیص در استفاده استفاده نمی‌شود فرمود آب دادیم نان دادیم میوه دادیم هوا دادیم سنگ دادیم کلوخ دادیم بعضی برای خانه ساختن بعضی برای جامه دوختن بعضی برای خوردن اینها ترخیص است و شکرگذاری در برابر این نعم است نه دلالت بکند بر استحباب استفاده از این بنابراین گرچه اینها نعم الهی‌اند آنچه که بر انسان لازم است آن است که اینها را از ناحیه خدا بداند یک و هنگام بهره برداری هم شاکر باشد دو اما بهره‌برداری از اینها هم مستحب است این دلیل می‌طلبد.
مطلب بعدی آن است که آن تمیزی و طهارت و پاکی مستحب است البته آن از ادله دینی کاملاً استفاده می‌شود که پاک بودن نظیف بودن تمیز بودن مستحب است حالا خواه جامه ساده انسان دربر کند خواه جامه زیور دربر کند آنچه که مستحب است تمیز بودن نظیف بودن از لوث و روث دور بودن آن البته رجحان شرعی دارد خب این که فرمود: ﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشاً﴾ یعنی ساترا و زینة خب ﴿وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ﴾ این لباس تقوا در مقابل لباس بدن هست جامه تقوا کاری به این مصادیق بدنی ندارد اگر از زیدبن‌علی(رضوان الله علیه) نقل شده است که زره را جامه تقوا می‌داند یا عده‌ای لباس احرام را در ایام حج و عمره لباس تقوا می‌دانند این بیان بعضی از مصادیق مجازی لباس تقوا است لباس تقوا مصداق حقیقی‌اش همان وصف نفسانی است اطلاق لباس هم بر آن صفت نفسانی روی آن مبنایی که الفاظ برای ارواح معنای وضع شده است حقیقت است بعضیها خواستند بگویند اطلاق جامه بر تقوا آن مجاز است ولی به هر تقدیر لباس احرام حج و عمره یا لباس رزم برای یک مجاهد اینها مصداق لباس تقوا نیست جهاد البته لباس تقواست خود احرام لباس تقواست حج لباس تقواست آن وقتی که حاجی و معتمر مشغول غسل کردن‌اند و جامه احرام را از تن به در آوردند هم جامه تقوا در بر دارند احرام لباس تقواست حج لباس تقواست نه اینکه این ثوبی الاحرام این لباس تقوا باشد.
مطلب بعدی آن است که این ﴿ذلِکَ﴾ اخیر مخاطب خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که همگان استفاده می‌کنند یعنی آن مطلب چون ذلک یک اشاره است و یک خطاب کافش کاف خطاب است آن اسم اشاره است مخاطب در این اشاره وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است بما انه رسول الله و همگان هم باید در این پندگیری به آن تأسی کنند فرمود که اینها آیات الهی است تا شما متذکر بشوید برخی با تکلف خواستند بگویند آن ﴿أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً﴾ همان‌طوری که ما به آدم(سلام الله علیه) گفتیم ﴿اهْبِطُوا﴾ پایین بروید آدم پایین آمد جامه‌ای هم که در بر داشت جامه هم پایین آمد این تکلف نابه‌جاست برای اینکه آن نزول مکانت است این‌چنین نیست که با آن جامه پایین آمده باشد لذا خدا بفرماید ما جامه را برای شما پایین فرستادیم نه معنای انزال لباس نظیر انزال حدید نظیر انزال انعام بحث خاص خود را داشت و دارد که گذشت آن‌گاه در آیه بعد برای هشدار که انسان مبادا از جامه تقوا به در آید چند خطر را ذکر کرد خطر اول اینکه شیطان فتنه‌گر است ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ﴾ این فتّان فتنه‌گری‌اش سابقه دارد اولاً و پیاده کرده است ثانیاً، نمونه پیاده شدن فتنه گری هم جریان آدم و حواست ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم﴾ دیگر نفرمود «کما فتن ابویکم» چون اگر بفرماید «کما فتن ابویکم» آن‌گاه این سؤال مطرح است که افتتان ابوین چه بود؟ برای اینکه هم افتتان ابوین را یعنی آدم و حوا(سلام الله علیه) را گوشزد کرده باشند و هم نحوه فتنه‌گری آنها را فرمود: ﴿کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم﴾ وگرنه نظم طبیعی اقتضا می‌کرد بفرماید «لا یفتننکم الشیطان کما فتن ابویکم» پس فتنه‌گری او به این است که انسان را بهشتی نکند اگر کسی در بهشت است این سمت را رفع کند اگر کسی خارج بهشت است می‌خواهد وارد بهشت بشود این سمت را دفع کند یا نمی‌گذارد کسی بهشتی بشود یا اگر کسی بهشتی است او را از بهشت بیرون می‌کند در جریان آدم حادثه‌ای اتفاق افتاد که نسبت به دیگران آن حادثه آسان‌تر اتفاق می‌افتد از دو نظر و دو نکته یکی اینکه وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) در بهشت بود و دیگران خارج از بهشت‌اند البته روی آن مبنایی که کسانی که حافظ فطرت‌اند و مؤمن‌اند آنها اکنون در بهشت‌اند آن بحث را اکنون نباید مطرح کنیم دیگرانی که بخواهند با عمل صالح بهشت کسب بکنند العقل «ما عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان» بخواهند بر اساس عقل و فطرت از درون و کتاب و سنت از بیرون بهشت کسب بکنند اینها بیرون محدوده بهشت‌اند می‌خواهند وارد بشوند وجود مبارک آدم و حوا(سلام الله علیهما) در محدوده بهشت بودند خب دفع اهون از رفع است کسی که وارد بهشت نشده راه ندادند او آسان‌تر از آن است که کسی وارد بهشت است او را از بهشت بیرون کنند آن کار دشوار را شیطان نسبت به بزرگتر از شما کرد این کار آسان را نسبت به کوچک‌تر چگونه نتواند بکند؟ آدم که از شما بزرگ‌تر بود و او وارد در بهشت بود شما که از او کوچک‌ترید و خارج بهشتید رفع دشوارتر از دفع است دفع اهون از رفع است این یک او هم که بزرگ‌تر از شما بود ابوین شما بود در این حال خب گذشته از این او با یک کار از بهشت خارج شد شما با این معاصی کبیره متراکم می‌خواهید این معاصی متراکم چگونه طمع دارید که وارد بهشت بشوید؟ پس از دو نکته به سه نکته رسیدیم یکی اینکه وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) از شما اقوا بود یک، یکی یکی اینکه بر فرضی که آن نشئه گناه باشد که البته مبسوطا گذشت که آنجا جا برای گناه نیست بر فرض که آنجا جای گناه باشد یک گناهی کرد و شما گرفتار معاصی متراکم و متعدد هستید این دو نکته، سوم اینکه برای آدم و حوا(سلام الله علیهما) رفع بود و برای شما دفع است آنها وارد بهشت بودند بیرون کردن بهشتیها خیلی سخت‌تر از نگذاشتن غیر بهشتی است خب پس ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا﴾.
‌پرسش ...
پاسخ: چرا برای اینکه ذات اقدس الهی راه‌های ورود بهشت را فراوان فرا سوی ما گذاشت یک عده‌ای در محضر امام سجاد(علیه السلام) عرض کردند که اگر کسی اهل بهشت باشد جای تعجب است فرمود اگر کسی اهل جهنم باشد جای تعجب است بهشت رفتن که خیلی آسان است عرض کردند چطور؟ فرمود بعضی از گناهان را ذات اقدس الهی که خب اگر صغیره باشد بر اثر گناهان کبیره عفو می‌کند ﴿إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم﴾ خب این صغیره است دیگر اگر کبیره باشد که اتحاد مقدم و تالی است که و معقول نیست بفرماید که اگر گناهان کبیره نکردید ما گناهان کبیره شما را عفو می‌کنیم گناهان نکرده را چگونه عفو می‌کنند فرمود: ﴿إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم﴾ یعنی «سیئاتکم الصغیره» پس اینها که عفو است در صورت پرهیز از گناهان کبیره اگر کسی گناه کبیره کرده است یک گناه را یک کیفر می‌نویسند چون ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَ﴾ این دو راه توبه و انابه هم که باز است مرتب ﴿إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ﴾ این هم راه چهارم درباره حسنات اگر کسی تصمیم گرفت کار خیر انجام بدهد ولی موفق نشد حسنه می‌نویسند این یک، اگر موفق به انجام شد یکی را ده برابر می‌نویسند حداقلش حد اقلش یکی ده برابر است این است که امام سجاد(سلام الله علیه) فرمود: «ویل لمن غلبت آحاده أعشاره» لذا فرمود بهشت رفتن تعجب ندارد با این همه بخشایش و وسعتی که دارد جهنم رفتن تعجب دارد خب.
پرسش ...
پاسخ: آن اشاره شد که آن بحث خارج است البته روی آن جهت انسانی که در فطرت است انسانی که برابر با ایمان دارد زندگی می‌کند هم اکنون در بهشت است البته در خلال بحث اشاره شد که فعلاً ما در آن مسیر بحث نمی‌کنیم.
﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا﴾ راهش هم این است که انسان را اول بی‌حجاب کنند اولین راهش این است مهم‌ترین راهش این است هبائل قوی‌ترین دامهای او هم این است این ﴿یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا﴾ اختصاصی به آن لباس ظاهری ندارد برای اینکه در جریان افتنان فرمود: ﴿کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا﴾ اما از اینجا که سخن از بهشت است چون آن لباس‌التقوا اساس کار است می‌کوشد که انسان را از لباس تقوا به در ببرد در حقیقت ﴿لِیُرِیَهُمَا سَوْءَاتِهِمَ﴾ هم البته دلیل بر حصر نیست که شیطان کارش این است که انسان را مسلوب الحیثیه کند بلکه اگر آن کار را هم انجام بدهد در حقیقت انسان را در رتبه سابقه از لباس تقوا خلع کرده است بعد انسان را وادار می‌کند که بی‌حجاب یا بدحجاب باشد خطر بعدی آن است که ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ پس او عداوت دارد یک، سابقه عداوتش هم طولانی است دو، اعمال هم کرده است سه، بعد از گذشت این سه امر نوبت به تحذیر چهارم می‌رسد که فرمود از راهی حمله می‌کند که شما او را نمی‌بینید که این هم بحثش مبسوطش گذشت گفتند فرق قبیل و قبیله این است که قبیل به معنای جمعیت و جماعت و مانند آن است اما قبیله اصطلاحاً آن جمعیتی را می‌گویند که به یک پدر و جد و نیای واحد مرتبط بشوند وگرنه هر جمعیتی را قبیله نمی‌گویند خب این هم اصطلاح ادبی‌اش ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ در جریان ﴿مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ سه قول است دو طرفش افراط و تفریط است و قول وسط حق است آن طرفی که افراط است این است که اگر کسی بگوید من شیطان را دیدم چون شیطان ﴿مِنَ الْجِنّ﴾ است جن را دیدم قبیل شیطان که جن است دیدم این مثلاً کافر است یا لااقل فاسق است که باید تعذیر بشود این حرفی است که آلوسی از بعضیها نقل می‌‌کند برای اینکه او مخالف قرآن سخن گفته است خدا می‌فرماید شما اینها را نمی‌بینید و گروهی ادعا می‌کنند که ما جن را می‌بینیم البته قبیل الشیطان را این افراط، تفریط در مسئله آن است که برخی این شیطان و جنی که جزء قبیله شیطان است بر همین میکربهای عادی که با چشم غیر مسلح دیده نمی‌شوند حمل کرده است این می‌شود تفریط آن می‌شود افراط هیچ کدام از اینها حق نیست اما آن اولی حق نیست برای اینکه ذات اقدس الهی نفرمود که دیدن اینها محال است که فرمود عادتاً دیده نمی‌شوند نه اینکه نظیر الله ـ معاذ‌الله ـ ﴿لَاتُدْرِکُهُ الأبْصَارُ﴾ باشد که فرمود عادتاً شما نمی‌بینید حالا اگر کسی از راه غیر عادی بخواهد ببیند چه دلیلی بر خلاف شرع بودن اوست یک مطلب این است که دیدن آنها از راه احضار جن درست است یا نه؟ آن را گفتند فقها ممنوع است آن یک مطلب، مطلب دیگر بحث فقهی نیست بحث کلامی است که آیا اینها دیدنی‌اند یا نه؟ اگر دیدنی نبودند که مسئله احضار و ارتباط حرمت فقهی نداشت اینکه در فقه مطرح شد گفتند احضار جن حرام است و امثال ذلک برای اینکه این کار شدنی است دیگر اگر شدنی نبود که تکلیف نمی‌آمد که خب البته اگر کسی بخواهد فقط کسبش حرام است جزء مکاسب محرمه است که مستحضرید وگرنه اگر کسی علمش را داشته باشد برای اینکه جلوی بیگانگان را بگیرد این مستثنا است اینها جزء علومی است که کسب با اینها حرام است کسی اینها را حرفه قرار بدهد اما اصل یاد گرفتنش برای اینکه جلوی مشعبدها را بگیرد این حرمتی ندارد که جلوی بازیچه بازیگر‌ها را بخواهد بگوید پس اصلش شدنی است اما اینکه آنهایی که آمدند گفتند که این همین میکرب و امثال ذلک است این تفسیر مادی کردن این آیات است برای اینکه ذات اقدس الهی حرف شیطان را و این گروه از جنیها که شیطان من الجن است حرفهای ادراکی قرار داد گفت﴿لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ﴾ ، ﴿لَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَلَأَمُرَنَّهُم﴾ یعنی در مجاری ادراک و اندیشه اینها من تصرف می‌کنم خب میکرب که کار فکری نمی‌کند این یک آسیب بدنی می‌رساند این زینت بدهد حقی را باطل کند ﴿زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ﴾ بشود ﴿یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاس ٭ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ﴾ بشود یک موجودی باشد که در جان آدم اثر بگذارد در فکر و اندیشه اثر بگذارد که نیست بنابراین بین آن افراط و بین این تفریط قول وسط است که نه شیطان اینها از جن‌اند یک، جن موجود مادی است دو، مثل انسان روحی دارند بدنی دارند منتها خاصیتهای بدنی آنها با بدن انسان فرق می‌کند خاصیت روحی آنها با روح انسان فرق می‌کند سطح درکشان هم با سطح درکهای انسانهای عمیق یکسان نیست که به آن اوج ولایت برسند از آنها انبیا باشد صدیقین باشد صلحا باشند مؤمن دارند اما حالا نبی داشته باشند ولی داشته باشند خلیفة الله داشته باشند به آن حد نمی‌رسند به آن تجرد عقلی تام هم راه ندارند ولی درک دارند درک وهمی دارند درک خیالی دارند زشتیها را خوب تشخیص می‌دهند راه باطل را هم خوب می‌دانند و مانند آن.
‌پرسش ...
پاسخ: نه در قرآن دارد که ﴿قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُم مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ﴾ که دو گروه‌اند یک عده اهل جهنم‌اند یک عده اهل بهشت‌اند ﴿قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُمْ سُنَنٌ﴾ به جنیها خطاب می‌کند و اگر چنانچه همه آنها کافر باشند و اصلاً اهل ایمان نباشد که کسی برای آنها رسول نمی‌فرستد که همینهایی که در سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» بود ﴿فَلَمَّا حَضَرُوهُ﴾ بعد ایمان آوردند گفتند: ﴿إِنَّا سَمِعْنَا کِتَاباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَی﴾ برخیها خواستند بگویند اینها تابع حضرت موسی بودند یعنی یهودی بودند این دلیل تام نیست برای اینکه مسیحیها هم کتاب رسمی‌شان از نظر شریعت همان مطابق با تورات بود وجود مبارک عیسای مسیح در بحثهای مهم شریعت همان حرفهای موسای کلیم را تصدیق فرمودند.
‌پرسش ...
پاسخ: نه دیگر جدا نیستند از صنف جن‌اند از نوع جن‌اند ﴿کَانَ مِنَ الْجِنِّ﴾ قرآن دارد ﴿کَانَ مِنَ الْجِنِّ﴾ آن‌گاه همین شیطان یک عده را تحت وسوسه خود قرار می‌دهد با وسوسه اینها را وادار به مکروهات و معاصی صغیره و معاصی کبیره این معاصی برای او حال است بعد ملکه است بعد فصل مقوم وجودی است بعد می‌شود جزء شیاطین الانس که این از نظر نوع دیگر جزء شیطان محشور می‌شود ولو انسان است انسانی است که شیطان شده است.
پرسش ...
پاسخ: خب آنها مظاهر شیطنت است دیگر مثل اینکه اگر گفتند باشد فرشتگان کسی که وضو می‌گیرد هر قطره‌ای از قطرات آب وضو باعث پیدایش فرشته‌ای است که برای او طلب مغفرت می‌کند مشابه این هم درباره فرشته هم هست.
‌پرسش ...
پاسخ: بله سنخیت دارند و آن این است که درک می‌کنند در مجاری ادراکی انسان رابطه دارند این‌چنین نیست که درک نکنند میکرب چه سنخیتی با انسان دارد که حق را باطل باطل را حق کند ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُم﴾ همه شبهات منشأ شیطانی دارد خب از میکرب شبه القا کردن که بر نمی‌آید با بدن انسان تماس دارند و آسیب می‌رسانند اما هیچ شبهه‌ای نیست از هیچ غالط فی نفسه و مغالط لغیره سر نمی‌زند مگر به دخالت شیطان وگرنه فطرت که شبه‌زا نیست عقل که شبهه‌زا نیست ملائکه که شبهه‌آفرین نیستند همه مغالطه‌ها انسان که دارد مطالعه می‌کند همین که گفت «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» در تاقش نشسته دارد مطالعه می‌کند مگر از وسوسه شیطان بیرون است برای هر کسی هم آنها یک لباسی دوخته‌اند حالا یک کسی بخواهد تفسیر بی‌جا کند تأویل بی‌جا ببرد فتوای بی‌جا بدهد در اصول در فقه در حکمت در کلام در رشته‌های دیگر وقتی بخواهد کسی را از راه در ببرد خب همان در مطالعه‌اش راه می‌برد دیگر یک مقدمه باطل را جابه جا می‌کند این گرفتار مغالطه می‌شود از راه دخالت خیال و وهم درک بیجایی پیدا می‌کند این می‌شود راه شیطان.
هیچ باطلی نیست مگر به دخالت شیطان ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِم﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بود گذشت چون شیطان کار ادراکی می‌کند پس این را نمی‌شود بر میکرب و امثال میکرب تطبیق کرد هر چه که دیده نمی‌شود که شیطان نیست شیطان دیده نمی‌شود نه هر چه دیدنی نیست شیطان باشد این یک
مطلب بعدی آن است که آن افراطی که برخیها بر اساس او فتوا دادند که اگر کسی قائل شد به رویت شیطان این مثلاً کافر است یا فاسق باید تعزیر بشود این تام نیست برای اینکه اگر کسی اهل ملکوت بود کاملاً می‌توانست شیطان را ببیند چه اینکه فرشته را هم می‌توانست ببیند خب وجود مبارک خلیل حق شیطان را در مرمی دید و او را رمی کرد دیگر آنجا که جمره اولی و وسطا و ثانیه و ثالثه نبود آنها را رمی بکند که در دو سه مقطع دو سه بار شیطان را دید و شیطان را سنگ زد حقیقتاً آنجایی که شیطان سنگ خورد آنجا سنگی گذاشتند گفتند این سنگ را سنگ بزنید تا بفهمید دارید چکار می‌کنید خب در جاهلیت قربانی رسم بود این قربانی از زمان خلیل حق(سلام الله علیه) بود همین‌طور ادامه داشت اینها برای اینکه گوشت قربانی را ذات اقدس الهی قبول بکند یک مقدار خون را به دیوار کعبه می‌مالیدند یک مقدار گوشت را با میخ آویز می‌کردند که خدا قبول کند همین دخیلهایی که شما می‌بینید الآن می‌بندند هر جا رفتند یک دخیل می‌بندند ذات اقدس الهی فرمود آخر این چه کاریست دارید می‌کنید ﴿لَن یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلکِن یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنکُمْ﴾ آخر گوشت را چرا به دیوار کعبه آویزان می‌کنید خون را چرا به دیوار کعبه می‌مالید مگر گوشت و خون به خدا(انتهای نوار).... جمره هم به شرح ایضاً [و همچنین] گاهی می‌بینید اینها کفش می‌زنند گاهی دمپایی می‌زنند فرق نمی‌کند در جهالت گفتند شما ریگ بزنید ریگهای غیر مستعمل بزنید از سرزمین مشعر بگیرید چه اینکه وجود مبارک خلیل حق از آنجا گرفت خب پس شیطان را این سنگ و کفش و دمپایی شما نمی‌رسد آن رجم شماست که او را می‌رماند نه این سنگ شما این سنگ یک نمادی است برای او این کار واجب است آن حکمت و راز این کار است مثل اینکه قربانی واجب است ﴿یَنَالُهُ التَّقْوَی﴾ راز این قربانی است وگرنه آنچه را که به خدا می‌رسد تقوا است نه گوشت و خون ﴿لَن یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلکِن یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنکُمْ﴾ «لن ینال الشیطان حجر و لا مدر ولکن یرجمه استعاذتکم یرجمه تقواکم» و مانند آن خب بنابراین وجود مبارک خلیل حق دید دیگر هم او را دید و هم او را رجم کرد حالا از کجا ما می‌دانیم که در بین حجاج و معتمرین در بین حاجیان کسانی در همان مرما شیطان را نبینند خب خیلیها شاید ببینند هم او را می‌بینند هم آن مرما را سنگ می‌زنند هر دو کار فضیلت است پس اگر کسی قائل شد به امکان رویت شیطان این بر خلاف قرآن سخن نگفت چون ذات اقدس الهی نفرمود که دیدن او محال است فرمود به طور عادی دیده نمی‌شود شما نمی‌بینید آن خطر نهایی که آخرین خطر این جمله است فرمود که ما هم جلویش را نگرفتیم این عداوت دارد یک، با مهم‌تر از شما دشمنی داشت دو،و عداوتش هم اعمال شده است و کار او از بهشت بیرون کردن است سه،این کار هست من هم جلویش را نگرفتم شما هم که او را نمی‌بینید او هم شما را می‌بیند چهار،ما هم که او را این سمت را به او دادیم ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ شما اگر تحت ولایت او رفتید ما هم می‌گوییم عیب ندارد این‌نین نیست که ما این کلب معلم را همیشه ببندیم نه این کلب معلم برای گرفتن آماده است ما هم اغرائش کردیم اگر کسی بیگانه باشد ما اغراء می‌کنیم این می‌شود تهدید آخر ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ حالا این تبهکاران که می‌خواهند وارد گناه بشوند اول از همین فحشا شروع می‌کنند ﴿وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً﴾ برای توجیه دو عامل ذکر ‌می‌کنند ﴿قَالُوا وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءَنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا﴾ یک عده به سنت تمسک می‌کنند یک عده به مغالطه وقتی به اینها بگویید چرا این کار را کردند؟می‌گویند گذشتگان این کار را کرده‌اند ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُقْتَدُونَ﴾ ﴿مُهْتَدُونَ﴾ و مانند آن این اسناد کار به گذشته برای تبریر است برای توجیه است برای اینکه بگویند این کار کار خوبی است اگر گذشته انسان مشخص بود آنهایی که سنت‌گرا هستند این را میراث فرهنگی می‌دانند نظیر سیزده‌به‌در این را به گذشته منتسب می‌کنند اگر کاری گذشته نکردند غرب را شرق کرد آنها از یک جهتی پیشرفت دارند به آنها اسناد می‌دهند آنها این کار را می‌کنند یک توجیهی برای اینکار ذکر می‌کنند و آن تقلید است از کسی تقید می‌کنند که تقلید او پذیرفته باشد این یک، آنهایی هم که اهل استدلال‌اند می‌گویند خدا این کار را خواست این دو، در قرآن کریم این دو دلیل از مشرکین نقل می‌شود منتها چون غالب آنها عوام‌اند آن دلیل اول را بیشتر از دلیل دوم ذکر می‌کند می‌گویند ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُقْتَدُونَ﴾ ﴿مُهْتَدُونَ﴾ و مانند آن این را از زبان خیلی از مشرکین نقل می‌کند درباره خیلی از انبیا آنهایی که به اصطلاح توجیه‌گران شرک مشکران‌اند که کم هستند جزء علما و دانشمندان آن هستند آنها هم یک دلیل دارند که آن دلیل را هم قرآن کریم ذکر می‌کند البته خیلی کم می‌گویند: ﴿وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا﴾ ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَاأَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَیْ‏ءٍ﴾ آنها دلیلشان این است که خدا قادر بر همه چیز است ما که خدا را قبول داریم قدرت بی‌انتهای او را هم که قبول داریم اگر این کار بد بود که خدا جلویش را می‌گرفت دیگر چون خدا جلویش را نگرفت پس معلوم می‌شود بد نیست مثل اینکه عده‌ای می‌خواهند استدلال کنند برای آزادی مطلق به اینکه خدا در قرآن فرمود ﴿فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾ یا ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ این یک خلطی است بین تکوین و تشریح آیات فراوانی هست که ما انسان را آزاد آفریدیم یعنی در نظام تکوین انسان آزاد است ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُر﴾، ﴿وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ﴾ ﴿إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾ ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ راه آزاد است باز است خب اگر آزاداند چرا خدا کاری می‌کند که احدی آن‌طور شکنجه نمی‌کند و آن جهنم است که ﴿لا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ﴾ چرا خدا این کار را می‌کند اگر مردم آزادند اگر واقعاً آزادند اگر حق اختیار و انتخاب بین کفر و ایمان با آنهاست و این حق و باطل با اینهاست خب چرا توی خدا طرزی عذاب می‌کنی که ابدا در جهان سابقه ندارد ﴿لا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ﴾ حد اکثر عذاب دنیا این است که انسان را در کوره ذوب آهن و امثال ذلک بسوزانند و خاکستر کنند بیشتر از این که نیست که انسان بیش از یک بار که سوخته و خاکستر نمی‌شود که کاری که او می‌کند این است که ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت یکبار نیست دوبار نیست صدبار نیست این تازه برای جسم یک عذاب روحی می‌کند که اصلاً نمونه‌اش در عالم نیست آن ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَة ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأفْئِدَةِ﴾ که اصلاً نمونه‌اش برای بشر ممکن نیست این دو، خب اگر ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ اگر ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُر﴾ اگر ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾ اگر مردم آزادند اگر خدا مردم را آزاد آفریده پس این ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ﴾ به نحوی که ﴿لا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ﴾ برای چیست؟ همه این شبهات خلت تکوین و تشریع است مردم آزادند تکویناً آزادند تکویناً ذات اقدس الهی نسان را یک رفه نیافرید تکامل محفوظ باشد کمال در این است که انسان دو راه داشته با شد با حسن اختیار خود یکی را بپذیرد اما تشریعاً چطور؟ تشریعاً انسان آزاد است؟ یا بنده است؟ ببینید در حرفهای ابوزید و امثال ابوزید این‌قدر انسان را بالا بردند بالا بردند بالا بردند و ـ معاذ‌الله ـ خدا را پایین آوردن که اینها را در حد تعامل قرار دادند که گفتند انسان عبودیت ندارد عبد است حق بندگی دارد نه عبودیت خب آخر انسان چه هست که بگوید من در برابر خدا حق دارم که خدا را عبادت کنم کمال او در این است که بگوید: «لا یملک لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حیاة و لا نشورا» این یک تکه خاک بود بک یک تکه آب شد بعد هم پس فردا یک تکه آب می‌شود بعد هم یک تکه خاک اگر کسی برود پشت بام دنیای کنونی می‌بیند این پنج میلیاردی که بودند دو قرن قبل در خاکهای بیابان بودند دو قرن بعد هم خاکهای بیابان‌اند این خاکها بودند کم کم در مزرع و مرتع آمدند کم کم آب و علف شدند کم کم بوته و گندم شدند کم کم غذا شدند کم کم به بازار آمدند نسل قبل اینها را خوردند و شدند نطف این نطفه‌ها الآن پنج میلیارد بشرند دو قرن بعد هم همه اینها می‌شوند خاک اینکه داد و قال ندارد خب اگر انسان آزاد است اگر خدا انسان را آزاد آفرید خب چرا آن‌چنان بلایی به سر انسان در می‌آورد که ﴿لا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ﴾ همین مغالطه تکوین و تشریع که مشرکین دیروز داشتند آزادی‌خواهان امروز دارند امروز می‌گویند بشر آزاد است خب غرب که می‌گوید بشر آزاد است همین حرف مشرک دیروز را می‌زند دیگر مشرک دیروز مشکلش چه بود؟ خلط بین تکوین و تشریع بود دیگر که بحث مفصلش در همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت آیهٴ 148 سورهٴ «انعام» این بود: ﴿سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللّهُ مَاأَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَیْ‏ءٍ﴾ مشرکین این اندیشمندان مشرک‌اند وگرنه آن عوامشان می‌گفتند: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُقْتَدُونَ﴾ آن اندیشمندانشان می‌گویند که خدا که هست ما که خدا را قبول داریم خالق آسمان و زمین هم که هست قادر مطلق هست اگر این کار ما بد بود خدا جلویش را می‌گرفت ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَاأَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَیْ‏ءٍ﴾ چون ما مشرکیم چون نیاکان ما مشرک‌اند چون ما این چیزها را حرام کردیم معلوم می‌شود مرضی خداست اگر مرضی او نبود که او رفع می‌کرد غافل از اینکه ذات اقدس الهی قدرت نامتناهی دارد تکویناً ولی تشریعاً جلوی انسان را باز گذاشته ﴿بَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّیِّئَات﴾ ما اینها را می‌آزماییم ببینیم چه می‌کنند تا یوم الحساب به حسابشان برسیم پس آیات فراوانی در قرآن است که انسان آزاد است اما تکویناً همه اوامر الهی انسان آزاد نیست همه نواهی الهی می‌گویند انسان آزاد نیست اصولاً تکالیف معنایش این است که انسان تشریعاً آزاد نیست یک راه خاصی را باید طی کند مثل اینکه به انسان بگویند به اینکه چه راه است چه چاه انتخابش به عهده توست ولی اگر این راه را رفتی سعادتمندی بوستان به انتظار توست چاه را رفتی کنیف در بر توست این کار را نکن که خطر دارد ولی اگر رفتی سوختی تکویناً آزادی ولی تشریعاً هدایت کردیم راهنمایی کردیم که یکی خوب است یکی بد است یکی حق است یکی باطل است یکی حسن است یکی قبیح است و مانند آن همین استدلال مغالطانه مشرکین که در آیهٴ 148 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بود در همین بخش سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هم هست می‌بینید آنها می‌گویند ﴿إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً﴾ به دو دلیل استشهاد می‌کندن ﴿قَالُوا وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءَنَا﴾ این سنت ماست این میراث فرهنگی ماست ﴿وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا﴾ خب کجا قرآن دستور داده یا پیامبری آمده گفته شما عاری باشید، بی‌کسوت باشید اینها تکویناً می‌گویند این کار را کردند قرآن می‌‌گویند خب ﴿ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ خب اگر راست می‌گویید خدا به شما گفته صحیفه‌ای از صحف انبیا را بیاورید پیامبری یباورید ولیی از اولیا را بیاورید که بگوید از راه وحی خدا به ما دستور داده این کار جایز است ﴿ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ خب اگر راست می‌گویید یک دلیل نقلی بیاورید عقل و فطرت که اینها را نمی‌پذیرد دلیل نقلی هم که ندارید پس خلط کردید بین تکوین و تشریع آن وقت ذات اقدس الهی برمی‌گرداند می‌فرماید من اگر می‌خواستم جلوی شما را می‌گرفتم ولی شما را آزاد گذاشتم در بحثهای جنگهای داخلی خونریزیهای داخلی فرمود: ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِن بَعْدِهِ﴾ فرمود من اگر می‌خواستم جلوی اختلافات را می‌گرفتم ولی من شما را آزاد گذاشتم ببینم چه می‌کنید ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِن بَعْدِهِ﴾ من جلوی جنگ را می‌گرفتم چون قدرت مطلقه برای خداست ولی من عمداً شما را آزاد گذاشتم ببینم شما چه می‌کنید خب اگر هر وقت شما می‌خواهید بی‌رویه رفتار کنید جلوی شما را بگیرم که می‌شوید مضطر در اطاعت ما راه گناه را باز گذاشتیم همان‌طوری که راه ثواب را باز گذاشیم در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» فرمود: ﴿کُلاّ نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ﴾ فرمود مردم دو قسم‌اند ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِید ٭ وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَی لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُوراً﴾ فرمود راجع به دنیا کار ما موجبه جزئیه است راجع به آخرت کار ما موجبه کلیه است اما درباره دنیا موجبه جزئیه است این است که هر کس به طرف دنیا برود این‌چنین نیست که هر اندازه او بخواهد هر کسی بخواهد به او بدهیم نه این را بدهیم که ﴿لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الأرْض﴾ ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ﴾ اگر کسی خدا و قیامت را قبول نداشت به طرف دنیا رفت این‌چنین نیست که هر کسی بی‌مذهب شد نانش در روغن باشد ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ﴾ با دوتا قید جزئی ﴿عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ﴾ نه ما شاء ﴿لِمَن نُّرِیدُ﴾ نه «لمن اراد» هر اندازه که ما بخواهیم به هر کسی که خود ما مصلحت بدانیم چون آنجا هم بالأخره فاسد و افسد دارد این‌چنین نیست که هر کافری وضعش روبه‌ راه باشد آنها هم فقیر دارند مثل دیگران آنها هم مفلوک دارند مثل دیگران پس ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا﴾ با دو قید جزئی ﴿مَا نَشَاءُ﴾ نه ما شاء لمن نرید نه ﴿لِمَنْ أَرَادَ﴾ اما درباره آخرت طلبی موجبه کلیه کلی در کلی ﴿مَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَی لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُورا﴾ این موجبه کلیه بعد فرمود که این‌چنین نیست که ما یک تئوری محض داشته باشیم بگوییم هر کسی آخرت می‌خواهد این هر کسی دنیا می‌خواهد این نه ما وسیله را هم فراهم می‌کنیم ﴿کُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ﴾ ما همه را کمک می‌کنیم حالا اگر کسی خواست قرض‌الحسنه بدهد وسیله‌اش فراهم است کسی خواست ربا بگیرد وسیله‌اش فراهم است اهل نکاح و سفاح وسیله‌اش فراهم است ﴿کُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً﴾ اینها خلط کردند بین تکوین و تشریع گفتند: ﴿وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا﴾ خدا امر کرد ما را به این، شرک اگر هست خدا امر کرده آدم کشی است خدا امر کرده لخت بودن است خدا امر کرده ﴿وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءَنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَ﴾ آن جمله اول که تمسک به سنت گذشته است و تقلید نیاکان آن را چون مکرر در قرآن کریم نهی کرد و نهی فرمود: ﴿أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ﴾ و ﴿لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً﴾ خب چرا حرف آنها را گوش می‌دهید؟ ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُقْتَدُونَ﴾ فرمود: ﴿أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ﴾ خب چرا حرف آنها را گوش می‌دهید؟ این را مکرر نفی کرد و خب هیچ اما درباره ﴿وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا﴾ که خدا ما را امر کرده فرمود این‌چنین نیست ﴿قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَیَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَی اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُون ٭ قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ﴾ او به قسط و نیکی و فضیلت و عدل و احسان دعوت می‌کند آن که به فحشا امر می‌کند شیطان است چه اینکه در آیه 268 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً گذشت که ﴿الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاءِ وَاللّهُ یَعِدُکُم مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾ خب می‌بینید این خلط تکوین و تشریع است الیوم هم شما می‌بینید هیچ شبهه‌ای نیست از غرب برخیزد یا در داخل پر و بال داده بشود مرگ اینکه در زمان مشرکین این شبهات بود منتها حالا رنگ شبهه عوض می‌شود همه ما سنگ آزادی به سینه می‌زنیم اما کدام آزادی در برابر خدا آزادیم یا در برابر غیر خدا آزادیم؟ به آیاتی هم تمسک می‌شود آیات انسان را تکویناً آزاد کرد خدا تکویناً آزاد کرد یا تشریعاً هم آزاد کرد اگر تشریعاً آزاد کرده باشد که دیگر می‌شود اباحه مذهب یعنی هر چیزی رهاست دیگر پس تکویناً راه باز است ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ اما همین‌جایی که می‌گوید: ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ می‌فرماید: ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ﴾ خب اگر مردم آزادند دیگر چکار دارید یک عده را به جهنم ببرید؟
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:48

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی