display result search
منو
تفسیر آیات 19 تا 22 سوره اعراف

تفسیر آیات 19 تا 22 سوره اعراف

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 31 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 19 تا 22 سوره اعراف"
وجود عامل وسوسه, ضروری است یعنی در کل نظام وجود شیطان لازم است.
وجود جهنم لازم است گرچه هر کدام از اینها نسبت به بعضیها شرّند و آفت‌اند.

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمٰن الرحیم
﴿وَیَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلاَ مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ ٭ فَوَسْوَسَ لَهُمَا
الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا ووُرِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ ٭ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ﴾

بحث در آن مطلبی بود که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در تحت عنوان وجود شیطان و اسرار آفرینش او مطرح کرده ‌بودند تا حدودی روشن شد که وجود عامل وسوسه, ضروری است یعنی در کل نظام وجود شیطان لازم است. وجود جهنم لازم است گرچه هر کدام از اینها نسبت به بعضیها شرّند و آفت‌اند و مانند آنها ممکن است چنین سؤالی مطرح شود که با وجود نفس أمّاره و مسوّله و مانند آن که انسان را به تباهی دعوت می‌کنند, نیازی به شیطان نباشد. یعنی این مسئله مقبول هست این مطلب مقبول هست که وجود عامل وسوسهٴ لازم هست تا گناه نباشد اطاعت ضروری می‌شود و اگر گناه نباشد اطاعت ضروری خواهد ‌شد و اگر اطاعت ضروری بود نیازی به شریعت نیست. لکن وجود شیطان ضروری نخواهد بود برای اینکه خود نفس‌ أماره و نفس مسوّله و مانند آن کافیست این مطلب ناتمام است برای اینکه نفس أمّارهٴ و نفس مسوّله اوّل که وجود ندارد اوّل در انسان, از در مجاری ادراک, قوّه خیال است وهم. و از جهت عملی قوّه شهوت است غضب. هرگز قوّه شهوت و غضب در امور عملی انسان را به گناه دعوت نمی‌کند در مجاری ادراک وهم و خیال انسان را به مغالطه دعوت نمی‌کند وهم کارش ادراک معانی جزئی است و خیال کارش ادراک صور است. هر کدام از اینها می‌توانند حقّ باشند می‌توانند باطل. البته در تصورات هرگز خطا راه ندارد آن تصدیق است که خطا در او راه دارد، خُب شهوت و غضب هم هرگز اقتضای ذاتی آنها گناه نیست شهوت آن است که انسان قوه شهوی انسان را به طرف جزم و ملایم دعوت می‌کند و غضب انسان را به دفع منافی و منافر سُوق می‌دهد هر کدام از اینها دو قسم دارند حلال دارند و حرام, حقّ دارند و باطل. هرگز اقتضای شهوت معصیت نیست. هرگز اقتضای غضب گناه نیست. هر چیزی که قوّه شهویّه طلب بکند دو قسمش در جهان موجود است یکی حلال و دیگری حرام هم نکاح است هم سفاح هم أکل مال حلال هست هم أکل مال حرام غضب هم، هم نسبت به ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ هست هم ممکن است ـ معاذ الله ـ یک خصومت داخلی رخنه کند. پس هیچ کدام از آنها به طرف گناه دعوت نمی‌کند منتها وسیله‌اند که آن عامل بیرونی از این وسیله‌های علمی نظیر وهم و خیال در جهت مغالطه استفاده می‌کند و از این وسیله‌های عملی به عنوان شهوت و غضب به عنوان گناه استفاده می‌کند اوّل که انسان دارای نفس مسوّله نیست و نفس امّارهٴ نیست اوّل نفس مُلهمه است گاریش انسان به خوبی است بینش انسان هم یکسان است یعنی انسان از نظر بینش, متساوی است هم فجور را می‌فهمد هم تقوا را که﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾. از نظر بینش این طور نیست که خوبیها را بهتر بفهمد بدیها را آن چنان نفهمد یا بدیها و فجور را بهتر بفهمد خوبیها را آن چنان نفهمد نه از نظر الهام و از نظر درک یکسان است فرمود:﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ این برای بینش، یکسان انسان می‌فهمد مثل اینکه به انسان شامّه‌ای داده‌اند که بوی بد و خوب را یکسان تشخیص بدهد به انسان باصره‌ای داده‌اند که منظرهٴ زشت و زیبا را یکجا می‌فهمد, لکن از نظر گرایش انسان یکسان نیست یعنی میل انسان به بدی و خوبی یکسان نیست انسان طبعاً گرایش‌اش به طرف خوبی است. به طرف امانت است به طرف صدق است به طرف عدالت است به طرف احسان است شما کودک را اگر بد بار نیارند می‌بینید او راست می‌گوید نه از نظر تصویر نه از نظر آهنگ‌ نه از نظر گفتار، رفتار و کردار دروغ به بچهٴ یاد ندهند ولو از راه هزل او اصلاً دروغ یاد نمی‌گیرد. خیانت با او نکنند و یادش ندهند ولو به عنوان شوخی, بچه خیانت نمی‌فهمد. طبع أوّلی کودک, این است که راست می‌گوید. نه اینکه گاهی راست بگوید گاهی دروغ. طبع اوّلی‌اش احسان است ایثار است عدالت است و مانند آن. بنابراین انسان از نظر بینش، درک خوب و بد یکسان است. از نظر گرایش, میلش به خوبی خیلی بیش از میلش به بدی است. پس چنین چیزی طبعاً نمی‌تواند به طرف گناه مایل باشد چنین چیزی هرگز نفس ‌مسوّله ندارد چنین چیزی نفس اماره ندارد. در طلیعه امر نفس ملهمه دارد که﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ عامل بیرونی است که او را از راه وهم و خیال اوّل فریب می‌دهد بعد با ابزار شهوت و غضب می‌گوید که این کار که مورد اشتهای تو است و بد هم که نیست آسان هم که است خب، چرا انجام نمی‌دهی؟ این ﴿لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ﴾ و ﴿َلأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾ کم کم آن ابزار درونی را به عنوان, دستاویز و دست‌آموز خود طرح می‌کند می‌شود نفس مسوّله. بعد که او را به اسارت گرفته است از آن به بعد این نفس او را به زشتی فرا می‌خواند این هم باز بالأخره پیام شیطان را می‌رساند که ذات اقدس الهی در عین حال که نفس ‌امارهٴ را ذکر کرد امّا از شیطان﴿یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ﴾ یاد ‌فرمود. او عامل اصلی است و این نفس چه در بخش ادراک به نام وهم و خیال، چه در بخش عمل به عنوان شهوت و غضب مجری دستورات شیطان است.
پرسش ...
پاسخ: این در نشئهٴ انسان است اگر سؤال در این بود که هر موجودی عامل بیرون می‌خواهد آن وقت این اشکال وارد امّا اگر گفته‌ شد, هر انسانی عامل بیرون می‌خواهد دیگر او تخصصّاً خارج است اینکه انسان نیست.
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی در جریان انسان, برای اینکه هم او را با آیات انفسی و هم با آیات آفاقی و اسرار خلقت آشنا کند بخشهای وسیعی از آفرینش بدن او چه انسان اوّلیّه چه انسان ثانوی را ذکر فرمود چه اینکه تا حدودی دربارهٴ کیفیّت روح او بیانات سودمندی ارائه کرد.‌ ولی دربارهٴ شیطان چنین چیزی نیست فقط یک جمله کوتاهی دارد که شیطان از جن است و دارد به این که﴿وَ الْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾ امّا حالا زاد و ولد او چگونه است آن ابلیس اوّلیّه چگونه خلق شد؟ این برای انسان سود‌آور نیست برخلاف آفرینش انسان, که از آن جریان‌ انسانهای اوّلی ذکر فرمود بعد دربارهٴ انسانهای ثانوی فرمود و نسلش از آب است﴿ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِینٍ﴾ بعد فرمود این نطفه است این علقه است مضغه است عظام است﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ بعد می‌شود جنین، بعد﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَر﴾ همه این مراحل را ذکر فرمود, چنین گسترشی در جریان آفرینیش ابلیس ذکر نشده ‌است. چون سودی برای ما ندارد. امّا نحوه کارهای او که برای ما آموزنده ‌است, مفصّل ذکر کرد. او از راه مجاری ادراکی می‌آید او از راه عواطف می‌آید او از راه خیال و وهم می‌آید او از راه شهوت و غضب می‌آید.﴿لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ﴾ است﴿لأُضِلَّنَّهُمْ﴾ هست ﴿وَلأُغْوِیَنَّهُمْ﴾ هست ﴿وَلأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾ هست. اینها مجاری که کار رسمی ما است یعنی اینها مورد نیاز روزانه ما است اینها را مفصّل قرآن ذکر فرمود. امّا دربارهٴ اینکه حالا چگونه شیطان زاد ‌و‌ ولد می‌کند این را برای انسان سود‌آور نیست این را ذکر نفرمود این یک مطلب.
مطلب دیگر این است که آیا مُخلَص اصلاً در مسیر وسوسه و تیررس وسوسه شیطان نیست؟ و یا وسوسه می‌کند لکن در آنجا سودی ندارد. دربارهٴ مُخلَصین یک برهان عقلی در مسئله است که دلیل نقلی او را تأیید می‌کند, و یک مرحلهٴ دیگرش است که دلیل نقلی اصل است عقل هم او را تأیید می‌کند. از آن مرحلهٴ که بگذریم برهانی نیست که شیطان آنها را وسوسهٴ نکند. بیان ذلک این است که آن مخلصین که به مقام لقای الهی بار یافته‌اند به حدی رسیده‌اند که﴿إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ شدند. قلب سلیم هم این‌چنین تفسیر شد که «لیس فیه احد الاّ الله» قلبشان متعیّن به حبّ خدا شد و قلبشان مملوّ از خشیت الهی شد در این دل جای خالی نیست تا بیگانه‌ای رخنه کند وسوسه کند این یک مطلب. که برهان عقلی این را می‌پذیرد وعقل هم این را تأیید می‌کند از این مرحلهٴ که بگذریم قرآن کریم مخلصین را استثنا کرده ‌است چه در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» چه در سورهٴ مبارکهٴ «ص» آنها را استثنا فرمود، امّا آنها را از اغوا استثنا کرد نه از وسوسهٴ. شیطان چه در سورهٴ «حجر» چه در سورهٴ «ص» این‌چنین آمده‌ است که شیطان گفت: ﴿فَبِعِزَّتِکَ لأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ٭ إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ﴾ مخلصین از تیررس اغوای شیطان مصون‌اند. که گمراه بشوند، بی‌هدف بشوند. امّا از وسوسه آنها برهانی نیست که اینها مصون باشند. یک وقت وسوسهٴ می‌کند و به ثمر نمی‌رسد. یک وقت وسوسهٴ می‌کند به ثمر می‌رسد. چون بخواهد وسوسه کند، باید از ابزار درونی کمک بگیرد.ابزار درونی اینها به امامت عقلشان همیشه ساجد، خاضع‌اند. یعنی یک انسان مخلص دستگاه او همیشه اهل نماز جماعت است. هم مجاری ادراکی او به امامت عقل نظری ایشان می‌اندیشند، هم مجاری تحریکی و عملی آنها به امامت عقل عملی (به عُبدَ الرحمن وأکتسب به الجنان) اهل اقتدا هستند اینها یک سلسلهٴ قافله‌ای‌اند‌ و مأمومانی‌اند‌ که امامهای آنها عقل است اینها به امامت عقل زندگی می‌کنند. یک قدر هم که بالاتر بروند عقل نظر و عمل در آنجا یکی خواهد ‌شد کلاً تحت رهبری یک نیروی نورانی آنها زندگی می‌کنند بنابراین جا برای اغوا نیست. و وسوسه که بخواهد بکند در حد دعوت است می‌گوید فلان کار خوب است او هم می‌گوید نعم همین. اصلاً وسوسهٴ نکند ولو در حد تصور ولو در حد دعوت چنین برهانی از قرآن کریم استفاده نمی‌شود. چون آنچه در سورهٴ «حجر» است و آنچه در سورهٴ «ص» است از اغوا استثنا شده‌ است نه از وسوسه ﴿فَبِعِزَّتِکَ لأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ٭ إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ﴾. سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) می‌فرماید:«برای اولیای الهی هر چه شیطان بخواهد وسوسه کند اثر عکس دارد» آنها مثلاً این طور مثال می‌زنند می‌فرماید که اگر کسی در یک اتاقی تنها باشد دیگری در آن اتاق بیاید و بخواهد أدلّه فراوانی اقامه کند که در این اتاق غیر از شما کسی نیست هر چه او بیشتر ادعا کند پر‌حرفی در کند کذبش روشن‌تر می‌شود. آن صاحب‌اتاق می‌گوید پس تو چه کسی هستی؟ اگر اینجا کسی نیست پس تو چه کسی هستی هر چه او بیشتر حرف بزند دلیل است بر کذب او. شیطان که در صحنه نفس می‌خواهد وسوسه کند می‌خواهد انسان را از مسیر الهی جدا‌ کند، یا از نظر اعتقاد یا از نظر عمل یا _معاذالله_ بگوید: مبدائی نیست یا بگوید حرف مبدأ را گوش نده، کارش یکی از این دو تا است. هرچه او بخواهد وسوسه کند، یک صاحب‌دل می‌گوید که تو مخلوق کسی هستی که همهٴ ما را آفرید و سعادت همهٴ ما را می‌داند و ما را هم به بهشت و جهنّم آشنا کرد و ما را به بهشت رفتن امر کرد تو داری بر خلاف دستور او حرف می‌زنی هر چه بیشتر او وسوسه کند اخلاص اینها بیشتر ظهور می‌کند این است که فرمود: ما شیطانمان را به اسارت گرفته‌ایم. خب اصلاً در محدوده قلب یک ولی خدا _کسی که به مرحلهٴ مخلصین رسیده ‌است_ شیطان اصلاً وسوسهٴ نمی‌کند، یا وسوسهٴ او سودی ندارد.دلیلی نداریم که وسوسه می‌کند ولی برهانی هم بر خلافش اقامه نشده خب پس بنابراین وسوسهٴ او سودی ندارد خُب آن مرحلهٴ قسم اول است. آنها که قلبشان متعین به حب الله است یک، (وأملأ قَلبی خَشیةً من) دو، و ﴿جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ سه، و قلب سلیم قلبی است «لیس فیه أحد الاّ الله» چهار، این مجموعه نشان می‌دهد که در قلب اوحدی از اولیای الهی اصلاً شیطان وسوسه نمی‌کند امّا از آن مرحلهٴ اگر پایین‌تر آمدیم، کسی جزء مخلصین بود.دلیلی نداریم که شیطان دربارهٴ آنها وسوسه می‌کند البته دلیلی نیست. امّا برهانی هم برخلافش اقامه نشده. برخلاف قسم اوّل که برهانی، برخلافش اقامه شد. در این قسم دوم، آن برهانی که برخلافش اقامه شده و آن مطلبی که برهانی برخلافش اقامه شده، اگر شیطان بخواهد اینها را اغوا کند البته برابر آیهٴ سورهٴ «حجر» و سورهٴ «ص» اینها مستثنا نیستند.
﴿فَبِعِزَّتِکَ لأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ٭ إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ﴾.
پرسش ...
پاسخ: برای رفع وسوسه است دیگر چون شیطان آمده‌ گفته، این کار را نکنید این هم رمی کرده است دیگر، اگر رمی نشود آن وسوسه به اغوا منتهی می‌شود اگر رمی بشود که وسوسه برطرف می‌شود.
پرسش ...
پاسخ: رمی دلیل است براین که اینها می‌آیند منتها طرد می‌شوند اگر نیایند که نیازی به طرد نیست انسان دشمن نیامده را که تیر نمی‌زند.
در سوره مبارکهٴ، آیهٴ مبارکه‌ای که ﴿ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ این دارد مردان با تقوا همین که احساس کنند کسی می‌خواهد دور کعبه دلشان طواف بکند که آیا در کعبه باز می‌شود که اینها در درون کعبه راه پیدا ‌کند. این‌گونه طائفهای نامحرم که مُحرم شدند اینها را می‌رانند. ﴿إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ﴾ این دارد طواف می‌کند دور این کعبه دل که راه پیدا کند اینها فوراً می‌فهمند و طرد می‌کنند خب. دلیلی نداریم که دربارهٴ مخلصین وسوسه راه دارد، امّا برهان برخلافش هم اقامه نشده. اگر بخواهیم به آن استثنای دو تا سوره‌ٴ «حجر» و «ص» تمسّک بکنیم آن استثنا از اغواست نه از وسوسه.
پرسش ...
پاسخ: لذا نمی‌تواند اینها را فریب بدهد امّا وسوسه می‌تواند بکند فریب بدهد که آنها نظیر ﴿فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ﴾ بشود یا مثلاً ﴿لأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾ بشود که به﴿لأُضِلَّنَّهُمْ﴾ ختم بشود ﴿لأُغْوِیَنَّهُم﴾ ختم بشود آنجاها هست.
پرسش ...
پاسخ: برای اینکه ابزار را از دست او می‌گیرد دیگر انسان وقتی که ابزار را از دست او گرفت خب این ابزار به دست عقل می‌افتد آن شیطان که از بیرون نمی‌تواند اثر کند که اگر ما ابزار درونی را در اختیار شیطان قرار ندهیم و در اختیار عقل قرار بدهیم، هرگز شیطان قدرت وسوسه ندارد. الآن مثلاً سمّ، اگر کسی سمّ را در جیبش بگذارد در دستش بگذارد، اینکه آسیب نمی‌بیند. اگر فرض کنید کسی دستگاه گوارش خود را طوری تربیت کرده است که هیچ سمّی را جذب نمی‌کند اگر یک سمّی را به خُورد او دادند او فوراً تهوع می‌کند،چنین آدمی که مسموم نمی‌شود سمّ وقتی آدم را مسموم می‌کند که وارد دستگاه گوارش بشود دستگاه گوارش را فریب بدهد دستگاه گوارش او را جذب بکند به عنوان غذا وقتی جذب کرد انسان مسموم می‌شود وقتی جذب نشود، انسان مسموم نخواهد شد.
پرسش ...
پاسخ: ﴿مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ﴾ حالا اجازه بدهید هر حرفی با حرف دیگری مخلوط نشود. فرمایش سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) این بود: اصل وجود شیطان حالا معلوم می‌شود ضروری است نفس کافی نیست قوای درونی کافی نیست و آفرینش شیطان از چه چیزی بود قرآن خیلی تعرض نکرد چون سودآور نیست این‌گونه مسائل. دربارهٴ آفرینش انسان، چون سودآور بود هم بدنش را ذکر فرمود و هم روحش را ذکر فرمود امّا دربارهٴ بهشت، این بهشت به معنای باغی از باغهای دنیا نیست برای اینکه آن اوصافی که در سورهٴ مبارکهٴ«طه»آمده ‌است بر هیچ اقلیم از اقلیمهای دنیایی و مادّی منطبق نیست که انسان گرسنه نشود، تشنه نشود و مانند آن و اگر این موجود، _این جنّت_ جنّت دنیایی بود بالأخره انسان وقتی در دنیا زندگی می‌کند یا باید پیغمبر باشد یا پیغمبر داشته ‌باشد. آن برهان عام نبوّت تعطیل‌بردار نیست، ترخیص‌بردار نیست یک مدتی بشریّت بدون نبوّت باشد این شدنی نیست پس کسی در زمین زندگی می‌کند یا باید پیغمبر باشد یا پیغمبر داشته ‌باشد و نمی‌شود یک مدتی آدم(سلام الله علیه)در زمین زندگی بکند نه پیغمبر باشد نه پیغمبر داشته ‌باشد چنین چیزی باید در غیر زمین باشد، حالا اگر زمین نبود آسمان بود آسمان در فرهنگ قرآن دو قسم است یک قسم همین آسمان است که فرمود ما از آنجا باران می‌آریم و مانند آن که این منطقهٴ بالا می‌گویند آسمان یک آسمانی است که کفّار به آن آسمان راه ندارد که فرمود: ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ درهای آسمان به روی کفّار باز نمی‌شود.آن آسمان این کرات سماوی و منظومه شمسی و امثال ذٰلک نیست. که الآن اینها ترمینال‌گونه رفت و آمد می‌کنند. فرمود:درِ آسمان به روی کافر باز نمی‌شود.آن آسمان کجاست؟ آنجا که آه مظلوم به آنجا می‌رسد.از امیر‌المؤمنین(سلام الله علیه)سؤال کردند به طوری که طبرسی در احتجاجش نقل کرده، که بین ارض و سما چقدر فاصله است و سؤالاتی که مرد شامی آمده بود حضور حضرت امیر(سلام الله علیه) در جلد اوّل احتجاج ‌‌است و هم در سؤالاتی که از حضرت امیر(سلام الله علیه)آمده و هم در جوابهای که از وجود مبارک امام حسن مجتبی(سلام الله علیه) ‌است. یکی از آن اسئله این بود که بین ارض و سما چقدر فاصله است؟حضرت فرمود: «مدّ البصر و دعوة المظلوم». یعنی اگر منظور آسمان ظاهر است همین منتهی الیه دید. اگر منظور آسمان باطن است آه مظلوم آنجا که مرکز استجابت دعاست، آنجا را می‌گویند آسمان آه مظلوم و دعای مظلوم به آنجا می‌رسد. این معلوم می‌شود شهر مادّی نیست فرمود: اگر منظور آسمان غیب است، فاصله‌اش آه مظلوم است اگر منظور آسمان مشهود و محسوس است خب «مدّ البصر». خب آن آسمانی که﴿لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ آن آسمانی که همه‌اش در است ﴿وَفُتِحَتِ السَّماءُ فَکَانَتْ أَبْوَاباً﴾ این آسمان غیر از آن آسمانی است که منهای منظومهٴ شمسی است و مانند آن که بساط آنها (عند اشراط الساعة) برچیده‌ می‌شود. ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾ می‌شود ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ ﴿وَالأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ القِیَامَةِ﴾ می‌شود. این نظام کیهانی بساطش برچیده ‌می‌شود یک آسمانهای است که همه‌‌اش در است که انسانها بخواهند وارد قیامت بشوند باید از آن در وارد بگذرند ‌﴿وَفُتِحَتِ السَّماءُ فَکَانَتْ أَبْوَابا﴾ خب. بنابراین اینکه فرمود: ﴿لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ پس معلوم می‌شود که ما دو تا آسمان داریم یک آسمان است که ﴿إنّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾ . این همین آسمانی است که کفّار الآن رفت و آمد می‌کنند. یک آسمانی است که دعوة المظلوم آنجاست. یک آسمانی است که﴿وَأَوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾ آنجاست یک آسمانی که﴿وَفُتِحَتِ السَّماءُ فَکَانَتْ أَبْوَاباً﴾ اوست و یک آسمانی که﴿لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ اوست. در چنین آسمانی، چنان جنّتی مستقر شد که وجود مبارک حضرت آدم و حوّا آنجا زندگی می‌کردند و گرنه یک باغی باشد از باغهای اقلیم دنیایی، خب بالأخره آنجا سؤال مطرح است که بشر یا پیغمبر است و یا پیغمبر دارد. چون برهان نبوّت عام تخصیص‌پذیر نیست.
مطلب بعدی آن است که آن مرحله هر چه هست جا برای آن است که انسان پخته بشود آماده ‌بشود که وقتی به زمین می‌آید دوره ببیند. وقتی به زمین می‌آید این قوای فراوانی که در اختیار او هست. و این عوامل بیرونی که او را به راه راست هدایت می‌کنند. به یک سلسله عوامل بیرونی که او را به راه انحرافی هدایت می‌کنند این در این مصاف چه کند یک نمونه‌ای به او نشان بدهند که این نمونه مشخّص بکند که جبری در کار نیست تفویضی در کار نیست، ولی او را آرام نمی‌گذارند یک چند لحظه‌ای حالا چقدر طول کشید چه بود مناسب آن نشئه است. او باید دوره ببیند آزمون بشود، که این قوا را چگونه بکار بگیرد که فریب نخورد. از اینکه این در آسمان بود از سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که محل بحث است که به خوبی برمی‌آید که فرمود: ﴿اهْبِطُوا﴾ برای اینکه (فانّ لکم فی‌الأرض کذا و کذا) ﴿وَلَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ﴾ . معلوم می‌شود که قبلاً در ارض نبودند پس آدم و حوّا اوّل در زمین زندگی کردند و در زمین خلق شدند یک بعد به آسمان رفتند دو، این آسمان هم، آسمانی نیست که درش به روی کفّار باز بشود این سه، این شد جنّت برزخی وسوسهٴ ابلیس در چنین آسمان هم آسان است دیگر نمی‌شود گفت که چطور ابلیس در این بهشت راه یافته. چون چنین جنتّی جنّت برزخی است، نه جنّت خلد است. جنّت برزخی است آنجا که شجر دارد آنجا که اکل و شرب دارد جنّت برزخی است. از این مرحله که بالاتر برود جنّت عقلی است مثلاً ﴿ إِنَّ الْمُتَّقِینَ﴾ اینکه گفته شد﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ یک جنّت حسی است و یک جنّت عقلی. این جنّت حسی همان است میوه است، درخت است، اکل است، شرب است و مانند آن. یک جنّتی است که جنّة‌اللقاء است قرب الی‌الله است و مانند آن. که مجموعه این دو عنوان ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ که در بخش پایانی سورهٴ «قمر» آمده‌ است که ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ٭ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ آن ﴿جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾ می‌شود حسی، این ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ می‌شود عقلی. آنجا دیگر ظرف زمان و مکان که نیست خب. شیطان در محدودهٴ ﴿فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾ حضور و ظهور می‌تواند داشته ‌باشد آن هم در جنّت برزخی این‌چنینی نه﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ که مرجوم است فرمود تو رجیمی ﴿وَإِنَّ عَلَیْکَ لعنتی إِلَی یَوْمِ الدِّینِ﴾ اگر چیزی رجیم شد طرد شد که ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ حضور ندارد خب.
پرسش ...
پاسخ: خب غرض آن است که ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ بالأخره وجود مبارک آدم از همین اجزای اولیّه عالم زمین بدن شریفشان‌ ساخته ‌شده. و امّا آن نشئه که گفت: ﴿اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ﴾ این جنّت درسما است. بدلیل اینکه بعد از ارتکاب آن عمل فرمود: شما بروید زمین ﴿وَلَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ﴾ که در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که در پیش داریم.آیهٴ ٢٤ به بعدش این است که ﴿قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ٭ قَالَ فِیهَا تَحْیَوْنَ وَفِیهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ﴾ معلوم می‌شود که آن جنّت در زمین نبود، مشابه همین تعبیر در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً گذشت یعنی آیهٴ ٣٦ سورهٴ «بقره» این بود که﴿ فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ﴾ پس جنّت بود که اینکه در﴿ اسْکُنْ ... الْجَنَّةَ﴾ فی‌السماء بود به قرینهٴ اینکه فرمود: ﴿اهْبِطُوا... فِی الأَرْضِ﴾ و جنّت هم ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ نبود که شیطان در آنجا راه نداشته ‌باشد که آن نسبت به آنجا رجیم است. جنّت هم جنّت برزخی بود، و شاید فایدهٴ این حضور چند لحظه در جنّت برای این است که انسان و انسانیّت که بخواهد به زمین بیاید، باید دوره ببیند. بفهمد به اینکه چه بلایی به سر او می‌آید؟چه کسانی با او دشمن‌اند؟ چه کسانی دوست اویند؟ وجود مبارک آدم: خروجش از جنّت یک هبوط‌اش من السماء الی الأرض دو، ظهور اندامی که ظهور آنها عار است سه، همه در اثر این کار پدید آمد.
پرسش ...
پاسخ: اصل آفرینش اندام تناسلی که عیب نیست. این را ذات‌ اقدس‌ الهی به عنوان دوام نوع انسانی آفرید.ظهورش عیب است نه وجودش. و این را هم بعید است شیطان می‌دانست لذا لام لام عاقبت است نه لام غایت. شیطان شاید نمی‌دانست که با ارتکاب این عمل چه چیز خواهد شد «خروج من الجنة» می‌شود «هبوط الی الأرض» می‌شود ابدای سوء می‌شود شاید نمی‌دانست که انسان بگوید که او از کجا می‌دانست که این لام لام غایت که نیست لام عاقبت است نظیر ﴿فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً﴾ اگر لام عاقبت است نمی‌شود گفت شیطان از کجا می‌دانست ما از کجا ثابت کردیم او می‌دانست فقط شیطان شیطنتش این بود که اینها را وادار کند برخلاف امر الهی و نهی الهی عمل بکند و این مقدار مقطوع بود که بر خلاف عمل کردن نقص می‌آورد امّا چه می‌شود؟ معلوم نشد و اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ﴾ آیا انسان در همه این ابعاد ظالم است یا اینکه در بعضی از این ابعاد؟ شاید در همه این ابعاد ظالم باشد آن که اسرار نهانی خود را افشا می‌کند که افشای آنها عیب است نه اصلش این ظلم است، ظلم به نفس است. آن که از جنّت به در می‌رود ظلم است، آن که از آسمان به زمین می‌آید ظلم است به خود ظلم می‌کند بالأخره. همه اینها.
پرسش ...
پاسخ: نه در آنجا فرمود:﴿ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ﴾ یعنی اگر شما از این شجره منهی‌عنها از این درخت میوه‌اش نوشیدی، چشیدی، خوردی به خودتان ظلم می‌کنید ظلم کردن به نفس به همین عنهاست یکی اینکه از جنّت بیرون می‌آیید یکی اینکه از سما به ارض هبوط می‌کنید یکی هم که اندامی که اصل آفرینشش سوءِ نیست ظهورش سوءِ است آبروی شما را می‌برد ظاهر می‌شود آبروی شما را می‌برد.
پرسش ...
پاسخ: زمین اگر می‌شد خود زمین محل تکلیف بود حالا بار اوّل اینها تکلیف می‌کند اگر بار اوّل بود و آدم(سلام الله علیه)در محدوده تکلیفی هم چون فریبی می‌خورد چه می‌شد او که نمی‌توانست پیغمبر باشد اگر در محدوده تکلیف یک هم چون چیزی اتفاق می‌افتاد خب این می‌شد فریب، می‌شد گناه. امّا در نشئه‌ای که گناه نیست. در نشئه‌ای که عقوبت جهنّم را به همراه ندارد قبل از شریعت است نه اینکه در زمین بود و شریعت در کار نبود چون بالأخره هر که در زمین هست یا خودش پیغمبر باشد یا پیغمبر داشته باشد برهان عام نبوّت اگر در زمین بود و این سابقه هم معلوم نبود به خدای ناکرده _معاذ الله_ مثلاً یک هم چون فریبی می‌شد چه می‌شد؟
پرسش ...
پاسخ: دروغ گفت دیگر این کذب بود که، اینکه جعل بود این چون که بهشت نه مشروط چیزی است نه ممنوع به چیزی است که این به آن بهشت خُلد. این هم که شیطان آمده فریب داده، دروغ گفته. یک مطلب علمی ما از شیطان نشنیدیم که شیطان گفت که اگر این را بخورید یا فرشته می‌شوید یا مخلّد این که نبود یک دروغی جعل کرده و اگر این گناه را انجام بدهند چه می‌شود شیطان فقط می‌داند این یک ضلالت و غوایت است امّا چه کیفری بر این جرم بار است؟ که شیطان نمی‌دانست ما دلیلی نداریم که شیطان می‌دانست خب.
مطلب بعدی آن است که اگر شیطان نباشد این عقل و فطرتی را که ذات اقدس الهی به انسان داد به دلیل اینکه کودک را تا ما خلاف عادت ندهیم اینکه گفته‌اند نزد کودکان دروغ نگویید ولو بالهزل و از بیانات نورانی امام سجّاد(سلام الله علیه) است که: دروغ صلاحیّت ندارد ولو بالهزل مؤمن ولو شوخی هم شد دروغ نمیگوید برای اینکه همین وضع باعث تربیت سوءِ است در کودکان. اگر نباشد چنین چیزی یعنی عاملی از بیرون نباشد انسان در اثر آن افزون‌طلبی که دارد در مسیر﴿َرَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ حرکت می‌کند. ولی اگر ابلیس از بیرون تحریکش کرد ﴿لأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾ شد ﴿لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ﴾ شد ﴿لأُضِلَّنَّهُمْ﴾ شد در مسیر ﴿هَلِ امْتَلأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَزِیدٍ﴾ هل من مزید حرکت می‌کند. افزون‌طلبی در انسان هست امّا گناه‌‌طلبی یا افزایش گناه که در او نیست افزون‌طلبی در راه کمال هست گویی نعمت خوبی است این‌چنین نیست که افزون‌طلبی چیز بدی باشد که افزون‌طلبی در مسیر ﴿زِدْنِی عِلْماً﴾ این خدا رحمت کند مرحوم صدرالمتالین و دیگر حکما را می‌فرمودند این که شنیدید «خیر الأمور أوسطها» این در مسائل عملی است و گرنه در مسائل علمی «خیر الأمور أکثرها، أوفرها و أشدّها و أعلاها» و کذا وکذا کذا و غالب بزرگان فرموده‌اند: آن کسی که بگوید تحصیلم همین مقدار بس است من فارغ التحصیل شدم اوّلین روز جهل اوست بگوید به همین مقدار درس بس است خب پس نفس افزون‌طلب هست مانع بیرونی نباشد به سمت﴿َرَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ حرکت می‌کند آن عامل بیرونی است که او را به سمت ﴿ هَلْ مِن مَزِیدٍ﴾ می‌کشاند و او می‌رود به جایی که در بخشهای عملی گفته‌اند به اینکه «خیر الأمور أوسطها» در داخل منزل، در داخل اجتماع، اگر با کسی دوستی، اگر با کسی دشمنی، اگر حرف می‌زنی رفتار می‌کنی می‌آیی می‌روی «خیر الأمور أوسطها» امّا حالا اگر می‌خواهی چیز بفهمی دیگر «خیر الأمور» نشد که می‌خواهی آدم خوب باشی اینجا «خیر الأمور أعلاها وأکثرها و أوفرها وأشدّها» این می‌شود دعای کمیل به «؟؟أخص منظرتین منه واقرب منه واخص زلفة علیه ...؟؟» این بخشهای علمی تا آنجا که ممکن است «خیر الأمور أعلاها» چون مسائل عملی است که به ما گفته‌اند افراط، تفریط نکنید البته درس خواندن عمل است فکر کردن عمل است و گرنه خب بالأخره انسان یک ابزار خاصی دارد از دستگاه مغز و قلب بالأخره این فرسوده می‌شود مریض می‌شود. گفته‌اند زیاد مطالعه نکنید امّا نه زیاد نفهمید یک مطلبی را ده بار،صد بار از این، از آن‌، از این کتاب، از آن کتاب بالأخره بفهمید. فهمیدن حدی ندارد امّا سخن گفتن، درس خواندن، بحث کردن کار حدی دارد این کار را یک مقداری که این بدن مرکب شماست اسیر دست شماست «عون الضعیف الصدقة» به او فشار نیارید به جای اینکه روزی شانزده ساعت کار بکنید هجده ساعت کار بکنید روزی همان هشت ساعت کار بکنید ولی هر روز کار بکنید این خیلی فرق دارد که انسان بگوید که در مسائل علمی هم همین مقدار فهم بس است خب.
مطلب بعدی آن است که بین هر گناه و کیفر او یک رابطه است البته. این امر رابطه تکوینی است امّا حالا در خیلی از موارد است که ما این رابطه را نمی‌فهمیم مثلاً هیچ رابطه‌ای بین، چه رابطه‌ای بین مال یتیم‌خوردن با آتش‌خوری هست ما این را نمی‌فهمیم در سورهٴ مبارکه «نساء» بحثش گذشت که ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾ این ظاهرش نان است باطنش آتش آنجا هم ظاهرش مثلاً گندم است یا فلان میوه‌ای دیگر، ولی باطنش «هبوط إلی الأرض، خروج من الجنة و ظهور سُوءً» چه رابطه‌ای هست آن خصوصیّتش را ما نمی‌دانیم چون می‌دانید عقل در مسائل جزئی بصیر نیست عقل آن برهان کلی را اقامه می‌کند که اگر مسئله مسئله دین و شریعت است در فقهش در حقوقش در اخلاقش رابطه تکوینی بین طاعات و پاداش، بین سیئات و کیفرها هست. امّا حالا تک تک امور جزئی است چه رابطه‌ای بین فلان حسنه و فلان پاداش، یا فلان سیئه و فلان کیفر این را عقل درک نمی‌کند گفتند بین عفیف بودن با عالم به تعبیر رؤیا شدن رابطه‌ است یوسف صدّیق(سلام الله علیه) از اینجا بهره گرفت این رابطه چیست؟ عقل به او نیل ندارد چون عقل می‌فهمد که خیلی از چیزها را نمی‌فهمد می‌گوید من پیغمبر می‌خواهم. و خود را هم در این فهم معصوم می‌بیند و هیچ هم احتمال اشتباه در خود نمی‌دهد می‌گوید من می‌فهمم که بسیاری از چیزها را که باید عمل بکنم نمی‌فهمم و کسی باید باشد من را راهنمایی کند برهان نبوّت عام که حکیم اقامه می‌کند این است که بنابراین من مسافرم از جایی آمده‌ام باید به جایی بروم کلیاتش را می‌دانم ولی با کلی‌گویی مشکل حل نمی‌شود با تک تک اجزای عالم من رابطه دارم امّا کدامهایش بَد است، کدامهایش خوب است چقدر استفاده کنم نمی‌دانم. قدم به قدم کسی باید باشد من را راهنمایی بکند من می‌فهمم که نمی‌فهمم و در این فهمم هیچ احتمال اشتباه نمی‌دهم بنابراین کسی باید باشد از طرف خدا من را راهنمایی بکند درک این رابطه به نحو کلی ممکن هست ولی به نحو جزئی برهان‌پذیر نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:08

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی