display result search
منو
تفسیر آیه 26 سوره اعراف _ بخش دوم

تفسیر آیه 26 سوره اعراف _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 58 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 26 سوره اعراف _ بخش دوم"
دو عامل نقش مهمی در تقرب بنده به ساحت قدسی خدا دارد؛ اقرار به گناه و درخواست مغفرت
هر عمل قربی که به وسیله آن عمل، بنده به ساحت قدس خدا نزدیک می‌شود وسیله است

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾

یکی از اشاراتی که مربوط به آیه 23 است که آدم و حوا(سلام الله علیهما) گفتند: ﴿رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ﴾ احتمالاً آن کلماتی که آدم(سلام الله علیه) تلقی کرده است و زمینه توبه را هم فراهم کرده است همین کلمه اقرار به دعاست البته آن روایاتی که دارد به برکت اهل بیت(علیهم السلام) به این معارف آشنا شدند در موطن خود محفوظ است ولی آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 37 آمده است که ﴿فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ﴾ در آن آیه کلمات مشخص نشد که چیست وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) چه گفت و عنایت الهی به چه سببی شامل آدم و حوا(سلام الله علیهما) شد در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» به صورت مبسوط بازگو نشد فقط در سورهٴ «بقره» دارد که ﴿فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ﴾ اما آن کلمات چه بود؟ مشخص نیست ولی در آیات محل بحث یعنی در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» معین فرمود که آن کلمات عبارت از اقرار و دعاست این دو عامل نقش مهمی دارد در تقرب بنده به ساحت قدسی خدا یکی اقرار به گناه، یکی درخواست مغفرت البته در آن نشئه اصلاً گناه نبود یعنی گناهی که مربوط به شریعت است در آنجا نبود چون آن نشئه نشئه تشریع نبود اولاً و شریعت هم بعدها حضور و ظهور پیدا کرد ثانیاً آنجا هر نحوه نقصی که فرض بشود دعای هر نشئه‌ای مناسب همان نشئه است اقرار هر مرحله‌ای مناسب آن مرحله است این دو قسمت محوری در سورهٴ مبارکهٴ اعراف آمده است که ﴿قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا﴾ این اقرار است ﴿وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ﴾ که این درخواست مغفرت است دعاست این دو چیز از بهترین وسائل‌اند خدا به ما فرمود: ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ این اصل کلی خیلی از وسائل هم در قرآن و روایات مشخص شده است دعا وسیله است، اقرار وسیله است، نماز وسیله است، روزه وسیله است هر عمل قربی که به وسیله آن عمل بنده به ساحت قدس خدا نزدیک می‌شود وسیله است در بین اینها عقاید وسایلی است بهتر از وسایل اخلاقی اخلاق وسایلی است بهتر از وسایل اعمالی واجبها وسایلی است بهتر از مستحبها هر کدام از اینها وسیله‌اند ولایت اهل‌بیت(علیهم السلام) از بهترین مصادیق و بارزترین مصادیق وسیله است که مشخص شده است به ما فرمود: ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ هر عملی قربی که بنده به خدا به وسیله آن نزدیک می‌شود وسیله است اما بهترین وسیله اعتقاد به ربوبیت است که «یتوسل الیک بربوبیتک» این اقوی الوسایل است در بخشی از مناجاتها و ادعیه آمده است که «فقد جعلت الاقرار بالذنب الیک وسیلتی» اقرار به گناه وسیله من است به سوی تو «فقد جعلت الاقرار بالذنب الیک وسیلتی» خب دعا هم وسیله است که «الدعا سلاح المؤمن» است «مخ العبادة» است و مانند آن این اعتراف به قصور و درخواست مغفرت دو وسیله از وسایل الهی‌اند که کلمات الله خواهند بود پس اگر در سورهٴ «بقره» فرمود: ﴿فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ﴾ و آن کلمات را مشخص نفرمود در آیهٴ 23 سورهٴ «اعراف» که محل بحث است آن کلمات را مشخص کرد آن کلمات این است که ﴿رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا﴾ این اقرار ﴿وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا﴾ که درخواست مغفرت و رحمت است این دعا اینها کلمات الهی است اینها توسل است ﴿لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ﴾ آن‌گاه جوابی که ذات اقدس الهی در قبال این اقرار و دعا داده است در سورهٴ «اعراف» نیست در سورهٴ «بقره» بود گذشت که ﴿فَتَابَ عَلَیْهِ﴾ ﴿فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ﴾ این انعطاف الهی و رجوع الهی به عبد که بعد از رجوع عبد به الله است این در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آمده خب پس از مجموع آیات سورهٴ «بقره» و سورهٴ «اعراف» مشخص می‌شود که آدم(سلام الله علیه) یک کلماتی را دریافت کرد آن کلمات چیست؟ دو عنصر محوری است یکی اعتراف به گناه یکی هم درخواست مغفرت و رحمت بعد از اینکه اقرار کردند و درخواست مغفرت و رحمت کردند ذات اقدس الهی توبه اینها را پذیرفت ﴿فَتَابَ عَلَیْهِ﴾ این پذیرش توبه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است که در سورهٴ «اعراف» نیست اما عنوان ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ که در این بخش از سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» مطرح است تذکر به قصه آدم است وقتی خدا به انسانها می‌فرماید ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ یعنی همان جریان گذشته درباره شما محتمل است تکرار بشود شما از قصه آدم(سلام الله علیه) پند بگیرید تعبیر ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ این پیام را ندارد اما تعبیر ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ که در همین محدوده در چهارجا خدا به انسانها فرمود: ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ برای آن است که انسان را تذکر بدهد که مبادا به آن سرنوشت تلخ مبتلا بشوند که ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ این نکته را ندارد که ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ آن نکته را دارد.
مطلب بعدی آن است که ﴿قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ﴾ نه «الیکم» بلکه ﴿عَلَیْکُمْ﴾ معلوم می‌شود این نعمت از بالا اشراف و احاطه دارد تعبیر به علی شد لباس که در بحث دیروز تا حدودی حدودش گذشت و مواضعش مشخص شد جمع‌بندی نهایی‌اش به این است که لباس یا برای ظاهر است یا برای باطن هر کدام از اینها هم یا برای دفع است یا برای جذب لباس گاهی برای ظاهر است گاهی برای باطن و گاهی برای دفع نقص است گاهی برای جذب کمال چون انسان از این حالتها که بیرون نیست بخشی مربوط به بدن اوست بخشی مربوط به روح او بخشی از کارهای او به عنوان دفع ناملایم است و بخشی برای جذب ملایم آنجا که فرمود لباس برای دفع ناملایم هست مشکلات شما را برطرف می‌کند آیات سورهٴ مبارکهٴ «نحل» است که در آیهٴ 81 سورهٴ «نحل» فرمود: ﴿وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُم مِمَّا خَلَقَ ظِلالاً وَجَعَلَ لَکُم مِنَ الْجِبَالَ أَکْنَاناً﴾ که این مربوط به مسکن است ﴿وَجَعَلَ لَکُمْ سَرَابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ وَسَرَابیلَ تَقِیکُم بَأْسَکُمْ﴾ گاهی درباره ِسربالها و جامه‌هایی که انسان را از سرما حفظ می‌کند گاهی انسان را از گرما حفظ می‌کند فرق نمی‌کند بالأخره لباس برای دفع سرما و گرماست این جریان دفع است که ناملایم را دفع می‌کند گاهی یک سلسله لباسهایی است که برای دفع نیست برای دفاع است یعنی هوا معتدل است یا اگر سرد باشد یا گرم باشد این لباس عادی برای آن دفاع کافی نیست این میدان جنگ است و زره می‌طلبد نه سِربالهای عادی که انسان را از سرما و گرما حفظ بکند لباسهای عادی برای دفع سرما و گرماست از آن به عنوان ﴿سَرَابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ﴾ یاد می‌کند اما زره و امثال زره که جنبه دفاعی دارد و انسان را از خطر حفظ می‌کند از آنها جداگانه به عنوان ﴿سَرَابیلَ تَقِیکُم بَأْسَکُم﴾ یاد می‌کند نظیر خود نظیر زره نظیر چکمه اینها همه لباس دفاعی است گوشه‌ای از لباس دفاع را در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» ضمن قصه داوود(سلام الله علیه) مشخص کرد آیهٴ هشتاد سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» این است که ﴿وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُم مِن بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شَاکِرُونَ﴾ صنعت زره‌بافی را هم ما به وسیله انبیاء(علیهم السلام) به یاد شما دادیم، در جریان داوود به خواست خدا روشن خواهد شد که او دوتا کار دارد یکی معجزه است و دیگری علم و صنعت است آنکه صنعت است و قابل نقل و انتقال فکری است و انسان را ممکن است یاد بدهند و انشان مشابه آن را بسازد از او به عنوان علم یاد کرده است فرمود: ﴿وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ﴾ این یک صنعت است که بشر یاد می‌یگرید و مشابه آن را می‌سازد اما حالا آهن سرد را با مشتش با دستش نرم بکند این دیگر علم نیست این دیگر اعجاز و کرامت است از او به عنوان تعلیم یاد نکرده است فرمود: ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ﴾ دیگر «علمناه الانة الحدید» نیست که کسی درس بخواند آهن را نرم بکند آنکه آهن را به کارخانه ذوب آهن می‌برند او تعلیم است او با درس است اما با دست انسان را مثل موم نرم بکنند این دیگر با درس و بحث حل نمی‌شود این یک قداست روح نمی‌طلبد در آنجا سخن از «علمنا» نیست سخن از ﴿أَلَنَّا لَهُ الْحَدِید﴾ است ﴿أَلَنَّا لَهُ الْحَدِید﴾ و این آهن فقط به دست مبارک حضرت داوود نرم می‌شود مثل موم خب به هر تقدیر در جریان لباس دفاعی اینجا خداوند به وسیله انبیاء و اولیا به انسانهای متعهد این صنعتها را یاد بشر داده است که اینها جنبه دفاع دارد در بخشهایی که مربوط به دفع و دفاع بود این آیات شاهد خوبی است اما همه نیازهای بشر دفع یا دفاع نیست انسان تنها نمی‌خواهد از سرد و گرم محفوظ بماند یا نمی‌خواهد در میدان جنگ دفاع کند بلکه جاذبه‌هایی هم برای انسان مطرح است نیروی اشتها هم دارد جذب ملایم هم برای انسان مسئله است لذا خداوند که این نعمت جذب ملایم را به انسان داد نعمتهایی هم خلق کرد که به این خاصه طبیعی و مشروع او پاسخ بدهد و آن جمال‌طلبی است زیبا‌طلبی است زینت‌طلبی است و مانند آن در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آیهٴ پنج و ششم این است فرمود: ﴿وَالأنْعَامَ خَلَقَهَا لَکُمْ فِیهَا دِفْ‏ءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ﴾ هم از پشم آنها فرش تهیه می‌کنید جامه تهیه می‌کنید چادر تهیه می‌کنید مسکن است برای شما که گرم بشوید منافع لبنی و غیر لبنی دارید منافع لحمی دارید که ﴿مَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْکُلُون ٭ وَلَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَحِینَ تَسْرَحُون﴾ شما وقتی به رمه‌سرا می‌روید آنجا که دامداری است این گوسفندها را که عصر از چراگاه برمی‌گردانند می‌بینید یا صبح به چراگاه می‌روند تماشا می‌کنید برای شما زیباست و زیور است و جمالی است که چگونه این گوسفند‌ها که عصر از چراگاه برمی‌گردند عند الرواح به آغلها برمی‌گردند اولاً هیچ مادری شیر به صاحب نمی‌دهد مگر اینکه قبلاً به بره‌اش شیر بدهد و این بره‌ها وقتی مادرها را دیدند با یک اشتیاقی به سراغ آنها می‌روند آنها هم با یک اشتیاقی بره‌ها را جذب می‌کنند و هیچ کدام از آنها هم اشتباه نمی‌کنند گاهی این بره کنار یک گوسفندی می‌رود بو می‌کشد می‌بینید مادرش نیست یا مادر بو می‌کند می‌بیند آن بره‌اش نیست او را رها می‌کند اینها با یک آهنگ و نوای خاصی به سراغ مادرها می‌روند استقبال می‌کنند مادرها هم اینها را در آغوش می‌کشند هر مادری هم بچه خودش را می‌شناسد اول به آنها شیر می‌دهد بعد به صاحب‌رمه شیر می‌دهد وگرنه هرگز به آنها شیر نخواهد داد این دو حالت چه در بامداد چه در شامگاه یک زیبایی است برای رمه‌دار و رمه‌سراها و مانند آن ﴿وَلَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَحِینَ تَسْرَحُونَ﴾ یعنی در بامداد و شامگاه منافع دیگر که هست ﴿وَتَحْمِلُ أَثْقَالَکُمْ إِلَی بَلَدٍ﴾ و مانند آن، آن‌گاه لباسی که برای جاذبه داشتن باشد و برای جذب ملایم باشد و زیبایی را تأمین بکند آن را در آیه محل بحث به عنوان ﴿رِیشا﴾ تعبیر کرد فرمودند ﴿وأَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ﴾ که این دفع است دفع نقص است ﴿وَرِیشاً﴾ ریش آن جامه زیباست اختصاصی به پر ندارد شاید پر مرغان را هم گفتند ریش برای آن زیبایی آنها باشد نه اینکه منحصراً به معنای پر مرغ باشد و اطلاقش بر جامه زیبا مجاز باشد این‌چنین نیست شاید جامه‌ای داشته باشد که روی همان جامه بر پر مرغ هم اطلاق می‌شود این جامه زیبا را می‌گویند ریش، ریاش آن البته فاخره است پس «قد انزلنا علیکم لباسا للدفع و لباسا للجذب لباسا للدفاع و لباسا للجمال» این چهار قسم را خدا نازل کرده است اما اینکه چگونه از مخزن الهی نازل می‌شود؟ آیا مخزن الهی همان اسمای الهی‌اند یا وجود عینی دارند؟ کما هو الظاهر این باید در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» مشخص بود که ﴿إِن مِّن شَیْ‏ءٍ إِلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم﴾ البته اسمای الهی مصادیق فراوانی دارند آنچه را که ما فعلاً مطرح می‌کنیم اسماء اسماءُ الاسماءِ است یعنی آنچه که در جوشن کبیر هست یا در ادعیه دیگر اینها سه مرحله از اسم الهی فاصله دارند اینها الفاظ است که اسم است برای آن معانی اینها در حقیقت اسماء الاسماء‌اند آن معانی و معارف ذهنی اسمای موجودات خارجیه‌اند سمه و نشانه آن موجودات خارجیه‌اند آن موجودات خارجی موجودات تکوینی اسماء الله‌اند، سمه‌اند علامت ذات اقدس الهی‌اند آنها اسماء الله‌اند بلاواسطه آن معارف ذهنی که مفسران به آن معارف می‌پردازند اسماء الاسماء‌اند این الفاظی که ما در نماز و دعا داریم در جوشن کبیر و امثال ذلک می‌خوانیم اسماءُ اسماء اسماء الله است پس آن موجودات تکوینی اسم حقیقی‌اند.
‌پرسش ...
پاسخ: نه ذکر خاص بعد از عام است یا نه اصلاً ذکر خاص بعد از عام نیست دو نوع است دیگر لباس دو قسم است بعضی برای دفع است مثل اینکه انسان یک گرم کنی زیر می‌پوشد بعضی برای حیثیت و آبرو است مثل جامه فاخری که در ایام عید می‌پوشد لباس دو قسم است این ریش به معنای جامه فاخر است نه یعنی پر «قد انزلنا علیکم صنفین من اللباس احدهما للدفع و هو الذی یواری سوءاتکم و الاخر للجذب و هو الریاش و هو الریش و هو اللباس الفاخر» خب این لباس عید را می‌گویند ریش یعنی نو نه ریش یعنی پر، پر را هم اگر گفتند ریش چون جمال است پس «قد انزلنا علیکم صنفین من اللباس احدهما للدفع» نظیر آنچه در سورهٴ «نحل» آمده است ﴿سَرَابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ وَسَرَابیلَ تَقِیکُم بَأْسَکُمْ﴾ «و الاخر للجذب» که برای تأمین نیازهای زیبا و زینت‌طلبی انسان است و آن لباس فاخر است به نام ریش زیورها را هم لباس می‌گویند برای اینکه در آیه چهارده سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آمده است ﴿وَهُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیّاً وَتَسْتَخْرِجوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَهَا﴾ انگشتر زیبا که در دست دارید لباس است دیگر می‌گویند «لبس الخاتم» اینکه می‌گویند نماز در حالی که مصلی انگشتر را در دست بپوشاند به طلا تلبس بکند محذور دارد این است این انگشتر در جیب باشد که لباس نیست در انگشت باشد لباس است یعنی پوشید منتها حالا لباسی که به اصطلاح کتاب و سنت است غیر از لباسی است که در جامعه ما معروف است کفش لباس است، کلاه لباس است، انگشتر لباس است و گردن‌بند و گلوبند لباس است اگر اینها را مرد در حال نماز بپوشد خب محذور دارد حرمت دارد در جیب داشته باشد نه اینها لباس نیست خب لبس خاتم همین است ﴿وَهُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیّاً وَتَسْتَخْرِجوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَهَا﴾ آیات قرآنی گاهی مخصوص لباس است، گاهی مخصوص تأمین نیازهای اکل و شرب است، گاهی جامع بین لباس و اکل و شرب است در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» قبلاً گذشت که خداوند انواع و اقسام روییدنیها را برای تأمین نیازهای شما آفرید آن برای خوراکی‌هاست در آیات محل بحث سورهٴ «عراف» پوشاکیها را ذکر کرده در آیه چهارده سورهٴ «نحل» هم خوراکی را هم پوشاکی را ذکر کرده فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیّاً وَتَسْتَخْرِجوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَهَا﴾ پس لباس گاهی برای دفع ناملایم است حالا یا موارات سوءات است یا برای پرهیز از سرد و گرم است یا نه انسان که تنها مثل حیوان نیست که فقط بخواهد نلرزد که یک جاذبه‌هایی را هم ذات اقدس الهی به او داده است که او از لباس نو لذت می‌برد لباسی که خوب دوخته شده لذت می‌برد لباس فاخر لذت می‌برد منتها «و قل جدید الثوب لابد من بلا» مستحب است انسان جامه‌ای را که انسان از خیاط گرفته قبل از اینکه بپوشد به او بگوید تو کهنه می‌شوی و آبروی من را نبر کاری نکن که من کهنه می‌شود «و قل لجدید الثوب لا بد من بلا» به این جامه نو بگو که تو کهنه می‌شوی کاری نکن که من با پوشیدن تو به جهنم بروم لذا به مرحله‌ای گاهی انسان می‌رسد که جامه شهرت می‌پوشد که بعضیها در پوشیدن چنین جامه‌ای اشکال کردند بالأخره اگر کسی بخواهد تبختر کند تفاخر کند این در حقیقت کبریا طلبی است این دیگر جمال نیست این از قبیح‌ترین کارهاست اما اگر کسی بخواهد نه زیبا باشد خب این چیز خوبی است اما بخواهد فخر فروشی کند این قبح است نه جمال بنابراین آنچه که نیاز انسان است جمال است نه تفاخر آن یک نیاز کاذب است هرجا سخن از ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ است مستحضرید که حرف شیطان است ما برای اینکه ببینیم که این کار ما کار فرشته‌خویی است زیبایی است یا کار شیطنت است کاملاً می‌توانیم تشخیص بدهیم اگر دیدیم که نه در صدد این هستیم که بگوییم من از او بهترم ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ این حرف شیطان است ﴿هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْیاً﴾ سر در بیاورد این حرف شیطان است ﴿أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾ می‌شود شیطان اما اگر نه یک چیز زیبایی است انسان او را اولین بهره‌ای که می‌برد یا در نماز واجب از او استفاده می‌برد یا اولاً بهره‌ای که می‌برد دو رکعت نماز مستحب در او می‌خواند این معلوم می‌شود الحمد لله انسان به جایی رسیده است که لباس را لله می‌پوشد این از لطیف‌ترین روایاتی است که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف من لا یحضره الفقیه نقل کرده که اگر کسی جامه خوب دارد این را موقع نماز می‌گیرد کنار می‌گذارد همان با لباس کهنه منزل نماز می‌خواند این معلوم می‌شود «فلیس لله اکتسی» این معلوم می‌شود اکتسار او و کسوه‌پوشی او برای خدا نیست آن که لباس نو را هنگام نماز می‌گیرد باز همان لباس کثیف کهنه منزلی نماز می‌خواند این معلوم می‌شود برای خدا لباس نپوشیده دیگر این را مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) از معصوم(سلام الله علیه) در کتاب شریف من لا یحضره الفقیه نقل کرده خب آن کسی که سعی می‌کند با لباس نو نماز بخواند معلوم می‌شود «لله یکتسی» آن که لباس نو را می‌گیرد با همان لباس کثیف نماز می‌خواند «فلیس لله اکتسی» خب این معیارها مشخص است البته کسی نیست که بگوید من اینها را نمی‌فهمم اینها از چیزهایی است که در نهان همه ما نهفته است یک مقدار تأمّل و تدبّر اجمالی کافی است پس جامه ظاهر یا للدفع و الدفاع است یا للجذب و الجمال همه اینها در قرآن کریم آمده اما جامه باطن هم بشرح ایضاً [و همچنین] آن هم دو قسم است یا للدفع و الدفاع است یا للجذب و الجمال اینکه فرمود: ﴿وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ﴾ آن هم ﴿أَنْزَلْنَا عَلَیْکُم﴾ است منتها جمله اسمیه شد یک، فرق کرد با آنها آن جمله فعلیه بود این جمله اسمیه است یک، با فاصله قرار دادن ذلک بین مبتدا و خبر بعد تجلیل و تفخیم این مطلب افزود این دو ،﴿وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ﴾ این نیازی به ﴿ذلِکَ﴾ نبود معلوم بود ﴿خَیْرٌ﴾ خبر لباس التقوی است لباس تقوا این خیر است آن هم این نمی‌گوید می‌فرماید لباس تقوا آن خیر است مثل اینکه در قرآن می‌گوییم ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ ما که در خدمت قرآنیم باید بگوییم «هذا لا ریب فیه هذا الکتاب لا ریب فیه» اما بگوییم ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾ آن کتاب ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ است اینجا هم همین‌طور است لباس تقوا آن جامه خیر است خب آوردن ذلک چه هذا بیاورد چه ذلک برای تأکید و تفخیم است تجلیل است یک، از هذا به ذلک عدول کردم هم برای تفخیم مؤکّد است این دو، از جمله فعلیه به جمله اسمیه منتقل شدن برای تجلیل مقام تقوا است این سه، اینکه فرمود ﴿وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ﴾ این جامه تقوی همان‌طوری که در بحث دیروز گذشت هم برای دفع است هم برای جمال برای ماها که آلوده‌ایم باید جامه تقوا در بر کنیم که اینها را رفت‌ورو کنیم آنها که در حقیقت رفع است مثل کسی که جامه نداشت سرما خورد حالا جامه در بر می‌کند که این سرما را برطرف کند عده‌ای که منزّه و مطهرند جامه تقوا دارند برای دفع است ماها برای رفع آنها جامه تقوا در بر می‌کنند که سرما نخورند، سرما نخورند دیگران جامه در بر می‌خورند که سرمای آمده را رفع کنند خب تقوا هم برای عام است و خاص است و اخص بالأخره مراحلی که برای این ذکر کردند برای ماها حد اکثر این است که واجب را انجام بدهیم حرام را مرتکب نشویم همین، اما آن که از مستحب هم نمی‌گذرد و سعی می‌کند کمتر مباح مرتکب بشود نه تنها هیچ گناه صغیره یا کبیره ندارد سعی می‌کند دامنش به مکروهات هم مبتلا نشود او جمیل است آن ریش تقوا است.
‌پرسش ...
پاسخ: خب البته ما برای اینکه آنهایی که ـ معاذ‌الله ـ آلوده‌ایم آنها را برطرف کنیم و هم برای اینکه ان‌شاء‌الله به چیزهایی که مبتلا نشده‌ایم مبتلا نشویم خب.
این جامه تقوا که زیبایی است که دارد علمی که «اطلبوا العلم و تزینوا معه بالحلم» حلم زینت علم است برای عالم حلیم بودن زیور است اینها همان ریش و جامه زیباست و جامه هم اختصاصی به مسئله بدنی ندارد که امر مادی باشد بدن را بپوشاند و در بر می‌گیرد و احاطه می‌کند او لباس است خواه بدن خواه قلب آدم، روح آدم، مجاری ادراکی آدم و مانند آن، این هم گاهی برای دفع و رفع است گاهی برای جذب و جمال است گاهی نه انسانی که جامه دفع یا دفاع در برنکرد انسانی که جامه جذب یا جمال نپوشید گرفتار جامه ذلّت می‌شود لباس مذلّت در بر می‌کند اینکه در بعضی از آیات فرمود که لباس جوع و گرسنگی را ما بر اینها پوشاندیم یا چشاندیم همین است آیهٴ 112 سورهٴ «نحل» این است ﴿فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ﴾ این یک جامه‌ای است همان‌طوری که جامه انسان را می‌پوشاند این گرسنگی و ترس هم اینها را پوشاندند در قیامت هم ـ معاذ‌الله ـ این به صورت ثوب قطران نظیر جامه قیر اگر کسی را قیراندود کنند تمام بدن را قیر بگیرد می‌گویند جامه قیری در بر کرده است پوشانده بالأخره او را دیگر قطران آن قیر بد بو همین است اختصاصی به این صورتی که حالا متعارف است و خیات او را می‌دوزد و اینها ندارد همه آنها را می‌توان جامه اطلاق کرد خب فرمود: ﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ﴾ که نیازهای دفع و دفاع شما را تأمین می‌کند و ریشا یعنی جامه فاخر را هم ما فرستادیم که خواسته‌های مشروع شما را تأمین می‌کند جامه نوی شما را تأمین می‌کند اما ﴿وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ﴾ این ﴿ذلِکَ﴾ به همه این البسه برمی‌گردد این آیات الهی است نشانه الهی است خب چه کسی است که این خاک را به صورت کرک در می‌آورد؟ به صورت پشم در می‌آورد؟ به صورت مو در می‌آورد؟ این خاک را چه کسی علف می‌کند؟ یعنی این گوسفند و آن بز و آن شتر اینها این توان را دارند که علف بخورند یکی کرک برویاند یکی مو برویاند یکی پشم برویاند این است؟ یا همان خدایی که طبق بحث دیروز ﴿مِن بَیْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ﴾ لبن خالص را می‌جوشاند و می‌سازد همان خدا از بدنه اینها پشم و کرک و مو درست می‌کند خب همان علف است آهو آن را به صورت مشک در می‌آورد همان علف است که حیوان می‌خورد به صورت پشک می‌شود این این‌چنین نیست که حالا آنها بدانند و آن پشک هم مواد غذایی فراوانی به عنوان کود برای کشاورزها لازم است آن عطر هم هیچ عطری معطرتر و پر جاذبه‌تر از نافه آهو نیست «فان المسک بعض دم الغزالی» اول آن علف است بعد به صورت خون در می‌آید این خون گاهی از او شیر به صورت از لای او شیر حل می‌شود گاهی هم به صورت یک نافه ظهور می‌کند اینها همه آیات الهی است بشر با همه پیشرفتهایش تازه نتوانست این را بفهمد چگونه ساخته می‌شود فضلاً از اینکه بسازد تازه این هنوز بشر آن هم حیوان است که فرمود: ﴿ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ فردا به مناسب عید اسلامی تعطیل است.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:44

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی