display result search
منو
تفسیر آیات 14 تا 19 سوره اعراف

تفسیر آیات 14 تا 19 سوره اعراف

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 57 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 14 تا 19 سوره اعراف"
انسان بین الخوف و الرجا همیشه به سر می‌برد از طرفی تهدید الهی هست از طرفی وعده مغفرت
انسان شاکر نعمت را می‌شناسد ولی نعمت را می‌شناسد نعمت را بجا مصرف می‌کند.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ أَنظِرْنِی إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ ٭ قَالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ ٭ قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ٭ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ ٭ قَالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْءُوماً مَدْحُوراً لَمَن تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکُمْ أَجْمَعِینَ ٭ وَیَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلاَ مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِین﴾

همان‌طوری که شیطان با تأکید درباره اغوای بنی‌آدم سخن گفت، گفت: ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ با لام و با نون و سایر ادوات آن تهدید خود را تأکید کرد بعد چنین گفت: ﴿لَآتِیَنَّهُم﴾ که اینجا هم با لام و با نون مؤکّد ذکر کرد ذات اقدس الهی هم در پاسخ فرمود که ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکُمْ﴾ این هم با لام و با نون تأکید پاسخ تهدیدآمیز داد مطلب دوم آن است که گرچه این ﴿مِنکُمْ﴾ یا ﴿مِّنْهُمْ﴾ که در بخش دیگر آمده است محتمل است که من تبعیض باشد چه اینکه برخی از اهل تفسیر گفته‌اند لکن برابر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» آمده است استفاده تبعیض آسان نیست زیرا آیهٴ 43 سورهٴ مبارکهٴ «حجر» این‌چنین است که ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعینَ﴾ بنابراین استفاده تبعیض آسان نیست مگر اینکه گفته بشود که اصل وعید برای همه هست اما انجاز این وعید و پر کردن جهنم به وسیله تبهکاران برای همه نیست لذا همگان در معرض این هستند که از گرفتار تهدید و وعید الهی بشوند اما بعضیها مشمول عفو قرار می‌گیرد و بعضیها مشمول عفو نیستند خدا وعید خود را درباره آنها عمل می‌کند آنها که وعید خدا درباره آنها عمل شد برابر ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکُمْ﴾ که مفید تبعیض باشد جهنم را پر می‌کنند بنابراین اینجا دو مطلب است یکی اینکه همگان در معرض تهدید به وعیداند یک از نظر وعید و تهدید کسی مستثنا نیست دوم اینکه خداوند یک عده را می‌بخشد و با عده دیگر جهنم را پر می‌کند اما معلوم نیست آن عده‌ای که می‌بخشد چه کسانی‌اند چون معلوم نیست به نحو قضیه جزئیه افراد مستثنا هستند که ﴿ان الله یغفر لمن یشاء﴾ آنها چه کسانی‌اند؟ معلوم نیست لذا انسان بین الخوف و الرجا همیشه به سر می‌برد از طرفی تهدید الهی هست از طرفی وعده مغفرت هم فی‌الجمله هست و از طرفی هم انجاز وعید و عمل به وعید هم فی‌الجمله هست پس دوتا موجبه جزئیه است و یک موجبه کلیه آن موجبه کلیه این است که خداوند تهدید کرد همگان را فرمود: ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعینَ﴾ هیچ کس نیست که از این تهدید بیرون باشد همه تبهکاران در معرض وعید و تهدیدند دوتا موجبه جزئیه هم هست یکی اینکه خداوند فی‌الجمله بعضی را می‌بخشد یکی اینکه خداوند با بعضیها جهنم را پر می‌کند لذا هر انسانی بین الخوف و الرجاء است آن تهدید عام که شاملش می‌شود این وعید هم که محتمل الشمول است آن وعده هم که محتمل الشمول است ممکن است که وعید الهی درباره او انجاز بشود جزء کسانی باشد که جهنم را پر کند و ممکن است وعده الهی نصیب او بشود لذا بین الخوف و الرجا به سر می‌برد هرگز مغرور نخواهد شد فریب نخواهد خورد.
مطلب بعدی آن است که اینکه ذات اقدس الهی زبان شیطان نقل کرد ﴿ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ﴾ این تقریباً مطابق با همان بحثهایی است که در اواخر سورهٴ مبارکهٴ «انعام» قبلاً گذشت ﴿وَأَنَّ هذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ﴾ آیهٴ 153 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بود که در بحثهای امسال گذشت معلوم می‌شود که صراط مستقیم یکی است راه‌هایی که در دو طرف این انحرافی است متعدد است صراط مستقیم همان است که شیطان گفت: ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ راه‌های انحرافی همان است که گفت: ﴿ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ این می‌شود سبل فرعی.
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی این تهدیدها را از زبان شیطان که نقل کرد شیطان گفت: ﴿فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی﴾ اگر منظور شیطان آن اغوای ابتدایی باشد یعنی جبر باشد یقیناً خدا سخن او را ابطال می‌کرد و اگر کینه توزانه گفته باشد سخن باطلی گفته باشد باز هم او را رد می‌کرد از اینکه در این بخش خداوند اغوای او را اسناد اغوا را به خدا نفی نکرد معلوم می‌شود اغوای کیفری است و اغوای کیفری را هم قرآن امضا کرده است فرمود که شیطان در بخشهای اغوای کیفری رسالت الهی را به عهده دارد که ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ این یک آیه ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ این دو آیه که می‌شد اینها اضلال کیفری اغوای کیفری است وگرنه ذات اقدس الهی هرگز کسی را تحت ولایت شیطان قرار نمی‌دهد چون خودش فرمود که ﴿إِلاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ﴾ که آنها تو را ولی خود قرار دادند.
مطلب بعدی آن است که شیطان در تهدیدهای خود گفت که ﴿وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ﴾ معلوم می‌شود انسان شاکر از آسیب وسوسه شیطان مصون است چون ذات اقدس الهی چنین مطلبی را در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» در پیش داست در مقدمه این سوره همان آیهٴ ده همین سوره که قبلاً گذشت در طلیعه خلقت انسان چنین فرمود: ﴿وَلَقَدْ مَکَّنّاکُمْ فِی الأرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ قَلِیلاً مَاتَشْکُرُونَ﴾ این ﴿قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُونَ﴾ برای آن است که ﴿وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ﴾ آنجا ما را به شکر دعوت کرده است برای اینکه انسان شاکر از وسوسه مصون است انسان شاکر نعمت را می‌شناسد ولی نعمت را می‌شناسد نعمت را بجا مصرف می‌کند و اگر هر نعمتی را بجا مصرف کرد دیگر از آسیب شیطنت شیطان مصون است لذا در طلیعه بحث آفرینش انسان ﴿قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُونَ﴾ را ذکر فرمود تا ﴿وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ﴾ هماهنگ باشد.
مطلب دیگر آن است که این شکر مسبوق به ذکر است و فکر است و امثال ذلک کسی شاکر است که فکر کرده باشد کسی شاکر است که اهل ذکر باشد شکر که بدون ذکر و فکر نخواهد بود لذا در آیه سوم همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» و آیهٴ دوم این سوره یعنی در حقیقت بعد از ﴿المص﴾ ما را به ذکر و ذکرا دعوت کرده است فرمود: ﴿کِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلاَ یَکُن فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِکْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ آیه سومش این است ﴿اتَّبِعُوا مَاأُنْزِلَ إِلَیْکُم مِن رَبِّکُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ قَلِیلاً مَاتَذَکَّرُونَ﴾ یک انسان متذکر اهل شکر است و یک انسان اهل شکر از وسوسه شیطان مصون است خب.
مطلب بعدی آن است که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) این شاکرین را بر مخلصین تطبیق فرمودند این قابل تطبیق هست چون شیطان در اینجا استثنا کرد شاکرین را استثنا کرد گفت: ﴿وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ﴾ در بخشهای دیگر هم شیطان گفت که من همگان را فریب می‌دهم ﴿إِلاّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ﴾ البته شاکر مطلق همان مخلص خواهد بود کسی که هر نعمتی را بشناسد و هر نعمتی را از ولی نعمتش که اله است بداند و هر نعمتی را در جای خاص خود صرف کند چنین انسانی شاکر خواهد بود و مخلص خواهد بود اما الزاماً هر شاکری مخلص باشد این‌چنین نیست آن مرحله عالیه شکر البته با اخلاص و مخلص بودن همراه است اما ﴿وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ﴾ یعنی اکثری تحت ولایت من قرار می‌گیرند من اکثری را تحت ولایت خود قرار می‌دهم.
‌پرسش ...
پاسخ: چرا مخلص مراتب دارد آنهایی که از آسیب وسوسه مصون‌اند آنها هم درجاتی دارند انبیا که مخلص‌اند و از آسیب شیطنت شیطان مصون‌اند مرسلین که از اسیب شیطنت شیطان مصون‌اند هم درباره رسل آمده است که ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ هم درباره انبیا آمده است که ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْض﴾ آنها هم درجاتی دارند لکن چه اینکه شاکر هم درجاتی دارد اما تطبیق شاکر بالقول المطلق بر مخلص این آسان نیست البته آن مرحله عالیه شکر برای مخلصین است اما غالب شاکرین اینهایی که بالأخره عادل‌اند ولو مخلص هم نباشند اینها بالأخره اگر هم یک وقتی گرفتار لمم بشوند مشمول رحمت الهی‌اند ﴿إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم﴾ این سیئات همان لمم است یعنی گناهان صغیره است که در بخش دیگر قرآن استثنا کرد که فرمود اینها از گناهان می‌پرهیزند ﴿إِلاّ اللَّمَمَ﴾ بنابراین اینها هم جزء شاکرین خواهند بود البته شاکر بالقول المطلق جز مخلص نخواهد بود و اما این جریان که شیطان گفت از چهار جهت می‌آیم منظور احاطه است نه منظور این است که قسمت بالا و پایین را من رها می‌کنم چه اینکه بحثش گذشت نمونه‌اش هم آن حدیثی است که از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شد که عرض می‌کند: «اللهم احفظنی من بین یدی و من خلفی و عن یمینی و عن شمالی و من فوقی و و من تحتی و اعوذ بک من أن اغتال من تحتی» یا آن «و من فوقی» زیر مجموعه « اللهم احفظنی من بین یدی و من خلفی و عن یمینی و عن شمالی و من فوقی» بعد عرض می‌کند «و اعوذ بک من أن اغتال من تحتی» من به تو پناه می‌برم از اینکه اغتیال بشوم غول‌گونه دیوگونه یک کسی من را آسیب برساند زیر پایم را خالی کند خب این‌چنین است بالأخره شیطان از بالا و پایین هم خواهد آمد این‌چنین نیست که حالا از بالا یا از پایین مصون باشد.
مطلب بعدی آن است که همین جریان در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» آمده در سورهٴ «ص» آمده و مانند آن با اختلاف هم آمد به دلیل اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» به این صورت آمده است ﴿قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ اینجا ﴿رَّبّ﴾ ندارد ﴿قَالَ أَنظِرْنِی إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ در سورهٴ «حجر» دارد که ﴿رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی﴾ اینجا دارد ﴿فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی﴾ تعبیرات دیگر هم بین آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» با آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هست فرق می‌کند در سورهٴ «ص» هم همین‌طور است در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» آیهٴ 36 به بعد این تعبیرات آمده است در سورهٴ «حجر» آیهٴ 36 این است ﴿رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ در آیهٴ 39 دارد ﴿رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ﴾ اما در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که محل بحث است ﴿رَّبّ﴾ و مانند آن نیامده خب این یک قضیه است آن‌گاه ممکن است کسی توهم بکند که قرآن که مصون از ختلاف است این اختلافات برای چیست؟ این که چند تا قضیه نبود بالأخره یا آن‌طور گفت ﴿رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی﴾ یا گفت ﴿فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی﴾ چطور گاهی ﴿رَبَّ﴾ ذکر می‌شود گاهی ﴿رَبَّ﴾ ذکر نمی‌شود؟ پاسخش این است که حالا اختصاصی به خصوص این جریان ندارد در خیلی از موارد همین‌طور است که یک قضیه‌ای که در قرآن واقع می‌شود به صورتهای گوناگون و الفاظ گوناگون و تعبیرات گوناگون است کم اتفاق می‌افتد که تمام جهات لفظی یکی باشد اولاً این جریانها معلوم نیست که به صورت عربی واقع شده مخصوصاً جریان انبیای گذشت که یا عبری بودند یا سریانی بودند و مانند آن آنکه عربی نبود تا این‌چنین واقع بشود جریان موسی(سلام الله علیه) با قومش با غبطش با نبطش اینها هیچ کدام عربی نبود و قرآن کریم به صورت عربی نقل می‌کند نقلش فصیحانه است بلیغانه است معجزه‌آمیز است در هر جا به گوشه‌ای از گوشه‌های ادبی و لطایف دینی آن قصه ذکر می‌شود این‌چنین نیست که یک قضیه‌ای بوده یک لفظ مشخصی بود و قرآن کریم -معاذ‌الله- این را پراکنده نقل می‌کند مختلف نقل می‌کند تا منافی باشد با آیه ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیرا﴾ بلکه یک واقعیت است دارای شئون گوناگون در هر جا آ ن واقعیت با برخی از آن شئون بازگو می‌شود بیش از صد جا نام مبارک موسای کلیم آمده اما همه جا با یک لطیفه خاص خود آمده است در جریان گفتگوی شیطان با ذات اقدس الهی هم این‌چنین است یک واقعیت است که در هر جایی گوشه‌ای از گوشه‌های آن واقعیت بازگو شده است بعضی از جاها آن گوشه‌ای که ربوبیت را شیطان می‌پذیرد ذکر شده است نظیر آنچه در سورهٴ «حجر» است در بعضی از قسمتها آن گوشه ملحوظ نشده است از عناد او حکایت می‌کند چه اینکه در سورهٴ «اعراف» که محل بحث است این‌چنین است اختلاف ناظر به آن است.
مطلب بعدی آن است که حالا شیطان با کودکان چه می‌کند ممکن است کسی بگوید شیطان قبل از اینکه تکلیف متوجه بشود قبل از اینکه زبان انبیا و اولیا به انسان برسد پیام آنها برود می‌رود و جا سازی می‌کند این‌طور نیست شیطان همیشه در صف آخر است نه صف اول ذات اقدس الهی برابر با فطرت هر کسی را موحّد خلق کرده است روی همان آیه سورهٴ مبارکهٴ «روم» که ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾ چهره هستی هر کسی متوجه خداست ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً﴾ این یک آیه و هر انسانی را ذات اقدس الهی مستوی الخلقه آفرید برابر آیه سورهٴ «شمس» ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَ ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ آیه دوم بدن ممکن است که مستوی الخلقه نباشد گاهی انسان ممکن است اعما به دنیا بیاید یا دارای شش انگشت باشد به دنیا بیاید و مانند آن ولی روح مستوی الخلقة است هیچ روحی بدون استوای خلقة نیست ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ قسم به جان آدمی و قسم به مبدئی که جان آدمی را مستوی الخلقة خلق کرد خب جان آدمی چگونه مستوی الخلقة است استوای خلقت روح به چیست؟ با این فا تفسیر کرد ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ هر جانی مستوی الخلقة است استوای خلقت هر روح به این است که به فجور خود و به تقوای خود آشناست یک وقت است یک کسی درس اخلاق می‌گوید کتاب تفسیر می‌نویسد این کلی گویی است ممکن است که از خویشتن خویش غافل باشد یک وقت است کسی ممکن است بداند تقوا چیست درجاتش چیست فجور چیست درکاتش چیست این تئوری اخلاق است یک وقت است نه تقوای خود را و فجور خود را می‌داند ذات اقدس الهی هر کسی را عالم چنین علمی قرار داد فرمود: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ نه الفجور و التقوی پس نفس هر کسی را به او معرفی کرد سود و زیان او را هم به او معرفی کرد سعادت و شقاوت او را به او معرفی کرد الهام کرد هیچ کس نیست که بگوید من یاد نگرفتم همگان یاد گرفتند لذا فرمود که یادتان نرود همین آیه دوم و سوم سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» سخن از تذکره است یعنی به یاد بیاورید ﴿ذِکْرَی لِلْمُؤْمِنِین﴾ است تذکر داشته باشید و مانند آن پس قبل از اینکه دشمن بیاید ذات اقدس الهی دوستان را فرستاده اینکه در بیانات نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه سجادیه آمده است «انت الذی تسعی رحمته امام غضبه» همین است «سبقت رحمته غضبه» که در خیلی از تعبیرات آمده اما در صحیفه سجادیه است «تسعی» نه تسبق «تسعی رحمته امام غضبه» قبل از اینکه شیطان بیاید فرشتگان رحمت جلو می‌زنند عقل جلو می‌زند فطرت جلو می‌زندن آنها ساعی‌اند پیشاپیش می‌روند می‌آیند می‌گویند بابا یک چنین خطری دنبال هست دارد می‌آید شما مثلاً در این جاده‌ها وقتی که یک گوشه هست مگر نمی‌بینید که یک عده جلو افتادند راه می‌روند می‌گویند آقا جاده در دست تعمیر است یک عده جلو می‌روند با سعی و با سرعت می‌روند و خبر می‌دهند که چنین خطری پشت سر دارد می‌آید «انت الذی تسعی رحمته امام غضبه» یعنی قبل از اینکه غضب بکند رحمتش را پیشاپیش می‌فرستد یک چنین کاری دارد می‌آید چنین جریانی دارد اتفاق می‌افتد مواظب باشید تا انسان خودش را جمع بکند این‌چنین نیست که ذات اقدس الهی ابتدائاً غافلگیر بکند غضب بکند که همیشه فرشتگان رحمت را می‌فرستد که بشر خودش را جمع بکند مثل اینکه اگر زلزله‌ای بخواهد بیاید اول اعلام می‌کند که فلان ساعت زلزله می‌خواهد بیاید خب می‌شود سعی رحمت امام الغضب همیشه همین‌طور است قبل از اینکه دشمن درون خانه راه پیدا کند ذات اقدس الهی با فطرت و الهام همه را جا سازی کرده در دوران کودکی هم این‌چنین است در دوران کودکی قبل از اینکه گرچه شخص مکلف نیست اما فطرتش عقلش در همان محدوده نفس ملهمه‌اش در همان محدوده زشت و زیبا را به و روشن کرده داده و به پدران و مادران هم گفتند مواظب فرزندانتان باشید «مروهم بالصلاة و هم ابناء سبع» و مانند آن فرمود ممکن است از تشریفات زندگی خودتان بکاهید اما هرگز دوتا بچه را دوتا برادر را دوتا خواهر را یک برادر یک خواهر را در یک رختخواب نخوابانید بگویید حالا سرد است یک پتو بالایشان بده این کار را اصلاً نکنید «یفرق بینهم فی المضاجع لعشر» خب خیلی از تشریفات را آدم باید بکاهد و این را جزء ضرورات خود بداند برای هر کدام یک بستر مستقل یک تشک خاص یک لحاف خاص یک پتوی خاص هیچ کدام با یک برادر یا خواهر دیگر در یک رختخواب نخوابند «یفرق بینهم فی المضاجع لعشر» خب این وظیفه پدر و مادر است از یک سو و آن عقل و فطرت از سوی دیگر پس این‌چنین نیست که در دوران کودکی اول شیطان بیاید جا سازی کند بعد دستورات دینی برسد این‌طور نیست.
مطلب بعدی آن است که شیطان در طلیعه امر وسوسه می‌کند اضلال در حد وسوسه این لطف است و شیطان می‌تواند مظهر مضل باشد به این معنا از آن به بعد که انسان حجت بر او تمام شد حجت خدا بالغ شد یعنی انسان با داشتن حجت بالغه بیراهه رفته است راه توبه را هم عمده به روی خود بست و در توبه را بست آن‌گاه ذات اقدس الهی شیطان را بر او مسلط می‌کند شیطان را بر او مسلط می‌کند یعنی چه؟ یعنی آن لطف خاص خود را می‌گیرد این چون ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَ ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ این حدوثاً و بقائاً نیاز به ملهم دارد این‌طور نیست که ذات اقدس الهی در طلیعه امر الهام کرده باشد بعد به بشر بگوید که می‌خواستی از یادت نبری تو در الهام گیری هم مستقلی این‌طور نیست انسان همان‌طوری که در اصل هستی‌اش حدوثاً و بقائاً نیازمند است در الهام هم حدوثاً و بقائاً نیازمند است حالا ممکن است در مرحله بقاء ذات اقدس الهی وقتی ببیند او لایق نیست لطف خاص خودش را بگیرد در چنین حالتی چون عدم محض نیست عدم ملکه است شیطان می‌تواند مظهر چنین مضلی باشد آن‌گاه گرایشها را تقویت می‌کند وقتی در قبال این گرایشها در قبال این وسوسه‌ها آن نفس ملهمه کاری نکند آن فطرت شکوفا نشود کاری نکند چنین شیطانی می‌تواند مظهر مضل باشد وگرنه اضلال یک امر وجودی باشد که خداوند به یک کسی بدهد این‌طور نیست همین که نور را نداد انسان در تاریکی می‌افتد هدایت البته نور است ﴿أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِن رَبِّهِ﴾ اما اضلال یک امر وجودی نیست وقتی که لطف خدا گرفته شد آن گرایشها سوء اثر می‌کند یک و افزوده می‌شود دو چنین حالتی که از یک جهت صبغه و جودی دارد می‌تواند شیطان را مظهر مضل بکند عدم محض نیست سؤال بعدی این بود که کسی ممکن است در اصلاب شامخ ارحام مطهر و مانند آن به دنیا بیاید نظیر همین فاطمه معصومه(سلام الله علیها) که امروز سالروز میلاد این بانو است خب یک دختر آن‌چنان منشأ برکت می‌شود که همه علما و مراجع و بزرگان در پیشگاه او خاضع‌اند این یک امر تلقینی نیست شما شاید مکرر تجربه کردید آدم وقتی در قم هست یک کتاب علمی را مطالعه می‌ کند بهتر می‌فهمد زودتر می‌فهمد وقتی به جای دیگر رفته این‌طور نیست مکرر تجربه شد یک وقت است انسان ده سال یا بیست سال یکجا می‌ماند می‌گوید من بعید العهد شدم نه همان یک روز همان کتاب را همان شخص است همان کتاب است وقتی قم هست زودتر می‌فهمد بهتر می‌فهمد روشن‌تر و شفاف‌تر درک می‌کند وقتی رفت جای دیگر همین کتاب است همین شخص است همین مطلب است همین استعداد است اما به آن شفافی نمی‌فهمد خب این یک چیز عادی نیست البته گاهی ممکن است شخص در اثر اینکه از اصلاب شامخ و ارحام مطهر و مانند آن است فیض خاصی را بگیرد و کسی که لقمه حلال نصیبش نشده است خیلی از فیوضات محروم باشد البته اینها در آن درجات و معارف یکسان نیستند الا اینکه هر کسی به اندازه آن نعمتی که دارد مکلف است و به همان اندازه مسئول است خب اگر گفتند خداوند هفتاد گناه جاهل را می‌آمرزد قبل از اینکه یکی از گناهان عالم و عالمان دین را بیامرزد سرّش این است در آن مقدار زاید البته ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾ اسرار چیست؟ روشن نیست که خداوند به کسی این خصوصیت را داده به دیگری نداده گاهی ممکن است که داشتن پدران صالح این برکت را بدهد که ﴿وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾ اینجا دو مطلب است که نباید به هم اشتباه بشود یکی اینکه بعضی افراد در اثر خصوصیتهایی که اسرارش را خضر‌های راه می‌فهمند خدا یک فضیلتی به اینها می‌دهد ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾ رازش چیست؟ آن حکیم می‌داند.
مطلب دوم آن است که آن نصاب لازم تکلیف را که انسان را از جهنم برهاند و به بهشت برساند خدا به همگان داده است هیچ کس نیست که خدا به او آن نصاب لازم فطرت را آن نصاب لازم نفس ملهمه را نداده باشد این شخص است که به سوء اختیار خودش به جهنم می‌رود البته آن درجات برتر روی ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾ است خب همان‌طوری که در جریان مسائل مالی خضر و موسی(سلام الله علیهما) مأموریت پیدا می‌کنند که دیوار خرابه دوتا بچه یتیم را بسازند که ﴿وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلاَمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنزٌ لَهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً فَأَرَادَ رَبُّکَ أَن یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا کَنزَهُمَ﴾ همیشه هم همین‌طور است حالا آن پدر پدر بلا فاصله بود یا جد هفتم بود یا جد هفتادم بود که در بعضی از روایات تاریخها مختلف است اگر کسی آدم خوب بود خضر راه همیشه در راه است و موسای زمان هم به دنبال خضر راه همیشه همراه‌اند بالأخره کمک به نوه‌های آدم می‌شود ممکن نیست کسی آدم خوب باشد و هدر برود خب برهان قرآن که این است فرمود اینها گرسنگی را تحمل کردند معماری کردند بنّایی کردند عملگی کردند برای اینکه پدرشان آدم خوبی بود خب چطور می‌شود این خضر راه برای دیگران نباشد یعنی این یک قضیه بود در تاریخ که فقط همان پدر چون خوب بود خدا خیرش را به پسر رساند؟ نه خیلیها هستند که دلشان می‌خواهند که روحانی بشوند اما این توفیق نصیبشان نمی‌شود یک کسی یک بنده صالحی است مادر خوب پدر خوب آنها مشکلات دینی را تحمل کردند خدا یک فرزند خوبی هم به اینها داد این‌چنین نیست که ذات اقدس الهی خیر پدر یا مادر یا جد یا جده را فراموش بکند غرض آن است که هیچ کسی کمتر از نصاب تکلیف ندارد نصاب تکلیف بر همه است آن درجات فرق می‌کند البته درجات ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾
مطلب دیگر آن است که اینکه در این آیه ذات اقدس الهی به آدم و حوا(سلام الله علیهما) فرمود: ﴿یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّة﴾ منظور ساکن بودن نیست مسکن گزیدن است سکون در قبال حرکت نیست سکونت است مسکن گزیدن است چند تا امر و چند تا نهی در این محدوده هست این بزرگان تفسیر گفتند که آیا این امر برای وجوب است یا برای اباحه؟ آیا مولوی است یا ارشادی؟ امر ﴿اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ﴾ این است امر ﴿فَکُلّاً﴾ این است نهی ﴿لاَ تَقْرَبَ﴾ آیا تحریم است یا تنزیه؟ از این تفسیر هم به علم اصول فقه سرایت کرده نظیر بحث قبلی که آیا امر مفید وجوب است یا نها؟ مفید اباحه است یا نه؟ نهی مفید حرمت است یا نه؟ تنزیه است یا نه؟ همه این بحثها فرع بر آن است که آنجا محدوده شریعت باشد اگر آنجا محدوده شریعت نشد باید برای امر و نهی محمل دیگر جستجو کرد اگر شریعت بعدها پدید آمد دیگر سخن از تحریم و تنزیه نیست نه حرام است نه مکروه چون اینها در محدوده شریعت‌اند نه واجب است و نه مستحب آن امرها نه واجب‌اند نه مستحب برای اینکه در محدوده شریعت‌اند اگر آن محدوده محدوده تشریع نبود محدوده شریعت نبود آن امرش و آن نهی‌اش امرهای تشریعی نیست بلکه مناسب با آن عالم است حالا باید ببینیم که آن عالم چه بود و آن امر چه بود البته بحث مبسوطش در آن سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت تکرار نمی‌شود الا ماقامت به الضروره مطلب بعدی کلمه زوج است در قرآن کلمه زوجه اصلاً به کار نرفت زوجات هم به کار نرفت زوج و ازواج ظاهراً فصیح هم همین است هر کدام از دو نفر زوج دیگری‌اند یعنی به ضمیمه دیگری می‌شوند یک جفت هر مرد زوج است هم زن زوج زن به ضمیمه مرد دوتایی می‌شوند زوج مرد به ضمیمه زن می‌شوند زوج این تعبیر که یکی زوج باشد یکی زوجه این اصلاً در قرآن به کار نرفته شاید لغت فصاح هم نباشد زوجات هم در قرآن نیامده به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید که به ازواجت بگو یا درباره مؤمنین آمده است که اینها در بهشت مردان با ایمان در بهشت ﴿لَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ﴾ منتها ﴿مُطَهَّرَةٌ﴾ کلمه زوجه به کار نرفت پس بنابراین اگر آن محدوده محدوده تشریع نبود این امرها و نهیها نمی‌تواند تشریعی باشد.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:42

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی